حضرت زهرا سلام الله علیها تنها بازمانده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که بعد از رحلت آن حضرت دوران شیرین زندگی اش به اتمام رسید هر چند به یک معنی در سراسر زندگی آن بانو دوران شیرینی وجود نداشت. چرا که پیوسته فشارها و جنگ ها و توطئه های دشمنان بر صدر اسلام و پیامبر اکرم آرامش روح فاطمه را بر هم زده بود. اما با رحلت پیامبر اکرم طوفان های تازه ای از حوادث پیچیده و بحرانی وزیدن گرفت، احقاد و کینه های بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر اکرم در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت. به همین دلیل به کنار قبر پیامبر اکرم رفته و با او درد دل می کرد: پدر جان! بعد از تو، یکه و تنها شدم، حیران و محدوم مانده ام، صدایم به خاموشی گرائید، و پشتم شکست و آب گوارای زندگی در کامم تلخ شد.[1] و پیوسته بر این حال بود که بعد از 75 روز یا 95 روز از رحلت پیامبر اکرم نگذشته بود که در اثر رنج های دیده شده به پدر بزرگوارش پیوست و لذا می توان گفت شهادت آن بانوی معظمه حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلمات تاریخ اسلام است، طوری که هیچ فردی را یارای انکار و رد آن نیست، چرا که مورخان و محدثان شیعه و سنی علی رغم فشارها و بیان های گوناگون به تشریح آن پرداخته اند و در اینجا به گوشه هایی از آنها اشاره می شود البته باید به این نکته نیز اذعان داشت که منظور از به شهادت رسیدن فاطمه زهرا این است که آن حضرت بعد از رحلت پیامبراکرم رنج ها و دردها و ستم ها و ظلم هایی که از سوی دشمنان اهل بیت علیهم السلام ، کشید در نهایت، منجر به شهادت آن حضرت شد. ابن قتیبه دینوری متوفای 276 ق می نویسد: همانا ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی علیه السلام جمع شده بودند سراغ گرفت پس عمر را به دنبال آنها که در خانه علی جمع شده بودند فرستاد. پس آنها از خارج شدن از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که هیزم حاضر کنید. و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهل اش به آتش می کشم، شخصی به عمر گفت: ای اباحفص آیا می دانی در این خانه فاطمه است عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد.[2] در همان منبع ذکر می کند که بعد از چند روزی که گذشت ابوبکر به عمر گفت به پای نزد فاطمه زهرا برویم چرا که ما او را به غضب در آورده ایم به اتفاق نزد فاطمه زهرا رفتند ولی فاطمه اجازه ورود به آنها نداد ولی آنها با وساطت علی وارد خانه شدند ولی حضرت فاطمه زهرا با آنها سخن نگفت[3] و... . شهرستانی متوفای 548 ق از نظام نقل می کند: در روز بیعت مردم با ابوبکر که عمر متولی این امر بود و دستور یافته بود که از علی و کسانی که در خانه او بودند بیعت بگیرد! با صدای بلند فریاد زد که خانه علی را آتش بزنید و خودش چنان ضربه ای به شکم فاطمه زهرا روز بیعت زد که فاطمه جنین خود را از شکم انداخت.[4] ابن حجر متوفای 852 ق نیز در کتاب خود از محمد بن حماد کوفی نقل می کند که وی معتقد است بدون شک عمر با لگد به شکم حضرت فاطمه زهرا زد و این امر منجر به سقط جنین فاطمه زهرا که اسمش محسن بود منجر شد.[5] مشاهده می شود هر چند که برخی از علمای اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفاء از بازگو کردن این قطعه واقعی از تاریخ خودداری نموده اند و آن را از اعتقادات و تفکرات شیعه به حساب آورده اند ولی با این وجود تعداد زیادی از علمای اهل سنت نتوانستند به روی واقعیت پرده بپوشانند هر چند که تمام واقعه را نقل نکرده اند و تنها مختصری به آن اشاره نموده اند. در این زمینه سید مرتضی متوفای 436 ق نقل می کند، در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبر گرامی اسلام وارد شده امتناع نمی کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه زهرا س زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا س را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد، لذا از نقل آنها خودداری نمودند.[6] مقاتل بن عطیه متوفای 505 ق می گوید: ابوبکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت عمر و قنفذ و جماعتی را به درب فاطمه و علی فرستاد، عمر هیزم را دَرِ خانه فاطمه زهرا س جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید. هنگامی که فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در آمد عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت بیمار شد و به بستر افتاد تا آن که از دنیا رفت.[7] یکی دیگر از علمای اهل سنت که شافعی مذهب می باشد از شخصی بنام ابن درام محدث نقل می کند که قطعا عمر با لگد فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد و بر اثر این ضربه محسن که در شکم آن حضرت بود سقط شد.[8] ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 656ق) نقل می کند: ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد، ولی بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد. ابوالعاص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه، زینب را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه بفرستد و لذا حضرت به چند نفر مأموریت داد که در نزدیک مکه منتظر زینب باشند و او را تا مدینه همراهی کنند قریش از خروج دختر پیامبر اکرم آگاه شدند گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه بازگردانند لذا وقتی آنها به کجاوه زینب حمله ور شدند زینب ترسید و کودکی را که در جنین داشت سقط کرد و به مکه بازگشت پیامبر اکرم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و در فتح مکه خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد. ابن ابی الحدید می گوید من این جریان را به استادم ابوجعفر نقیب خواندم او گفت: وقتی که پیامبر اکرم خون کسی که دخترش زینب را ترساند و او سقط جنین کرد را مباح شمرد قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها را ترساندند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند حتما مباح می شمرد.[9] اینکه ابوجعفر با قاطعیت می گوید اگر پیامبر اکرم شاهد مصائبی بود که بر سر دخت گرامیش آوردند خون مسببین را مباح می شمرد می توان دریافت که در منابع اهل سنت در گذشته به مصائب بیش تری که در حق فاطمه زهرا روا داشته اند اشاره شده بود. صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت نقل می کند که به راستی در روز بیعت، عمر آن چنان فاطمه زهرا را زد که محسن سقط شد.[10] و پس از آن فاطمه زهرا از دنیا رفت. سکونی که یکی از ناقلان حدیث اهل سنت می باشد و مورد اطمینان نیز می باشد در خبری نقل می کند که صاحب فرزند دختری شدم و از این قضیه ناراحت بودم. نزد امام صادق علیه السلام رفتم ماجرا را به حضرت بیان کردم و حضرت پرسید اسم دخترت را چه گذاشتی؟ عرض کردم: فاطمه، فرمود: آه آه، سپس دست خود را بر پیشانی اش گذاشت و گویا گریه می کرد فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو، او را نزن و نفرینش نکن، این نام نزد خداوند با عظمت و محترم است سکونی می گوید امام صادق علیه السلام همیشه این گونه بود وقتی در پیش حضرت نامی از فاطمه برده می شد به یاد جده اش می افتاد و مصیبت های او را یاد می کرد و همیشه تذکر می داد و می گفت: سبب وفات و شهادت فاطمه زهرا ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی بر او وارد ساخت.[11] با اینکه سکونی تا اینجا کلام امام را نقل می کند و به سبب تعصب سنی گری بقیه کلام امام را ذکر نمی کند ولی ابوبصیر بیان می کند، سبب فوت فاطمه زهرا س ضرباتی بود که قنفذ غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد، پس فرزندش محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد که به دیدنش بیایند.[12] بنابراین با توجه به اینکه علمای اهل سنت هر چند در قرون نخستین به وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشاره می کردند ولی بعدها به خاطر حفظ جایگاه خلفا از ذکر و بیان آنها خودداری نمودند وتاریخ را با سانسور نوشتند ودیدگاه شخصی وعقیدتی خود را دخیل کردند علاوه باوجود همه این محدودیتها گزارش هایی که در منابع اهل سنت وجود داردبیشتر از شیعه است به نحوی که به خوبی ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و مسببین را با مطالعه آنها می توان شناخت. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. الهجوم الی البیت فاطمه، عبدالزهرا مهدی. 2. حیاة صدیقه فاطمه الزهرا ، محمد جواد طبسی. 3. گواه روشن برشهادت زهرا، جعفر سبحانی 4.رنجهای حضرت زهرا، جعفرمرتضی عاملی پاورقی ها: [1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج43، ص175. [2]. ابن قتیبه دینووری، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالاضواء، 1410ق، ج1، ص30. [3]. همان، ص31. [4]. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه، 1415ق، ج1، ص71. [5]. عسقلانی، شهاب الدین ابن حجر، لسان المیزان، بیروت، موسسه اعلمی، 1390ش، ج1، ص268. [6]. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، بی جا، بی تا، ج3، ص76. [7]. مقاتل بن عطیه، المناظرات، بیروت، الغدیر، 1419ق، ص54. [8]. باعونی شافعی، محمد بن احمد، جواهر المطالب، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامی، 1416ق، ج2، ص121. [9]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا، ج14،ص195. [10]. صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج5، ص347. [11]. بحارالانوار، همان، ج43، ص170. [12]. همان، ج30، ص293.
حضرت زهرا سلام الله علیها تنها بازمانده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که بعد از رحلت آن حضرت دوران شیرین زندگی اش به اتمام رسید هر چند به یک معنی در سراسر زندگی آن بانو دوران شیرینی وجود نداشت. چرا که پیوسته فشارها و جنگ ها و توطئه های دشمنان بر صدر اسلام و پیامبر اکرم آرامش روح فاطمه را بر هم زده بود. اما با رحلت پیامبر اکرم طوفان های تازه ای از حوادث پیچیده و بحرانی وزیدن گرفت، احقاد و کینه های بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر اکرم در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت. به همین دلیل به کنار قبر پیامبر اکرم رفته و با او درد دل می کرد:
پدر جان! بعد از تو، یکه و تنها شدم، حیران و محدوم مانده ام، صدایم به خاموشی گرائید، و پشتم شکست و آب گوارای زندگی در کامم تلخ شد.[1]
و پیوسته بر این حال بود که بعد از 75 روز یا 95 روز از رحلت پیامبر اکرم نگذشته بود که در اثر رنج های دیده شده به پدر بزرگوارش پیوست و لذا می توان گفت شهادت آن بانوی معظمه حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلمات تاریخ اسلام است، طوری که هیچ فردی را یارای انکار و رد آن نیست، چرا که مورخان و محدثان شیعه و سنی علی رغم فشارها و بیان های گوناگون به تشریح آن پرداخته اند و در اینجا به گوشه هایی از آنها اشاره می شود البته باید به این نکته نیز اذعان داشت که منظور از به شهادت رسیدن فاطمه زهرا این است که آن حضرت بعد از رحلت پیامبراکرم رنج ها و دردها و ستم ها و ظلم هایی که از سوی دشمنان اهل بیت علیهم السلام ، کشید در نهایت، منجر به شهادت آن حضرت شد.
ابن قتیبه دینوری متوفای 276 ق می نویسد: همانا ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی علیه السلام جمع شده بودند سراغ گرفت پس عمر را به دنبال آنها که در خانه علی جمع شده بودند فرستاد.
پس آنها از خارج شدن از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که هیزم حاضر کنید. و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهل اش به آتش می کشم، شخصی به عمر گفت: ای اباحفص آیا می دانی در این خانه فاطمه است عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد.[2]
در همان منبع ذکر می کند که بعد از چند روزی که گذشت ابوبکر به عمر گفت به پای نزد فاطمه زهرا برویم چرا که ما او را به غضب در آورده ایم به اتفاق نزد فاطمه زهرا رفتند ولی فاطمه اجازه ورود به آنها نداد ولی آنها با وساطت علی وارد خانه شدند ولی حضرت فاطمه زهرا با آنها سخن نگفت[3] و... .
شهرستانی متوفای 548 ق از نظام نقل می کند: در روز بیعت مردم با ابوبکر که عمر متولی این امر بود و دستور یافته بود که از علی و کسانی که در خانه او بودند بیعت بگیرد! با صدای بلند فریاد زد که خانه علی را آتش بزنید و خودش چنان ضربه ای به شکم فاطمه زهرا روز بیعت زد که فاطمه جنین خود را از شکم انداخت.[4]
ابن حجر متوفای 852 ق نیز در کتاب خود از محمد بن حماد کوفی نقل می کند که وی معتقد است بدون شک عمر با لگد به شکم حضرت فاطمه زهرا زد و این امر منجر به سقط جنین فاطمه زهرا که اسمش محسن بود منجر شد.[5]
مشاهده می شود هر چند که برخی از علمای اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفاء از بازگو کردن این قطعه واقعی از تاریخ خودداری نموده اند و آن را از اعتقادات و تفکرات شیعه به حساب آورده اند ولی با این وجود تعداد زیادی از علمای اهل سنت نتوانستند به روی واقعیت پرده بپوشانند هر چند که تمام واقعه را نقل نکرده اند و تنها مختصری به آن اشاره نموده اند.
در این زمینه سید مرتضی متوفای 436 ق نقل می کند، در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبر گرامی اسلام وارد شده امتناع نمی کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه زهرا س زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا س را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد، لذا از نقل آنها خودداری نمودند.[6]
مقاتل بن عطیه متوفای 505 ق می گوید: ابوبکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت عمر و قنفذ و جماعتی را به درب فاطمه و علی فرستاد، عمر هیزم را دَرِ خانه فاطمه زهرا س جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید. هنگامی که فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در آمد عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت بیمار شد و به بستر افتاد تا آن که از دنیا رفت.[7]
یکی دیگر از علمای اهل سنت که شافعی مذهب می باشد از شخصی بنام ابن درام محدث نقل می کند که قطعا عمر با لگد فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد و بر اثر این ضربه محسن که در شکم آن حضرت بود سقط شد.[8]
ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 656ق) نقل می کند: ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد، ولی بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد. ابوالعاص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه، زینب را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه بفرستد و لذا حضرت به چند نفر مأموریت داد که در نزدیک مکه منتظر زینب باشند و او را تا مدینه همراهی کنند قریش از خروج دختر پیامبر اکرم آگاه شدند گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه بازگردانند لذا وقتی آنها به کجاوه زینب حمله ور شدند زینب ترسید و کودکی را که در جنین داشت سقط کرد و به مکه بازگشت پیامبر اکرم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و در فتح مکه خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد. ابن ابی الحدید می گوید من این جریان را به استادم ابوجعفر نقیب خواندم او گفت: وقتی که پیامبر اکرم خون کسی که دخترش زینب را ترساند و او سقط جنین کرد را مباح شمرد قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها را ترساندند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند حتما مباح می شمرد.[9]
اینکه ابوجعفر با قاطعیت می گوید اگر پیامبر اکرم شاهد مصائبی بود که بر سر دخت گرامیش آوردند خون مسببین را مباح می شمرد می توان دریافت که در منابع اهل سنت در گذشته به مصائب بیش تری که در حق فاطمه زهرا روا داشته اند اشاره شده بود.
صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت نقل می کند که به راستی در روز بیعت، عمر آن چنان فاطمه زهرا را زد که محسن سقط شد.[10] و پس از آن فاطمه زهرا از دنیا رفت.
سکونی که یکی از ناقلان حدیث اهل سنت می باشد و مورد اطمینان نیز می باشد در خبری نقل می کند که صاحب فرزند دختری شدم و از این قضیه ناراحت بودم. نزد امام صادق علیه السلام رفتم ماجرا را به حضرت بیان کردم و حضرت پرسید اسم دخترت را چه گذاشتی؟ عرض کردم:
فاطمه، فرمود: آه آه، سپس دست خود را بر پیشانی اش گذاشت و گویا گریه می کرد فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو، او را نزن و نفرینش نکن، این نام نزد خداوند با عظمت و محترم است سکونی می گوید امام صادق علیه السلام همیشه این گونه بود وقتی در پیش حضرت نامی از فاطمه برده می شد به یاد جده اش می افتاد و مصیبت های او را یاد می کرد و همیشه تذکر می داد و می گفت: سبب وفات و شهادت فاطمه زهرا ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی بر او وارد ساخت.[11] با اینکه سکونی تا اینجا کلام امام را نقل می کند و به سبب تعصب سنی گری بقیه کلام امام را ذکر نمی کند ولی ابوبصیر بیان می کند، سبب فوت فاطمه زهرا س ضرباتی بود که قنفذ غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد، پس فرزندش محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد که به دیدنش بیایند.[12]
بنابراین با توجه به اینکه علمای اهل سنت هر چند در قرون نخستین به وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشاره می کردند ولی بعدها به خاطر حفظ جایگاه خلفا از ذکر و بیان آنها خودداری نمودند وتاریخ را با سانسور نوشتند ودیدگاه شخصی وعقیدتی خود را دخیل کردند علاوه باوجود همه این محدودیتها گزارش هایی که در منابع اهل سنت وجود داردبیشتر از شیعه است به نحوی که به خوبی ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و مسببین را با مطالعه آنها می توان شناخت.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. الهجوم الی البیت فاطمه، عبدالزهرا مهدی.
2. حیاة صدیقه فاطمه الزهرا ، محمد جواد طبسی.
3. گواه روشن برشهادت زهرا، جعفر سبحانی
4.رنجهای حضرت زهرا، جعفرمرتضی عاملی
پاورقی ها:
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج43، ص175.
[2]. ابن قتیبه دینووری، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالاضواء، 1410ق، ج1، ص30.
[3]. همان، ص31.
[4]. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه، 1415ق، ج1، ص71.
[5]. عسقلانی، شهاب الدین ابن حجر، لسان المیزان، بیروت، موسسه اعلمی، 1390ش، ج1، ص268.
[6]. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، بی جا، بی تا، ج3، ص76.
[7]. مقاتل بن عطیه، المناظرات، بیروت، الغدیر، 1419ق، ص54.
[8]. باعونی شافعی، محمد بن احمد، جواهر المطالب، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامی، 1416ق، ج2، ص121.
[9]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا، ج14،ص195.
[10]. صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج5، ص347.
[11]. بحارالانوار، همان، ج43، ص170.
[12]. همان، ج30، ص293.
- [سایر] شهادت حضرت زهرا (س) طبق منابع اهل سنت چگونه بوده است؟
- [سایر] شهادت حضرت زهرا (س) طبق منابع اهل سنت چگونه بوده است؟
- [سایر] آیا حضرت زهرا (س) در منابع تاریخی اهل سنت جایگاهی نظیر منابع شیعه در نزد پیامبر (ص) دارد؟
- [سایر] آیا حضرت زهرا (س) در منابع تاریخی اهل سنت جایگاهی نظیر منابع شیعه در نزد پیامبر (ص) دارد؟
- [سایر] از علت شهادت حضرت فاطمه(س) در کتابهای اهل تسنن چیزی بیان شده است؟
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت به لگد زدن خلیفه دوم به پهلوی حضرت زهرا(س) اشاره شده است؟
- [سایر] آیا در منابع اهل تسنن، مطالبی دال بر شهادن حضرت زهرا(س)وجود دارد؟ با ذکر منابع دقیق برای بنده ارسال نمایید. با تشکر
- [سایر] چه مدرک معتبر سنی پسندی برای ماجرای شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) وجود دارد؟
- [سایر] کتب اهل سنت در مورد مقام و منزلت حضرت زهرا س چه نقلی دارد؟
- [سایر] دیدگاه و اعتقاد اهل سنت پیرامون شخصیت حضرت زهرا(س) چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).