عابس بن ابی شبیب شاکری، از اصحاب امام حسین علیه السّلام [1] و از جمله شهیدان کربلاست. عابس، از رجال برجستة شیعه و مردی دلیر، سخنور، کوشا، شب زنده دار و از طایفة بنی شاکر، طایفه ای از همدان بود. این طایفه از شیعیان مخلص وفادار در راه ولایت امیر مؤمنان علی علیه السّلام بودند و از شجاعان عرب بشمار می آمدند که امام علی علیه السّلام در واقعة صفین دربارة آنان فرمود: اگر شمار آنها به هزار نفر می رسید همانا خداوند آنچنان که شایستة او بود عبادت می شد. عابس ابن ابی شبیب، از کسانی بود که وقتی مسلم بن عقیل وارد کوفه شد و شیعیان آنجا در منزل مختار دور او جمع شدند و مسلم نامة امام حسین علیه السّلام را بر آنها خواند، همه گریه کردند؛ در این حال عابس به پا خاست و خداوند متعال را حمد و ثنا نمود سپس گفت: اما بعد من از حال مردم به تو نگویم که ندانم آنها چه در دل دارند و ترا به حمایت مردم نفریبم. ولی به خدا سوگند از باطن و تصمیم خویش بگویم که من اینک آماده و منتظر فرمان شمایم که چون بخوانید حضور یابم و در کنار شما با دشمنانتان نبرد کنم و با این شمشیرم در راه شما بجنگم تا زمانی که خدای را ملاقات نمایم و جز رضای خدا و پاداش خدا چیزی را نخواهم؛[2] وی همچنین، پس از بیعت کوفیان با مسلم بن عقیل،به عنوان پیک، نامه ای از سوی آن بزرگوار مبنی بر آمادگی مردم آنجا و دعوت از امام حسین علیه السّلام به عراق به آن حضرت در مکه رساند.[3] ابومخنف از تاریخ نویسان برجستة کوفه، دربارة رشادتهای عابس در حماسة خونین عاشورا چنین آورده است: (هنگامی که در کربلا جنگ به اوج خود رسید و جمعی از یاران امام به شهادت رسیدند، عابس که غلام خود شوذب را نیز به همراه داشت پیش آمد و به شوذب گفت: هان چه در سر داری و بر چه تصمیم می باشی؟ وی گفت: می خواستی چه تصمیمی داشته باشم جز اینکه به همراه تو در کنار فرزند دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله بجنگم تا کشته شوم؟! عابس گفت: گمان من به تو نیز این بود، پس هم اکنون خود را به امام عرضه کن که ترا در شمار یاوران خویش ببیند، چنان که سایر اصحاب را دید و تا من هم در مصیبت تو به پاداش الهی برسم، اگر امروز نزدیکتر از تو به من کسی بود، باز خوش داشتم او را پیش از خود بفرستم تا در مصیبت او اجر بیابم؛ چرا که امروز، روزی است که تا می توانیم باید در کسب اجر و ثواب بکوشیم؛ زیرا پس از امروز دیگر عملی نیست و تنها حساب است. آنگاه شوذب پیش رفت و بر امام حسین علیه السّلام سلام نمود؛ سپس به میدان نبرد شتافت و جنگید و شهید شد. پس از آن عابس عرض کرد: یا ابا عبدالله به خدا سوگند در روی زمین هیچ کسی از نزدیک و بیگانه نزد من عزیزتر و محبوب تر از تو نیست و اگر می توانستم با چیزی عزیزتر از تو دفاع کنم، در رکاب تو فدا می کردم، السلام علیک یا ابا عبدالله خدا را گواه می گیرم که من بر راه تو و راه پدرت هستم. سپس شمشیر کشید و روانة میدان شد و مبارز طلبید در حالی که بر پیشانیش نشان زخمی بود.) ابومخنف از ربیع بن تمیم همدانی نقل می کند که گفت: (هنگامی که عابس را دیدم که به میدان می آید او را شناختم پس گفتم: ای مردم! این شیر شیران است، این پسر ابن شبیب است، مبادا تنها به جنگ او بروید. در این حال عابس ندا می داد که آیا مردی هست که به جنگ من در آید؟ ولی کسی جرأت مصاف با او را ننمود. عمر بن سعد چون چنین دید: فریاد زد که: وای بر شما سنگبارانش کنید. پس از هر طرف سنگ به سوی او سرازیر گشت. عابس چون اینگونه دید، کلاه خود و زره خویش از تن درآورد و سپس حمله کرد و به خدا قسم او را دیدم که بیش از دویست نفر را به عقب می راند و چون کار بر سپاه ابن سعد تنگ آمد او را محاصره نمودند و از هر سوی به وی تاختند و او را به شهادت رساندند و سرش را بریدند.[4] و دیدم چند تن از افراد نامدرا سپاه بر آن درگیری داشتند و هر یک مدعی بود که من سر او را بریده ام و چون نزد عمر سعد آمدند. ابن سعد به آنان گفت: نزاع نکنید که این مرد را یک نفر نکشته است، همة شما در خون او شریکید و با این سخن به کشمکش آنان پایان داد.[5] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. معارف و معاریف، سیدمصطفی دشتی. 2. مقتل ابی مخنف. 3. لهوف، ابن طاووس. 4. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . الموسوی الخوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 1413 ق، ج10، ص193 و طوسی، الرجال، ج 33، ص 103 والتفرشی، سید مصطفی بن الحسین، نقد الرجال، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1418 ق، 1376 ج 3، و محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، الهادی، 1374 ص 275 حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، تهران، آرایه، 1379، ج 7، ص 162، 160. [2] . تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، ج 5، ص 355. و معارف و معاریف، ج 7، ص 161 160. و محمد بن طاهر الهادی، ابعار العین فی انصار الحسین علیه السّلام ، مرکز الدراسات الاسلامیه، لحرس الثوره، 1377 صص 129 126. [3] . معارف و معاریف، ج 7، ص 161، فرهنگ عاشورا، ص 274 و تاریخ طبری، ج 5، ص 375. [4] . اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل مقتل الحسین علیه السّلام ، ابومخنف (وقعة الطف) و اضافات نگارش علی محمد موسوی جزایری، قم، 1378، ص 285 282. و معارف و معاریف، ج 7، ص 162 161 و تاریخ طبری، ج 5، ص 444 443 و ابصار العین فی انصار الحسین علیه السّلام ، پیشین، ص 129 126 و فرهنگ عاشورا، پیشین، ص 275. [5] . تاریخ طبری، ج 5، ص 443 و معارف و معاریف، ج 7، ص 162 و فرهنگ عاشورا، ص 275.
عابس کیست؟
عابس بن ابی شبیب شاکری، از اصحاب امام حسین علیه السّلام [1] و از جمله شهیدان کربلاست. عابس، از رجال برجستة شیعه و مردی دلیر، سخنور، کوشا، شب زنده دار و از طایفة بنی شاکر، طایفه ای از همدان بود. این طایفه از شیعیان مخلص وفادار در راه ولایت امیر مؤمنان علی علیه السّلام بودند و از شجاعان عرب بشمار می آمدند که امام علی علیه السّلام در واقعة صفین دربارة آنان فرمود: اگر شمار آنها به هزار نفر می رسید همانا خداوند آنچنان که شایستة او بود عبادت می شد.
عابس ابن ابی شبیب، از کسانی بود که وقتی مسلم بن عقیل وارد کوفه شد و شیعیان آنجا در منزل مختار دور او جمع شدند و مسلم نامة امام حسین علیه السّلام را بر آنها خواند، همه گریه کردند؛ در این حال عابس به پا خاست و خداوند متعال را حمد و ثنا نمود سپس گفت: اما بعد من از حال مردم به تو نگویم که ندانم آنها چه در دل دارند و ترا به حمایت مردم نفریبم. ولی به خدا سوگند از باطن و تصمیم خویش بگویم که من اینک آماده و منتظر فرمان شمایم که چون بخوانید حضور یابم و در کنار شما با دشمنانتان نبرد کنم و با این شمشیرم در راه شما بجنگم تا زمانی که خدای را ملاقات نمایم و جز رضای خدا و پاداش خدا چیزی را نخواهم؛[2] وی همچنین، پس از بیعت کوفیان با مسلم بن عقیل،به عنوان پیک، نامه ای از سوی آن بزرگوار مبنی بر آمادگی مردم آنجا و دعوت از امام حسین علیه السّلام به عراق به آن حضرت در مکه رساند.[3] ابومخنف از تاریخ نویسان برجستة کوفه، دربارة رشادتهای عابس در حماسة خونین عاشورا چنین آورده است:
(هنگامی که در کربلا جنگ به اوج خود رسید و جمعی از یاران امام به شهادت رسیدند، عابس که غلام خود شوذب را نیز به همراه داشت پیش آمد و به شوذب گفت: هان چه در سر داری و بر چه تصمیم می باشی؟ وی گفت: می خواستی چه تصمیمی داشته باشم جز اینکه به همراه تو در کنار فرزند دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله بجنگم تا کشته شوم؟! عابس گفت: گمان من به تو نیز این بود، پس هم اکنون خود را به امام عرضه کن که ترا در شمار یاوران خویش ببیند، چنان که سایر اصحاب را دید و تا من هم در مصیبت تو به پاداش الهی برسم، اگر امروز نزدیکتر از تو به من کسی بود، باز خوش داشتم او را پیش از خود بفرستم تا در مصیبت او اجر بیابم؛ چرا که امروز، روزی است که تا می توانیم باید در کسب اجر و ثواب بکوشیم؛ زیرا پس از امروز دیگر عملی نیست و تنها حساب است. آنگاه شوذب پیش رفت و بر امام حسین علیه السّلام سلام نمود؛ سپس به میدان نبرد شتافت و جنگید و شهید شد.
پس از آن عابس عرض کرد: یا ابا عبدالله به خدا سوگند در روی زمین هیچ کسی از نزدیک و بیگانه نزد من عزیزتر و محبوب تر از تو نیست و اگر می توانستم با چیزی عزیزتر از تو دفاع کنم، در رکاب تو فدا می کردم، السلام علیک یا ابا عبدالله خدا را گواه می گیرم که من بر راه تو و راه پدرت هستم. سپس شمشیر کشید و روانة میدان شد و مبارز طلبید در حالی که بر پیشانیش نشان زخمی بود.)
ابومخنف از ربیع بن تمیم همدانی نقل می کند که گفت: (هنگامی که عابس را دیدم که به میدان می آید او را شناختم پس گفتم: ای مردم! این شیر شیران است، این پسر ابن شبیب است، مبادا تنها به جنگ او بروید. در این حال عابس ندا می داد که آیا مردی هست که به جنگ من در آید؟ ولی کسی جرأت مصاف با او را ننمود. عمر بن سعد چون چنین دید: فریاد زد که: وای بر شما سنگبارانش کنید. پس از هر طرف سنگ به سوی او سرازیر گشت. عابس چون اینگونه دید، کلاه خود و زره خویش از تن درآورد و سپس حمله کرد و به خدا قسم او را دیدم که بیش از دویست نفر را به عقب می راند و چون کار بر سپاه ابن سعد تنگ آمد او را محاصره نمودند و از هر سوی به وی تاختند و او را به شهادت رساندند و سرش را بریدند.[4] و دیدم چند تن از افراد نامدرا سپاه بر آن درگیری داشتند و هر یک مدعی بود که من سر او را بریده ام و چون نزد عمر سعد آمدند. ابن سعد به آنان گفت: نزاع نکنید که این مرد را یک نفر نکشته است، همة شما در خون او شریکید و با این سخن به کشمکش آنان پایان داد.[5]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معارف و معاریف، سیدمصطفی دشتی.
2. مقتل ابی مخنف.
3. لهوف، ابن طاووس.
4. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الموسوی الخوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 1413 ق، ج10، ص193 و طوسی، الرجال، ج 33، ص 103 والتفرشی، سید مصطفی بن الحسین، نقد الرجال، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1418 ق، 1376 ج 3، و محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، الهادی، 1374 ص 275 حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، تهران، آرایه، 1379، ج 7، ص 162، 160.
[2] . تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، ج 5، ص 355. و معارف و معاریف، ج 7، ص 161 160. و محمد بن طاهر الهادی، ابعار العین فی انصار الحسین علیه السّلام ، مرکز الدراسات الاسلامیه، لحرس الثوره، 1377 صص 129 126.
[3] . معارف و معاریف، ج 7، ص 161، فرهنگ عاشورا، ص 274 و تاریخ طبری، ج 5، ص 375.
[4] . اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل مقتل الحسین علیه السّلام ، ابومخنف (وقعة الطف) و اضافات نگارش علی محمد موسوی جزایری، قم، 1378، ص 285 282. و معارف و معاریف، ج 7، ص 162 161 و تاریخ طبری، ج 5، ص 444 443 و ابصار العین فی انصار الحسین علیه السّلام ، پیشین، ص 129 126 و فرهنگ عاشورا، پیشین، ص 275.
[5] . تاریخ طبری، ج 5، ص 443 و معارف و معاریف، ج 7، ص 162 و فرهنگ عاشورا، ص 275.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب ان از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست در صورت امکان بنابر احتیاط واجب همه انها را راضی کند و در صورت عدم امکان باید مالک به قرعه معین شود
- [آیت الله اردبیلی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، باید تا حدّ امکان از تمام آنان تحصیل رضایت نماید و اگر ممکن نگردید، آن مقدار از مال را بین آنان به طور مساوی تقسیم نماید.
- [آیت الله بروجردی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، باید آن مال را به طور مساوی بین آن چند نفر قسمت کند.
- [آیت الله بهجت] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست، ولی نتواند بفهمد کیست، باید بنابر احتیاط با آنها مصالحه نماید، و اگر مصالحه ممکن نیست، بنابر اظهر بین آنها به نسبت سهم هر کدام تقسیم نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود ومقدار حرام معلوم باشد وانسان بداند که صاحب آن از چند نفر معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، واجب آن است که رضایت همه را تحصیل کند و اگر ممکن نباشد یا مستلزم ضرر فوقالعاده باشد، باید عمل به قرعه در تعیین مالک بنماید.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفرِ معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست ، باید قرعه بیندازد و به نام هر کس افتاد مال را به او بدهند . 5 جواهری که به واسطه فرو رفتن در دریا بدست می آید
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معیّن بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، باید قرعه بیندازد و بنام هر کس افتاد مال را به او بدهد. 5 جواهری که بواسطه فرو رفتن در دریا بدست می آید
- [آیت الله مظاهری] در موقع ازدواج یا وضع حمل و مانند آن، هدایایی برای زن و شوهر میآورند، اگر اینگونه هدایا را به حساب زن و برای او آوردهاند ملک اوست و اگر به حساب شوهر آورده باشند تعلّق به او دارد و اگر شک کنند که به حساب کیست، باید مصالحه شود.
- [امام خمینی] اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بفهمد کیست، به احتیاط واجب باید از تمام آنان تحصیل رضایت نماید، و اگر ممکن نگردید باید قرعه بیندازد و به نام هر کس افتاد مال را به او بدهند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد، و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست، ولی نتواند بفهمد کیست، اگر ممکن است همه را راضی کند، و اگر ممکن نشد، آن مال را به طور مساوی بین آن چند نفر قسمت کند کافی است مگر آن که آن مال به تقصیر او تحت یدش قرار گرفته باشد.