اصل اولیه در انسان این است که دارای شخصیت و کرامت و خلیفه خداوند بر روی زمین است. (لقد کرمنا بنی آدم) ؛ (اسراء، آیه 70) (انی جاعل فی الارض خلیفه) ؛ (بقره, آیه 30) و بر این اصل لعن و تحقیر هیچکس جایز نیست لکن هرگاه انسانی با افعال و کردار خود از ساحت انسانیت ساقط شد، حرمت و کرامت خود را نقض نموده در این صورت لعن او چه بسا سزاوار باشد. به همین علت در قرآن کریم و روایات گروههای زیادی مورد لعن خدا و پیامبر و اهل بیت قرار گرفته اند. که به بعضی از آنها اشاره می کنیم با یادآوری این نکته که این آیات و روایات به ما قاعده کلی می دهد در نتیجه هر فردی مصداق آن قاعده قرار گیرد، چه افراد مورد سؤال و چه افراد دیگر لعنش جایز خواهد بود. الف. کافران، (ان الله لعن الکافرین و اعد لهم سعیرا) ؛ (احزاب، آیه 63) ب. ظالمین، (الا لعنه الله علی الظالمین) ؛ (هود، آیه 18؛ قصص، آیه 42؛ اعراف، آیه 44) ج. کسانی که آیات خداوند را انکار و با پیامبر مخالفت کنند. (هود، آیه 59) د. کسانی که پیمان شکنی می کنند [خصوصا اگر طرف عهد خدا و رسول باشند] (فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه) ؛ (پس چون پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم). (مائده، آیه 13) ه. کسانی که خدا و رسولش را آزار و اذیت کنند. (ان الذین یؤزون الله و رسوله لعنهم فی الدنیا و الاخره) ؛ (احزاب، آیه 57) و. کسانی که کتمام حقیقت کنند. (بقره، آیه 159 و 89) ز. دروغگویان و کسانی که خود را از صف مقابل پیامبر و اهل بیت قرار دهند. (آل عمران، آیه 61) البته گروه های دیگر هم هستند که ما به همین مقدار بسنده می کنیم و جهت مطالعه روایات در این زمینه هم می توانید به وسائل الشیعه، جلد 4، کتاب الصلاه و بحار الانوار، جلد 72، باب 106 و 107 مراجعه نمایید. 1. حال با یک نگاه اجمالی به تاریخ صدر اسلام به روشنی معلوم می شود که این افراد استحقاق لعن دارند یا نه؟ از شما سؤال کننده گرامی می پرسم آیا غصب و تجاوز به حقوق دیگران خصوصا اگر شخص معصوم باشد از مصادیق ظلم می باشد یا نه؟ آتش زدن احادیث پیامبر، تبعیض در حقوق، فرق گذاشتن میان مسلمانان عرب و عجم از مصادیق ظلم می باشد یا خیر؟ روشن است که اینها از نمونه های بارز ظلم هستند و تمام این موارد در تاریخ صدر اسلام توسط برخی واقع شده. 2. وقتی پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) اسامه را به فرماندهی لشکر معین فرمودند و افرادی را اسم بردند که در این جنگ شرکت کنند از آن جمله خلیفه اول و دوم و آنها مخالفت کردند و از عمل به دستور پیامبر سرباز زدند. آیا این عمل مخالفت با دستور پیامبر و خدا نبود. پس چنانچه خود علماء اهل تسنن به این مطالب اعتراف کرده اند چنانچه در تهذیب التهذیب، ج 12، ص 441 و در صحیح مسلم و مقتل خوارزمی و مسند احمد و مستدرک حاکم و ابن قتیه ، در کتاب السیاسه و الامامه جلد 1، ص 12 نقل کرده اند که عمر به ابوبکر گفت بیا برویم پیش فاطمه ما او را به غضب آوردیم پس با هم رفتند و اذن گرفتند و فاطمه با صراحت به ایشان فرمود شما مرا به غضب آوردید و راضی نکردید با آنکه از پدرم شنیدید که فرمود رضای فاطمه رضای من و سخطش از سخط من است. خلاصه اینکه دلیل جواز لعن هم آیات و هم روایات مطرح است.جهت مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به آثار ذیل مراجعه بفرمایید: (بر امیر المؤمنان علی(علیه السّلام) چه گذشت)، تألیف سیدمحمدحسن موسوی کاشانی؛(اسخ به نامه های برادران سنی)، علی محمدی زنجانی؛(فاطمه زهرا)، استاد توفیق ابوعلم. منبع: نرم افزار معمای هستی
آیا تنها دلیل بر جواز لعن عمر و.... خشنودی حضرت زهرا(سلام الله علیها) است یا علت دیگری هم وجود دارد؟
اصل اولیه در انسان این است که دارای شخصیت و کرامت و خلیفه خداوند بر روی زمین است.
(لقد کرمنا بنی آدم) ؛ (اسراء، آیه 70)
(انی جاعل فی الارض خلیفه) ؛ (بقره, آیه 30)
و بر این اصل لعن و تحقیر هیچکس جایز نیست لکن هرگاه انسانی با افعال و کردار خود از ساحت انسانیت ساقط شد، حرمت و کرامت خود را نقض نموده در این صورت لعن او چه بسا سزاوار باشد. به همین علت در قرآن کریم و روایات گروههای زیادی مورد لعن خدا و پیامبر و اهل بیت قرار گرفته اند. که به بعضی از آنها اشاره می کنیم با یادآوری این نکته که این آیات و روایات به ما قاعده کلی می دهد در نتیجه هر فردی مصداق آن قاعده قرار گیرد، چه افراد مورد سؤال و چه افراد دیگر لعنش جایز خواهد بود.
الف. کافران، (ان الله لعن الکافرین و اعد لهم سعیرا) ؛ (احزاب، آیه 63)
ب. ظالمین، (الا لعنه الله علی الظالمین) ؛ (هود، آیه 18؛ قصص، آیه 42؛ اعراف، آیه 44)
ج. کسانی که آیات خداوند را انکار و با پیامبر مخالفت کنند. (هود، آیه 59)
د. کسانی که پیمان شکنی می کنند [خصوصا اگر طرف عهد خدا و رسول باشند] (فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه) ؛ (پس چون پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم). (مائده، آیه 13)
ه. کسانی که خدا و رسولش را آزار و اذیت کنند. (ان الذین یؤزون الله و رسوله لعنهم فی الدنیا و الاخره) ؛ (احزاب، آیه 57)
و. کسانی که کتمام حقیقت کنند. (بقره، آیه 159 و 89)
ز. دروغگویان و کسانی که خود را از صف مقابل پیامبر و اهل بیت قرار دهند. (آل عمران، آیه 61)
البته گروه های دیگر هم هستند که ما به همین مقدار بسنده می کنیم و جهت مطالعه روایات در این زمینه هم می توانید به وسائل الشیعه، جلد 4، کتاب الصلاه و بحار الانوار، جلد 72، باب 106 و 107 مراجعه نمایید.
1. حال با یک نگاه اجمالی به تاریخ صدر اسلام به روشنی معلوم می شود که این افراد استحقاق لعن دارند یا نه؟ از شما سؤال کننده گرامی می پرسم آیا غصب و تجاوز به حقوق دیگران خصوصا اگر شخص معصوم باشد از مصادیق ظلم می باشد یا نه؟ آتش زدن احادیث پیامبر، تبعیض در حقوق، فرق گذاشتن میان مسلمانان عرب و عجم از مصادیق ظلم می باشد یا خیر؟ روشن است که اینها از نمونه های بارز ظلم هستند و تمام این موارد در تاریخ صدر اسلام توسط برخی واقع شده.
2. وقتی پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) اسامه را به فرماندهی لشکر معین فرمودند و افرادی را اسم بردند که در این جنگ شرکت کنند از آن جمله خلیفه اول و دوم و آنها مخالفت کردند و از عمل به دستور پیامبر سرباز زدند. آیا این عمل مخالفت با دستور پیامبر و خدا نبود.
پس چنانچه خود علماء اهل تسنن به این مطالب اعتراف کرده اند چنانچه در تهذیب التهذیب، ج 12، ص 441 و در صحیح مسلم و مقتل خوارزمی و مسند احمد و مستدرک حاکم و ابن قتیه ، در کتاب السیاسه و الامامه جلد 1، ص 12 نقل کرده اند که عمر به ابوبکر گفت بیا برویم پیش فاطمه ما او را به غضب آوردیم پس با هم رفتند و اذن گرفتند و فاطمه با صراحت به ایشان فرمود شما مرا به غضب آوردید و راضی نکردید با آنکه از پدرم شنیدید که فرمود رضای فاطمه رضای من و سخطش از سخط من است.
خلاصه اینکه دلیل جواز لعن هم آیات و هم روایات مطرح است.جهت مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به آثار ذیل مراجعه بفرمایید: (بر امیر المؤمنان علی(علیه السّلام) چه گذشت)، تألیف سیدمحمدحسن موسوی کاشانی؛(اسخ به نامه های برادران سنی)، علی محمدی زنجانی؛(فاطمه زهرا)، استاد توفیق ابوعلم.
منبع: نرم افزار معمای هستی
- [سایر] آیا تنها دلیل بر جواز لعن عمر و ... خشنودی حضرت زهرا(سلام الله علیها) است یا علت دیگری هم وجود دارد؟
- [سایر] شبهه: از آنجایی که اصحاب پیامبر تا آخر عمر همواره حرمت حضرت زهرا (س) را نگه داشتند، غضب فاطمه (س) چه ربطی به عمر و ابوبکر دارد؟
- [سایر] ابوبکر و عمر بعد از اطلاع از دفن شبانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه کردند؟
- [سایر] آیا قضیه کتک خوردن حضرت زهرا(سلام الله علیها) توسط عمر صحت دارد ؟
- [سایر] اهل سنت می گویند ضارب فاطمه (سلام الله علیها) عمر ابن هشام می باشد نه عمر بن خطاب آیا صحیح است ؟
- [سایر] قضیه فدک چه بود و عمر چگونه با حضرت زهرا(سلام الله علیها) برخورد کرد؟
- [سایر] آیا شکستن پهلوی حضرت فاطمه و سیلی خوردن آن حضرت از خلیفه دوم صحت دارد؟
- [سایر] لطفا تعدادی از مدارک که وابسته به اهل سنت است که گفته عمر حضرت زهرا را کشته بیاورید.
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت به لگد زدن خلیفه دوم به پهلوی حضرت زهرا(س) اشاره شده است؟
- [سایر] اینکه شیعیان می گویند حضرت فاطمه الزهرا دختر گرامی رسول خدا(ص) از ابوبکر و عمر ناراضی بوده است دروغ محض است و دلیلی بر آن وجود ندارد؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).