این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟
این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟ پاسخ: با سلام. در پاسخ به سوال شما ابتدا باید به مطالب زیر اشاره نمود: معاویه با اتّخاذ روش‌های گوناگون و سیاست‌های فریبکارانه هر گروه را با شیوه مخصوصی با خود همسو می‌کرد و اگر کسی با این روش‌ها دست از اعتراض و جنبش برنمی‌داشت او را از میان برمی‌داشت. او سعی می‌کرد تمام کارهایش را توجیه دینی و شرعی کرده و آنها را طبق اسلام و قرآن وانمود کند. معاویه با تظاهر به دینداری، اعمال خلاف آیین اسلام را آشکارا و در منظر مردم مرتکب نمی‌شد و در ظاهر طوری وانمود می‌کرد که مردم خیال کنند که او احکام دین و دستورهای پیامبر اسلام را بخوبی اجرا می‌کند. او خطاب به اهل شام، خود را در کنار انبیاء و از بندگان صالح خدا (!) که خداوند آنان را در شام مکان داده و نیز از مدافعان دین و احکام آن (!)، قلمداد کرد.[1] این در حالی است که تاریخ گواهی می‌دهد معاویه شخصی کاملاً بی‌اعتقاد و بی‌دین بوده است. او نه اعتقاد به اصول اعتقادات داشته و نه به احکام و فروعات دین پای‌بند بود. چنان‌که امام علی† ضمن خطبه‌ای در صفین از مدافع دین شدن معاویه، اظهار شگفتی کرده، می‌فرماید: (از عجیب‌ترین عجایب این است که معاویة بن‌ابی‌سفیان و عمرو بن‌عاص مردم را به خیال خود به طلب دین تحریک می‌کنند!).[2] جریان اظهار بی‌اعتقادی و الحاد معاویه به اصل نبوّت پیامبرˆ از داستانی که مُطَرَّف پسر مُغِیرَة بن‌شُعْبَه از قول پدرش درباره معاویه نقل می‌کند، به خوبی مُبَرهَنْ و روشن است. مُطَرَّف می‌گوید با پدرم مُغِیرَه به نزد معاویه رفتیم. پدرم پیش او می‌رفت و با او گفت ‌و گو می‌کرد و پیش من برمی‌گشت و از معاویه و عقل او سخن می‌گفت و از ذکاوت او به شگفت می‌آمد، امّا یک شب که از نزد معاویه آمد شام نخورد، دیدم اندوهگین است، ساعتی صبر کردم و چنین پنداشتم که شاید از ما و یا از کار ما ناراحت است لذا از او پرسیدم چه شده که امشب تو را غمگین می‌بینم؟ گفت: پسرم! من از نزد خبیث‌ترین و پلیدترین مردم آمده‌ام، پرسیدم چرا؟ پاسخ داد: به معاویه آهسته گفتم: ای امیرمؤمنان تو دیگر سنّ و سالت بالا رفته است، چه خوب است عدل و نیکی را گسترش دهی و نسبت به خویشاوندان هاشمی خود به محبّت و نیکی رفتار کنی زیرا الآن دیگر آنها برای تو خطری ندارند که بترسی. گفت: هیهات، هیهات. آن برادر تِیْمی (ابوبکر) به حکومت رسید و عدالت کرد و چنین و چنان کرد، همین که مُرد از یادها رفت، و تنها نامی از او باقی مانده است که کسی بگوید: ابوبکر. پس از او برادر بنی‌عَدِی (عمر) حکومت کرد. او هم ده سال تلاش کرد و همین که مُرد از یادها رفت، و تنها نامی از او باقی مانده است که کسی بگوید: عمر. بعد از او برادر ما عثمان که کسی در حسب و نسب به رتبة او نمی‌رسید، حکومت کرد و چون مُرد، نام او نیز مُرد. امّا این برادر هاشمی هر روز پنج بار به نام او بانگ می‌زنند که (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌‌الله)؛ با وجود این دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟ ای بی‌مادر! به خدا سوگند، وقتی به خاک رفتیم، رفتیم).[3] معاویه در جریانی دیگر نیز کفر و الحاد خویش را چنین نمایان ساخته است: احمد بن‌طاهر در کتاب (اخبار‌الملوک) خود آورده است: (معاویه شنید مؤذّن اذان می‌گوید، همین که مؤذن گفت: (اَشْهَد اَنْ لا اِلٰهَ الا الله) و (اَشهَد اَنَّ محمداً رسُول‌الله) معاویه گفت: (ای پسر عبدالله! خدا پدرت را بیامرزد، چه بلند همّت بودی که برای خود نپسندیدی مگر اینکه نام تو مقارن با نام پروردگار جهانیان باشد!).[4] هم‌‌چنان ‌که ارتکاب اعمال شنیع و زشتی از قبیل شرب‌خمر، رباخواری، پوشیدن لباس‌های حریر و زربفت، به خدمت گرفتن مستشاران مسیحی، بیعت گرفتن برای ولیعهدی یزید فاجر و فاسق و بی‌دین (پایه‌گذاری سلطنت موروثی)، طرح و ترویج سبّ و لعن امیرالمؤمنین† و جنگ با آن بزرگوار، مسموم ساختن امام مجتبی†، استلحاق زیاد بن‌سمیّه به پدرش ابوسفیان (علی‌رغم فرمایش پیامبرˆ که فرموده بود: اَلْوَلَدُ لِلْفَراشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَر[5]، قتل گروهی از شیعیان و یاران مخلص و برجسته امام علی و امام مجتبی هم‌چون حُجْر و یارانش، تعطیلی حدود و وارد ساختن بدعت‌های زیادی در امور و احکام دین[6]، به روشنی نشان‌گر آن است که معاویه هیچ‌گونه اعتقادی نسبت به دین اسلام و رسالت پیامبر نداشته است. صدور چنین اعمال و رفتاری از معاویه باعث شده است که حتّی دانشمندان و بزرگان معتزله او را متّهم به کفر و زندقه کنند و دین او را مورد طعن قرار دهند.[7] هم چنان که سال‌ها پیش از سلطنت معاویه، در روزگار خلافت عثمان، ابوذر این صحابی جلیل‌القدر رسول‌خدا، معاویه و پدرش را دشمن خدا و پیامبرˆ و مشمول لعن و نفرین رسول‌خداˆ معرفی کرده از کسانی دانست که در ظاهر اسلام آورده امّا در باطن به کفر و الحاد خویش باقی مانده‌اند.[8] پس از اشاره به مطالب فوق و در در پاسخ به سوال شما باید گفت: با توجّه به این تبیین و تحلیل اجمالی از شخصیّت و شیوه حکومت‌داری معاویه و تظاهر وی به دینداری، اگر امام حسین† در عصر معاویه دست به جنبش و مبارزه مسلّحانه می‌زد، به طور قطع نهضت وی نمی‌توانست آن شور و حماسه و بازتابی که در عصر یزید داشت، در روزگار معاویه داشته باشد؛ چرا که معاویه با ابزارهای یاد شده، آثار قیام آن بزرگوار را خنثی می‌کرد و نهضت آن حضرت را شورش برضدّ خلیفة برحقّ ! جلوه داده افکار عمومی را برضدّ این حرکت بسیج می‌کرد و در نهایت وقتی ارزش حرکت امام از دید عموم جامعة اسلامی می‌افتاد، با روش دیگری که باید از آن به ترور و مرگ بی‌سر و صدا یاد کرد، امام حسین† را مانند برادر بزرگوارش امام مجتبی مسموم کرده او را به شهادت می‌رساند؛ چنان که سعد بن‌ابی‌وَقّاص[9] را که مدّعی حکومت بود و عبدالرّحمن بن‌خالد بن‌ولید[10] را به خاطر تمایل مردم شام به وی،[11] با همین روش از میان برداشت. بنابراین تظاهر معاویه به شرایع دینی و در مقابل عدم تظاهر یزید به انجام احکام اسلامی تنها بخشی از علل عدم قیام حضرت در زمان معاویه و قیام ایشان در زمان یزید است. [1]. نصر بن‌مُزاحِم مِنْقَرِی، وَقْعَةُ صفین، ص31 32؛ ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص77. [2]. نصر بن‌مُزاحِم مِنْقَرِی، وَقْعَةُ صفین، ص224. [3]. مسعودی، مُرُوجُ‌الذَّهَب، ج4، ص41؛ (و با اندکی تفاوت) ابن‌‌ابی‌الحدید شرح نهج‌البلاغه، ج5، ص129130. [4]. ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج10، ص101. [5]. (فرزند به پدر ملحق می‌شود و زناکار باید سنگسار شود). معنای حدیث این است که اگر زنی شوهر داشته باشد و مردی با او زنا کند، اگر زن بچه‌دار شود، فرزند متعلّق به شوهر او است و زناکار سنگسار می‌شود. [6]. در این باره ر.ک ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 5، ص130 131؛ علاّمة امینی، الغدیر، ج10، ص178 به بعد و ج11، ص71 74؛ محمّد بن‌عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیة لمن یتولی معاویه (اندرز به هواداران معاویه)، ترجمة عزیزالله عطاردی. [7]. ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص340، ج10، ص101. [8]. ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج8، ص257 258. امام علی† نیز در نامه‌ای به معاویه این نکته را متذکر می‌شود (وما أسلَم مسلمکم الاّ کَرْهاً)؛ و از شما (خاندان بنی‌اُمَیَّه) کسی اسلام اختیار نکرد مگر از روی کراهت. (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه 64). [9]. ابوالفرج اصفهانی، مَقاتل‌الطالبیین، ص73. [10] . طبری، تاریخ‌الامم و الملوک، ج5، ص227. [11]. ابن اثیر می‌نویسد: زمانی که معاویه می‌خواست برای یزید بیعت بگیرد برای مردم شام سخنرانی کرد و گفت: ای اهل شام سنّ من بالا رفته و مرگم نزدیک شده است و تصمیم دارم برای مردی بیعت بگیرم که موجب انسجام شما باشد. مردم شام بر عبدالرّحمن بن‌خالد بن‌ولید اتفاق کردند و این امر بر معاویه گران آمد ولی آن را در درون خود پنهان داشت تا اینکه عبدالرّحمن مریض شد و بنا بر قولی معاویه ابن أُثال نصرانی را امر کرد تا او را مسموم و از سر راه بردارد. (اسد الغابة، ج3، ص336).
عنوان سوال:

این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟


پاسخ:

این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟

پاسخ:
با سلام. در پاسخ به سوال شما ابتدا باید به مطالب زیر اشاره نمود:
معاویه با اتّخاذ روش‌های گوناگون و سیاست‌های فریبکارانه هر گروه را با شیوه مخصوصی با خود همسو می‌کرد و اگر کسی با این روش‌ها دست از اعتراض و جنبش برنمی‌داشت او را از میان برمی‌داشت. او سعی می‌کرد تمام کارهایش را توجیه دینی و شرعی کرده و آنها را طبق اسلام و قرآن وانمود کند. معاویه با تظاهر به دینداری، اعمال خلاف آیین اسلام را آشکارا و در منظر مردم مرتکب نمی‌شد و در ظاهر طوری وانمود می‌کرد که مردم خیال کنند که او احکام دین و دستورهای پیامبر اسلام را بخوبی اجرا می‌کند.
او خطاب به اهل شام، خود را در کنار انبیاء و از بندگان صالح خدا (!) که خداوند آنان را در شام مکان داده و نیز از مدافعان دین و احکام آن (!)، قلمداد کرد.[1]
این در حالی است که تاریخ گواهی می‌دهد معاویه شخصی کاملاً بی‌اعتقاد و بی‌دین بوده است. او نه اعتقاد به اصول اعتقادات داشته و نه به احکام و فروعات دین پای‌بند بود. چنان‌که امام علی† ضمن خطبه‌ای در صفین از مدافع دین شدن معاویه، اظهار شگفتی کرده، می‌فرماید:
(از عجیب‌ترین عجایب این است که معاویة بن‌ابی‌سفیان و عمرو بن‌عاص مردم را به خیال خود به طلب دین تحریک می‌کنند!).[2]
جریان اظهار بی‌اعتقادی و الحاد معاویه به اصل نبوّت پیامبرˆ از داستانی که مُطَرَّف پسر مُغِیرَة بن‌شُعْبَه از قول پدرش درباره معاویه نقل می‌کند، به خوبی مُبَرهَنْ و روشن است.
مُطَرَّف می‌گوید با پدرم مُغِیرَه به نزد معاویه رفتیم. پدرم پیش او می‌رفت و با او گفت ‌و گو می‌کرد و پیش من برمی‌گشت و از معاویه و عقل او سخن می‌گفت و از ذکاوت او به شگفت می‌آمد، امّا یک شب که از نزد معاویه آمد شام نخورد، دیدم اندوهگین است، ساعتی صبر کردم و چنین پنداشتم که شاید از ما و یا از کار ما ناراحت است لذا از او پرسیدم چه شده که امشب تو را غمگین می‌بینم؟ گفت: پسرم! من از نزد خبیث‌ترین و پلیدترین مردم آمده‌ام، پرسیدم چرا؟ پاسخ داد: به معاویه آهسته گفتم: ای امیرمؤمنان تو دیگر سنّ و سالت بالا رفته است، چه خوب است عدل و نیکی را گسترش دهی و نسبت به خویشاوندان هاشمی خود به محبّت و نیکی رفتار کنی زیرا الآن دیگر آنها برای تو خطری ندارند که بترسی. گفت: هیهات، هیهات. آن برادر تِیْمی (ابوبکر) به حکومت رسید و عدالت کرد و چنین و چنان کرد، همین که مُرد از یادها رفت، و تنها نامی از او باقی مانده است که کسی بگوید: ابوبکر. پس از او برادر بنی‌عَدِی (عمر) حکومت کرد. او هم ده سال تلاش کرد و همین که مُرد از یادها رفت، و تنها نامی از او باقی مانده است که کسی بگوید: عمر. بعد از او برادر ما عثمان که کسی در حسب و نسب به رتبة او نمی‌رسید، حکومت کرد و چون مُرد، نام او نیز مُرد. امّا این برادر هاشمی هر روز پنج بار به نام او بانگ می‌زنند که (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌‌الله)؛ با وجود این دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟ ای بی‌مادر! به خدا سوگند، وقتی به خاک رفتیم، رفتیم).[3]
معاویه در جریانی دیگر نیز کفر و الحاد خویش را چنین نمایان ساخته است: احمد بن‌طاهر در کتاب (اخبار‌الملوک) خود آورده است: (معاویه شنید مؤذّن اذان می‌گوید، همین که مؤذن گفت: (اَشْهَد اَنْ لا اِلٰهَ الا الله) و (اَشهَد اَنَّ محمداً رسُول‌الله) معاویه گفت: (ای پسر عبدالله! خدا پدرت را بیامرزد، چه بلند همّت بودی که برای خود نپسندیدی مگر اینکه نام تو مقارن با نام پروردگار جهانیان باشد!).[4]
هم‌‌چنان ‌که ارتکاب اعمال شنیع و زشتی از قبیل شرب‌خمر، رباخواری، پوشیدن لباس‌های حریر و زربفت، به خدمت گرفتن مستشاران مسیحی، بیعت گرفتن برای ولیعهدی یزید فاجر و فاسق و بی‌دین (پایه‌گذاری سلطنت موروثی)، طرح و ترویج سبّ و لعن امیرالمؤمنین† و جنگ با آن بزرگوار، مسموم ساختن امام مجتبی†، استلحاق زیاد بن‌سمیّه به پدرش ابوسفیان (علی‌رغم فرمایش پیامبرˆ که فرموده بود: اَلْوَلَدُ لِلْفَراشِ وَ لِلْعَاهِرِ اَلْحَجَر[5]، قتل گروهی از شیعیان و یاران مخلص و برجسته امام علی و امام مجتبی هم‌چون حُجْر و یارانش، تعطیلی حدود و وارد ساختن بدعت‌های زیادی در امور و احکام دین[6]، به روشنی نشان‌گر آن است که معاویه هیچ‌گونه اعتقادی نسبت به دین اسلام و رسالت پیامبر نداشته است.
صدور چنین اعمال و رفتاری از معاویه باعث شده است که حتّی دانشمندان و بزرگان معتزله او را متّهم به کفر و زندقه کنند و دین او را مورد طعن قرار دهند.[7] هم چنان که سال‌ها پیش از سلطنت معاویه، در روزگار خلافت عثمان، ابوذر این صحابی جلیل‌القدر رسول‌خدا، معاویه و پدرش را دشمن خدا و پیامبرˆ و مشمول لعن و نفرین رسول‌خداˆ معرفی کرده از کسانی دانست که در ظاهر اسلام آورده امّا در باطن به کفر و الحاد خویش باقی مانده‌اند.[8]

پس از اشاره به مطالب فوق و در در پاسخ به سوال شما باید گفت:
با توجّه به این تبیین و تحلیل اجمالی از شخصیّت و شیوه حکومت‌داری معاویه و تظاهر وی به دینداری، اگر امام حسین† در عصر معاویه دست به جنبش و مبارزه مسلّحانه می‌زد، به طور قطع نهضت وی نمی‌توانست آن شور و حماسه و بازتابی که در عصر یزید داشت، در روزگار معاویه داشته باشد؛ چرا که معاویه با ابزارهای یاد شده، آثار قیام آن بزرگوار را خنثی می‌کرد و نهضت آن حضرت را شورش برضدّ خلیفة برحقّ ! جلوه داده افکار عمومی را برضدّ این حرکت بسیج می‌کرد و در نهایت وقتی ارزش حرکت امام از دید عموم جامعة اسلامی می‌افتاد، با روش دیگری که باید از آن به ترور و مرگ بی‌سر و صدا یاد کرد، امام حسین† را مانند برادر بزرگوارش امام مجتبی مسموم کرده او را به شهادت می‌رساند؛ چنان که سعد بن‌ابی‌وَقّاص[9] را که مدّعی حکومت بود و عبدالرّحمن بن‌خالد بن‌ولید[10] را به خاطر تمایل مردم شام به وی،[11] با همین روش از میان برداشت.
بنابراین تظاهر معاویه به شرایع دینی و در مقابل عدم تظاهر یزید به انجام احکام اسلامی تنها بخشی از علل عدم قیام حضرت در زمان معاویه و قیام ایشان در زمان یزید است.

[1]. نصر بن‌مُزاحِم مِنْقَرِی، وَقْعَةُ صفین، ص31 32؛ ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص77.
[2]. نصر بن‌مُزاحِم مِنْقَرِی، وَقْعَةُ صفین، ص224.
[3]. مسعودی، مُرُوجُ‌الذَّهَب، ج4، ص41؛ (و با اندکی تفاوت) ابن‌‌ابی‌الحدید شرح نهج‌البلاغه، ج5، ص129130.
[4]. ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج10، ص101.
[5]. (فرزند به پدر ملحق می‌شود و زناکار باید سنگسار شود). معنای حدیث این است که اگر زنی شوهر داشته باشد و مردی با او زنا کند، اگر زن بچه‌دار شود، فرزند متعلّق به شوهر او است و زناکار سنگسار می‌شود.
[6]. در این باره ر.ک ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 5، ص130 131؛ علاّمة امینی، الغدیر، ج10، ص178 به بعد و ج11، ص71 74؛ محمّد بن‌عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیة لمن یتولی معاویه (اندرز به هواداران معاویه)، ترجمة عزیزالله عطاردی.
[7]. ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص340، ج10، ص101.
[8]. ابن‌‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج8، ص257 258. امام علی† نیز در نامه‌ای به معاویه این نکته را متذکر می‌شود (وما أسلَم مسلمکم الاّ کَرْهاً)؛ و از شما (خاندان بنی‌اُمَیَّه) کسی اسلام اختیار نکرد مگر از روی کراهت. (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه 64).
[9]. ابوالفرج اصفهانی، مَقاتل‌الطالبیین، ص73.
[10] . طبری، تاریخ‌الامم و الملوک، ج5، ص227.
[11]. ابن اثیر می‌نویسد: زمانی که معاویه می‌خواست برای یزید بیعت بگیرد برای مردم شام سخنرانی کرد و گفت: ای اهل شام سنّ من بالا رفته و مرگم نزدیک شده است و تصمیم دارم برای مردی بیعت بگیرم که موجب انسجام شما باشد. مردم شام بر عبدالرّحمن بن‌خالد بن‌ولید اتفاق کردند و این امر بر معاویه گران آمد ولی آن را در درون خود پنهان داشت تا اینکه عبدالرّحمن مریض شد و بنا بر قولی معاویه ابن أُثال نصرانی را امر کرد تا او را مسموم و از سر راه بردارد. (اسد الغابة، ج3، ص336).





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین