در مورد سیلی خوردن حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر باید گفت: اولاً: این مسئله با توجه به روحیه خشن عمر و مسئلهی تصاحب خلافت که به هر قیمتی طالب آن بودند و در این راه از اسائه ادب و اهانت به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله إبا نداشتند، عجیب نیست. این روحیه عمر و اهانت او به پیامبر صلّی الله علیه و آله و اهل بیت او، هم در کتب اهل سنّت و هم در کتب شیعه به آن اشاره و تصریح شده است. یکی از موارد اهانت به پیامبر توسط عمر که در کتب معتبر اهل سنّت و شیعه به آن اشاره شده است؛ موقعی بود که: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در آخرین روزهای حیاتشان برای جلوگیری از اختلاف و سوء استفادة بعضی از مهاجرین بعد از رحلت ایشان، قصد داشتند مطالبی را بنویسند و این بعنوان مدرک و سند باقی باشد و به این وسیله از اختلاف و سوء استفاده جلوگیری شود. وقتی پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: قلم و دوات و صفحهای بیاورید، تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.[1] عمر بن خطاب در پاسخ گفت: این مرد هذیان میگوید و متوجه نیست که چه میگوید. ولی همین عمر وقتی ابوبکر در اواخر عمر و در آن مریضی سخت که حتی بعضی مواقع بیهوش میشد، قلم و دوات خواست تا خلیفه بعد از خود را تعیین کند، نگفت این مرد هذیان میگوید چرا که میدانست ابوبکر قصد دارد او را بعنوان وصی و خلیفه بعد از خود قرار دهد.[2] و در راستای بدست آوردن حکومت تا آنجا پیش رفتند که در شب عقبه، نقشه قتل پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را کشیدند ولی موفق به اجرای آن نشدند. و همچنین در غصب فدک و درخواست بازگرداندن آن به توسط حضرت زهرا سلام الله علیها و ایراد خطبه، وقتی که ابابکر از جواب عاجز میماند شروع به اهانت به حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السّلام و آل آنها میکند که این مطالب بالا در کتب معتبر اهل سنت و شیعه بطور متعدد نقل شده است. با تمام این احوالات و جریانات، دیگر سیلی زدن به حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل نقشه قتل پیامبر صلّی الله علیه و آله و دیگر جریانات، چیز عجیب و غیرقابل باور نیست بلکه در راستای غصب خلافت این عمل بطریق اولی میتوانسته است از عمر سر بزند. ثانیاً: مطلب سیلی خوردن حضرت زهراء سلام الله علیها را منابع معتبر سنّی و شیعه نقل کردهاند و راویان این قضیه، هم موثق بودهاند که از آن جمله طبری در (دلائل الامامه) میگوید: عمر در ضمن نامهای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه سلام الله علیها را چنین بیان میکند: (... به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی را برای بیعت به سوی مسجد میکشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه سلام الله علیها گفتم خانه را به آتش میکشم. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینههای علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه سلام الله علیها را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه سلام الله علیها میگفت: (یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوالله قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ) ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود، آه! ای فضّه بیا و مرا دریاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونهای کرده بود که گوئی پردهای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی از روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...)[3] و خصیبی در (الهدایة الکبری) و بحرانی در (العوالم) و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق علیه السّلام نوشتهاند: عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه سلام الله علیها اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه سلام الله علیها سیلی زد به طوری که گوشوارهاش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخاست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها. (وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ میدهند، او را میزنند و فرزندش را میکشند.) امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه سلام الله علیها را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک میکنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی میگوید: امام صادق علیه السّلام آن چنان میگریست و میگفت که محاسنش از اشک تر شد.[4] شیخ صدوق در کتاب (الامالی) در حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه و آله با ذکر سلسله سند به نقل از امیر المؤمنین علیه السّلام آورده است که: به همراه فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله بودیم. ناگهان رسول الله صلّی الله علیه و آله به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: (أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمة سلام الله علیها خدّها.) از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه سلام الله علیها گریستم. حضرت زهرا سلام الله علیها دربارة این جریان میفرماید: بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید. آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهرهام تپانچه زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بیهیچ گناهی سقط نمودم.[5] ثالثاً علت اختلاف یا ناقص بودن قضایا و جریانات تاریخی در کلام اهل سنت و کتب آنها، سیره و روش علمای آنان در برخورد با این گونه جریانات است که در نقل این گونه جریانات به مصالحی کوتاهی می کنند و اگر هم عالمی سرپیچی کند مورد حمله قرار می گیرد. از آن جمله اعتراض برخی به ابن قتیبه، که یکی از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است و در کتب خود تا حدّی به این جریانات اشاره کرده، است. مثلاً (ابن عربی) در کتاب (العواصم من القواصم) اظهار میدارد: من أشدّ شیئ علی الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتیبه، فلم یبق و لم یذر للصحابة رسماً فی کتاب (الامامة و السیاسیة) إن صحّ جمیع مافیه.[6] (از جمله سرسخت ترین و ناگوارترین امور در جامعه، یکی اندیشمند ناآگاه و دیگری بدعتگزار حیلهگر است. امّا اندیشمند ناآگاه همچون ابن قتیبه است که در کتاب (الامامه و السیاسة) رسم (پردهپوشی) را در مورد صحابه رعایت نکرده است اگر چه همه آنچه را که نقل کرده است، صحیح میباشد. و (ابن هجر هیثمی) در کتابش اظهار میدارد: (... مع تألیف صدرت من بعض المحدثین کابن قتیبه مع جلالته القاضیة بأنه کان ینبغی له أن لا یذکر تلک الظواهر، فان أبی إلّا أن یذکرها، فلیبین جریانها علی قواعد اهل السنة...)[7] (نظر به کتابهایی که بعضی از محدثان والا مقام همانند ابن قتیبه (در حوادث صدر اسلام) نوشتهاند، شایسته این بود که وی از ذکر جزئیات حوادث، اجتناب مینمود و چنانچه ناچار از نقل آنها بود، میبایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعدیل و تبیین مینمود). معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. زندگانی حضرت زهرا، سید جعفر شهیدی. 2. فاطمه از مهد تا لحد، محمد کاظم موسوی. 3. بیت الاحزان، شیخ عباس قمی. پاورقی ها: [1] . صحیح بخاری، کتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14 صحیح مسلم، ج 2، ص 14، مسند احمد، ج 1، ص 325، طبقات کبری، ج 2، ص 244. [2] . البدء و التاریخ، ج 5، ص 167 حیاة الصحابة، ج 2، ص 47. [3] . طبری، دلائل الامامه، ج 2، مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قدیم، ج 2، ص 222، قمی، عباس، بیت الأحزان،ص 96 و 97. [4] . خصیبی، الهدایة الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. [5] . محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271. [6] . ابن عربی، العواصم من القواصم، ص 248. [7] . ابن حجر هیثمی، تطهیر الجنان و اللسان، ص 72.
در مورد سیلی خوردن حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمر باید گفت:
اولاً: این مسئله با توجه به روحیه خشن عمر و مسئلهی تصاحب خلافت که به هر قیمتی طالب آن بودند و در این راه از اسائه ادب و اهانت به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله إبا نداشتند، عجیب نیست. این روحیه عمر و اهانت او به پیامبر صلّی الله علیه و آله و اهل بیت او، هم در کتب اهل سنّت و هم در کتب شیعه به آن اشاره و تصریح شده است.
یکی از موارد اهانت به پیامبر توسط عمر که در کتب معتبر اهل سنّت و شیعه به آن اشاره شده است؛ موقعی بود که: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در آخرین روزهای حیاتشان برای جلوگیری از اختلاف و سوء استفادة بعضی از مهاجرین بعد از رحلت ایشان، قصد داشتند مطالبی را بنویسند و این بعنوان مدرک و سند باقی باشد و به این وسیله از اختلاف و سوء استفاده جلوگیری شود.
وقتی پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: قلم و دوات و صفحهای بیاورید، تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.[1]
عمر بن خطاب در پاسخ گفت: این مرد هذیان میگوید و متوجه نیست که چه میگوید. ولی همین عمر وقتی ابوبکر در اواخر عمر و در آن مریضی سخت که حتی بعضی مواقع بیهوش میشد، قلم و دوات خواست تا خلیفه بعد از خود را تعیین کند، نگفت این مرد هذیان میگوید چرا که میدانست ابوبکر قصد دارد او را بعنوان وصی و خلیفه بعد از خود قرار دهد.[2] و در راستای بدست آوردن حکومت تا آنجا پیش رفتند که در شب عقبه، نقشه قتل پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را کشیدند ولی موفق به اجرای آن نشدند.
و همچنین در غصب فدک و درخواست بازگرداندن آن به توسط حضرت زهرا سلام الله علیها و ایراد خطبه، وقتی که ابابکر از جواب عاجز میماند شروع به اهانت به حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السّلام و آل آنها میکند که این مطالب بالا در کتب معتبر اهل سنت و شیعه بطور متعدد نقل شده است.
با تمام این احوالات و جریانات، دیگر سیلی زدن به حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل نقشه قتل پیامبر صلّی الله علیه و آله و دیگر جریانات، چیز عجیب و غیرقابل باور نیست بلکه در راستای غصب خلافت این عمل بطریق اولی میتوانسته است از عمر سر بزند.
ثانیاً: مطلب سیلی خوردن حضرت زهراء سلام الله علیها را منابع معتبر سنّی و شیعه نقل کردهاند و راویان این قضیه، هم موثق بودهاند که از آن جمله طبری در (دلائل الامامه) میگوید: عمر در ضمن نامهای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه سلام الله علیها را چنین بیان میکند:
(... به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی را برای بیعت به سوی مسجد میکشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه سلام الله علیها گفتم خانه را به آتش میکشم.
همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینههای علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه سلام الله علیها را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه سلام الله علیها میگفت: (یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوالله قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ) ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود، آه! ای فضّه بیا و مرا دریاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونهای کرده بود که گوئی پردهای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی از روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...)[3]
و خصیبی در (الهدایة الکبری) و بحرانی در (العوالم) و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق علیه السّلام نوشتهاند:
عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه سلام الله علیها اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه سلام الله علیها سیلی زد به طوری که گوشوارهاش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخاست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.
(وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ میدهند، او را میزنند و فرزندش را میکشند.)
امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه سلام الله علیها را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک میکنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.
راوی میگوید: امام صادق علیه السّلام آن چنان میگریست و میگفت که محاسنش از اشک تر شد.[4]
شیخ صدوق در کتاب (الامالی) در حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه و آله با ذکر سلسله سند به نقل از امیر المؤمنین علیه السّلام آورده است که:
به همراه فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله بودیم. ناگهان رسول الله صلّی الله علیه و آله به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: (أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمة سلام الله علیها خدّها.) از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه سلام الله علیها گریستم.
حضرت زهرا سلام الله علیها دربارة این جریان میفرماید:
بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.
آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهرهام تپانچه زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بیهیچ گناهی سقط نمودم.[5]
ثالثاً علت اختلاف یا ناقص بودن قضایا و جریانات تاریخی در کلام اهل سنت و کتب آنها، سیره و روش علمای آنان در برخورد با این گونه جریانات است که در نقل این گونه جریانات به مصالحی کوتاهی می کنند و اگر هم عالمی سرپیچی کند مورد حمله قرار می گیرد. از آن جمله اعتراض برخی به ابن قتیبه، که یکی از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است و در کتب خود تا حدّی به این جریانات اشاره کرده، است.
مثلاً (ابن عربی) در کتاب (العواصم من القواصم) اظهار میدارد: من أشدّ شیئ علی الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتیبه، فلم یبق و لم یذر للصحابة رسماً فی کتاب (الامامة و السیاسیة) إن صحّ جمیع مافیه.[6]
(از جمله سرسخت ترین و ناگوارترین امور در جامعه، یکی اندیشمند ناآگاه و دیگری بدعتگزار حیلهگر است. امّا اندیشمند ناآگاه همچون ابن قتیبه است که در کتاب (الامامه و السیاسة) رسم (پردهپوشی) را در مورد صحابه رعایت نکرده است اگر چه همه آنچه را که نقل کرده است، صحیح میباشد.
و (ابن هجر هیثمی) در کتابش اظهار میدارد: (... مع تألیف صدرت من بعض المحدثین کابن قتیبه مع جلالته القاضیة بأنه کان ینبغی له أن لا یذکر تلک الظواهر، فان أبی إلّا أن یذکرها، فلیبین جریانها علی قواعد اهل السنة...)[7]
(نظر به کتابهایی که بعضی از محدثان والا مقام همانند ابن قتیبه (در حوادث صدر اسلام) نوشتهاند، شایسته این بود که وی از ذکر جزئیات حوادث، اجتناب مینمود و چنانچه ناچار از نقل آنها بود، میبایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعدیل و تبیین مینمود).
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. زندگانی حضرت زهرا، سید جعفر شهیدی.
2. فاطمه از مهد تا لحد، محمد کاظم موسوی.
3. بیت الاحزان، شیخ عباس قمی.
پاورقی ها:
[1] . صحیح بخاری، کتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14 صحیح مسلم، ج 2، ص 14، مسند احمد، ج 1، ص 325، طبقات کبری، ج 2، ص 244.
[2] . البدء و التاریخ، ج 5، ص 167 حیاة الصحابة، ج 2، ص 47.
[3] . طبری، دلائل الامامه، ج 2، مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قدیم، ج 2، ص 222، قمی، عباس، بیت الأحزان،ص 96 و 97.
[4] . خصیبی، الهدایة الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442.
[5] . محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271.
[6] . ابن عربی، العواصم من القواصم، ص 248.
[7] . ابن حجر هیثمی، تطهیر الجنان و اللسان، ص 72.
- [سایر] سیلی زدن به حضرت زهرا (س) که آن را بعضی از علما رد نمودهاند ، آیا صحیح میباشد یا نه؟
- [سایر] سیلی زدن به حضرت زهرا سلام الله علیها که آنرا بعضی از علما رد نمودهاند و آنرا غیر حقیقی میدانند آیا این قضیه صحیح میباشد یا نه؟
- [سایر] آیا در قضیه سیلی خوردن، حضرت زهرا (س) همراه امام حسن (ع) بوده یا حضرت زینب؟
- [سایر] آیا در قضیه سیلی خوردن، حضرت زهرا (س) همراه امام حسن (ع) بوده یا حضرت زینب؟
- [سایر] چرا حضرت فاطمه(س) فاطمه نامیده شده است؟
- [سایر] منبع دقیق این روضه که مداحان در مجالس میخوانند کجا است؛ ماجرای کوچه بنیهاشم و حضرت زهرا(س) و اینکه عمر نوشتهای درباره فدک را میگیرد و پاره میکند و سیلی به صورت حضرت فاطمه(س) میزنند و....
- [سایر] چرا قبر مطهر حضرت زهرا(س) مخفی است؟ چرا حضرت زهرا(س) وصیت کردند که ایشان را شبانه دفن کنند؟
- [سایر] چرا حضرت فاطمه معصومه(س) ازدواج نکردند؟
- [سایر] طریقه صحیح نماز حضرت زهرا(س) را بیان فرمایید؟
- [سایر] با عرض سلام وتسلیت به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)مطالب زیادی وجود دارد مخواستم از شما خواهش کنم نحوه ی چگونگی شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)؟؟؟؟ واین که حضرت علی(ع)وفرزندانشان اصحاب وکنیزانی که در خانه وجود داشتند چرا حضرت فاطمه زهرا(س)در را باز کردند؟؟؟؟؟ و بعد از اینکه خانم فاطمه زهرا(س)را زدندچراکسی کاری نکرد ؟؟
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).