بندگی کدام است؟ و بنده کیست؟ و چگونه می‌توان در طریق بندگی حرکت کرد؟
عبادت را اهل لغت به معنای غایت خضوع و تذلّل دانسته‌اند و گفته‌اند چون عبادت اعلی مراتب خضوع است پس لایق نیست، مگر برای کسی که اعلی مراتب وجود و کمال و اعظم مراتب نعم و احسان را دارد و از این جهت عبادت غیر حق شرک است.[1] عبادت را سه مرتبه است: بعضی خدا را عبادت کنند به امید ثواب آخرت و خوف از عقاب؛[2] که عامه مؤمنانند. و بعضی خدا را عبادت کنند که شرف عبودیّت یابند و خدا آنها را بندۀ خود خواند. و بعضی خدا را عبادت کنند از جهت هیبت و جلال او و محبت بدو که مرتبت اعلای عبودیّت است.[3] به فرمودۀ امام صادق ‌(ع): کلمۀ عبد از سه حرف "ع - ب - د" تشکیل شده است. "عین" کنایه از علم و یقین بنده نسبت به خداوند متعال است و "با" اشاره‌ای به بینونت و جدایی و دوری او از غیر حق تعالی است. و حرف "دال" دلالتی است بر دنُّو و نزدیکی و تقرب بنده به پروردگار بزرگ، بدون هیچ حجاب و واسطه.[4] عبد در تمام هستی و کمالات، خویش را مدیون مولای خود می داند. از این رو تسلیم اوست و همین نادیده گرفتن خود و هوا و هوس خویش، او را به رنگ کمالات مولا درمی‌آورد. تا آن جا که به فرمودۀ رسول مکرم اسلام (ص): بندۀ حقیقی حضرت پروردگار کسی است که اطاعت و فرمانبرداری خدا شیرینی او و محبت خدا لذتش باشد. حاجت به خدای خود برد و حکایت خویش به او گوید و توکل و اعتماد خود بر او بندد.[5] بندگی چیست؟ امام صادق (ع) می فرماید: حقیقت عبودیت و بندگی سه چیز است: اوّل این که بنده در آنچه خدا بر او منّت گذاشته و بخشیده است برای خود مالکیّت نبیند، بدان جهت که بندگان را ملکی نیست، مال را مال خدا می‌دانند، و آن را در جایی که خدا فرموده است قرار می‌دهند.. دوم: این که بندۀ خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند. سوم: این که تمام مشغولیاتش منحصر شود به آنچه که خداوند او را بدان امر نموده، یا از آن نهی فرموده است. بنابراین، اگر بندۀ خدا برای خودش ملکیتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن بر او آسان می‌شود. و چون بندۀ خدا تدبیر امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می‌گردد. و زمانی که به آنچه خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است اشتغال ورزد، دیگر فراغتی نمی‌یابد تا مجال و فرصت خودنمایی و فخر نمودن بر مردم پیدا نماید. از این رو چون خداوند بندۀ خود را به این سه چیز گرامی بدارد، زندگی در دنیا و نحوۀ برخورد با ابلیس و خلایق بر وی سهل و آسان می‌گردد. به انگیزۀ زیاده اندوزی و فخر و مباهات با مردم به دنبال دنیا نمی‌رود و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم می‌نگرد، آنها را برای عزت و علّو درجۀ خویشتن طلب نمی‌نماید و روزهای خود را به بطالت و بیهودگی نمی‌گذراند.[6] بندگی، مفتاح ولایت است[7] و نام بنده، بهترین اسم‌ها. از این رو پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص)، "عبداللَّه" است در لیلة المعراج درخواست عبودیت نمود: "أضفنی إلیک بالعبودیة یا ربّ". از ابو بصیر نقل شده که امام باقر (ع) فرمود: از جمله دعاهای امیر المؤمنین (ع) این بود: ای خدای من! همین عزّت مرا بس که بنده توام، و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منی. ای خدای من! همان گونه که من دوست دارم تو از آن منی، پس مرا به آنچه دوست داری موفّق بدار.[8] انسان کامل، عبداللَّه است و تمام تجلیات اسمائی را دارد. فانی در حضرت إلاهیه باشد و مغلوب اسمای إلاهی. چه زیبا است گفتۀ خواجه عبداللَّه انصاری که: إلاهی اگر یکبار گویی "بندۀ من"، از عرش گذرد "خندۀ من". در حدیث قدسی آمده است: ای بندۀ من، از من اطاعت کن تا ترا مثل (یا شبیه و نظیر) خود قرار دهم من به چیزی می‌گویم بشو، می‌شود. تو به چیزی می‌گویی بشو، می‌شود.[9] بنابر این، به فرمودۀ امام صادق (ع): "العبودیة جوهرة کنهها الربوبیّة"؛ یعنی عبودیت و بندگی خداوند متعال یک جوهره و واقعیتی است که باطن و حقیقتش ربوبیّت است.[10] به واسطۀ بندگی، نفس انسانی صیقل پیدا می‌کند و قابلیت انعکاس اشعۀ نوریۀ عالم بالا در او پدیدار می‌گردد و هر چه پاکی و صیقل بیشتر باشد شفافیت و انعکاس آن بیشتر می‌گردد و جلوه‌های حضرت حق در او زیادتر به ظهور می‌رسد، تا جایی که خلافت بالقوه و بالاستعداد وی به مقام فعلیّت مطلقه در می‌آید و بالفعل، خلیفة الله در تمام عالم وجود و شئون و مظاهر حیات می‌شود. باید دانست که این الوهیّت نیست، بلکه خلافت و نمایندگی است که عین آثار الوهیّت در آن به ظهور می‌رسد. لازم به ذکر است که خلیفة الله کار خدایی نمی‌کند، بلکه خدا به دست وی کار خود را به ظهور می‌رساند و از دریچۀ نفس وی خود را متجلی می‌گرداند و اسما و صفات خود را بروز می‌دهد. از این رو عارف بالله آئینۀ تمام نمای جمال و جلال خداوند ازلی و ابدی است و در تمام مراتب معجزات انبیا و کرامات امامان و اولیای خداوند، در حقیقت خداست که فاعل بی حد و حاکم مطلق است و نفس ولیّ خدا فانی شده است و این همان مقام "عبودیت" است. مقامی که در اثر اطاعت خداوند متعال پیدا می‌شود.[11] سالک در این مقام خود را "اسم الله" و "علامة الله" و "فانی فی الله" ببیند و سایر موجودات را نیز چنین بیند و اگر ولیّ کامل باشد متحقق به اسم مطلق شود و برای او تحقّق به عبودیت مطلقه دست دهد و عبدالله حقیقی شود. و تواند بود که تعبیر به عبد در آیۀ شریفۀ "سبحان الذی اسری بعبده"؛ منزه است آن کس که شبانه بنده‌اش را سیر داد".[12] برای آن باشد که عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبودیت و فقر است و رفض غبار انیّت و خودی و استقلال می‌باشد و شهادت به رسالت در تشهّد، بعد از شهادت به عبودیّت است؛ زیرا عبودیت مرقات رسالت است و در نماز که معراج مؤمن و مظهر معراج نبوت است، شروع شود پس از رفع حُجُب به بسم الله - که حقیقت عبودیّت است – "سبحان الّذی اسری بِنبیّه بمرقاة العبودیة المطلقة"؛ پس منزه است آن کس که پیامبرش را با نردبان عبودیت مطلقه سیر داد و او را به قدم عبودیت به افق احدیّت جذب فرمود و از کشور ملک و ملکوت و مملکت جبروت و لاهوت رهانید و سایر بندگان را که مستظّل به ظلّ آن نور پاکند به سمه‌ای از سمات الله و مرقات تحقق به اسم الله - که باطن آن عبودیت است - به معراج قرب رساند.[13] نقش نیّت و اخلاص در عبادت نیّت، پیش عامّه، عزم بر اطاعت است طمعاً یا خوفاً: "یدعون ربهّم خوفاً و طمعاً"[14] و در نزد اهل معرفت، عزم بر اطاعت است هیبةً و تعظیماً: "فاعبد ربّک کانّک تراه و ان لم تکن تراه فانّه یراک" و در نزد اهل جذبه و محبّت، عزم بر اطاعت است شوقاً و حبّاً... و در نزد اولیا، عزم بر اطاعت است تبعاً و غیراً بعد از مشاهدۀ جمال محبوب استقلالاً و ذاتاً و فنای در جناب ربوبیت ذاتاً و صفةً و فعلاً.[15] و از اشد شرایط نیت، اخلاص آن است. اخلاص در عبادت عامّه، تصفیۀ از شرک جلّی و خفّی است از قبیل ریا و عُجب و افتخار:" الا للّه الدین الخالص"؛ هان، که دین خالص فقط از آن خداست.[16] و در عبادت خواص، تصفیۀ آن است از شوب طمع و خوف که در مسلک آنها شرک است. و در عبادت اصحاب قلوب، عبارت است از تصفیۀ از شوب انانیّت و انیّت که در مسلک اهل معرفت، شرک اعظم و کفر اکبر است: مادر بت‌ها بت نفس شماست زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست.[17] و در عبادت کُمّل، عبارت است از تصفیۀ آن از شوب رؤیت عبودیّت و عبادت، بلکه رؤیت کون؛ چنان که امام خمینی (ره) فرمود: "قلب سلیم آن است که ملاقات کند حق را و در آن احدی سوای حق نباشد".[18] بندگی او به از سلطانی است که اناخیر دم شیطانی است فرق بین و برگزین تو ای حبیس بندگی آدم از کبر بلیس گفت آنک هست خورشید ره او حرف طوبی هر که ذلت نفسه ظل ذلت نفسه خوش مضجعی است مستعد آن صفا را مهجعی است گر از این سایه روی سوی منی زود طاغی گردی و ره گم کنی[19] پی نوشتها: [1] امام خمینی، اسرار الصلوة؛ پرواز در ملکوت، ترجمه، فهری سید احمد،ج 2، ص 190. [2] نهج البلاغه، حکمت 237 ؛ اصول کافی، ج 2، ص 84، ح 5. [3] دامادی، سید محمد، شرح بر مقامات اربعین، ص 125. [4] مصباح الشریعة، باب 100. [5] شیخ بهایی، محمد، اربعین. [6] مجلسی، بحار الانوار، طبع حروفی، مطبعه حیدری، ج 1، ص 224، ح ِ17. [7] علامه‌ طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 1، ص 277. [8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ‌74، ص 402؛ الحکم الزاهرة، ترجمه انصاری، ص 488، ح 1352. [9] شیرازی، سید حسن، کلمة الله، ص 140، شماره 154. [10] محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج 6، روایت شماره 11317. [11] حسینی طهرانی، سید محمد حسین، انوار الملکوت، ج 1، ص 288. [12] اسراء، 1. [13] امام خمینی، سر الصلوة، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام، ص 89. [14] سجده 16. [15] امام خمینی، سر الصلوة، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام ، ص 75 و 76. [16] زمر، 3. [17] مولوی جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 22. [18] امام خمینی، سر الصلوة، ص 75. [19] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم. http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

بندگی کدام است؟ و بنده کیست؟ و چگونه می‌توان در طریق بندگی حرکت کرد؟


پاسخ:

عبادت را اهل لغت به معنای غایت خضوع و تذلّل دانسته‌اند و گفته‌اند چون عبادت اعلی مراتب خضوع است پس لایق نیست، مگر برای کسی که اعلی مراتب وجود و کمال و اعظم مراتب نعم و احسان را دارد و از این جهت عبادت غیر حق شرک است.[1]
عبادت را سه مرتبه است: بعضی خدا را عبادت کنند به امید ثواب آخرت و خوف از عقاب؛[2] که عامه مؤمنانند. و بعضی خدا را عبادت کنند که شرف عبودیّت یابند و خدا آنها را بندۀ خود خواند. و بعضی خدا را عبادت کنند از جهت هیبت و جلال او و محبت بدو که مرتبت اعلای عبودیّت است.[3]
به فرمودۀ امام صادق ‌(ع): کلمۀ عبد از سه حرف "ع - ب - د" تشکیل شده است. "عین" کنایه از علم و یقین بنده نسبت به خداوند متعال است و "با" اشاره‌ای به بینونت و جدایی و دوری او از غیر حق تعالی است. و حرف "دال" دلالتی است بر دنُّو و نزدیکی و تقرب بنده به پروردگار بزرگ، بدون هیچ حجاب و واسطه.[4]
عبد در تمام هستی و کمالات، خویش را مدیون مولای خود می داند. از این رو تسلیم اوست و همین نادیده گرفتن خود و هوا و هوس خویش، او را به رنگ کمالات مولا درمی‌آورد. تا آن جا که به فرمودۀ رسول مکرم اسلام (ص): بندۀ حقیقی حضرت پروردگار کسی است که اطاعت و فرمانبرداری خدا شیرینی او و محبت خدا لذتش باشد. حاجت به خدای خود برد و حکایت خویش به او گوید و توکل و اعتماد خود بر او بندد.[5]
بندگی چیست؟
امام صادق (ع) می فرماید: حقیقت عبودیت و بندگی سه چیز است: اوّل این که بنده در آنچه خدا بر او منّت گذاشته و بخشیده است برای خود مالکیّت نبیند، بدان جهت که بندگان را ملکی نیست، مال را مال خدا می‌دانند، و آن را در جایی که خدا فرموده است قرار می‌دهند.. دوم: این که بندۀ خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند. سوم: این که تمام مشغولیاتش منحصر شود به آنچه که خداوند او را بدان امر نموده، یا از آن نهی فرموده است. بنابراین، اگر بندۀ خدا برای خودش ملکیتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن بر او آسان می‌شود. و چون بندۀ خدا تدبیر امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می‌گردد. و زمانی که به آنچه خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است اشتغال ورزد، دیگر فراغتی نمی‌یابد تا مجال و فرصت خودنمایی و فخر نمودن بر مردم پیدا نماید.
از این رو چون خداوند بندۀ خود را به این سه چیز گرامی بدارد، زندگی در دنیا و نحوۀ برخورد با ابلیس و خلایق بر وی سهل و آسان می‌گردد. به انگیزۀ زیاده اندوزی و فخر و مباهات با مردم به دنبال دنیا نمی‌رود و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم می‌نگرد، آنها را برای عزت و علّو درجۀ خویشتن طلب نمی‌نماید و روزهای خود را به بطالت و بیهودگی نمی‌گذراند.[6]
بندگی، مفتاح ولایت است[7] و نام بنده، بهترین اسم‌ها. از این رو پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص)، "عبداللَّه" است در لیلة المعراج درخواست عبودیت نمود: "أضفنی إلیک بالعبودیة یا ربّ".
از ابو بصیر نقل شده که امام باقر (ع) فرمود: از جمله دعاهای امیر المؤمنین (ع) این بود: ای خدای من! همین عزّت مرا بس که بنده توام، و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منی. ای خدای من! همان گونه که من دوست دارم تو از آن منی، پس مرا به آنچه دوست داری موفّق بدار.[8]
انسان کامل، عبداللَّه است و تمام تجلیات اسمائی را دارد. فانی در حضرت إلاهیه باشد و مغلوب اسمای إلاهی.
چه زیبا است گفتۀ خواجه عبداللَّه انصاری که: إلاهی اگر یکبار گویی "بندۀ من"، از عرش گذرد "خندۀ من".
در حدیث قدسی آمده است: ای بندۀ من، از من اطاعت کن تا ترا مثل (یا شبیه و نظیر) خود قرار دهم من به چیزی می‌گویم بشو، می‌شود. تو به چیزی می‌گویی بشو، می‌شود.[9] بنابر این، به فرمودۀ امام صادق (ع): "العبودیة جوهرة کنهها الربوبیّة"؛ یعنی عبودیت و بندگی خداوند متعال یک جوهره و واقعیتی است که باطن و حقیقتش ربوبیّت است.[10] به واسطۀ بندگی، نفس انسانی صیقل پیدا می‌کند و قابلیت انعکاس اشعۀ نوریۀ عالم بالا در او پدیدار می‌گردد و هر چه پاکی و صیقل بیشتر باشد شفافیت و انعکاس آن بیشتر می‌گردد و جلوه‌های حضرت حق در او زیادتر به ظهور می‌رسد، تا جایی که خلافت بالقوه و بالاستعداد وی به مقام فعلیّت مطلقه در می‌آید و بالفعل، خلیفة الله در تمام عالم وجود و شئون و مظاهر حیات می‌شود. باید دانست که این الوهیّت نیست، بلکه خلافت و نمایندگی است که عین آثار الوهیّت در آن به ظهور می‌رسد. لازم به ذکر است که خلیفة الله کار خدایی نمی‌کند، بلکه خدا به دست وی کار خود را به ظهور می‌رساند و از دریچۀ نفس وی خود را متجلی می‌گرداند و اسما و صفات خود را بروز می‌دهد. از این رو عارف بالله آئینۀ تمام نمای جمال و جلال خداوند ازلی و ابدی است و در تمام مراتب معجزات انبیا و کرامات امامان و اولیای خداوند، در حقیقت خداست که فاعل بی حد و حاکم مطلق است و نفس ولیّ خدا فانی شده است و این همان مقام "عبودیت" است. مقامی که در اثر اطاعت خداوند متعال پیدا می‌شود.[11] سالک در این مقام خود را "اسم الله" و "علامة الله" و "فانی فی الله" ببیند و سایر موجودات را نیز چنین بیند و اگر ولیّ کامل باشد متحقق به اسم مطلق شود و برای او تحقّق به عبودیت مطلقه دست دهد و عبدالله حقیقی شود. و تواند بود که تعبیر به عبد در آیۀ شریفۀ "سبحان الذی اسری بعبده"؛ منزه است آن کس که شبانه بنده‌اش را سیر داد".[12] برای آن باشد که عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبودیت و فقر است و رفض غبار انیّت و خودی و استقلال می‌باشد و شهادت به رسالت در تشهّد، بعد از شهادت به عبودیّت است؛ زیرا عبودیت مرقات رسالت است و در نماز که معراج مؤمن و مظهر معراج نبوت است، شروع شود پس از رفع حُجُب به بسم الله - که حقیقت عبودیّت است – "سبحان الّذی اسری بِنبیّه بمرقاة العبودیة المطلقة"؛ پس منزه است آن کس که پیامبرش را با نردبان عبودیت مطلقه سیر داد و او را به قدم عبودیت به افق احدیّت جذب فرمود و از کشور ملک و ملکوت و مملکت جبروت و لاهوت رهانید و سایر بندگان را که مستظّل به ظلّ آن نور پاکند به سمه‌ای از سمات الله و مرقات تحقق به اسم الله - که باطن آن عبودیت است - به معراج قرب رساند.[13]
نقش نیّت و اخلاص در عبادت
نیّت، پیش عامّه، عزم بر اطاعت است طمعاً یا خوفاً: "یدعون ربهّم خوفاً و طمعاً"[14] و در نزد اهل معرفت، عزم بر اطاعت است هیبةً و تعظیماً: "فاعبد ربّک کانّک تراه و ان لم تکن تراه فانّه یراک" و در نزد اهل جذبه و محبّت، عزم بر اطاعت است شوقاً و حبّاً... و در نزد اولیا، عزم بر اطاعت است تبعاً و غیراً بعد از مشاهدۀ جمال محبوب استقلالاً و ذاتاً و فنای در جناب ربوبیت ذاتاً و صفةً و فعلاً.[15] و از اشد شرایط نیت، اخلاص آن است.
اخلاص در عبادت عامّه، تصفیۀ از شرک جلّی و خفّی است از قبیل ریا و عُجب و افتخار:" الا للّه الدین الخالص"؛ هان، که دین خالص فقط از آن خداست.[16] و در عبادت خواص، تصفیۀ آن است از شوب طمع و خوف که در مسلک آنها شرک است. و در عبادت اصحاب قلوب، عبارت است از تصفیۀ از شوب انانیّت و انیّت که در مسلک اهل معرفت، شرک اعظم و کفر اکبر است:
مادر بت‌ها بت نفس شماست
زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست.[17]
و در عبادت کُمّل، عبارت است از تصفیۀ آن از شوب رؤیت عبودیّت و عبادت، بلکه رؤیت کون؛ چنان که امام خمینی (ره) فرمود: "قلب سلیم آن است که ملاقات کند حق را و در آن احدی سوای حق نباشد".[18]
بندگی او به از سلطانی است
که اناخیر دم شیطانی است
فرق بین و برگزین تو ای حبیس
بندگی آدم از کبر بلیس
گفت آنک هست خورشید ره او
حرف طوبی هر که ذلت نفسه
ظل ذلت نفسه خوش مضجعی است
مستعد آن صفا را مهجعی است
گر از این سایه روی سوی منی
زود طاغی گردی و ره گم کنی[19]
پی نوشتها:
[1] امام خمینی، اسرار الصلوة؛ پرواز در ملکوت، ترجمه، فهری سید احمد،ج 2، ص 190.
[2] نهج البلاغه، حکمت 237 ؛ اصول کافی، ج 2، ص 84، ح 5.
[3] دامادی، سید محمد، شرح بر مقامات اربعین، ص 125.
[4] مصباح الشریعة، باب 100.
[5] شیخ بهایی، محمد، اربعین.
[6] مجلسی، بحار الانوار، طبع حروفی، مطبعه حیدری، ج 1، ص 224، ح ِ17.
[7] علامه‌ طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 1، ص 277.
[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ‌74، ص 402؛ الحکم الزاهرة، ترجمه انصاری، ص 488، ح 1352.
[9] شیرازی، سید حسن، کلمة الله، ص 140، شماره 154.
[10] محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج 6، روایت شماره 11317.
[11] حسینی طهرانی، سید محمد حسین، انوار الملکوت، ج 1، ص 288.
[12] اسراء، 1.
[13] امام خمینی، سر الصلوة، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام، ص 89.
[14] سجده 16.
[15] امام خمینی، سر الصلوة، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام ، ص 75 و 76.
[16] زمر، 3.
[17] مولوی جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 22.
[18] امام خمینی، سر الصلوة، ص 75.
[19] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.
http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین