پاسخ از حجت الاسلام حسین دهنوی: ازدواج، مایه آرامش است به این دلیل که انسان را از تنهایی و سردرگمی در می آورد؛ اضطراب ناشی از ابهام آینده را از بین می برد؛ فشارهای ناشی از غرایز جنسی را می کاهد و... اما ازدواج نمی تواند بحران های روحی مانند افسردگی ماژور (حاد ) را از بین ببرد. اگر بحران روحی شما به گونه ای است که لذت های دنیا را ترک کرده اید؛ بی دلیل و فراوان گریه می کنید؛ در خواب، خوراک و عمل کردتان اختلال ایجاد شده و افکار خودکشی یا آرزوی مرگ دارید و این حالت بیش از دو هفته طول کشیده، نشانه های افسردگی حاد است که باید تحت نظر روان پزشک قرار بگیرید. توصیه می شود پیش از اقدام به ازدواج، خود را درمان کنید تا سبب مشکلات بیش تر ی از جمله مشکلات روحی - روانی همسر آینده تان نشوید. منبع: ماه نامه پیام زن، شماره 216.
از بحران های روحی، از جمله افسردگی رنج می برم و می خواهم با ازدواج، از این بحران ها رهایی یابم. آیا این انگیزه برای ازدواج درست است؟
پاسخ از حجت الاسلام حسین دهنوی:
ازدواج، مایه آرامش است به این دلیل که انسان را از تنهایی و سردرگمی در می آورد؛ اضطراب ناشی از ابهام آینده را از بین می برد؛ فشارهای ناشی از غرایز جنسی را می کاهد و... اما ازدواج نمی تواند بحران های روحی مانند افسردگی ماژور (حاد ) را از بین ببرد.
اگر بحران روحی شما به گونه ای است که لذت های دنیا را ترک کرده اید؛ بی دلیل و فراوان گریه می کنید؛ در خواب، خوراک و عمل کردتان اختلال ایجاد شده و افکار خودکشی یا آرزوی مرگ دارید و این حالت بیش از دو هفته طول کشیده، نشانه های افسردگی حاد است که باید تحت نظر روان پزشک قرار بگیرید.
توصیه می شود پیش از اقدام به ازدواج، خود را درمان کنید تا سبب مشکلات بیش تر ی از جمله مشکلات روحی - روانی همسر آینده تان نشوید.
منبع: ماه نامه پیام زن، شماره 216.
- [سایر] از بحرانهای روحی، از جمله افسردگی رنج میبرم و میخواهم با ازدواج، از این بحرانها رهایی یابم. آیا این انگیزه برای ازدواج درست است؟
- [سایر] مدتی است دچار کسالت و دلمردگی شدهام. انگیزه برای انجام هیچ کاری را ندارم، آرامش روحی ندارم ؛ همیشه نگرانم ؛ برای رهایی از این حالت و برای رسیدن به آرامش روحی و کاستن افسردگی و سردرگمی چه باید کرد؟
- [سایر] می فرمایند: انسان با سنّ بلوغ باید ازدواج کند. آیا در آن بحران فکری و روحی و جسمی و تزلزل شخصیّت، ازدواج موفّقیت آمیز است؟[1]
- [سایر] به نام الله سلام استاد میخواستم اگه میشه یه مشاور خانوم بهم معرفی کنید..من بشدت درمواقع تصمیم ازدواج دچار بحران های روحی وترس های شدید میشم..مخصوصا اگر پای خاستگاری جدی درمیان باشه...سنم هم دیگه داره میرسه به مرز..یا علی مددی
- [سایر] خواهشمند است بنده را در رابطه با طلسم (دعاهای منفی) راهنمایی فرمایید. توضیح این که این جانب احساس می کنم که کارهایم با توجه به فعالیت زیاد، به کندی و بدون این که کارهای مثبت من در نظر کسی باشد پیش می رود و در سال 84 به یکی از دعا نویس ها مراجعه کردم که ایشان جواب داد که 9 ساله توسط خانمی قد بلند طلسم شده ام که 3 سال آن گذشته و خودم نیز احساس کردم درست می گوید. به خاطر این موضوع دچار افسردگی روحی شدید شده ام، لذا خواهشمندم مرا از این افسردگی روحی نجات دهید.
- [سایر] با سلام من 10 سال است که از ناراحتی استرس رنج می برم حتی از تنها ماندن برای مدت خیلی کوتاه هم می ترسم بنظر شما چکار کنم ؟ در ضمن من 9 سال است ازدواج کردم یک پسر 7 ساله دارم ولی با گذشت تمام این اتفاقات خوب همچنین استرس دارم.
- [سایر] قسمت1- با سلام. 8 سال ازدواج کرده و صاحب یک دختر 5 ساله هستم. بجز سال اول پس از ازدواج که با خانواده پدری (در یک سوئیت مجزا) زندگی کردهایم مابقی سالهای زندگی متاهلی را در خانه مجزا با همسر و فرزندم به سر می برم. موضوعاتی است که موجب اختلاف شدید و مشکلات روحی برایمان شده که به صورت ابراز ناراحتی از سوی همسرم و گاها بحث های شدید و ... شده که عمدتا به صحبت از جدایی می رسد. 1-از جمله این موضوعات عدم سراغ گیری خانواده من از من و همسر و فرزندم است که با وجود اطلاع از بیماری یا مشکل خاص اص
- [سایر] با سلام من یک سال پیش درسم را تمام کردم و تمام امیدم این بود که کارشناسی ارشد قبول بشم و درسم را ادامه بدم چون هرچی دنبال کار گشته بودم ، کار پیدا نکرده بودم ، الان دیدم قبول نشدم احساس کردم دنیا روی سرم خراب شده ، از نگاه تحقیر آمیز دیگران ، فامیل و سرزنش های مکرر پدر و مادرم رنج می برم ، همه به دید یک آدم الاف و بیکار بهم نگاه می کنند در صورتی که تمام سعی خودم رو برای شاغل شدن و قبول شدن توی کنکور کرده بودم ، از طرفی آرزو دارم ازدواج کنم ولی تا شاغل نشم و سر و سامان نگیرم اجازه بهم نمی دهند و اصلن جرات نمی کنم به پدر و مادرم هم بگویم .. همین باعث شده کمتر خونه فامیل ها برم ، در کل من یه شخصیت کمی خجالتی دارم و تحمل حرف ها و نگاه های دیگران برام خیلی مشکله ... از اینکه می بینم دوست هایم همه یا شاغل هستن و یا در شرف ازدواج هستند رنج می برم و همین باعث شده پدرم بهم سرکوفت بزنه که از دیگران یاد بگیر ، الان یه احساس بیزاری از زندگی دارم احساس می کنم به بن بست رسیدم هرچی هم از خدا کمک میخام بهم محل نمیزاره و راهی جلوی پام نیزاره .. احساس تنهایی خاصی دارم احساس می کنم فقط خودم خودمو درک میکنم، یه افسردگی عجیبی گرفتم طوری که از کارهای عادی زندگی هم دلسردم.... وضع مالی ما بسیار خوب است و روابط عاطفی در خانواده من تقریبا صفر است ...! شما بگید چکار کنم ..؟!!
- [سایر] با سلام و عرض ادب <br />من دانشجوی ارشد هستم و یه کار دانشجویی هم دارم و پدرم به رحمت خدا رفته و از طرفی هم باید مادرم رو هم حمایت کنم و واقعا هم احتیاج به همسر دارم که بیشتر نیاز روحی دارم و از طرفی هم باید دکتری بخونم که الان هیچ انگیزه و رمقی برای خوندن ندارم واقعا سردرگمم نمی دونم چیکار کنم ایا ازدواج کنم نکنم ممنون میشم کمکم کنید
- [سایر] سلام آقای مرادی من یک دوستی دارم که مدت 5 ساله به همکلاسی دانشگاهش علاقه منده ولی آن آقا تا به حال به بهانه های مختلف به خواستگاری ایشان نیامده و با تعریفهایی که من از دوستم شنیدم چون تازگی با هم قهر کرده اند(مدام در حال قهر و آشتی smsای هستند)قصد خواستگاری به هیچ وجه ندارد.ولی دوست من با خوشخیالی هنوز به او امیدوار است در حالی که خانواده اش اصلا خبر ندارند و خانواده های این دو از نظر مسایل اعتقادی کاملا با هم متفاوتند.چون من به نوعی سنگ صبور دوستم شده ام چطور اورا راهنمایی کنم که با کمترین آسیب روحی این آدم را پشت سر بگذارد؟(این دختر به خاطر همین مسءله افسردگی و بحران روحی شدیدی در گذشته تجربه کرده.)بسیار متشکرم