حضرت فاطمه (س) چگونه به همسری امام علی (ع) رسیدند؟
خوارزمی در کتاب، (المناقب)[1] نقل کرده بسند خود از امّ سلمه و سلمان فارسی و علی بن ابیطالب (ع) که این هر سه نفر گفته‌اند که چون فاطمه (س) بحدّ بلوغ و رشد رسید، بزرگان قریش که از اهل فضل و سابقه در اسلام و اهل شرف و مال و ثروت بودند، فاطمه سلام اللّه را از رسول خدا (ص) خواستگاری کردند، و هر کدام از آنان که قدم پیش گذاردند رسول خدا (ص) نمی‌پذیرفت و در جواب آنها می‌گفت: امر ازدواج دخترم، فاطمه (س) در دست خداست، و هر که را او امر کند به ازدواجش در خواهم آورد.[2] ازدواج فاطمه (س) را با امیر المؤمنین (ع) جماعت بسیاری از بزرگان علماء اهل شیعه و سنی در کتب خود بطُرُق کثیره روایت کرده‌اند که تمامی آنها محتوی چگونگی ازدواج ایشان در آسمانها و زمین و فضایل و مناقب و بسیاری از خصائص ایشان است که ذکر جواب شما مخاطب گرامی، گنجایش تمامی آنها را ندارد و ما به اختصار به یکی از آنها که متقن‌تر است اشاره می‌کنیم: در کتاب مناقب، روایت شده وقتی که اشراف و بزرگان قریش از خواستگاری فاطمه (س) جواب منفی گرفتند، روزی ابوبکر و عمر که جزء خواستگاران بودند[3] - در مسجد رسول خدا (ص) با همدیگر نشسته بودند و "سعد بن معاز انصاری اویسی" نیز با آنان بود و در امر ازدواج فاطمه (س) مذاکره می‌کردند، ابوبکر گفت: اشراف قریش او را خواستگاری کردند و رسول خدا (ص) آنها را رد کرد و فرمود امر او با پروردگار ست اگر بخواهد تزویج کند او را تزویج می‌کند، و علی بن ابیطالب (ع) و را از رسول خدا (ص) خواستگاری نکرده، و من مانعی از جهت علی (ع) نمی‌بینم مگر از جهت در دست نداشتن چیزی از مال دنیا، و پندار من این است که حضرت رسول (ص) و خداوند فاطمه (س) را برای علی نگاهداشته‌اند، راوی گوید: ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ گفتند می‌رویم نزد علی (ع) برای یادآوری، و می‌گوئیم اگر مانع تو نداشتن چیزی از مال دنیا است، ما تو را کمک خواهیم کرد. سلمان گوید: آنان در مطلب علی (ع) از مسجد بیرون رفتند و او را در منزل نیافتند، و او با شتر خود برای آب کشی به نخلستان رفته بود، به جانب او رفتند، ابوبکر گفت: ای علی (ع) واضح است که خصلتی از خصال نیکو باقی نمانده است الّا اینکه همه آنها را دارا هستی، و تو از رسول خدا از حیث خویشاوندی و مصاحبت و سابقه، شناخته شدی و می‌دانی که اشرافی از قریش فاطمه را از رسول خدا (ص) خواستگاری کرده‌اند و همه آنها را رد کرده و فرموده امر او با پروردگار است، و حال چه چیز تو را مانع است که به خواستگاری فاطمه (س) اقدام نمی‌کنی؟ ما معتقدیم که خدای سبحان و رسولش او را برای تو نگاه داشته است. اشک در دو چشم علی (ع) حلقه زد و گفت ای ابابکر به هیجان آوردی آنچه را که در دل من بود. من به فاطمه راغبم امّا تنگدستی من مانع این کار می‌شود، ابوبکر گفت ای علی (ع) این سخن را مگوی که دنیا و آنچه در آنست نزد خدا و رسولش مانند غباریست پراکنده، راوی می‌گوید علی (ع) شتر آبکش را باز کرد و آن را به منزل خود برد، و کفش خود را گرفت و رو به سوی خانه پیامبر حرکت کرد. دست که بر کوبه در برد همه وجود علی (ع) از حجب و حیا به عرق نشسته بود، پیش از آنکه‌ام سلمه در را باز نماید، صدای گرم پیامبر بود که بر گوش جان علی (ع) نشست که فرمود: در را برایش باز کن ام سلمه، و بگو که داخل شود، او مردی است که خدا و رسول هر دو بدو عشق می‌ورزند، او عاشق و معشوق خدا و پیامبر است، امّ سلمه سؤال کرد: پدر و مادرم به فدایت تو هنوز ندیده‌ای که کیست پشت در و اینگونه از او تمجید می‌کنی؟ پیامبر فرمود: دست کم مگیر آن کس را که پشت در ایستاده است، او برادر من و پسر عموی من و محبوب‌ترین خلایق در نزد من است. در باز شد و علی (ع) داخل شد، سلام کرد و به امر پیامبر زانو به زانوی او نشست، سرش را از حیا به زیر انداخته بود و نگاهش از شرم به زمین زیر پای پیامبر دوخته، پیامبر (ص) به یقین می‌دانست علی (ع) به چه منظوری به در خانه او آمده پرسید: انگار با کوله‌بار حاجتی آمده‌ای، کوله‌بار تقاضای خویش را بر زمین اجابت من بگذار که هر حاجت تو در نزد من بی‌چون و چرا برآورده است. علی (ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، نیاز به گفتن نیست که تو نه پسر عمو، که پدر و مربّی و مقتدای من بوده‌ای، مرا از عمویت و پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد، در آن حال که کودک بودم و نارس، گرفتی، به غذای خویش تغذیه‌ام کردی، به ادب خویش مؤدبم ساختی و از پدر و مادر برایم دلسوزتر و مهربانتر بودی، خداوند مرا با دستهای پر مهر تو هدایت کرد و از گمراهی و شرکی که خویشان من بر آن بودند نجات بخشید. دوست دارم که خدا پیش از این مرا به حضور تو پشتگرمی ببخشد. ای رسول خدا، مرا نیاز به کاشانه و همسری است که سکینه و آرامش را برایم به ارمغان بیاورد و در حالی که علی(ع) از شدت حجب و حیا سر را بیشتر در خویش فرو برده بود گفت: من امروز به خواستگاری دختر گرانقدرتان فاطمه (س) آمده‌ام، میان این خواهش و اجابت چقدر فاصله است؟ چهره پیامبر باز و بازتر شد و تبسمی شیرین بر لبان او نشست و این کلمات شیرین از میان لبهای مبارک او خارج شد: بشارت باد بر تو که پیش پای تو جبرئیل بر من فرود آمد و پیام آورد که پیوند تو و فاطمه (س) را خداوند جّل و علا در آسمانها منعقد کرده است[4] و آنگاه از آمدن صرصائیل گفت و خطبه خواندن راهیل بر منبر عرش و رازهای بسیار دیگر، و سپس با خنده‌ای ملیح فرمود: خوب علی جان چیزی هم با خود برای تشکیل زندگی داری؟ علی (ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، هیچ چیز من بر شما پوشیده نیست، مرا شمشیری است و زره و شتری و غیر از اینها از مال دنیاهیچ ندارم، رسول خدا فرمود: شمشیر عصای دست توست، تو به داشتن آن ناگزیری که در راه خدا جهاد می‌کنی، شتر هم ابزار کار توست که با آن نخلستانهای خود و اهلت را آبیاری می‌کنی و بدان بار سفر می‌کشی. همان زره را کابین فاطمه قرار بده، و بعد رسول خدا (ص) فرمودند: بانی این پیوند آسمانی به گفته امین الملائکه، خداوند تعالی است و ما فقط مجری این عقد بر روی زمین هستیم، برو به سمت مسجد و مردم را در این شادی آسمانی سهیم کن، و من نیز به دنبال تو خواهم آمد و عقد را در پیش چشم خلایق جاری خواهم ساخت. علی (ع) به طرف مسجد حرکت کردند و به دنبال آن حضرت رسول (ص) وارد مسجد شدند و به بلال فرمودند که مهاجرین و انصار را خبر دهید که جمع شوند، وقتی همگان گرد آمدند پیامبر بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: ای خلایق، جبرئیل هم اکنون پیام آورد که خداوند ملائکه را در بیت المعمور گرد آورده و همه را گواه گرفته که خدمتکار و امه خود و دخت پیامبرش را به بنده خود علی بن ابیطالب (ع) تزویج فرموده و مرا هم فرمان داده که ازدواج این دو را در زمین بر پا سازم، شما را بدین امر گواه می‌گیرم، سپس رسول خدا نشست و به علی (ع) فرمود: علی جان برخیز و خطبه‌ات را بخوان، و بعد از اتمام خطبه علی (ع) پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: علی جان آن زره را بفروش تا هر چه زودتر تو و فاطمه را سر و سامان دهیم، علی (ع) به بازار رفت تا زره را بفروشد خریدار که یکی از اصحاب پیامبر بود وقتی فهمید که علی (ع) به چه نیّت آن زره را می‌فروشد، پول و زره را به اصرار به علی (ع) داد و گفت: تو اکنون بدین هر دو نیازمندتری تا من. این زره هدیه من برای ازدواج تو، و وقتی رسول خدا از کار آن صحابی مطلع شد در حقش دعا کرد و پول را به تنی چند از اصحاب داد و گفت: این پول را ببرید و آنچه یک زندگی بدان آغاز می‌شود تهیه کنید و بیاورید. پول که شصت درهم بود، یک پیراهن سفید، یک مقنعه، یک حوله، تختخواب، دو تشک، چهار بالش، یک قطعه حصیر، یک آسیای دستی، یک کاسه مسی، یک مشک آب، یک طشت، یک کاسه گلی، یک ظرف آبخوری، یک پرده پشمی، یک ابریق، یک سبوی گلی، دو کوزه سفالی، یک پوست به عنوان فرش و یک عبا، همه ابزاری شد برای زندگی آن دو... وقتی وسایل را پیش روی پیامبر (ص) نهادند اشک در چشمان او حلقه زد، دستهای مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و دعا فرمود: خدایا به اهل‌بیت من برکت عنایت کن، و این ازدواج را برای کسانی که اکثر ظرف هایشان گلی است مبارک گردان. در بعضی از کتب تاریخی نقل شده که:[5] بیش از یک ماه از عقد فاطمه (س) و علی (ع) می‌گذشت، که روزی عقیل برادر علی (ع) به خانه علی رفته و به او می‌گوید: برادر چرا فاطمه را از پدرش نمی‌خواهی تا زندگی‌تان سامان بگیرد و چشم ما و دوستان تو به وصلت شما روشنی پذیرد. علی (ع) فرمودند: اشتیاق من در این باره کم نیست، امّا حیا می‌کنم که با پیامبر در میان گذارم، عقیل علی (ع) را سوگند می‌دهد که برخیزیم و به خانه پیامبر برویم و فاطمه (س) را از پیامبر بخواهیم. وقتی که آن دو به طرف خانه پیامبر حرکت می‌کردند در راه امّ یمین و ام سلمه را می‌بینند و وقتی که آنها از نیّت اینان مطلع می‌شوند می‌گویند: این کار را به ما بسپارید که زنان اموری این چنین را بهتر کارسازی می‌کنند. علی (ع) و عقیل که پشت درب خانه پیامبر ایستاده بودند، ام یمین و ام سلمه پیام آوردند که رسول خدا (ص) علی (ع) را می‌خواهد، علی (ع) با حیا و شرم پیش رفته و در کنار پیامبر نشست، پیامبر مهرآمیز فرمود: علی جان می‌خواهی فاطمه را به تو بسپارم؟ گفتم: بله یا رسول اللّه، فرمود: علی جان همین امشب یک مهمانی مختصر بگیر و همسرت را ببر، یکی از اصحاب گوسفندی هدیه کرد و تنی دیگر ذرت آوردند و علی (ع) با ده درهمی که پیامبر داده بود، روغن و خرما و کشک خرید و سفره‌ای گسترده شد، و بعد از ضیافت شام که مهمانان همه رفتند، پیامبر (ص) علی و فاطمه (ع) را فرا خواند، دستهایشان را اول بر سینه خود نهاد و بعد در دستهای همدیگر و میان چشمهای هر دو را بوسه داد و به علی (ع) فرمود: علی جان همسرت خوب همسری است و بعد به فاطمه (س) فرمود: دخترم مبادا نگران باشی از فقر شوهرت فقر برای من و اهل‌بیت من مایه افتخار است، دخترم تو را به بهترین مرد روی زمین شوهر دادم، همسرت بزرگ دنیا و آخرت است. دخترم مبادا که از شویت نافرمانی کنی، شوهرت مسلمان‌ترین و عالم‌ترین خلق روی زمین است. دخترم ذخایر دنیا و آخرت را بر پدرت عرضه کردند، بی‌آنکه هیچ از مقامش در نزد خداوند بکاهند، امّا من نپذیرفتم و تن به مال و ثروت ندادم. و بعد علی (ع) را به خلوت برد و فرمود: علی جان با فاطمه‌ام مهربان باش، با او نیکی کن، و به او محبّت نما که پاره تن من است و من به ملامت او ملول می‌شوم و به شادی او مسرور. و بعد فرمود شما دو تن را به خدا می‌سپارم و او را بر شما خلیفه می‌گردانم و بعد در را بست و از پشت در نیز آنها را دعا نمود...[6] منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. فاطمه من المهد الی اللحد سید کاظم قزوینی ترجمه علی کرمی نشر مرتضی 2. ترجمه کتاب بیت الاحزان شیخ عباس قمی مترجم محمد محمدی اشتهاردی 3. عیون اخبار الرضا ج 1 ص 231 233 شیخ صدوق مترجمان سید عبدالحسین رضائی و محمد باقر ساعدی تصحیح محمد باقر بهبودی کتابفروشی اسلامیه . -------------------------------------------------------------------------------- [1] . جلاء العیون تالیف سیّد عبداللّه شبّر قدم له و صححه السید احمد الحسینی ج 1 ص 158 الی 165 منشورات مکتبه بصیرتی (به نقل از کتاب "مناقب خوارزمی). مشیر الاحزان فی احوال الائمة الاثنی عشر تألیف الشیخ شریف الجواهری ص 191 190 صاحب المطبعة الحیدریة فی النجف الاشرف محمد کاظم نجل المرحوم الحاج شیخ محمد صادق الکتبی دار التراث الاسلامیه للطباعة و النشر و التوزیع بیروت. لبنان. کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف ابی الحسن علی بن عسی بن ابی الفتح الاربلی و علق علیه السید هاشم الرسولی ص 353 و 356 تبریز سوق المسجد الجامع )به نقل از مناقب خوارزمی( / بحار الانوار علامه محمد باقر مجلسی ج 43 ص 125 124 المکتبة الاسلامیه طهران شارع البوذر جمهری 1391 ه ق [2]. احقاق الحق و ازهاق الباطل تألیف سید نور اللّه الحسینی المرعشی التستری الشهید فی بلاد الهند سنة 1019 ج 10 ص 329 328 327 با تعلیقات سید شهاب الدین النجفی به اهتمام الحسن الغفاری طبع فی المطبعة الاسلامیه بطهران 1391 ه / کشف الغمة فی معرفة الائمه ج 1 ص 354. [3]. همان ص 326 الی 335 ج 10 / مناقب آل ابی طالب تألیف محمد بن علی بن شهر آشوب السّروی المازندرانی متوفی 588 ج 3 ص 345 مؤسسه انتشارات علامه قم، خیابان حضرتی المطبعة العلمیه بقم کتاب فروشی مصطفوی / مناقب علی بن ابیطالب محمد بن محمد الواسطی الجُلّابی الشافعی الشهیر بابن المغازلی المتوفی 483 ص 348 347 المکتبه الاسلامیه. طهران شارع بوذر جمهری. [4] . احقاق الحق و ازهاق الباطل ج 10 ص 345 347. مناقب آل ابیطالب ج 3 ص 345. کشف الغمه فی معرفة الائمه ج 1 ص 356. [5] . کشف الغمه فی معرفة الائمه ج 1 ص 360. [6] . محمد باقر مجلسی جلاء العیون ص 115 114 113 انتشارات علمیّه اسلامیه. میرزا محمد تقی سپهر ناسخ التواریخ ج 1 و 2 چاپ اسلامیه 1354 ش ص 35 و 74. سید محمد حسن میر جهانی طباطبائی جنّه العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه انتشارات کتابخانه صدر قطع وزیری چاپ حیدری.
عنوان سوال:

حضرت فاطمه (س) چگونه به همسری امام علی (ع) رسیدند؟


پاسخ:

خوارزمی در کتاب، (المناقب)[1] نقل کرده بسند خود از امّ سلمه و سلمان فارسی و علی بن ابیطالب (ع) که این هر سه نفر گفته‌اند که چون فاطمه (س) بحدّ بلوغ و رشد رسید، بزرگان قریش که از اهل فضل و سابقه در اسلام و اهل شرف و مال و ثروت بودند، فاطمه سلام اللّه را از رسول خدا (ص) خواستگاری کردند، و هر کدام از آنان که قدم پیش گذاردند رسول خدا (ص) نمی‌پذیرفت و در جواب آنها می‌گفت: امر ازدواج دخترم، فاطمه (س) در دست خداست، و هر که را او امر کند به ازدواجش در خواهم آورد.[2]
ازدواج فاطمه (س) را با امیر المؤمنین (ع) جماعت بسیاری از بزرگان علماء اهل شیعه و سنی در کتب خود بطُرُق کثیره روایت کرده‌اند که تمامی آنها محتوی چگونگی ازدواج ایشان در آسمانها و زمین و فضایل و مناقب و بسیاری از خصائص ایشان است که ذکر جواب شما مخاطب گرامی، گنجایش تمامی آنها را ندارد و ما به اختصار به یکی از آنها که متقن‌تر است اشاره می‌کنیم:
در کتاب مناقب، روایت شده وقتی که اشراف و بزرگان قریش از خواستگاری فاطمه (س) جواب منفی گرفتند، روزی ابوبکر و عمر که جزء خواستگاران بودند[3] - در مسجد رسول خدا (ص) با همدیگر نشسته بودند و "سعد بن معاز انصاری اویسی" نیز با آنان بود و در امر ازدواج فاطمه (س) مذاکره می‌کردند، ابوبکر گفت: اشراف قریش او را خواستگاری کردند و رسول خدا (ص) آنها را رد کرد و فرمود امر او با پروردگار ست اگر بخواهد تزویج کند او را تزویج می‌کند، و علی بن ابیطالب (ع) و را از رسول خدا (ص) خواستگاری نکرده، و من مانعی از جهت علی (ع) نمی‌بینم مگر از جهت در دست نداشتن چیزی از مال دنیا، و پندار من این است که حضرت رسول (ص) و خداوند فاطمه (س) را برای علی نگاهداشته‌اند، راوی گوید: ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ گفتند می‌رویم نزد علی (ع) برای یادآوری، و می‌گوئیم اگر مانع تو نداشتن چیزی از مال دنیا است، ما تو را کمک خواهیم کرد.
سلمان گوید: آنان در مطلب علی (ع) از مسجد بیرون رفتند و او را در منزل نیافتند، و او با شتر خود برای آب کشی به نخلستان رفته بود، به جانب او رفتند، ابوبکر گفت: ای علی (ع) واضح است که خصلتی از خصال نیکو باقی نمانده است الّا اینکه همه آنها را دارا هستی، و تو از رسول خدا از حیث خویشاوندی و مصاحبت و سابقه، شناخته شدی و می‌دانی که اشرافی از قریش فاطمه را از رسول خدا (ص) خواستگاری کرده‌اند و همه آنها را رد کرده و فرموده امر او با پروردگار است، و حال چه چیز تو را مانع است که به خواستگاری فاطمه (س) اقدام نمی‌کنی؟ ما معتقدیم که خدای سبحان و رسولش او را برای تو نگاه داشته است. اشک در دو چشم علی (ع) حلقه زد و گفت ای ابابکر به هیجان آوردی آنچه را که در دل من بود. من به فاطمه راغبم امّا تنگدستی من مانع این کار می‌شود، ابوبکر گفت ای علی (ع) این سخن را مگوی که دنیا و آنچه در آنست نزد خدا و رسولش مانند غباریست پراکنده، راوی می‌گوید علی (ع) شتر آبکش را باز کرد و آن را به منزل خود برد، و کفش خود را گرفت و رو به سوی خانه پیامبر حرکت کرد.
دست که بر کوبه در برد همه وجود علی (ع) از حجب و حیا به عرق نشسته بود، پیش از آنکه‌ام سلمه در را باز نماید، صدای گرم پیامبر بود که بر گوش جان علی (ع) نشست که فرمود: در را برایش باز کن ام سلمه، و بگو که داخل شود، او مردی است که خدا و رسول هر دو بدو عشق می‌ورزند، او عاشق و معشوق خدا و پیامبر است، امّ سلمه سؤال کرد: پدر و مادرم به فدایت تو هنوز ندیده‌ای که کیست پشت در و اینگونه از او تمجید می‌کنی؟ پیامبر فرمود: دست کم مگیر آن کس را که پشت در ایستاده است، او برادر من و پسر عموی من و محبوب‌ترین خلایق در نزد من است. در باز شد و علی (ع) داخل شد، سلام کرد و به امر پیامبر زانو به زانوی او نشست، سرش را از حیا به زیر انداخته بود و نگاهش از شرم به زمین زیر پای پیامبر دوخته، پیامبر (ص) به یقین می‌دانست علی (ع) به چه منظوری به در خانه او آمده پرسید: انگار با کوله‌بار حاجتی آمده‌ای، کوله‌بار تقاضای خویش را بر زمین اجابت من بگذار که هر حاجت تو در نزد من بی‌چون و چرا برآورده است. علی (ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، نیاز به گفتن نیست که تو نه پسر عمو، که پدر و مربّی و مقتدای من بوده‌ای، مرا از عمویت و پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد، در آن حال که کودک بودم و نارس، گرفتی، به غذای خویش تغذیه‌ام کردی، به ادب خویش مؤدبم ساختی و از پدر و مادر برایم دلسوزتر و مهربانتر بودی، خداوند مرا با دستهای پر مهر تو هدایت کرد و از گمراهی و شرکی که خویشان من بر آن بودند نجات بخشید. دوست دارم که خدا پیش از این مرا به حضور تو پشتگرمی ببخشد. ای رسول خدا، مرا نیاز به کاشانه و همسری است که سکینه و آرامش را برایم به ارمغان بیاورد و در حالی که علی(ع) از شدت حجب و حیا سر را بیشتر در خویش فرو برده بود گفت: من امروز به خواستگاری دختر گرانقدرتان فاطمه (س) آمده‌ام، میان این خواهش و اجابت چقدر فاصله است؟ چهره پیامبر باز و بازتر شد و تبسمی شیرین بر لبان او نشست و این کلمات شیرین از میان لبهای مبارک او خارج شد:
بشارت باد بر تو که پیش پای تو جبرئیل بر من فرود آمد و پیام آورد که پیوند تو و فاطمه (س) را خداوند جّل و علا در آسمانها منعقد کرده است[4] و آنگاه از آمدن صرصائیل گفت و خطبه خواندن راهیل بر منبر عرش و رازهای بسیار دیگر، و سپس با خنده‌ای ملیح فرمود: خوب علی جان چیزی هم با خود برای تشکیل زندگی داری؟ علی (ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، هیچ چیز من بر شما پوشیده نیست، مرا شمشیری است و زره و شتری و غیر از اینها از مال دنیاهیچ ندارم، رسول خدا فرمود: شمشیر عصای دست توست، تو به داشتن آن ناگزیری که در راه خدا جهاد می‌کنی، شتر هم ابزار کار توست که با آن نخلستانهای خود و اهلت را آبیاری می‌کنی و بدان بار سفر می‌کشی. همان زره را کابین فاطمه قرار بده، و بعد رسول خدا (ص) فرمودند: بانی این پیوند آسمانی به گفته امین الملائکه، خداوند تعالی است و ما فقط مجری این عقد بر روی زمین هستیم، برو به سمت مسجد و مردم را در این شادی آسمانی سهیم کن، و من نیز به دنبال تو خواهم آمد و عقد را در پیش چشم خلایق جاری خواهم ساخت. علی (ع) به طرف مسجد حرکت کردند و به دنبال آن حضرت رسول (ص) وارد مسجد شدند و به بلال فرمودند که مهاجرین و انصار را خبر دهید که جمع شوند، وقتی همگان گرد آمدند پیامبر بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: ای خلایق، جبرئیل هم اکنون پیام آورد که خداوند ملائکه را در بیت المعمور گرد آورده و همه را گواه گرفته که خدمتکار و امه خود و دخت پیامبرش را به بنده خود علی بن ابیطالب (ع) تزویج فرموده و مرا هم فرمان داده که ازدواج این دو را در زمین بر پا سازم، شما را بدین امر گواه می‌گیرم، سپس رسول خدا نشست و به علی (ع) فرمود: علی جان برخیز و خطبه‌ات را بخوان، و بعد از اتمام خطبه علی (ع) پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: علی جان آن زره را بفروش تا هر چه زودتر تو و فاطمه را سر و سامان دهیم، علی (ع) به بازار رفت تا زره را بفروشد خریدار که یکی از اصحاب پیامبر بود وقتی فهمید که علی (ع) به چه نیّت آن زره را می‌فروشد، پول و زره را به اصرار به علی (ع) داد و گفت: تو اکنون بدین هر دو نیازمندتری تا من. این زره هدیه من برای ازدواج تو، و وقتی رسول خدا از کار آن صحابی مطلع شد در حقش دعا کرد و پول را به تنی چند از اصحاب داد و گفت: این پول را ببرید و آنچه یک زندگی بدان آغاز می‌شود تهیه کنید و بیاورید. پول که شصت درهم بود، یک پیراهن سفید، یک مقنعه، یک حوله، تختخواب، دو تشک، چهار بالش، یک قطعه حصیر، یک آسیای دستی، یک کاسه مسی، یک مشک آب، یک طشت، یک کاسه گلی، یک ظرف آبخوری، یک پرده پشمی، یک ابریق، یک سبوی گلی، دو کوزه سفالی، یک پوست به عنوان فرش و یک عبا، همه ابزاری شد برای زندگی آن دو...
وقتی وسایل را پیش روی پیامبر (ص) نهادند اشک در چشمان او حلقه زد، دستهای مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و دعا فرمود: خدایا به اهل‌بیت من برکت عنایت کن، و این ازدواج را برای کسانی که اکثر ظرف هایشان گلی است مبارک گردان.
در بعضی از کتب تاریخی نقل شده که:[5] بیش از یک ماه از عقد فاطمه (س) و علی (ع) می‌گذشت، که روزی عقیل برادر علی (ع) به خانه علی رفته و به او می‌گوید: برادر چرا فاطمه را از پدرش نمی‌خواهی تا زندگی‌تان سامان بگیرد و چشم ما و دوستان تو به وصلت شما روشنی پذیرد. علی (ع) فرمودند: اشتیاق من در این باره کم نیست، امّا حیا می‌کنم که با پیامبر در میان گذارم، عقیل علی (ع) را سوگند می‌دهد که برخیزیم و به خانه پیامبر برویم و فاطمه (س) را از پیامبر بخواهیم. وقتی که آن دو به طرف خانه پیامبر حرکت می‌کردند در راه امّ یمین و ام سلمه را می‌بینند و وقتی که آنها از نیّت اینان مطلع می‌شوند می‌گویند: این کار را به ما بسپارید که زنان اموری این چنین را بهتر کارسازی می‌کنند. علی (ع) و عقیل که پشت درب خانه پیامبر ایستاده بودند، ام یمین و ام سلمه پیام آوردند که رسول خدا (ص) علی (ع) را می‌خواهد، علی (ع) با حیا و شرم پیش رفته و در کنار پیامبر نشست، پیامبر مهرآمیز فرمود: علی جان می‌خواهی فاطمه را به تو بسپارم؟ گفتم: بله یا رسول اللّه، فرمود: علی جان همین امشب یک مهمانی مختصر بگیر و همسرت را ببر، یکی از اصحاب گوسفندی هدیه کرد و تنی دیگر ذرت آوردند و علی (ع) با ده درهمی که پیامبر داده بود، روغن و خرما و کشک خرید و سفره‌ای گسترده شد، و بعد از ضیافت شام که مهمانان همه رفتند، پیامبر (ص) علی و فاطمه (ع) را فرا خواند، دستهایشان را اول بر سینه خود نهاد و بعد در دستهای همدیگر و میان چشمهای هر دو را بوسه داد و به علی (ع) فرمود: علی جان همسرت خوب همسری است و بعد به فاطمه (س) فرمود: دخترم مبادا نگران باشی از فقر شوهرت فقر برای من و اهل‌بیت من مایه افتخار است، دخترم تو را به بهترین مرد روی زمین شوهر دادم، همسرت بزرگ دنیا و آخرت است. دخترم مبادا که از شویت نافرمانی کنی، شوهرت مسلمان‌ترین و عالم‌ترین خلق روی زمین است. دخترم ذخایر دنیا و آخرت را بر پدرت عرضه کردند، بی‌آنکه هیچ از مقامش در نزد خداوند بکاهند، امّا من نپذیرفتم و تن به مال و ثروت ندادم. و بعد علی (ع) را به خلوت برد و فرمود: علی جان با فاطمه‌ام مهربان باش، با او نیکی کن، و به او محبّت نما که پاره تن من است و من به ملامت او ملول می‌شوم و به شادی او مسرور.
و بعد فرمود شما دو تن را به خدا می‌سپارم و او را بر شما خلیفه می‌گردانم و بعد در را بست و از پشت در نیز آنها را دعا نمود...[6]
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فاطمه من المهد الی اللحد سید کاظم قزوینی ترجمه علی کرمی نشر مرتضی
2. ترجمه کتاب بیت الاحزان شیخ عباس قمی مترجم محمد محمدی اشتهاردی
3. عیون اخبار الرضا ج 1 ص 231 233 شیخ صدوق مترجمان سید عبدالحسین رضائی و محمد باقر ساعدی تصحیح محمد باقر بهبودی کتابفروشی اسلامیه .
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . جلاء العیون تالیف سیّد عبداللّه شبّر قدم له و صححه السید احمد الحسینی ج 1 ص 158 الی 165 منشورات مکتبه بصیرتی (به نقل از کتاب "مناقب خوارزمی). مشیر الاحزان فی احوال الائمة الاثنی عشر تألیف الشیخ شریف الجواهری ص 191 190 صاحب المطبعة الحیدریة فی النجف الاشرف محمد کاظم نجل المرحوم الحاج شیخ محمد صادق الکتبی دار التراث الاسلامیه للطباعة و النشر و التوزیع بیروت. لبنان. کشف الغمه فی معرفة الائمه تألیف ابی الحسن علی بن عسی بن ابی الفتح الاربلی و علق علیه السید هاشم الرسولی ص 353 و 356 تبریز سوق المسجد الجامع )به نقل از مناقب خوارزمی( / بحار الانوار علامه محمد باقر مجلسی ج 43 ص 125 124 المکتبة الاسلامیه طهران شارع البوذر جمهری 1391 ه ق
[2]. احقاق الحق و ازهاق الباطل تألیف سید نور اللّه الحسینی المرعشی التستری الشهید فی بلاد الهند سنة 1019 ج 10 ص 329 328 327 با تعلیقات سید شهاب الدین النجفی به اهتمام الحسن الغفاری طبع فی المطبعة الاسلامیه بطهران 1391 ه / کشف الغمة فی معرفة الائمه ج 1 ص 354.
[3]. همان ص 326 الی 335 ج 10 / مناقب آل ابی طالب تألیف محمد بن علی بن شهر آشوب السّروی المازندرانی متوفی 588 ج 3 ص 345 مؤسسه انتشارات علامه قم، خیابان حضرتی المطبعة العلمیه بقم کتاب فروشی مصطفوی / مناقب علی بن ابیطالب محمد بن محمد الواسطی الجُلّابی الشافعی الشهیر بابن المغازلی المتوفی 483 ص 348 347 المکتبه الاسلامیه. طهران شارع بوذر جمهری.
[4] . احقاق الحق و ازهاق الباطل ج 10 ص 345 347. مناقب آل ابیطالب ج 3 ص 345. کشف الغمه فی معرفة الائمه ج 1 ص 356.
[5] . کشف الغمه فی معرفة الائمه ج 1 ص 360.
[6] . محمد باقر مجلسی جلاء العیون ص 115 114 113 انتشارات علمیّه اسلامیه. میرزا محمد تقی سپهر ناسخ التواریخ ج 1 و 2 چاپ اسلامیه 1354 ش ص 35 و 74. سید محمد حسن میر جهانی طباطبائی جنّه العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه انتشارات کتابخانه صدر قطع وزیری چاپ حیدری.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین