در روز عاشورا عمروبن الحجاج از میان لشکر عمر سعد بانگ برآورد: )یا اهل الکوفه الزموا طاعتکم و جماعتکم و لاترتابوا فی قتل من مرق من الدین و خالف الامام( و با این سخنان امام حسین )ع( را از مارقین و خروج کنندگان بر پیشوای مسلمانان معرفی کرد و متأسفانه اصل چنین تفکری هنوز هم وجود دارد. مسلماً در اینکه قیام امام حسین )ع( تمرد و شورش در مقابل حکومت جائر وقت بود، شکی نیست اما باید توجه داشت که از دیدگاه اسلامی تمرّد و شورش علیه حکومت، به طور مطلق ممنوع نیست هر چند برخی از مکاتب و مذاهب چنین حقی را قائل نیستند. حق تمرّد رابطه مستقیمی با مسأله الزام سیاسی و چرایی وجوب اطاعت از دولت- به عنوان اساسی‌ترین مسأله فلسفه سیاسی- دارد. در توضیح این مسأله که آیا می‌توان بر علیه دولت قیام کرد؟ ابتدا باید به این مسأله بپردازیم که اصولًا چرا باید از دولت اطاعت کنیم؟ آیا اطاعت از دولت همواره مطلق بوده و هیچ جایی برای مخالف وجود ندارد؟ اگر وجود دارد، تحت چه ضوابط و شرایطی است؟ پاسخ این سؤالات را از دیدگاه نظریه دموکراسی و نظریه حق الهی، پی می‌گیریم. یک. حق تمرد در نظریه دموکراسی غرب مبنای مشروعیت حکومت را )قرارداد اجتماعی و رضایت مردم( می‌داند. مهم‌ترین رسالت حکومت، تأمین امنیت شهروندان است و در مقابل، وظیفه شهروندان اطاعت از حکومت است. وضع و اجرای قوانین از سوی حکومت بر این اساس، ناشی از وکالتی است که از ناحیه مردم- در جهت تأمین امنیت به تعبیر )هابز( و یا حمایت از حقوق طبیعی به تعبیر )لاک(- دارد. طرفداران نظریه قرارداد یا اصلًا به حق تمرّد و شورش علیه دولت قائل نیستند )مانند هابز( و یا آنکه چنین حقی را تنها برای )ملت( جایز می‌شمارند نه )افراد(. چنان که اعلامیه استقلال آمریکا می‌گوید: )حکومت‌ها قدرت عادلانه‌شان را از رضایت حکومت شوندگان می‌گیرند. ما معتقدیم که هرگاه شکلی از حکومت به نابود کننده این اهداف تبدیل شود، این حق مردم است که آن حکومت را سرنگون سازند و یا تغییر دهند و بر جای آن، حکومت جدیدی تأسیس کنند((1) جان لاک، با آنکه از حقوق طبیعی انسان‌ها دفاع می‌کند و در برابر انحراف حکومت، حق )شورش مردم( را مطرح می‌کند ولی سخن او چندان روشن نیست. او در )رساله‌ای درباره حکومت مدنی( می‌گوید: )بنابر قانونی که بر تمام قوانین موضوعه انسانی، مقدم است و بر همه آنها برتری دارد، مردم حق تصمیم‌گیری نهایی را- که به افراد جامعه متعلق است- برای خود محفوظ می‌دانند و تا هنگامی که )داوری زمین( برای رسیدگی نباشد، می‌توانند به )درگاه الهی( توسل جویند((2). اما با این وجود )افراد( جامعه، حق شوریدن علیه کسی را که به نظرشان امانت‌دار خوبی نیست، ندارند هر چند این حق برای )جامعه(- از طریق اکثریت افراد آن- وجود دارد.(3) از این رو بسیاری از طرفداران نظریه دموکراسی، حق تمرّد را در یک نظام دموکراتیک به رسمیت نمی‌شناسند. آنان بر این باورند که در نظام‌های دموکراتیک، می‌توان از این مسأله چشم‌پوشی کرد زیرا دموکراسی فرصت و امکان کافی را برای ابراز عقاید اقلیت فراهم می‌آورد و در حقیقت، )حق تمرد( را به شکل نهادینه در می‌آورد.(4) چنین دیدگاهی در مورد عدم جواز تمرد در حکومت‌های دموکراتیک با اعتراضات زیادی مواجه شده، است از جمله اینکه: یکم. چرا فرد نمی‌تواند از )توافق اول( خارج شده و در شرایطی که حکومت را برای سعادت خود خطرناک می‌بیند، رضایت خود را پس بگیرد؟(5) دوم. این فرض را که اکثریت حاکم، به حقوق دیگران تجاوز کنند، نمی‌توان همیشه منتفی دانست، چنان‌که تجربه نشان می‌دهد رژیم‌های دموکراتیک، نیز می‌توانند حکومت اختناق و استعمار و گاهی وحشت باشند. )تاریخ نشان می‌دهد که همیشه امکان این هست که اصل اراده عمومی، به خودکامگی و استبداد منجر شود(.(6) سوم. تشخیص اینکه در دموکراسی برای اقلیت، فرصت کافی وجود دارد، باکیست؟ و چه کسی قضاوت می‌کند که منافع اقلیت تأمین شده و جایی برای تمرّد وجود ندارد؟ اگر این تشخیص- از سوی هر مرجعی- مطابق نظر اقلیت نباشد، قهراً ادعای آنان برای تضییع حقوق‌شان، بدون پاسخ خواهد ماند و به گفته )فرانتس نویمان(: )نظریه طرفدار دموکراسی، هیچ چاره‌ای برای مشکل حق تمرّد نیندیشیده است(.(7) چهارم. نتیجه آنکه در نظریه دموکراسی، از آنجا که تنها خواست و رضایت اکثریت مبنای حقوق بوده و باید ارزش شمرده شود، هیچ کس نمی‌تواند بر خلاف اراده عمومی چیزی را )حق( یا )ارزش( تلقی کرده و به آن استناد نماید. ازاین‌رو هیچ فرصتی برای تمرد نمی‌تواند وجود داشته باشد. مسدود شدن فضای سیاسی جامعه در دموکراسی و یکه تازی اکثریت- به خصوص که معمولًا )اقلیتی( به عنوان )اکثریت نسبی( قدرت را تصاحب می‌کند و بر )اکثریت مطلق( فرمانروایی مطلق می‌یابد- زمینه گرایش مجدد به )آنارشیسم( را فراهم آورده است.(8) دو. حق تمرّد در نظریه حق الهی در این نظریه مشروعیت حکومت مستند به اذن الهی بوده و از حاکمیت الهی سرچشمه می‌گیرد. این نظریه از پیشینه زیادی برخوردار است و در بستر تاریخ به اشکال گوناگونی پدیدار شده است. در امپراتوری کهن شرقی، امپراتوران و در عصر فراعنه، فرعون‌ها خود را خدا می‌دانستند. در برخی دیدگاه‌ها، پادشاه منشائی الهی داشت و حاکمیت او از خداوند نشأت می‌گرفت. در قرون وسطی، مسیحیان معتقد بودند که حکومت منشائی الهی دارد و در مشرق زمین نیز رواج اندیشه )ظلل اللَّه( بیانگر ارتباط پادشاه با خداوند بود.(9) در مورد حق تمرد در این نظریه دیدگاه‌های متفاوت وجود دارد: 1. در کتاب مقدس، آغاز فصل سیزدهم آمده است: )همه باید از فرمان‌روایان اطاعت کنند زیرا هر قدرتی ناشی از خداوند است و هر ولیّ امری را او گمارده است. پس آن که در برابر فرمانروا مقاومت کند، بر نظام الهی خروج کرده و خود را در معرض عذاب قرار داده است(. توماس قدیس، نیز بر این عقیده بود که: هیچ فردی نباید با فرمانروای خودکامه، به مقابله برخیزد یا او را به قتل برساند، هر چند این کار با )اقتدار عمومی( می‌تواند عملی شود.(10) در گذشته، متون سیاست غرب، حامل این پیام بوده است از آنجا که حکمران به مشیت الهی، قدرت را به دست گرفته است، باید پادشاه را هرچند ستمگر، پذیرفت و چاره‌ای جز اطاعت کردن و دم نزدن وجود ندارد.(11) 2. دیدگاه اهل سنت در میان مسلمانان، غالباً چنین دیدگاهی، مورد تأیید و قبول قرار نگرفته است و بسیاری از فرقه‌های اسلامی، قیام علیه فرمانروای بیدادگر و عزل او را جایز شمرده‌اند هر چند که )نگرانی از فراگیر شدن فتنه و آشوب( هم، به عنوان یک مانع جدّی در فتوا به جواز شورش پیوسته وجود داشته است.(12) البته برخی هم مانند ابوحنیفه علاوه بر فتوا به جواز، عملًا هم از قیام‌های ضد جور، حمایت کرده‌اند.(13) در مقابل نیز جماعتی نظیر )حنابله( خروج بر حاکم جائر را به صراحت تخطئه نموده و از آن منع کرده‌اند. متأسفانه همین رأی، معمولًا در میان اهل سنت، از اقبال و نفوذ بیشتری برخوردار بوده است زیرا یکم. برداشت‌های سطحی از برخی روایات پیامبر )ص( مانند: )اسمعو او اطیعوا فانما علیهم ما حمّلوا و علیکم ما حمّلتم( در میان آنها رواج یافته است. دوم. بسیاری از صاحبان این آرا، ارتباط نزدیکی با صاحبان قدرت داشته‌اند. سوم. جریان عقل گرایی در میان آنها رو به افول گذاشته و فرقه‌هایی مانند معتزله، درحاشیه قرار گرفته‌اند. ابن ابی الحدید معتزلی می‌گوید: اصحاب ما قیام علیه ائمه جور را واجب می‌شمارند در حالی که پیروان مسلک اشعری- مانند ابوحامد غزالی- چنین اعتقادی ندارند.(14) متأسفانه نفوذ این افکار در میان اهل سنت، سبب شده که در حال حاضر، پاره‌ای از گروه‌های مخالف و مبارز در کشورهای عربی- که پای‌بند مسائل دینی‌اند- با این نگرانی مواجه‌اند که مبادا قیام مسلحانه در برابر حکومت جائر، خلاف شرع باشد. 3. دیدگاه شیعه به دلیل ارتباط مسأله شورش و تمرّد با موضوع مشروعیت حکومت، جواز تمرّد را به صورت مختصر در )حکومت غیر مشروع( و )حکومت مشروع( بررسی می‌کنیم: 1 -3. تمرّد در دولت جور بر اساس اعتقاد شیعه، چون در عصر حضور، )عصمت( از شرایط امامت و رهبری است، لذا حاکم غیر معصوم، با هر عملکردی، حاکم غاصب و جائر تلقی می‌شود و دخالتش در مسائل حکومتی، ناروا و غصب است. در عصر غیبت نیز حاکمی که از سوی )امام عصر( مأذون نباشد، جائر است و چون چنین اجازه‌ای، اختصاص به فقیه عادل دارد و برای غیر او به اثبات نرسیده است لذا دولتی که تحت زعامت فقیه جامع‌شرایط قرار نگیرد، دولت جور و طاغوت است.(15) دستگاه حاکم با عدم مشروعیت، حق فرمانروایی نداشته و شهروندان ملزم به فرمانبرداری از آن نیستند. اما با این وجود باید بین دولت‌های جور در شرایط اضطرار و دولت‌های جور در شرایط عادی تفکیک قائل شد زیرا: در قسم اول هر چند دولت به طور ذاتی فاقد مشروعیت است، ولی در اثر شرایط اجتماعی و سیاسی، باید از پاره‌ای مخالفت‌ها با آن چشم پوشی کرد تا مصلحت بالاتری تأمین شده و یا از فساد بیشتری جلوگیری شود. در چنین وضعی، لزوم اطاعت برخاسته از مشروعیت حکومت نیست بلکه در اثر یک عنوان ثانوی )شرایط اضطراری( است. به عنوان نمونه فقهای شیعه همکاری با دولت جور را حرام می‌دانند اما در مواردی نظیر دفع تهاجمات دشمنان اسلام به سرزمین اسلامی و در حد ضرورت همکاری و اطاعت از فرمان‌های دولت جور را لازم می‌دانند. طبیعی است چنین موضوعی اولًا به معنای مشروعیت دادن به دولت جور نبوده و ثانیاً در شرایط اضطراری و با رعایت مصالح جامعه اسلامی و در حدّ ضرورت بوده است. پشتوانه چنین دیدگاهی، آموزه‌های اصیل اسلامی است چنان‌که امام هشتم )ع(- در پاسخ به فردی که درباره حکم مرزبانی از کشور اسلامی در برابر مهاجمان خارجی سؤال کرد- فرمود: )در صورتی که احتمال خطر بر حوزه اسلام و مسلمانان می‌رود، باید جنگید، ولی جنگ و قتال، نه برای تقویت سلطان، بلکه برای حراست از جامعه اسلامی است: )و ا ن خاف علی بیضة الاْسْلامِ و المسلمین‌قاتل فیکون قتاله لنفسه و لیس للسلطان((16). مراحل تمرّد: بر اساس آموزه‌های اسلامی تمرّد در مقابل حاکم جور دارای مراحلی است: یکم. انکار و امتناع انکار و امتناع از پذیرش فرمانروا، و خودداری از بیعت با حکومت جور، سیره امامان معصومین )ع( بوده است چنان‌که امام علی )ع( در مدت حیات حضرت زهرا )س(، حاضر به بیعت با خلیفه نگردید، و یا امام حسین )ع( از بیعت با یزید خودداری نموده و به عبداللَّه بن زبیر فرمود: )انّی لا ابایع له ابداً لَان الاْمْرَ انما کانَ لی مِنْ بَعْدِ اخِی الْحَسَنْ(: )هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد زیرا پس از برادرم حسن، خلافت از آن من است(.(17) البته باید توجه داشت که گاهی بیعت بالاصاله جایز نیست اما تحت شرایطی ممکن است این حکم تغییر کند. به عنوان نمونه امام علی )ع( برای حفظ و تقویت دین مبین اسلام و کیان اسلامی بیعت با خلفا را پذیرفتند: )فخشیت ان لم انصرالاسلام و اهله ان اری فیه ثلماً او حدماً تکون المصیبة به علیّ اعظم من فوت ولایتکم((18). اما در قضیه امام حسین )ع(، از آنجا که بیعت با یزید به معنای صحّه گذاشتن بر فساد و فسق و فجوری بود که یزید به طور علنی بدان مبادرت می‌ورزید و دین اسلام را به بازی گرفته بود و در نتیجه نابودی دین اسلام محسوب می‌گشت آن حضرت حتی در اضطراری‌ترین شرایط حاضر به بیعت با آن حاکم فاسق نشد. آن بزرگوار در تبیین امتناعشان از بیعت با یزید می‌فرماید: )ان السنة قد امیتت و ان‌البدعة قد احییت((19) )همانا سنت مرده است و بدعت زنده شده است(. دوم. قیام و مبارزه دومین وظیفه در مقابل حاکم جور، امر به معروف و نهی از منکر است که از تذکّر زبانی آغاز می‌شود و تا اقدام عملی برای ساقط کردن حاکم جائر و فروپاشی دولت جور، ادامه می‌یابد. در این زمینه قیام و شورش از اهمیت بیشتری برخوردار است. شورش عده‌ای از مسلمانان در مقابل عثمان- که بدعت‌های زیادی در دین اسلام به وجود آورده بود- اولین تجربه مسلمانان در این زمینه بود. نمونه دیگر قیام در برابر حاکم جور، نهضت امام حسین )ع( است، که شخصاً بر مبنای وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به مخالفت با یزید برخاست. امام )ع( مخالفت با ظالم را به عنوان امر به معروف و نهی از منکر، واجب شمرد و عالمان و دانایان را مورد عتاب قرار داد که چرا به سازش با ظلمان تن داده و آسوده خاطر نشسته‌اید: )بالادهان والمصانعة عند الظلم تأمنون کل ذلک مما امرکم اللَّه به من النهی و التناهی و انتم عنه غافلون((20) یعنی، چرا با فرار از مرگ، ستمگران را قدرت بخشیده‌اید تا هوس‌های خود حاکم کنند، ضعیفان را در چنگ بگیرند، مستضعفان را در تنگنا قرار دهند، حکومت را بر وفق خودخواهی‌های خویش اداره کنند و امام حسین )ع( برای اثبات عدم مشروعیت حاکمیت بنی‌امیه و لزوم حمایت و اطاعت از آن حضرت در جهت رسیدن به دولت حق به بیان ویژگی‌های امام و رهبر راستین جامعه پرداخته، می‌فرمایند: )فلعمری ماالامام الا العامل بالکتاب، والآخذ بالقسط و الدائن بالحق، والحابس نفسه علی ذات اللَّه((21) و در خطابه‌ای به سپاهیان حرّ بن یزید ریاحی برای ضرورت قیام در برابر فرمانروایی یزید می‌فرماید: )االاوان هولاء القوم قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا بالفی‌ء واحلّوا حرام اللَّه و حرّموا حلال اللَّه و انا احق من غیر((22). 2 -3. تمرّد در دولت حق در اعتقاد شیعه، دولت حق و حکومت مشروع، با امامت و پیشوایی امام معصوم )ع( برقرار می‌گردد و در عصر غیبت امام )ع(، نیازمند اذن و نصب معصوم )ع( است که به فقهای جامع شرایط اعطا شده است. مسلماً در دوره امامت و حکومت معصوم )ع( تمرّد در برابر آنان قابل توجیه نیست زیرا با توجه به ویژگی عصمت، احتمال خطا و اشتباه، و یا گناه و انحراف، منتفی است. ازاین‌رو تمرّد و شورش بر امام معصوم، قطعاً )بغی( تلقی می‌شود و باید با آن مقابله کرد. علامه حلّی در این زمینه می‌گوید: )هر کس بر امام عادل خروج کند، بالاجماع جنگیدن با او واجب است(.(23) اما بحث در دوره غیبت و حکومت ولی فقیه واجد شرایط است که در این صورت چگونه می‌توان تمرد را موجّه دانست؟ هم‌چنان که می‌دانیم در نظریه حق الهی، اطاعت از فرمانروا، پیوسته )در محدوده اذن الهی( مشروع است و در خارج از آن، هرگز اطاعت جایز نیست. ازاین‌رو در برابر هیچ فرمانروایی اطاعت مطلق- به معنای اطاعت حتی خارج از ضوابط شرع- پذیرفتن نیست: )لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق((24). در مورد امامان معصوم )ع( با وجود عصمت طبعاً اعمال و فرمان مخالف شرع از آن بزرگواران صادر نمی‌شود، تا نیازی به تمرّد باشد. اما در مورد منصوبان آن بزرگواران، اطاعت فقط در محدوده ضوابط شرعی و احکام اسلامی و مصالح اجتماعی است چنان‌که امام علی )ع( در منصوب نمودن مالک اشتر ضمن تمجید و تکریم فراوان از او، از مردم مصر می‌خواهد )فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق((25) )تا آنجا که سخنش مطابق حق است، اطاعتش کنید(. همچنین امام )ع( در هنگام معرفی عبداللَّه‌بن عباس به عنوان حاکم بصره به مردم فرمود: )تا آنجا که مطیع خدا و پیامبر است، اطاعتش کنید و اگر بدعتی در میان شما پدید آورد و یا از حق منحرف گردید، به من اعلام کنید تا او را عزل کنم((26). البته باید توجه کرد که ارزیابی و تشخیص حق و باطل در عملکرد حاکم و یا دولت اسلامی و احکام صادره از آنان، از عهده کسانی ساخته است که از یک سو بر مبانی حقوق اسلامی مسلّط بوده و موازین شرعی را به خوبی بفهمند و از سوی دیگر بر مقتضیات زمان اشراف داشته باشند. به علاوه آنچه انحراف یا اشتباه حاکم تلقی می‌شود، صورت‌های مختلفی دارد که بخشی از آن به خروج از موازین تقوا و عدالت و بخشی دیگر به درک ناصواب از مسائل اسلامی و یا اوضاع اجتماعی مربوط می‌شود(27). بنابراین باید بین این دو موضوع تفاوت قائل شد زیرا خروج از موازین تقوا و عدالت به هیچ وجه پذیرفتنی نیست، و خود به خود باعث معزول شدن و عدم مشروعیت حاکم اسلامی می‌شود. اما اشتباه در تشخیص صحیح و تحلیل مسائل و یا اوضاع اجتماعی و پیش بینی حوادث و مصالح- در صورتی که به ندرت اتفاق بیفتد و یا اینکه ناشی از خودرأیی و عدم مشورت با کار شناسان و متخصصان امر نباشد- در همه حکومت‌های دنیا بوده و عقلًا و شرعاً امری پذیرفتنی و قابل اغماض است چنان که شهیدصدر در این باره می‌گوید: )در صورتی که مجتهد از جایگاه ولایت عامه بر شؤون مسلمین- و نه قضاوت- حکمی صادر کند، نقض آن حتی با علم به مخالفت، جایز نیست و کسی که به خطای آن پی می‌برد، نمی‌تواند بر طبق علم خود عمل کند و حکم حاکم را نادیده گیرد(.(28) اما اگر اشتباهات حاکم به صورت مکرر اتفاق افتد و نشان از عدم درک اجتماعی صحیح و سیاست و تدبیر لازم برای ولایت باشد، شایستگی فرد را برای منصب رهبری زایل می‌سازد. تمرد در برابر کارگزارن یکی از اقسام تمرّد، سرپیچی در برابر کارگزاران و مسؤولان تحت امر حاکم اسلامی است. شهید بهشتی در این زمینه می‌گوید: )اگر نهادهای قانونی در انجام وظایف قانونی خود در برخورد با جریانات ضد اسلامی کوتاهی کنند، افراد و تشکل‌های اسلامی باید از مسؤولان بخواهند که وظیفه خود را انجام دهند و اگر آنان طفره رفتند و برای مصالح جامعه اسلامی، احساس خطر شد باید افراد و احزاب مسلمان از رهبری مستقیماً کسب تکلیف کنند و طبق دستور مستقیم ولی امر عمل نمایند، تا بدین ترتیب هم واجب مهم نگهبانی از جمهوری اسلامی زمین نماند و هم به راه هرج و مرج کشانده نشود(.(29) حضرت امام )ره( نیز در موارد کوتاهی مسؤولان در انجام وظایف خویش، راه حضور مردم را باز گذاشته و در وصیت نامه الهی- سیاسی خویش تصریح می‌کند: )و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسؤول می‌باشند و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاه‌های مربوطه رجوع کنند و اگر کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند((30). پی نوشت ها: (1) جان سالوین شاپیرو، لیبرالیسم، ص 157. (2) ژان ژاک شوالیه، آثار بزرگ سیاسی، ص 104. (3) جین همپتن، فلسفه سیاسی، ص 107. (4) روش، محمد، مقاومت و مشروعیت، فصلنامه حکومت اسلامی، سال هفتم شماره سوم، پاییز 1381، ص 97. (5) فلسفه سیاسی، ص 711. (6) آلن دونیواتا، تأملی در مبانی دموکراسی، ترجمه بزرگ نادرزاد، ص 43 و ص 71. (7) فرانتس نویمان، آزادی و قدرت و قانون، ص 863. (8) مقاومت و مشروعیت، ص 18. (9) فلسفه سیاست، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی( ره )ص 721. (10) مقاومت و مشروعیت، ص 18. (11) ژاک روسو، ژان، قرارداد اجتماعی، ترجمه مرتضی کلانتریان، ص 318. (12) موسوعة الفقیهه، ج 6، ص 220. (13) مقاومت و مشروعیت، ص 48. (14) همان، ص 48. (15) امام خمینی( ره )، ولایت فقیه، ص 73. (16) کلینی، فروع کافی، ج 5، ص 12. (17) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 523. (18) نهج‌البلاغه، نامه 62. (19) تاریخ طبری، ج 3، ص 280. (20) بحرانی، تحف العقول، ص 861. (21) موسوعه کلمات امام حسین( ع )، ص 314. (22) تاریخ طبری، ج 3، ص 306. (23) تذکرة الفقهاء، ج 9، ص 410. (24) نهج‌البلاغة، حکمت 165. (25) همان، نامه 38. (26) شیخ مفید، الجمل، ص 420. (27) مشروعیت و مقاومت، ص 106. (28) صدر، سید محمد باقر، منهاج الصالحین، ج 1، ص 11. (29) مواضع ما، ص 96. (30) صحیفه امام، ج 21، ص 634.
آیا قیام امام حسین(علیه السلام) تمرد و شورش علیه حکومت بود؟ اصولاً از دیدگاه اسلامی در چه مواردی تمرد و قیام علیه دولت جایز میباشد؟
در روز عاشورا عمروبن الحجاج از میان لشکر عمر سعد بانگ برآورد: )یا اهل الکوفه الزموا طاعتکم و جماعتکم و لاترتابوا فی قتل من مرق من الدین و خالف الامام( و با این سخنان امام حسین )ع( را از مارقین و خروج کنندگان بر پیشوای مسلمانان معرفی کرد و متأسفانه اصل چنین تفکری هنوز هم وجود دارد. مسلماً در اینکه قیام امام حسین )ع( تمرد و شورش در مقابل حکومت جائر وقت بود، شکی نیست اما باید توجه داشت که از دیدگاه اسلامی تمرّد و شورش علیه حکومت، به طور مطلق ممنوع نیست هر چند برخی از مکاتب و مذاهب چنین حقی را قائل نیستند.
حق تمرّد رابطه مستقیمی با مسأله الزام سیاسی و چرایی وجوب اطاعت از دولت- به عنوان اساسیترین مسأله فلسفه سیاسی- دارد. در توضیح این مسأله که آیا میتوان بر علیه دولت قیام کرد؟ ابتدا باید به این مسأله بپردازیم که اصولًا چرا باید از دولت اطاعت کنیم؟ آیا اطاعت از دولت همواره مطلق بوده و هیچ جایی برای مخالف وجود ندارد؟ اگر وجود دارد، تحت چه ضوابط و شرایطی است؟ پاسخ این سؤالات را از دیدگاه نظریه دموکراسی و نظریه حق الهی، پی میگیریم.
یک. حق تمرد در نظریه دموکراسی
غرب مبنای مشروعیت حکومت را )قرارداد اجتماعی و رضایت مردم( میداند. مهمترین رسالت حکومت، تأمین امنیت شهروندان است و در مقابل، وظیفه شهروندان اطاعت از حکومت است. وضع و اجرای قوانین از سوی حکومت بر این اساس، ناشی از وکالتی است که از ناحیه مردم- در جهت تأمین امنیت به تعبیر )هابز( و یا حمایت از حقوق طبیعی به تعبیر )لاک(- دارد.
طرفداران نظریه قرارداد یا اصلًا به حق تمرّد و شورش علیه دولت قائل نیستند )مانند هابز( و یا آنکه چنین حقی را تنها برای )ملت( جایز میشمارند نه )افراد(.
چنان که اعلامیه استقلال آمریکا میگوید: )حکومتها قدرت عادلانهشان را از رضایت حکومت شوندگان میگیرند. ما معتقدیم که هرگاه شکلی از حکومت به نابود کننده این اهداف تبدیل شود، این حق مردم است که آن حکومت را سرنگون سازند و یا تغییر دهند و بر جای آن، حکومت جدیدی تأسیس کنند((1)
جان لاک، با آنکه از حقوق طبیعی انسانها دفاع میکند و در برابر انحراف حکومت، حق )شورش مردم( را مطرح میکند ولی سخن او چندان روشن نیست. او در )رسالهای درباره حکومت مدنی( میگوید:
)بنابر قانونی که بر تمام قوانین موضوعه انسانی، مقدم است و بر همه آنها برتری دارد، مردم حق تصمیمگیری نهایی را- که به افراد جامعه متعلق است- برای خود محفوظ میدانند و تا هنگامی که )داوری زمین( برای رسیدگی نباشد، میتوانند به )درگاه الهی( توسل جویند((2).
اما با این وجود )افراد( جامعه، حق شوریدن علیه کسی را که به نظرشان امانتدار خوبی نیست، ندارند هر چند این حق برای )جامعه(- از طریق اکثریت افراد آن- وجود دارد.(3)
از این رو بسیاری از طرفداران نظریه دموکراسی، حق تمرّد را در یک نظام دموکراتیک به رسمیت نمیشناسند. آنان بر این باورند که در نظامهای دموکراتیک، میتوان از این مسأله چشمپوشی کرد زیرا دموکراسی فرصت و امکان کافی را برای ابراز عقاید اقلیت فراهم میآورد و در حقیقت، )حق تمرد( را به شکل نهادینه در میآورد.(4)
چنین دیدگاهی در مورد عدم جواز تمرد در حکومتهای دموکراتیک با اعتراضات زیادی مواجه شده، است از جمله اینکه:
یکم. چرا فرد نمیتواند از )توافق اول( خارج شده و در شرایطی که حکومت را برای سعادت خود خطرناک میبیند، رضایت خود را پس بگیرد؟(5)
دوم. این فرض را که اکثریت حاکم، به حقوق دیگران تجاوز کنند، نمیتوان همیشه منتفی دانست، چنانکه تجربه نشان میدهد رژیمهای دموکراتیک، نیز میتوانند حکومت اختناق و استعمار و گاهی وحشت باشند. )تاریخ نشان میدهد که همیشه امکان این هست که اصل اراده عمومی، به خودکامگی و استبداد منجر شود(.(6)
سوم. تشخیص اینکه در دموکراسی برای اقلیت، فرصت کافی وجود دارد، باکیست؟ و چه کسی قضاوت میکند که منافع اقلیت تأمین شده و جایی برای تمرّد وجود ندارد؟ اگر این تشخیص- از سوی هر مرجعی- مطابق نظر اقلیت نباشد، قهراً ادعای آنان برای تضییع حقوقشان، بدون پاسخ خواهد ماند و به گفته )فرانتس نویمان(: )نظریه طرفدار دموکراسی، هیچ چارهای برای مشکل حق تمرّد نیندیشیده است(.(7)
چهارم. نتیجه آنکه در نظریه دموکراسی، از آنجا که تنها خواست و رضایت اکثریت مبنای حقوق بوده و باید ارزش شمرده شود، هیچ کس نمیتواند بر خلاف اراده عمومی چیزی را )حق( یا )ارزش( تلقی کرده و به آن استناد نماید. ازاینرو هیچ فرصتی برای تمرد نمیتواند وجود داشته باشد.
مسدود شدن فضای سیاسی جامعه در دموکراسی و یکه تازی اکثریت- به خصوص که معمولًا )اقلیتی( به عنوان )اکثریت نسبی( قدرت را تصاحب میکند و بر )اکثریت مطلق( فرمانروایی مطلق مییابد- زمینه گرایش مجدد به )آنارشیسم( را فراهم آورده است.(8)
دو. حق تمرّد در نظریه حق الهی
در این نظریه مشروعیت حکومت مستند به اذن الهی بوده و از حاکمیت الهی سرچشمه میگیرد. این نظریه از پیشینه زیادی برخوردار است و در بستر تاریخ به اشکال گوناگونی پدیدار شده است. در امپراتوری کهن شرقی، امپراتوران و در عصر فراعنه، فرعونها خود را خدا میدانستند. در برخی دیدگاهها، پادشاه منشائی الهی داشت و حاکمیت او از خداوند نشأت میگرفت. در قرون وسطی، مسیحیان معتقد بودند که حکومت منشائی الهی دارد و در مشرق زمین نیز رواج اندیشه )ظلل اللَّه( بیانگر ارتباط پادشاه با خداوند بود.(9)
در مورد حق تمرد در این نظریه دیدگاههای متفاوت وجود دارد:
1. در کتاب مقدس، آغاز فصل سیزدهم آمده است:
)همه باید از فرمانروایان اطاعت کنند زیرا هر قدرتی ناشی از خداوند است و هر ولیّ امری را او گمارده است. پس آن که در برابر فرمانروا مقاومت کند، بر نظام الهی خروج کرده و خود را در معرض عذاب قرار داده است(.
توماس قدیس، نیز بر این عقیده بود که: هیچ فردی نباید با فرمانروای خودکامه، به مقابله برخیزد یا او را به قتل برساند، هر چند این کار با )اقتدار عمومی( میتواند عملی شود.(10)
در گذشته، متون سیاست غرب، حامل این پیام بوده است از آنجا که حکمران به مشیت الهی، قدرت را به دست گرفته است، باید پادشاه را هرچند ستمگر، پذیرفت و چارهای جز اطاعت کردن و دم نزدن وجود ندارد.(11)
2. دیدگاه اهل سنت
در میان مسلمانان، غالباً چنین دیدگاهی، مورد تأیید و قبول قرار نگرفته است و بسیاری از فرقههای اسلامی، قیام علیه فرمانروای بیدادگر و عزل او را جایز شمردهاند هر چند که )نگرانی از فراگیر شدن فتنه و آشوب( هم، به عنوان یک مانع جدّی در فتوا به جواز شورش پیوسته وجود داشته است.(12) البته برخی هم مانند ابوحنیفه علاوه بر فتوا به جواز، عملًا هم از قیامهای ضد جور، حمایت کردهاند.(13)
در مقابل نیز جماعتی نظیر )حنابله( خروج بر حاکم جائر را به صراحت تخطئه نموده و از آن منع کردهاند. متأسفانه همین رأی، معمولًا در میان اهل سنت، از اقبال و نفوذ بیشتری برخوردار بوده است زیرا
یکم. برداشتهای سطحی از برخی روایات پیامبر )ص( مانند: )اسمعو او اطیعوا فانما علیهم ما حمّلوا و علیکم ما حمّلتم( در میان آنها رواج یافته است.
دوم. بسیاری از صاحبان این آرا، ارتباط نزدیکی با صاحبان قدرت داشتهاند.
سوم. جریان عقل گرایی در میان آنها رو به افول گذاشته و فرقههایی مانند معتزله، درحاشیه قرار گرفتهاند. ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: اصحاب ما قیام علیه ائمه جور را واجب میشمارند در حالی که پیروان مسلک اشعری- مانند ابوحامد غزالی- چنین اعتقادی ندارند.(14)
متأسفانه نفوذ این افکار در میان اهل سنت، سبب شده که در حال حاضر، پارهای از گروههای مخالف و مبارز در کشورهای عربی- که پایبند مسائل دینیاند- با این نگرانی مواجهاند که مبادا قیام مسلحانه در برابر حکومت جائر، خلاف شرع باشد.
3. دیدگاه شیعه
به دلیل ارتباط مسأله شورش و تمرّد با موضوع مشروعیت حکومت، جواز تمرّد را به صورت مختصر در )حکومت غیر مشروع( و )حکومت مشروع( بررسی میکنیم:
1 -3. تمرّد در دولت جور
بر اساس اعتقاد شیعه، چون در عصر حضور، )عصمت( از شرایط امامت و رهبری است، لذا حاکم غیر معصوم، با هر عملکردی، حاکم غاصب و جائر تلقی میشود و دخالتش در مسائل حکومتی، ناروا و غصب است. در عصر غیبت نیز حاکمی که از سوی )امام عصر( مأذون نباشد، جائر است و چون چنین اجازهای، اختصاص به فقیه عادل دارد و برای غیر او به اثبات نرسیده است لذا دولتی که تحت زعامت فقیه جامعشرایط قرار نگیرد، دولت جور و طاغوت است.(15)
دستگاه حاکم با عدم مشروعیت، حق فرمانروایی نداشته و شهروندان ملزم به فرمانبرداری از آن نیستند. اما با این وجود باید بین دولتهای جور در شرایط اضطرار و دولتهای جور در شرایط عادی تفکیک قائل شد زیرا: در قسم اول هر چند دولت به طور ذاتی فاقد مشروعیت است، ولی در اثر شرایط اجتماعی و سیاسی، باید از پارهای مخالفتها با آن چشم پوشی کرد تا مصلحت بالاتری تأمین شده و یا از فساد بیشتری جلوگیری شود. در چنین وضعی، لزوم اطاعت برخاسته از مشروعیت حکومت نیست بلکه در اثر یک عنوان ثانوی )شرایط اضطراری( است.
به عنوان نمونه فقهای شیعه همکاری با دولت جور را حرام میدانند اما در مواردی نظیر دفع تهاجمات دشمنان اسلام به سرزمین اسلامی و در حد ضرورت همکاری و اطاعت از فرمانهای دولت جور را لازم میدانند. طبیعی است چنین موضوعی اولًا به معنای مشروعیت دادن به دولت جور نبوده و ثانیاً در شرایط اضطراری و با رعایت مصالح جامعه اسلامی و در حدّ ضرورت بوده است. پشتوانه چنین دیدگاهی، آموزههای اصیل اسلامی است چنانکه امام هشتم )ع(- در پاسخ به فردی که درباره حکم مرزبانی از کشور اسلامی در برابر مهاجمان خارجی سؤال کرد- فرمود: )در صورتی که احتمال خطر بر حوزه اسلام و مسلمانان میرود، باید جنگید، ولی جنگ و قتال، نه برای تقویت سلطان، بلکه برای حراست از جامعه اسلامی است: )و ا ن خاف علی بیضة الاْسْلامِ و المسلمینقاتل فیکون قتاله لنفسه و لیس للسلطان((16).
مراحل تمرّد:
بر اساس آموزههای اسلامی تمرّد در مقابل حاکم جور دارای مراحلی است:
یکم. انکار و امتناع انکار و امتناع از پذیرش فرمانروا، و خودداری از بیعت با حکومت جور، سیره امامان معصومین )ع( بوده است چنانکه امام علی )ع( در مدت حیات حضرت زهرا )س(، حاضر به بیعت با خلیفه نگردید، و یا امام حسین )ع( از بیعت با یزید خودداری نموده و به عبداللَّه بن زبیر فرمود:
)انّی لا ابایع له ابداً لَان الاْمْرَ انما کانَ لی مِنْ بَعْدِ اخِی الْحَسَنْ(: )هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد زیرا پس از برادرم حسن، خلافت از آن من است(.(17)
البته باید توجه داشت که گاهی بیعت بالاصاله جایز نیست اما تحت شرایطی ممکن است این حکم تغییر کند. به عنوان نمونه امام علی )ع( برای حفظ و تقویت دین مبین اسلام و کیان اسلامی بیعت با خلفا را پذیرفتند: )فخشیت ان لم انصرالاسلام و اهله ان اری فیه ثلماً او حدماً تکون المصیبة به علیّ اعظم من فوت ولایتکم((18).
اما در قضیه امام حسین )ع(، از آنجا که بیعت با یزید به معنای صحّه گذاشتن بر فساد و فسق و فجوری بود که یزید به طور علنی بدان مبادرت میورزید و دین اسلام را به بازی گرفته بود و در نتیجه نابودی دین اسلام محسوب میگشت آن حضرت حتی در اضطراریترین شرایط حاضر به بیعت با آن حاکم فاسق نشد. آن بزرگوار در تبیین امتناعشان از بیعت با یزید میفرماید: )ان السنة قد امیتت و انالبدعة قد احییت((19) )همانا سنت مرده است و بدعت زنده شده است(.
دوم. قیام و مبارزه دومین وظیفه در مقابل حاکم جور، امر به معروف و نهی از منکر است که از تذکّر زبانی آغاز میشود و تا اقدام عملی برای ساقط کردن حاکم جائر و فروپاشی دولت جور، ادامه مییابد. در این زمینه قیام و شورش از اهمیت بیشتری برخوردار است. شورش عدهای از مسلمانان در مقابل عثمان- که بدعتهای زیادی در دین اسلام به وجود آورده بود- اولین تجربه مسلمانان در این زمینه بود.
نمونه دیگر قیام در برابر حاکم جور، نهضت امام حسین )ع( است، که شخصاً بر مبنای وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به مخالفت با یزید برخاست. امام )ع( مخالفت با ظالم را به عنوان امر به معروف و نهی از منکر، واجب شمرد و عالمان و دانایان را مورد عتاب قرار داد که چرا به سازش با ظلمان تن داده و آسوده خاطر نشستهاید: )بالادهان والمصانعة عند الظلم تأمنون کل ذلک مما امرکم اللَّه به من النهی و التناهی و انتم عنه غافلون((20) یعنی، چرا با فرار از مرگ، ستمگران را قدرت بخشیدهاید تا هوسهای خود حاکم کنند، ضعیفان را در چنگ بگیرند، مستضعفان را در تنگنا قرار دهند، حکومت را بر وفق خودخواهیهای خویش اداره کنند و امام حسین )ع( برای اثبات عدم مشروعیت حاکمیت بنیامیه و لزوم حمایت و اطاعت از آن حضرت در جهت رسیدن به دولت حق به بیان ویژگیهای امام و رهبر راستین جامعه پرداخته، میفرمایند:
)فلعمری ماالامام الا العامل بالکتاب، والآخذ بالقسط و الدائن بالحق، والحابس نفسه علی ذات اللَّه((21) و در خطابهای به سپاهیان حرّ بن یزید ریاحی برای ضرورت قیام در برابر فرمانروایی یزید میفرماید: )االاوان هولاء القوم قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا بالفیء واحلّوا حرام اللَّه و حرّموا حلال اللَّه و انا احق من غیر((22).
2 -3. تمرّد در دولت حق
در اعتقاد شیعه، دولت حق و حکومت مشروع، با امامت و پیشوایی امام معصوم )ع( برقرار میگردد و در عصر غیبت امام )ع(، نیازمند اذن و نصب معصوم )ع( است که به فقهای جامع شرایط اعطا شده است.
مسلماً در دوره امامت و حکومت معصوم )ع( تمرّد در برابر آنان قابل توجیه نیست زیرا با توجه به ویژگی عصمت، احتمال خطا و اشتباه، و یا گناه و انحراف، منتفی است. ازاینرو تمرّد و شورش بر امام معصوم، قطعاً )بغی( تلقی میشود و باید با آن مقابله کرد. علامه حلّی در این زمینه میگوید: )هر کس بر امام عادل خروج کند، بالاجماع جنگیدن با او واجب است(.(23)
اما بحث در دوره غیبت و حکومت ولی فقیه واجد شرایط است که در این صورت چگونه میتوان تمرد را موجّه دانست؟
همچنان که میدانیم در نظریه حق الهی، اطاعت از فرمانروا، پیوسته )در محدوده اذن الهی( مشروع است و در خارج از آن، هرگز اطاعت جایز نیست. ازاینرو در برابر هیچ فرمانروایی اطاعت مطلق- به معنای اطاعت حتی خارج از ضوابط شرع- پذیرفتن نیست: )لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق((24). در مورد امامان معصوم )ع( با وجود عصمت طبعاً اعمال و فرمان مخالف شرع از آن بزرگواران صادر نمیشود، تا نیازی به تمرّد باشد.
اما در مورد منصوبان آن بزرگواران، اطاعت فقط در محدوده ضوابط شرعی و احکام اسلامی و مصالح اجتماعی است چنانکه امام علی )ع( در منصوب نمودن مالک اشتر ضمن تمجید و تکریم فراوان از او، از مردم مصر میخواهد )فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق((25) )تا آنجا که سخنش مطابق حق است، اطاعتش کنید(. همچنین امام )ع( در هنگام معرفی عبداللَّهبن عباس به عنوان حاکم بصره به مردم فرمود: )تا آنجا که مطیع خدا و پیامبر است، اطاعتش کنید و اگر بدعتی در میان شما پدید آورد و یا از حق منحرف گردید، به من اعلام کنید تا او را عزل کنم((26).
البته باید توجه کرد که ارزیابی و تشخیص حق و باطل در عملکرد حاکم و یا دولت اسلامی و احکام صادره از آنان، از عهده کسانی ساخته است که از یک سو بر مبانی حقوق اسلامی مسلّط بوده و موازین شرعی را به خوبی بفهمند و از سوی دیگر بر مقتضیات زمان اشراف داشته باشند.
به علاوه آنچه انحراف یا اشتباه حاکم تلقی میشود، صورتهای مختلفی دارد که بخشی از آن به خروج از موازین تقوا و عدالت و بخشی دیگر به درک ناصواب از مسائل اسلامی و یا اوضاع اجتماعی مربوط میشود(27).
بنابراین باید بین این دو موضوع تفاوت قائل شد زیرا خروج از موازین تقوا و عدالت به هیچ وجه پذیرفتنی نیست، و خود به خود باعث معزول شدن و عدم مشروعیت حاکم اسلامی میشود. اما اشتباه در تشخیص صحیح و تحلیل مسائل و یا اوضاع اجتماعی و پیش بینی حوادث و مصالح- در صورتی که به ندرت اتفاق بیفتد و یا اینکه ناشی از خودرأیی و عدم مشورت با کار شناسان و متخصصان امر نباشد- در همه حکومتهای دنیا بوده و عقلًا و شرعاً امری پذیرفتنی و قابل اغماض است چنان که شهیدصدر در این باره میگوید: )در صورتی که مجتهد از جایگاه ولایت عامه بر شؤون مسلمین- و نه قضاوت- حکمی صادر کند، نقض آن حتی با علم به مخالفت، جایز نیست و کسی که به خطای آن پی میبرد، نمیتواند بر طبق علم خود عمل کند و حکم حاکم را نادیده گیرد(.(28)
اما اگر اشتباهات حاکم به صورت مکرر اتفاق افتد و نشان از عدم درک اجتماعی صحیح و سیاست و تدبیر لازم برای ولایت باشد، شایستگی فرد را برای منصب رهبری زایل میسازد.
تمرد در برابر کارگزارن
یکی از اقسام تمرّد، سرپیچی در برابر کارگزاران و مسؤولان تحت امر حاکم اسلامی است. شهید بهشتی در این زمینه میگوید: )اگر نهادهای قانونی در انجام وظایف قانونی خود در برخورد با جریانات ضد اسلامی کوتاهی کنند، افراد و تشکلهای اسلامی باید از مسؤولان بخواهند که وظیفه خود را انجام دهند و اگر آنان طفره رفتند و برای مصالح جامعه اسلامی، احساس خطر شد باید افراد و احزاب مسلمان از رهبری مستقیماً کسب تکلیف کنند و طبق دستور مستقیم ولی امر عمل نمایند، تا بدین ترتیب هم واجب مهم نگهبانی از جمهوری اسلامی زمین نماند و هم به راه هرج و مرج کشانده نشود(.(29)
حضرت امام )ره( نیز در موارد کوتاهی مسؤولان در انجام وظایف خویش، راه حضور مردم را باز گذاشته و در وصیت نامه الهی- سیاسی خویش تصریح میکند: )و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسؤول میباشند و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاههای مربوطه رجوع کنند و اگر کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند((30).
پی نوشت ها:
(1) جان سالوین شاپیرو، لیبرالیسم، ص 157.
(2) ژان ژاک شوالیه، آثار بزرگ سیاسی، ص 104.
(3) جین همپتن، فلسفه سیاسی، ص 107.
(4) روش، محمد، مقاومت و مشروعیت، فصلنامه حکومت اسلامی، سال هفتم شماره سوم، پاییز 1381، ص 97.
(5) فلسفه سیاسی، ص 711.
(6) آلن دونیواتا، تأملی در مبانی دموکراسی، ترجمه بزرگ نادرزاد، ص 43 و ص 71.
(7) فرانتس نویمان، آزادی و قدرت و قانون، ص 863.
(8) مقاومت و مشروعیت، ص 18.
(9) فلسفه سیاست، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی( ره )ص 721.
(10) مقاومت و مشروعیت، ص 18.
(11) ژاک روسو، ژان، قرارداد اجتماعی، ترجمه مرتضی کلانتریان، ص 318.
(12) موسوعة الفقیهه، ج 6، ص 220.
(13) مقاومت و مشروعیت، ص 48.
(14) همان، ص 48.
(15) امام خمینی( ره )، ولایت فقیه، ص 73.
(16) کلینی، فروع کافی، ج 5، ص 12.
(17) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 523.
(18) نهجالبلاغه، نامه 62.
(19) تاریخ طبری، ج 3، ص 280.
(20) بحرانی، تحف العقول، ص 861.
(21) موسوعه کلمات امام حسین( ع )، ص 314.
(22) تاریخ طبری، ج 3، ص 306.
(23) تذکرة الفقهاء، ج 9، ص 410.
(24) نهجالبلاغة، حکمت 165.
(25) همان، نامه 38.
(26) شیخ مفید، الجمل، ص 420.
(27) مشروعیت و مقاومت، ص 106.
(28) صدر، سید محمد باقر، منهاج الصالحین، ج 1، ص 11.
(29) مواضع ما، ص 96.
(30) صحیفه امام، ج 21، ص 634.
- [سایر] آیا قیام امام حسین(ع) تمرد و شورش علیه حکومت بود؟ اصولاً از دیدگاه اسلامی در چه مواردی تمرد و قیام علیه دولت جایز میباشد؟
- [سایر] آیا هدف قیام امام حسین _ علیه السلام _ حکومت بود؟
- [سایر] فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) چه بود؟
- [سایر] از دیدگاه امام خمینی(ره) سیاست چه ارتباطی با عاشورا دارد؟تاثیر قیام امام حسین(ع) بر قیام امام(ره) و تشکیل حکومت اسلامی و راهبردهای آن چه بود؟
- [سایر] چه قیام هایی بعد از نهضت عاشورا در حمایت از امام حسین (علیه السلام ) انجام گرفت ؟
- [سایر] فلسفه ی قیام امام حسین چه بود؟
- [سایر] قیام امام حسین(علیه السلام) چه آثاری در جامعه اسلامی بر جای گذاشت؟
- [سایر] فلسفه قیام امام حسین علیه السلام در ماه محرم که جنگ حرام بود چیست؟ خواست الهی بود؟
- [سایر] نقش بصیرت در جاودانگی قیام امام حسین(علیه السلام) چیست؟
- [سایر] چه کسی قیام امام حسین(علیه السلام) را کامل کرد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] خوردن خاک و گل حرام است، ولی خوردن کمی از تربت پاک حضرت سیدالشهداء امام حسین(علیه السلام) (کمتر از یک نخود) به قصد شفاء اشکال ندارد و همچنین گل داغستان و گل ارمنی که برای معالجه می خورند در صورتی که علاج منحصر به آن باشد جایز است.
- [آیت الله اردبیلی] در روایات اسلامی نسبت به (وفای به عهد و قراردادها) سفارش اکید شده است؛ از جمله در نهج البلاغه آمده است که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به مالک اشتر رحمهالله فرمودند: (.. و اگر با دشمنت پیمان نهادی و در ذمه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفا کن و آنچه را بر ذمه داری ادا و خود را چون سپری برابر پیمانت بر پا، چه مردم بر هیچ چیز از واجبهای خدا چون بزرگ شمردن وفای به عهد سخت همداستان نباشند با همه هواهای گونهگون که دارند و رأیهای مخالف یکدیگر که در میان آرند.)(1) بنابر این کلّیّه تعهدات و قراردادهای منعقد شده بین اشخاص و حتّی بین دولتها یا میان آنها و اشخاص باید محترم شمرده شود و نقض یکطرفه آنها بدون مجوز شرعی و نیز اعمال مکر و خدعه جایز نیست. همچنین کلّیّه تعهدات دولت اسلامی با دولتهای کافر غیر حربی که در جهت مصلحت اسلام و مسلمانان منعقد شده باشد، محترم خواهد بود؛ ولی اگر قرارداد یا تعهدی بر اساس مکر و خدعه و =============================================================================== 1 نهجالبلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، نامه 53،ص338 و 339. استعمارِ کشور اسلامی از سوی دولت استعمارگر تحمیل شده باشد، عمل به آن تعهد و قرارداد لازم نیست، بلکه در مواردی لغو آن واجب میباشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است امامِ خطیب در زمستان و تابستان عمامه داشته و ردائی از برد یمانی یا (عدنی) بپوشد و خود را بیاراید، تمیزترین لباسهای خود را بپوشد و بوی خوش به کار برد به طوری که با وقار و سکینه باشد، و قبل از خطابه هنگامی که مؤذن اذان می گوید او بر منبر قرار گرفته باشد تا اذان به پایان رسد و خطبه را آغاز کند، و هنگام صعود بر منبر خطابه روبروی مردم بایستد و سلام کند و مردم نیز با چهره های خود از او استقبال کنند و به چیزی از قبیل کمان و شمشیر (اسلحه) و عصا تکیه کند، و مردم نیز خود را روبروی او قرار دهند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] گوشت و پیه و چرمی که احتمال برود از حیوانیست که به دستور شرع کشتهاند در چهار صورت پاک است و خوردن گوشت و پیه جایز میباشد: 1 - از بازار مسلمانان تهیه شده باشد، اگر چه از دست کافر گرفته شده باشد. 2 - از مکانی در سرزمین اسلام - یعنی سرزمینی که مسلمانان بر آن حکومت میکنند - تهیه شده باشد که در این دو صورت اگر از بازار غیر اسلامی یا سرزمین غیر اسلامی وارد شده باشد، چنانچه احتمال برود که در پاکی و نجسی آن تحقیق شده، پاک وگرنه نجس است، همچنین در برخی از فرضهای این دو صورت تفصیلی وجود دارد که در مسأله بعد خواهد آمد. 3 - اگر کسی که آن چیز در دست اوست به پاک بودن آن خبر دهد، با تفصیلی که در مسأله بعد میآید. 4 - اگر ببیند که مسلمانان در آن چرم نماز میخوانند. و در غیر این چهار صورت در حکم مردار است و تمام احکام مردار شامل آن میشود، بنابراین نجس است و نماز خواندن در آن چرم جایز نیست و خوردن آن گوشت و پیه حرام است و خرید و فروش آن هم باطل است.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.