آیا صحیح است که حجاج بن یوسف ثقفی در راه پیشبرد اهداف اسلام و مسلمین خدمات فراوانی داشته؟
حجاج بن یوسف در اصل از طائف بود، سپس به شام منتقل گردید و به سمت فرماندهی سپاه عبدالملک مروان منصوب گردید و دستور گرفت تا عبدالله بن زبیر را که در حجاز شورش کرده بود، از بین ببرد. حجاج با لشگر انبوهی به حجاز رفت و ابن زبیر را که بر اثر احساس خطر به کعبه پناهنده شده بود، با منجنیق و تخریب کعبة مقدّسه به قتل رسانید و اطرافیانش را متفرق ساخت و باز دیگر از طرف عبدالملک عهده‌دار ولایت مکّه، مدینه و طائف گردید و پس از مدتی عهده‌دار ولایت عراق که دچار آشوب شده بود، گردید. او توانست با کشتار و خفقان، آشوب را سرکوب و به آرامش تبدیل نماید و مدت بیست سال بر مسند امارت بنشیند. او شهر (واسط) را در بین کوفه و بصره بنا نهاد. در نهایت او به اتفاق مورخان مردی خونریز و خون‌آشام بود. ابن ابی‌الحدید می‌نویسد: حجاج در کوفه خطبه می‌خواند، پس هنگامی که سخن از زائران قبر رسول‌الله(ص) به میان آورد، گفت: نیستی و نابودی بر آنها باد که به دور یک مشت چوب و استخوان پوسیده می‌گردند. چرا به دور کاخ امیرالمؤمنین عبدالملک طواف نمی‌کنند؟ آیا نمی‌دانند خلیفة خدا شخصی بهتر از رسول و فرستادة اوست.)[1] سعید بن جبیر اسدی کوفی را که از علمای اسلام و راویان صحاح ستّه[2] و زهّاد معروف بود و تمامی دانشمندان علم رجال و حدیث او را با عالی‌ترین تعبیرات ستوده‌اند، به جرم تشیّع در حضور او به قتل رسید و شهید گردید.[3] او عطیة بن سعد بن جنادة را به جرم امتناع از دشنام دادن به حضرت امام علی بن ابی‌طالب(ع) چهارصد ضربه شلّاق زد و بالاخره عطیه زیر بار ننگ جسارت به آن حضرت نرفت.[4] او همچنین عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری را از یاران خاص امیرالمؤمنین(ع) علی(ع) و پرچمدار آن حضرت در جنگ جمل که از راویان احادیث صحاح سته بود می باشد. برای اینکه به امیرالمؤمنین(ع) دشنام دهد آن قدر با شلاق و چوب زد که بدنش سیاه شد ولی او تن به این عمل نداد.[5] کمیل بن زیاد نخعی راوی دعای کمیل نیز به جرم تشیّع و دوستی با امیرالمؤمنین علی(ع) به دستور او کشته شد.[6] او دست جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از دیگر صحابه را همانند اهل ذمّه با خالکوبی و گردن انس بن مالک و سهل ساعدی را با داغ کردن علامت‌گذاری نمود و تمامی این کار ها را به بهانة دخالت در قتل عثمان یا خودداری نمودن از یاری عثمان انجام داد.[7] ابوسهل از اعمش روایت نموده است: به خدا سوگند، شنیدم حجاج بن یوسف می‌گوید: (شگفتا از عبد هذیل (یعنی عبدالله بن مسعود) که می‌پنداشت قرآنی را قرائت می‌کند که از نزد خداوند آمده است. به خدا سوگند اینها جز الفاظ به هم بافته اعراب چیز دیگری نیست، به خدا سوگند اگر او را پیدا کرده بودم، گردنش را می‌زدم.)[8] و نیز در ضمن خطبه‌ای گفت: (به اندازه‌ای که می‌توانید تقوای الهی پیشه کنید (یعنی چندان به خود زحمت ندهید) چرا که در آن ثوابی نیست و عبدالملک مروان را اطاعت کنید که عین ثواب است. به خدا سوگند اگر دستور دهم مردم از فلان در مسجد وارد شوند و از دری دیگر خارج شوند اما تخلّف کنند، خون‌های آنها و اموالشان بر من حلال خواهد بود.)[9] آورده اند که دو نفر در مورد حجاج کارشان به اختلاف کشیده شد یکی می‌گفت: (حجاج کافر است، و دیگری می‌گفت: مؤمن گمراه است. از این رو برای حلّ اختلاف از (شعبی) سؤال کردند. شعبی گفت: او مؤمن به طاغوت است و کافر به خدای عظیم. و نیز دربارهء او از واصل بن عبدالاعلی سؤال کردند، گفت: دربارة پیر کافر از من سؤال می‌کنید؟ و قاسم بن مخیمره دراین باره گفت: حجاج مقررات اسلام را از هم گسیخته و پاره کرد، نیز عاصم بن ابی النجود نیز دربارة او گفت: هیچ حدّ و حرمتی برای خداوند نبود مگر آن که حجاج آن را در هم شکست و طاووس نیز گفت: تعجب کردم از برادرانم از اهل عراق که حجاج را مؤمن می‌دانند و أجهوری گفت: امام محمد بن عرفه و محققانی که تابع وی بودند کفر حجاج را اختیار کرده‌اند.[10] ترمذی و ابن عساکر از هشام بن حسّان نقل کرده اند که آمار کشته شدگان به دست حجاج یا به دستور او یکصدو بیست هزار نفر بود.[11] و افراد زندانی او که (گویا پس از مرگش) آمارگیری شد، به هفتاد هزار نفر رسید که سی هزار آنها نفر زن بودند.[12] امّا اینکه چه تعدادی از آن‌ها بر اثر خفقان زندان و کمبود غذا و آب و هوای آزاد شکنجه و از ناراحتی روحی و روانی از بین رفتند، معلوم نیست. او هم خودش حضرت امام علی(ع) را لعن می‌کرد و هم دیگران را وادار به لعن او می‌نمود و چون مردی به او گفت: خویشان من، مرا عاق نموده‌اند و نامم را علی گذارده‌اند، پس نام مرا تغییر بده وصله‌ای به من بده که فقیرم؛ حجاج گفت: به خاطر آنچه به آن توسل پیدا کردی نامت را فلان قرار دادم و ترا متصدی فلان کردم.[13] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. مقاتل الطالبین تالیف ابوالفرج اصفهانی. ------------------------------------------ [1] . ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، ج 15، ص 242 و ابن عقیل حضرمی، نصایح الکافیه لمن یتولی معاویه صنعاء، ص81. [2] . ذهبی، شمس الدین، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب السته، مصر، ج 1، ص 56، شمارة 1880. [3] . ابن خلکان، وفیات الاعیان، مصر، ج 1، ص 204 و ابن سعد، طبقات الکبری، ج 6، ص 178 و زرکلی دمشقی، الأعلام، دمشق، ج 3، ص 93. [4] . یافعی، مراة الجنان، بیروت، ج 1، ص 242، ابن حجر مسقلانی، تهذیب التهذیب، مصر، ج 7، ص 226. [5] . زهبی، تذکرة الحفاظ، ص 5، شمارة 42، امینی نجفی، عبدالحسین، الغدیر بیروت، ج 2، ص 97. [6] . ابن ابی‌الحدید، همان، ج 17، ص 149. [7] . بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، ج 5، ص 373. [8] . حاکم نیشابوری، مستدرک عی الصحیحین، حیدرآباد، ج 3، ص 556، ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، ج 4، ص 69، با اضافة (و لأخلیّن منها المصحف و لو بضلع خنزیر). [9] . تاریخ دمشق، همان، ج 4، ص 369، 81، الغدیر، همان، ج 10، ص 51. [10] . تاریخ دمشق، همان، ج 4، ص 81، و الغدیر همان، ج 10، ص 51. [11] . صحیح ترمذی، ج 9، ص 64، تاریخ دمشق همان، ج 4، ص 80 [12] . تاریخ دمشق همان، و شهاب الدین ابشیهی، المستطرف، مصر، ج 1، ص 66. [13] . ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 58. ( اندیشه قم )
عنوان سوال:

آیا صحیح است که حجاج بن یوسف ثقفی در راه پیشبرد اهداف اسلام و مسلمین خدمات فراوانی داشته؟


پاسخ:

حجاج بن یوسف در اصل از طائف بود، سپس به شام منتقل گردید و به سمت فرماندهی سپاه عبدالملک مروان منصوب گردید و دستور گرفت تا عبدالله بن زبیر را که در حجاز شورش کرده بود، از بین ببرد. حجاج با لشگر انبوهی به حجاز رفت و ابن زبیر را که بر اثر احساس خطر به کعبه پناهنده شده بود، با منجنیق و تخریب کعبة مقدّسه به قتل رسانید و اطرافیانش را متفرق ساخت و باز دیگر از طرف عبدالملک عهده‌دار ولایت مکّه، مدینه و طائف گردید و پس از مدتی عهده‌دار ولایت عراق که دچار آشوب شده بود، گردید. او توانست با کشتار و خفقان، آشوب را سرکوب و به آرامش تبدیل نماید و مدت بیست سال بر مسند امارت بنشیند. او شهر (واسط) را در بین کوفه و بصره بنا نهاد. در نهایت او به اتفاق مورخان مردی خونریز و خون‌آشام بود.
ابن ابی‌الحدید می‌نویسد: حجاج در کوفه خطبه می‌خواند، پس هنگامی که سخن از زائران قبر رسول‌الله(ص) به میان آورد، گفت: نیستی و نابودی بر آنها باد که به دور یک مشت چوب و استخوان پوسیده می‌گردند. چرا به دور کاخ امیرالمؤمنین عبدالملک طواف نمی‌کنند؟ آیا نمی‌دانند خلیفة خدا شخصی بهتر از رسول و فرستادة اوست.)[1] سعید بن جبیر اسدی کوفی را که از علمای اسلام و راویان صحاح ستّه[2] و زهّاد معروف بود و تمامی دانشمندان علم رجال و حدیث او را با عالی‌ترین تعبیرات ستوده‌اند، به جرم تشیّع در حضور او به قتل رسید و شهید گردید.[3] او عطیة بن سعد بن جنادة را به جرم امتناع از دشنام دادن به حضرت امام علی بن ابی‌طالب(ع) چهارصد ضربه شلّاق زد و بالاخره عطیه زیر بار ننگ جسارت به آن حضرت نرفت.[4] او همچنین عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری را از یاران خاص امیرالمؤمنین(ع) علی(ع) و پرچمدار آن حضرت در جنگ جمل که از راویان احادیث صحاح سته بود می باشد. برای اینکه به امیرالمؤمنین(ع) دشنام دهد آن قدر با شلاق و چوب زد که بدنش سیاه شد ولی او تن به این عمل نداد.[5] کمیل بن زیاد نخعی راوی دعای کمیل نیز به جرم تشیّع و دوستی با امیرالمؤمنین علی(ع) به دستور او کشته شد.[6] او دست جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از دیگر صحابه را همانند اهل ذمّه با خالکوبی و گردن انس بن مالک و سهل ساعدی را با داغ کردن علامت‌گذاری نمود و تمامی این کار ها را به بهانة دخالت در قتل عثمان یا خودداری نمودن از یاری عثمان انجام داد.[7]
ابوسهل از اعمش روایت نموده است: به خدا سوگند، شنیدم حجاج بن یوسف می‌گوید: (شگفتا از عبد هذیل (یعنی عبدالله بن مسعود) که می‌پنداشت قرآنی را قرائت می‌کند که از نزد خداوند آمده است. به خدا سوگند اینها جز الفاظ به هم بافته اعراب چیز دیگری نیست، به خدا سوگند اگر او را پیدا کرده بودم، گردنش را می‌زدم.)[8]
و نیز در ضمن خطبه‌ای گفت: (به اندازه‌ای که می‌توانید تقوای الهی پیشه کنید (یعنی چندان به خود زحمت ندهید) چرا که در آن ثوابی نیست و عبدالملک مروان را اطاعت کنید که عین ثواب است. به خدا سوگند اگر دستور دهم مردم از فلان در مسجد وارد شوند و از دری دیگر خارج شوند اما تخلّف کنند، خون‌های آنها و اموالشان بر من حلال خواهد بود.)[9] آورده اند که دو نفر در مورد حجاج کارشان به اختلاف کشیده شد یکی می‌گفت: (حجاج کافر است، و دیگری می‌گفت: مؤمن گمراه است. از این رو برای حلّ اختلاف از (شعبی) سؤال کردند. شعبی گفت: او مؤمن به طاغوت است و کافر به خدای عظیم. و نیز دربارهء او از واصل بن عبدالاعلی سؤال کردند، گفت: دربارة پیر کافر از من سؤال می‌کنید؟ و قاسم بن مخیمره دراین باره گفت: حجاج مقررات اسلام را از هم گسیخته و پاره کرد، نیز عاصم بن ابی النجود نیز دربارة او گفت: هیچ حدّ و حرمتی برای خداوند نبود مگر آن که حجاج آن را در هم شکست و طاووس نیز گفت: تعجب کردم از برادرانم از اهل عراق که حجاج را مؤمن می‌دانند و أجهوری گفت: امام محمد بن عرفه و محققانی که تابع وی بودند کفر حجاج را اختیار کرده‌اند.[10] ترمذی و ابن عساکر از هشام بن حسّان نقل کرده اند که آمار کشته شدگان به دست حجاج یا به دستور او یکصدو بیست هزار نفر بود.[11] و افراد زندانی او که (گویا پس از مرگش) آمارگیری شد، به هفتاد هزار نفر رسید که سی هزار آنها نفر زن بودند.[12] امّا اینکه چه تعدادی از آن‌ها بر اثر خفقان زندان و کمبود غذا و آب و هوای آزاد شکنجه و از ناراحتی روحی و روانی از بین رفتند، معلوم نیست.
او هم خودش حضرت امام علی(ع) را لعن می‌کرد و هم دیگران را وادار به لعن او می‌نمود و چون مردی به او گفت: خویشان من، مرا عاق نموده‌اند و نامم را علی گذارده‌اند، پس نام مرا تغییر بده وصله‌ای به من بده که فقیرم؛ حجاج گفت: به خاطر آنچه به آن توسل پیدا کردی نامت را فلان قرار دادم و ترا متصدی فلان کردم.[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مقاتل الطالبین تالیف ابوالفرج اصفهانی.
------------------------------------------
[1] . ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، ج 15، ص 242 و ابن عقیل حضرمی، نصایح الکافیه لمن یتولی معاویه صنعاء، ص81.
[2] . ذهبی، شمس الدین، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب السته، مصر، ج 1، ص 56، شمارة 1880.
[3] . ابن خلکان، وفیات الاعیان، مصر، ج 1، ص 204 و ابن سعد، طبقات الکبری، ج 6، ص 178 و زرکلی دمشقی، الأعلام، دمشق، ج 3، ص 93.
[4] . یافعی، مراة الجنان، بیروت، ج 1، ص 242، ابن حجر مسقلانی، تهذیب التهذیب، مصر، ج 7، ص 226.
[5] . زهبی، تذکرة الحفاظ، ص 5، شمارة 42، امینی نجفی، عبدالحسین، الغدیر بیروت، ج 2، ص 97.
[6] . ابن ابی‌الحدید، همان، ج 17، ص 149.
[7] . بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، ج 5، ص 373.
[8] . حاکم نیشابوری، مستدرک عی الصحیحین، حیدرآباد، ج 3، ص 556، ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، ج 4، ص 69، با اضافة (و لأخلیّن منها المصحف و لو بضلع خنزیر).
[9] . تاریخ دمشق، همان، ج 4، ص 369، 81، الغدیر، همان، ج 10، ص 51.
[10] . تاریخ دمشق، همان، ج 4، ص 81، و الغدیر همان، ج 10، ص 51.
[11] . صحیح ترمذی، ج 9، ص 64، تاریخ دمشق همان، ج 4، ص 80
[12] . تاریخ دمشق همان، و شهاب الدین ابشیهی، المستطرف، مصر، ج 1، ص 66.
[13] . ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 58.
( اندیشه قم )





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین