پیشینه غیبت غیبت دوازدهمین پیشوای مسلمین حضرت مهدی (علیه السلام)، امری ناگهانی و غیر منتظره نبوده، بلکه عوامل متعدّدی به شناخت قبلی این پدیده توسط مسلمانان، کمک میکرده است: 1 غیبتهای دراز مدت و کوتاه مدت پیامبران پیشین سلاماللّه علیهم، و نهانیهای متعدد شخص پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) که طی مباحث قبلی اجمالا ذکر گردید. آشنایی مردم با تاریخ ادیان گذشته و کیفیت حصول چنین غیبتهایی در آن دورانها، پذیرش غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) را، برای آنان آسان می ساخت. 2 انبوهی از روایات مستند و صحیح، در آگاه سازی مؤمنین نسبت به چگونگی زندگی و امامت نهمین فرزند از نسل امام حسین(علیه السلام) که به بیانهای گوناگون از زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و سایر معصومین، حصول غیبتی طولانی برای او را مورد تأکید قرار میدادند. در این مورد تنها در کتاب (کمال الدین و تمام النعمة) بیش از (150) حدیث جمع آوری شده و طی چهارده باب، از باب (24) تا باب (38)، تحت عنوانهای (ما اخبر به النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) من وقوع الغیبة) و (ما أخبر به أمیر المؤمنین (علیه السلام)من وقوع الغیبة) و... (ما اخبر به العسکری(علیه السلام)من وقوع الغیبة) بطور جداگانه، فرمایشات هریک از معصومین(علیهم السلام)پیرامون غیبت و لزوم آمادگی مردم ذکر گردیده است. 3 کیفیت زندگانی دو امام بزرگوار شیعه، امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری(علیه السلام) را، میتوان مقدّمهای عینی و عملی برای آماده سازی مردم، جهت غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) به شمار آورد. به عبارت دیگر، زندگی اجباری آن دو امام مظلوم در محاصره نیروی دشمن و در شرایط دشوار شهر محل تبعید شان سامرّا ارتباط ایشان را با مردم و حتّی شیعیان و خواص اصحاب خود، آنچنان تقلیل داده بود که بطور طبیعی شکلی از نهانزیستی و غیبت را تداعی می کرد. مروری گذرا بر غیبت صغری مقدمه غیبت کبری: غیبت صغری را میتوان مقدمهای دیگر برای غیبت کبرای امام زمان(علیه السلام) به شمار آورد. مردم اگرچه طی احادیث فراوان از طریق پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)و امامان گذشته(علیهم السلام) با اندیشه غیبت طولانی پیشوایشان آشنایی پیدا کرده و کیفیت ابتلای دو امام پیشین به محاصره دشمن، آنان را عملا بانهانی پیشوا، مأنوس ساخته بود، اینک با غیبت صغری باید آمادگی کامل برای نهانزیستی طولانی و غیر معلومِ امام و رهبر خویش پیدا میکردند. زمان غیبت صغری: به عقیده گروهی از محدّثین و تاریخ نگاران، دوران غیبت صغری از زمان ولادت امام زمان (علیه السلام) در سال (255) هجری قمری، شروع شده و با استمرار تا سال (329)، مدت هفتاد و چهار سال به طول انجامید. لکن به استناد شواهد متعددی در روایات و اخبار این باب، میتوان مطمئن شد که مراد از غیبت صغری همان مدت شصت و نه سال بین آغاز امامت آن بزرگوار به دنبال شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)، در سال (260) هجری قمری، تا آغاز غیبت کبری در سال (329) میباشد که قول مشهور است.( [1] ) نحوه ارتباط با مردم: در طی مدت غیبت صغری، چهار تن از بزرگان علم و تقوی بنامهای عثمان بن سعید عمروی (رحمة اللّه علیه)، و محمد بن عثمان بن سعید عمروی (رحمة اللّه علیه)، و حسین بن روح نوبختی (رحمة اللّه علیه)، و علی بن محمد سیمری (رحمة اللّه علیه)، تحت عنوان (نوّاب اربعه) وساطت بین امام (علیه السلام)و مردم را به عهده داشتند. هرکدام از این بزرگواران با فرمان خاصِّ امام زمان(علیه السلام) به چنین مقامی منصوب میشدند. مثلا پس از فوت عثمان بن سعید عمروی (رحمة اللّه علیه)، که قبل از امام زمان(علیه السلام)نیابت از طرف امام علی النقی(علیه السلام)و امام حسن عسکری(علیه السلام) را نیز عهده دار بود نامهای به خط امام زمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش محمد رسید که در بخشی از آن آمده بود. (ما همه از خداییم و بسوی او باز میگردیم تسلیم فرمان او و راضی به قضای او هستیم. پدرت سعادتمندانه زیست، و پسندیده وفات کرد، رحمت خدا براو باد و خدا او را با اولیاء و موالیانش محشور فرماید که همواره در اجرای فرمانشان کوشا بود.) و در بخشی دیگر فرموده بود: (خدا به تو اجر جزیل دهد ... از کمال سعادت پدرت این بودکه خدا فرزندی چون تو را روزی او کرد که بعد از او جانشینش باشد و به امر خدا در مسئولیتی که داشت قائم مقام او گردد و موجبات رحمت او را فراهم آرد.)( [2] ) قابل ذکر است که امام زمان(علیه السلام) در این دوران سفراء و مأمورینی خاص نیز داشتند که در پارهای مسئولیتهای ویژه همچون جمع خمس و زکات از طرف آن حضرت مأموریت مییافتند. صاحب (اعلام الوری) در این باره گوید: (در غیبت صغری (سفیرانی) موجود بودند و (نوّاب و ابوابی) مشهور وجود داشتند که شیعیان در باره آنان هیچ اختلافی نداشتند. بعضی از آنان عبارتند از: ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، ابوعمرو عثمان بن سعید روغن فروش، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان رحمة اللّه علیهما، عمر اهوازی، احمد بن اسحاق، ابومحمد و جنائی، ابراهیم بن مهزیار، محمد بن ابراهیم و جماعتی دیگر که بعداً در صورت نیاز ذکر خواهند شد.)( [3] ) پایان غیبت صغری ابو محمد حسن بن محمد کاتب گوید: در سال 329، در مدینه بودم. چند روز قبل از وفات ابوالحسن علی بن محمد سیمری در خانهاش حاضر شدم، او نامهای به خط مولا صاحب الزمان (علیه السلام) را به مردم حاضر در جلسه نشان داد که چنین نوشته بود: (بنام خداوند بخشنده مهربان; ای علی بن محمد سیمری! خداوند اجر برادرانت را در باره تو زیاد گرداند، تو تا شش روز دیگر وفات خواهی کرد. پس امور خود را جمع کن و کسی را برای جانشینی خود تعیین و معرفی نکن. زیرا غیبت نهایی واقع شده و دیگر ظهوری نیست مگر بعد از اذن خدای تعالی و آن ظهور، پس از گذشت مدتی طولانی وسخت شدن دلها و پر شدن زمین از ظلم و جور اتفاق خواهد افتاد. و از بین شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده مرا دارند، آگاه باشید هرکس قبل از خروج سفیانی و بر آمدن صیحه آسمانی چنین ادعایی داشته باشد دروغگویِ افترا زننده است و لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.) ابومحمد گوید: متن توقیع را نوشتیم و بیرون آمدیم. روز ششم بسویش برگشتیم در حالی که داشت جان میداد و آخرین کلامش این بود: (همه امور بدست خداست.)( [4] ) چگونگی غیبت در باب غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) روایاتی هست که با دقت در آنها میتوان کیفیّت غیبت را دریافت و از این طریق به حلّ بسیاری از سؤالات و اشکالاتی که به نحوه غیبت بر میگردد نائل گردید: الف) مستور بودن: امام صادق(علیه السلام) فرمود: (در صاحب این امر سنّتهایی از پیامبران(علیهم السلام)است: سنّتی از موسی بن عمران، سنّتی از عیسی، سنّتی از یوسف، سنّتی از محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) : امّا سنّتی که از موسی(علیه السلام) دارد، آنست که خائف و منتظر فرصت نشسته است. امّا سنّتی که از عیسی (علیه السلام) دارد آنست که در بارهاش بگویند آنچه را که در باره عیسی(علیه السلام) میگفتند. امّا سنّتی که از یوسف(علیه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بین او و مردم حجابی قرار میدهد، بطوری که او را میبینند ولی نمیشناسند. و امّا سنّتی که از محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) دارد، آنست که هدایت شده به هدایت او و سیر کننده به سیرت اوست.)( [5] ) با توجّه به این روایت و نظایر آن، زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت، به شکل طبیعی صورت میگیرد و حتّی مردم عادی نیز به دیدار او توفیق مییابند، امّا از شناخت او ناتواناند. با این تفسیر، غیبت آن بزرگوار، فقط به عنوان (حجاب معرفت) و (مانع شناخت) مطرح میشود که آن هم بر دیده و دل مردم کشیده شده است نه بر وجود شریف او. و بدین ترتیب میتوان گفت که هرگاه آن حجاب و مانع از چشم و سریره مردم برداشته شود (یَرَونه و یعرفونه) او را خواهند دید و خواهند شناخت. ب) حضور مستور و مستمر: در فرازهایی از (دعای ندبه) میخوانیم: (بنفسی انت من مغیّب لم یخل منّا بنفسی انت من نازح ما نزح عنّا)( [6] ) به جانم سوگند که تو آن نهان شدهای که بیرون از جمع ما نیستی. به جانم سوگند که تو آن دور شدهای که از ما دوری نداری. تعبیر زیبای (نهان شدهای که همیشه باماست) و (دور شدهای که به ما نزدیک است)، نوید بخش (حضور مستمر) امام زمان(علیه السلام) در جمع شیعیان و محبّین است. در این کلام یا تضادّی نیست از آن رو که میتواند (همیشه با ما باشد) ولی چون شناخته نمیشود (نهان شده و مستور) به شمار آید. و یا اگر ظاهراً تضادّی باشد، قابل حلّ است از آن جهت که (دور شده) از عموم مردم به حساب میآید، لکن به خاصّان و موالیان خود (نزدیک) است. ج) نهانی از دیدگان نه از دلها: راوی گوید از امام کاظم (علیه السلام) در باره آیه قرآن (و اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة)( [7] ) پرسیدم. فرمود: (نعمت ظاهر و آشکار، امام ظاهر است و نعمت باطن و پنهان، امام غائب.) پرسیدم: آیا از امامان ما کسی غائب میشود؟ فرمود: (نعم، یغیب عن ابصار الناس شخصه، و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره). (آری! چهرهاش از دیدگان مردم پنهان میشود، لکن یادش از دلهای مؤمنان غایب نمیشود.)( [8] ) مردم اگرچه از دیدن چهره پرفروغ امام خویش در دوران غیبت محروم میمانند، لکن میتوانند یاد او را همیشه در دل داشته باشند. توجه به اختلاف دو تعبیر (ابصار الناس) و (قلوب المؤمنین) در کلام حضرت، نشان دهنده امتیاز مؤمنین و اختلاف تلقّی آنان از غیبت، نسبت به سایر مردم است. آنچه برای مردم عادی مهم است; دیدن با (چشم سر) است، اگر نبینند باور نمیکنند، دلشان از امامی که نمیبینند، متأثّر نمیشود، و چون (دل) متأثر نشد، عملشان رنگ تبعیّت از امام نمیگیرد. اما برای مؤمنین، آنچه اهمیت دارد، دیدن با (چشم دل) است، و چون با چشم دل، امام معصوم خویش را میبینند، ایمان میآورند رفتار و گفتارشان رنگ ولایت میگیرد، اگرچه او را با (چشم سر) نتوانند ببینند. د) آگاهی موالیان حقیقی به مکان غیبت: امام صادق (علیه السلام) میفرماید: (للقائم غیبتان احدیهما طویلة و الأخری قصیرة فالأولی یعلم بمکانه فیها خاصة من شیعته، و الأخری لایعلم بمکانه فیها اِل خاصّة موالیه فی دینه).( [9] ) (برای حضرت قائم (علیه السلام) دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت اول، جز شیعیان مخصوص، کسی از جای آن حضرت باخبر نیست. و در غیبت دوم، جز دوستان مخصوص و موالیان حقیقی در دین، کسی به مکان او آگاه نیست.) با این تفسیر نیز غیبت، حجابی است که بر دیدگان نامحرمانِ حریم ولایت حقیقی کشیدهاند اگر شیعه، شیعه واقعی و دوست صدیق و صادق مولایش باشد و اگر ولایت ناب را دارا باشد، به مکان اقامت امام(علیه السلام) در غیبت آگاه میباشد و با چنین آگاهی، توفیق حضور مییابد. ه ) کناره گزینی و دوری از مساکن ظالمین: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: (لابدّ لصاحب هذا الامر من غیبة و لابدّ له فی غیبته من عزلة و نعم المنزل طیبةٌ و ما بثلاثین من وحشة).( [10] ) (صاحب این امر ناگزیر از غیبت است و به ناچار در زمان غیبتش گوشهگیری و کناره گزینی اختیار کند. و چه خوب منزلی است مدینه و در آن سی نفر( [11] ) هیچ هراس و وحشتی نیست.) مولایمان حضرت مهدی (علیه السلام) ناچار از غیبت است امّا چرا؟ جوابش به نحوی در جمله بعدی روشن میشود. اینکه برای چنین غیبتی ناگزیر از کنارهگیری و دوری از مردم است هم کیفیت غیبت و هم چرایی غیبت را نشان میدهد. در حقیقت چون جبّاران دستمگران او را نمیخواهند مجبور است دور از مردم زندگی کند و بالاتر از این، چون اگر او را بیابند به قتل او کمر میبندند و مانع از تحقق وعدههای الهی به دست او میشوند، ناگزیر است در مکانی دور از ظالمین سکنی گزیند، چنانکه خود فرمود: (بمکاننا النائی عن مساکن الظالمین... ما اگرچه در اقامتگاه خویش که دور از مساکن ظالمین است به سر میبریم...). و) گمنامی: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (اَما واللّه لیغیبنَّ عنکم صاحب هذاالأمر ولیخملنَّ هذا حتّی یقال: مات، هلک، فی أی واد سلک؟).( [12] ) (آگاه باشید، به خدا سوگند که صاحب این امر از شما غائب گردد و همانا گمنام مانَد تا آنجا که گویند: او مُرد، هلاک شد، در کدام درّه گم شد؟) ز) راه رفتن در بازارها و پا گذاردن بر فرشهای مردم: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (برادران یوسف(علیه السلام) همگی نوادگان و فرزندان پیامبران بودند، با این همه اگرچه با یوسف تجارت کردند و خرید و فروش نمودند و مورد خطاب قرارش دادند، امّا در عین برادری او را نشاختند تا آن زمان که خودش گفت: من یوسف هستم و این برادر من است. پس این امت نفرین شده چگونه انکار میکند که خدای عزّوجلّ با حجّت خویش امام دوازدهم در یک زمانی همان کند که با یوسف کرد، چنانکه تا مدّتی او را ببینند ولی نشاسند ... فما تنکر هذه الامّة أن یفعل اللّه جلّ و عزّ بحجته کما فعل بیوسف، أن یمشی فی اسواقهم و یَطَأ بُسُطَهم حتّی یأذن اللّه فی ذلک له... . و چگونه این امت، انکار میکند که خداوند عزّوجلّ با حجّت خویش همان کند که با یوسف کرد که امام آنان در بازارهای شان راه برود و بر فرشهای شان قدم بگذارد، امّا او را نشناسند تا آن زمانی که خداوند به ظهور او اجازه فرماید.)( [13] ) ح) آگاهی به حال مردم: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در منبر کوفه خطبه خواند و راجع به حجّتهای الهی سخن گفت که یا آشکارند و مورد اطاعت قرار نمیگیرند، یا پنهان هستند و مورد انتظارند، سپس فرمود: (إنْ غابَ عن الناس شخصهم فی حال هدنتهم فلم یَغِبْ عنهم قدیم مبثوث علمهم و آدابهم فی قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون).( [14] ) (اگر در حال آرامش مردم، پیکر و شخص آن حجتها از دیدگان مردم پنهان گردد، هرگز علم و آگاهی منتشر آنان، از حال مردم منقطع نگردد، بلکه آداب آنان در دلهای مردم ثابت است و مردم به آنها عمل میکنند.) و این همانست که حضرت مهدی (علیه السلام)فرمود: (لا یعزب عنا شیءٌ من اخبارکم... هیچ خبری از شما بر ما پوشیده نمیماند.)( [15] ) چرائی غیبت پرسش پیرامون علت غیبت، نه تنها پس از وقوع غیبت حضرت مهدی(علیه السلام)بلکه حتّی قبل از پیدایش ظاهری آن حضرت، در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)و امامان پس از او مطرح میشده، بگونهای که در فرمایشات آن بزرگواران نیز، به پاسخگویی آن پرداخته شده است. آنچه قبل از بررسی گذرای این مبحث، لازم به تذکّر است، اشاره به ناتوانی بشر در شناخت اسرار پیچیده هستی، در همه زمینههاست. با پیشرفت علم و دانش، انسانها روز به روز آفاق گستردهتری را فرا روی خویش مییابند که حجم معلومات و دانستههای خود را در برابر مجهولات و امور ناشناخته آن بسیار ناچیز میشمارند. از انیشتین نقل شده است که انگشت خود را به آب دریا زد و گفت: (نسبت بین آبی که انگشت مرا مرطوب ساخته به آب دریا، مثل نسبت معلومات، ما در برابر مجهولات هستی است.) منظور از این بیان، اعتراف به ناشناخته ماندن بسیاری از ابعاد غیبت و حکمتهای آن است، به عبارت دیگر باید پذیرفت که اگر درپارهای روایات به برخی عدل و حکمتهای غیبت دست یافتیم، هرگز به این معنا نیست که غیبت دارای علتهای اساسیتر و حکمتهای بالغه دیگر نمیباشد، با این همه نگاهی مختصر به برخی روایات این باب، خالی از فایده نیست: 1 امتحانِ درجه تسلیم در برابر اراده خدا: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: (إنّ وجه الحکمة فی ذلک لاینکشف اِلاّ بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر من خرق السفینة، و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسی(علیه السلام) اِلاّ وقت افتراقهما.)( [16] ) (وجه حکمتی که در غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) هست جز بعد از ظهورش، معلوم نمیگردد. چنانکه وجه حکمتی که در افعال حضرت خضر بود نسبت به سوراخ کردن کشتی و کشتن پسرک و برپا داشتن دیوار نیمه خراب، برای حضرت موسی(علیه السلام) جز در وقت جدا شدن آن دو ظاهر نگشت.) ذکر جریان ملاقات حضرت خضر(علیه السلام) و حضرت موسی(علیه السلام) در کلام امام صادق(علیه السلام)، اشاره به این نکته دارد که مأموریت حضرتموسی(علیه السلام)از جانب خدا، برای درک حضور و همراهیِ حضرت خضر(علیه السلام)، به منظور آزمایش میزان تحمّل او در برابر امور ناشناخته و درجه تسلیم او در مقابل حکمتهای پوشیده هستی، صورت گرفت. غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) نیز میتواند صدها حکمت پنهان داشته باشد که جز در موقع ظهور آن حضرت روشن نمیشوند. آنچه مطلوب است تسلیم در برابر اراده الهی است که این غیبت را تقدیر فرموده است. 2 بیم از کشته شدن: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (برای حضرت قائم قبل از ظهورش، غیبتی هست) زراره گوید پرسیدم: چرا؟ فرمود: (یخاف علی نفسه الذّبحة. از کشته شدن خویش میترسد.)( [17] ) از آن رو که حضرت مهدی (علیه السلام) آخرین امام معصوم است وهمچون امامان گذشته نیست که اگر کشته شد، امامی دیگر جانشین او شود. او باید بماند تا آن زمان که شرایط لازم برای حکومت جهانی اسلام و قرآن پیش آید. قیام نماید و دنیا را از عدل و داد پر کند، مردمیکه طی بیش از دو قرن ثابت کردند که هر امامِ هدایت را، یا به شمشیر یا به زهر، از بین میبرند، بیگمان اگر حضرت مهدی(علیه السلام)غیبت نمیکرد، او را نیز به سرنوشت پدران بزرگوارش دچار میکردند. خصوصاً ملوک بنیعباس که از مدتها قبل، توطئهها کردند و در مقام کشتن او بر آمدند و با توجه به همین دسیسهها بود که خداوند عزوجلّ حتّی ولادت حجّت خویش را بصورت پنهان قرار داد. ذکر این حکمت نشان میدهد که تا زمان حتمی شدن قیام، هر زمان دیگری، خطر کشته شدن امام(علیه السلام) را به همراه دارد و کشته شدن امام(علیه السلام)، کشته شدن پیام اوست، کشته شدن اسلام است که خدا هرگز به آن رضایت نخواهد داد. 3 الطاف خفیّه پروردگار: الف) خدای تبارک و تعالی به دنبال امتحانی طولانی در کیفیت برخورد مسلمانان با اولیای الهی وجود شریف حضرت مهدی(علیه السلام) را، در پس پرده غیبت قرار داد. از آن رو که میدانست اگر در چنین شرایطی او را ظاهر گرداند، از اکثر مردم، تعدّیات و تجاوزات مختلفی در حق او صورت خواهد گرفت که به موجب آن، مستحق عقوبات الهی خواهند شد. پس ولیّ خود را از دیدگان مردم پنهان داشت تا بدین وسیله وجود و حضور او که چشمه رحمت است، مایه نقمت نگردد.( [18] ) ب) ابراهیم کرخی گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: خدا امرتان را اصلاح کند، آیا علی(علیه السلام) در دین خدای عزّوجلّ قوی نبود؟ فرمود: (چرا). گفتم: پس چگونه مخالفین بر او غلبه یافتند و چرا آنان را دفع نکرد و چه چیزی او را باز داشت؟ فرمود: (آیهای در کتاب خدا مانع او شد.) پرسیدم: چه آیهای؟ فرمود: (قول خداوند عزّوجلّ: (لوتزیّلوالعذّبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیماً).( [19] ) (اگر مؤمنان و کافران از هم جدا میشدند، کافران را به عذابی دردناک دچار میکردیم). به موجب این آیه، خداوند در اصلاب مردم کافر و منافق ودیعتهایی دارد که همان فرزندان صالح هستند و از نسل آنان پدید میآیند، از این رو علی(علیه السلام) آن پدران را نمیکشت تا آنکه ودیعتهای الهی خارج شوند. بعد از خروج آن ودایع بود که بر هرکس از آنان غلبه مییافت او را میکشت. و چنین است قائم ما اهل البیت که ظهور نمیکند تا آنکه همه نسلهای پاک و مؤمن که ودیعتهای خدایند، ظاهر شوند. آن زمان است که ظهور میکند و بر هرکس غلبه یابد میکشد.)( [20] ) ج) امام صادق (علیه السلام) فرمود: (یا عمار الصدقة و اللّه فی السر افضل من الصدقة فی العلانیة و کذلک عبادتکم فی السر مع امامکم المستتر فی دولة الباطل افضل، لخوفکم من عدوکم فی دولة الباطل).( [21] ) (ای عمار! همچنانکه صدقه پنهانی بهتر از صدقه آشکار است، عبادت پنهانی شما در دولت باطل در حالی که امامتان پنهان و مستور باشد، افضل و دارای ثواب بیشتر است، به خاطر ترسی که شما در دولت باطل از دشمنانتان دارید. 4 آماده شدن شرایط برای محو سلطه مستکبران: حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده است: (انّه لم یکن لاحد من آبائی(علیهم السلام)اِلاّ وقد اوقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و إنی أخرج حین أخرج ولابیعة لأحد من الطواغیت فی عنقی).( [22] ) (هیچکدام از پدران من (علیهم السلام) نبودند مگر آنکه بیعت طاغوت دورانش اجباراً بر عهدهاش نهاده شد، اما من در زمان ظهورم، در حالی قیام میکنم که بیعت و پیمان هیچ یک از طواغیت برگردنم نیست. حضرت مهدی (علیه السلام) اگر بخواهد بر طبق اراده خدا حکومتی توحیدی در همه عالم تشکیل دهد بگونهای که همه قدرتهای حاکم را در هم شکسته و سلطه و سیطرهاش را بر سراسر هستی گسترش دهد، لازم است که شرایطی در دنیا ایجاد شود که از همان زمان ظهور تا استقرار کامل نظام عدالت، هیچ طاغوت و مستکبری را یارای مقاومت و غلبه در برابر او نباشد. 5 آزمایش مردم در میزانِ ایمان به امامت: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: (ذلک الّذی یغیب عن شعیته و اولیائه غیبةً لایثبت فیها علی القول بامامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للایمان).( [23] ) (او مهدی (علیه السلام) کسی است که از شیعیان و دوستان خود غائب میگردد غیبتی که در آن، کسی بر اعتقاد به امامت و ولایت او استوار نمیماند مگر آن کس که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.) 6 آزمایش مؤمنان به سختیها و شداید روزگار: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (إنّ لصاحب هذاالامر غیبةً، المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد).( [24] ) (صاحب این امر حضرت مهدی (علیه السلام) غیبتی دارد که در آن، هرکس بخواهد دینش را حفظ کند مانند کسی است که بخواهد با کشیدن دست بر شاخهای خار، آن را از خار بری سازد.) امام کاظم (علیه السلام) فرمود: (إنما هی محنةٌ من اللّه عزّوجلّ امتحن اللّه بها خلقه).( [25] ) (به یقین، غیبت مهدی (علیه السلام)، امتحانی از جانب خداست که بندگانش را به آن میآزماید. و امام صادق (علیه السلام) فرمود: نه به خدا قیام نخواهد کرد مگر غربال شوید، مگر در امتحانات، تصفیه شوید مگر نیک و بدتان از هم جدا شوند.)( [26] ) 7 گناهان و عدم آمادگی مردم: حضرت مهدی (علیه السلام) در بیان کیفیت بهرهبردن از وجود ایشان در دوران غیبت میفرمایند: (و امّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحاب).( [27] ) (امّا چگونگی بهرهوری از من در دوران غیبتم چونان بهره بردن از خورشید است زمانی که ابرها آن را از دیدگان، مستور میدارند.) طبق این کلام شریف، وجه غیبت خورشید را باید در وجود ابرها جستجو کرد. خورشید به خودی خود عین ظهور است و یکسره نور افشانی و درخشش دارد. این ابرها هستند که چهره جان فروز آن را از دیدگان مخفی میکنند. و بدین گونه است نهانی آخرین خورشید ولایت و امامت حضرت مهدی (علیه السلام) که در ذات خویش جز مهربانی و لطف و عنایت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود و با عدم آمادگی برای قبول حکومت الهی او، سبب پنهان ماندن او در پس پردههای سیاه ابر غیبت میباشند. چنین است که شیخ طوسی (رحمةاللّه علیه) میفرماید: (امّا سبب غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) ممکن نیست که از جانب خدای سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد، بلکه از طرف مردم و مکلفین است و جهت آن غلبه خوف از نابودی حق و مطیع نبودن مردم نسبت به اوست و هر موقع که این سبب زائل شود و مردم در اطاعت او بکوشند، و تسلیم او باشند، ظهور واجب میشود.)( [28] ) 8 جریان سنّت الهی: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (وجه الحکمة فی غیبته، وجه الحکمة فی غیبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالی ذکره).( [29] ) وجه حکمت در غیبت او، همان وجه حکمت در غیبتهایی است که توسط حجّتهای الهی پیش از او صورت گرفته، به عبارت دیگر میتوان وجه غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) را استمرار همان سنّت حکیمانهای دانست که در ادوار گذشته تاریخ به غیبت بسیاری از انبیاء و اولیاء انجامیده است. چنانکه باز هم امام صادق(علیه السلام) فرمود: (إنّ سنن الانبیاء(علیهم السلام)بما وقع بهم من الغیبات حادثة فی القائم منّا اهل البیت حذوالنّعل بالنّعل و القذّة بالقذّة).( [30] ) (سنتهای پیامبران نسبت به غیبتهایی که برایشان پیش آمد، همگی به طور تمام و کمال در مورد قائم ما اهل بیت، اتفاق میافتد.) غیبت پیامبران پیشین عبداللّه بن فضل هاشمی گوید: شنیدم امام صادق(علیه السلام) میفرماید: (صاحب این امر را غیبتی هست که بناچار صورت پذیرد و باطل گرایان همگی در آن شک کنند). پرسیدم: فدایت شوم! چرا؟ فرمود: (بخاطر چیزی که بیان آن را به ما اجازه ندادهاند.) قلت: فَماوَجْه الحکمة فی غیبته؟ قال: (وجه الحکمة فی غیبته، وجه الحکمة فی غیبات مَن تقدّمه مِن حجج اللّه تعالی ذکره).( [31] ) محمد بن مسلم گوید: بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدم در حالی که قصد داشتم درباره قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کنم. امام(علیه السلام) بدون اینکه چیزی بگویم فرمود: (ای محمد بن مسلم! در قائم آل محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) شباهتی به پنج نفر از پیامبران وجود دارد: یونس بن متی، و یوسف بن یعقوب، موسی، عیسی و محمد (صلیاللّه علیهم). امّا شباهت او به یونس(علیه السلام) ; به خاطر آنست که از غیبت باز میگردد و پس از عمری طولانی، جوان به نظر میرسد. امّا شباهت او به یوسف(علیه السلام) ; غیبت او از خاص و عام است و پنهان بودن او از برادرانش و مشکل شدن امر او بر پدرش یعقوب(علیه السلام) ، با اینکه مسافت بین او و پدرش و اهلبیت و شیعیانش نزدیک بود. امّا شباهت او به موسی(علیه السلام) ; استمرار خوف و طولانی شدن غیبت و مخفی بودن ولادت اوست و اینکه پیروان او بعد از غیبت او با دیدن سختیها و خواریهای فراوان خسته شدند، تا آن زمان که خداوند عزّوجلّ اجازه ظهور به او داده و یاریش نموده و بر دشمنانش پیروز گرداند. امّا شباهت او به عیسی(علیه السلام) ; اختلاف کسانی است که در باره او به مخالفت یکدیگر پرداختند، برخی گفتند به دنیا نیامده، گروهی گفتند مُرده است، گروهی دیگر گفتند، کشته شده و به دار آویخته شده است. و امّا شباهت او به جدّش حضرت محمّد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) ; قیام به شمشیر و کشتن دشمنان خدا و پیامبر، و ستمگران و مستکبران است و اینکه او به وسیله سلاح و القاء وحشت بر دشمن غلبه مییابد و هیچ پرچمی از پرچمهای او بدون پیروزی بر نمیگردد.)( [32] ) شیخ صدوق (رحمه اللّه) در مقدمه کتاب شریف (کمال الدین) آورده است: سبب تألیف این کتاب چنان شد که در یکی از سالها، زمانی که از زیارت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بر میگشتم، در نیشابور اقامت گزیدم. و آنجا اکثر کسانی که بر من وارد میشدند، شیعیانی بودند که امر غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) آنان را به حیرت و شبهات دچار ساخته بود. در بین آنان، یکی از مشایخ اهل فضل که مدّتها در آرزوی دیدارش به سر میبردم و به خاطر دینداری و استقامت عقیدهاش مشتاق زیارتش بودم، به نام (نجم الدین ابو سعید محمد بن الحسن بن الصلت قمی) به دیدارم آمد و روزی سخن از فلاسفه و اهل منطق در بخارا به میان آورد، که با شبهات خویش حیرت و شک او را، در امر غیبت طولانی حضرت قائم(علیه السلام)، برانگیخته بودند. زمانی که جوابش را دادم و دلش آرام یافت، پیشنهاد کرد که کتابی در این باب بنویسم و من هم قول مساعد دادم. پس از این قضیه، شبی در خواب دیدم که در مکّه هستم و به طواف (بیتاللّه) مشغولم و در هفتمین شوط، کنار حجرالاسود آمده، آن را استلام کردم و میبوسیدم و میگفتم: (امانتی ادّیتها و میثاقی تعاهدته لتشهدلی بالموافاة). (امانت خویش را ادا کردم و پیمانم را به عهده گرفتم، تا تو روز قیامت به وفای آن برایم شهادت دهی). در همین هنگام مولایمان صاحب الزمان (صلواتاللّه علیه) را دیدم که کنار درب خانه کعبه ایستاده است، نزدیکش رفتم و او با نگاه به چهره من، با فراست هر چه را که از دل مشغولی و اندیشههای متفرقه داشتم دریافت. سلام کردم، جواب فرمود، سپس پرسید: چرا کتابی درباره غیبت نمینویسی تا هُمومِ تو را کفایت کند؟ گفتم: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، درباره غیبت تصنیفات و تألیفاتی دارم. فرمود: نه به آن ترتیب; بلکه از تو میخواهم که اینک کتابی درباره غیبت بنویسی و غیبتهای پیامبران را در آن ذکر نمایی. او با گفتن این سخن، به راه افتاد و رفت و من دهشتزده از خواب بیدار شدم. آن شب را تا صبح به دعا و گریه وزاری و شکوه از فراقش گذراندم و صبحگاهان به عنوان امتثال فرمانش، تألیف این کتاب را آغاز کردم.( [33] ) آنچه در سفارش و فرمان ولی عصر (سلام اللّه علیه) نسبت به ذکر غیبتهای پیامبران در کتاب شیخ صدوق قابل دقّت و بررسی است، به یقین اهمیّت شناخت این غیبتها، در راستای آشنایی با حکمتهای مستور در این سنّت دیر پای الهی است که در احادیث معصومین(علیهم السلام)هم - چنانکه ذکر شد مورد تأکید مکرّر قرار گرفته است. شیخ صدوق اوّلین بابهای کتاب گرانقدر خود (کمال الدین و تمام النعمة) را، به بررسی نهانزیستیِ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) میپردازد: * اولین باب، درباره غیبت حضرت ادریس (سلام اللّه علیه) است، که در ضمن حدیثی طولانی آمده است: (ادریس در غاری از کوهی بلند، دور از چشم مردم پناه گرفت و به روزهداری و عبادت پرداخت. مردم پس از خروج و اختفای او، مدّت بیست سال به قحطسالی و بیچارگی مبتلا بودند، تا اینکه طی ماجرایی، حضرت ادریس در طلب آب و غذا از نهانگاه خویش بیرون میآید و مردم او را میشناسند و طاغوت زمانش به خواری کشیده میشود و او به میان مردم باز میگردد.)( [34] ) * دوّمین باب، با ذکر چهار حدیث، درباره حضرت نوح(علیه السلام) است، که در سوّمین حدیث آمده است: امام صادق(علیه السلام) فرمود: (زمانی که مرگ نوح (علیه السلام) نزدیک شد، پیروان خویش را فرا خواند و به آنان گفت: بدانید که پس از من، غیبتی خواهد بود که در طی آن طاغوتها به قدرت خواهند رسید، و همانا خدای تعالی به قیام کنندهای از فرزندان من که نامش (هود) است، درامر شما گشایشی پدید خواهد آورد.)( [35] ) * سوّمین باب، درباره غیبت حضرت صالح(علیه السلام) است که در آن تنها یک حدیث از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که طی آن فرمود: (همانا صالح(علیه السلام)مدتی از میان قوم خویش غائب بود، آن روز که تازه غیبت کرده بود عاقل مردی میانسان، تنومند و زیبا اندام و با محاسنی فراوان و گونههایی مناسب وقامتی متناسب بود. امّا وقتی بسوی قومش بازگشت در اثر کثرت ضعف و تغییر صورت او را نشناختند و مردم درباره او سه دسته شدند. همانا مثل قائم اهلبیت(علیهم السلام) همانند صالح(علیه السلام) است.)( [36] ) * چهارمین باب، درباره غیبت حضرت ابراهیم(علیه السلام) است و در ابتدای آن آمده است: (امّا غیبت حضرت ابراهیم خلیل الرحمن(علیه السلام) شباهت به غیبت قائم ما (صلواتاللّه علیه) دارد، بلکه عجیبتر از آن است زیرا خداوند عزوجلّ حتی در شکم مادر، اثر ابراهیم(علیه السلام) را مخفی گرداند و ولادتش را نیز پنهان داشت، تا زمان تقدیر شده ظهور آن، فرا رسد.) در این باب طی دو حدیث نسبتاً طولانی از دو نوع غیبت حضرت ابراهیم(علیه السلام) که طی سه مرحله انجام یافت سخن به میان آمده است: یکی در هنگام ولادت و قبل از آن، دیگری در زمانی که طاغوت مصر او را تبعید کرد، و سوّمین مرحله آن زمانی که برای عبرت گرفتن بهتنهایی روانه سرزمینهای دور و نزدیک شد.)( [37] ) * پنجمین باب، درباره غیبت حضرت یوسف(علیه السلام) است که با نقل سه حدیث، کیفیت غیبت حضرت یوسف(علیه السلام) و جنبه امتحان داشتن این غیبت، برای حضرت یعقوب(علیه السلام) مطرح شده و نتیجه گرفته شده که حال شیعیان آگاه در زمان ما نسبت به امام غائب خویش (سلاماللّه علیه)، همانند حال حضرت یعقوب(علیه السلام) است که میگفت: (ای فرزندان من! بروید یوسف و برادرش را جستجو کنید).( [38] ) و حال ناآگاهان و معاندین در امر غیبت او همچون حال برادران یوسف است که میگفتند: (بخدا سوگند! تو در همان گمراهی سابق خود هستی).( [39] ) * ششمین باب، درباره غیبت حضرت موسی(علیه السلام) است، در اولین حدیث از قول پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آمده است که فرمود: (پس از حضرت یوسف(علیه السلام) شدّت و غیبتی برای بنیاسرائیل واقع شد که چهار صد سال طول کشید، در حالی که آنان همگی منتظر قیام قائم یعنی حضرت موسی(علیه السلام) بودند.)( [40] ) در این باب پنج حدیث ذکر شده که طی آنها غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) به غیبت حضرت موسی(علیه السلام) تشبیه شده است. * هفتمین باب، درباره غیبت اوصیای حضرت موسی(علیه السلام) تا روزگار حضرت مسیح(علیه السلام) است. و در بابهای بعدی نیز به اخباری در زمینه نهانی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و اولیاء پرداخته شده است. کیفیت بهره وری از امام غائب (علیه السلام) جابر بن عبداللّه انصاری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پرسید: آیا شیعیان در غیبت حضرت قائم (علیه السلام) از وجود او بهرهمند میشوند؟ فرمود: (آری! سوگند به خدایی که مرا به پیامبری بر انگیخت، آنها از او بهرهمند میشوند و از نور ولایت او در دوران غیبتش کسب نور میکنند، همچنانکه مردم از خورشید در پس پرده ابر بهره میبرند.)( [41] ) سؤال در باره چگونگی استفاده بردن از امام غائب (علیه السلام)، هم در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و هم در زمان امامان بزرگوار (علیهم السلام) و هم در زمان غیبت صغری، توسط شیعیان تکرار شده و مضمون حدیث فوق، در اکثر آنها به عنوان پاسخ ذکر شده است. چنانکه خود امام زمان(علیه السلام)فرمود: (و امّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحابُ).( [42] ) (امّا چگونگی بهره بردن از من در دوران غیبتم مانند بهره بردن از خورشید است در زمانی که ابرها آن را از دیدگان مردم میپوشانند.) علامه مجلسی در وجه تشبیه امام غایب(علیه السلام) به خورشید در پس ابر، مواردی را ذکر میکند: 1 نور وجود و علم و هدایت، به واسطه آن حضرت(علیه السلام) به خلایق میرسد. چنانکه در اخبار متعدد روایت شده که او و سایر اهلبیت(علیهم السلام)علّت ایجاد خلق هستند و به برکت آنان است که علوم و معارف بر مردم آشکار شده و بلاها رفع میشود. 2 چنانکه مردم از خورشید در پس ابر استفاده میبرند و با این همه به خاطر بهرهبردن بیشتر هر لحظه انتظار برطرف ابرها را دارند، شیعیان مخلص در هر زمان منتظر ظهور و قیام او هستند. 3 منکر وجود حضرت مهدی(علیه السلام)، با این همه آثاری که در غیبت از او ظاهر میشود، مثل انکار کننده وجود خورشید در پس پرده ابر است. 4 چنانکه نهان شدن خورشید در پس ابرها گاهی بهتر از آشکار شدن آن است، میتوان گفت: در دوران غیبت برای شیعه، پنهان ماندن آن حضرت، مفیدتر و بهتر است. 5 همانطور که نظر کننده به خورشید، چه بسا با نبودن ابر دچار کوری شود، چه بسا خورشیدِ وجودِ مقدّس حضرت مهدی(علیه السلام) هم، اگر ظاهر باشد برای بصیرت شیعیان ضرر داشته باشد و سبب کوری آنان از دیدن حقیقت شود، امّا همین بصیرتها بتواند تحمل ایمان به او در دوره غیبت را داشته باشد، چنانکه انسان به خورشید در پشت ابرها مینگرد و زیان نمیبیند. 6 خورشید گاهی از پرده ابر خارج میشود و بسیاری از مردم آن را میبینند، به همین ترتیب ممکن است که آن حضرت هم در روزگار غیبت برای بعضی مردم بروز کند. 7 اهلبیت(علیهم السلام) در شمول منافع، چونان خورشیدند، پس همانطور که انسانِ کور، خورشید را چه ظاهر و چه در پس ابر، نمیبیند، کور باطنان هم خورشید وجود امام غایب را نمیبینند، (من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی و اضلّ سبیلا)( [43] ) (هرکس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور خواهد بود بلکه زیانکارتر و گمراهتر!) 8 چنانکه نور خورشید در هر خانهای به مقدار وجود روزنهها و پنجرهها میتابد و به مقداری که موانع را از جلو نور برداشته باشند، خانه را روشن میکند. به همین ترتیب مردم به اندازهای که موانع معرفت همچون شهوات نفسانی و تعلقات جسمانی را از فکر و اندیشه خود برداشته و به میزانی که پردههای تاریک مادی را از روی دل خود کنار زده باشند، میتوانند از نور هدایت حضرت مهدی(علیه السلام) و اهلبیت استفاده ببرند، تا امر به آنجا برسد که مانند شخصی شود که زیر آسمانِ بدون ابر قرار گرفته که بدون هیچ حجابی، پرتو خورشید او را از هر طرف احاطه کرده باشد. علامه مجلسی بدنبال این نکات میفرماید: (از این بهشت روحانی، هشت در را به رویت گشودم در حالی که خداوند هشت باب دیگر را نیز به فضل خویش بر من گشوده است، لکن عبارت را از ذکر آنها ناتوان میبینم. چه بسا که خداوند در باب معرفت اهلبیت(علیهم السلام)هزار در برما بگشاید که هر دری، هزار در دیگر گشوده شود.)( [44] ) پی نوشتها: [1] بحارالانوار ج 51 صفحه 366. [2] مدرک پیشین صفحه 349 به نقل از غیبت شیخ طوسی و احتجاج و کمال الدین. [3] مدرک پیشین صفحه 365 به نقل از (اعلام الوری). [4] مدرک پیشین ص 361 به نقل از غیبت شیخ طوسی و کمال الدین. [5] کمال الدین ج 2، باب 33، ح 46، ص 351. [6] مفاتیح الجنان. [7] لقمان: 20. [8] منتخب الاثر فصل 2 باب 22 حدیث 3 صفحه 239 به نقل از کفایة الاثر. [9] کافی، ج 2. کتاب الحجة حدیث 19 صفحه 141. [10] مدرک پیشین حدیث 16 صفحه 140. [11] بنابر بعضی از اقوال، حضرت مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت کبری، همراه با سی تن از یاران نزدیک خویش در مکانی نامعلوم، اقامت دارد. [12] مدرک پیشین حدیث 11 صفحه 138. [13] مدرک پیشین حدیث 4 صفحه 134. [14] مدرک پیشین حدیث 13 صفحه 139. [15] احتجاج طبرسی توقیع شریف. [16] کمال الدین، ج 2، باب 44، ح 11، ص 482. [17] کمال الدین، ج 2، باب 44، ح 10، ص 481. [18] نقل با تصرف از کلام شیخ صدوق رحمة اللّه کمال الدین جلد 2 صفحه 641. [19] سوره فتح، آیه 25. [20] مدرک پیشین ص 642. [21] مدرک پیشین ص 646. [22] متخب لاثر، باب 28، ص 267. [23] مدرک پیشین ص 101. [24] کمال الدین باب 33 ص 346. [25] اصول کافی کتاب الحجّة ج 2 صفحه 133. [26] مدرک پیشین صفحه 196 حدیث 6 با تلخیص. [27] بحارالانوار ج 52 صفحه 92 حدیث 7 احتجاج صفحه 263. [28] کتاب الغیبه. [29] بحار الانوار ج 52 صفه 91 به نقل از علل الشرایع. [30] کمال الدین ج 2 باب 33 حدیث 31 صفحه 345. [31] کمال الدین صدوق، ج 2، باب 45، ص 483. [32] بحارالأنوار، ج 51، ص 217 218. [33] کمال الدین، ج 1، ص 3 و 4. [34] کمال الدین، ج 1، ص 127 تا 132. [35] کمال الدین، ج 1، ص 135 باب 4. [36] کمال الدین، ص 136 و 137. [37] کمال الدین، ص 138 تا 141. [38] سوره یوسف، آیه 88 . [39] سوره یوسف، آیه 88 . [40] کمال الدین، ص 145 و 146. [41] بحار الانوار جلد 52 تاریخ امام دوازدهم صفحه 93. [42] مدرک پیشین صفحه 92 حدیث 7. [43] سوره اسراء، آیه 72. [44] بحارالانوار جلد 52 تاریخ امام دوازدهم صفحه 93 و 94. www.jamkaran.info
پیشینه غیبت
غیبت دوازدهمین پیشوای مسلمین حضرت مهدی (علیه السلام)، امری ناگهانی و غیر منتظره نبوده، بلکه عوامل متعدّدی به شناخت قبلی این پدیده توسط مسلمانان، کمک میکرده است:
1 غیبتهای دراز مدت و کوتاه مدت پیامبران پیشین سلاماللّه علیهم، و نهانیهای متعدد شخص پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) که طی مباحث قبلی اجمالا ذکر گردید.
آشنایی مردم با تاریخ ادیان گذشته و کیفیت حصول چنین غیبتهایی در آن دورانها، پذیرش غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) را، برای آنان آسان می ساخت.
2 انبوهی از روایات مستند و صحیح، در آگاه سازی مؤمنین نسبت به چگونگی زندگی و امامت نهمین فرزند از نسل امام حسین(علیه السلام) که به بیانهای گوناگون از زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و سایر معصومین، حصول غیبتی طولانی برای او را مورد تأکید قرار میدادند.
در این مورد تنها در کتاب (کمال الدین و تمام النعمة) بیش از (150) حدیث جمع آوری شده و طی چهارده باب، از باب (24) تا باب (38)، تحت عنوانهای (ما اخبر به النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) من وقوع الغیبة) و (ما أخبر به أمیر المؤمنین (علیه السلام)من وقوع الغیبة) و... (ما اخبر به العسکری(علیه السلام)من وقوع الغیبة) بطور جداگانه، فرمایشات هریک از معصومین(علیهم السلام)پیرامون غیبت و لزوم آمادگی مردم ذکر گردیده است.
3 کیفیت زندگانی دو امام بزرگوار شیعه، امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری(علیه السلام) را، میتوان مقدّمهای عینی و عملی برای آماده سازی مردم، جهت غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) به شمار آورد. به عبارت دیگر، زندگی اجباری آن دو امام مظلوم در محاصره نیروی دشمن و در شرایط دشوار شهر محل تبعید شان سامرّا ارتباط ایشان را با مردم و حتّی شیعیان و خواص اصحاب خود، آنچنان تقلیل داده بود که بطور طبیعی شکلی از نهانزیستی و غیبت را تداعی می کرد.
مروری گذرا بر غیبت صغری
مقدمه غیبت کبری:
غیبت صغری را میتوان مقدمهای دیگر برای غیبت کبرای امام زمان(علیه السلام) به شمار آورد. مردم اگرچه طی احادیث فراوان از طریق پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)و امامان گذشته(علیهم السلام) با اندیشه غیبت طولانی پیشوایشان آشنایی پیدا کرده و کیفیت ابتلای دو امام پیشین به محاصره دشمن، آنان را عملا بانهانی پیشوا، مأنوس ساخته بود، اینک با غیبت صغری باید آمادگی کامل برای نهانزیستی طولانی و غیر معلومِ امام و رهبر خویش پیدا میکردند.
زمان غیبت صغری:
به عقیده گروهی از محدّثین و تاریخ نگاران، دوران غیبت صغری از زمان ولادت امام زمان (علیه السلام) در سال (255) هجری قمری، شروع شده و با استمرار تا سال (329)، مدت هفتاد و چهار سال به طول انجامید. لکن به استناد شواهد متعددی در روایات و اخبار این باب، میتوان مطمئن شد که مراد از غیبت صغری همان مدت شصت و نه سال بین آغاز امامت آن بزرگوار به دنبال شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)، در سال (260) هجری قمری، تا آغاز غیبت کبری در سال (329) میباشد که قول مشهور است.( [1] )
نحوه ارتباط با مردم:
در طی مدت غیبت صغری، چهار تن از بزرگان علم و تقوی بنامهای عثمان بن سعید عمروی (رحمة اللّه علیه)، و محمد بن عثمان بن سعید عمروی (رحمة اللّه علیه)، و حسین بن روح نوبختی (رحمة اللّه علیه)، و علی بن محمد سیمری (رحمة اللّه علیه)، تحت عنوان (نوّاب اربعه) وساطت بین امام (علیه السلام)و مردم را به عهده داشتند.
هرکدام از این بزرگواران با فرمان خاصِّ امام زمان(علیه السلام) به چنین مقامی منصوب میشدند. مثلا پس از فوت عثمان بن سعید عمروی (رحمة اللّه علیه)، که قبل از امام زمان(علیه السلام)نیابت از طرف امام علی النقی(علیه السلام)و امام حسن عسکری(علیه السلام) را نیز عهده دار بود نامهای به خط امام زمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش محمد رسید که در بخشی از آن آمده بود.
(ما همه از خداییم و بسوی او باز میگردیم تسلیم فرمان او و راضی به قضای او هستیم. پدرت سعادتمندانه زیست، و پسندیده وفات کرد، رحمت خدا براو باد و خدا او را با اولیاء و موالیانش محشور فرماید که همواره در اجرای فرمانشان کوشا بود.) و در بخشی دیگر فرموده بود:
(خدا به تو اجر جزیل دهد ... از کمال سعادت پدرت این بودکه خدا فرزندی چون تو را روزی او کرد که بعد از او جانشینش باشد و به امر خدا در مسئولیتی که داشت قائم مقام او گردد و موجبات رحمت او را فراهم آرد.)( [2] )
قابل ذکر است که امام زمان(علیه السلام) در این دوران سفراء و مأمورینی خاص نیز داشتند که در پارهای مسئولیتهای ویژه همچون جمع خمس و زکات از طرف آن حضرت مأموریت مییافتند.
صاحب (اعلام الوری) در این باره گوید: (در غیبت صغری (سفیرانی) موجود بودند و (نوّاب و ابوابی) مشهور وجود داشتند که شیعیان در باره آنان هیچ اختلافی نداشتند. بعضی از آنان عبارتند از: ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، ابوعمرو عثمان بن سعید روغن فروش، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان رحمة اللّه علیهما، عمر اهوازی، احمد بن اسحاق، ابومحمد و جنائی، ابراهیم بن مهزیار، محمد بن ابراهیم و جماعتی دیگر که بعداً در صورت نیاز ذکر خواهند شد.)( [3] )
پایان غیبت صغری
ابو محمد حسن بن محمد کاتب گوید: در سال 329، در مدینه بودم. چند روز قبل از وفات ابوالحسن علی بن محمد سیمری در خانهاش حاضر شدم، او نامهای به خط مولا صاحب الزمان (علیه السلام) را به مردم حاضر در جلسه نشان داد که چنین نوشته بود:
(بنام خداوند بخشنده مهربان; ای علی بن محمد سیمری! خداوند اجر برادرانت را در باره تو زیاد گرداند، تو تا شش روز دیگر وفات خواهی کرد. پس امور خود را جمع کن و کسی را برای جانشینی خود تعیین و معرفی نکن. زیرا غیبت نهایی واقع شده و دیگر ظهوری نیست مگر بعد از اذن خدای تعالی و آن ظهور، پس از گذشت مدتی طولانی وسخت شدن دلها و پر شدن زمین از ظلم و جور اتفاق خواهد افتاد. و از بین شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهده مرا دارند، آگاه باشید هرکس قبل از خروج سفیانی و بر آمدن صیحه آسمانی چنین ادعایی داشته باشد دروغگویِ افترا زننده است و لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.)
ابومحمد گوید: متن توقیع را نوشتیم و بیرون آمدیم. روز ششم بسویش برگشتیم در حالی که داشت جان میداد و آخرین کلامش این بود: (همه امور بدست خداست.)( [4] )
چگونگی غیبت
در باب غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) روایاتی هست که با دقت در آنها میتوان کیفیّت غیبت را دریافت و از این طریق به حلّ بسیاری از سؤالات و اشکالاتی که به نحوه غیبت بر میگردد نائل گردید:
الف) مستور بودن:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: (در صاحب این امر سنّتهایی از پیامبران(علیهم السلام)است: سنّتی از موسی بن عمران، سنّتی از عیسی، سنّتی از یوسف، سنّتی از محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) :
امّا سنّتی که از موسی(علیه السلام) دارد، آنست که خائف و منتظر فرصت نشسته است.
امّا سنّتی که از عیسی (علیه السلام) دارد آنست که در بارهاش بگویند آنچه را که در باره عیسی(علیه السلام) میگفتند.
امّا سنّتی که از یوسف(علیه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بین او و مردم حجابی قرار میدهد، بطوری که او را میبینند ولی نمیشناسند.
و امّا سنّتی که از محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) دارد، آنست که هدایت شده به هدایت او و سیر کننده به سیرت اوست.)( [5] )
با توجّه به این روایت و نظایر آن، زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت، به شکل طبیعی صورت میگیرد و حتّی مردم عادی نیز به دیدار او توفیق مییابند، امّا از شناخت او ناتواناند.
با این تفسیر، غیبت آن بزرگوار، فقط به عنوان (حجاب معرفت) و (مانع شناخت) مطرح میشود که آن هم بر دیده و دل مردم کشیده شده است نه بر وجود شریف او. و بدین ترتیب میتوان گفت که هرگاه آن حجاب و مانع از چشم و سریره مردم برداشته شود (یَرَونه و یعرفونه) او را خواهند دید و خواهند شناخت.
ب) حضور مستور و مستمر:
در فرازهایی از (دعای ندبه) میخوانیم:
(بنفسی انت من مغیّب لم یخل منّا بنفسی انت من نازح ما نزح عنّا)( [6] )
به جانم سوگند که تو آن نهان شدهای که بیرون از جمع ما نیستی.
به جانم سوگند که تو آن دور شدهای که از ما دوری نداری.
تعبیر زیبای (نهان شدهای که همیشه باماست) و (دور شدهای که به ما نزدیک است)، نوید بخش (حضور مستمر) امام زمان(علیه السلام) در جمع شیعیان و محبّین است.
در این کلام یا تضادّی نیست از آن رو که میتواند (همیشه با ما باشد) ولی چون شناخته نمیشود (نهان شده و مستور) به شمار آید.
و یا اگر ظاهراً تضادّی باشد، قابل حلّ است از آن جهت که (دور شده) از عموم مردم به حساب میآید، لکن به خاصّان و موالیان خود (نزدیک) است.
ج) نهانی از دیدگان نه از دلها:
راوی گوید از امام کاظم (علیه السلام) در باره آیه قرآن (و اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة)( [7] ) پرسیدم. فرمود:
(نعمت ظاهر و آشکار، امام ظاهر است و نعمت باطن و پنهان، امام غائب.)
پرسیدم: آیا از امامان ما کسی غائب میشود؟
فرمود: (نعم، یغیب عن ابصار الناس شخصه، و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره).
(آری! چهرهاش از دیدگان مردم پنهان میشود، لکن یادش از دلهای مؤمنان غایب نمیشود.)( [8] )
مردم اگرچه از دیدن چهره پرفروغ امام خویش در دوران غیبت محروم میمانند، لکن میتوانند یاد او را همیشه در دل داشته باشند.
توجه به اختلاف دو تعبیر (ابصار الناس) و (قلوب المؤمنین) در کلام حضرت، نشان دهنده امتیاز مؤمنین و اختلاف تلقّی آنان از غیبت، نسبت به سایر مردم است.
آنچه برای مردم عادی مهم است; دیدن با (چشم سر) است، اگر نبینند باور نمیکنند، دلشان از امامی که نمیبینند، متأثّر نمیشود، و چون (دل) متأثر نشد، عملشان رنگ تبعیّت از امام نمیگیرد.
اما برای مؤمنین، آنچه اهمیت دارد، دیدن با (چشم دل) است، و چون با چشم دل، امام معصوم خویش را میبینند، ایمان میآورند رفتار و گفتارشان رنگ ولایت میگیرد، اگرچه او را با (چشم سر) نتوانند ببینند.
د) آگاهی موالیان حقیقی به مکان غیبت:
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: (للقائم غیبتان احدیهما طویلة و الأخری قصیرة فالأولی یعلم بمکانه فیها خاصة من شیعته، و الأخری لایعلم بمکانه فیها اِل خاصّة موالیه فی دینه).( [9] )
(برای حضرت قائم (علیه السلام) دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی.
در غیبت اول، جز شیعیان مخصوص، کسی از جای آن حضرت باخبر نیست.
و در غیبت دوم، جز دوستان مخصوص و موالیان حقیقی در دین، کسی به مکان او آگاه نیست.)
با این تفسیر نیز غیبت، حجابی است که بر دیدگان نامحرمانِ حریم ولایت حقیقی کشیدهاند اگر شیعه، شیعه واقعی و دوست صدیق و صادق مولایش باشد و اگر ولایت ناب را دارا باشد، به مکان اقامت امام(علیه السلام) در غیبت آگاه میباشد و با چنین آگاهی، توفیق حضور مییابد.
ه ) کناره گزینی و دوری از مساکن ظالمین:
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: (لابدّ لصاحب هذا الامر من غیبة و لابدّ له فی غیبته من عزلة و نعم المنزل طیبةٌ و ما بثلاثین من وحشة).( [10] )
(صاحب این امر ناگزیر از غیبت است و به ناچار در زمان غیبتش گوشهگیری و کناره گزینی اختیار کند. و چه خوب منزلی است مدینه و در آن سی نفر( [11] ) هیچ هراس و وحشتی نیست.)
مولایمان حضرت مهدی (علیه السلام) ناچار از غیبت است امّا چرا؟ جوابش به نحوی در جمله بعدی روشن میشود.
اینکه برای چنین غیبتی ناگزیر از کنارهگیری و دوری از مردم است هم کیفیت غیبت و هم چرایی غیبت را نشان میدهد. در حقیقت چون جبّاران دستمگران او را نمیخواهند مجبور است دور از مردم زندگی کند و بالاتر از این، چون اگر او را بیابند به قتل او کمر میبندند و مانع از تحقق وعدههای الهی به دست او میشوند، ناگزیر است در مکانی دور از ظالمین سکنی گزیند، چنانکه خود فرمود:
(بمکاننا النائی عن مساکن الظالمین... ما اگرچه در اقامتگاه خویش که دور از مساکن ظالمین است به سر میبریم...).
و) گمنامی:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (اَما واللّه لیغیبنَّ عنکم صاحب هذاالأمر ولیخملنَّ هذا حتّی یقال: مات، هلک، فی أی واد سلک؟).( [12] )
(آگاه باشید، به خدا سوگند که صاحب این امر از شما غائب گردد و همانا گمنام مانَد تا آنجا که گویند: او مُرد، هلاک شد، در کدام درّه گم شد؟)
ز) راه رفتن در بازارها و پا گذاردن بر فرشهای مردم:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (برادران یوسف(علیه السلام) همگی نوادگان و فرزندان پیامبران بودند، با این همه اگرچه با یوسف تجارت کردند و خرید و فروش نمودند و مورد خطاب قرارش دادند، امّا در عین برادری او را نشاختند تا آن زمان که خودش گفت: من یوسف هستم و این برادر من است. پس این امت نفرین شده چگونه انکار میکند که خدای عزّوجلّ با حجّت خویش امام دوازدهم در یک زمانی همان کند که با یوسف کرد، چنانکه تا مدّتی او را ببینند ولی نشاسند ... فما تنکر هذه الامّة أن یفعل اللّه جلّ و عزّ بحجته کما فعل بیوسف، أن یمشی فی اسواقهم و یَطَأ بُسُطَهم حتّی یأذن اللّه فی ذلک له... .
و چگونه این امت، انکار میکند که خداوند عزّوجلّ با حجّت خویش همان کند که با یوسف کرد که امام آنان در بازارهای شان راه برود و بر فرشهای شان قدم بگذارد، امّا او را نشناسند تا آن زمانی که خداوند به ظهور او اجازه فرماید.)( [13] )
ح) آگاهی به حال مردم:
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در منبر کوفه خطبه خواند و راجع به حجّتهای الهی سخن گفت که یا آشکارند و مورد اطاعت قرار نمیگیرند، یا پنهان هستند و مورد انتظارند، سپس فرمود: (إنْ غابَ عن الناس شخصهم فی حال هدنتهم فلم یَغِبْ عنهم قدیم مبثوث علمهم و آدابهم فی قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون).( [14] )
(اگر در حال آرامش مردم، پیکر و شخص آن حجتها از دیدگان مردم پنهان گردد، هرگز علم و آگاهی منتشر آنان، از حال مردم منقطع نگردد، بلکه آداب آنان در دلهای مردم ثابت است و مردم به آنها عمل میکنند.)
و این همانست که حضرت مهدی (علیه السلام)فرمود: (لا یعزب عنا شیءٌ من اخبارکم... هیچ خبری از شما بر ما پوشیده نمیماند.)( [15] )
چرائی غیبت
پرسش پیرامون علت غیبت، نه تنها پس از وقوع غیبت حضرت مهدی(علیه السلام)بلکه حتّی قبل از پیدایش ظاهری آن حضرت، در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)و امامان پس از او مطرح میشده، بگونهای که در فرمایشات آن بزرگواران نیز، به پاسخگویی آن پرداخته شده است.
آنچه قبل از بررسی گذرای این مبحث، لازم به تذکّر است، اشاره به ناتوانی بشر در شناخت اسرار پیچیده هستی، در همه زمینههاست.
با پیشرفت علم و دانش، انسانها روز به روز آفاق گستردهتری را فرا روی خویش مییابند که حجم معلومات و دانستههای خود را در برابر مجهولات و امور ناشناخته آن بسیار ناچیز میشمارند. از انیشتین نقل شده است که انگشت خود را به آب دریا زد و گفت: (نسبت بین آبی که انگشت مرا مرطوب ساخته به آب دریا، مثل نسبت معلومات، ما در برابر مجهولات هستی است.)
منظور از این بیان، اعتراف به ناشناخته ماندن بسیاری از ابعاد غیبت و حکمتهای آن است، به عبارت دیگر باید پذیرفت که اگر درپارهای روایات به برخی عدل و حکمتهای غیبت دست یافتیم، هرگز به این معنا نیست که غیبت دارای علتهای اساسیتر و حکمتهای بالغه دیگر نمیباشد، با این همه نگاهی مختصر به برخی روایات این باب، خالی از فایده نیست:
1 امتحانِ درجه تسلیم در برابر اراده خدا:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: (إنّ وجه الحکمة فی ذلک لاینکشف اِلاّ بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر من خرق السفینة، و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسی(علیه السلام) اِلاّ وقت افتراقهما.)( [16] )
(وجه حکمتی که در غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) هست جز بعد از ظهورش، معلوم نمیگردد. چنانکه وجه حکمتی که در افعال حضرت خضر بود نسبت به سوراخ کردن کشتی و کشتن پسرک و برپا داشتن دیوار نیمه خراب، برای حضرت موسی(علیه السلام) جز در وقت جدا شدن آن دو ظاهر نگشت.)
ذکر جریان ملاقات حضرت خضر(علیه السلام) و حضرت موسی(علیه السلام) در کلام امام صادق(علیه السلام)، اشاره به این نکته دارد که مأموریت حضرتموسی(علیه السلام)از جانب خدا، برای درک حضور و همراهیِ حضرت خضر(علیه السلام)، به منظور آزمایش میزان تحمّل او در برابر امور ناشناخته و درجه تسلیم او در مقابل حکمتهای پوشیده هستی، صورت گرفت.
غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) نیز میتواند صدها حکمت پنهان داشته باشد که جز در موقع ظهور آن حضرت روشن نمیشوند. آنچه مطلوب است تسلیم در برابر اراده الهی است که این غیبت را تقدیر فرموده است.
2 بیم از کشته شدن:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (برای حضرت قائم قبل از ظهورش، غیبتی هست) زراره گوید پرسیدم: چرا؟
فرمود: (یخاف علی نفسه الذّبحة. از کشته شدن خویش میترسد.)( [17] )
از آن رو که حضرت مهدی (علیه السلام) آخرین امام معصوم است وهمچون امامان گذشته نیست که اگر کشته شد، امامی دیگر جانشین او شود. او باید بماند تا آن زمان که شرایط لازم برای حکومت جهانی اسلام و قرآن پیش آید. قیام نماید و دنیا را از عدل و داد پر کند، مردمیکه طی بیش از دو قرن ثابت کردند که هر امامِ هدایت را، یا به شمشیر یا به زهر، از بین میبرند، بیگمان اگر حضرت مهدی(علیه السلام)غیبت نمیکرد، او را نیز به سرنوشت پدران بزرگوارش دچار میکردند. خصوصاً ملوک بنیعباس که از مدتها قبل، توطئهها کردند و در مقام کشتن او بر آمدند و با توجه به همین دسیسهها بود که خداوند عزوجلّ حتّی ولادت حجّت خویش را بصورت پنهان قرار داد.
ذکر این حکمت نشان میدهد که تا زمان حتمی شدن قیام، هر زمان دیگری، خطر کشته شدن امام(علیه السلام) را به همراه دارد و کشته شدن امام(علیه السلام)، کشته شدن پیام اوست، کشته شدن اسلام است که خدا هرگز به آن رضایت نخواهد داد.
3 الطاف خفیّه پروردگار:
الف) خدای تبارک و تعالی به دنبال امتحانی طولانی در کیفیت برخورد مسلمانان با اولیای الهی وجود شریف حضرت مهدی(علیه السلام) را، در پس پرده غیبت قرار داد. از آن رو که میدانست اگر در چنین شرایطی او را ظاهر گرداند، از اکثر مردم، تعدّیات و تجاوزات مختلفی در حق او صورت خواهد گرفت که به موجب آن، مستحق عقوبات الهی خواهند شد. پس ولیّ خود را از دیدگان مردم پنهان داشت تا بدین وسیله وجود و حضور او که چشمه رحمت است، مایه نقمت نگردد.( [18] )
ب) ابراهیم کرخی گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: خدا امرتان را اصلاح کند، آیا علی(علیه السلام) در دین خدای عزّوجلّ قوی نبود؟ فرمود: (چرا).
گفتم: پس چگونه مخالفین بر او غلبه یافتند و چرا آنان را دفع نکرد و چه چیزی او را باز داشت؟
فرمود: (آیهای در کتاب خدا مانع او شد.) پرسیدم: چه آیهای؟
فرمود: (قول خداوند عزّوجلّ: (لوتزیّلوالعذّبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیماً).( [19] )
(اگر مؤمنان و کافران از هم جدا میشدند، کافران را به عذابی دردناک دچار میکردیم).
به موجب این آیه، خداوند در اصلاب مردم کافر و منافق ودیعتهایی دارد که همان فرزندان صالح هستند و از نسل آنان پدید میآیند، از این رو علی(علیه السلام) آن پدران را نمیکشت تا آنکه ودیعتهای الهی خارج شوند. بعد از خروج آن ودایع بود که بر هرکس از آنان غلبه مییافت او را میکشت. و چنین است قائم ما اهل البیت که ظهور نمیکند تا آنکه همه نسلهای پاک و مؤمن که ودیعتهای خدایند، ظاهر شوند. آن زمان است که ظهور میکند و بر هرکس غلبه یابد میکشد.)( [20] )
ج) امام صادق (علیه السلام) فرمود: (یا عمار الصدقة و اللّه فی السر افضل من الصدقة فی العلانیة و کذلک عبادتکم فی السر مع امامکم المستتر فی دولة الباطل افضل، لخوفکم من عدوکم فی دولة الباطل).( [21] )
(ای عمار! همچنانکه صدقه پنهانی بهتر از صدقه آشکار است، عبادت پنهانی شما در دولت باطل در حالی که امامتان پنهان و مستور باشد، افضل و دارای ثواب بیشتر است، به خاطر ترسی که شما در دولت باطل از دشمنانتان دارید.
4 آماده شدن شرایط برای محو سلطه مستکبران:
حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده است: (انّه لم یکن لاحد من آبائی(علیهم السلام)اِلاّ وقد اوقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و إنی أخرج حین أخرج ولابیعة لأحد من الطواغیت فی عنقی).( [22] )
(هیچکدام از پدران من (علیهم السلام) نبودند مگر آنکه بیعت طاغوت دورانش اجباراً بر عهدهاش نهاده شد، اما من در زمان ظهورم، در حالی قیام میکنم که بیعت و پیمان هیچ یک از طواغیت برگردنم نیست.
حضرت مهدی (علیه السلام) اگر بخواهد بر طبق اراده خدا حکومتی توحیدی در همه عالم تشکیل دهد بگونهای که همه قدرتهای حاکم را در هم شکسته و سلطه و سیطرهاش را بر سراسر هستی گسترش دهد، لازم است که شرایطی در دنیا ایجاد شود که از همان زمان ظهور تا استقرار کامل نظام عدالت، هیچ طاغوت و مستکبری را یارای مقاومت و غلبه در برابر او نباشد.
5 آزمایش مردم در میزانِ ایمان به امامت:
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: (ذلک الّذی یغیب عن شعیته و اولیائه غیبةً لایثبت فیها علی القول بامامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للایمان).( [23] )
(او مهدی (علیه السلام) کسی است که از شیعیان و دوستان خود غائب میگردد غیبتی که در آن، کسی بر اعتقاد به امامت و ولایت او استوار نمیماند مگر آن کس که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.)
6 آزمایش مؤمنان به سختیها و شداید روزگار:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (إنّ لصاحب هذاالامر غیبةً، المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد).( [24] )
(صاحب این امر حضرت مهدی (علیه السلام) غیبتی دارد که در آن، هرکس بخواهد دینش را حفظ کند مانند کسی است که بخواهد با کشیدن دست بر شاخهای خار، آن را از خار بری سازد.)
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: (إنما هی محنةٌ من اللّه عزّوجلّ امتحن اللّه بها خلقه).( [25] )
(به یقین، غیبت مهدی (علیه السلام)، امتحانی از جانب خداست که بندگانش را به آن میآزماید. و امام صادق (علیه السلام) فرمود: نه به خدا قیام نخواهد کرد مگر غربال شوید، مگر در امتحانات، تصفیه شوید مگر نیک و بدتان از هم جدا شوند.)( [26] )
7 گناهان و عدم آمادگی مردم:
حضرت مهدی (علیه السلام) در بیان کیفیت بهرهبردن از وجود ایشان در دوران غیبت میفرمایند: (و امّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحاب).( [27] )
(امّا چگونگی بهرهوری از من در دوران غیبتم چونان بهره بردن از خورشید است زمانی که ابرها آن را از دیدگان، مستور میدارند.)
طبق این کلام شریف، وجه غیبت خورشید را باید در وجود ابرها جستجو کرد. خورشید به خودی خود عین ظهور است و یکسره نور افشانی و درخشش دارد. این ابرها هستند که چهره جان فروز آن را از دیدگان مخفی میکنند. و بدین گونه است نهانی آخرین خورشید ولایت و امامت حضرت مهدی (علیه السلام) که در ذات خویش جز مهربانی و لطف و عنایت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود و با عدم آمادگی برای قبول حکومت الهی او، سبب پنهان ماندن او در پس پردههای سیاه ابر غیبت میباشند. چنین است که شیخ طوسی (رحمةاللّه علیه) میفرماید:
(امّا سبب غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) ممکن نیست که از جانب خدای سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد، بلکه از طرف مردم و مکلفین است و جهت آن غلبه خوف از نابودی حق و مطیع نبودن مردم نسبت به اوست و هر موقع که این سبب زائل شود و مردم در اطاعت او بکوشند، و تسلیم او باشند، ظهور واجب میشود.)( [28] )
8 جریان سنّت الهی:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (وجه الحکمة فی غیبته، وجه الحکمة فی غیبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالی ذکره).( [29] )
وجه حکمت در غیبت او، همان وجه حکمت در غیبتهایی است که توسط حجّتهای الهی پیش از او صورت گرفته، به عبارت دیگر میتوان وجه غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) را استمرار همان سنّت حکیمانهای دانست که در ادوار گذشته تاریخ به غیبت بسیاری از انبیاء و اولیاء انجامیده است.
چنانکه باز هم امام صادق(علیه السلام) فرمود: (إنّ سنن الانبیاء(علیهم السلام)بما وقع بهم من الغیبات حادثة فی القائم منّا اهل البیت حذوالنّعل بالنّعل و القذّة بالقذّة).( [30] )
(سنتهای پیامبران نسبت به غیبتهایی که برایشان پیش آمد، همگی به طور تمام و کمال در مورد قائم ما اهل بیت، اتفاق میافتد.)
غیبت پیامبران پیشین
عبداللّه بن فضل هاشمی گوید: شنیدم امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
(صاحب این امر را غیبتی هست که بناچار صورت پذیرد و باطل گرایان همگی در آن شک کنند). پرسیدم: فدایت شوم! چرا؟
فرمود: (بخاطر چیزی که بیان آن را به ما اجازه ندادهاند.)
قلت: فَماوَجْه الحکمة فی غیبته؟ قال: (وجه الحکمة فی غیبته، وجه الحکمة فی غیبات مَن تقدّمه مِن حجج اللّه تعالی ذکره).( [31] )
محمد بن مسلم گوید: بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدم در حالی که قصد داشتم درباره قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کنم.
امام(علیه السلام) بدون اینکه چیزی بگویم فرمود: (ای محمد بن مسلم! در قائم آل محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) شباهتی به پنج نفر از پیامبران وجود دارد: یونس بن متی، و یوسف بن یعقوب، موسی، عیسی و محمد (صلیاللّه علیهم).
امّا شباهت او به یونس(علیه السلام) ; به خاطر آنست که از غیبت باز میگردد و پس از عمری طولانی، جوان به نظر میرسد.
امّا شباهت او به یوسف(علیه السلام) ; غیبت او از خاص و عام است و پنهان بودن او از برادرانش و مشکل شدن امر او بر پدرش یعقوب(علیه السلام) ، با اینکه مسافت بین او و پدرش و اهلبیت و شیعیانش نزدیک بود.
امّا شباهت او به موسی(علیه السلام) ; استمرار خوف و طولانی شدن غیبت و مخفی بودن ولادت اوست و اینکه پیروان او بعد از غیبت او با دیدن سختیها و خواریهای فراوان خسته شدند، تا آن زمان که خداوند عزّوجلّ اجازه ظهور به او داده و یاریش نموده و بر دشمنانش پیروز گرداند.
امّا شباهت او به عیسی(علیه السلام) ; اختلاف کسانی است که در باره او به مخالفت یکدیگر پرداختند، برخی گفتند به دنیا نیامده، گروهی گفتند مُرده است، گروهی دیگر گفتند، کشته شده و به دار آویخته شده است.
و امّا شباهت او به جدّش حضرت محمّد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) ; قیام به شمشیر و کشتن دشمنان خدا و پیامبر، و ستمگران و مستکبران است و اینکه او به وسیله سلاح و القاء وحشت بر دشمن غلبه مییابد و هیچ پرچمی از پرچمهای او بدون پیروزی بر نمیگردد.)( [32] )
شیخ صدوق (رحمه اللّه) در مقدمه کتاب شریف (کمال الدین) آورده است: سبب تألیف این کتاب چنان شد که در یکی از سالها، زمانی که از زیارت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بر میگشتم، در نیشابور اقامت گزیدم. و آنجا اکثر کسانی که بر من وارد میشدند، شیعیانی بودند که امر غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) آنان را به حیرت و شبهات دچار ساخته بود.
در بین آنان، یکی از مشایخ اهل فضل که مدّتها در آرزوی دیدارش به سر میبردم و به خاطر دینداری و استقامت عقیدهاش مشتاق زیارتش بودم، به نام (نجم الدین ابو سعید محمد بن الحسن بن الصلت قمی) به دیدارم آمد و روزی سخن از فلاسفه و اهل منطق در بخارا به میان آورد، که با شبهات خویش حیرت و شک او را، در امر غیبت طولانی حضرت قائم(علیه السلام)، برانگیخته بودند.
زمانی که جوابش را دادم و دلش آرام یافت، پیشنهاد کرد که کتابی در این باب بنویسم و من هم قول مساعد دادم.
پس از این قضیه، شبی در خواب دیدم که در مکّه هستم و به طواف (بیتاللّه) مشغولم و در هفتمین شوط، کنار حجرالاسود آمده، آن را استلام کردم و میبوسیدم و میگفتم: (امانتی ادّیتها و میثاقی تعاهدته لتشهدلی بالموافاة).
(امانت خویش را ادا کردم و پیمانم را به عهده گرفتم، تا تو روز قیامت به وفای آن برایم شهادت دهی).
در همین هنگام مولایمان صاحب الزمان (صلواتاللّه علیه) را دیدم که کنار درب خانه کعبه ایستاده است، نزدیکش رفتم و او با نگاه به چهره من، با فراست هر چه را که از دل مشغولی و اندیشههای متفرقه داشتم دریافت. سلام کردم، جواب فرمود، سپس پرسید: چرا کتابی درباره غیبت نمینویسی تا هُمومِ تو را کفایت کند؟ گفتم: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، درباره غیبت تصنیفات و تألیفاتی دارم.
فرمود: نه به آن ترتیب; بلکه از تو میخواهم که اینک کتابی درباره غیبت بنویسی و غیبتهای پیامبران را در آن ذکر نمایی.
او با گفتن این سخن، به راه افتاد و رفت و من دهشتزده از خواب بیدار شدم. آن شب را تا صبح به دعا و گریه وزاری و شکوه از فراقش گذراندم و صبحگاهان به عنوان امتثال فرمانش، تألیف این کتاب را آغاز کردم.( [33] )
آنچه در سفارش و فرمان ولی عصر (سلام اللّه علیه) نسبت به ذکر غیبتهای پیامبران در کتاب شیخ صدوق قابل دقّت و بررسی است، به یقین اهمیّت شناخت این غیبتها، در راستای آشنایی با حکمتهای مستور در این سنّت دیر پای الهی است که در احادیث معصومین(علیهم السلام)هم - چنانکه ذکر شد مورد تأکید مکرّر قرار گرفته است.
شیخ صدوق اوّلین بابهای کتاب گرانقدر خود (کمال الدین و تمام النعمة) را، به بررسی نهانزیستیِ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) میپردازد:
* اولین باب، درباره غیبت حضرت ادریس (سلام اللّه علیه) است، که در ضمن حدیثی طولانی آمده است:
(ادریس در غاری از کوهی بلند، دور از چشم مردم پناه گرفت و به روزهداری و عبادت پرداخت. مردم پس از خروج و اختفای او، مدّت بیست سال به قحطسالی و بیچارگی مبتلا بودند، تا اینکه طی ماجرایی، حضرت ادریس در طلب آب و غذا از نهانگاه خویش بیرون میآید و مردم او را میشناسند و طاغوت زمانش به خواری کشیده میشود و او به میان مردم باز میگردد.)( [34] )
* دوّمین باب، با ذکر چهار حدیث، درباره حضرت نوح(علیه السلام) است، که در سوّمین حدیث آمده است:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: (زمانی که مرگ نوح (علیه السلام) نزدیک شد، پیروان خویش را فرا خواند و به آنان گفت: بدانید که پس از من، غیبتی خواهد بود که در طی آن طاغوتها به قدرت خواهند رسید، و همانا خدای تعالی به قیام کنندهای از فرزندان من که نامش (هود) است، درامر شما گشایشی پدید خواهد آورد.)( [35] )
* سوّمین باب، درباره غیبت حضرت صالح(علیه السلام) است که در آن تنها یک حدیث از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که طی آن فرمود:
(همانا صالح(علیه السلام)مدتی از میان قوم خویش غائب بود، آن روز که تازه غیبت کرده بود عاقل مردی میانسان، تنومند و زیبا اندام و با محاسنی فراوان و گونههایی مناسب وقامتی متناسب بود. امّا وقتی بسوی قومش بازگشت در اثر کثرت ضعف و تغییر صورت او را نشناختند و مردم درباره او سه دسته شدند.
همانا مثل قائم اهلبیت(علیهم السلام) همانند صالح(علیه السلام) است.)( [36] )
* چهارمین باب، درباره غیبت حضرت ابراهیم(علیه السلام) است و در ابتدای آن آمده است:
(امّا غیبت حضرت ابراهیم خلیل الرحمن(علیه السلام) شباهت به غیبت قائم ما (صلواتاللّه علیه) دارد، بلکه عجیبتر از آن است زیرا خداوند عزوجلّ حتی در شکم مادر، اثر ابراهیم(علیه السلام) را مخفی گرداند و ولادتش را نیز پنهان داشت، تا زمان تقدیر شده ظهور آن، فرا رسد.)
در این باب طی دو حدیث نسبتاً طولانی از دو نوع غیبت حضرت ابراهیم(علیه السلام) که طی سه مرحله انجام یافت سخن به میان آمده است: یکی در هنگام ولادت و قبل از آن، دیگری در زمانی که طاغوت مصر او را تبعید کرد، و سوّمین مرحله آن زمانی که برای عبرت گرفتن بهتنهایی روانه سرزمینهای دور و نزدیک شد.)( [37] )
* پنجمین باب، درباره غیبت حضرت یوسف(علیه السلام) است که با نقل سه حدیث، کیفیت غیبت حضرت یوسف(علیه السلام) و جنبه امتحان داشتن این غیبت، برای حضرت یعقوب(علیه السلام) مطرح شده و نتیجه گرفته شده که حال شیعیان آگاه در زمان ما نسبت به امام غائب خویش (سلاماللّه علیه)، همانند حال حضرت یعقوب(علیه السلام) است که میگفت: (ای فرزندان من! بروید یوسف و برادرش را جستجو کنید).( [38] )
و حال ناآگاهان و معاندین در امر غیبت او همچون حال برادران یوسف است که میگفتند: (بخدا سوگند! تو در همان گمراهی سابق خود هستی).( [39] )
* ششمین باب، درباره غیبت حضرت موسی(علیه السلام) است، در اولین حدیث از قول پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آمده است که فرمود:
(پس از حضرت یوسف(علیه السلام) شدّت و غیبتی برای بنیاسرائیل واقع شد که چهار صد سال طول کشید، در حالی که آنان همگی منتظر قیام قائم یعنی حضرت موسی(علیه السلام) بودند.)( [40] )
در این باب پنج حدیث ذکر شده که طی آنها غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) به غیبت حضرت موسی(علیه السلام) تشبیه شده است.
* هفتمین باب، درباره غیبت اوصیای حضرت موسی(علیه السلام) تا روزگار حضرت مسیح(علیه السلام) است.
و در بابهای بعدی نیز به اخباری در زمینه نهانی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و اولیاء پرداخته شده است.
کیفیت بهره وری از امام غائب (علیه السلام)
جابر بن عبداللّه انصاری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پرسید: آیا شیعیان در غیبت حضرت قائم (علیه السلام) از وجود او بهرهمند میشوند؟
فرمود: (آری! سوگند به خدایی که مرا به پیامبری بر انگیخت، آنها از او بهرهمند میشوند و از نور ولایت او در دوران غیبتش کسب نور میکنند، همچنانکه مردم از خورشید در پس پرده ابر بهره میبرند.)( [41] )
سؤال در باره چگونگی استفاده بردن از امام غائب (علیه السلام)، هم در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و هم در زمان امامان بزرگوار (علیهم السلام) و هم در زمان غیبت صغری، توسط شیعیان تکرار شده و مضمون حدیث فوق، در اکثر آنها به عنوان پاسخ ذکر شده است. چنانکه خود امام زمان(علیه السلام)فرمود:
(و امّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحابُ).( [42] )
(امّا چگونگی بهره بردن از من در دوران غیبتم مانند بهره بردن از خورشید است در زمانی که ابرها آن را از دیدگان مردم میپوشانند.)
علامه مجلسی در وجه تشبیه امام غایب(علیه السلام) به خورشید در پس ابر، مواردی را ذکر میکند:
1 نور وجود و علم و هدایت، به واسطه آن حضرت(علیه السلام) به خلایق میرسد. چنانکه در اخبار متعدد روایت شده که او و سایر اهلبیت(علیهم السلام)علّت ایجاد خلق هستند و به برکت آنان است که علوم و معارف بر مردم آشکار شده و بلاها رفع میشود.
2 چنانکه مردم از خورشید در پس ابر استفاده میبرند و با این همه به خاطر بهرهبردن بیشتر هر لحظه انتظار برطرف ابرها را دارند، شیعیان مخلص در هر زمان منتظر ظهور و قیام او هستند.
3 منکر وجود حضرت مهدی(علیه السلام)، با این همه آثاری که در غیبت از او ظاهر میشود، مثل انکار کننده وجود خورشید در پس پرده ابر است.
4 چنانکه نهان شدن خورشید در پس ابرها گاهی بهتر از آشکار شدن آن است، میتوان گفت: در دوران غیبت برای شیعه، پنهان ماندن آن حضرت، مفیدتر و بهتر است.
5 همانطور که نظر کننده به خورشید، چه بسا با نبودن ابر دچار کوری شود، چه بسا خورشیدِ وجودِ مقدّس حضرت مهدی(علیه السلام) هم، اگر ظاهر باشد برای بصیرت شیعیان ضرر داشته باشد و سبب کوری آنان از دیدن حقیقت شود، امّا همین بصیرتها بتواند تحمل ایمان به او در دوره غیبت را داشته باشد، چنانکه انسان به خورشید در پشت ابرها مینگرد و زیان نمیبیند.
6 خورشید گاهی از پرده ابر خارج میشود و بسیاری از مردم آن را میبینند، به همین ترتیب ممکن است که آن حضرت هم در روزگار غیبت برای بعضی مردم بروز کند.
7 اهلبیت(علیهم السلام) در شمول منافع، چونان خورشیدند، پس همانطور که انسانِ کور، خورشید را چه ظاهر و چه در پس ابر، نمیبیند، کور باطنان هم خورشید وجود امام غایب را نمیبینند، (من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی و اضلّ سبیلا)( [43] ) (هرکس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور خواهد بود بلکه زیانکارتر و گمراهتر!)
8 چنانکه نور خورشید در هر خانهای به مقدار وجود روزنهها و پنجرهها میتابد و به مقداری که موانع را از جلو نور برداشته باشند، خانه را روشن میکند. به همین ترتیب مردم به اندازهای که موانع معرفت همچون شهوات نفسانی و تعلقات جسمانی را از فکر و اندیشه خود برداشته و به میزانی که پردههای تاریک مادی را از روی دل خود کنار زده باشند، میتوانند از نور هدایت حضرت مهدی(علیه السلام) و اهلبیت استفاده ببرند، تا امر به آنجا برسد که مانند شخصی شود که زیر آسمانِ بدون ابر قرار گرفته که بدون هیچ حجابی، پرتو خورشید او را از هر طرف احاطه کرده باشد.
علامه مجلسی بدنبال این نکات میفرماید: (از این بهشت روحانی، هشت در را به رویت گشودم در حالی که خداوند هشت باب دیگر را نیز به فضل خویش بر من گشوده است، لکن عبارت را از ذکر آنها ناتوان میبینم. چه بسا که خداوند در باب معرفت اهلبیت(علیهم السلام)هزار در برما بگشاید که هر دری، هزار در دیگر گشوده شود.)( [44] )
پی نوشتها:
[1] بحارالانوار ج 51 صفحه 366.
[2] مدرک پیشین صفحه 349 به نقل از غیبت شیخ طوسی و احتجاج و کمال الدین.
[3] مدرک پیشین صفحه 365 به نقل از (اعلام الوری).
[4] مدرک پیشین ص 361 به نقل از غیبت شیخ طوسی و کمال الدین.
[5] کمال الدین ج 2، باب 33، ح 46، ص 351.
[6] مفاتیح الجنان.
[7] لقمان: 20.
[8] منتخب الاثر فصل 2 باب 22 حدیث 3 صفحه 239 به نقل از کفایة الاثر.
[9] کافی، ج 2. کتاب الحجة حدیث 19 صفحه 141.
[10] مدرک پیشین حدیث 16 صفحه 140.
[11] بنابر بعضی از اقوال، حضرت مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت کبری، همراه با سی تن از یاران نزدیک خویش در مکانی نامعلوم، اقامت دارد.
[12] مدرک پیشین حدیث 11 صفحه 138.
[13] مدرک پیشین حدیث 4 صفحه 134.
[14] مدرک پیشین حدیث 13 صفحه 139.
[15] احتجاج طبرسی توقیع شریف.
[16] کمال الدین، ج 2، باب 44، ح 11، ص 482.
[17] کمال الدین، ج 2، باب 44، ح 10، ص 481.
[18] نقل با تصرف از کلام شیخ صدوق رحمة اللّه کمال الدین جلد 2 صفحه 641.
[19] سوره فتح، آیه 25.
[20] مدرک پیشین ص 642.
[21] مدرک پیشین ص 646.
[22] متخب لاثر، باب 28، ص 267.
[23] مدرک پیشین ص 101.
[24] کمال الدین باب 33 ص 346.
[25] اصول کافی کتاب الحجّة ج 2 صفحه 133.
[26] مدرک پیشین صفحه 196 حدیث 6 با تلخیص.
[27] بحارالانوار ج 52 صفحه 92 حدیث 7 احتجاج صفحه 263.
[28] کتاب الغیبه.
[29] بحار الانوار ج 52 صفه 91 به نقل از علل الشرایع.
[30] کمال الدین ج 2 باب 33 حدیث 31 صفحه 345.
[31] کمال الدین صدوق، ج 2، باب 45، ص 483.
[32] بحارالأنوار، ج 51، ص 217 218.
[33] کمال الدین، ج 1، ص 3 و 4.
[34] کمال الدین، ج 1، ص 127 تا 132.
[35] کمال الدین، ج 1، ص 135 باب 4.
[36] کمال الدین، ص 136 و 137.
[37] کمال الدین، ص 138 تا 141.
[38] سوره یوسف، آیه 88 .
[39] سوره یوسف، آیه 88 .
[40] کمال الدین، ص 145 و 146.
[41] بحار الانوار جلد 52 تاریخ امام دوازدهم صفحه 93.
[42] مدرک پیشین صفحه 92 حدیث 7.
[43] سوره اسراء، آیه 72.
[44] بحارالانوار جلد 52 تاریخ امام دوازدهم صفحه 93 و 94.
www.jamkaran.info
- [سایر] آیا پیشینه نظریه ولایت فقیه به زمان غیبت امام زمان علیه السلام میرسد؟
- [سایر] حکمت غیبت امام زمان علیه السلام چیست؟
- [سایر] فایده غیبت امام زمان علیه السلام چیست؟
- [سایر] فلسفه غیبت امام زمان علیه السلام چیست؟
- [سایر] راز غیبت امام زمان(علیه السلام)چیست؟
- [سایر] امام حسین علیه السلام درباره غیبت امام زمان علیه السلام چه فرمودهاند؟
- [سایر] آیا امام علی علیه السلام به غیبت امام زمان علیه السلام اشاره کردهاند؟
- [سایر] آیا سرداب، محل غیبت امام زمان علیه السلام است؟
- [سایر] علل سیاسی- اجتماعی غیبت امام زمان(علیه السلام) چیست؟
- [سایر] چگونه خداوند به غیبت امام زمان علیه السلام راضی است؟!
- [آیت الله مظاهری] نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امامعلیه السلام و در زمان غیبت ایشان از مستحبّات مؤکّد است و میتوان آن را به جماعت یا فرادی خواند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در زمان غیبت ولی عصر (عج) که نماز جمعه واجب تعیینی نیست خرید و فروش و سایر معاملات هنگام اقامه نماز جمعه حرام نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولّی عَصْر ( عج ) که نماز جمعه واجب تَعْیینی نیست ، خرید و فروش و سایر معاملات ، پس از اذان جمعه حرام نیست .
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.