آیا درست است که اسماعیلیه در دورة الموت شریعت را لغو کردند؟
اسماعیلیه که یکی از گروه های منشعب شده از شیعه هست، خودش در طول حیات خود به گروه ها و فرقه های مختلفی تقسیم شده است یکی از عمده ترین این فرقه ها فاطمیان می باشند، که در مصر مدتی خلافت کردند. بعد از مرگ المستنصر یکی از خلفای فاطمی بر سر جانشینی او میان طرفدارانش اختلاف افتاد. عده ای طرفدار مستعلی بودند و عده ای از نزار حمایت می کردند در نتیجة این کشمکش طرفداران مستعلی پیروز شده و او را به خلافت رساندند و نزاریان از جمله حسن صباح از مصر اخراج شدند حسن صباح که یک ایرانی بود مردم را به امامت نزار دعوت می­کرد و بعد از آن که وارد ایران شد قلعه الموت را پایگاه خود قرار داد و چندین قلعه نیز در اطراف آن به قلمرو خود افزود و به دعوت خود یعنی خلافت نزار، ادامه داد. حسن و دو جانشین وی فقط ادعای نیابت امام را داشتند و خود را داعی می دانستند[1] و به این خاطر هیچ گاه ادعای امامت نکردند. در سالهای آخر فرمانروایی محمد بن بزرگ امید (سومین حاکم الموت) در میان اسماعیلیان الموت جنبشی ای پدید آمد تا آموزه­ای که در محافل اسماعیلی همواره وجود داشت، ولی رهبری اسماعیلیه آن را سرکوب کرده بود را احیاء کند. آموزة یاد شده این بود که آنانی که پی به باطن شریعت برده اند و معنی باطنی آن را دریافته اند دیگر قوانین شریعت از آنان برداشته می شود. زیرا شریعت تنها مجموعه ای از نهادها و علامات است که هدف از آن سوق دادن آدمی به فهم کردن فراسوی خود شریعت است.[2] تا این دوره همه نزاریان به امام مستور دعوت می کردند و رهبران اسماعیلی الموت خود را داعی می دانستند ولی وقت نوبت به حسن دوم که در بین اسماعیلیان به (حسن علی ذکره السلام) معروف گشته بود رسید او خود را امام و از نسل نزار بن مستنصر خواند و اعلان ظهور کرد. این شخص انقلابی در عقاید اسماعیلیه بوجود آورد و به این خاطر بین این فرقه و عقیده اسماعیلی فاطمیه بکلی انقطاع رُخ داد.[3] از جمله عقایدی که اسماعیلیه داشتند اعتقاد به روز رستاخیز در روز بازپسین بود که از دیر باز از وقوعش خبر داده بودند و این همان روزی است که همة آدمیان به داوری فراخوانده می شوند آنان که امام را قبول نداشتند جهنمی و آنانکه امامت را قبول می کردند، بهشتی محسوب می شدند و با فرا رسیدن این روز به اعتقاد اسماعیلیان دوران شریعت نیز به پایان می رسید و لذا لزومی به انجام اعمال و تکالیف دنیوی وجود نداشت. و همچنین استناد حسن دوم برای اعلان قیامت و تعطیل کردن شریعت به این جمله بود که (لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع)[4] اگر حقایق آشکار شود شرایع و احکام باطل می شوند. بنابراین روزة رمضان (که به تأویل اسماعیلیه نمودار تقیه بود) با جشنی که بر پا شد شکسته شد، حج محلش عوض شد و در قلعه مؤمن آباد کوهستان، مراسم مشابهی صورت گرفت و حسن دوم بعنوان خلیفه همردیف و مرتبة المستنصر، خلیفه فاطمی (که در واقع به امامت او اعتقاد داشتند) شد.[5] جوینی ماجرا را بدین ترتیب شرح می دهد: (17رمضان 559 در میدان الموت به دستور حسن دوم مجلسی آراستند و منبر را روبروی قبله قرار دادند (تا این دوره منبر در طرف چپ یا راست محراب واقع می شد) و عَلَمی با چهار رنگ برافراشتند در اطراف منبر و حسن دوم بر منبر رفته و در حضور گروه هایی از نمایندگان جماعات نزاری مناطق مختلف بعنوان داعی و حجت امام مستور خطبه ای ایراد کرد که ظاهراَ از جانب شخص امام برای پیروانش ارسال شده بود. حسن در منبر رو به مردم حاضر کرده گفت: امام زمان شما را درود و رحمت فرستاد و بندگان گزیدة خویش خواند و بار تکلیف شریعت را از شما بر گرفت و شما را به قیامت رسانید.[6] بدین ترتیب حسن دوم بانی انقلابی عظیم در تعالیم اسماعیلیة نزاری گردید و با توجه به اینکه حسن دوم به تاریخ و تعالیم اسماعیلیان متقدم توجه خاص داشت و از علم و تأویل نیز بهرة کافی برده بود بعد از رسیدن به ریاست دولت نزاریان وقوع قیامت و فرا رسیدن آخرالزمان را اعلام کرد. یعنی همان دوره واپسین تاریخ مقدس که اسماعیلیان از آغاز تاریخ خود در انتظارش بودند شریعت اسلام نیز می بایست منسوخ می گردید. حسن دوم قیامت و معاد و بهشت و دوزخ را تأویل کرد و تعبیرهای روحانی و معنوی مختلفی از آنها ارائه کرد. بر این اساس قیامت در واقع حاکی از تجلی حقیقت نامکتوم در ذات معنوی شخص امام نزاری بوده است. امام نزاری بعنوان شخصی که قیامت را اعلام کرده و مؤمنان را از دورة شریعت به دوره قیامت رسانده بود، به مرتبه والاتر قائم قیامت دست یافته دعوت نیز دعوت قیامت بوده است.[7] از نظر امام اسماعیلی و با اعلام قیامت مؤمنان دیگر مجبور به اجرای احکام شرعی و فرایض دینی نبودند، زیرا که در آخرت که دورة حساب رسی است، نیازی به عمل نخواهد بود. البته وقتی که حسن دوم در شریعت بر حسب اعلام قیامت تغییراتی بوجود آورد همه پیروان اسماعیلی الموت این امر را نپذیرفته و حتی علیه حسن دوم فعالیت کردند تا اینکه در سال 561 ه حسن دوم بدست برادر زنش که یکی از مخالفان بود، کشته شد، ولی روش حسن دوم تا سال 607 ه ادامه داشت تا اینکه جلال الدین از نوادگان حسن دوم دستور به احیای احکام شریعت داد و همچنین روابط خوبی با خلفای عباسی برقرار کرد و به خاطر اقداماتش به (نومسلمان) شهرت یافت.[8] بنابراین در دوره الموت اسماعیلیه فردی بنام حسن دوم از جانشینان حسن صباح با استفاده از مفاهیم اعتقادی اسماعیلیه از قبیل قیامت (رستاخیز) ظهور امام و ... اعلان قیامت کرده و شرایع از دوش پیروان خود برداشت و خود را امام حاضر اسماعیلیه خواند. ولی بعدها دوباره انجام مناسک در میان اسماعیلیان رواج پیدا کرد تا این که در میان آقاخانیه دوباره عمل به احکام و مناسک جایگاه خود را از دست داد و شریعت بی­فروغ شد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1.هفت باب، ابو اسحاق. 2. تاریخ رشیدی، رشید الدین همدانی. 3. کلام پیر، ایوانف روسی. [1] . کلیفورد باسورث، سلسله های اسلامی، ترجمه فریدون بدره ای، تهران مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1371، ص 196. [2] . تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، تهران امیر کبیر، چاپ پنجم، 1381، ج5، ص 432. [3] . حسن الامین، اسماعیلیون و مغول، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، چاپ دوم، 1417 ه، ص 101. [4] . همان، ص 101. [5] . کمریج، همان، ص 432. [6] . جوینی، عطا ملک، تاریخ جهان گشا، تهران، سازمان نشر کتاب، چاپ سوم 1367، ج3، ص226. [7] . دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج8، مدخل اسماعیلیه، ص 699؛ دایرة المعارف تشیع، ج2، مدخل اسماعیلیه. [8] . سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اول 1418ق، ج 8، ص 163. ( اندیشه قم )
عنوان سوال:

آیا درست است که اسماعیلیه در دورة الموت شریعت را لغو کردند؟


پاسخ:

اسماعیلیه که یکی از گروه های منشعب شده از شیعه هست، خودش در طول حیات خود به گروه ها و فرقه های مختلفی تقسیم شده است یکی از عمده ترین این فرقه ها فاطمیان می باشند، که در مصر مدتی خلافت کردند. بعد از مرگ المستنصر یکی از خلفای فاطمی بر سر جانشینی او میان طرفدارانش اختلاف افتاد. عده ای طرفدار مستعلی بودند و عده ای از نزار حمایت می کردند در نتیجة این کشمکش طرفداران مستعلی پیروز شده و او را به خلافت رساندند و نزاریان از جمله حسن صباح از مصر اخراج شدند حسن صباح که یک ایرانی بود مردم را به امامت نزار دعوت می­کرد و بعد از آن که وارد ایران شد قلعه الموت را پایگاه خود قرار داد و چندین قلعه نیز در اطراف آن به قلمرو خود افزود و به دعوت خود یعنی خلافت نزار، ادامه داد. حسن و دو جانشین وی فقط ادعای نیابت امام را داشتند و خود را داعی می دانستند[1] و به این خاطر هیچ گاه ادعای امامت نکردند.
در سالهای آخر فرمانروایی محمد بن بزرگ امید (سومین حاکم الموت) در میان اسماعیلیان الموت جنبشی ای پدید آمد تا آموزه­ای که در محافل اسماعیلی همواره وجود داشت، ولی رهبری اسماعیلیه آن را سرکوب کرده بود را احیاء کند. آموزة یاد شده این بود که آنانی که پی به باطن شریعت برده اند و معنی باطنی آن را دریافته اند دیگر قوانین شریعت از آنان برداشته می شود. زیرا شریعت تنها مجموعه ای از نهادها و علامات است که هدف از آن سوق دادن آدمی به فهم کردن فراسوی خود شریعت است.[2]
تا این دوره همه نزاریان به امام مستور دعوت می کردند و رهبران اسماعیلی الموت خود را داعی می دانستند ولی وقت نوبت به حسن دوم که در بین اسماعیلیان به (حسن علی ذکره السلام) معروف گشته بود رسید او خود را امام و از نسل نزار بن مستنصر خواند و اعلان ظهور کرد. این شخص انقلابی در عقاید اسماعیلیه بوجود آورد و به این خاطر بین این فرقه و عقیده اسماعیلی فاطمیه بکلی انقطاع رُخ داد.[3]
از جمله عقایدی که اسماعیلیه داشتند اعتقاد به روز رستاخیز در روز بازپسین بود که از دیر باز از وقوعش خبر داده بودند و این همان روزی است که همة آدمیان به داوری فراخوانده می شوند آنان که امام را قبول نداشتند جهنمی و آنانکه امامت را قبول می کردند، بهشتی محسوب می شدند و با فرا رسیدن این روز به اعتقاد اسماعیلیان دوران شریعت نیز به پایان می رسید و لذا لزومی به انجام اعمال و تکالیف دنیوی وجود نداشت. و همچنین استناد حسن دوم برای اعلان قیامت و تعطیل کردن شریعت به این جمله بود که (لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع)[4] اگر حقایق آشکار شود شرایع و احکام باطل می شوند.
بنابراین روزة رمضان (که به تأویل اسماعیلیه نمودار تقیه بود) با جشنی که بر پا شد شکسته شد، حج محلش عوض شد و در قلعه مؤمن آباد کوهستان، مراسم مشابهی صورت گرفت و حسن دوم بعنوان خلیفه همردیف و مرتبة المستنصر، خلیفه فاطمی (که در واقع به امامت او اعتقاد داشتند) شد.[5]
جوینی ماجرا را بدین ترتیب شرح می دهد: (17رمضان 559 در میدان الموت به دستور حسن دوم مجلسی آراستند و منبر را روبروی قبله قرار دادند (تا این دوره منبر در طرف چپ یا راست محراب واقع می شد) و عَلَمی با چهار رنگ برافراشتند در اطراف منبر و حسن دوم بر منبر رفته و در حضور گروه هایی از نمایندگان جماعات نزاری مناطق مختلف بعنوان داعی و حجت امام مستور خطبه ای ایراد کرد که ظاهراَ از جانب شخص امام برای پیروانش ارسال شده بود. حسن در منبر رو به مردم حاضر کرده گفت: امام زمان شما را درود و رحمت فرستاد و بندگان گزیدة خویش خواند و بار تکلیف شریعت را از شما بر گرفت و شما را به قیامت رسانید.[6]
بدین ترتیب حسن دوم بانی انقلابی عظیم در تعالیم اسماعیلیة نزاری گردید و با توجه به اینکه حسن دوم به تاریخ و تعالیم اسماعیلیان متقدم توجه خاص داشت و از علم و تأویل نیز بهرة کافی برده بود بعد از رسیدن به ریاست دولت نزاریان وقوع قیامت و فرا رسیدن آخرالزمان را اعلام کرد. یعنی همان دوره واپسین تاریخ مقدس که اسماعیلیان از آغاز تاریخ خود در انتظارش بودند شریعت اسلام نیز می بایست منسوخ می گردید. حسن دوم قیامت و معاد و بهشت و دوزخ را تأویل کرد و تعبیرهای روحانی و معنوی مختلفی از آنها ارائه کرد. بر این اساس قیامت در واقع حاکی از تجلی حقیقت نامکتوم در ذات معنوی شخص امام نزاری بوده است. امام نزاری بعنوان شخصی که قیامت را اعلام کرده و مؤمنان را از دورة شریعت به دوره قیامت رسانده بود، به مرتبه والاتر قائم قیامت دست یافته دعوت نیز دعوت قیامت بوده است.[7]
از نظر امام اسماعیلی و با اعلام قیامت مؤمنان دیگر مجبور به اجرای احکام شرعی و فرایض دینی نبودند، زیرا که در آخرت که دورة حساب رسی است، نیازی به عمل نخواهد بود.
البته وقتی که حسن دوم در شریعت بر حسب اعلام قیامت تغییراتی بوجود آورد همه پیروان اسماعیلی الموت این امر را نپذیرفته و حتی علیه حسن دوم فعالیت کردند تا اینکه در سال 561 ه حسن دوم بدست برادر زنش که یکی از مخالفان بود، کشته شد، ولی روش حسن دوم تا سال 607 ه ادامه داشت تا اینکه جلال الدین از نوادگان حسن دوم دستور به احیای احکام شریعت داد و همچنین روابط خوبی با خلفای عباسی برقرار کرد و به خاطر اقداماتش به (نومسلمان) شهرت یافت.[8]
بنابراین در دوره الموت اسماعیلیه فردی بنام حسن دوم از جانشینان حسن صباح با استفاده از مفاهیم اعتقادی اسماعیلیه از قبیل قیامت (رستاخیز) ظهور امام و ... اعلان قیامت کرده و شرایع از دوش پیروان خود برداشت و خود را امام حاضر اسماعیلیه خواند. ولی بعدها دوباره انجام مناسک در میان اسماعیلیان رواج پیدا کرد تا این که در میان آقاخانیه دوباره عمل به احکام و مناسک جایگاه خود را از دست داد و شریعت بی­فروغ شد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.هفت باب، ابو اسحاق.
2. تاریخ رشیدی، رشید الدین همدانی.
3. کلام پیر، ایوانف روسی.


[1] . کلیفورد باسورث، سلسله های اسلامی، ترجمه فریدون بدره ای، تهران مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1371، ص 196.
[2] . تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، تهران امیر کبیر، چاپ پنجم، 1381، ج5، ص 432.
[3] . حسن الامین، اسماعیلیون و مغول، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، چاپ دوم، 1417 ه، ص 101.
[4] . همان، ص 101.
[5] . کمریج، همان، ص 432.
[6] . جوینی، عطا ملک، تاریخ جهان گشا، تهران، سازمان نشر کتاب، چاپ سوم 1367، ج3، ص226.
[7] . دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج8، مدخل اسماعیلیه، ص 699؛ دایرة المعارف تشیع، ج2، مدخل اسماعیلیه.
[8] . سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اول 1418ق، ج 8، ص 163.

( اندیشه قم )





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین