چنان که در منابع تاریخی معتبر آمده فدک مجموعهای از باغات و مزارعی بود در اطراف مدینه که پیامبر اکرم آن را به صلح از یهودیان خیبر گرفته و به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشید.[1] بلاذری مینویسد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نصف آن جا را به صلح خالصه خویش نمود. بنابر نقل بلاذری از عایشه وقتی که زنان پیامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عایشه جواب داد: (... انما هذا المال لِآل محمد...).[2] از این حدیث دو نتیجه مهم حاصل میشود؛ اول این که زنان پیامبر جزء آل محمد صلّی الله علیه و آله نیستند، دوم این که فدک را حضرت به دخترش فاطمه داده بود، چنان که نقل کرده است که فاطمه به ابیبکر گفت رسول خدا فدک را به من هبه نمود، آن را به من بازگردان...).[3] بلاذری که یکی از علمای اهل سنّت است، چند روایت معتبر در این مورد نقل کرده است که ملک فدک مال رسول خدا بود و پیامبر از درآمد آن به خاندان خود میداد که فاطمه آن را از رسول خدا خواست و رسول خدا آن را به فاطمه بخشید و همچنین این مورخ نقل نموده است که عمر بن عبدالعزیز آن را به اولاد فاطمه برگرداند، چنان که عمر بن عبدالعزیز بعد از رسیدن به خلافت خطبهای خواند و گفت فدک (فیء) رسول خدا بود که آن را به فاطمه سلام الله علیها داد... مأمون نیز آن را طی نامهای به فرزندان فاطمه برگرداند و گفت این ملک را رسول خدا به دخترش فاطمه بخشیده است و وارثین او و فرزندانش مالک حقیقی آن هستند.[4] (و قد کتب امیر المؤمنین (مأمون) الی المبارک الطبری مولی امیر المؤمنین (مامون) یا مره برد فدک علی ورثه فاطمه بنت رسول الله صلّی الله علیه و آله ...).[5] ابن ابی الحدید روایاتی آورده است که دلالت میکند پیامبر این ملک را بنابر آیه شریفة (... و آت ذی القربی حقه...) به فاطمه بخشید.[6] هرگز آن حضرت فدک را به عنوان میراث مطالبه ننمود بلکه خلیفه اول درباره میراث انبیا حدیثی جعل کرد که آن حدیث دقیقاً مخالف و معارض با قرآن بود.[7] حدیثی که او جعل کرد این بود (... نحن معاشر الانبیاء لانورث...)[8] دروغ بستن به زبان پیامبر مساوی با کفر است، چنان که در منابع اهل سنّت آمده است، چون هرگز پیامبر حدیثی مخالف با قرآن نمیگوید. بنابراین حضرت زهرا سلام الله علیها به خاطر این که آنها ناآگاهانه جعل حدیث کردند برای روشن نمودن چهره دروغین آنها به قرآن استناد نمود و گفت که چطور انبیاء میراث ندارند، در حالی که قرآن حضرت سلیمان را وارث داوود معرفی میکند و آیات ارثی که در قرآن آمده است مگر ممکن است پیامبر مستثنی از آنها باشد.[9] پیامبران هم مثل سایر انسانها دارای اولاد بودند و دارای ارث و میراث، پس این ادعای خلیفه اول مخالف قرآن و لازمه عمل و قول او تکذیب پیامبر و قرآن است. فدک را که پیامبر به دستور خداوند به فاطمه بخشیده بود، فاطمه بعد از غصب فدک هرگز نگفت که من میراث پدرم را مطالبه میکنم، بلکه آنها جعل حدیث نموده و مسئله میراث را پیش کشیدند، در حالی که فاطمه سلام الله علیها مالک فدک بود و بعد از فاطمه فدک به فرزندان فاطمه به عنوان میراث میرسید، پس فاطمه به عنوان میراث مطالبه نکرده است، بلکه به عنوان حق غصب شده خویش، مطالبه میکرد. و علت این که حضرت فاطمه به آیات ارث تمسک جست این بود که میخواست به خلیفه اول بفهماند، حدیثی که او به زبان پیغمبر میبندد، خلاف قرآن، است که لازمه آن تکذیب قرآن و مساوی با کفر است.[10] ابن ابی الحدید تصریح میکند که حضرت فاطمه فدک را هرگز به عنوان ارث مطالبه نکرد، بلکه پس از اخراج کارگران آن حضرت توسط مأمورین ابیبکر، آمد به مسجد و سخنرانی نمود و خطبهای غرّا ایراد کرد و گفت این ملک را رسول خدا به من هبه کرده است که شما تصرف میکنید، ولی ابوبکر گفت پیغمبر روایت کرد به من که انبیاء هیچ میراثی غیر از ایمان و علم و... حتی زمین از خود باقی نمیگذارند. (قال (خلیفه اول) ما ورث ابوک دیناراً ولا درهماً و انه قال ان الانبیاء لا یورثون فقالت... فدک وهبهالی رسول الله...). ابوبکر چون درمقابل سخن حضرت که فرمود اولاً؛ پیامبر آنجا را به من هبه کرده است، ثانیاً؛ چرا دروغ میگویی که پیامبران چیزی را به عنوان ارث باقی نمیگذارند؛ که به آیات قرآن استناد نمود.[11] بعد از این که ابن ابی الحدید ماجرای فدک را نقل میکند که چگونه دست به دست شد، تا این که مینویسد عمر بن عبدالعزیز وقتی به خلافت رسید (... کانت اول ظلامة رَدّها...) رد فدک اولین رفع ظلمی بود که ابن عبدالعزیز انجام داد...[12] و شیعه هرگز معتقد نیست که حضرت فاطمه آن را به عنوان ارث مطالبه نمود و هرگز چنین چیزی در تاریخ شیعه منعکس نشده، بلکه این جعل اکاذیب و دروغها را بنابر نقل ابن ابی الحدید از ام المؤمنین عایشه نقل نمودهاند، که فاطمه میراث خود را از ابوبکر خواست، و روایتی معارض و کاملاً متناقض با این روایت از عایشه نقل شده است که قبلاً ذکر شد که عایشه به زنان پیغمبر گفته است که فدک مال آل محمد است. این تعارض آشکار نشانگر جعلی بودن و باطل بودن روایت آنهاست.[13] همچنین روایات دیگری از عایشه نقل شده است که عباس و فاطمه مطالبه ارث خود از ابیبکر نمود. لذا این روایت با ضعف سند و متن و تعارض کاملاً از حیث اعتبار ساقط است. علاوه بر این ابن ابیالحدید، تعارض در کلام ابیبکر را بر اساس روایتی نقل میکند که ابوبکر ابتدا اعتراف میکند که میراث پیامبر به اهلش میرسد و بعد جعل حدیث میکند که (لانورث) که تعارض و تضاد شدید بین دو قول است.[14] و همچنین او نقل میکند که این روایت (لانورث) یک حدیثی کاملاً غریبی است، چون هیچ کس این روایت را از پیامبر به خبر ابیبکر نقل نکرده است.[15] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. الفدک فی التاریخ، محمدباقر صدر. 2. فدک، سید احمد فالی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، چاپ اول، 1410، ج4، ص271. [2] . ابی الحسن بلاذری، فتوح البلدان، قم، منشورات الارومیه، 1404 ق، ص 44. [3] . همان، ص 45. [4] . همان، ص 46 47؛ و ابن اثیر الکامل، بیروت، دار صادر، 1399، ج 2، ص 225. [5] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، 1409، ج 4، ص 84. [6] . همان. [7] . (ورثَ سلیمان بن داود...)، نحل، 16. [8] . این حدیث جعلی است و هرگز از پیامبر نقل نشده است، چنان که ابن ابی الحدید در آن تردید نموده. [9] . چنان که در قرآن سوره نساء آیات 11 الی 14 و آیات آخر سوره و آیات دیگر از قرآن مسئله ارث مطرح شد و به عنوان یک فریضه از آن یاد شده، مگر پیامبر اکرم از فرائض دیگر مثل نماز و... مستثنی بود، از این فریضه مستثنی شود. [10] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، لبنان، دار احیاء التراث، 1409، ج 4، ص 80. [11] . ابن ابی الحدید، همان، ص 80. [12] . همان، ص 81. [13] . همان، ص 81. [14] . همان، ص 82، چنان که ابن ابی الحدید در ص 9 84، کاملاً درباره تعارض بین احادیث صحبت کرده و آنها را مردود شمرده است. [15] . همان، ص 85.
اگر فدک هدیه پیامبر صلّی الله علیه و آله بود چرا فاطمه زهرا، آن را به عنوان ارث خود مطالبه میکند؟
چنان که در منابع تاریخی معتبر آمده فدک مجموعهای از باغات و مزارعی بود در اطراف مدینه که پیامبر اکرم آن را به صلح از یهودیان خیبر گرفته و به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشید.[1]
بلاذری مینویسد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نصف آن جا را به صلح خالصه خویش نمود. بنابر نقل بلاذری از عایشه وقتی که زنان پیامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عایشه جواب داد: (... انما هذا المال لِآل محمد...).[2]
از این حدیث دو نتیجه مهم حاصل میشود؛ اول این که زنان پیامبر جزء آل محمد صلّی الله علیه و آله نیستند، دوم این که فدک را حضرت به دخترش فاطمه داده بود، چنان که نقل کرده است که فاطمه به ابیبکر گفت رسول خدا فدک را به من هبه نمود، آن را به من بازگردان...).[3]
بلاذری که یکی از علمای اهل سنّت است، چند روایت معتبر در این مورد نقل کرده است که ملک فدک مال رسول خدا بود و پیامبر از درآمد آن به خاندان خود میداد که فاطمه آن را از رسول خدا خواست و رسول خدا آن را به فاطمه بخشید و همچنین این مورخ نقل نموده است که عمر بن عبدالعزیز آن را به اولاد فاطمه برگرداند، چنان که عمر بن عبدالعزیز بعد از رسیدن به خلافت خطبهای خواند و گفت فدک (فیء) رسول خدا بود که آن را به فاطمه سلام الله علیها داد... مأمون نیز آن را طی نامهای به فرزندان فاطمه برگرداند و گفت این ملک را رسول خدا به دخترش فاطمه بخشیده است و وارثین او و فرزندانش مالک حقیقی آن هستند.[4] (و قد کتب امیر المؤمنین (مأمون) الی المبارک الطبری مولی امیر المؤمنین (مامون) یا مره برد فدک علی ورثه فاطمه بنت رسول الله صلّی الله علیه و آله ...).[5]
ابن ابی الحدید روایاتی آورده است که دلالت میکند پیامبر این ملک را بنابر آیه شریفة (... و آت ذی القربی حقه...) به فاطمه بخشید.[6]
هرگز آن حضرت فدک را به عنوان میراث مطالبه ننمود بلکه خلیفه اول درباره میراث انبیا حدیثی جعل کرد که آن حدیث دقیقاً مخالف و معارض با قرآن بود.[7] حدیثی که او جعل کرد این بود (... نحن معاشر الانبیاء لانورث...)[8] دروغ بستن به زبان پیامبر مساوی با کفر است، چنان که در منابع اهل سنّت آمده است، چون هرگز پیامبر حدیثی مخالف با قرآن نمیگوید.
بنابراین حضرت زهرا سلام الله علیها به خاطر این که آنها ناآگاهانه جعل حدیث کردند برای روشن نمودن چهره دروغین آنها به قرآن استناد نمود و گفت که چطور انبیاء میراث ندارند، در حالی که قرآن حضرت سلیمان را وارث داوود معرفی میکند و آیات ارثی که در قرآن آمده است مگر ممکن است پیامبر مستثنی از آنها باشد.[9] پیامبران هم مثل سایر انسانها دارای اولاد بودند و دارای ارث و میراث، پس این ادعای خلیفه اول مخالف قرآن و لازمه عمل و قول او تکذیب پیامبر و قرآن است.
فدک را که پیامبر به دستور خداوند به فاطمه بخشیده بود، فاطمه بعد از غصب فدک هرگز نگفت که من میراث پدرم را مطالبه میکنم، بلکه آنها جعل حدیث نموده و مسئله میراث را پیش کشیدند، در حالی که فاطمه سلام الله علیها مالک فدک بود و بعد از فاطمه فدک به فرزندان فاطمه به عنوان میراث میرسید، پس فاطمه به عنوان میراث مطالبه نکرده است، بلکه به عنوان حق غصب شده خویش، مطالبه میکرد.
و علت این که حضرت فاطمه به آیات ارث تمسک جست این بود که میخواست به خلیفه اول بفهماند، حدیثی که او به زبان پیغمبر میبندد، خلاف قرآن، است که لازمه آن تکذیب قرآن و مساوی با کفر است.[10]
ابن ابی الحدید تصریح میکند که حضرت فاطمه فدک را هرگز به عنوان ارث مطالبه نکرد، بلکه پس از اخراج کارگران آن حضرت توسط مأمورین ابیبکر، آمد به مسجد و سخنرانی نمود و خطبهای غرّا ایراد کرد و گفت این ملک را رسول خدا به من هبه کرده است که شما تصرف میکنید، ولی ابوبکر گفت پیغمبر روایت کرد به من که انبیاء هیچ میراثی غیر از ایمان و علم و... حتی زمین از خود باقی نمیگذارند.
(قال (خلیفه اول) ما ورث ابوک دیناراً ولا درهماً و انه قال ان الانبیاء لا یورثون فقالت... فدک وهبهالی رسول الله...). ابوبکر چون درمقابل سخن حضرت که فرمود اولاً؛ پیامبر آنجا را به من هبه کرده است، ثانیاً؛ چرا دروغ میگویی که پیامبران چیزی را به عنوان ارث باقی نمیگذارند؛ که به آیات قرآن استناد نمود.[11] بعد از این که ابن ابی الحدید ماجرای فدک را نقل میکند که چگونه دست به دست شد، تا این که مینویسد عمر بن عبدالعزیز وقتی به خلافت رسید (... کانت اول ظلامة رَدّها...) رد فدک اولین رفع ظلمی بود که ابن عبدالعزیز انجام داد...[12] و شیعه هرگز معتقد نیست که حضرت فاطمه آن را به عنوان ارث مطالبه نمود و هرگز چنین چیزی در تاریخ شیعه منعکس نشده، بلکه این جعل اکاذیب و دروغها را بنابر نقل ابن ابی الحدید از ام المؤمنین عایشه نقل نمودهاند، که فاطمه میراث خود را از ابوبکر خواست، و روایتی معارض و کاملاً متناقض با این روایت از عایشه نقل شده است که قبلاً ذکر شد که عایشه به زنان پیغمبر گفته است که فدک مال آل محمد است. این تعارض آشکار نشانگر جعلی بودن و باطل بودن روایت آنهاست.[13]
همچنین روایات دیگری از عایشه نقل شده است که عباس و فاطمه مطالبه ارث خود از ابیبکر نمود. لذا این روایت با ضعف سند و متن و تعارض کاملاً از حیث اعتبار ساقط است.
علاوه بر این ابن ابیالحدید، تعارض در کلام ابیبکر را بر اساس روایتی نقل میکند که ابوبکر ابتدا اعتراف میکند که میراث پیامبر به اهلش میرسد و بعد جعل حدیث میکند که (لانورث) که تعارض و تضاد شدید بین دو قول است.[14]
و همچنین او نقل میکند که این روایت (لانورث) یک حدیثی کاملاً غریبی است، چون هیچ کس این روایت را از پیامبر به خبر ابیبکر نقل نکرده است.[15]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. الفدک فی التاریخ، محمدباقر صدر.
2. فدک، سید احمد فالی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، چاپ اول، 1410، ج4، ص271.
[2] . ابی الحسن بلاذری، فتوح البلدان، قم، منشورات الارومیه، 1404 ق، ص 44.
[3] . همان، ص 45.
[4] . همان، ص 46 47؛ و ابن اثیر الکامل، بیروت، دار صادر، 1399، ج 2، ص 225.
[5] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، 1409، ج 4، ص 84.
[6] . همان.
[7] . (ورثَ سلیمان بن داود...)، نحل، 16.
[8] . این حدیث جعلی است و هرگز از پیامبر نقل نشده است، چنان که ابن ابی الحدید در آن تردید نموده.
[9] . چنان که در قرآن سوره نساء آیات 11 الی 14 و آیات آخر سوره و آیات دیگر از قرآن مسئله ارث مطرح شد و به عنوان یک فریضه از آن یاد شده، مگر پیامبر اکرم از فرائض دیگر مثل نماز و... مستثنی بود، از این فریضه مستثنی شود.
[10] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، لبنان، دار احیاء التراث، 1409، ج 4، ص 80.
[11] . ابن ابی الحدید، همان، ص 80.
[12] . همان، ص 81.
[13] . همان، ص 81.
[14] . همان، ص 82، چنان که ابن ابی الحدید در ص 9 84، کاملاً درباره تعارض بین احادیث صحبت کرده و آنها را مردود شمرده است.
[15] . همان، ص 85.
- [سایر] اگر فدک هدیه پیامبر بود، چرا فاطمه زهرا آن را به عنوان ارث خود مطالبه میکند؟
- [سایر] اگر فدک هدیه پیامبر بود، چرا فاطمه زهرا آن را به عنوان ارث خود مطالبه میکند؟
- [سایر] چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) به طور علنی در ملاء عام موضوع بخشیدن فدک به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را مطرح نکردند؟
- [سایر] چرا پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به طور علنی در ملاء عام موضوع بخشیدن فدک به حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را مطرح نکردند؟
- [سایر] بر فرض این که پیامبر صلّی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا هبه کردهاند، چرا بین فرزندانش تبعیض قائل شدهاند؟
- [سایر] بر فرض این که پیامبر صلّی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا هبه کردهاند، چرا بین فرزندانش تبعیض قائل شدهاند؟
- [سایر] آیا فدک ارث حضرت زهرا(س) بود؟
- [سایر] فدک کجا است؟ چگونه به پیامبر رسید؟ به چه دلیل به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به ارث رسید و سرانجام آن چه شد؟
- [سایر] چرا پیامبر اکرم فدک را به حضرت زهرا داد؟
- [سایر] حکمت بخشش فدک به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).