طبق روایات فراوانی که در کتب اهل سنّت عنوان شده، حضرت علی(علیه السلام) به هیچ وجه در کشتن عثمان نقشی نداشته و حتی در برخی از روایات اعلام برائت آن حضرت از این موضوع ذکر شده است. در گزارش راشد بن کیسان، ابو خزاره عبسی، چنین آمده است: (هنگامی که عثمان در منزل خویش محاصره شده بود، کسی را نزد علی(علیه السلام)فرستاد که به نزدش آید. علی(علیه السلام) برخاست که نزدش رود، اما برخی از مخالفانِ عثمان سر راه حضرت را گرفتند و عرض کردند: مگر نامه هایی را که پیش رویتان است، نمی بینید؟! به او نپیوندید).[1] در این گزارش آمده است که بر سر علی(علیه السلام) عمامه ای سیاه بود. وقتی ایشان ملاحظه کرد که نمی گذارند نزد عثمان برود، عمامه را باز کرد و آن را به عنوان علامت به سوی فرستاده عثمان انداخت و فرمود: (آنچه را دیدی، به عثمان خبر بده).[2] در این گزارش همچنین آمده است که وقتی به حضرت علی(علیه السلام)خبر رسید که عثمان کشته شده است، فرمود: خداوندا! من در خون او از این که من او را کشته باشم یا به کشتنش میل نموده باشم، بیزاری می جویم.[3] در روایت دیگری نظیر روایت گذشته آمده است که پس از آن که نگذاشتند آن حضرت به سوی عثمان برود، عمامه سیاهش را باز کرد و فرمود: (به خدا که به قتل او راضی نبودم و به آن فرمان ندادم).[4] نه تنها حضرت علی(علیه السلام) در کشتن عثمان نقشی نداشت، بلکه آن حضرت طبق درخواست عثمان با مصریانی که از مصر در پی کشتن عثمان تا نزدیکی مقر خلیفه آمده بودند، سخن گفت و باعث شد آنان به مصر بازگردند.[5] البته در نهایت مصریان به همراهی برخی از مردم نقاط دیگر عثمان را محاصره کردند و به سزای اعمالش رساندند. هر کس که با تاریخ آشنایی داشته باشد، می داند که طلحه و زبیر و عایشه از مخالفان عثمان بودند و مصمم بودند تا او به قتل برسد; چنان که در منابع تاریخی چنین نقل شده است: (کانت عائشة تحرص علی قتل عثمان جهدها و طاقتها و تقول: ایها الناس، هذا قمیص رسول الله(صلی الله علیه وآله) لم یبل و بلیت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا);[6] عایشه نهایت سعی و کوشش خویش را در تحریک مردم برای کشتن عثمان به کار می گرفته و می گفت: ای مردم! این پیراهن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است که هنوز کهنه نشده، اما سنّت او کهنه شده است. بکشید نعثل را! خدا نعثل را بکشد! بعد از آن که عایشه دید مردم قصر عثمان را محاصره کرده اند، تصمیم گرفت به حج برود. در آن هنگام ابن عباس با او ملاقات کرد. او به ابن عباس! گفت: ابن عباس، به تو عقل و بیان عنایت شده است. مبادا مردم را از کشتن این طاغی، (عثمان) باز داری!.... سپس عایشه به سوی مکه رفت و عثمان را در آن گرفتاری رها کرد.[7] ابن قتیبه درباره تحریک طلحه علیه عثمان گوید: (و طلحة یحرص الفریقین علی عثمان);[8] طلحه سپاه کوفه را (که بالغ بر هزار تن بودند) و سپاه مصر را (که بالغ بر چهار صد تن بودند) علیه عثمان تحریک می کرد. سپس گوید: (ثم ان طلحة قال لهم: ان عثمان لا یبالی ما حصرتموه و هو یدخل الیه الطعام و الشراب فامنعوه الماء أن یدخل علیه);[9] سپس طلحه به آنان گفت: عثمان از محاصره شما باکی ندارد; چرا که غذا و آب به او می رسد. پس نگذارید آب به او برسد! جالب آن که وقتی عثمان از لحاظ آب در مضیقه قرار گرفت، کسی را نزد حضرت علی(علیه السلام) فرستاد و آب طلب نمود. وقتی امام علی(علیه السلام)خواست به عثمان آب برساند، طلحه به امام اعتراض کرده گفت: (ما انت و هذا؟!); تو را چه به این کار؟! بعد میان آن دو در این باره گفت گوی شدیدی در گرفت.[10] بعد از مرگ عثمان نیز، این امام علی(علیه السلام) بود که واسطه شد تا مردم مصر دست از جنازه او بردارند و اسباب دفن او فراهم شود و گرنه شاید هرگز چنین کاری صورت نمی گرفت; چنان چه تا سه روز بدن عثمان دفن نشد و نزدیک بود فاسد شود. امام علی(علیه السلام)در نهج البلاغه موضوع قتل عثمان را که برخی چون طلحه و زبیر به ایشان نسبت داده اند، رد کرده است. از جمله در نامه شماره 54 خطاب به آن دو می فرماید: (و قد زعمتما أنی قتلت عثمان);[11] و شما پنداشته اید که کشنده عثمان من می باشم. و در نامه شماره 10 فرموده است: (و زعمت انک جئت ثائراً بدم عثمان و لقد علمت حیث وقع دم عثمان فاطلبه من هناک ان کنت طالباً);[12] و به گمان خود به خونخواهی عثمان از من آمده ای، در حالی که می دانی او چگونه کشته شده و چه کسانی او را کشته اند. اگر واقعاً خونخواه او هستی، از آنان خونخواهی کن. پی نوشتها: [1]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 68، ح 67، (دارالصادر، بیروت). [2]. همان. [3]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 68، ح 67، (دارصادر، بیروت). [4]. همان، ص 68. [5]. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 163 162، در این مأخذ آمده است که بعد از درخواست عثمان، حضرت علی(علیه السلام) به همراه سی تن از مهاجران و انصار نزد مصریان رفتند و آنگاه ایشان و محمد بن مسلمه با آنان گفتگو کردند. [6]. ر.ک: الفتوح، ابن اعثم، ج 1، ص 421 415; المحصول، فخرالدین الرازی، ج 4، ص 343، الحکایة الثانیة مؤسسه الرساله بیروت. [7]. همان، ص 420 419. [8]. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه الدینوری، ج 1، ص 57، (انتشارات شریف رضی، 1413 ه ق). [9]. همان. [10]. الامامة و السیاسة، همان، ص 57. [11]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 54، (مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین). [12]. همان، نامه 10. www.mazaheb.ir
طبق روایات فراوانی که در کتب اهل سنّت عنوان شده، حضرت علی(علیه السلام) به هیچ وجه در کشتن عثمان نقشی نداشته و حتی در برخی از روایات اعلام برائت آن حضرت از این موضوع ذکر شده است.
در گزارش راشد بن کیسان، ابو خزاره عبسی، چنین آمده است: (هنگامی که عثمان در منزل خویش محاصره شده بود، کسی را نزد علی(علیه السلام)فرستاد که به نزدش آید. علی(علیه السلام) برخاست که نزدش رود، اما برخی از مخالفانِ عثمان سر راه حضرت را گرفتند و عرض کردند: مگر نامه هایی را که پیش رویتان است، نمی بینید؟! به او نپیوندید).[1]
در این گزارش آمده است که بر سر علی(علیه السلام) عمامه ای سیاه بود. وقتی ایشان ملاحظه کرد که نمی گذارند نزد عثمان برود، عمامه را باز کرد و آن را به عنوان علامت به سوی فرستاده عثمان انداخت و فرمود: (آنچه را دیدی، به عثمان خبر بده).[2]
در این گزارش همچنین آمده است که وقتی به حضرت علی(علیه السلام)خبر رسید که عثمان کشته شده است، فرمود:
خداوندا! من در خون او از این که من او را کشته باشم یا به کشتنش میل نموده باشم، بیزاری می جویم.[3]
در روایت دیگری نظیر روایت گذشته آمده است که پس از آن که نگذاشتند آن حضرت به سوی عثمان برود، عمامه سیاهش را باز کرد و فرمود: (به خدا که به قتل او راضی نبودم و به آن فرمان ندادم).[4]
نه تنها حضرت علی(علیه السلام) در کشتن عثمان نقشی نداشت، بلکه آن حضرت طبق درخواست عثمان با مصریانی که از مصر در پی کشتن عثمان تا نزدیکی مقر خلیفه آمده بودند، سخن گفت و باعث شد آنان به مصر بازگردند.[5] البته در نهایت مصریان به همراهی برخی از مردم نقاط دیگر عثمان را محاصره کردند و به سزای اعمالش رساندند.
هر کس که با تاریخ آشنایی داشته باشد، می داند که طلحه و زبیر و عایشه از مخالفان عثمان بودند و مصمم بودند تا او به قتل برسد; چنان که در منابع تاریخی چنین نقل شده است: (کانت عائشة تحرص علی قتل عثمان جهدها و طاقتها و تقول: ایها الناس، هذا قمیص رسول الله(صلی الله علیه وآله) لم یبل و بلیت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا);[6] عایشه نهایت سعی و کوشش خویش را در تحریک مردم برای کشتن عثمان به کار می گرفته و می گفت: ای مردم! این پیراهن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است که هنوز کهنه نشده، اما سنّت او کهنه شده است. بکشید نعثل را! خدا نعثل را بکشد!
بعد از آن که عایشه دید مردم قصر عثمان را محاصره کرده اند، تصمیم گرفت به حج برود. در آن هنگام ابن عباس با او ملاقات کرد. او به ابن عباس! گفت: ابن عباس، به تو عقل و بیان عنایت شده است. مبادا مردم را از کشتن این طاغی، (عثمان) باز داری!.... سپس عایشه به سوی مکه رفت و عثمان را در آن گرفتاری رها کرد.[7]
ابن قتیبه درباره تحریک طلحه علیه عثمان گوید: (و طلحة یحرص الفریقین علی عثمان);[8] طلحه سپاه کوفه را (که بالغ بر هزار تن بودند) و سپاه مصر را (که بالغ بر چهار صد تن بودند) علیه عثمان تحریک می کرد.
سپس گوید: (ثم ان طلحة قال لهم: ان عثمان لا یبالی ما حصرتموه و هو یدخل الیه الطعام و الشراب فامنعوه الماء أن یدخل علیه);[9] سپس طلحه به آنان گفت: عثمان از محاصره شما باکی ندارد; چرا که غذا و آب به او می رسد. پس نگذارید آب به او برسد!
جالب آن که وقتی عثمان از لحاظ آب در مضیقه قرار گرفت، کسی را نزد حضرت علی(علیه السلام) فرستاد و آب طلب نمود. وقتی امام علی(علیه السلام)خواست به عثمان آب برساند، طلحه به امام اعتراض کرده گفت: (ما انت و هذا؟!); تو را چه به این کار؟! بعد میان آن دو در این باره گفت گوی شدیدی در گرفت.[10]
بعد از مرگ عثمان نیز، این امام علی(علیه السلام) بود که واسطه شد تا مردم مصر دست از جنازه او بردارند و اسباب دفن او فراهم شود و گرنه شاید هرگز چنین کاری صورت نمی گرفت; چنان چه تا سه روز بدن عثمان دفن نشد و نزدیک بود فاسد شود.
امام علی(علیه السلام)در نهج البلاغه موضوع قتل عثمان را که برخی چون طلحه و زبیر به ایشان نسبت داده اند، رد کرده است. از جمله در نامه شماره 54 خطاب به آن دو می فرماید: (و قد زعمتما أنی قتلت عثمان);[11] و شما پنداشته اید که کشنده عثمان من می باشم. و در نامه شماره 10 فرموده است: (و زعمت انک جئت ثائراً بدم عثمان و لقد علمت حیث وقع دم عثمان فاطلبه من هناک ان کنت طالباً);[12] و به گمان خود به خونخواهی عثمان از من آمده ای، در حالی که می دانی او چگونه کشته شده و چه کسانی او را کشته اند. اگر واقعاً خونخواه او هستی، از آنان خونخواهی کن.
پی نوشتها:
[1]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 68، ح 67، (دارالصادر، بیروت).
[2]. همان.
[3]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 68، ح 67، (دارصادر، بیروت).
[4]. همان، ص 68.
[5]. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 163 162، در این مأخذ آمده است که بعد از درخواست عثمان، حضرت علی(علیه السلام) به همراه سی تن از مهاجران و انصار نزد مصریان رفتند و آنگاه ایشان و محمد بن مسلمه با آنان گفتگو کردند.
[6]. ر.ک: الفتوح، ابن اعثم، ج 1، ص 421 415; المحصول، فخرالدین الرازی، ج 4، ص 343، الحکایة الثانیة مؤسسه الرساله بیروت.
[7]. همان، ص 420 419.
[8]. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه الدینوری، ج 1، ص 57، (انتشارات شریف رضی، 1413 ه ق).
[9]. همان.
[10]. الامامة و السیاسة، همان، ص 57.
[11]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 54، (مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین).
[12]. همان، نامه 10.
www.mazaheb.ir
- [سایر] طلحه و زبیر و عایشه در قتل عثمان چه نقشی داشتند؟
- [سایر] آیا قرآن عثمان با قرآن امام علی(ع) تفاوت دارد؟
- [سایر] چرا حضرت علی قاتلین عثمان را قصاص نکرد؟
- [سایر] باسلام،درکتاب عقدالفرید ج4 آمده:هنگامی که بر عثمان شوریدند،امام علی (ع) )برای دفاع ازعثمان، فرزندانش را فرستاد که جلوی خانه عثمان نگهبان باشند،اما وقتی که عثمان کشته شد امام علی(ع) آمد و یک سیلی به یکی ویک مشت به نفردوم زد وفرمود مگرشما نگهبان نبودید،حال دوسؤال1:آیاعلی(ع)خلافت عثمان را قبول داشته که حاضرنشده که عثمان کشته شود؟2:چراعلی(ع)به خاطر عثمان که ازغاصبین خلافت بوده فرزندانش را کتک زده ؟
- [سایر] چرا عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد گفت: آب را بر روی امام حسین(ع) همانند بستن آب بر روی عثمان ببندند؟ داستان بستن آب بر روی عثمان چیست؟ چه ربطی به امیرالمؤمنین دارد؟
- [سایر] السلام علیکم! چرا امام علی(ع) قاتلان عثمان را قصاص نکرد؟
- [سایر] معاویه در هلاکت عثمان چه نقشی داشت؟
- [سایر] چرا امام علی(علیه السلام) از عثمان در مقابل شورشیان دفاع می کرد؟
- [سایر] امام علی علیه السلام در نهج البلاغه در مورد عثمان و خلافتش چه بیانی دارند؟
- [سایر] چرا بعد از قتل عثمان و حضور مردم برای بیعت با حضرت علی(ع) ایشان ابتدا از قبول حکومت سرباز زدند؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است، قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذراعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه، زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میت مرد است، در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و دردفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچه ای روی قبر بگیرند، و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شد، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند، گره های کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند، دست راست را بشانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد است و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: إسْمَعْ، إفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی پس از آن بگویند: هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أنْ لاَ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ وَسَیّدُ النَّبِیّینَ وَخَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَأنَّ عَلِیاً أمِیرُ المؤمِنِینَ وَسَیِّدُ الْوَصیّیِن وإمَامٌ افْتَرَضَ اللهُ طَاعَتَهُ عَلی الْعَالَمِینَ وَأَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَموُسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسنَ بْنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِین وَأَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدی أَبْرارٌ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَن و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند و بعد بگویند: إذا اتَاکَ الْمَلَکَانِ الْمُقَرَّبَانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالی وَسَئَلاَکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیّک وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتَابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أَئِمَّتِکَ فَلاَ تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فی جَوَابِهِمَا اللهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیّی وَالإسْلاَمُ دینی وَالْقُرْآنُ کِتَابی وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَأمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبیطَالِب إمَامی وَالْحَسَنُ بْنُ عَلی الْمُجْتَبی إمَامی وَالْحُسَیْنُ بْنُ عَلیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلاء إِمَامی وَعَلِی زِیْنُ الْعَابِدینَ إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ إمَامی وَجَعْفَرٌ الصَّادِقُ إمَامی وَموُسَی الْکَاظِمُ إمَامی وَعَلِیٌّ الرِّضَا إمَامی وَمُحَمَّدٌ الْجَوَادُ إمَامی وَعَلیٌّ الْهَادی إمَامی وَالْحَسَنُ الْعَسْکَری إمَامی وَالْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ إمَامی هَؤلاءِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ أئِمَّتی وَسَادَتی و قادَتی وَشُفَعَائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ أَعْدَائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمَ یَا فُلانَ بْنَ فُلان و به جای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگویند بعد بگویند: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالی نِعْمَ الرَّبُّ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّسوُلُ وَأنَّ عَلِیَّ بْنَ ابیطَالِب وَاَوْلاَدَهُ الْمَعْصوُمینَ الأئَمَّةَ الإثْنَیْ عَشَرَ نِعْمَ الأئِمَّةُ وَأنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وسُؤَالَ مُنْکَر وَنَکیر فی الْقَبْرِ حَقٌ والْبَعْثَ حَقٌ وَالنُّشوُرَ حَقٌ وَالصِّرَاطَ حَقٌ وَتَطَایُرَ الْکُتُبِ حَقٌ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌ وَالنَّارَ حَقٌ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَرَیْبَ فیِهَا وَأنَّ اللهُ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبوُرِ پس بگویند: أفَهِمْتَ یَا فُلان و به جای فلان اسم میت را بگویند پس از آن بگویند: ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَهَدَاکَ اللهُ إلَی صِرَاط مُسْتَقِیم وَعَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیَائِکَ فی مُسْتَقَرّ مِنْ رَحْمَتِهِ پس بگویند: اَللّهُمَّ جَافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَأصْعِدْ بِروُحِهِ إلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهَاناً اَللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . "أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله"جزو اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله"، به قصد قربت گفته شود. اللهُ أکْبَرُ خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ الله شهادت می دهم که نیست خدایی جز خدای یکتا و بی همتا. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمِیرَ المُؤمِنینَ وَلِیُّ الله شهادت می دهم که حضرت علی علیه السلام أمیرالمؤمنین و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَة بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاَح بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَد قامَتِ الصَّلاَة به تحقیق نماز برپا شد. لا إلَهَ إِلاَّ الله نیست خدایی مگر خدای یکتا و بی همتا.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله سیستانی] (أَشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلیُّ اللّهِ) جزء اذان و اقامه نیست ، و لی خوب است بعد از (أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهَ) به قصد قربت گفته شود . ترجمه اذان و اقامه اللّه اکبر : یعنی خدای تعالی بزرگتر از آنست که او را وصف کنند . أَشْهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ : یعنی شهادت میدهم که کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست . أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست . أَشْهَدُ أنَّ عَلیّاً أمْیر المُؤمنِین وَلیُّ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصلاة و السلام امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . حَیَّ عَلَی الصّلاةِ : یعنی بشتاب برای نماز . حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ : یعنی بشتاب برای رستگاری . حَیَّ عَلَی خَیْر الْعَمَلِ : یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ : یعنی بتحقیق نماز برپا شد . لا إِله إِلاّ اللّهُ : یعنی کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست .
- [آیت الله سبحانی] اللّه اکبر یعنی خدای بزرگ تر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله)پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمیرالمؤمنینَ وَلِیُّ اللّه، یعنی شهادت می دهم که حضرت علی(علیه السلام)امیرالمؤمنین، و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الفَلاَح، یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قًد قامَتِ الصَّلاةُ، یعنی نماز برپا شده است. لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی خدایی جز اللّه نیست.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط گود کنند ، و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند ، مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد ، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند ، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند . و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر ، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بر دارند ، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند . و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پائین قبر باشد ، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند . و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای رو ی قبر بگیرند . و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند ، و دعاهائی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند ، و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند ، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند ، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت نگردد ، و پیش از آنکه لحد را پوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند ، و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند ، و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمُ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند . مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند : (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَ بَن عَلِیّ) ، پس از آن بگویند : (هَلْ اَنْتَ عَلَی العَهْدِ الَّذِی فارَقْتَنا عَلَیْهِ ، مِنْ شَهادَةِ آن لا اِله إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیّدُ النَّبِیِّینَ وَخاتَمُ المُرْسَلِینَ ، وَاَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ المُؤْمِنینَ وَسَیّدُ الوَصِیّینَ وَاِمامٌ اِفْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی العالَمین وَاَنَّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍ وَ جَعْفَرَ بَنَ محَمَّدَ وَ مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیّ بنَ مُوسی وَ مَحَمّد بنَ علیّ وَ عَلیّ بنَ محمّدٍ و الحسنَ بنَ عَلیٍّ وَالْقائِمَ الحُجَّةَ المَهْدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنِینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَی الخَلْقِ اَجْمَعِینَ ، وَأئِمَّتُکُ أَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبرارٌ ، یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (إذا اَتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَأَلاکَ عَنْ رَبّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِی جَوابِهِما : اللّهُ رَبّی وَمُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلم نَبِیّ¨ ، وَالاِسْلامُ دِینِی وَالقُرْآنُ کِتابِی ، وَالکَعْبَةُ قِبْلَتِی وَاَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ اِمامِی ، وَالحَسَنُ بْنُ عَلِیّ المُجْتَبی إمامِی ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا إمامِی ، وَعَلِیٌّ زَیْنُ العابِدِیَن اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الباقِرُ اِمامِی ، وَجَعْفَرٌ الصادِقُ اِمامِی ، وَمُوسَی الکاظِمُ اِمامی ، وَعَلِیٌّ الرّضا اِمامِی ، وَمُحَمَّدٌ الجَوادُ اِمامِی ، وَعَلِیٌّ الهادِی اِمامِی ، وَالحَسَنُ العَسْکَرِیٌّ اِمامِی ، وَالحُجَّةُ المُنْتَظَرُ اِمامِی ، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتِی وَسادَتِی وَقادَتِی وَشُفَعائِی ، بِهِمْ اَتَوَلّی وَمِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ . ثُمَّ اعْلَمْ یا فلان ابن فلان) و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید ، و بعد بگوید : (اَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُّ ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم نِعْمَ الرَّسُولُ ، وَاَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طالِبٍ وَاَوْلادَهُ المَعْصُومِینَ الاَئِمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الاَئِمَّةُ ، وَاَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآلهوسلمحَقٌّ ، وَاَنَّ المَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ فِی القَبْرِ حَقٌّ ، وَالبَعْثَ حَقٌّ ، وَالنُّشُورَ حَقٌّ ، وَالصّراطَ حَقٌّ ، وَالمِیزانَ حَقٌّ ، وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقٌّ ، وَاَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَاَنَّ الساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها ، وَاَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ) پس بگوید (اَفَهِمْتَ یا فُلان) و بجای فلان اسم میّت را بگوید ، پس از آن بگوید : (ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ إلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگوید : (اللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ ، وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیکَ ، وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً ، اللّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ) .
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.