در مورد مدرنیته و مکاتب مولود آن و افول و توّلد آن و نیز چند منبع مفید و موجود در بازار را نام ببرید؟
واژة مدرنیته (modernity)، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره می‌کند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایه‌ریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن 20 مشهود شد. به این لحاظ (مدرنیته) بدین معناست که این تمّدن به معنای تمام و کمال کلمه (مدرن) (نوین و متجدد) و در تاریخ بشری منحصر به فرد است، علت منحصر به فرد بودن این تمدن تا حدی مورد وفاق است؛ همه اذعان دارند که اروپا و امریکای شمالی شیوة جدید و نیرومندی را درمطالعه طبیعت و در صنایع ماشین سازی و شیوه‌های تولید صنعتی پایه‌گذاری کرد که منجر به پیشرفت بی‌سابقه ملاک‌های زندگی مادّی بشر گشت. در زمینة تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته می‌گوید: (مدرنیته به شیوة زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنة تاثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.)[1] بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوة زندگی جدید و امروزی یکی از نویسندگان می‌گوید: (تجدد گرایی را می‌توان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که برساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر می‌گذارد و به نظر می‌رسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس ازانقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (1780 1830) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.‌)[2] خلاصه آن‌که در اکثر تعاریف، همچنان که در تعریف گیدنز دیدیم مدرنیته را برای بیان یک دوران و یک پدیدة زمانمند و مکانمند استفاده می‌کنند؛ نه یک رویکرد فلسفی، از همین‌رو معمولاً گفته می‌شود عصر یا دورة مدرنیته[3] به این ترتیب این دورة تارخی قطعاً قلمرو و محدوده و نیز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت در مورد آغاز این دوره از نظر زمان، آراء گوناگونی وجود دارد. گیدنز شروع آن را از قرن 17، و بیشتر پژوهشگران ازقرن 18، همزمان با دورة روشنگری می‌دانند، کسانی نیز آغاز تدریجی این دوره را از اواخر قرن 15 مقارن با دورة رنسانس دانسته‌اند.[4] و تأثیرات عمیق و شگرف تحولات این دوره را در پیدایش عصر رنسانس دخیل می‌دانند. غلبة عقل‌گرایی و یا روشن‌فکری و روی‌گردانی از دین، منطق و فلسفة کلاسیک و نیز میل به کشف و اکتشاف علمی و احساس تهی‌دستی و بی‌مایگی علمی اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات دینی پروتستانتی در قرن شانزدهم و انقلاب علمی صنعتی قرن هفدهم، از عمده عواملی هستند که تأثیر عمیقی در اندیشة نوگرایی غربی برجا گذاشتند. به هر حال، مدرنیسم حاصل و برآیند اتصال و توالی حلقات زنجیره‌ای از اندیشه‌های نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست. دامنه و سیطرة مدرنیته در جوامع غربی بر ساحتهای وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفت شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و... گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشاره‌ای اجمالی می‌شود: 1. علم‌گرایی: علم‌گرایی یا علم‌زدگی که به‌‌عنوان یک رویکرد به حساب می‌آید و از دل آن مکتبی به نام (پوزیتویسم) متولد شده بر این باور است که از لحاظ معرفت شناختی یگانه راه وصول به معرفت حقیقی مشاهده، آزمایش و تجربة حسّی ظاهری است. 2. عقل‌گرایی یا استدلال‌گرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری: جزئی و استدلال‌گر قائل است که یگانه شان او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری استالین عقل تنها هنرش آن است که گزاره‌هایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری‌اند در قالب استدلالهای منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند. 3. مادّی‌گرایی: مادّی‌گرایی یا ماتریالیسم: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه‌ گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنابراین باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربة حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه به‌دست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با (واقعی) و (موجود) یکسان و معادل گرفته می‌شود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست. 4. انسان‌گرایی (اومانیسم): تفکر تجدّد گرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی می‌نشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنّت‌گرایان اختصاص به خدا دارد. 5. فرد‌گرایی: فرد‌گرایی یا اصالت فرد یعنی اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، یعنی همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی است.[5] و بسیاری از مکاتب دیگر مانند سکولاریسم، لیبرالیسم، و.... که در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورت‌بندی شده است؛ و به شکل یک (ایسم)، (مکتب)، اصل و آموزه در آمده است. البته همه این مکاتب جای نقد و بررسی دارد و حتی غربیان نیز به انتقاد و بررسی آن‌ها پرداختند ولی به خاطر ضیق مقال به همین مقدرا اکتفا می‌شود. امّا در مورد افول و پایان عمر مدرنیته، کسانی دورة مدرنیته را در حال سپری شدن و کهولت می‌دانند، و خبر از شروع یک صورت‌بندی اجتماعی فرهنگی جدید به نام دورة پست مدرن می‌دهند و کسانی نیز پست مدرن را فاز تکمیلی مدرنیته و فرزند طبیعی آن به حساب می‌آورند.[6] منابع مفید: 1. حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، 1378. 2. سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، چاپ اوّل، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام (ره)، 1379، صص 152 99. 3. آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، 1377. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، 1377، ص 4. [2] . الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمة امیر اکرمی، نقد و نظر سال 5، ش 1 و 2، زمستان و بهار 8 1377، (ص) 81 80. [3] . دکتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال 5.، ش 1و 2.، ص 5.0 [4] . ر.ک: سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره)، 1379، ص 100 99. [5] . ر.ک: عبدالرسول بیات با همکاری جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها، قم، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، 1381، ص 538 531. [6] . همان، ص 556 555.
عنوان سوال:

در مورد مدرنیته و مکاتب مولود آن و افول و توّلد آن و نیز چند منبع مفید و موجود در بازار را نام ببرید؟


پاسخ:

واژة مدرنیته (modernity)، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره می‌کند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایه‌ریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن 20 مشهود شد. به این لحاظ (مدرنیته) بدین معناست که این تمّدن به معنای تمام و کمال کلمه (مدرن) (نوین و متجدد) و در تاریخ بشری منحصر به فرد است، علت منحصر به فرد بودن این تمدن تا حدی مورد وفاق است؛ همه اذعان دارند که اروپا و امریکای شمالی شیوة جدید و نیرومندی را درمطالعه طبیعت و در صنایع ماشین سازی و شیوه‌های تولید صنعتی پایه‌گذاری کرد که منجر به پیشرفت بی‌سابقه ملاک‌های زندگی مادّی بشر گشت.
در زمینة تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته می‌گوید: (مدرنیته به شیوة زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنة تاثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.)[1] بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوة زندگی جدید و امروزی یکی از نویسندگان می‌گوید: (تجدد گرایی را می‌توان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که برساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر می‌گذارد و به نظر می‌رسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس ازانقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (1780 1830) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.‌)[2]
خلاصه آن‌که در اکثر تعاریف، همچنان که در تعریف گیدنز دیدیم مدرنیته را برای بیان یک دوران و یک پدیدة زمانمند و مکانمند استفاده می‌کنند؛ نه یک رویکرد فلسفی، از همین‌رو معمولاً گفته می‌شود عصر یا دورة مدرنیته[3] به این ترتیب این دورة تارخی قطعاً قلمرو و محدوده و نیز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت در مورد آغاز این دوره از نظر زمان، آراء گوناگونی وجود دارد. گیدنز شروع آن را از قرن 17، و بیشتر پژوهشگران ازقرن 18، همزمان با دورة روشنگری می‌دانند، کسانی نیز آغاز تدریجی این دوره را از اواخر قرن 15 مقارن با دورة رنسانس دانسته‌اند.[4] و تأثیرات عمیق و شگرف تحولات این دوره را در پیدایش عصر رنسانس دخیل می‌دانند.
غلبة عقل‌گرایی و یا روشن‌فکری و روی‌گردانی از دین، منطق و فلسفة کلاسیک و نیز میل به کشف و اکتشاف علمی و احساس تهی‌دستی و بی‌مایگی علمی اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات دینی پروتستانتی در قرن شانزدهم و انقلاب علمی صنعتی قرن هفدهم، از عمده عواملی هستند که تأثیر عمیقی در اندیشة نوگرایی غربی برجا گذاشتند. به هر حال، مدرنیسم حاصل و برآیند اتصال و توالی حلقات زنجیره‌ای از اندیشه‌های نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست.
دامنه و سیطرة مدرنیته در جوامع غربی بر ساحتهای وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفت شناسی، جامعه شناسی، روان شناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و... گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشاره‌ای اجمالی می‌شود:
1. علم‌گرایی: علم‌گرایی یا علم‌زدگی که به‌‌عنوان یک رویکرد به حساب می‌آید و از دل آن مکتبی به نام (پوزیتویسم) متولد شده بر این باور است که از لحاظ معرفت شناختی یگانه راه وصول به معرفت حقیقی مشاهده، آزمایش و تجربة حسّی ظاهری است.
2. عقل‌گرایی یا استدلال‌گرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری: جزئی و استدلال‌گر قائل است که یگانه شان او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری استالین عقل تنها هنرش آن است که گزاره‌هایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری‌اند در قالب استدلالهای منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند.
3. مادّی‌گرایی: مادّی‌گرایی یا ماتریالیسم: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه‌ گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنابراین باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربة حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه به‌دست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با (واقعی) و (موجود) یکسان و معادل گرفته می‌شود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست.
4. انسان‌گرایی (اومانیسم): تفکر تجدّد گرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی می‌نشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنّت‌گرایان اختصاص به خدا دارد.
5. فرد‌گرایی: فرد‌گرایی یا اصالت فرد یعنی اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، یعنی همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی است.[5] و بسیاری از مکاتب دیگر مانند سکولاریسم، لیبرالیسم، و.... که در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورت‌بندی شده است؛ و به شکل یک (ایسم)، (مکتب)، اصل و آموزه در آمده است. البته همه این مکاتب جای نقد و بررسی دارد و حتی غربیان نیز به انتقاد و بررسی آن‌ها پرداختند ولی به خاطر ضیق مقال به همین مقدرا اکتفا می‌شود.
امّا در مورد افول و پایان عمر مدرنیته، کسانی دورة مدرنیته را در حال سپری شدن و کهولت می‌دانند، و خبر از شروع یک صورت‌بندی اجتماعی فرهنگی جدید به نام دورة پست مدرن می‌دهند و کسانی نیز پست مدرن را فاز تکمیلی مدرنیته و فرزند طبیعی آن به حساب می‌آورند.[6]
منابع مفید:
1. حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، 1378.
2. سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، چاپ اوّل، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام (ره)، 1379، صص 152 99.
3. آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، 1377.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، 1377، ص 4.
[2] . الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمة امیر اکرمی، نقد و نظر سال 5، ش 1 و 2، زمستان و بهار 8 1377، (ص) 81 80.
[3] . دکتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال 5.، ش 1و 2.، ص 5.0
[4] . ر.ک: سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره)، 1379، ص 100 99.
[5] . ر.ک: عبدالرسول بیات با همکاری جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها، قم، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، 1381، ص 538 531.
[6] . همان، ص 556 555.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین