اسماعیلیه یک فرقه شیعی است که معتقد است بعد از امام صادق علیه السلام فرزند ارشدش اسماعیل امام و جانشین بر حق امام صادق علیه السلام است. برغم اینکه در زمان حیات امام صادق علیه السلام اسماعیل فوت کرد و برمرگ او شاهد گرفت و چهره او را از میان کفن در هنگام تدفین به مردم نشان داد، این گروه معتقد است که امام صادق علیه السلام اقدامات مزبور را برای انحراف ذهن دستگاه عباسی انجام داد، تا خطرات ناشی از سوی حکام عباسی از سر اسماعیل برطرف شود.[1] انشعابات زیادی در این گروه رخداده است که خود داستان مفصل دارد. اما حسن صباح در شاخه نزاری که در مقابل شاخه مستعلی است، قرار دارد. اختلاف مستعلیه و نزاریه جنبه عقیدتی نداشت، بلکه جنبه ریاست و قدرت داشت. حسن صباح یک ایرانی بود که ابتدا شیعه اثنی عشری بود؛ اما بر اثر القائات و تبلیغات به شیعه اسماعیلی گرائید. با رفتن به مصر که مرکز علمی اسماعیلیه به شمار میآمد به آموختن تعالیم اسماعیلیه پرداخت که در سال 472 به دلیل طرفداری وی از شیعه نزاری از مصر به مغرب تبعید میشود. و سرانجام به ایران در اصفهان میرسد. و با حکومت سلجوقیان مخالفت علنی میکند و مورد تعقیب آنان واقع میشود. و بالاخره به دژهای الموت پناه میگیرد. و فعالیت خود را برای تربیت نیروی ورزیده و رزمآور شروع میکند. تا اینکه در سال 518 ق وفات میکند و به جای او شخصی به نام کیا امید رودباری رهبری الموت را به عهده میگیرد. و بعد از او پسرش به نام حسن دوم رهبری الموت را به عهده میگیرد. و از سوی او قیام القیامة اعلام میشود و اسماعیلیه نزاری به باطنیه متحول میشود.[2] انحرافات فرقه اسماعیلیه انحراف اسماعیلیه از زوایای مختلف قابل بررسی است که مهمترین انحرافات این گروه را میتوان سه چیز برشمرد: الف. تأویلات باطنیه که در حد بیاعتبار دانستن ظواهر شرع پیش میرود، یعنی اینها احکام مانند وجوب نماز، روزه، حج و... را قابل نسخ و رفع میدانند. روی این حساب با انکار شریعت راه اباحهگری بیحد و مرز را میپیمایند. و چنین عقیده به اتفاق فرق اسلامی موجب کفر و خروج از اسلام است، بدین جهت هنگامی که تمام مذاهب اسلامی نماینده به مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامی معرفی کرد، این گروه موفق نگردید که نماینده خود را شامل مجمع مزبور نماید، زیرا همه فرق اسلامی، مسلمانی گروه مزبور را قبول نداشتند و برای انحراف یک فرقه منسوب به اسلام بالاتر از این نمیتوان تصور کرد. شیعه اثناعشری، گروه مزبور را گمراه و منحرف میدانند، زیرا تاویلات بیحد و مرز آنان علاوه بر نفی ظواهر شریعت به نفی ختم نبوت هم میانجامد و اینکه عدد هفت برای آنان یک ارزش مادر به حساب میآید تا همه انبیاءو اوصیا و امامان را منحصر در عدد هفت، کند.[3]و این تأثیرپذیری از عرفان و عقاید هندوئیزم و فلسفه ستاره پرستان است.[4] عدم پذیرش امامان بعد از امام صادق علیه السلام خود انحرافی است که به منزله انکار همة ائمه است و انکار یکی از امامان مانند انکار رسول الله صلی الله علیه و آله است.[5] انحرافات اسماعیلیه از نظر معرفتی خیلی فراوان است و در واقع تمام انحرافات آنان به همان سه انحراف اول بر میگردد. اما انحرافات رفتاری آنان نیز قابل تأمل است. از جمله همانطوری که در کتاب پل آمیر آمده است در قهستان تمام مردان جنگی اسماعیلیه را به خاجگی میکشاندند و این خود جنایت بزرگ در عرف عقلای جهان است. بخش دوم: کتاب خداوند الموت و نویسنده آن کتاب مزبور به رغم اینکه باروش رمانی و تخیلی نوشته شده است و جذابیت زیادی برای خواننده دارد، و این باعث شده است که تا 22 بار تجدید چاپ شود، اما نقایص ذیل را دارا است: 1. با توجه به این که جریانات و حوادث ریز مربوط به اسماعیلیه الموتی را روایت میکند، اما از سوی محققین به عنوان یک منبع مورد استناد واقع نشده است. و این معلول غفلت محققین از کتاب مزبور نیست، بلکه معلول ویژگی کتاب است. هم چنان که در مقدمه مترجم و نیز در ص 9 10 تحت عنوان توضیح در این کتاب گفته شده است که کتاب تخیلی است. محققان نیز با مراجعه به این کتاب درک میکنند که نمیتوان به چنین کتابی استناد کرد. 2. در کتاب مزبور اعلام قیام القیامه به حسن صباح نسبت داده شده است، در حالی که حسن صباح به اتفاق همه محققین در سال 518 وفات کرده است و بر اساس نقل کتاب خداوند الموت، اعلام قیام القیامة در سال 559 بوده است.[6] و در صفحه 10 این کتاب نیز این نسبت خلاف واقع نقل شده است. 3. کتاب خداوند الموت پیش از آنکه یک کتاب تاریخی و واقعهنگاری باشد، یک کتاب رمانی و تخیلی است به همین جهت جاذبیت زیادی دارد. و نمیتوان در استناد به یک کتاب رمانگونه به مسائل تاریخی، اعتماد کرد زیرا چنین اعتمادی وجه علمی و منطقی ندارد. 4. در کتاب مزبور اولاً اسماعیلیه الموتی باچهره آرایش کرده نشان داده میشوند که گروه مزبور فوق العاده منطقی و با منش مردانگی و دوراندیشی همراه بوده است. ثانیاً انگیزه و ماهیت این گروه را نه مذهبی، بلکه با انگیزه و ماهیت ملی و سیاسی نشان میدهد و با غرض ورزی خاص خود ماهرانه القا میکند که تمام خوبی و نیکی این گروه معلول برگرداندن ایران به زمان قبل اسلام است. مثلا حسن صباح ستایش و قدردانی خود را از ناصر خسرو و مؤید الدین شیرازی اعلام میکند، میگوید: (آن دو فرزانه احیای اقوام ایرانی و نجات آنان از سلطه مادی و معنوی اعراب را در ذهن من نفوذ داد، و ایمان پیدا کردم که اقوام ایرانی عظمت گذشته خود را باید احراز کند).[7] در واقع نویسنده کوشش میکند که اولاً گروه اسماعیلیه را غیرمذهبی معرفی کند که با انگیزه و ماهیت ملیگرایانه در مقابل سلطه اعراب ایستاده بودند و ثانیاً این گروه منجی واقعی ایرانیان معرفی میشود. درنتیجه ایران نجات یافته ایران بریده از اسلام و بلکه در مقابل اسلام است.این غرض وهدف نویسنده از مطرح کردن حسن صباح است. در حالی که حسن صباح بر ضد حکومت بنیعباس بوده نه تمام اعراب. ثانیاً به رغم اعتقادات انحرافی این گروه، سران این گروه خود را مسلمان و پیرو قرآن میدانستهاند. روشن است که هرگز مخالفتشان با عباسیان، ناشی از مخالفتشان با اسلام نبوده است. در زمان حسن صباح ایران حکومت مستقل داشت. از خلیفه وقت عباسی جز نام محض دیگر اثر و خبری نبود. به خصوص مدیریت زیرکانه نظام الملک به گونهای بر امور حکومتی مسلط شده بود که سیاست ایران در بند ملاحظات حکام عباسی نبود. مزید بر اینکه ایران بعد از اسلام نه تنها انحطاط نیافته بود بلکه از جهات مختلف به موفقیت و پیشرفتهایی نائل آمده بود. هم از نظر علمی و فرهنگی و هم از نظر حقوقی و سیاسی و هم از نظر توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی بهتر و برتر از دوران قبل از اسلام بود. بنابراین پل آمیر مغرضانه و غیرواقعگرایانه، نفرت میان ایران و اعراب را در لابلای ادبیات خود مطرح میکند وگذشته ایرانیان را پرعظمت وانمود میدهد، تا اسلام را مایه انحطاط ملت ایران نشان بدهد و گروه اسماعیلیه را که با باطنگری خلاف اسلام عمل میکند، گروه سالم، منطقی و ناجی ملت ایران به شمار میآورد. با این حساب خواننده گرامی میداند که کتاب خداوند الموت برای سیر تاریخی گروه الموت چه بسا کتاب جالب و جاذب باشد، اما غرضورزی ضد اسلامی نویسنده نسبتهایی را جعل کرده است،که با دقت به آنها میتوان سره را از ناسره جدا کردو خیالات پل آمیر را از وقایع تاریخی تمایز داد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: الف. فرق الشیعه، تألیف ابی محمد حسن بن موسی نوبختی از اعلام قرون سوم هجری. ب. الفهرست، تألیف محمد بن اسحاق الندیم. ج. الفصول المختاره، تألیف سید مرتضی. د. قواعد العقاید، تألیف خواجه نصیرالدین طوسی. و. شیعه در اسلام، تألیف علامه طباطبایی. ه . بنیادهای کیش اسماعیلیان، تألیف برنارد لوئیس انگلیسی، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری. ز. تاریخ فلسفه اسلامی، ج اول، تألیف هانری کرین، ترجمه ذبیح الله منصوری. [1] . محمد خلیل الدین، تاریخ الفرق الاسلامیه، ص 183. [2] . ربانی گلپایگانی، علی، آشنایی با مذاهب اسلامی، نشر مرکزجهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377، ص 97 98. [3] . طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه دراسلام، نشر بنیاد علمی و فکری علامه، 1362، ص 39. [4] . همان، ص 35. [5] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 160. [6] . خداوند الموت، ص 121. [7] . خداوند الموت، ص 667 668. ( اندیشه قم )
پس از مطالعه کتاب «خداوند الموت» برخی از انحرافات اسماعلیه پی بردم، لطفا در مورد کتاب فوق، نویسنده و مترجم آن توضیح دهید؟
اسماعیلیه یک فرقه شیعی است که معتقد است بعد از امام صادق علیه السلام فرزند ارشدش اسماعیل امام و جانشین بر حق امام صادق علیه السلام است. برغم اینکه در زمان حیات امام صادق علیه السلام اسماعیل فوت کرد و برمرگ او شاهد گرفت و چهره او را از میان کفن در هنگام تدفین به مردم نشان داد، این گروه معتقد است که امام صادق علیه السلام اقدامات مزبور را برای انحراف ذهن دستگاه عباسی انجام داد، تا خطرات ناشی از سوی حکام عباسی از سر اسماعیل برطرف شود.[1]
انشعابات زیادی در این گروه رخداده است که خود داستان مفصل دارد. اما حسن صباح در شاخه نزاری که در مقابل شاخه مستعلی است، قرار دارد. اختلاف مستعلیه و نزاریه جنبه عقیدتی نداشت، بلکه جنبه ریاست و قدرت داشت. حسن صباح یک ایرانی بود که ابتدا شیعه اثنی عشری بود؛ اما بر اثر القائات و تبلیغات به شیعه اسماعیلی گرائید. با رفتن به مصر که مرکز علمی اسماعیلیه به شمار میآمد به آموختن تعالیم اسماعیلیه پرداخت که در سال 472 به دلیل طرفداری وی از شیعه نزاری از مصر به مغرب تبعید میشود. و سرانجام به ایران در اصفهان میرسد. و با حکومت سلجوقیان مخالفت علنی میکند و مورد تعقیب آنان واقع میشود. و بالاخره به دژهای الموت پناه میگیرد. و فعالیت خود را برای تربیت نیروی ورزیده و رزمآور شروع میکند.
تا اینکه در سال 518 ق وفات میکند و به جای او شخصی به نام کیا امید رودباری رهبری الموت را به عهده میگیرد. و بعد از او پسرش به نام حسن دوم رهبری الموت را به عهده میگیرد. و از سوی او قیام القیامة اعلام میشود و اسماعیلیه نزاری به باطنیه متحول میشود.[2]
انحرافات فرقه اسماعیلیه
انحراف اسماعیلیه از زوایای مختلف قابل بررسی است که مهمترین انحرافات این گروه را میتوان سه چیز برشمرد:
الف. تأویلات باطنیه که در حد بیاعتبار دانستن ظواهر شرع پیش میرود، یعنی اینها احکام مانند وجوب نماز، روزه، حج و... را قابل نسخ و رفع میدانند. روی این حساب با انکار شریعت راه اباحهگری بیحد و مرز را میپیمایند. و چنین عقیده به اتفاق فرق اسلامی موجب کفر و خروج از اسلام است، بدین جهت هنگامی که تمام مذاهب اسلامی نماینده به مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامی معرفی کرد، این گروه موفق نگردید که نماینده خود را شامل مجمع مزبور نماید، زیرا همه فرق اسلامی، مسلمانی گروه مزبور را قبول نداشتند و برای انحراف یک فرقه منسوب به اسلام بالاتر از این نمیتوان تصور کرد.
شیعه اثناعشری، گروه مزبور را گمراه و منحرف میدانند، زیرا تاویلات بیحد و مرز آنان علاوه بر نفی ظواهر شریعت به نفی ختم نبوت هم میانجامد و اینکه عدد هفت برای آنان یک ارزش مادر به حساب میآید تا همه انبیاءو اوصیا و امامان را منحصر در عدد هفت، کند.[3]و این تأثیرپذیری از عرفان و عقاید هندوئیزم و فلسفه ستاره پرستان است.[4]
عدم پذیرش امامان بعد از امام صادق علیه السلام خود انحرافی است که به منزله انکار همة ائمه است و انکار یکی از امامان مانند انکار رسول الله صلی الله علیه و آله است.[5]
انحرافات اسماعیلیه از نظر معرفتی خیلی فراوان است و در واقع تمام انحرافات آنان به همان سه انحراف اول بر میگردد. اما انحرافات رفتاری آنان نیز قابل تأمل است. از جمله همانطوری که در کتاب پل آمیر آمده است در قهستان تمام مردان جنگی اسماعیلیه را به خاجگی میکشاندند و این خود جنایت بزرگ در عرف عقلای جهان است.
بخش دوم: کتاب خداوند الموت و نویسنده آن
کتاب مزبور به رغم اینکه باروش رمانی و تخیلی نوشته شده است و جذابیت زیادی برای خواننده دارد، و این باعث شده است که تا 22 بار تجدید چاپ شود، اما نقایص ذیل را دارا است:
1. با توجه به این که جریانات و حوادث ریز مربوط به اسماعیلیه الموتی را روایت میکند، اما از سوی محققین به عنوان یک منبع مورد استناد واقع نشده است. و این معلول غفلت محققین از کتاب مزبور نیست، بلکه معلول ویژگی کتاب است. هم چنان که در مقدمه مترجم و نیز در ص 9 10 تحت عنوان توضیح در این کتاب گفته شده است که کتاب تخیلی است. محققان نیز با مراجعه به این کتاب درک میکنند که نمیتوان به چنین کتابی استناد کرد.
2. در کتاب مزبور اعلام قیام القیامه به حسن صباح نسبت داده شده است، در حالی که حسن صباح به اتفاق همه محققین در سال 518 وفات کرده است و بر اساس نقل کتاب خداوند الموت، اعلام قیام القیامة در سال 559 بوده است.[6] و در صفحه 10 این کتاب نیز این نسبت خلاف واقع نقل شده است.
3. کتاب خداوند الموت پیش از آنکه یک کتاب تاریخی و واقعهنگاری باشد، یک کتاب رمانی و تخیلی است به همین جهت جاذبیت زیادی دارد. و نمیتوان در استناد به یک کتاب رمانگونه به مسائل تاریخی، اعتماد کرد زیرا چنین اعتمادی وجه علمی و منطقی ندارد.
4. در کتاب مزبور اولاً اسماعیلیه الموتی باچهره آرایش کرده نشان داده میشوند که گروه مزبور فوق العاده منطقی و با منش مردانگی و دوراندیشی همراه بوده است. ثانیاً انگیزه و ماهیت این گروه را نه مذهبی، بلکه با انگیزه و ماهیت ملی و سیاسی نشان میدهد و با غرض ورزی خاص خود ماهرانه القا میکند که تمام خوبی و نیکی این گروه معلول برگرداندن ایران به زمان قبل اسلام است. مثلا حسن صباح ستایش و قدردانی خود را از ناصر خسرو و مؤید الدین شیرازی اعلام میکند، میگوید: (آن دو فرزانه احیای اقوام ایرانی و نجات آنان از سلطه مادی و معنوی اعراب را در ذهن من نفوذ داد، و ایمان پیدا کردم که اقوام ایرانی عظمت گذشته خود را باید احراز کند).[7]
در واقع نویسنده کوشش میکند که اولاً گروه اسماعیلیه را غیرمذهبی معرفی کند که با انگیزه و ماهیت ملیگرایانه در مقابل سلطه اعراب ایستاده بودند و ثانیاً این گروه منجی واقعی ایرانیان معرفی میشود. درنتیجه ایران نجات یافته ایران بریده از اسلام و بلکه در مقابل اسلام است.این غرض وهدف نویسنده از مطرح کردن حسن صباح است. در حالی که حسن صباح بر ضد حکومت بنیعباس بوده نه تمام اعراب. ثانیاً به رغم اعتقادات انحرافی این گروه، سران این گروه خود را مسلمان و پیرو قرآن میدانستهاند. روشن است که هرگز مخالفتشان با عباسیان، ناشی از مخالفتشان با اسلام نبوده است.
در زمان حسن صباح ایران حکومت مستقل داشت. از خلیفه وقت عباسی جز نام محض دیگر اثر و خبری نبود. به خصوص مدیریت زیرکانه نظام الملک به گونهای بر امور حکومتی مسلط شده بود که سیاست ایران در بند ملاحظات حکام عباسی نبود. مزید بر اینکه ایران بعد از اسلام نه تنها انحطاط نیافته بود بلکه از جهات مختلف به موفقیت و پیشرفتهایی نائل آمده بود. هم از نظر علمی و فرهنگی و هم از نظر حقوقی و سیاسی و هم از نظر توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی بهتر و برتر از دوران قبل از اسلام بود.
بنابراین پل آمیر مغرضانه و غیرواقعگرایانه، نفرت میان ایران و اعراب را در لابلای ادبیات خود مطرح میکند وگذشته ایرانیان را پرعظمت وانمود میدهد، تا اسلام را مایه انحطاط ملت ایران نشان بدهد و گروه اسماعیلیه را که با باطنگری خلاف اسلام عمل میکند، گروه سالم، منطقی و ناجی ملت ایران به شمار میآورد. با این حساب خواننده گرامی میداند که کتاب خداوند الموت برای سیر تاریخی گروه الموت چه بسا کتاب جالب و جاذب باشد، اما غرضورزی ضد اسلامی نویسنده نسبتهایی را جعل کرده است،که با دقت به آنها میتوان سره را از ناسره جدا کردو خیالات پل آمیر را از وقایع تاریخی تمایز داد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
الف. فرق الشیعه، تألیف ابی محمد حسن بن موسی نوبختی از اعلام قرون سوم هجری.
ب. الفهرست، تألیف محمد بن اسحاق الندیم.
ج. الفصول المختاره، تألیف سید مرتضی.
د. قواعد العقاید، تألیف خواجه نصیرالدین طوسی.
و. شیعه در اسلام، تألیف علامه طباطبایی.
ه . بنیادهای کیش اسماعیلیان، تألیف برنارد لوئیس انگلیسی، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری.
ز. تاریخ فلسفه اسلامی، ج اول، تألیف هانری کرین، ترجمه ذبیح الله منصوری.
[1] . محمد خلیل الدین، تاریخ الفرق الاسلامیه، ص 183.
[2] . ربانی گلپایگانی، علی، آشنایی با مذاهب اسلامی، نشر مرکزجهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377، ص 97 98.
[3] . طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه دراسلام، نشر بنیاد علمی و فکری علامه، 1362، ص 39.
[4] . همان، ص 35.
[5] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 160.
[6] . خداوند الموت، ص 121.
[7] . خداوند الموت، ص 667 668.
( اندیشه قم )
- [سایر] پس از مطالعه کتاب (خداوند الموت)با برخی از انحرافات اسماعلیه پی بردم، لطفا در مورد کتاب فوق، نویسنده و مترجم آن توضیح دهید؟
- [سایر] من کتابی پیدا کردم با عنوان (گفتگو با خدا) که نویسنده آن غربی است آیا من این کتاب را مطالعه کنم و به درد من می خورد؟
- [سایر] خدا پرستان معتقدند: خدا جهان را از « عدم » آفرید، بنابر این چگونه «عدم» می تواند منشأ «وجود» باشد و «نیستی» سرچشمه «هستی» گردد؟
- [سایر] چرا خداوند در "الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ..."، مرگ را مخلوق دانسته است؟ و مقصود از این خلق چیست؟
- [سایر] در حدیث ثقلین بعضی ها «کتاب الله و عترتی» می خوانند و برخی «کتاب الله و سنتی» کدامیک صحیح است؟ توضیح دهید.
- [سایر] این که خداوند فرمود: «لا اقسم بهذا البلد»[1] با آیهی«و هذا البلد الامین»[2] سازگار نیست؟ «لااقسم بهذا البلد» یعنی «قسم به این شهر مقدس (مکه).»
- [سایر] آیا امکان دارد سید بن طاووس و کتاب «مهج الدعوات و منهج العبادات» وی را معرّفی کنید؟ و آیا دعای «صحیفه» از این کتاب معتبر است؟
- [سایر] آیا حضرت سلیمان(ع) از یاد خدا غافل شد؟ در حالیکه خداوند ایشان را «نعم العبد» و «انه اواب» خطاب میفرماید؟
- [سایر] چرا در آیه 125 سوره انعام خداوند فرموده «یَشْرَحْ صَدْرَه» و نفرمود: «یَشرَح قلبَه»؟
- [سایر] «شوق عبادت» و «طلب خدا» چگونه در نهاد آدمی ایجاد و تقویت می شود؟