طبیعی است که بسیاری از ما به جهت تولد و رشد در محیطی که فرهنگ تشیع بر آن حاکم است، به این آییندرآمده‌ایم؛ لیکن این نقصی بر تشیع و مسلمانی نیست. نقص آن است که ما بدون گسترش آگاهی‌های دینی وژرف‌کاوی در معارف و احکام نورانی اسلام، اندک میراثی که از خانواده به ما رسیده است بسنده کنیم و به رشد فکریو معرفتی خود و جامعه نیندیشیم و باورداشت‌هایی را که در طول تاریخ نیاکان ما با جان و دل از آن پاسداری کرده وبرای ما به ارمغان آورده‌اند، درست نشناسیم و به بسط و گسترش حکیمانه آن نپردازیم. و اگر مقصود این است که اساساً فلسفه اسلام و تشیع چیست و چرا از آغاز نیاکان ما بدان گرویده و علما ودانشمندان دین از آن حمایت کرده‌اند؟ پاسخش این است که دین مبین اسلام، بر اساس ادله قطعیه و روشن، آخرین وکامل‌ترین دین الهی است که جز آن، دین دیگری نزد خداوند پذیرفته نیست: و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یُقبلمنه ، (آل عمران، آیه 85) . تشیع نیز چیزی جز پیروی از حقیقت اسلام ناب که از قرآن و سنت به دست می‌آید نیست و فرق اساسی آن باتسنن، آن است که شیعه، بر اساس رهنمودهای قرآن و احادیث شریف نبوی که در کتاب‌های فریقین آمده استمجرای وصول به سنت بعد از پیامبر را، اهل بیت عصمت و طهارت می‌داند؛ ولی دیگران به جای اهل بیت، سنتخلفا را معتبر می‌شمارند. به نظر شیعه امامت امتداد نبوت است و متصدیان آن از جانب خداوند تعیین می‌شوند. ازجمله دلایل این مدعا حدیث غدیر است. در رابطه با غدیر خم، عین واقعه را به نقل از ترجمه الغدیر (ج 1، ص 29 - 37) تقدیم می‌داریم. لازم است بدانیدکه این واقعه و خطبه پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان شیعه و سنی است و جایگاه ویژه‌ایدر نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازهاین واقعه به حد فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. در میان صحابه پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) 110 نفر و ازتابعین 89 نفر آن را نقل کرده‌اند و طبقات راوی آن، به 360 نفر رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظمآورده‌اند؛ از جمله: در قرن اول: امیرالمؤمنین(علیه السّلام)، حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بنوائل، محمد بن عبداللّه‌ حمیری. در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیری، شعیان بن مصعب کوفی. در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایی، دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد ده‌ها نفردیگر. از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند (الغدیر) را پیرامون این حادثه به نگارشدرآورده است. اکنون این سؤال رخ می‌نماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پساختلاف در چیست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهیت و دلالت این واقعه است: 1 برادران اهل تسنن اظهار می‌دارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم )، صرفا بهمعنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علی(علیه السّلام) است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشانندارد. دلیل آنان نیز آن است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به اینمعنا قابل حمل است، نمی‌توان به معانی دیگر آن تمسّک جست. 2 دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم )، نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشواییحضرت علی(علیه السّلام) است و قراین و شواهد حالی، مقالی و مقامی به گونه‌ای است که هرگز نمی‌توان آن را تنها به دوستیو محبت تفسیر کرد. البته باید توجه داشته باشید که شیعه ادله بی‌شمار دیگری از قرآن و عقل و سنت بر امامت آنحضرت در دست دارد و این مسأله یکی از آن ادله می‌باشد، در عین حال این رخداد، حجتی قاطع و خلل‌ناپذیر استو به هیچ روی نمی‌توان از آن دست برداشت. دلایل و قرائنی که بر صحّت دیدگاه شیعه گواهی می‌دهد، عبارتاست: 1 معنای ولایت: لغت شناسان و کتاب‌های برجسته و ممتاز لغت، کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهده‌داری امور، سلطه، استیلا،رهبری و زمامداری معنا کرده‌اند. در این جا معنای این کلمه را با برخی از مشتقاتش فقط از کتاب‌های لغت اهل سنت برایتان نقلمی‌کنیم:- راغب اصفهانی می‌نویسد: (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن. و وَلایت؛ یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است وحقیقت آن (سرپرستی) است. ولی و مولی نیز در همین معنا به کار می‌رود)، (المفردات الراغب، ص 570) .- ابن اثیر می‌نویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور... و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولی و ولیّ آن است). سپس خودش می‌گوید: (و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاهفعلی مولاه)... و سخن عمر که به علی(علیه السّلام) گفت: (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی)، (النهایة، لابن اثیر، ج 5، ص 227) .- صاحب صحاح اللغة می‌نویسد: (... هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد ولی او است)، (الصحاح فی لغة العرب، ج 6، ص 2528) .- صاحب مقاییس می‌نویسد: (.. هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد (ولیّ او است)، (معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص ص 141) . اکنون با این گفته‌های مصرّح ارباب لغت، چگونه می‌توان (من کنت مولاه فعلیّ(علیه السّلام) مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستیاجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟! مگر نه این است که (ابن اثیر) لغت‌شناس معروف عرب و سنی، خودش تصریح می‌کند که کلمه(مولی) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و در گفتار عمر در همین معنا به کار رفته است؟ 2 خطاب تند و قاطع الهی: آیا اگر حادثه غدیر صرفا برای اعلام دوستی حضرت علی(علیه السّلام) بود، آن قدر اهمیت داشت که خداوند بهپیامبرش وحی کند، که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام نداده‌ای؟ خداوند می‌فرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک منربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه‌ یعصمک من الناس ان اللّه‌ لایهدی القوم الکافرین ، (مائده، آیه 67) . آیا این اخطارشدید اللحن به خوبی نشان نمی‌دهد که مسأله بالاتر از این حرف‌ها است؟ البته محبت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی ازنشانه‌های ایمان است؛ لیکن بحث در این است که این خطبه بنا به دلایل ذکر شده، قطعا منحصر به (ولایت محبت) نیست. 3 دلداری خدایی: در آیه یاد شده، خداوند پیامبر را دلداری داده، می‌فرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابلتوطئه‌های مردم محافظت می‌کند ( واللّه‌ یعصمک من الناس). آیا این مسأله نشان نمی‌دهد که این مأموریت، مسأله مهمی بوده است که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علی(علیه السّلام) جای چنینخوفی بود؟ 4 گزینش مکان: آیا این که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جحفه (مکان جدا شدن و انشعاب مسافران) را انتخاب کردند، تا همگی قبل از انشعاب درسخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز این که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) دستور دادند کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تاکسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چیست؟ این که دستور دادند که شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این ( نبأ عظیم) را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله،برای امت اسلامی فوق‌العاده مهم و حیاتی است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانی برای جمعیت باشکوهحج‌گزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد کهبگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟! 5 نزول آیه اکمال: این که پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا ، (مائده، آیه3) . آیا دلالت بر این ندارد که مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آیا فقط با دوستی حضرت علی(علیه السّلام) - نه رهبری و پیشوایی آنحضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسأله فقط دوستی و مودّت بود، که در این رابطه قبلاً آیه‌ای نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود؛ زیرا آیه: قل لا اسألکمعلیه اجرا الا المودة فی القربی ، (شوری، آیه 23)قبلاً نازل گشته بود. پس نتیجه می‌گیریم که آیه اکمال، پیام دیگری را در بردارد. 6 چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در آن حادثه، به مسائل اعتقادی استشهاد نموده و در کنار آنها مسأله ولایت را مطرح کردند؟ 7 دلیل دیگر حدیث (ثقلین) است که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فرمود: ( انّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه‌ و عترتی..) در این جا باید پرسید:چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر نمودند؟ 8 چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم )فرمودند: قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمی‌شوند و فرمودند: امت باید به هر دو چنگ بزنند؟ آیا صرف دوست داشتنقرآن کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ وحدت سیاق نشان می‌دهد که در مورد اهل بیت(علیه السّلام)، نیز بایدهمین‌گونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد. 9 چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به مسأله ایفای رسالت و سپس به (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت می‌گذارد . منبع: نرم افزار معمای هستی
اهل سنت می گویند ضارب فاطمه (سلام الله علیها) عمر ابن هشام می باشد نه عمر بن خطاب آیا صحیح است ؟
طبیعی است که بسیاری از ما به جهت تولد و رشد در محیطی که فرهنگ تشیع بر آن حاکم است، به این آییندرآمدهایم؛ لیکن این نقصی بر تشیع و مسلمانی نیست. نقص آن است که ما بدون گسترش آگاهیهای دینی وژرفکاوی در معارف و احکام نورانی اسلام، اندک میراثی که از خانواده به ما رسیده است بسنده کنیم و به رشد فکریو معرفتی خود و جامعه نیندیشیم و باورداشتهایی را که در طول تاریخ نیاکان ما با جان و دل از آن پاسداری کرده وبرای ما به ارمغان آوردهاند، درست نشناسیم و به بسط و گسترش حکیمانه آن نپردازیم. و اگر مقصود این است که اساساً فلسفه اسلام و تشیع چیست و چرا از آغاز نیاکان ما بدان گرویده و علما ودانشمندان دین از آن حمایت کردهاند؟ پاسخش این است که دین مبین اسلام، بر اساس ادله قطعیه و روشن، آخرین وکاملترین دین الهی است که جز آن، دین دیگری نزد خداوند پذیرفته نیست: و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یُقبلمنه ، (آل عمران، آیه 85) . تشیع نیز چیزی جز پیروی از حقیقت اسلام ناب که از قرآن و سنت به دست میآید نیست و فرق اساسی آن باتسنن، آن است که شیعه، بر اساس رهنمودهای قرآن و احادیث شریف نبوی که در کتابهای فریقین آمده استمجرای وصول به سنت بعد از پیامبر را، اهل بیت عصمت و طهارت میداند؛ ولی دیگران به جای اهل بیت، سنتخلفا را معتبر میشمارند. به نظر شیعه امامت امتداد نبوت است و متصدیان آن از جانب خداوند تعیین میشوند. ازجمله دلایل این مدعا حدیث غدیر است. در رابطه با غدیر خم، عین واقعه را به نقل از ترجمه الغدیر (ج 1، ص 29 - 37) تقدیم میداریم. لازم است بدانیدکه این واقعه و خطبه پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان شیعه و سنی است و جایگاه ویژهایدر نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازهاین واقعه به حد فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. در میان صحابه پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) 110 نفر و ازتابعین 89 نفر آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 نفر رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظمآوردهاند؛ از جمله: در قرن اول: امیرالمؤمنین(علیه السّلام)، حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بنوائل، محمد بن عبداللّه حمیری. در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیری، شعیان بن مصعب کوفی. در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایی، دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد دهها نفردیگر. از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند (الغدیر) را پیرامون این حادثه به نگارشدرآورده است. اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پساختلاف در چیست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهیت و دلالت این واقعه است: 1 برادران اهل تسنن اظهار میدارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم )، صرفا بهمعنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علی(علیه السّلام) است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشانندارد. دلیل آنان نیز آن است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به اینمعنا قابل حمل است، نمیتوان به معانی دیگر آن تمسّک جست. 2 دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم )، نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشواییحضرت علی(علیه السّلام) است و قراین و شواهد حالی، مقالی و مقامی به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستیو محبت تفسیر کرد. البته باید توجه داشته باشید که شیعه ادله بیشمار دیگری از قرآن و عقل و سنت بر امامت آنحضرت در دست دارد و این مسأله یکی از آن ادله میباشد، در عین حال این رخداد، حجتی قاطع و خللناپذیر استو به هیچ روی نمیتوان از آن دست برداشت. دلایل و قرائنی که بر صحّت دیدگاه شیعه گواهی میدهد، عبارتاست: 1 معنای ولایت: لغت شناسان و کتابهای برجسته و ممتاز لغت، کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا،رهبری و زمامداری معنا کردهاند. در این جا معنای این کلمه را با برخی از مشتقاتش فقط از کتابهای لغت اهل سنت برایتان نقلمیکنیم:- راغب اصفهانی مینویسد: (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن. و وَلایت؛ یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است وحقیقت آن (سرپرستی) است. ولی و مولی نیز در همین معنا به کار میرود)، (المفردات الراغب، ص 570) .- ابن اثیر مینویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور... و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولی و ولیّ آن است). سپس خودش میگوید: (و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاهفعلی مولاه)... و سخن عمر که به علی(علیه السّلام) گفت: (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی)، (النهایة، لابن اثیر، ج 5، ص 227) .- صاحب صحاح اللغة مینویسد: (... هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد ولی او است)، (الصحاح فی لغة العرب، ج 6، ص 2528) .- صاحب مقاییس مینویسد: (.. هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد (ولیّ او است)، (معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص ص 141) . اکنون با این گفتههای مصرّح ارباب لغت، چگونه میتوان (من کنت مولاه فعلیّ(علیه السّلام) مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستیاجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟! مگر نه این است که (ابن اثیر) لغتشناس معروف عرب و سنی، خودش تصریح میکند که کلمه(مولی) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و در گفتار عمر در همین معنا به کار رفته است؟ 2 خطاب تند و قاطع الهی: آیا اگر حادثه غدیر صرفا برای اعلام دوستی حضرت علی(علیه السّلام) بود، آن قدر اهمیت داشت که خداوند بهپیامبرش وحی کند، که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای؟ خداوند میفرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک منربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس ان اللّه لایهدی القوم الکافرین ، (مائده، آیه 67) . آیا این اخطارشدید اللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسأله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی ازنشانههای ایمان است؛ لیکن بحث در این است که این خطبه بنا به دلایل ذکر شده، قطعا منحصر به (ولایت محبت) نیست. 3 دلداری خدایی: در آیه یاد شده، خداوند پیامبر را دلداری داده، میفرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابلتوطئههای مردم محافظت میکند ( واللّه یعصمک من الناس). آیا این مسأله نشان نمیدهد که این مأموریت، مسأله مهمی بوده است که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علی(علیه السّلام) جای چنینخوفی بود؟ 4 گزینش مکان: آیا این که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جحفه (مکان جدا شدن و انشعاب مسافران) را انتخاب کردند، تا همگی قبل از انشعاب درسخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز این که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) دستور دادند کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تاکسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چیست؟ این که دستور دادند که شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این ( نبأ عظیم) را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله،برای امت اسلامی فوقالعاده مهم و حیاتی است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانی برای جمعیت باشکوهحجگزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد کهبگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟! 5 نزول آیه اکمال: این که پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا ، (مائده، آیه3) . آیا دلالت بر این ندارد که مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آیا فقط با دوستی حضرت علی(علیه السّلام) - نه رهبری و پیشوایی آنحضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسأله فقط دوستی و مودّت بود، که در این رابطه قبلاً آیهای نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود؛ زیرا آیه: قل لا اسألکمعلیه اجرا الا المودة فی القربی ، (شوری، آیه 23)قبلاً نازل گشته بود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام دیگری را در بردارد. 6 چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در آن حادثه، به مسائل اعتقادی استشهاد نموده و در کنار آنها مسأله ولایت را مطرح کردند؟ 7 دلیل دیگر حدیث (ثقلین) است که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فرمود: ( انّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه و عترتی..) در این جا باید پرسید:چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر نمودند؟ 8 چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم )فرمودند: قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و فرمودند: امت باید به هر دو چنگ بزنند؟ آیا صرف دوست داشتنقرآن کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ وحدت سیاق نشان میدهد که در مورد اهل بیت(علیه السّلام)، نیز بایدهمینگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد. 9 چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به مسأله ایفای رسالت و سپس به (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت میگذارد .
منبع: نرم افزار معمای هستی
- [سایر] لطفا تعدادی از مدارک که وابسته به اهل سنت است که گفته عمر حضرت زهرا را کشته بیاورید.
- [سایر] آیا در منابع اهل سنت به لگد زدن خلیفه دوم به پهلوی حضرت زهرا(س) اشاره شده است؟
- [سایر] شبهه: از آنجایی که اصحاب پیامبر تا آخر عمر همواره حرمت حضرت زهرا (س) را نگه داشتند، غضب فاطمه (س) چه ربطی به عمر و ابوبکر دارد؟
- [سایر] ابوبکر و عمر بعد از اطلاع از دفن شبانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه کردند؟
- [سایر] آیا قضیه کتک خوردن حضرت زهرا(سلام الله علیها) توسط عمر صحت دارد ؟
- [سایر] قضیه فدک چه بود و عمر چگونه با حضرت زهرا(سلام الله علیها) برخورد کرد؟
- [سایر] آیا شکستن پهلوی حضرت فاطمه و سیلی خوردن آن حضرت از خلیفه دوم صحت دارد؟
- [سایر] چه مدرک معتبر سنی پسندی برای ماجرای شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) وجود دارد؟
- [سایر] آیا در کتابهای اهلسنّت درباره یورش به خانه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) اشارهای شده است؟
- [سایر] اینکه شیعیان می گویند حضرت فاطمه الزهرا دختر گرامی رسول خدا(ص) از ابوبکر و عمر ناراضی بوده است دروغ محض است و دلیلی بر آن وجود ندارد؟
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).