می گویند افراد نابکار مغزشان معیوب است آیا به همین دلیل است که به اعمال ناروا دست می زنند؟
انسان موجودی است دارای دو بعد جسمانی و روحانی و با استعداد و انگیزه های مختلف، کارهائی که از انسان سر می زند می تواند علت های مختلف داشته باشد که ما در ذیل به برخی از آنها اشاره می نمائیم: 1. اختلالات روانی که ممکن است منشاء جسمانی داشته باشند. برخی از افراد دارای مشکلات روحی، روانی هستند مثل افراد (جامعه ستیز) که در برخی از موارد منشاء جسمانی چون ترشح ناقص برخی از غدد داشته باشند. این گونه افراد ممکن است از لحاظ شناختی مشکلی نداشته باشند ولی بر رفتار خود کنترل کافی را ندارند این اشخاص می توانند با مراجعه به روانپزشک و روانشناس مشکل خودشان را حل کنند و همچنین برخی از مشکلات رفتاری ممکن است ناشی از عقده های دوران کودکی باشد که با مراجعه به روانشناس قابل درمان است. 2. مشکل علمی: کسانی هستند که مغزشان هیچگونه مشکلی ندارند و از لحاظ جسمانی سالم هستند و مسائل را خوب تشخیص می دهند، اما چون علم و آگاهیشان کم است و جهل علمی دارند و ندانسته دست به اعمال ناشایسته می زنند و یا به خاطر اینکه تربیت صحیح در خانواده نبوده و یا بخاطر تاثیر محیط های ناسالم و الگوهای ناشایست و تاثیر پذیری از جامعه مانند بعضی از جوانان مشکل معرفتی دارند. این افراد مکلف هستند که احکام و مسائل دینی و اجتماعی خودشان را بیاموزند و بر دیگران هم واجب است که به آنها احکام و مسائل را یاد بدهند و با برخورد صحیح قبح گناه و کارهای ناشایست را برایشان بیان کنند و الگوهای صحیح معرفی نمایند. 3. انسان های غافل: افرادی که مسائل خوب و بد و معروف و منکر را می دانند و آگاهی دارند اما غافل هستند و به آنها توجه ندارند. باید به آنها مسائل را تذکر داد و با تشویق به مطالعة کتاب های مفید و شرکت در جلسات مذهبی و معرفی دوستان خوب آنها را از خواب غفلت بیدار کرد. 4. آگاهان بی عمل: افرادی که قوای ذهنی آنها خوب کار می کند و علم و آگاهی های لازم را دارند اما به خاطر ضعف ایمان و پیروی از هوای نفس دست به کارهای ناشایسته می زنند اینها اگر غرق در گناه و معاصی نشده باشند و ابتدای کارشان باشد با ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و.. ممکن است هدایت شده و دست از کارهای منکر بردارند اما اگر به پیروی از هوای نفس ادامه دهند و اگر در منجلاب گناهان و فساد ها غوطه ور شوند هر چه بیشتر سقوط کنند برگشتشان مشکل تر خواهد بود که بسیاری از افراد نابکار ممکن است از این گروه باشند. (انسان عاقل هم در مواردی که یک یا چند غرائز و امیال درونیش طغیان کرده یا عینک محبت به چشم عقل خود زنده، یا عینک خشم یا ترس بیش از حد، یا امید بیجا، یا حرص، یا بُخل یا تکبر، در عین اینکه هم انسان است و هم عاقل نمی تواند به حق حکم کند، بلکه هر حکمی که می کند باطل است ولو این که (مانند معاویه) حکم خود را از روی عقل بداند، اما اطلاق عقل به چنین عقلی اطلاق مسامحه است و عقل واقعی نیست، برای این که انسان در چنین حالتی از سلامت فطرت و راه های صحیح بیرون است، و خدای عزوجل هم، کلام خود بر همین اساس ادا نموده و عقل را به نیروئی تعریف نموده که انسان در دینش از آن بهره مند شود، و به وسیلة آن راه را به سوی حقائق و معارف و اعمال صالحه پیدا نموده و پیش بگیرد، پس اگر عقل انسان در چنین مجرایی قرار نگیرد و قلمرو علمش به چهار دیوار خیر و شرهای دنیوی محدود نگردد، دیگر عقل نامیده نمی شود،‌ چنانکه قرآن کریم، از چنین انسان هایی حکایت می کند که در قیامت می گویند: (لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر) سورة ملک، آیة 10. ترجمه: اگر ما می شنیدیم یا تعقل می کردیم دیگر از دوزخیان نمی بودیم.[1]) (پس مراد از عقل در کلام خدای متعال ادارکی است که با سلامت فطرت برای انسان دست می دهد.)[2] و خداوند می فرماید: (کذالک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون) سورة بقره، آیة 242. این چنین خداوند آیات خود را برای شما شرح می دهد، شاید اندیشه کنید. زیرا با بیان و روشنگری است که علم حاصل می شود و علم نیز مقدمة عقل و وسیله ای برای رسیدن به آن است. شخصی از امام ششم پرسید: عقل چیست؟ فرمود: چیزی که به وسیلة آن خدا را بپرستند و بهشت را بدست آرند.[3] و امام هفتم علیه السّلام فرمودند: ای هشام به راستی خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت عیان و حجت نهان، حجت عیان رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت درونی و نهان عقل است.[4] و خداوند به ما عقل داده است تا به وسیلة آن راه خوب را از بد تشخیص دهیم و انبیاء را بشناسیم و راه آنها را ادامه دهیم و کسی که از عقل و فطرت سالم خدادادی اش را به هر گناهی و معاصی آلوده کند درحقیقت از قوای عقلانی خودش بهره نبرده است و چنین شخصی را نمی توان از عاقلان حساب کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: یا علی لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل ای علی فقری سخت تر از نادانی و مالی سودمند تر از عقل نیست.[5] حرف آخر: گر چه ممکن است درصد کمی از افراد شرور و نابکار به خاطر مشکلات و نارسائی های مغزی باشد اما بسیاری از آنها به خاطر عدم علم و آگاهی صحیح و یا تاثیر پذیری و الگوپذیری غلط و فقر فرهنگی و یا عدم تزکیة نفس و تربیت صحیح اسلامی باشد البته هیچ کدام از اینها اختیار و اراده را از انسان سلب نمی کند بلکه انسان ملکف است عوامل شرارت را برطرف و آنچه که خداوند فرموده اطاعت کند و در راه تهذیب و تزکیة نفس تلاش نماید. منابع جهت مطالعة بیشتر: 1. چهل حدیث، امام خمینی (رحمة الله علیه)، حدیث 2، ص 37 و 38، موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، سال 72. 2. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، انتشارات دارالحدیث، بحث عقل. 3. تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی، ج 1، ص 134 - 168، مرکز نشر اسراء، سال 81. ------------------------------------------- [1] . ترجمة المیزان، ج 2، ص 375، مولف علامه طباطبایی، مترجم سید محمد باقر موسوی، (دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین). [2] . همان، ص 376. [3] . اصول کافی، کلینی، ج 1، مترجم آیت الله کوه کمره ای، ناشر انتشارات اسوه، نوبت چاپ اول، سال 70، حدیث 3، ص 35. [4] . همان، ص 51، ح 12. [5] . همان، ص 71، ح 25. ( اندیشه قم )
عنوان سوال:

می گویند افراد نابکار مغزشان معیوب است آیا به همین دلیل است که به اعمال ناروا دست می زنند؟


پاسخ:

انسان موجودی است دارای دو بعد جسمانی و روحانی و با استعداد و انگیزه های مختلف، کارهائی که از انسان سر می زند می تواند علت های مختلف داشته باشد که ما در ذیل به برخی از آنها اشاره می نمائیم:
1. اختلالات روانی که ممکن است منشاء جسمانی داشته باشند.
برخی از افراد دارای مشکلات روحی، روانی هستند مثل افراد (جامعه ستیز) که در برخی از موارد منشاء جسمانی چون ترشح ناقص برخی از غدد داشته باشند. این گونه افراد ممکن است از لحاظ شناختی مشکلی نداشته باشند ولی بر رفتار خود کنترل کافی را ندارند این اشخاص می توانند با مراجعه به روانپزشک و روانشناس مشکل خودشان را حل کنند و همچنین برخی از مشکلات رفتاری ممکن است ناشی از عقده های دوران کودکی باشد که با مراجعه به روانشناس قابل درمان است.
2. مشکل علمی: کسانی هستند که مغزشان هیچگونه مشکلی ندارند و از لحاظ جسمانی سالم هستند و مسائل را خوب تشخیص می دهند، اما چون علم و آگاهیشان کم است و جهل علمی دارند و ندانسته دست به اعمال ناشایسته می زنند و یا به خاطر اینکه تربیت صحیح در خانواده نبوده و یا بخاطر تاثیر محیط های ناسالم و الگوهای ناشایست و تاثیر پذیری از جامعه مانند بعضی از جوانان مشکل معرفتی دارند. این افراد مکلف هستند که احکام و مسائل دینی و اجتماعی خودشان را بیاموزند و بر دیگران هم واجب است که به آنها احکام و مسائل را یاد بدهند و با برخورد صحیح قبح گناه و کارهای ناشایست را برایشان بیان کنند و الگوهای صحیح معرفی نمایند.
3. انسان های غافل: افرادی که مسائل خوب و بد و معروف و منکر را می دانند و آگاهی دارند اما غافل هستند و به آنها توجه ندارند. باید به آنها مسائل را تذکر داد و با تشویق به مطالعة کتاب های مفید و شرکت در جلسات مذهبی و معرفی دوستان خوب آنها را از خواب غفلت بیدار کرد.
4. آگاهان بی عمل: افرادی که قوای ذهنی آنها خوب کار می کند و علم و آگاهی های لازم را دارند اما به خاطر ضعف ایمان و پیروی از هوای نفس دست به کارهای ناشایسته می زنند اینها اگر غرق در گناه و معاصی نشده باشند و ابتدای کارشان باشد با ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و.. ممکن است هدایت شده و دست از کارهای منکر بردارند اما اگر به پیروی از هوای نفس ادامه دهند و اگر در منجلاب گناهان و فساد ها غوطه ور شوند هر چه بیشتر سقوط کنند برگشتشان مشکل تر خواهد بود که بسیاری از افراد نابکار ممکن است از این گروه باشند. (انسان عاقل هم در مواردی که یک یا چند غرائز و امیال درونیش طغیان کرده یا عینک محبت به چشم عقل خود زنده، یا عینک خشم یا ترس بیش از حد، یا امید بیجا، یا حرص، یا بُخل یا تکبر، در عین اینکه هم انسان است و هم عاقل نمی تواند به حق حکم کند، بلکه هر حکمی که می کند باطل است ولو این که (مانند معاویه) حکم خود را از روی عقل بداند، اما اطلاق عقل به چنین عقلی اطلاق مسامحه است و عقل واقعی نیست، برای این که انسان در چنین حالتی از سلامت فطرت و راه های صحیح بیرون است، و خدای عزوجل هم، کلام خود بر همین اساس ادا نموده و عقل را به نیروئی تعریف نموده که انسان در دینش از آن بهره مند شود، و به وسیلة آن راه را به سوی حقائق و معارف و اعمال صالحه پیدا نموده و پیش بگیرد، پس اگر عقل انسان در چنین مجرایی قرار نگیرد و قلمرو علمش به چهار دیوار خیر و شرهای دنیوی محدود نگردد، دیگر عقل نامیده نمی شود،‌ چنانکه قرآن کریم، از چنین انسان هایی حکایت می کند که در قیامت می گویند: (لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر) سورة ملک، آیة 10. ترجمه: اگر ما می شنیدیم یا تعقل می کردیم دیگر از دوزخیان نمی بودیم.[1]) (پس مراد از عقل در کلام خدای متعال ادارکی است که با سلامت فطرت برای انسان دست می دهد.)[2]
و خداوند می فرماید: (کذالک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون) سورة بقره، آیة 242.
این چنین خداوند آیات خود را برای شما شرح می دهد، شاید اندیشه کنید.
زیرا با بیان و روشنگری است که علم حاصل می شود و علم نیز مقدمة عقل و وسیله ای برای رسیدن به آن است. شخصی از امام ششم پرسید: عقل چیست؟ فرمود: چیزی که به وسیلة آن خدا را بپرستند و بهشت را بدست آرند.[3]
و امام هفتم علیه السّلام فرمودند: ای هشام به راستی خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت عیان و حجت نهان، حجت عیان رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت درونی و نهان عقل است.[4]
و خداوند به ما عقل داده است تا به وسیلة آن راه خوب را از بد تشخیص دهیم و انبیاء را بشناسیم و راه آنها را ادامه دهیم و کسی که از عقل و فطرت سالم خدادادی اش را به هر گناهی و معاصی آلوده کند درحقیقت از قوای عقلانی خودش بهره نبرده است و چنین شخصی را نمی توان از عاقلان حساب کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: یا علی لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل ای علی فقری سخت تر از نادانی و مالی سودمند تر از عقل نیست.[5]
حرف آخر:
گر چه ممکن است درصد کمی از افراد شرور و نابکار به خاطر مشکلات و نارسائی های مغزی باشد اما بسیاری از آنها به خاطر عدم علم و آگاهی صحیح و یا تاثیر پذیری و الگوپذیری غلط و فقر فرهنگی و یا عدم تزکیة نفس و تربیت صحیح اسلامی باشد البته هیچ کدام از اینها اختیار و اراده را از انسان سلب نمی کند بلکه انسان ملکف است عوامل شرارت را برطرف و آنچه که خداوند فرموده اطاعت کند و در راه تهذیب و تزکیة نفس تلاش نماید.
منابع جهت مطالعة بیشتر:
1. چهل حدیث، امام خمینی (رحمة الله علیه)، حدیث 2، ص 37 و 38، موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، سال 72.
2. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، انتشارات دارالحدیث، بحث عقل.
3. تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی، ج 1، ص 134 - 168، مرکز نشر اسراء، سال 81.
-------------------------------------------
[1] . ترجمة المیزان، ج 2، ص 375، مولف علامه طباطبایی، مترجم سید محمد باقر موسوی، (دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین).
[2] . همان، ص 376.
[3] . اصول کافی، کلینی، ج 1، مترجم آیت الله کوه کمره ای، ناشر انتشارات اسوه، نوبت چاپ اول، سال 70، حدیث 3، ص 35.
[4] . همان، ص 51، ح 12.
[5] . همان، ص 71، ح 25.
( اندیشه قم )





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین