از نظر قرآن کریم معاد هم جنبة جسمانی دارد و هم جنبة روحانی، چرا که انسان در آن صحنه با جسم و روح حاضر می شود: "برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: "چه کسی این استخوان ها را زنده می کند، در حالی که پوسیده است؟" (ای پیامبر!) بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید، و او به هر مخلوقی دانا است". "آیا انسان می پندارد که هرگز استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟! آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم. (انسان شک در معاد ندارد) بلکه می خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند". وقتی معاد هم جنبة جسمانی و هم جنبة روحانی داشته باشد، طبعاً باید مؤمنان در هر دو جنبة غرق مواهب و نعمت ها و برکات الهی گردند. آن ها که نعمت های بهشتی را همه معنوی و روحانی می پندارند و آیاتی را که دلالت بر نعمت های جسمانی می کند، از قبیل باغ های بهشتی، سایه های لذت بخش، قصرها، فرش ها، لباس ها، زینت ها و همسران بهشتی، همه را به زبان کنایه فرض میکنند، اما از این نکته غافلند که انحصار نعمت های بهشتی به نعمت های روحانی، مفهومش نفی معاد جسمانی است که بر خلاف آیات است. جسم و روح همزاد به هم پیوسته اند. همان گونه در این جهان جدا از یکدیگر نمی توانستند به تکامل ادامه دهند، در آن جهان نیز برای بهره گیری از مواهب الهی جدا از یکدیگر نمی توانند باشند. بنابراین روح در دنیا با بدن جسمانی است و در عالم برزخ با بدن مثالی است و در قیامت و جهان آخرت با بدن أخروی و با شرایط خاص آن جهان است. انسان همان گونه که از لذتهای جسمانی برخوردار می شود، از لذّت های روحانی و معنوی نیز بهره می گیرد. البته لذت معنوی لقاءالله و رضوان الهی بالاترین نعمت و لذت است. کسانی که به آن لذت دست یافته اند، از لذت های جسمانی فارغ اند. بنابراین نعمتهای خداوند در بهشت با توجه به مراتب انسان ها است و عارفی که به مراتب بالای کمال دست یافته، از لذت های والا و قرب الهی برخوردار است. قرآن می گوید: و رضوان من الله اکبر؛ مهمترین نعمت خوشنودی خدا است. یحبهم و یحبونه. بنابراین می توان گفت که سطح فکر مردم معمولی این چنین است. همه نمی توانند نعمت معنوی را درک کنند. لیکن این به معنای نفی مطلق نعمت های مادی نیست، مگر بپذیریم که معاد جسمانی نیست. eporsesh.com
نعمات مادی بهشت برای چیست؟ آنجا که محل لقا و وصلت الهی است؟ آیا برای عرفا حجاب است یا برای عوام مؤمنان؟
از نظر قرآن کریم معاد هم جنبة جسمانی دارد و هم جنبة روحانی، چرا که انسان در آن صحنه با جسم و روح حاضر می شود: "برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: "چه کسی این استخوان ها را زنده می کند، در حالی که پوسیده است؟" (ای پیامبر!) بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید، و او به هر مخلوقی دانا است".
"آیا انسان می پندارد که هرگز استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟! آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم. (انسان شک در معاد ندارد) بلکه می خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند".
وقتی معاد هم جنبة جسمانی و هم جنبة روحانی داشته باشد، طبعاً باید مؤمنان در هر دو جنبة غرق مواهب و نعمت ها و برکات الهی گردند.
آن ها که نعمت های بهشتی را همه معنوی و روحانی می پندارند و آیاتی را که دلالت بر نعمت های جسمانی می کند، از قبیل باغ های بهشتی، سایه های لذت بخش، قصرها، فرش ها، لباس ها، زینت ها و همسران بهشتی، همه را به زبان کنایه فرض میکنند، اما از این نکته غافلند که انحصار نعمت های بهشتی به نعمت های روحانی، مفهومش نفی معاد جسمانی است که بر خلاف آیات است.
جسم و روح همزاد به هم پیوسته اند. همان گونه در این جهان جدا از یکدیگر نمی توانستند به تکامل ادامه دهند، در آن جهان نیز برای بهره گیری از مواهب الهی جدا از یکدیگر نمی توانند باشند.
بنابراین روح در دنیا با بدن جسمانی است و در عالم برزخ با بدن مثالی است و در قیامت و جهان آخرت با بدن أخروی و با شرایط خاص آن جهان است. انسان همان گونه که از لذتهای جسمانی برخوردار می شود، از لذّت های روحانی و معنوی نیز بهره می گیرد. البته لذت معنوی لقاءالله و رضوان الهی بالاترین نعمت و لذت است. کسانی که به آن لذت دست یافته اند، از لذت های جسمانی فارغ اند. بنابراین نعمتهای خداوند در بهشت با توجه به مراتب انسان ها است و عارفی که به مراتب بالای کمال دست یافته، از لذت های والا و قرب الهی برخوردار است.
قرآن می گوید: و رضوان من الله اکبر؛ مهمترین نعمت خوشنودی خدا است. یحبهم و یحبونه.
بنابراین می توان گفت که سطح فکر مردم معمولی این چنین است. همه نمی توانند نعمت معنوی را درک کنند. لیکن این به معنای نفی مطلق نعمت های مادی نیست، مگر بپذیریم که معاد جسمانی نیست.
eporsesh.com
- [سایر] شأن و کار مؤمنان در بهشت چه خواهد بود، آیا روایاتی در این باره وجود دارد؟ لطفاً دربارة دیدار الهی (لقاء الله)، تا اندازه ممکن توضیح دهید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] تصوری که از بهشت در جاهای مختلف مثل کتاب عین الحیوه مرحوم مجلسی(ره) متصور شده اند باغی پر از درخت با نهر هایی جاری و مملو از خوراکی و حورالعین و دختران زیبا رو هست که بهشتیان فقط میخورند و با حورالعین خود سرگرم هستند اعمالی که خداوند انسان را حتی در این عالم غلیظ و مادی از افراط در این اعمال نهی فرموده چگونه میتوان قبول کرد که در عالم آخرت خداوند اینگونه پاداش بندگان مومن خود را مرحمت فرماید. آیا اینها همان تشبیهات توضیح دادن لذت جماع برای طفل است یا واقعا جنت چنین است؟
- [سایر] با توجه به آیه "قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون"؛ بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده و نیز روزی های پاکیزه را، حرام کرده؟ بگو: این زینت ها و نعمت ها برای افراد با ایمان در زندگی دنیا آفریده شده و در روز قیامت خالص متعلق به اینها است، بدین طریق آیات را برای مردم دانا بهطور مبسوط بیان میکنیم.پس چرا برخی عرفا و علمای شیعه با وجود تمکن مالی و داشتن رزق حلال؛ هرگز تن به تفریحات، لذائذ و نعمت های حلال خداوند نمی دهند؟ به عبارت دیگر، بسیار بسیار ساده و با کمترین ها می سازند. کما این که خیلی از این بزرگان؛ نه مرجع دینی بوده اند، نه الگوی همگانی، بلکه عارف یا عالمی ناشناخته بوده اند، پس چرا از حلال خدا لذت نمی بردند؟ ممنون
- [سایر] با سلام. از پاسختان تشکر می کنم. خدا نکند بخواهیم جلوتر از ائمه و معصومین قدم برداریم که جز ضلالت و گمراهی چیزی نصیبمان نخواهدشد. خدایا اگر چنین کردم استغفار می کنم. باور کنید آدم تارک دنیایی نیستم. در جهت بهبود شرایط مادی زندگیم مثل همه تلاش می کنم. اما همیشه قبل از اینکه بخواهم چیزی را به دست بیاورم (مثل پول، ماشین و ...) از خود می پرسم آیا طاقت اینکه خدا آن را بنابر مصلحتی از تو بگیرد داری؟ یا آیا طاقت این را داری که آنها را بگذاری و بروی؟ معمولا با بخشیدن چیزهایی که خیلی دوستشان دارم به دیگران این حس را در خودم تقویت می کنم. اما مسئله اولاد برای من استثنا است. میل زیادی به مادر شدن دارم ولی فکر می کنم که هیچ گاه طاقت اینکه خداوند فرزندم را از من بگیرد یا مرا از او بگیرد، ندارم. این از ضعف ایمان خودم نشات می گیرد نه خدای نکرده اینکه فرزند چیز بدی است و جلوی سلوک معنوی را می گیرد. مرا کمک کنید که چگونه ایمانم را تقویت کنم و در تمام موارد (نه صرفا مسائل مادی) تسلیم مشیت الهی باشم.
- [سایر] سلام میرم سر اصل مطلب من دختری 23 ساله دانشجو و از خانواده عادی خودم هم دختری عادی با دین و مذهب عادی مدتی است پسر عموی من به من ابراز علاقه کرده است پسری است 24 ساله بسیار مومن و با اعتقادات قوی دانشجو سال اخر به دلیل فامیل بودن ایشون امدن با خودم مطرح کردن که اگر من موافق باشم وشرایط ایشون را قبول دارم بعددر حانواده مطرح شود شرایط ایشون سخت نیست و من هم قبول دار که اصلی ترین داشتن حجاب کامل نمیگم من ندارم و حجاب محکمتر از این میخواهند بیشتر مسئله من شرایط مالی ایشون هستن من خانواده خود رامیشناسم نمیگم مادی فکر میکنن ولی خوب نمیتوانند با به کسی که هیچ شرایط تامین مالی خانواده ندارد بدهند اخه پدریعنی عموی بنده با کل خانواده قطع رابطه کردن ما اصلا\"ایشون را نمیبینیم پسر عموی من به این فکر امدن جلو که ما عقد میکنیم بعد از 2 و 3 سال دیگه شرایط خوب شد عروسی ولی من گفتم دوست ندار بیش از 1 سال عقد بمونم حالا من خودم موندم ایا با خانواده مطرح کنیم یا همین طور بماند تا شرایط بهتری پیدا کنند ممنون میشم راهنمایی کنید تا بین خانواده ها مشکلی پیش نیاد (این برای سومین بار است که میفرستم)
- [آیت الله اردبیلی] پدربزرگ بنده سالهاست که به رحمت خداوند رفتهاند. ایشان فردی مؤمن و پرهیزکار بودند. در سال چهل و دو برادر خانم ایشان که با مشکلات مالی مواجه میشوند، از پدربزرگ بنده مبلغ دویست و پنجاه هزار تومان کمک میخواهند و پدربزرگ بنده با وجودی که خودشان به صورت نقد این مبلغ را نداشتند، این مبلغ را برای ایشان تهیه مینمایند و برادر خانم ایشان هم با ارائة سند خانهای که داشتند، به پدربزرگ بنده میگویند که سند پیش شما باشد که اگر نتوانستم قرض خود را پس بدهم شما بتوانید خانه را بفروشید. بنابر این سند خانه به امانت پیش پدربزرگ بنده میماند. پس از مدتی ایشان دوباره به پدربزرگ بنده مراجعه مینمایند و درخواست سی هزار تومان دیگر مینمایند و همین طور بیان میدارند که سند خانه را پس بدهید چون مشتری وجود دارد و من این خانه را میفروشم و قرض دویست و هشتاد هزار تومانی شما را از محل فروش خانه بازپس میدهم. متأسفانه ایشان به دلایلی به قول خود عمل نمینمایند و پدربزرگ بنده به یکی دیگر از برادران خانم خود و همین طور به پسر خود (دائی بنده) بیان میدارند که بنده (پدربزرگ) فلانی (برادر خانم خود) را هیچ گاه حلال نخواهم کرد. در حال حاضر برادر خانم ایشان در قید حیات هستند و به صورتی سخت دچار بیماری هستند. وراث پدربزرگ و فرزندان برادر خانم از موضوع مطلع شدهاند و میخواهند که برادر خانم از وراث پدربزرگ بنده حلالیت بگیرند تا شاید رحمت الهی شامل حال ایشان شود. در این زمینه بیان نمایید بر اساس احکام الهی مبلغی که وراث باید دریافت نمایند تا این دین ادا شود چه مقدار میباشد و چگونه باید محاسبه نمایند؟
- [سایر] سلام حاج آقا من برنامه های شما را به صورت مرتب دنبال میکنم و در حال حاضر شدیدا احتیاج به مشاوره شما دارم .من مدت کوتاهی است که با آقا پسری اشنا شدم که این اشنایی در محل کار من صورت گرفت و این اشنایی منجر به یک دوستی 3 ماهه البته فقط با اطلاع مادرم بوده این آقا به من پیشنهاد ازدواج داده بود به همین علت برای اشنایی بیشتر من حاضر شدم که با این آقا صحبتی چند ماه داشته باشم . الان از این دوستی 3 ماه میگذره که البته این اقا با خانوادشون هم به خواستگاری من آمده اند و تقریبا دیگه خانوادهها از ارتباط ما باهم اطلاع دارند مسئله من اینه که ما از لحاظ مادیات خیلی بالاتر از این خانواده قرار داریم من دختری هستم که در حال حاضر اصلا مشکلی مادی ندارم اما این اقا از لحاظ مادی در حد صفر که سرمایه ایشون در حال حاضر 7 میلیون بیشتر نیست که اونم وام گرفته البته ما از لحاظ فرهنگی یا از لحاظ اخلاقی و مذهبی با هم تفاوت زیادی نداریم حتی با امدن ایشون تو زندگی من باعث شد که من از لحاظ نوع پوشش خیلی خیلی تغییر کنم در صورتی که قبل از امدن این اقا من دختری بودم که هر مدلی که دلم میخواست بیرون میرفتم زیادم اهل نماز نبودم ولی با امدن این اقا تشویقم کرد که نماز بخونم .درکل من از لحاظ اخلاقی هیچ مشکلی با ایشون ندارم تحقیقم که رفتیم جز خوبی چیزی از این خانواده من نشنیدم تنها مسئله که بین ما هست از لحاظ مادیات با توجه به شرایط کنونی جامعه با تورم نمیشه مسائل مادی رو در نظر نگرفت انسانیت و خوبی و معرفت یک طرف قضیست ولی مادیات هم تاثیر به سزایی در شروع یک زندگی میتونه داشته باشه.شایان ذکر است که من دختری 20 ساله هستم و ایشون هم 26 ساله که از لحاظ تحصیلیم هم دارای مدرک لیسانس هستند و من دیپلم .در حال حاضر هم هم من کارمندم و هم این اقا که کارشون حسابرسی است و که ما با هم در ماه برجی 700 هزار تومن دارم .ولی باز هم با این خرجها و قیمتهایی که سر به فلک گذاشته آیا میشه یه زندگی درست کرد؟من 50 درصد به خاطر عشق و علاقه و خصوصیات خوبی که این اقا دارند حاضرم که زنشون بشم 50 درصدم به خاطر پشتیبانی پدرم هست که مطمئنن پشت منو خالی نمیکه اگه بخوام کمک مالیم به من میکنه ولی شاید غرور و شخصیت یک انسانی چنین قضیه رو برندارد من اگه میگم کمک از سر تکبر نمیگم اگه پدرم چیزی میگه یا کمکیم میکنه از سر دلسوزی پدرانه میگه و این نیست که من بخوام به اون احساس ترحم یا اینکه بخوام منتی سرش بزارم باشه این پسر از لحاظ خانواده هیج پشتوانه مالی نداره اینها یک خانوداه ای هستند که فقط از لحاظ فرهنگی و درس پیشرفت کردند و بچه ها هیچ چشم داشتی به کمک پدر و مادر ندارن ولی اگه من میخوام که این اقا را به همسری بپذیرم به کمک پدرم دلخشوم ولی تا الان این مسئله رو به ایشون نگفتم .این خانواده از روزی که به خواستگاری من امدند تا الان ما تا حالا به خونه اینها نرفتیم ولی پدر و مادر منم اصرار دارند که چون شما خودتون با هم اشنا شدید با شناخت بیشتر بشه بد وکه تا دیروز وقتی پدر و مادر من برای تحقیق برن این اقا و مادرشون رو جلوی در ببیند و به منزلشان بروند که طبق گفته های پدر و مادرم میگفتند که احساس خجالت میکردند که بد از برگشت این اقا با تماس گرفت و به خاطر اینکه پدر و مادر من اتفاقی به منزلشون رفتن و اینها وسایلی برای پذیرایی نداشتن کلی عذر خواهی کرد که از لحن صحبتش متوجه شدم که احساس میکرد پدر من با دیدن وضعیت زندگی اینها پشمون بشه در صورتی که خانواده من از این قبیل ادم های ظاهر بین نیستند .با توجه به توضیحات لازم به نظر شما این ازدواج با این فاصله طبقاتی و این خصوصیات اخلاقی مشترک و همچنین اینکه نظر پدر من در مورد این ازدواج 5050است صحیح است یا خیر ؟
- [سایر] سلام حاج آقا سال نو مبارک لطفا فقط خوتون مطالعه کنیدو اگر میشه سریع جواب بدهید من می خواستم با مشاور صحبت کنم ولی مشاور مطمئن یکی بیشتر نمیشناسم که تا خرداد وقت ندارن من هم با مشاوره با هر کسی میترسم که تازه گمراه بشم لطفا جواب بدید. ... و خودم هم تقریبا نسبت به بقیه دوستان مذهبی تر هستم تا امروز خاستگاران زیادی داشتم که بیشتر اونها به خاطر سخت گیری من در مسائل مذهبی رد شدن البته مسائل دیگه مثل ظاهر هم برام مهم بوده حدود یک ماه پیش از طریق چت با پسری 28ساله کارشناسی ارشدالکترونیک هستند و مادرشون دکترا روانشناسی و پدرشون دکتر مغز و اعصاب آشنا شدم که بر خلاف بقیه خاستگارهام تمام مواردی که مد نظر من بود رو داشت ( تحصیلات و ایمان و اخلاق )من اهل دوستی نبوده و نیستم اون هم قصدش ازدواج بود من هم از طریق تلفن ارتباط رو ادامه دادم و چون مطمئن بودم قصدش ازدواج و خواستگاری رسمی مادرم رو در جریان گذاشتم (البته ایشون نمیدونن که مادرم مطلع هستن )ولی چون ایشون اهل تهران بودند دیدار به زودی امکان پذیر نبود قرار شد هرکدوم یه فیلم کوتاه از خودمون ارسال کنیم همین اتفاق افتاد (البته فیلم من با حجاب کامل و فقط تبریک سال جدید بود)بعد از ارسال فیلم و عکس من راستش زیاد خوشم نیومد ولی گفتم اگر همه چیزهایی که گفتن درست و راست باشه شاید بشه این مورد رو در نظر نگرفت بعد از اون مورد من گفتم به نظر من در حد آشنایی لازم ما به قدرکافی صحبت کردیم بهتر بقیه موارد بمونه برای وقتیکه شما به طور رسمی اومدین ایشون شماره منزل ما رو داشتن من هم ادرس خانه و محل کار و شماره تلفن منزلشون رو داشتم که گفته بودم اگر با خانواده مطرح کردم برای تحقیقات بدن ایشون هم داد بعد از 2 روز که تماس قطع شد تماس گرفتن و با لحن دعوا چرا خودت تصمیم گرفتی ؟ چرا زنگ نزدی ؟ و....... نمیدنم چرا من هم قبول کردم که تماسها ادامه پیدا کنه ولی دچار شک شدم از اون زمان ایشون خیلی با اطمینان به اینده هرچی حرف مزدند من و تو خطاب میکردن ولی من می گفتم من مطمئن نیستم تا اینکه یک روز گفتم اگر جواب من منفی باشه شما چیکار می کنید ایشون تهدید کردن که من زنگ میزنم خونتون با برادرت صحبت می کنم و آبروت رو میبرم و تو از اول من و سر کار گذاشتی قصدت اذیت کردن بود و ... من گفتم نه ولی من حق انتخاب دارم شاید نتونم قبول کنم ایشون به تهدید ادامه داد راستش اول ترسیدم بعدا گفتم من که گناهی مرتکب نشدم که بترسم زنگ زدم گفتم اصالا جواب من منفی شما هم هر کاری میخواین بکنید من هم از دست شما شکایت می کنم اون موقع ماجرا عوض شد شروع به عذرخواهی کرد و گفت ببخشید من اشتباه کردم عصبی شدم همه اینکارا به خاطر اینکه تو رو از دست ندم و.... من قبول دارم عصبی هستم البته من قبلش هم فهمیده بودم از شنیدن نه عصبی میشن ولی قبول کرده بود با هم بریم پیش روانشناس تا مداوا کنه گفت من حتی سه سال پیش مادرم گفت بیا درمانت کنم قبول نکردم ولی حالا به خاطر تو پیش هرکسی که بگی حاضرم برم برای مداوا .الان من ارتباط تلفنی رو قطع کردم ولی مطمئن هستم از طریق مادر یا خواهرش برای خواستگاری رسمی اقدام میکنه نمیدونم کلا بی خیال این ماجرا بشم یا اینکه خواستگاری رو قبول کنم راستش اگر این موضوع عصبی شدن نبود به نظرم مورد خوبی یود ولی نمیدونم اصلا قابل درمان هست یا نه؟ مادرم میگن این آدم روانیه، نمیشه باهاش زندگی کرد ولی من دیدم وقتی عصبی نیستند همه چیز خوبه از نظرمذهبی هم نسبت به خیلی از همسن هاشون اطلاعات خوبی دارند و البته گفتن که رعایت هم میکنن به نظر شما من چیکار کنم ؟خواستگاری رو قبول کنم یا نه؟ از اینکه وقتتون رومیگذارید ممنون