چرا امام حسین(علیه السلام) در زمان معاویه قیام نکردند؟
پاسخ از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (حفظه الله): معاویه، پس از نبرد با دودمان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام)، خلافت را به غنیمت گرفت و آن را غصب کرد. او در ابتدا خود را امیرمؤمنان و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواند؛ لیکن اندک اندک، خلافت را به سلطنت و پادشاهی مبدّل کرد. سالار شهیدان، بیست سال، شاهد اسارت دین الهی در دست امویان بود؛ ولی مجالی برای قیام نمی‌یافت. معاویه، سیاستمداری زیرک و حیله‌گر بود و اگر امام حسین (علیه‌السلام) در برابر او به پا می‌خاست، معاویه او را مانند حضرت امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) در شهر خودش به شهادت می‌رساند؛ آنگاه خود با پوشیدن جامهٴ ماتم، مردم را می‌فریفت و مانع ثمربخشی این قیام و اثر این خون می‌شد. هدف سالار شهیدان، برپایی نهضتی عظیم بود که تأثیرش به زمان خاص و مکان مخصوص، محدود نماند و در همهٴ جهان طنین‌اندازد. از این‌رو، در دوران زمامداری معاویه قیام نکرد تا خونش به هدر نرود. فریبکاری معاویه به حدّی بود که در نامه‌هایش به امام علی (علیه‌السلام) چونان پدری پرهیزگار و زاهد که پسر تبهکارش را اندرز می‌دهد، چنین می‌نوشت: (این نامه‌ای است از معاویه پسر ابو سفیان، جانشین پیامبر خدا، به علی بن أبی طالب. ای علی! بدان که خدا و قیامت و سؤال قبر و بهشت و دوزخ حقیقت دارد. از آتش دوزخ بترس و دست از ستمکاری بدار و پارسایی پیشه کن). آنگاه این گونه نامه‌ها را در شام منتشر می‌کرد و با تبلیغ سوء، به شست و شوی مغزی مردم می‌پرداخت. امام حسین (علیه‌السلام) در این دوران، مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در سیزده سال مکه فرصت را برای قیام مناسب ندیدند و نیز مانند امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که مدت‌ها منزوی بودند و زمان را برای قیام مناسب نمی‌دانستند، در ده سال پس از رحلت امام حسن (علیه‌السلام) تا حادثهٴ کربلا، سعی کرد افکار مردم را کم و بیش روشن کند تا معاویه، این متولی دروغین دین الهی دفن شود و زمینه برای تفکر جدید اسلامی آماده گردد؛ آنگاه قیامی به قصد احیای تفکر الهی و قرآنی آغاز کند. پس از مرگ معاویه، یزید بر تخت سلطنت نشست. او جوانی خام، سبک سر و همواره در پی خوشگذرانی و می‌گساری بود. او هر چند خوی جاهلی و طغوای اموی را از پدر به یادگار داشت، ولی زیرکی و بینش سیاسی را از وی به ارث نبرده بود. بی‌پروایی او در زیر پا نهادن احکام اسلام و آشکار ساختن مفاسد، مردم را از ریا کاری و بی‌دینی امویان اندکی آگاه کرد و بهترین زمان برای قیام دینی فرا رسید. سالار شهیدان تصمیم گرفتند که مردم بخش‌های مهم خاورمیانه را (حجاز و یمن و عراق و شام) با نهضتی خونین آگاه کنند. بدین منظور با پای خویش به مکّه که ام القرای حجاز بود، رفتند و در راه بارها با مردم سخن گفتند و به اطراف حجاز، پیام و پیک فرستادند. منبع: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص 182-185
عنوان سوال:

چرا امام حسین(علیه السلام) در زمان معاویه قیام نکردند؟


پاسخ:

پاسخ از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (حفظه الله):
معاویه، پس از نبرد با دودمان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام)، خلافت را به غنیمت گرفت و آن را غصب کرد. او در ابتدا خود را امیرمؤمنان و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواند؛ لیکن اندک اندک، خلافت را به سلطنت و پادشاهی مبدّل کرد.
سالار شهیدان، بیست سال، شاهد اسارت دین الهی در دست امویان بود؛ ولی مجالی برای قیام نمی‌یافت. معاویه، سیاستمداری زیرک و حیله‌گر بود و اگر امام حسین (علیه‌السلام) در برابر او به پا می‌خاست، معاویه او را مانند حضرت امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) در شهر خودش به شهادت می‌رساند؛ آنگاه خود با پوشیدن جامهٴ ماتم، مردم را می‌فریفت و مانع ثمربخشی این قیام و اثر این خون می‌شد. هدف سالار شهیدان، برپایی نهضتی عظیم بود که تأثیرش به زمان خاص و مکان مخصوص، محدود نماند و در همهٴ جهان طنین‌اندازد. از این‌رو، در دوران زمامداری معاویه قیام نکرد تا خونش به هدر نرود.
فریبکاری معاویه به حدّی بود که در نامه‌هایش به امام علی (علیه‌السلام) چونان پدری پرهیزگار و زاهد که پسر تبهکارش را اندرز می‌دهد، چنین می‌نوشت: (این نامه‌ای است از معاویه پسر ابو سفیان، جانشین پیامبر خدا، به علی بن أبی طالب. ای علی! بدان که خدا و قیامت و سؤال قبر و بهشت و دوزخ حقیقت دارد. از آتش دوزخ بترس و دست از ستمکاری بدار و پارسایی پیشه کن). آنگاه این گونه نامه‌ها را در شام منتشر می‌کرد و با تبلیغ سوء، به شست و شوی مغزی مردم می‌پرداخت.
امام حسین (علیه‌السلام) در این دوران، مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در سیزده سال مکه فرصت را برای قیام مناسب ندیدند و نیز مانند امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که مدت‌ها منزوی بودند و زمان را برای قیام مناسب نمی‌دانستند، در ده سال پس از رحلت امام حسن (علیه‌السلام) تا حادثهٴ کربلا، سعی کرد افکار مردم را کم و بیش روشن کند تا معاویه، این متولی دروغین دین الهی دفن شود و زمینه برای تفکر جدید اسلامی آماده گردد؛ آنگاه قیامی به قصد احیای تفکر الهی و قرآنی آغاز کند.
پس از مرگ معاویه، یزید بر تخت سلطنت نشست. او جوانی خام، سبک سر و همواره در پی خوشگذرانی و می‌گساری بود. او هر چند خوی جاهلی و طغوای اموی را از پدر به یادگار داشت، ولی زیرکی و بینش سیاسی را از وی به ارث نبرده بود. بی‌پروایی او در زیر پا نهادن احکام اسلام و آشکار ساختن مفاسد، مردم را از ریا کاری و بی‌دینی امویان اندکی آگاه کرد و بهترین زمان برای قیام دینی فرا رسید.
سالار شهیدان تصمیم گرفتند که مردم بخش‌های مهم خاورمیانه را (حجاز و یمن و عراق و شام) با نهضتی خونین آگاه کنند. بدین منظور با پای خویش به مکّه که ام القرای حجاز بود، رفتند و در راه بارها با مردم سخن گفتند و به اطراف حجاز، پیام و پیک فرستادند.
منبع: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص 182-185





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین