با این که دانشمندان علوم تجربی و انسان شناسان مادی، برای روح هویتی قائل نیستند، کارکردها و آثار روح را چگونه توجیه می‌کنند؟
آنها با توجیه فلسفی روح، کاری ندارند. اینکه (مَنی) هست که فعالیت می‌کند، حرف می‌زند، تلاش و بحث و گفتگو می‌کند، جای شک نیست اما اختلاف اینجاست که این (من) چیست. آیا همان مغز است یا غیر از آن است. (من) واقعیتی است که حتی ماتریالیست هایی از قبیل (مارکس) هم در صدد انکار آن بر نیامده اند، ولی آن را خاصیتی از خواص بدن می‌دانند.ادبیات همه ملل بر این اساس استوار است که واقعیت و شخصیتی به نام (روح) وجود دارد، اما هر کس به گونه‌ای آن را تعبیر می‌کند. کسانی که به اصالت روح اعتقاد دارند، آن را موجودی می‌دانند که خواص مادّه را ندارد، در عین حال، با بدن مرتبط است. در مقابل، ماده گراها آن را صرفاً خاصیت مادّه می‌پندارند. جالب اینجاست که شخصی مثل (هیوم) می‌گوید: (من تجربه های درونی را قبول دارم، اما تجربه های درونی، فقط به احساسات و انفعالات درونی من تعلق می‌گیرد، نه به روح. من احساس می‌کنم که می‌ترسم، میل دارم، رغبت دارم، عشق دارم، اما احساس نمی‌کنم که (خودم) هستم، آنچه قابل اثبات است همین اعراض و کیفیات نفسانی است و خود (نفس) قابل اثبات نیست). این گفته (هیوم) اصلا قابل توجیه عقلانی نیست، زیرا معنا ندارد که کسی بگوید من احساس و عشق و علاقه‌ام را درک می‌کنم، اما خودم را درک نمی‌کنم، لذا می‌توان از او سئوال کرد که: او کیست که تجربه می‌کند. این تجربه کننده و درک کننده و احساس کننده کیست؟ به هر حال در علوم مختلف به آثار روح می‌پردازند و به مبانی فلسفی آن کاری ندارند. منبع: پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367
عنوان سوال:

با این که دانشمندان علوم تجربی و انسان شناسان مادی، برای روح هویتی قائل نیستند، کارکردها و آثار روح را چگونه توجیه می‌کنند؟


پاسخ:

آنها با توجیه فلسفی روح، کاری ندارند. اینکه (مَنی) هست که فعالیت می‌کند، حرف می‌زند، تلاش و بحث و گفتگو می‌کند، جای شک نیست اما اختلاف اینجاست که این (من) چیست. آیا همان مغز است یا غیر از آن است. (من) واقعیتی است که حتی ماتریالیست هایی از قبیل (مارکس) هم در صدد انکار آن بر نیامده اند، ولی آن را خاصیتی از خواص بدن می‌دانند.ادبیات همه ملل بر این اساس استوار است که واقعیت و شخصیتی به نام (روح) وجود دارد، اما هر کس به گونه‌ای آن را تعبیر می‌کند. کسانی که به اصالت روح اعتقاد دارند، آن را موجودی می‌دانند که خواص مادّه را ندارد، در عین حال، با بدن مرتبط است. در مقابل، ماده گراها آن را صرفاً خاصیت مادّه می‌پندارند. جالب اینجاست که شخصی مثل (هیوم) می‌گوید: (من تجربه های درونی را قبول دارم، اما تجربه های درونی، فقط به احساسات و انفعالات درونی من تعلق می‌گیرد، نه به روح. من احساس می‌کنم که می‌ترسم، میل دارم، رغبت دارم، عشق دارم، اما احساس نمی‌کنم که (خودم) هستم، آنچه قابل اثبات است همین اعراض و کیفیات نفسانی است و خود (نفس) قابل اثبات نیست). این گفته (هیوم) اصلا قابل توجیه عقلانی نیست، زیرا معنا ندارد که کسی بگوید من احساس و عشق و علاقه‌ام را درک می‌کنم، اما خودم را درک نمی‌کنم، لذا می‌توان از او سئوال کرد که: او کیست که تجربه می‌کند. این تجربه کننده و درک کننده و احساس کننده کیست؟ به هر حال در علوم مختلف به آثار روح می‌پردازند و به مبانی فلسفی آن کاری ندارند.
منبع: پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین