دلیل شیعه بر این که امامت عهدی الهی است، چیست؟
امام و خلیفه ی پیامبر از نظر مسلمانان کسی است که وظایف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به استثنای آوردن شریعت را بر عهده دارد[1]؛ چنان که امام جواد علیه السلام فرمود: جانشین پیغمبر قرار نمی گیرد مگر کسی که بسان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حکم صادر کند، و در تمام جهات جز نبوت و رسالت همانند پیامبر باشد.[2] در مورد لزوم نصب امام توسط خداوند دلایل فراوان عقلی و نقلی وجود دارد؛ مانند: 1. دلیل عقلی شکی نیست که انسان های عادی مرتکب خطا و اشتباه و گاهی مرتکب معصیت می شوند؛ اگر برای تفسیر قرآن و بیان احکام و مسائل جدید، فرد معصومی نباشد، لازم می آید که انسان ها به حق و سعادت نرسند و از آن جا که غیر از خدا کسی نمی تواند پی به عصمت افراد ببرد، پس خداوند برای تأمین غرض ( رسیدن به کمال و سعادت) بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دوازده امام معصوم را قرار داده که در سایه ی علم و عصمت، بشر را از لغزش و گم راهی نجات دهند و هر امامی در زمان خود به تفسیر و تبیین قرآن و احکام و مسائل جدید پرداخته تا نوبت به امام دوازدهم رسید که به خاطر عناد و کثرت دشمنان و مصالحی که خدا می داند، به اذن الهی از نظرها غایب شده اند و البته در عصر غیبت هم از پس پرده ی غیبت وظیفه ی اصلی امامت را انجام می دهند؛ چنان که در کتاب (ینابیع المودة) از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده: قسم به کسی که مرا به نبوت مبعوث کرده! مردم از نور مهدی موعود استفاده می کنند؛ گرچه او غایب است؛ همان طوری که استفاده می کنند از نور خورشید؛ گرچه در پس ابرها غایب باشد[3]. 2. دلیل نقلی الف. قرآنی: قرآن مجید دستور داده که از خداوند و پیامبر و اولوالامر اطاعت کنید[4] شکی نیست که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم معصوم بوده اند و همین طور اولوالامر که اطاعت شان در ردیف اطاعت خدا و پیامبر قرار گرفته است معصوم خواهند بود؛ در غیر این صورت، قرآن حکم به اطاعت مطلق نمی نمود؛ چنان که در مورد والدین با این که سفارش زیاد کرده، لیکن قید و مرز آورده که (وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما)[5]. چون شناخت معصوم به عهده ی معصوم است، باید امام از جانب خدا و پیامبر معرفی شود و خداوند امامت را به کسی عطا می کند که او را شایسته ببیند؛ نه این که مردم او را تعیین کنند. قرآن مجید می فرماید: (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ)[6]. در این آیه سخن از مقام جدید برای ابراهیم علیه السلام شده است، یعنی امامت و این غیر از نبوت است؛ زیرا ابراهیم علیه السلام قبل از این وعده ی امامت دارای مقام نبوت بوده است. این آیه مربوط به اواخر عمر حضرت ابراهیم علیه السلام است.[7] هم چنین آیه ی مورد بحث می گوید وقتی ابراهیم از عهده ی تمام امتحانات موفق برآمد، مقام امامت را به او دادیم و شکی نیست که ابراهیم در جریان امتحانات، نظیر شکستن بت ها، هجرت به مکه و ذبح حضرت اسماعیل، مقام نبوت را داشته است[8]. قرطبی از مفسرین اهل سنت می گوید: جماعتی از علما با این آیه استدلال کرده اند که امام باید اهل عدل و احسان و قادر بر اقامه ی عدل باشد و بر همین اساس، پسر زبیر و حسین بن علی رضی الله عنه بر خلیفه قیام کردند و اهل عراق و علمای آن ها بر حجّاج، و اهل مدینه بر بنی امیه قیام کردند[9]. فخر رازی نیز می گوید: این آیه دلالت دارد که منصب امام و ریاست در دین، به ظالمین نمی رسد[10]. ب. دلیل روایی: روایات زیادی داریم که می گویند نصب امام و پیشوای مسلمین بعد از پیامبر فقط به امر و فرمان خداوند است؛ حتی خود پیامبر هم در این زمینه حق انتخاب ندارند. به عنوان نمونه، وقتی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اسلام را به قبایل عرب عرضه داشت، نوبت به قبیله ی بنی عامر بن صعصعه رسید. آن ها در پاسخ گفتند: اگر به پیروی تو در آیم و تو بر مخالفان پیروز شوی، آیا زمام امر بعد از خود را به دست ما می دهی؟ فرمود: زمام امر به دست خداست و هر طوری که او بخواهد عمل خواهد کرد. در نتیجه آن ها از پذیرش اسلام سر باز زدند[11]. حاصل مطالعه ی تاریخ خلفای اسلامی، در کنار احادیث نبوی این است که امر نصب امامت و زعامت باید از منبع وحی باشد و عقل های ناقص بشری توانایی تشخیص معصوم را ندارند. پی نوشتها: [1] . ابی عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص109. [2] . اصول کافی، ج 1، ص 245. [3] . سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج3، ص 238. [4] . نساء/59. [5] . عنکبوت / 8. [6] . بقره/124. [7] . هود/ 73. [8] . المیزان ج1، ص267. [9] . ابی عبدالله محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج2، ص108. [10] . تفسیر کبیر، ج3، ص37. [11] . ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 66، ابن جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 84، سهیلی، روض الانف، ج 1، ص 264.
عنوان سوال:

دلیل شیعه بر این که امامت عهدی الهی است، چیست؟


پاسخ:

امام و خلیفه ی پیامبر از نظر مسلمانان کسی است که وظایف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به استثنای آوردن شریعت را بر عهده دارد[1]؛ چنان که امام جواد علیه السلام فرمود: جانشین پیغمبر قرار نمی گیرد مگر کسی که بسان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حکم صادر کند، و در تمام جهات جز نبوت و رسالت همانند پیامبر باشد.[2] در مورد لزوم نصب امام توسط خداوند دلایل فراوان عقلی و نقلی وجود دارد؛ مانند:
1. دلیل عقلی
شکی نیست که انسان های عادی مرتکب خطا و اشتباه و گاهی مرتکب معصیت می شوند؛ اگر برای تفسیر قرآن و بیان احکام و مسائل جدید، فرد معصومی نباشد، لازم می آید که انسان ها به حق و سعادت نرسند و از آن جا که غیر از خدا کسی نمی تواند پی به عصمت افراد ببرد، پس خداوند برای تأمین غرض ( رسیدن به کمال و سعادت) بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دوازده امام معصوم را قرار داده که در سایه ی علم و عصمت، بشر را از لغزش و گم راهی نجات دهند و هر امامی در زمان خود به تفسیر و تبیین قرآن و احکام و مسائل جدید پرداخته تا نوبت به امام دوازدهم رسید که به خاطر عناد و کثرت دشمنان و مصالحی که خدا می داند، به اذن الهی از نظرها غایب شده اند و البته در عصر غیبت هم از پس پرده ی غیبت وظیفه ی اصلی امامت را انجام می دهند؛ چنان که در کتاب (ینابیع المودة) از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده: قسم به کسی که مرا به نبوت مبعوث کرده! مردم از نور مهدی موعود استفاده می کنند؛ گرچه او غایب است؛ همان طوری که استفاده می کنند از نور خورشید؛ گرچه در پس ابرها غایب باشد[3].
2. دلیل نقلی
الف. قرآنی:
قرآن مجید دستور داده که از خداوند و پیامبر و اولوالامر اطاعت کنید[4] شکی نیست که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم معصوم بوده اند و همین طور اولوالامر که اطاعت شان در ردیف اطاعت خدا و پیامبر قرار گرفته است معصوم خواهند بود؛ در غیر این صورت، قرآن حکم به اطاعت مطلق نمی نمود؛ چنان که در مورد والدین با این که سفارش زیاد کرده، لیکن قید و مرز آورده که (وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما)[5].
چون شناخت معصوم به عهده ی معصوم است، باید امام از جانب خدا و پیامبر معرفی شود و خداوند امامت را به کسی عطا می کند که او را شایسته ببیند؛ نه این که مردم او را تعیین کنند.
قرآن مجید می فرماید: (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ)[6]. در این آیه سخن از مقام جدید برای ابراهیم علیه السلام شده است، یعنی امامت و این غیر از نبوت است؛ زیرا ابراهیم علیه السلام قبل از این وعده ی امامت دارای مقام نبوت بوده است. این آیه مربوط به اواخر عمر حضرت ابراهیم علیه السلام است.[7] هم چنین آیه ی مورد بحث می گوید وقتی ابراهیم از عهده ی تمام امتحانات موفق برآمد، مقام امامت را به او دادیم و شکی نیست که ابراهیم در جریان امتحانات، نظیر شکستن بت ها، هجرت به مکه و ذبح حضرت اسماعیل، مقام نبوت را داشته است[8].
قرطبی از مفسرین اهل سنت می گوید: جماعتی از علما با این آیه استدلال کرده اند که امام باید اهل عدل و احسان و قادر بر اقامه ی عدل باشد و بر همین اساس، پسر زبیر و حسین بن علی رضی الله عنه بر خلیفه قیام کردند و اهل عراق و علمای آن ها بر حجّاج، و اهل مدینه بر بنی امیه قیام کردند[9].
فخر رازی نیز می گوید: این آیه دلالت دارد که منصب امام و ریاست در دین، به ظالمین نمی رسد[10].
ب. دلیل روایی:
روایات زیادی داریم که می گویند نصب امام و پیشوای مسلمین بعد از پیامبر فقط به امر و فرمان خداوند است؛ حتی خود پیامبر هم در این زمینه حق انتخاب ندارند. به عنوان نمونه، وقتی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اسلام را به قبایل عرب عرضه داشت، نوبت به قبیله ی بنی عامر بن صعصعه رسید. آن ها در پاسخ گفتند: اگر به پیروی تو در آیم و تو بر مخالفان پیروز شوی، آیا زمام امر بعد از خود را به دست ما می دهی؟ فرمود: زمام امر به دست خداست و هر طوری که او بخواهد عمل خواهد کرد. در نتیجه آن ها از پذیرش اسلام سر باز زدند[11].
حاصل مطالعه ی تاریخ خلفای اسلامی، در کنار احادیث نبوی این است که امر نصب امامت و زعامت باید از منبع وحی باشد و عقل های ناقص بشری توانایی تشخیص معصوم را ندارند.
پی نوشتها:
[1] . ابی عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص109.
[2] . اصول کافی، ج 1، ص 245.
[3] . سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج3، ص 238.
[4] . نساء/59.
[5] . عنکبوت / 8.
[6] . بقره/124.
[7] . هود/ 73.
[8] . المیزان ج1، ص267.
[9] . ابی عبدالله محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج2، ص108.
[10] . تفسیر کبیر، ج3، ص37.
[11] . ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 66، ابن جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 84، سهیلی، روض الانف، ج 1، ص 264.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین