نظریات مختلفی از دیدگاه های مادی و الهی درباره ی رابطه ی روح و بدن ارائه شده است. مادیوّن معتقدند که روح در تمام حالات تابع مادّه است. چنانچه تا آدمی جوان و با طراوت است روح او هم صحیح و جوان خواهد بود و اگر بدنش فرسوده و پیر شود روحش نیز به ضعف می گراید. روح از نظر آنان اثر مخصوص انسجام اجزای مادّی بدن و نتیجه ی فعل و انفعال اجزای آن در یکدیگر است؛ به عبارت دیگر، روح چیزی نیست جز ترکیب سلسله اعصاب با مواد خاکستری مغز، یعنی با ترکیب این اجزا، ادراکی به نام روح تجلّی می یابد. همان گونه که از کبد، صفرا و از غدد فکّی، بزاق ترشح می شود، از انسجام اجزای بدن و ارتباط آنها با یکدیگر نیز شعور و ادراک، شادی، غم، حبّ و بغض و... تجلّی می نماید.[1] از نظرگاه مادّی ها با مردن و از کار افتادن اعضا و جوارح آدمی، روح او هم از کار می افتد و از بین می رود؛ چون روح انسان چیزی جز ارتباط بعضی اجزای بدن با بعضی دیگر نیست و با از کار افتادن تمام اعضای بدن روح او هم از کار خواهد افتاد و به طور کلی انسان معدوم خواهد شد. از نظر الهیّون، روح، امری مجرد است و تعلّق خاصّی به بدن دارد. از نظر اسلام روح و بدن دو واقعیّت مخالف هم اند. بدن خواصّ حیاتی خود را با مرگ از دست می دهد، لکن روح به حیات خود ادامه می دهد. در حقیقت این بدن است که در حیات، تابع روح است و تا موقعی که روح به بدن تعلق دارد بدن از حیات برخوردار است و به محض قطع علقه ی بین روح و بدن، بدن از کار می افتد. باید توجه داشت که هیچوقت انسان، روح مجرد نخواهد بود، بلکه در هر نشئه ای بدنی به همراه دارد. در حقیقت انسان همیشه ترکیبی از روح و بدن است. البته در دنیا ترکیبی از روح و بدن مادّی است، ولی در برزخ و قیامت، بدن او بدنی مناسب با همان نشئات و عوالم خواهد بود. البته چنین نیست که انسان دارای دو حقیقت اصیل باشد یکی روح و دیگری بدن؛ بلکه انسان یک حقیقت بیش نیست و آن هم حقیقت روح است وبدن تابع این حقیقت و فرع این اصل است. پس وقتی مرگ فرا می رسد اصل، یعنی روح، بدن را رها می کند و تعلّق و عُلقه ی خود را از بدن می گیرد، آن گاه بدن به عنوان یک شیء بی روح کم کم فرسوده می شود و از بین می رود.[2] پی نوشتها: [1]. ر.ک: جعفر سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 34 35. [2]. ر.ک: محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 152 و المیزان، ج 7، ص 130، ج 2، ص 113، ج 1، ص 350 352 و 365؛ عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبداء و معاد، ص 307 و معاد در قرآن، ج 4، ص 175 177 و صورت و سیرت انسان در قرآن، ج 14، ص 214؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 349 350؛ جعفر سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 35. منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
نظریات مختلفی از دیدگاه های مادی و الهی درباره ی رابطه ی روح و بدن ارائه شده است. مادیوّن معتقدند که روح در تمام حالات تابع مادّه است. چنانچه تا آدمی جوان و با طراوت است روح او هم صحیح و جوان خواهد بود و اگر بدنش فرسوده و پیر شود روحش نیز به ضعف می گراید. روح از نظر آنان اثر مخصوص انسجام اجزای مادّی بدن و نتیجه ی فعل و انفعال اجزای آن در یکدیگر است؛ به عبارت دیگر، روح چیزی نیست جز ترکیب سلسله اعصاب با مواد خاکستری مغز، یعنی با ترکیب این اجزا، ادراکی به نام روح تجلّی می یابد.
همان گونه که از کبد، صفرا و از غدد فکّی، بزاق ترشح می شود، از انسجام اجزای بدن و ارتباط آنها با یکدیگر نیز شعور و ادراک، شادی، غم، حبّ و بغض و... تجلّی می نماید.[1]
از نظرگاه مادّی ها با مردن و از کار افتادن اعضا و جوارح آدمی، روح او هم از کار می افتد و از بین می رود؛ چون روح انسان چیزی جز ارتباط بعضی اجزای بدن با بعضی دیگر نیست و با از کار افتادن تمام اعضای بدن روح او هم از کار خواهد افتاد و به طور کلی انسان معدوم خواهد شد.
از نظر الهیّون، روح، امری مجرد است و تعلّق خاصّی به بدن دارد. از نظر اسلام روح و بدن دو واقعیّت مخالف هم اند. بدن خواصّ حیاتی خود را با مرگ از دست می دهد، لکن روح به حیات خود ادامه می دهد. در حقیقت این بدن است که در حیات، تابع روح است و تا موقعی که روح به بدن تعلق دارد بدن از حیات برخوردار است و به محض قطع علقه ی بین روح و بدن، بدن از کار می افتد.
باید توجه داشت که هیچوقت انسان، روح مجرد نخواهد بود، بلکه در هر نشئه ای بدنی به همراه دارد. در حقیقت انسان همیشه ترکیبی از روح و بدن است. البته در دنیا ترکیبی از روح و بدن مادّی است، ولی در برزخ و قیامت، بدن او بدنی مناسب با همان نشئات و عوالم خواهد بود. البته چنین نیست که انسان دارای دو حقیقت اصیل باشد یکی روح و دیگری بدن؛ بلکه انسان یک حقیقت بیش نیست و آن هم حقیقت روح است وبدن تابع این حقیقت و فرع این اصل است.
پس وقتی مرگ فرا می رسد اصل، یعنی روح، بدن را رها می کند و تعلّق و عُلقه ی خود را از بدن می گیرد، آن گاه بدن به عنوان یک شیء بی روح کم کم فرسوده می شود و از بین می رود.[2]
پی نوشتها:
[1]. ر.ک: جعفر سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 34 35.
[2]. ر.ک: محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 152 و المیزان، ج 7، ص 130، ج 2، ص 113، ج 1، ص 350 352 و 365؛ عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبداء و معاد، ص 307 و معاد در قرآن، ج 4، ص 175 177 و صورت و سیرت انسان در قرآن، ج 14، ص 214؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 349 350؛ جعفر سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 35.
منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
- [سایر] ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟ مثلا آیا روح داخل بدن است و یا بدن داخل در روح؟
- [سایر] ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟ مثلا آیا روح داخل بدن است و یا بدن داخل در روح؟
- [سایر] ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟
- [آیت الله نوری همدانی] آیا خروج روح از بدن ذبیحه باید مستند به قطع رگها باشد؟
- [سایر] ارتباط روح و بدن پس از مرگ چگونه است و آیا زیارت اهل قبور، آثار دنیوی و اخروی دارد؟
- [سایر] آیا زمانی که تنفس و ضربان قلب شخص مریض مدتی قطع شده سپس توسط ابزار مصنوعی برمیگردد، روح او کاملاً از بدن جدا میشود و بعد بازمیگردد؟
- [سایر] قطع ارتباط خویشاوندی چه پیامدی دارد؟
- [سایر] گفته اگر قطع ارتباط کنم، خودکشی میکنه! آیا من مقصرم؟
- [آیت الله سبحانی] آیا قطع سر حیوان قبل از خروج روح جایز است؟
- [سایر] اگر بخواهیم با روح اموات خود ارتباط بر قرار کنیم چه باید بکنیم؟
- [آیت الله سیستانی] اگر حفظِ زندگی مسلمانی، بر قطع عضوی از اعضای بدن مسلمان مرده متوقف باشد، قطع آن جایز است. لکن بر قطع کننده دیه لازم میآید و هرگاه این عضو به بدن زنده پیوند زده شود، جزو آن به شمار میرود و احکام بدن زنده بر آن جاری میشود.
- [آیت الله سیستانی] قطع عضو مسلمان مرده، مانند چشم و دستش برای پیوند زدن به بدن زنده جایز نیست، و اگر کسی چنین کند، بر او دیه لازم میآید. و دفن آن عضو قطع شده واجب است، ولی اگر پیوند زد و عضو زندهای از بدن شد، قطع آن واجب نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اجزایی را که روح دارد اگر از بدن انسان یا حیوان زنده جدا کنند نجس است، هرچند گوشت کمی باشد.
- [آیت الله خوئی] جایز نیست بریدن عضوی از اعضاء بدن مردة مسلمان مانند چشم و یا عضو دیگر به منظور پیوند زدن آن عضو به بدن شخص زندة دیگر و قطع کننده ملزم شود که دیة آن عضو را به ورثة مرده بپردازد، ولی چنانچه زنده ماندن یک فرد مسلمان متوقف گردد که عضو بدن مردة مسلمانی را ببرند و به او پیوند زنند، جایز است بریدن آن عضو ولی قطع کننده باید دیة آن را بپردازد و در هر دو صورت پیوند زدن عضو قطع شده به بدن دیگری اشکال ندارد و پس از پیوند چون جزء بدن شخص زنده میگردد، احکام بدن زنده بر او جاری است .... و ظاهر این است که جایز باشد در حال حیات خود وصیت کند که پس از مردن او عضوی از اعضاء او را قطع کنند و به دیگری پیوند زنند و در این صورت بریدن عضو آن میت دیه ندارد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد درحالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله مظاهری] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله سبحانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.