چگونه در مجلس معاویه زبان دشمن به ثنا گویی و شرح افتخارات امام علی (ع) گشوده شد؟
شهادت امام مجتبی (ع) به معاویه فرصت داد که در حیات خود زمینه‌ ی خلافت را برای فرزندش یزید فراهم سازد و از بزرگان صحابه و یاران رسول خدا که در مکه و مدینه می‌زیست برای یزید بیعت بگیرد، تا دست فرزند او را به عنوان خلیفه‌ ی اسلام و جانشین پیامبر بفشارند. به همین منظور، معاویه سرزمین شام را به قصد زیارت خانه‌ی خدا ترک گفت و وقتی از طواف کعبه فارغ شد و در (دار الندوة)، که مرکز اجتماع سران قریش در دوران جاهلیت بود، با سعد و قاص و دیگر شخصیتهای اسلامی، که در آن روز اندیشه‌ ی خلافت و جانشینی یزید بدون جلب رضایت آنان عملی نبود، به گفتگو پرداخت. وی بر روی تختی که برای او در دار الندوه گذارده بودند نشست و سعد و قاص را نیز در کنار خود نشاند. او محیط جلسه را مناسب دید که از امیر مؤمنان (ع) بدگویی کند و به او ناسزا بگوید. سعد وقاص در باطن از دشمنان امام (ع) بود و به مقامات معنوی و افتخارات بارز امام رشک می ‌ورزید. سعد، به رغم سابقه‌ ی عدوات و مخالفت های خود با امام (ع)، هنگامی که مشاهده کرد معاویه به علی (ع) ناسزامی گوید به خود پیچید و رو به معاویه کرد و گفت: مرا بر روی تخت خود نشانیده‌ای و در حضور من به علی ناسزا می‌گویی؟ به خدا سوگند هرگاه یکی از آن سه فضیلت بزرگی که علی داشت و داشتم بهتر از آن بود که آنچه آفتاب بر آن می تابد مال من باشد: 1- روزی که پیامبر (ص) او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت به علی چنین فرمود: (موقعیت تو نسبت به من، همان موقعیت هارون است نسبت به موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست). 2- روزی که قرار شد پیامبر با سران (نجران) به مباهله بپردازد، دست علی و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و گفت: (پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند). 3- روزی که مسلمانان قسمتهای مهمی از دژهای یهودان خیبر را فتح کرده بودن ولی دژ (قموص)، که بزرگترین دژ و مرکز دلاوران آنها بود، هشت روز در محاصره‌ ی سپاه اسلام بود و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند. سردرد شدید رسول خدا مانع از آن شده بود که شخصاً در صحنه‌ ی نبرد حاضر شود و فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد و هر روز پرچم را به دست یکی از سران سپاه اسلام می ‌داد و همه‌ ی آنان بدون نتیجه باز می ‌گشتند. روزی پرچم را به دست ابوبکر داد و روز بعد آن را به عمر سپرد ولی هر دو، بی آنکه کاری صورت دهند به حضور رسول خدا بازگشتند. ادامه‌ ی این وضع برای رسول خدا گران و دشوار بود. لذا فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می ‌دهم که هرگز از نبرد نمی‌ گریزد و پشت به دشمن نمی ‌کند. او کسی است که خدا و رسول خدا او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او می‌ گشاید. هنگامی که سخن پیامبر (ص) را برای حضرت علی (ع) نقل کردند، او رو به درگاه الهی کرد و گفت: (اللهم لا معطی لما منعت و لا مانع لما اعطیت). یعنی پروردگارا! آنچه را که تو عطا کنی بازگیرنده‌ای برای آن نیست و آنچه را که تو ندهی دهنده‌ای برای او نخواهد بود. (سعد ادامه داد:) هنگامی که آفتاب طلوع کرد یاران رسول خدا دور خیمه‌ ی او را گرفتند تا ببینند این افتخار نصیب کدام یک از یاران او می‌ شود. وقتی پیامبر (ص) از خیمه بیرون آمد گردنها به سوی او کشیده شد و من در برابر پیامبر ایستادم شاید این افتخار از آن من گردد و شیخین بیش از همه آرزو می‌ کردند که این افتخار نصیب آنان شود. ناگهان پیامبر فرمود: علی کجاست؟ به حضرتش عرض شد که وی به درد چشم دچار شده و استراحت می‌ کند. سلمة بن اکوع به فرمان پیامبر به خیمه‌ ی حضرت علی رفت. و دست او را گرفت و به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حق وی دعا کرد ودعای وی در حق او مستجاب شد. آنگاه پیامبر زره خود را به حضرت علی پوشانید و ذوالفقار را بر کمر او بست وپرچم را به دست او داد و یادآور شد که پیش از جنگ آنان را به آیین اسلام دعوت کن و اگر نپذیرفتند به آنان برسان که می ‌توانند زیر لوای اسلام و با پرداختن جزیه و خلع سلاح، آزادانه زندگی کنند و بر آیین خود باقی بمانند و اگر هیچ کدام را نپذیرفتند راه نبرد را در پیش گیر؛ و بدان که هرگاه خداوند فردی را به وسیله‌ ی تو راهنمایی کند بهتر از آن است که شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنی. سعد وقاص پس از آنکه قسمت فشرده‌ای از این جریان را، که به طور گسترده آوردیم، نقل کرد مجلس معاویه را به عنوان اعتراض ترک گفت. منبع: فروغ ولایت آیت الله العظمی سبحانی ص104
عنوان سوال:

چگونه در مجلس معاویه زبان دشمن به ثنا گویی و شرح افتخارات امام علی (ع) گشوده شد؟


پاسخ:

شهادت امام مجتبی (ع) به معاویه فرصت داد که در حیات خود زمینه‌ ی خلافت را برای فرزندش یزید فراهم سازد و از بزرگان صحابه و یاران رسول خدا که در مکه و مدینه می‌زیست برای یزید بیعت بگیرد، تا دست فرزند او را به عنوان خلیفه‌ ی اسلام و جانشین پیامبر بفشارند.
به همین منظور، معاویه سرزمین شام را به قصد زیارت خانه‌ی خدا ترک گفت و وقتی از طواف کعبه فارغ شد و در (دار الندوة)، که مرکز اجتماع سران قریش در دوران جاهلیت بود، با سعد و قاص و دیگر شخصیتهای اسلامی، که در آن روز اندیشه‌ ی خلافت و جانشینی یزید بدون جلب رضایت آنان عملی نبود، به گفتگو پرداخت.
وی بر روی تختی که برای او در دار الندوه گذارده بودند نشست و سعد و قاص را نیز در کنار خود نشاند. او محیط جلسه را مناسب دید که از امیر مؤمنان (ع) بدگویی کند و به او ناسزا بگوید.
سعد وقاص در باطن از دشمنان امام (ع) بود و به مقامات معنوی و افتخارات بارز امام رشک می ‌ورزید.
سعد، به رغم سابقه‌ ی عدوات و مخالفت های خود با امام (ع)، هنگامی که مشاهده کرد معاویه به علی (ع) ناسزامی گوید به خود پیچید و رو به معاویه کرد و گفت:
مرا بر روی تخت خود نشانیده‌ای و در حضور من به علی ناسزا می‌گویی؟ به خدا سوگند هرگاه یکی از آن سه فضیلت بزرگی که علی داشت و داشتم بهتر از آن بود که آنچه آفتاب بر آن می تابد مال من باشد:
1- روزی که پیامبر (ص) او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت به علی چنین فرمود: (موقعیت تو نسبت به من، همان موقعیت هارون است نسبت به موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست).
2- روزی که قرار شد پیامبر با سران (نجران) به مباهله بپردازد، دست علی و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و گفت: (پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند).
3- روزی که مسلمانان قسمتهای مهمی از دژهای یهودان خیبر را فتح کرده بودن ولی دژ (قموص)، که بزرگترین دژ و مرکز دلاوران آنها بود، هشت روز در محاصره‌ ی سپاه اسلام بود و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند. سردرد شدید رسول خدا مانع از آن شده بود که شخصاً در صحنه‌ ی نبرد حاضر شود و فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد و هر روز پرچم را به دست یکی از سران سپاه اسلام می ‌داد و همه‌ ی آنان بدون نتیجه باز می ‌گشتند. روزی پرچم را به دست ابوبکر داد و روز بعد آن را به عمر سپرد ولی هر دو، بی آنکه کاری صورت دهند به حضور رسول خدا بازگشتند.
ادامه‌ ی این وضع برای رسول خدا گران و دشوار بود. لذا فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی می ‌دهم که هرگز از نبرد نمی‌ گریزد و پشت به دشمن نمی ‌کند. او کسی است که خدا و رسول خدا او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او می‌ گشاید.
هنگامی که سخن پیامبر (ص) را برای حضرت علی (ع) نقل کردند، او رو به درگاه الهی کرد و گفت: (اللهم لا معطی لما منعت و لا مانع لما اعطیت). یعنی پروردگارا! آنچه را که تو عطا کنی بازگیرنده‌ای برای آن نیست و آنچه را که تو ندهی دهنده‌ای برای او نخواهد بود.
(سعد ادامه داد:) هنگامی که آفتاب طلوع کرد یاران رسول خدا دور خیمه‌ ی او را گرفتند تا ببینند این افتخار نصیب کدام یک از یاران او می‌ شود. وقتی پیامبر (ص) از خیمه بیرون آمد گردنها به سوی او کشیده شد و من در برابر پیامبر ایستادم شاید این افتخار از آن من گردد و شیخین بیش از همه آرزو می‌ کردند که این افتخار نصیب آنان شود. ناگهان پیامبر فرمود: علی کجاست؟ به حضرتش عرض شد که وی به درد چشم دچار شده و استراحت می‌ کند. سلمة بن اکوع به فرمان پیامبر به خیمه‌ ی حضرت علی رفت. و دست او را گرفت و به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حق وی دعا کرد ودعای وی در حق او مستجاب شد. آنگاه پیامبر زره خود را به حضرت علی پوشانید و ذوالفقار را بر کمر او بست وپرچم را به دست او داد و یادآور شد که پیش از جنگ آنان را به آیین اسلام دعوت کن و اگر نپذیرفتند به آنان برسان که می ‌توانند زیر لوای اسلام و با پرداختن جزیه و خلع سلاح، آزادانه زندگی کنند و بر آیین خود باقی بمانند و اگر هیچ کدام را نپذیرفتند راه نبرد را در پیش گیر؛ و بدان که هرگاه خداوند فردی را به وسیله‌ ی تو راهنمایی کند بهتر از آن است که شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنی.
سعد وقاص پس از آنکه قسمت فشرده‌ای از این جریان را، که به طور گسترده آوردیم، نقل کرد مجلس معاویه را به عنوان اعتراض ترک گفت.

منبع: فروغ ولایت آیت الله العظمی سبحانی ص104





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین