در اکثر تواریخ و کتب روائی معتبر اهل سنت این حقیقت با عباراتی نزدیک به این مضمون منعکس شده است: ابوبکر به قنفذ گفت: بسوی علی برگرد و به او بگو: خلیفه رسول خدا از تو می خواهد که بیعت کنی، پس قنفذ آمد و آنچه که به آن امر شده بود بجا آورد، علی صدایش را بلند کرد و گفت: سبحان الله؟ مرا دعوت می کند به پذیرفتن آنچه که برای او نیست(خلافت). پس قنفذ برگشت، و سخن حضرت را به ابوبکر ابلاغ کرد، ابوبکر گریه ای طولانی کرد؛ سپس عمر بلند شد و جماعتی هم با او همراه شدند تا به درب خانه فاطمه رسیدند و دق الباب کردند، وقتی فاطمه صدای آنها را شنید با ندای بلندی سر داد: ای پدر، ای رسول خدا؛ بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه می بینیم، تا آن جماعیت صدا و گریه فاطمه را شنیدند، با چشمی گریان از کارشان منصرف شدند و در حالی که نزدیک بود دلهایشان دو تکه شود و جگرهایشان پاره شود برگشتند اما عمر با عده ای باقی ماندند، و علی را از منزلش خارج کردند و کشان کشان نزد ابی بکر بردند، و گفتند که بیعت کن، علی گفت: هرگز من چنین کاری نمی کنم و به زبان نمی آورم. گفتند: قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست گردنت را می زنیم. علی گفت: چگونه بنده خدا و برادر رسول او را می کشید؟ عمر گفت: بنده خدا هستی و اما برادر رسول خدا نه. ولی ابوبکر ساکت بود و حرفی نمی زد، عمر به ابوبکر گفت آیا امری در مورد او نمی کنی؟ ابوبکر گفت: او را به چیزی مجبور نمی کنم.... زمانی عمر به ابی بکر گفت: بیا برویم به پیش فاطمه، ما او را غضبناک کردیم، همه با هم رفتند، پس اجازه خواستند تا بر فاطمه وارد شوند، فاطمه به عمر و ابوبکر اجازه نداد، با علی صحبت کردند، پس علی آنها را داخل منزل کرد، هنوز ننشسته بودند که فاطمه صورتش را به طرف حیاط منزل برگردانده (یعنی به ابوبکر و عمر نگاه نکرد) آن دو به فاطمه سلام کردند، اما فاطمه جواب سلام آنها را نداد، پس ابوبکر صحبت کرد و گفت: ای حبیبه رسول خدا! ..... فاطمه گفت: شما را به خدا سوگند می دهم آیا نشنیدید رسول خدا فرمود: (رضایت و خشنودی فاطمه، رضایت و خشنودی من است، و نارضایتی او نارضایتی من است، پس هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته است.....) عمر و ابوبکر گفتند بلی..... فاطمه گفت: (همانا خدا و ملائکه اش را شاهد می گیرم که شما مرا ناراحت و ناخشنود کرده اید و من از شما ناراضی هستم و وقتی با پیامبر ملاقات کنم از شما به او شکایت می کنم!........) این قضیه با اندک تفاوت هایی در کتب دیگری مثل صحیح بخاری، ج43، ص170، عوالم العلوم و المعارف، تالیف شیخ بحرانی، ص225، المستر شد تالیف محمد بن جریر طبری، ص377، الهدایه الکبری تالیف حسین بن حمدان ص40، و نیز در الغدیر تالیف علامه امینی، جلد9، ص382 که از منابع مختلف اهل سنت نقل کرده است. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. بیت الاخوان، تالیف شیخ عباس قمی. 2. کتاب سلیم بن قیس. 3. صحیح بخاری جلد پنجم.
در اکثر تواریخ و کتب روائی معتبر اهل سنت این حقیقت با عباراتی نزدیک به این مضمون منعکس شده است:
ابوبکر به قنفذ گفت: بسوی علی برگرد و به او بگو: خلیفه رسول خدا از تو می خواهد که بیعت کنی، پس قنفذ آمد و آنچه که به آن امر شده بود بجا آورد، علی صدایش را بلند کرد و گفت: سبحان الله؟ مرا دعوت می کند به پذیرفتن آنچه که برای او نیست(خلافت). پس قنفذ برگشت، و سخن حضرت را به ابوبکر ابلاغ کرد، ابوبکر گریه ای طولانی کرد؛ سپس عمر بلند شد و جماعتی هم با او همراه شدند تا به درب خانه فاطمه رسیدند و دق الباب کردند، وقتی فاطمه صدای آنها را شنید با ندای بلندی سر داد: ای پدر، ای رسول خدا؛ بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه می بینیم، تا آن جماعیت صدا و گریه فاطمه را شنیدند، با چشمی گریان از کارشان منصرف شدند و در حالی که نزدیک بود دلهایشان دو تکه شود و جگرهایشان پاره شود برگشتند اما عمر با عده ای باقی ماندند، و علی را از منزلش خارج کردند و کشان کشان نزد ابی بکر بردند، و گفتند که بیعت کن، علی گفت: هرگز من چنین کاری نمی کنم و به زبان نمی آورم. گفتند: قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست گردنت را می زنیم. علی گفت: چگونه بنده خدا و برادر رسول او را می کشید؟ عمر گفت: بنده خدا هستی و اما برادر رسول خدا نه. ولی ابوبکر ساکت بود و حرفی نمی زد، عمر به ابوبکر گفت آیا امری در مورد او نمی کنی؟ ابوبکر گفت: او را به چیزی مجبور نمی کنم....
زمانی عمر به ابی بکر گفت: بیا برویم به پیش فاطمه، ما او را غضبناک کردیم، همه با هم رفتند، پس اجازه خواستند تا بر فاطمه وارد شوند، فاطمه به عمر و ابوبکر اجازه نداد، با علی صحبت کردند، پس علی آنها را داخل منزل کرد، هنوز ننشسته بودند که فاطمه صورتش را به طرف حیاط منزل برگردانده (یعنی به ابوبکر و عمر نگاه نکرد) آن دو به فاطمه سلام کردند، اما فاطمه جواب سلام آنها را نداد، پس ابوبکر صحبت کرد و گفت: ای حبیبه رسول خدا! .....
فاطمه گفت: شما را به خدا سوگند می دهم آیا نشنیدید رسول خدا فرمود: (رضایت و خشنودی فاطمه، رضایت و خشنودی من است، و نارضایتی او نارضایتی من است، پس هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته است.....) عمر و ابوبکر گفتند بلی.....
فاطمه گفت: (همانا خدا و ملائکه اش را شاهد می گیرم که شما مرا ناراحت و ناخشنود کرده اید و من از شما ناراضی هستم و وقتی با پیامبر ملاقات کنم از شما به او شکایت می کنم!........)
این قضیه با اندک تفاوت هایی در کتب دیگری مثل صحیح بخاری، ج43، ص170، عوالم العلوم و المعارف، تالیف شیخ بحرانی، ص225، المستر شد تالیف محمد بن جریر طبری، ص377، الهدایه الکبری تالیف حسین بن حمدان ص40، و نیز در الغدیر تالیف علامه امینی، جلد9، ص382 که از منابع مختلف اهل سنت نقل کرده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. بیت الاخوان، تالیف شیخ عباس قمی.
2. کتاب سلیم بن قیس.
3. صحیح بخاری جلد پنجم.
- [سایر] شبهه: از آنجایی که اصحاب پیامبر تا آخر عمر همواره حرمت حضرت زهرا (س) را نگه داشتند، غضب فاطمه (س) چه ربطی به عمر و ابوبکر دارد؟
- [سایر] آیا در کتابهای اهلسنّت درباره یورش به خانه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) اشارهای شده است؟
- [سایر] چرا حضرت فاطمه(س) فاطمه نامیده شده است؟
- [سایر] از علت شهادت حضرت فاطمه(س) در کتابهای اهل تسنن چیزی بیان شده است؟
- [سایر] کتابهای اصیل وکاملی درباره زندگی حضرت زهرا معرفی کنید؟
- [سایر] کتابهای اصیل وکاملی درباره زندگی حضرت زهرا معرفی کنید؟
- [سایر] قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) کیست؟
- [سایر] چرا حضرت فاطمه معصومه(س) ازدواج نکردند؟
- [آیت الله سبحانی] اگر عاقد بگوید انکحت موکلاتی فاطمه، زهرا، زینب لموکِلی احمد، علی، حسین یعنی قصد دارد فاطمه را به عقد احمد و زهرا به عقد علی و زینب را به عقد حسین درآورد آیا چنین عقدی صحیح است؟
- [سایر] چرا حضرت علی (ع) قبل از حضرت فاطمه در را باز نکرد تا حضرت فاطمه (س) شهید نشود؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).