غیبت حجت الهی، از مصادیق غیب پروردگار است. غیبت حجت الهی از امت خود مسأله ‌ای نیست که صرفاً در مورد حضرت مهدی علیه السلام پیش آمده باشد و سابقه آن به انبیا و حجج الهی پیشین بر میگردد، غیبت انبیا و اولیای الهی یکی از سنتهای رایج در میان ایشان بوده است. از روایات بر میآید که بیشتر انبیای الهی، برای مدتی از امت خویش مخفی بوده اند. امام حسن عسکری علیه السلام، در روایتی (غیبت) را از علایم و ویژگیهای پیامبران میداند: (إِنَّ ابْنِی هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الَّذِی یَجْرِی فِیهِ سُنَنُ الْأَنْبِیَاءِ ع بِالتَّعْمِیرِ وَ الْغَیْبَةِ؛ فرزند من همان قائم بعد از من است و همان کسی است که دارای علائم پیغمبران یعنی طول عمر و غیبت طولانی خواهد بود.) [1] در این پاسخ برآنیم که دیدگاه شیخ صدوق را در مقایسه داستان سجده نکردن شیطان بر حضرت آدم علیه السلام و مسئله غیبت حضرت مهدی علیه السلام و منکران ایشان بیان کنیم. ایمان به غیب خدای عزوجل در آیه 3 سوره بقره در وصف "متقین" می فرماید: (الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون‌). بنابر این آیه مبارکه متقین کسانی اند که به غیب ایمان می‌آورند، و نماز را بر پا می‌دارند، و از آنچه روزی داده شده اند انفاق می کنند. تفاسیر وجوه مختلفی را به عنوان مصداق غیب در آیه مطرح کرده اند، مثلا در تفسیر مجمع البیان 5 قول مطرح شده است: [2] 1- واجبات و محرمات و مباحات یعنی احکام. 2- قیامت و بهشت و جهنم. 3- آنچه از ناحیه خداست. 4- هر چه از علم و اطلاع مردم عادی بیرون است. 5- قرآن. ولی روایات اهل بیت علیهم السلام که در تفاسیر شیعی معتبر ذیل آیه آمده است ایمان به حضرت قائم علیه السلام و غیبت او را در تفسیر ایمان به غیب مطرح کرده و حجت غائب خدا را مصداق غیب می دانند. (چنان چه طبرسی در مجمع البیان نظر امامیه را ذیل قول 4 آورده است) شیخ صدوق در "کمال الدین و تمام النعمه" برخی روایاتی را که در این باره وجود دارد آورده است: داود بن کثیر رقّی از امام صادق علیه السّلام درباره این سخن خدای تعالی که (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ‌) فرمود: کسی که به قیام قائم علیه السّلام اقرار کند و بگوید که آن حقّ است. و یحیی بن أبی القاسم می گوید: از امام صادق علیه السّلام از معنای آیه شریفه‌ (الم ذلِکَ‌ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ‌) پرسش کردم فرمودند: مقصود از متقین، شیعه علی علیه السّلام است، و مراد از غیب، حجّت غائب است و شاهد آن نیز این قول خدای تعالی است: (می‌گویند چرا بر او آیه‌ای از جانب پروردگارش نازل نمی‌شود؟ بگو که غیب از آن خداست و در انتظار باشید که من نیز با شما از منتظرانم). پس خدای تعالی خبر داده است که (الآیة) همان (الغیب) است و غیب هم همان حجّت است. [3] شیخ صدوق (ره) همچنین در جای دیگری از کتابش در تطبیق ماجرای فرمان سجده بر فرشتگان و سرباز زدن شیطان از این امر با موضوع غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نکته قابل تاملی را مطرح کرده است و منکران غیبت حضرت مهدی علیه السلام را با اولین منکر غیب مقایسه کرده است. نکته ای که شیخ صدوق در کمال الدین میفرماید درباره زمانی است که شیطان زیر بار سجده کردن بر حضرت آدم علیه السلام نمیرود، ایشان معتقد است که او اولین منکر غیبت بود، چرا که به آن چه در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم علیه السلام بود ایمان نیاورد و او را تعظیم نکرد: (خدای عزوجل آن ها (فرشتگان) را به سجده بر آدم واداشت چرا که ارواح حجج الهی را در صلبش پنهان کرده بود. این سجده برای خدا پرستش بود و برای آدم فرمانبری و برای آنچه در پشتش بود تعظیم و احترام، ابلیس در این میان از روی حسد از سجده بر آدم سر باز زد زیرا ارواح حجج را خدا در صلب آدم نهاد و از صلب او دریغ کرد و به واسطه حسد و تمرد کافر شد و از دستور خدا سرپیچی کرد و از جوار او رانده شد و ملعون گردید و رجیم نامیده شد چرا که منکر غیبت گردید و دلیلش در امتناع از سجده بر آدم این بود که گفت من از آدم بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از خاک، آن ‌چه از دیده ‌اش پنهان بود انکار کرد و آن را باور نداشت و به همان که آشکار دید احتجاج کرد و آن تن خاکی آدم بود و منکر شد که در پس آن چه چیز واقع شده است). [4] بنابراین از دیدگاه صدوق (ره) کسانی که به حضرت مهدی علیه السلام در حال غیبتش ایمان داشته باشند مانند همان فرشتگانی هستند که خدای عزوجل را در سجده بر آدم اطاعت کردند و کسانی که در حال غیبت منکر امام غائب باشند مانند ابلیس هستند که از سجده بر آدم سر باز زد و منکر آن شأنی شد که در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم علیه السلام پنهان و مصداق غیب بود. پینوشتها: [1] مجلسی، بحارالانوار،ج51، ص224، ح11 [2] ترجمه مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج1، ص 61 [3] صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 17 [4] صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص13
غیبت حجت الهی، از مصادیق غیب پروردگار است. غیبت حجت الهی از امت خود مسأله ای نیست که صرفاً در مورد حضرت مهدی علیه السلام پیش آمده باشد و سابقه آن به انبیا و حجج الهی پیشین بر میگردد، غیبت انبیا و اولیای الهی یکی از سنتهای رایج در میان ایشان بوده است. از روایات بر میآید که بیشتر انبیای الهی، برای مدتی از امت خویش مخفی بوده اند.
امام حسن عسکری علیه السلام، در روایتی (غیبت) را از علایم و ویژگیهای پیامبران میداند:
(إِنَّ ابْنِی هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الَّذِی یَجْرِی فِیهِ سُنَنُ الْأَنْبِیَاءِ ع بِالتَّعْمِیرِ وَ الْغَیْبَةِ؛ فرزند من همان قائم بعد از من است و همان کسی است که دارای علائم پیغمبران یعنی طول عمر و غیبت طولانی خواهد بود.) [1]
در این پاسخ برآنیم که دیدگاه شیخ صدوق را در مقایسه داستان سجده نکردن شیطان بر حضرت آدم علیه السلام و مسئله غیبت حضرت مهدی علیه السلام و منکران ایشان بیان کنیم.
ایمان به غیب
خدای عزوجل در آیه 3 سوره بقره در وصف "متقین" می فرماید: (الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون). بنابر این آیه مبارکه متقین کسانی اند که به غیب ایمان میآورند، و نماز را بر پا میدارند، و از آنچه روزی داده شده اند انفاق می کنند. تفاسیر وجوه مختلفی را به عنوان مصداق غیب در آیه مطرح کرده اند، مثلا در تفسیر مجمع البیان 5 قول مطرح شده است: [2]
1- واجبات و محرمات و مباحات یعنی احکام.
2- قیامت و بهشت و جهنم.
3- آنچه از ناحیه خداست.
4- هر چه از علم و اطلاع مردم عادی بیرون است.
5- قرآن.
ولی روایات اهل بیت علیهم السلام که در تفاسیر شیعی معتبر ذیل آیه آمده است ایمان به حضرت قائم علیه السلام و غیبت او را در تفسیر ایمان به غیب مطرح کرده و حجت غائب خدا را مصداق غیب می دانند. (چنان چه طبرسی در مجمع البیان نظر امامیه را ذیل قول 4 آورده است)
شیخ صدوق در "کمال الدین و تمام النعمه" برخی روایاتی را که در این باره وجود دارد آورده است:
داود بن کثیر رقّی از امام صادق علیه السّلام درباره این سخن خدای تعالی که (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ) فرمود: کسی که به قیام قائم علیه السّلام اقرار کند و بگوید که آن حقّ است.
و یحیی بن أبی القاسم می گوید: از امام صادق علیه السّلام از معنای آیه شریفه (الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ) پرسش کردم فرمودند: مقصود از متقین، شیعه علی علیه السّلام است، و مراد از غیب، حجّت غائب است و شاهد آن نیز این قول خدای تعالی است: (میگویند چرا بر او آیهای از جانب پروردگارش نازل نمیشود؟ بگو که غیب از آن خداست و در انتظار باشید که من نیز با شما از منتظرانم). پس خدای تعالی خبر داده است که (الآیة) همان (الغیب) است و غیب هم همان حجّت است. [3]
شیخ صدوق (ره) همچنین در جای دیگری از کتابش در تطبیق ماجرای فرمان سجده بر فرشتگان و سرباز زدن شیطان از این امر با موضوع غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نکته قابل تاملی را مطرح کرده است و منکران غیبت حضرت مهدی علیه السلام را با اولین منکر غیب مقایسه کرده است.
نکته ای که شیخ صدوق در کمال الدین میفرماید درباره زمانی است که شیطان زیر بار سجده کردن بر حضرت آدم علیه السلام نمیرود، ایشان معتقد است که او اولین منکر غیبت بود، چرا که به آن چه در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم علیه السلام بود ایمان نیاورد و او را تعظیم نکرد:
(خدای عزوجل آن ها (فرشتگان) را به سجده بر آدم واداشت چرا که ارواح حجج الهی را در صلبش پنهان کرده بود. این سجده برای خدا پرستش بود و برای آدم فرمانبری و برای آنچه در پشتش بود تعظیم و احترام، ابلیس در این میان از روی حسد از سجده بر آدم سر باز زد زیرا ارواح حجج را خدا در صلب آدم نهاد و از صلب او دریغ کرد و به واسطه حسد و تمرد کافر شد و از دستور خدا سرپیچی کرد و از جوار او رانده شد و ملعون گردید و رجیم نامیده شد چرا که منکر غیبت گردید و دلیلش در امتناع از سجده بر آدم این بود که گفت من از آدم بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از خاک، آن چه از دیده اش پنهان بود انکار کرد و آن را باور نداشت و به همان که آشکار دید احتجاج کرد و آن تن خاکی آدم بود و منکر شد که در پس آن چه چیز واقع شده است). [4]
بنابراین از دیدگاه صدوق (ره) کسانی که به حضرت مهدی علیه السلام در حال غیبتش ایمان داشته باشند مانند همان فرشتگانی هستند که خدای عزوجل را در سجده بر آدم اطاعت کردند و کسانی که در حال غیبت منکر امام غائب باشند مانند ابلیس هستند که از سجده بر آدم سر باز زد و منکر آن شأنی شد که در ورای ظاهر خاکی حضرت آدم علیه السلام پنهان و مصداق غیب بود.
پینوشتها:
[1] مجلسی، بحارالانوار،ج51، ص224، ح11
[2] ترجمه مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج1، ص 61
[3] صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 17
[4] صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ج1، ص13
- [سایر] آیا در عالم برزخ یا عوالم دیگر اذان گفته می شود؟ و اولین مؤذن در روز قیامت کیست؟
- [سایر] از نظر قرآن کریم راههای خودسازی و اصلاح در مورد غیبت کردن، و طریقه امر به معروف و نهی از منکر در مورد چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر کسی در بین جمع، غیبت بکند و مطمئن باشیم امر به معروف و نهی از منکر در او تأثیر نمی کند، وظیفه ما چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر کسی در بین جمع، غیبت بکند و مطمئن باشیم امر به معروف و نهی از منکر در او تأثیر نمی کند، وظیفه ما چیست؟
- [آیت الله بهجت] اگر کسانی در مسجد غیبت می کنند به طوری که انسان در هر موضع بنشیند با غیبت مواجه می شود و امر به معروف هم تأثیر ندارد آیا رفتن به مسجد جایز می باشد؟
- [آیت الله خوئی] آیا شرط است در نگه داشتن غیبت کننده را از غیبت، آنچه که در نهی از منکر شرط شده، مثل احتمال تأثیر و نبودن ضرر و غیر اینان از شروط؟
- [سایر] با سلام. اگر مطمئن باشیم که فردی مثلاً در 4 هفته آینده –با توجه به مرتبه ایمانی که دارد- حتماً غیبت میکند و خودش هم این را گفته باشد و تصمیم بر آن داشته باشد، آیا لازم است قبل از اینکه آن فرد شروع به غیبت بکند او را نهی از منکر کنیم؟ و اصلاً آیا این طوری که گفتیم غیبت محسوب میشود، تا نهی از منکر واجب شود؟
- [آیت الله علوی گرگانی] شخصی در مورد کسی بدون ذکر نام صحبت میکند و شنونده هم میفهمد که منظور کیست، آیا اینگونه سخن گفتن صدق غیبت میکند؟
- [سایر] وظیفه ما جوانان در زمان غیبت امام زمان، عجل الله تعالی فرجه،نسبت به امر به معروف و نهی از منکرچیست؟
- [سایر] دلائل ولایت مطلقه از نظر قرآن دلائل ولایت مطلقه که از نظر نهج البلاغه مدارک ولایت رسول الله در زمان غیبت کبری بعهده کیست؟
- [آیت الله علوی گرگانی] هدف امر به معروف برپایی واجب، وهدف نهی از منکر جلوگیری از حرام است; بنابراین در امر به معروف ونهی از منکر قصد قربت معتبر نیست.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که میخواهد امر به معروف ونهی از منکر کند باید )معروف( را از )منکر( تشخیص دهد; پس کسی که معروف ومنکر را نمیشناسد، حق ندارد بلکه نمیتواند امر به معروف ونهی از منکر نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] به طور کلی در امر به معروف و نهی از منکر انسان باید با توجه به اهمیت معروف یا منکر در مقایسه با ضرر یا مؤونه ای که امر به معروف و نهی از منکر دارد اقدام کند که اگر اهمیت معروف یا منکر کمتر از ضرر و مؤونه امر به معروف و نهی از منکر باشد واجب نیست بلکه جایز نیست. و اگر اهمیت معروف و منکر بسیار زیادتر از ضرر و مؤونه نهی از منکر و امر به معروف باشد واجب است، هر چند ضرر زیادی داشته باشد و حتی اگر متوقف بر بذل جان و مال باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] هر گاه شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای مکلف به علم یا اطمینان ثابت شد امر به معروف و نهی از منکر واجب می شود و اگر وجود یکی از شرایط مشکوک باشد واجب نیست
- [آیت الله نوری همدانی] در امر به معروف و نهی از منکر قصد قربت معتبر نیست ، بلکه مقصود اقامة واجب و جلوگیری از حرام است . شرایط امر به معروف ونهی از منکر :
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . چون مقصود از امر به معروف و نهی از منکر آن است که مرتکب فعل حرام و ترک واجب، این عمل را ترک کند، پس اگر به مجرد اظهار کراهت از این عمل - ولو به اعراض و ترک معاشرت و مراوده- مرتکب، مرتدع میشود و ترک میکند، کافی است در اداء وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، و حاجت به امر و نهی علاوه نیست، و این، درجه اول از امر به معروف و نهی از منکر است.
- [آیت الله مظاهری] در امر به معروف و نهی از منکر ارتکاب معصیت مثل فحش و دروغ و اهانت جایز نیست مگر آنکه آن معروف یا منکر اهم از آن معصیت باشد نظیر ترک نماز و تجاوز به عرض یا ناموس کسی.
- [آیت الله بهجت] امر به معروف و نهی از منکر با وجود شرایط ذیل واجب میشود: اول: علم؛ پس کسی که عالم به حکم شرعی نیست، نمیتواند امر به معروف و یا نهی از منکر بنماید، بنابراین در ابتدا لازم است شخص آمر و یا ناهی خودش از احکام شرعی اطلاع کافی داشته باشد. دوم: احتمال تأثیر؛ پس در صورتی که انسان میداند سخن او تأثیری در دیگری ندارد، بر او لازم نیست امر به معروف و یا نهی از منکر بنماید، اما جواز بلکه رجحان آن در صورت عدم خوف ضرر، خالی از وجه نیست. سوم: اصرار بر ترک واجب و یا انجام دادن معصیت؛ پس در صورتی که انسان بداند شخصی از معصیتی که انجام داده توبه کرده است و یا نشانههایی بر پشیمانی او دلالت کند، امر به معروف و یا نهی از منکر واجب نیست. چهارم: عدم مفسده؛ پس اگر کسی بهخاطر امر به معروف و یا نهی از منکر ترس از وقوع مفسدهای دارد، و آن مفسده عبارت از ضرر جانی یا آبرویی و یا مالی قابل اعتنایی است، این کار بر او واجب نیست. بنابراین با وجود این شرایط، امر به معروف و نهی از منکر واجب میشود، و در امر به معروف و نهی از منکر عدالت شرط نیست.
- [آیت الله اردبیلی] بیان مسأله شرعی در امر به معروف و نهی از منکر کفایت نمیکند، بلکه باید مکّلف امر و نهی کند؛ مگر آن که مقصود از امر به معروف و نهی از منکر، با بیان حکم شرعی حاصل شود و یا طرف مقابل، از آن امر و نهی بفهمد.
- [آیت الله سیستانی] وجوب أمر به معروف و نهی از منکر ، بر هر مکلّف نسبت به خانواده و نزدیکان شدیدتر است ، بنابراین اگر کسی در خانواده و نزدیکان خود نسبت به واجبات دینی ، از قبیل نماز ، و روزه و خمس و . . . بی توجّهی و سبک شمردن احساس نماید ، و نسبت به ارتکاب محرّمات از قبیل غیبت ، و دروغ و . . . بی مبالاتی و بی باکی ببیند ، باید اهمّیّت بیشتری ، با مراعات مراتب سه گانه أمر به معروف و نهی از منکر جلو کارهای زشت آنها را بگیرد ، و آنها را با انجام کارهای خوب دعوت نماید . ولی نسبت به پدر و مادر احتیاط واجب است که با ملایمت و نرمی آنها را راهنمائی بکند و هیچوقت با خشونت با آنها روبرو نشود .