برای از بین رفتن لذت گناه چه باید کرد و چه ریاضت‌هایی به نفس باید داد؟
بسیاری از حب و بغض‌ها به معرفت انسانی برمی‌گردد. شما اگر مراتب علم و تقوی و پرهیزگاری وارستگان برایتان احراز گشته باشد و بزرگی و عظمت روحی آن شخص را ادراک کرده باشید، به صورت ناخودآگاه نسبت به او عشق می‌ورزید و در برابر او احساس تواضع می‌کنید، این در حالی است که، کسی که آن عالم وارسته را نمی‌شناسد، و ارزش علم و معنویت را نمی‌داند و تنها ظواهر دنیا برایش ارزش محسوب می‌گردد. چه بسا این عالم وارسته را ببیند به او هیچ اعتنایی نکند. پس معرفت می‌تواند سمت و سوی محبت‌ها را تغییر دهد. راه کاهش لذّت بردن از گناه معرفت پیدا کردن نسبت به باطن گناه، یکی از راه‌های کاهش انگیزه گناه، شناختن باطن گناه می‌باشد، این شناخت از چند راه حاصل می‌گردد: 1. از طریق توجه به کلام خداوند متعال که علمش به همه چیز احاطه دارد، او که ظاهر و باطن و ملک و ملکوت در نظرش یکسان است و غیب و شهود برای او مشهود است در قرآن کریم، باطن بسیاری از گناهان را بیان فرموده است مثلاً باطن غیبت را؛ خوردن گوشت برادر مرده می‌داند. آن جا که می‌فرماید: (و لا یغتب بعضکم بعضاً ایجب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه) (سوره حجرات، آیة 12). و بعضی از شما بعض دیگر را غیبت نکند آیا دوست دارید، گوشت برادر مردة خویش خورید پس همانا کرامت دارید. در جائی دیگر خوردن مال یتیم را به خوردن آتش توصیف می‌کند که (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً) (سوره نساء، آیة 10)، آنانکه اموال یتیمان را به ستمگری می‌خورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنم فرو می‌برند و بزودی (به دوزخ) در آتش فروزان خواهند افتاد. در حقیقت تمام اوامر و نواهی الهی حکایت از مصالح و مفاسدی است که در درون آنها نهفته است و هر چیز که برای روان و جسم آدمی مضرّ است حرام شده است و این امر و نهی از روی رحمت الهی است که مصلحت بندگانش را می‌خواهد و الا اگر همة مردم کافر گردند به خدا ضرری نمی‌رسد و در واقع افراد گناهکار خود را از سعادت و رحمت محروم و به بلا گرفتار می‌سازند. در روایات منقول از ائمه اطهار و رسول مکرم اسلام علیهم آلاف التحیة و السّلام هم، باطن بسیاری از گناهان بیان شده است از جمله امام صادق علیه السّلام در مورد باطن نظر به اجنبی می‌فرماید: (النظرة سهم من سهام ابلیس مسموم، من ترکها لِلّه عزوجل لا لغیره اعقبه الهه ایماناً یجد طعمه[1]) نظر به نامحرم تیری زهر آگین از شیطان است، کسی که آن را تنها بخاطر خدا ترک کند خداوند ایمانی در قلب او جایگزین می‌کند که لذت آن را بچشد. و از قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السّلام استفاده می‌شود که جهنم و آتش‌های سوزان آن و مار و عقربها و انواع عذاب آن باطن همین اعمال حرامی است که انسانها مرتکب می‌شوند نه چیز دیگر چنانچه در قرآن کریم آمده است که (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً) (سورة آل عمران، آیة 30) روز قیامت روزی است که هر کس آنچه را که از اعمال خیر انجام داده است حاضر می‌بیند. بنابراین کسی که به خداوند متعال و صدق کلام او ایمان دارد و می‌داند که نواهی الهی به خاطر مفاسدی است که در آن عمل وجود دارد و قول صادق مصدق را بپذیرد و به حقانیت آن ایمان آورد، کم‌کم از گناه پرهیز می‌کند و واقعاً وقتی که مرتکب گناهی می‌شود می‌ترسد و از آن بیزار می‌شود. وقتی که مال حرامی را می‌خورد گویا گوشت سگ می‌خورد و به همین خاطر از آن منزجر می‌گردد. 2. دیدن باطن گناه از راه تقوی کسی که انسانی متقی است و هیچگاه عملی که خلاف تقوی باشد از او سر نمی‌زند، خداوند به او چشم بصیرت و قلبی آگاه می‌دهد که باطن امور را مشاهده می‌کند، بوی تعفن گناه را استشمام می‌کند. کسی که شامّة او بر اثر سرماخوردگی از کار افتاده است اگر یک غذای مانده که مسموم کننده است و بوی آن تغییر کرده و متعفن شده است را به او بدهند، متوجه خرابی غذا نمی‌شود و ظاهر زیبای آن را می‌بیند و از آن غذا میل کرده و بعد از دگرگونی حال و بستری شدن در بیمارستان، برایش روشن می‌گردد که غذائی که به او داده‌اند مسموم بوده است، ولی کسی که شامّة قوی دارد وقتی غذای مسموم را به او عرضه می‌کنند، بوی تعفن غذا، او را از خوردن غذا باز می‌دارد و با استشمام بوی بد غذا، میل به خوردن را از دست می‌دهد و از مسمومیت در امان می‌ماند آنها که از تقوای بالاتری برخوردارند، واقعاً بوی تعفن امور حرام را استشمام می‌کنند به همین خاطر اصلاً به گناه میل پیدا نمی‌کند، مثلاً اگر با یک مال غصبی غذائی لذیذ برای آنها تهیه شود، آن را به صورت چرک و خون می‌بینند و بوی تعفن آن را احسان می‌کنند و از خوردن آن سرباز می‌زنند. اگر به رستورانی بروند که به عنوان مثال کلاغ را بجای مرغ به مشتریان می‌دهد و هیچ کس هم از این مطلب باخبر نیست، اینها به نور تقوی آن قضیه را بصورت روشن می‌بینند و از خوردن آن اجتناب می‌کنند. بعنوان مثال حضرت علی علیه السّلام باطن رشوه را مانند غذائی می‌داند که یک افعی، آن را بلعیده باشد، با زهر درون او مخلوط گشته باشد و سپس آن را برگرداننده باشد و اکنون فردی بخواهد، این استفراغ افعی را تناول کند. باطن استفادة ناصواب از بیت المال را چون آهنی گداخته در آتش می‌داند. برای روشن شدن مسأله به سخنان آن حضرت در (خطبه 224/ و در بعضی نسخ 215) توجه کنیم که: چنین می‌فرماید: (سوگند به خدا، اگر شب را بر روی خارهای (سعدان) بیدار به سر برم و یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت بسوی کهنگی پیش می‌رود (و از هم می‌پاشد) و مدتهای طولانی در میان خاکها می‌ماند. سوگند به خدا عقیل برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می‌خواست که یک (مَن) از گندمهای شما را به او ببخشم، کودکانش را دیدم که از گرسنگی، موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواستة خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم، خیال کرد من دینم را به او می‌فروشم و به دلخواه او قدم بر می‌دارم و از راه و رسم خویش دست می‌کشم. امّا من برای بیداریش، آهنی را در آتش گداختم آن را به بدنش نزدیک ساختم، تا با حرارت آن عبرت گیرد، ناله‌ای همچون بیمارانی که از شدت درد می‌نالند، سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای عقیل زنان سوگمند در سوگ تو بگریند، از آهن تفدیده‌ای که انسانی آن را بصورت بازیچه سرخ کرده ناله می‌کنی! امّا مرا بسوی آتش می‌کشانی که خداوند جبار با شعلة خشم و غضبش آن را برافروخته است، تو از این رنج می‌نالی و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟ از این سرگذشت شگفت‌آورتر داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سر پوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به درب خانة ما آورد ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم، گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند به او گفتم: این صله و پاداش است یا زکات یا صدقه که اینها بر ما خاندان حرام است، گفت نه زکات است و نه صدقه بلکه هدیه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند، آیا از طریق آیین خدا وارد شده‌ای که مرا بفریبی؟ دستگاه ادراکت به هم ریخته؟ یا دیوانه شده‌ای؟ و یا هذیان می‌گویی؟ به خدا سوگند که اگر اقلیم‌های هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه‌ای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد. و این دنیای شما از برگ جویده‌ای که در دهان ملخی باشد، نزد من خوارتر و بی‌ارزش‌تر است علی را با نعمت‌های فناپذیر و لذتهای نابود شدنی دنیا چه کار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهای قبیح به خدا پناه می‌بریم و از او یاری می‌جوئیم)[2] بنابراین برای پائین آمدن لذت گناه یا از راه ایمان به غیب و تصدیق کلام خدا و معصومین علیهم السّلام که صادقان تصدیق شده‌اند باید تعبداً بپذیریم که باطن گناه، آلودگی و آتش است و از آن بپرهیزیم یا باید بر اثر مخالفت هوای نفس و طی طریق تقوی به جایی برسیم که خود باطن گناه را ببینیم که این هم بدون طی طریق اوّل امکان پذیر نیست. و برای آگاهی بیشتر به این کلام امیر بیان توجه کنیم که فرمود: (اذکروا انقطاع اللذّات و بقاء التبعات) (نهج البلاغه، حکمت، 425). بیاد آرید قطع لذتها و بقای مسئولیتهای آن را، که چگونه لذات دنیوی زود گذرند ولی آثار و تبعات آن دامنگیر انسان است و باید پاسخگو باشد. چه انسانهائی که یک قدم پیروی نفس نمودند، و آبرو و حیثیّت آنها برای همیشه در دنیا هم ریخته شد و رسوائی آخرت بسی سخت‌تر از دنیا است. یاد مرگ هم لذّت گناه را از انسان می‌ستاند که رسول خدا فرمود: (اذکروا هادم اللذات، قیل ما هو: قال المرت.[3]) اشاره: توجه داشته باشید که آگاهی از عواقب و آثار سوء گناه بر روح و رفتار انسان ما را در ترک گناه یاری می‌کند. در اندیشة مرگ بودن، امام بفرمود، از مهر، طرح کلام همیشه بیاد آور ای دل پریش بریده شدن را، ز لذّات خویش دگر هم به جا ماندن هر گناه که سازد دل و جانت از غم تباه بباشید پیوسته در یاد مرگ که سازد جدا از شما بار و برگ ترجمه منظوم از ایراندوست منبع برای مطالعه بیشتر: 1. قلب سلیم، شهید دستغیب، دار الکتاب الاسلامیه، ج 1، ص 267، تهران 1351. 2. مراحل اخلاق، آیة الله جوادی آملی، مؤسسة اسراء -------------------------------------------------------------------------------- [1] . من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 11، الصدوق ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، تهران مکتبة الصدوق، 1351 1353. [2] . ترجمه آیة الله مکارم شیرازی. [3] . بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 6، ص 133، روایت 32، باب 4.
عنوان سوال:

برای از بین رفتن لذت گناه چه باید کرد و چه ریاضت‌هایی به نفس باید داد؟


پاسخ:

بسیاری از حب و بغض‌ها به معرفت انسانی برمی‌گردد. شما اگر مراتب علم و تقوی و پرهیزگاری وارستگان برایتان احراز گشته باشد و بزرگی و عظمت روحی آن شخص را ادراک کرده باشید، به صورت ناخودآگاه نسبت به او عشق می‌ورزید و در برابر او احساس تواضع می‌کنید، این در حالی است که، کسی که آن عالم وارسته را نمی‌شناسد، و ارزش علم و معنویت را نمی‌داند و تنها ظواهر دنیا برایش ارزش محسوب می‌گردد. چه بسا این عالم وارسته را ببیند به او هیچ اعتنایی نکند. پس معرفت می‌تواند سمت و سوی محبت‌ها را تغییر دهد.
راه کاهش لذّت بردن از گناه
معرفت پیدا کردن نسبت به باطن گناه، یکی از راه‌های کاهش انگیزه گناه، شناختن باطن گناه می‌باشد، این شناخت از چند راه حاصل می‌گردد: 1. از طریق توجه به کلام خداوند متعال که علمش به همه چیز احاطه دارد، او که ظاهر و باطن و ملک و ملکوت در نظرش یکسان است و غیب و شهود برای او مشهود است در قرآن کریم، باطن بسیاری از گناهان را بیان فرموده است مثلاً باطن غیبت را؛ خوردن گوشت برادر مرده می‌داند. آن جا که می‌فرماید: (و لا یغتب بعضکم بعضاً ایجب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه) (سوره حجرات، آیة 12).
و بعضی از شما بعض دیگر را غیبت نکند آیا دوست دارید، گوشت برادر مردة خویش خورید پس همانا کرامت دارید. در جائی دیگر خوردن مال یتیم را به خوردن آتش توصیف می‌کند که (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً) (سوره نساء، آیة 10)، آنانکه اموال یتیمان را به ستمگری می‌خورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنم فرو می‌برند و بزودی (به دوزخ) در آتش فروزان خواهند افتاد.
در حقیقت تمام اوامر و نواهی الهی حکایت از مصالح و مفاسدی است که در درون آنها نهفته است و هر چیز که برای روان و جسم آدمی مضرّ است حرام شده است و این امر و نهی از روی رحمت الهی است که مصلحت بندگانش را می‌خواهد و الا اگر همة مردم کافر گردند به خدا ضرری نمی‌رسد و در واقع افراد گناهکار خود را از سعادت و رحمت محروم و به بلا گرفتار می‌سازند. در روایات منقول از ائمه اطهار و رسول مکرم اسلام علیهم آلاف التحیة و السّلام هم، باطن بسیاری از گناهان بیان شده است از جمله امام صادق علیه السّلام در مورد باطن نظر به اجنبی می‌فرماید: (النظرة سهم من سهام ابلیس مسموم، من ترکها لِلّه عزوجل لا لغیره اعقبه الهه ایماناً یجد طعمه[1]) نظر به نامحرم تیری زهر آگین از شیطان است، کسی که آن را تنها بخاطر خدا ترک کند خداوند ایمانی در قلب او جایگزین می‌کند که لذت آن را بچشد. و از قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السّلام استفاده می‌شود که جهنم و آتش‌های سوزان آن و مار و عقربها و انواع عذاب آن باطن همین اعمال حرامی است که انسانها مرتکب می‌شوند نه چیز دیگر چنانچه در قرآن کریم آمده است که (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً) (سورة آل عمران، آیة 30) روز قیامت روزی است که هر کس آنچه را که از اعمال خیر انجام داده است حاضر می‌بیند. بنابراین کسی که به خداوند متعال و صدق کلام او ایمان دارد و می‌داند که نواهی الهی به خاطر مفاسدی است که در آن عمل وجود دارد و قول صادق مصدق را بپذیرد و به حقانیت آن ایمان آورد، کم‌کم از گناه پرهیز می‌کند و واقعاً وقتی که مرتکب گناهی می‌شود می‌ترسد و از آن بیزار می‌شود. وقتی که مال حرامی را می‌خورد گویا گوشت سگ می‌خورد و به همین خاطر از آن منزجر می‌گردد.
2. دیدن باطن گناه از راه تقوی کسی که انسانی متقی است و هیچگاه عملی که خلاف تقوی باشد از او سر نمی‌زند، خداوند به او چشم بصیرت و قلبی آگاه می‌دهد که باطن امور را مشاهده می‌کند، بوی تعفن گناه را استشمام می‌کند. کسی که شامّة او بر اثر سرماخوردگی از کار افتاده است اگر یک غذای مانده که مسموم کننده است و بوی آن تغییر کرده و متعفن شده است را به او بدهند، متوجه خرابی غذا نمی‌شود و ظاهر زیبای آن را می‌بیند و از آن غذا میل کرده و بعد از دگرگونی حال و بستری شدن در بیمارستان، برایش روشن می‌گردد که غذائی که به او داده‌اند مسموم بوده است، ولی کسی که شامّة قوی دارد وقتی غذای مسموم را به او عرضه می‌کنند، بوی تعفن غذا، او را از خوردن غذا باز می‌دارد و با استشمام بوی بد غذا، میل به خوردن را از دست می‌دهد و از مسمومیت در امان می‌ماند آنها که از تقوای بالاتری برخوردارند، واقعاً بوی تعفن امور حرام را استشمام می‌کنند به همین خاطر اصلاً به گناه میل پیدا نمی‌کند، مثلاً اگر با یک مال غصبی غذائی لذیذ برای آنها تهیه شود، آن را به صورت چرک و خون می‌بینند و بوی تعفن آن را احسان می‌کنند و از خوردن آن سرباز می‌زنند. اگر به رستورانی بروند که به عنوان مثال کلاغ را بجای مرغ به مشتریان می‌دهد و هیچ کس هم از این مطلب باخبر نیست، اینها به نور تقوی آن قضیه را بصورت روشن می‌بینند و از خوردن آن اجتناب می‌کنند. بعنوان مثال حضرت علی علیه السّلام باطن رشوه را مانند غذائی می‌داند که یک افعی، آن را بلعیده باشد، با زهر درون او مخلوط گشته باشد و سپس آن را برگرداننده باشد و اکنون فردی بخواهد، این استفراغ افعی را تناول کند. باطن استفادة ناصواب از بیت المال را چون آهنی گداخته در آتش می‌داند. برای روشن شدن مسأله به سخنان آن حضرت در (خطبه 224/ و در بعضی نسخ 215) توجه کنیم که: چنین می‌فرماید: (سوگند به خدا، اگر شب را بر روی خارهای (سعدان) بیدار به سر برم و یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت بسوی کهنگی پیش می‌رود (و از هم می‌پاشد) و مدتهای طولانی در میان خاکها می‌ماند. سوگند به خدا عقیل برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می‌خواست که یک (مَن) از گندمهای شما را به او ببخشم، کودکانش را دیدم که از گرسنگی، موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواستة خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم، خیال کرد من دینم را به او می‌فروشم و به دلخواه او قدم بر می‌دارم و از راه و رسم خویش دست می‌کشم. امّا من برای بیداریش، آهنی را در آتش گداختم آن را به بدنش نزدیک ساختم، تا با حرارت آن عبرت گیرد، ناله‌ای همچون بیمارانی که از شدت درد می‌نالند، سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای عقیل زنان سوگمند در سوگ تو بگریند، از آهن تفدیده‌ای که انسانی آن را بصورت بازیچه سرخ کرده ناله می‌کنی! امّا مرا بسوی آتش می‌کشانی که خداوند جبار با شعلة خشم و غضبش آن را برافروخته است، تو از این رنج می‌نالی و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟ از این سرگذشت شگفت‌آورتر داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سر پوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به درب خانة ما آورد ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم، گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند به او گفتم: این صله و پاداش است یا زکات یا صدقه که اینها بر ما خاندان حرام است، گفت نه زکات است و نه صدقه بلکه هدیه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند، آیا از طریق آیین خدا وارد شده‌ای که مرا بفریبی؟ دستگاه ادراکت به هم ریخته؟ یا دیوانه شده‌ای؟ و یا هذیان می‌گویی؟ به خدا سوگند که اگر اقلیم‌های هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه‌ای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد. و این دنیای شما از برگ جویده‌ای که در دهان ملخی باشد، نزد من خوارتر و بی‌ارزش‌تر است علی را با نعمت‌های فناپذیر و لذتهای نابود شدنی دنیا چه کار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهای قبیح به خدا پناه می‌بریم و از او یاری می‌جوئیم)[2]
بنابراین برای پائین آمدن لذت گناه یا از راه ایمان به غیب و تصدیق کلام خدا و معصومین علیهم السّلام که صادقان تصدیق شده‌اند باید تعبداً بپذیریم که باطن گناه، آلودگی و آتش است و از آن بپرهیزیم یا باید بر اثر مخالفت هوای نفس و طی طریق تقوی به جایی برسیم که خود باطن گناه را ببینیم که این هم بدون طی طریق اوّل امکان پذیر نیست.
و برای آگاهی بیشتر به این کلام امیر بیان توجه کنیم که فرمود: (اذکروا انقطاع اللذّات و بقاء التبعات) (نهج البلاغه، حکمت، 425). بیاد آرید قطع لذتها و بقای مسئولیتهای آن را، که چگونه لذات دنیوی زود گذرند ولی آثار و تبعات آن دامنگیر انسان است و باید پاسخگو باشد. چه انسانهائی که یک قدم پیروی نفس نمودند، و آبرو و حیثیّت آنها برای همیشه در دنیا هم ریخته شد و رسوائی آخرت بسی سخت‌تر از دنیا است. یاد مرگ هم لذّت گناه را از انسان می‌ستاند که رسول خدا فرمود: (اذکروا هادم اللذات، قیل ما هو: قال المرت.[3])
اشاره: توجه داشته باشید که آگاهی از عواقب و آثار سوء گناه بر روح و رفتار انسان ما را در ترک گناه یاری می‌کند.
در اندیشة مرگ بودن، امام بفرمود، از مهر، طرح کلام
همیشه بیاد آور ای دل پریش بریده شدن را، ز لذّات خویش
دگر هم به جا ماندن هر گناه که سازد دل و جانت از غم تباه
بباشید پیوسته در یاد مرگ که سازد جدا از شما بار و برگ
ترجمه منظوم از ایراندوست
منبع برای مطالعه بیشتر:
1. قلب سلیم، شهید دستغیب، دار الکتاب الاسلامیه، ج 1، ص 267، تهران 1351.
2. مراحل اخلاق، آیة الله جوادی آملی، مؤسسة اسراء
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 11، الصدوق ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، تهران مکتبة الصدوق، 1351 1353.
[2] . ترجمه آیة الله مکارم شیرازی.
[3] . بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 6، ص 133، روایت 32، باب 4.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین