سید مجتبی میر لوحی معروف به نواب صفوی در سال 1303 ش در خانواده ای مذهبی در خانی آباد تهران به دنیا آمد. سنین کودکی را در همان محلّه طی نمود و دوران تحصیل ابتدایی را در (دبستان حکیم نظامی) گذرانید سپس وارد (دبیرستان صنعتی) شد و پس از آن به نجف رفت پس از چند سال تحصیل و اقامت در نجف از جسارت کسروی به ساحت اولیاء دین مطلع شد و بعد از در میان گذاشتن موضوع برای برخی از علماء نجف و کسب تکلیف از آنان به ایران آمد تا با سخنان ضد اسلامی سید احمد کسروی مقابله و بساط او را جمع کند. بدین ترتیب برای سفر او به ایران جهت برخورد با کسروی مراجع وعلمای نجف ،کمکهایی اختصاص دادند از جمله آیت الله سید ابوالقاسم خویی دو دینار، آقای حاج سید اسد الله مدنی سیزده دینار و یکی دیگر از علمای نجف پنجاه تومان برای خرج سفر ایشان پرداخت کردند.[1] سرانجام نواب صفوی در 23 اردیبهشت 1324 ش احمد کسروی را در میدان حشمت الدوله تهران هدف تیر قرار داد امّا موفق نشد و بلافاصله دستگیر شد، علمای نجف و تهران خواستار آزادی نواب شدند؛ پس از آزادی از زندان در 20 اسفند 1324 کسروی توسط جمعیت فدائیان اسلام به هلاکت می رسد. نواب مجری فرمان استادش آیت الله حاج آقا حسین قمی از علمای نجف بود. آیت الله قمی، کسروی را مرتد شناخته بود و ارتداد وی ضمن بحث های گوناگون و تألیفات متعدّد اثبات شده و کسروی حاضر نشد از عملکرد خود اظهار پشیمانی کند و تلاش علما و نواب صفوی برای باز گرداندن وی مؤثر نبود؛ بنابراین آیت الله حسین قمی با صراحت حکم ارتداد کسروی را صادر می کند و علمای دیگری هم در نجف حکم ارتداد او را امضاء کردند که به نام معلوم نیست امّا آمده است که مراجع نجف حکم ارتداد وی را صادر کردند که در این میان از حضرت آیت الله علامه امینی و آقا شیخ محمد تهرانی یاد شده است.[2] فدائیان اسلام برای (مبارزه با هر نوع لا مذهبی) در نخستین اقدام خود کسروی را به هلاکت رساند لذا آنها با توجه به حمایت رهبران دینی در دادگاه تبرئه شدند. آنها پس از این اقدام مهم با حمایت از آیت الله کاشانی به فعالیت هایی مانند حمایت از فلسطین، اعتصاب در بازار بر ضد قوام، تظاهرات در سال 1327 ش بر ضد هژیر، به اعدام رزم آرا و.. دست زدند.[3] فدائیان اسلام معتقد بودند با توجه به شرایط تنها از طریق مبارزه فرهنگی، از قبیل انتخابات و کارهای مطبوعاتی نمی توان به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت چون سلطه آمریکا و انگلیس روز به روز بیشتر می شد و رژیم و عوامل خارجی نهایت تلاش خود را برای انزوا و از میان برداشتن مذهبیون بکار گرفته بودند و مراکز فساد و فحشا دایر ودر حال رشد بود لذا تاریخ گواه این است که فدائیان اسلام به گونه ای عمل کردند که در سال 1329ش با اعدام انقلابی رزم آرا مانع توفیق استعمار و استبداد در سرکوبی نهضتی شدند که می خواست دست بیگانه را از ثروت ملّی ایران قطع کند. نتیجه گیری جمعیت فدائیان اسلام یکی از مهم ترین تشکل های سیاسی و مذهبی بود که یک دهه 1334 1324) فعالیت چشم گیری در تاریخ سیاسی ایران داشت و دغدغه آنها اجرای احکام اسلامی در تمامی عرصه ها بود. در دورانی که پهلوی ها و مهره های وابسته به اسرائیل، آمریکا و انگلیس بر کشور ما مسلط بودند این گروه هنگام تشخیص ضرورت دست به اعدام انقلابی می زدند. نواب در مورد اعدام احمد کسروی مجری فرمان آیت الله آ قا سید حسین طباطبائی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری بود. البته لازم به ذکر است که امروزه ولایت فقیه زعامت و سرپرستی جامعه اسلامی را به عهده دارند همه باید تابع ولایت و مقررات نظام جمهوری اسلامی باشند و صدور و اجرای احکام بر عهده مقامات قضایی جمهوری اسلامی است و وظایف مردم در باب امر به معروف و نهی از منکر فقط تذکرّ لسانی است و هر گونه برخورد فیزیکی و خارج از چارچوب قوانین جمهوری اسلامی خلاف شرع است. با توجه به این که امروزه، در کشوری زندگی می کنیم که بر اساس قوانین اسلام اداره می شود و در رأس حکومت ولی فقیه با تدبیر و تیزبینی بر جریانات سیاسی و اجتماعی اشراف و نظارت دارند و ارکان حکومت اسلامی قوه قضائیه، مجلس و دولت زیر نظر ایشان فعالیت می کنند بنابراین واجب است هر گونه حکمی اعم از بازداشت، حدود، تعزیرات و... از طریق قانون جمهوری اسلامی (با حکم صادره از سوی قوه قضائیه) اعمال و اجرا شود و هر گونه عملکردی که خارج از چارچوب قانون باشد مردود، خلاف شرع و غیر قابل دفاع است. مام محمد باقر علیه السلام می فرمایند: (هر ملّتی که در قلمرو اسلام به حاکمیت امام عادل و پیشوای الهی تن دهند، قطعا مورد عفو و رحمت قرار خواهند گرفت).[4] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 کتاب های شبنم سرخ، محمد حسین فکور. 2 فدائیان اسلام، ابراهیم عباسی، فصل نامه تاریخ و فرهنگ معاصر ویژه نامه نواب صفوی. پاورقی ها: [1]. خسرو شاهی، سید هادی، فدائیان اسلام تاریخ و عملکرد اندیشه، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1379ش، ص3637. [2]. سید کباری، سید علی رضا، دیدار با ابرابر، تهران، چاپ اول، 1372ش، ص52 الی 122. [3]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1378ش، ص232. [4]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج27، ص193.
فدائیان اسلام که به رهبری شهید نواب صفوی دست به ترورهای انقلابی می زدند فتوای این کار را چگونه می گرفتند و حکم این عمل امروز چیست؟
سید مجتبی میر لوحی معروف به نواب صفوی در سال 1303 ش در خانواده ای مذهبی در خانی آباد تهران به دنیا آمد. سنین کودکی را در همان محلّه طی نمود و دوران تحصیل ابتدایی را در (دبستان حکیم نظامی) گذرانید سپس وارد (دبیرستان صنعتی) شد و پس از آن به نجف رفت پس از چند سال تحصیل و اقامت در نجف از جسارت کسروی به ساحت اولیاء دین مطلع شد و بعد از در میان گذاشتن موضوع برای برخی از علماء نجف و کسب تکلیف از آنان به ایران آمد تا با سخنان ضد اسلامی سید احمد کسروی مقابله و بساط او را جمع کند.
بدین ترتیب برای سفر او به ایران جهت برخورد با کسروی مراجع وعلمای نجف ،کمکهایی اختصاص دادند از جمله آیت الله سید ابوالقاسم خویی دو دینار، آقای حاج سید اسد الله مدنی سیزده دینار و یکی دیگر از علمای نجف پنجاه تومان برای خرج سفر ایشان پرداخت کردند.[1]
سرانجام نواب صفوی در 23 اردیبهشت 1324 ش احمد کسروی را در میدان حشمت الدوله تهران هدف تیر قرار داد امّا موفق نشد و بلافاصله دستگیر شد، علمای نجف و تهران خواستار آزادی نواب شدند؛ پس از آزادی از زندان در 20 اسفند 1324 کسروی توسط جمعیت فدائیان اسلام به هلاکت می رسد. نواب مجری فرمان استادش آیت الله حاج آقا حسین قمی از علمای نجف بود. آیت الله قمی، کسروی را مرتد شناخته بود و ارتداد وی ضمن بحث های گوناگون و تألیفات متعدّد اثبات شده و کسروی حاضر نشد از عملکرد خود اظهار پشیمانی کند و تلاش علما و نواب صفوی برای باز گرداندن وی مؤثر نبود؛ بنابراین آیت الله حسین قمی با صراحت حکم ارتداد کسروی را صادر می کند و علمای دیگری هم در نجف حکم ارتداد او را امضاء کردند که به نام معلوم نیست امّا آمده است که مراجع نجف حکم ارتداد وی را صادر کردند که در این میان از حضرت آیت الله علامه امینی و آقا شیخ محمد تهرانی یاد شده است.[2]
فدائیان اسلام برای (مبارزه با هر نوع لا مذهبی) در نخستین اقدام خود کسروی را به هلاکت رساند لذا آنها با توجه به حمایت رهبران دینی در دادگاه تبرئه شدند.
آنها پس از این اقدام مهم با حمایت از آیت الله کاشانی به فعالیت هایی مانند حمایت از فلسطین، اعتصاب در بازار بر ضد قوام، تظاهرات در سال 1327 ش بر ضد هژیر، به اعدام رزم آرا و.. دست زدند.[3]
فدائیان اسلام معتقد بودند با توجه به شرایط تنها از طریق مبارزه فرهنگی، از قبیل انتخابات و کارهای مطبوعاتی نمی توان به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت چون سلطه آمریکا و انگلیس روز به روز بیشتر می شد و رژیم و عوامل خارجی نهایت تلاش خود را برای انزوا و از میان برداشتن مذهبیون بکار گرفته بودند و مراکز فساد و فحشا دایر ودر حال رشد بود لذا تاریخ گواه این است که فدائیان اسلام به گونه ای عمل کردند که در سال 1329ش با اعدام انقلابی رزم آرا مانع توفیق استعمار و استبداد در سرکوبی نهضتی شدند که می خواست دست بیگانه را از ثروت ملّی ایران قطع کند.
نتیجه گیری
جمعیت فدائیان اسلام یکی از مهم ترین تشکل های سیاسی و مذهبی بود که یک دهه 1334 1324) فعالیت چشم گیری در تاریخ سیاسی ایران داشت و دغدغه آنها اجرای احکام اسلامی در تمامی عرصه ها بود. در دورانی که پهلوی ها و مهره های وابسته به اسرائیل، آمریکا و انگلیس بر کشور ما مسلط بودند این گروه هنگام تشخیص ضرورت دست به اعدام انقلابی می زدند.
نواب در مورد اعدام احمد کسروی مجری فرمان آیت الله آ قا سید حسین طباطبائی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری بود.
البته لازم به ذکر است که امروزه ولایت فقیه زعامت و سرپرستی جامعه اسلامی را به عهده دارند همه باید تابع ولایت و مقررات نظام جمهوری اسلامی باشند و صدور و اجرای احکام بر عهده مقامات قضایی جمهوری اسلامی است و وظایف مردم در باب امر به معروف و نهی از منکر فقط تذکرّ لسانی است و هر گونه برخورد فیزیکی و خارج از چارچوب قوانین جمهوری اسلامی خلاف شرع است.
با توجه به این که امروزه، در کشوری زندگی می کنیم که بر اساس قوانین اسلام اداره می شود و در رأس حکومت ولی فقیه با تدبیر و تیزبینی بر جریانات سیاسی و اجتماعی اشراف و نظارت دارند و ارکان حکومت اسلامی قوه قضائیه، مجلس و دولت زیر نظر ایشان فعالیت می کنند بنابراین واجب است هر گونه حکمی اعم از بازداشت، حدود، تعزیرات و... از طریق قانون جمهوری اسلامی (با حکم صادره از سوی قوه قضائیه) اعمال و اجرا شود و هر گونه عملکردی که خارج از چارچوب قانون باشد مردود، خلاف شرع و غیر قابل دفاع است.
مام محمد باقر علیه السلام می فرمایند: (هر ملّتی که در قلمرو اسلام به حاکمیت امام عادل و پیشوای الهی تن دهند، قطعا مورد عفو و رحمت قرار خواهند گرفت).[4]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 کتاب های شبنم سرخ، محمد حسین فکور.
2 فدائیان اسلام، ابراهیم عباسی، فصل نامه تاریخ و فرهنگ معاصر ویژه نامه نواب صفوی.
پاورقی ها:
[1]. خسرو شاهی، سید هادی، فدائیان اسلام تاریخ و عملکرد اندیشه، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1379ش، ص3637.
[2]. سید کباری، سید علی رضا، دیدار با ابرابر، تهران، چاپ اول، 1372ش، ص52 الی 122.
[3]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1378ش، ص232.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج27، ص193.
- [سایر] فدائیان اسلام که به رهبری شهید نواب صفوی دست به ترورهای انقلابی می زدند فتوای این کار را چگونه می گرفتند و حکم این عمل امروز چیست؟
- [سایر] نظر اسلام در مورد قیامهای مسلحانه مثل قیام مختار ثقفی و سید مجتبی نواب صفوی چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جان نثاران و شیعیان و محبّان اهل بیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین عَلَیْهِ السَّلَام و دیگر ائمه معصومین عَلَیْهمُالسَّلَام در نقش تعزیه و شبیه خوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُراه فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال را هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداریست به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علی جان کاویانی راد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نص احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داروکلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شدهاند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتی الامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامهی آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خط شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید.
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جاننثاران و شیعیان و محبّان اهلبیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام) در نقش تعزیه و شبیهخوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُراه فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال را هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداری است به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علیجان کاویانیراد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نصّ احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داروکلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شده اند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتیالامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامه آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خطّ شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید .
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جاننثاران و شیعیان و محبّان اهلبیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام) در نقش تعزیه و شبیهخوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُرای فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجتماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداری است، به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علیجان کاویانیراد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نصّ احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند، نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داراب کلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند، جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شده اند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتیالامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است. آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامة آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد؟ آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خطّ شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید.
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [سایر] سلام خدمت حاج آقا مرادی عزیز می خواستم چند تا نکته که به ذهنم میاد بگم: 1- مواظب باشید محبوبیتتان فریبتان ندهد و باعث توقفتان نشود.معمولا اطرافیان تو این زمینه خیلی موثرند.فید بک های مثبتشان خطرناکه. 2- سعی کنید دل کسی رو نشکونید.چون آدم ها وقتی سرشون شلوغ میشه این چیزا به طور طبیعی پیش میاد. 3- از راه حلقه آیات و روایات خارج نشید.(مثل بعضی بزرگوارانی که به ورطه شاعری می افتند و حرف هاشون به منبع وحی متصل نیست وفقط برای جذب جوانان حرف می زنند.)امام رضا (ع) می فرمایند: شما زیبایی های کلام ما را بگویید مردم خودشون میان. اگر راهمون درست باشه لازم نیست چیز دیگه ای قاطیش کنیم.این اتصال به آیات و روایات رو از دست ندین. 4- سعی کنید چند نفر رو داشته باشید که از بیرون اشکالاتتون رو به شما بگن.(اگه از اساتیدتون باشه بهتره) من خودم خیلی ها رو دیدم که چون این اتاق فکر رو ندارن اشکالات ریزشان بزرگ شده و به زمین خورده اند.میگن مرحوم میرزای شیرازی یکی رو میذاشته که بعد از منبر بهش بتوپه تا مغرور نشه. 5- سعی کنید برای خودتون یه تیم از طلاب مستعد درست کنید و آروم آروم باهاشون کار کنید تا بتون کمکتون باشند. الآن خیلی مراجعه کننده دارید. بعدا نمیتونید پاسخگو باشید.چه اشکالی داره که به مرور بتونین یه مرکز درست کنین که بتونه بر اساس دین اسلام مشکلات اینچنینی رو حل کنه. این همه روانشناس داریم که کاری هم نمی کنند. امثال حضرتعالی باید پیشقدم بشن. 6- اگه حاصل عمر همه ما این باشه که فقط گره یه نفر باز بشه برامون بسه. کارتون خیلی مقدسه. یه اتاق فکر و نظارت بذارید(نه حتما تشکیلات عریض و طویل) تا کارتون دوام پیدا کنه. برای خودتون چشم انداز داشته باشید.چشم ناظر داشته باشید. 7- من خیلی کوچک تر از این حرفام که بخوام به شما انتقاد کنم.احساس کردم که باید این حرف ها رو بزنم.لحنم هم مناسب نبود. ولی به قول شهید بهشتی تلخی انتقاد بهتر از شیرینی تظاهره. بازم شرمنده چه کنیم کودک نادانیم که الکی الکی تیری زدیم یا علی مدد خیلی مخلصیم
- [سایر] به نام خدا سلام حاج آقا. 1=نمی دونم از کجا بگم ولی یک بیوگرافی مختصری از خودم میدم 2-دختری بیست وسه ساله ام.دانشجوی فوق رشته بیوتکنولوژی کشاورزی 3-دریک خانواده فرهنگی وبه اعتقاد خودمون مذهبی به دنیا آمدم 3-من از دوران دبیرستان نمی دونم یک چیزی در درونم بود ولی از حدودسه سال پیش یک تلنگر بیدارم کرد. 4-قبل از این سه سال برای قرآن،ائمه وامامان ارزش بیشماری قائل می شدم ولی انجام اعمال مذهبی وصرفا گریه برای امام حسین وبه فکر امام حسین بودن مخصوص محرم بود.برای مثال عرض کردم. 5-از سال آخر دانشگاه و حرف با بعضی از دوستای جدید وازهمه مهمتر خواست خدا تلنگر به من زده شد 6-خیلی چیزا به لطف خدا درمن تغییرکرد.سعی درتغییرافکاری داشتم که یک عمر در ذهن من خوانده می شد ومن به ظاهر فکر میکردم بی تفاوتم ولی قاعدتا در من تاثیر میگذاشت 7-بگم که خدایی نکرده قصد بدگویی از خانواده ام را ندارم که من اساسا مدیون پدرومادرم هستم،اگر بگویم که مثلا برایم هیچ کاری نکردند که دروغ محض است،چرا که باعث خیلی از شکل گیری های مثبت در من شدند،همینقدر که باعث به وجودآمدن من هستند،مدیون آنها هستم. 8-امااما،خوب دید من،نظرمن،دیدگاه من راجب مذهب،سیاست،با آنها فرق کرده،من فهمیدم که نماز وروزه صرف مسلمانی که مدنظراولیا وپیغمبرست،نخواهدبود.متوجه شدم که امام حسین فقط برای محرم نیست،امام علی مخصوص شبهای قدر. 9-فهمیدم اسلام برنامه زندگی است،همه چی من باید منطبق با اسلام باشد.ولی سر این مسائل با خانواده مشکل دارم،شکرخدا دراین مسائل مشکلاتم کمتر شده. 10-مثلا می گویند که همه چی سر وقت خودش،موسیقی به وقتش،امام حسین به وقتش!!!!!!! 11-این مسائل یک شبه برای من حادث نشد،طی این سه سال هربار تغییراتی. 12-حتی من رشته لیسانسم که خودم انتخاب نکرده بودم ومتاسفانه با علاقه نبود که در رشته کشاورزی مشغول به تحصیل بوده ام ،خواستم رشته ام را در فوق عوض کنم که با مخالفت شدید پدر مواجه شدم. 13-درنتیجه با مشورت با بعضی اساتید که مورد اعتماد بنده بودند،فرمودن دعای خیر پدرومادر بیش از اینها می ارزد که به لطف بینهایت خدا که همیشه شامل این بنده سروپاتقصیرشده ودعای آنها در دانشگاه رشته خودم همان کشاورزی قبول شدم. 14-اما درکنارآن کتابهایی که دوست دارم را مطالعه میکنم؛حتی در دانشگاه مجازی امام خمینی به طور مجازی رشته معارف را انتخاب و درحال تحصیلم البته خانواده ازآن خبرندارند!!لزومی نداردخبردارشوند. 15-اما درقبال سیاست،متاسفانه پدرم بدی های زیادی به قول خودشان از بقیه دیدن،پدرم به شدت امام خمینی را دوست داشتند ولی الن به علت اینکه میبیند یک عده ازاین موقعیتها به راحتی ها استفاده می کنند واسلام در برخی موارد ازحالت انقلابی به تشریفاتی تبدیل شده،ازهمه چی زده شدند. 16-به همه اعتماد ندارند وسرشان درلاک خوشان است اما این بی اعتمادی تا حدود خیلی کمی به من هم منتقل شده در واقع من خیلی چیزها ازسیاست ورهبری وولایت فقیه نمی دانستم،اما شکر،شکر که مسئله با کلی درگیری ذهنی که داشتم برایم حل شده. همین طور از انقلاب.راستی من همیشه خودم رو مدیون شهدا می دونستم ومی دونم.دلم براشون می تپه. 17-خودم با سخنرانی هایی از استادرحیم پورازغدی،مطاله کتب استاد مطهری به خیلی چیزا رسیدم.ولی هنوز نتونستم به همه چی اعتمادکنم وراحت سراغ هرکتابی برم که نکنه دروغ باشه وسرهم کردن مسائل باشه،یه جور میخوام که انگار به خانواده امم ثابت کنم چیزی که میخونم عالیه. 18-دیشب که توبرنامه بی نظیر پارک ملت،حرف از کتاب زدین به نظرم رسید این مشکل که چه عرض کنم را به شما بگم تا شما منوراهنمایی کنید که چه کنم؟؟ 19-اینکه چه کتابهایی بخونم به کی اعتمادکنم؟؟درضمن استاد من عاشق کتاب خوندنم،قبلا از دکتر شریعتی هم کتاب خوندم.ادبیات ایشونو خیلی دوست دارم نه دیدگاهشونو گرچه بعضی از دیدگاهشون درست بود 20-ودرضمن با فرمایش آقای شهیدی فر هم کاملا درمورد شریعتی با ایشون موافقم. 21-درآخرشرمنده طولانی شد.هم ازشما متشکرم.وتشکر من رابه آقی شهیدی فر هم منتقل کنید بابت برنامه فوق العاده شون،تواین بی برنامه گی تلویزیون،برنامه عالیه.وحال من را خیلی خوب می کند.چرا که ایشان هم دغدغه اصلیشان مذهب واخلاق است.