برای ابهام زدایی از فضای بحث و اشرافِ کامل بر حقیقتِ اندیشه ی آیت الله خویی(رحمه الله) در مورد ولایت فقیه، توجّه به این مقدمه ضروری است که طبق عقل فطری و درک وجدانی همه ی انسان ها، هر کاری را باید کارشناس آن انجام دهد و کسی که در زمینه ای آگاهی کافی ندارد، نباید مسؤولیت انجام آن را بپذیرد. طبق این حکم فطری، در جامعه ای که قوانین اسلامی، مبنای اداره ی جامعه است و مقرّرات شریعت می خواهد در جامعه به اجرا گذاشته شود، آگاهی مدیر و رهبر آن جامعه از مقرّرات دین، یک ضرورت عقلانی است. بنابراین، یکی از شرایط مدیّریت جامعه ی اسلامی آگاهی کافی از اسلام است که از آن به فقاهت تعبیر می شود. اندیشمندان اسلامی، در لزوم این آگاهی و اطلاع دقیق از منابع و مبانی دینی، برای مدیر ارشد جامعه ی اسلامی، شیوه های مختلفی را، بر طبق مبانی گوناگون، پیش گرفته اند. در اینجا به دو مبنا که دارای اهمّیّت بیش تری است، اشاره می کنیم: 1. مبنای نخست آن است که با توجّه به ادلّه ای خاص که در متون دین در شأن و جایگاه فقیه وارد شده است و با استناد به ادلّه ی خاصِّ مربوط به ولایت فقیه، مانند مقبوله ی عمربن حنظله و توقیع شریف، معتقد شویم که شارع حکیم، تکلیف امامت سیاسی و رهبری در عصر غیبت را مشخص و آن را، به صورت کلّی و عمومی، برای فقیه جامع الشّرایط جعل کرده است. مشهور فقهای شیعه این مبنا را پذیرفته اند و فقیهان بزرگی چون: شیخ مفید، محقّق کرکی، محقّق اردبیلی، وحید بهبهانی، نراقی، نایینی و امام خمینی بر اساس این مبنا مشی کرده اند. 2. برخی دیگر از متفکّران اسلامی، با وجود این که ادلّه ی خاصِّ ولایت فقیه را کافی نمی بینند و از جهت سند یا دلالت، در آنها خدشه می کنند، بر لزوم شرط فقاهت و آگاهی کافی دینی برای رهبری کشور تأکید می کنند و بر این اعتقادند که ضرورت این شرط، از راه دلیل عقلیِ اخذ به قدر متیقّن و اکتفا به موارد یقینی، قابل اثبات است. مبنای دلیل اخذ به قدر متیقّن بر اصول ذیل استوار است: 1. اداره ی کشور با ولایت همراه و ملازم است، زیرا دولت برای تدبیر و تنظیم جامعه، ناچار به دخل و تصرّف در اموال و حقوق شهروندان است و می خواهد مردم را به پیروی وادار کند و نسبت به آنها الزام سیاسی داشته باشد. 2. این ولایت، برخلاف قاعده و اصل اول در ولایت، مبتنی بر اصل عدم ولایت است. 3. مسئله ی تدبیر و تنظیم جامعه و ولایت تدبیری، امری نیست که تعطیل پذیر باشد، چون نمی توان جامعه ای را بدون دولت و اقتدار سیاسی، به حال خود رها کرد. 4. وقتی در عصر غیبت، ادلّه ی خاصّ مربوط به ولایت فقیه قابل استناد نبود و ثابت نشد که شارع حکیم، فردی را برای زمام داری و رهبری برگزیده است. در این موارد، مسؤولیّت، متوجّه کسانی است که دارای شرط فقاهت اند و غیر این افراد حقّ دخالت ندارند؛ زیرا کسانی که فاقد شرط فقاهت اند، با توجّه به مقدّمه ی دوم، مجوزّی برای تصدّی و دخالت آنها وجود ندارد و چنین ولایتی برای ایشان ثابت نیست. امّا بدون شک، دخالت و تصدیِ فقیه، در صورتی که سایر شرایط لازم برای رهبری را دارا باشد، با توجّه به مقدمه ی سوم و ضرورت مدیریّت اجتماعی، منعی ندارد. بر اساس این مبنا که به مبنای (قدر متیقن در تصدّی امور حسبیه) شهرت یافته است، عدّه ای از اندیشمندان اسلامی، شرط اجتهاد و فقاهت را برای مسؤولیّت های اصلی دولت اسلامی و مدیریّت آن لازم می دانند و در نتیجه معتقدند که برای کسی به جز فقیه، حقّ رهبری و الزام سیاسی بر جامعه ثابت نشده است و او قدر متیقّن از کسانی است که ولایت بر جامعه دارند.[1] اکنون در پرتو مقدّمه ی بالا، می گوییم: مرحوم آیت الله خویی از پیروان نظریه ی دوم محسوب می شود. ایشان با آن که ولایت فقیه را با استفاده از ادلّه ی خاص، قابل اثبات نمی بیند، بر اساس مبنای قدر متیقّن، آن را به اثبات می رساند و در موارد متعدّدی از متون تحقیقی خویش، بر این اندیشه گام بر می دارد و این حقیقت را نشان می دهد. علی رغم پندار مدّعیان کم اطلاع یا مغرض، مبنای ایشان با مبنای پیروان نظریه ی اوّل، در عمل چندان تفاوتی ندارد.[2] آقای خویی، طبق مبنای قدر متیقّن، درباره ی شرایط قاضی گوید: تردیدی نیست که نفوذ حکم فرد درباره ی دیگری، خلاف اصل است و قدر متیقّن از نفوذ حکم، نفوذِ حکمِ مجتهد است.[3] وی همچنین در بحث اجرای حدود، که بحثی بسیار مهم و حسّاس در تنظیم امور اجتماعی و از شؤون امامت و حاکم اسلامی به شمار می رود و از احکام انتظامی اسلام است، معتقد است: اقامه ی حدود، در جهت حفظ مصالح عمومی جامعه و از بین بردن فساد و طغیان تشریع شده است؛ از این رو اختصاص به زمانی خاص نداشته، قطعاً حضور امام معصوم(علیه السلام)، دخالتی در اجرای آن ندارد. به علاوه، ادّله ی اجرای آن، نسبت به همه ی زمان ها شمول دارد. آنگاه درباره ی این که چه کسی مجری حدود است؟ با توجه به این که این کار نمی تواند بر عهده ی تک تک مردم گذاشته شود، چون موجب آشفتگی و اختلال نظم است معتقد است: باید به قدر متیقّن اکتفا کرد؛ یعنی تنها، کسی باید دخالت داشته باشد که یقیناً، اجرای حد توسّط او جایز است و او کسی غیر از حاکم شرع نیست. در عصر غیبت، حکم فقط در اختیار فقهاست و اقامه ی حدود نیز از وظایف ایشان است.[4] بالاتر آن که آیت الله خویی(رحمه الله)، حتّی جهاد ابتدایی را که بسیاری از فقها در عصر غیبت جایز نمی دانند و حتّی فقیهانی چون امام خمینی(رحمه الله) به آن فتوا نمی دهند، مشروع می داند و استدلالش نیز آن است که: ادلّه ی جهاد موقّتی نیست. ولی با این وجود، تصمیم گیری درباره ی آن را بر عهده ی فقیه می داند، تا پس از مشورت با کارشناسان، این مسؤولیّت را انجام دهد.[5] بنابراین طبق مبنای یاد شده، باز هم مدیریّت جامعه، تنها با شرط فقاهت، مشروعیّت می یابد. و نباید کسی بپندارد که طبق این مبنا، اصل جواز تصرّفات دولت، مورد تردید قرار می گیرد؛ زیرا طبق مقدّمه ی سوم، نظریه ی حسبه، به تأمین کلّیه ی نیازهای جامعه و امور تعطیل ناپذیر، اعتقاد راسخ دارد و بر این اساس، ولایت، تنها برای فقیه ثابت خواهد بود. پی نوشتها: [1] ر.ک: میرزای نایینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 46؛ شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، الفردوس الاعلی، ص 5354 و سید کاظم حائری، ولایة الامرفی عصر الغیبه، ص 96113. [2] ر.ک: محمدهادی معرفت، جامعه ی مدنی، ص 211215 و محمد سروش، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 286289. [3] مبانی تکلمة المنهاج، ج1، ص 6. [4] همان، ص 221. [5] منهاج الصالحین، ج1، ص 366. منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
نظریه ی آیت الله خویی(رحمت الله علیه) در مورد ولایت فقیه چیست؟ آیا ایشان آن را انکار نموده اند؟
برای ابهام زدایی از فضای بحث و اشرافِ کامل بر حقیقتِ اندیشه ی آیت الله خویی(رحمه الله) در مورد ولایت فقیه، توجّه به این مقدمه ضروری است که طبق عقل فطری و درک وجدانی همه ی انسان ها، هر کاری را باید کارشناس آن انجام دهد و کسی که در زمینه ای آگاهی کافی ندارد، نباید مسؤولیت انجام آن را بپذیرد.
طبق این حکم فطری، در جامعه ای که قوانین اسلامی، مبنای اداره ی جامعه است و مقرّرات شریعت می خواهد در جامعه به اجرا گذاشته شود، آگاهی مدیر و رهبر آن جامعه از مقرّرات دین، یک ضرورت عقلانی است. بنابراین، یکی از شرایط مدیّریت جامعه ی اسلامی آگاهی کافی از اسلام است که از آن به فقاهت تعبیر می شود.
اندیشمندان اسلامی، در لزوم این آگاهی و اطلاع دقیق از منابع و مبانی دینی، برای مدیر ارشد جامعه ی اسلامی، شیوه های مختلفی را، بر طبق مبانی گوناگون، پیش گرفته اند. در اینجا به دو مبنا که دارای اهمّیّت بیش تری است، اشاره می کنیم:
1. مبنای نخست آن است که با توجّه به ادلّه ای خاص که در متون دین در شأن و جایگاه فقیه وارد شده است و با استناد به ادلّه ی خاصِّ مربوط به ولایت فقیه، مانند مقبوله ی عمربن حنظله و توقیع شریف، معتقد شویم که شارع حکیم، تکلیف امامت سیاسی و رهبری در عصر غیبت را مشخص و آن را، به صورت کلّی و عمومی، برای فقیه جامع الشّرایط جعل کرده است. مشهور فقهای شیعه این مبنا را پذیرفته اند و فقیهان بزرگی چون: شیخ مفید، محقّق کرکی، محقّق اردبیلی، وحید بهبهانی، نراقی، نایینی و امام خمینی بر اساس این مبنا مشی کرده اند.
2. برخی دیگر از متفکّران اسلامی، با وجود این که ادلّه ی خاصِّ ولایت فقیه را کافی نمی بینند و از جهت سند یا دلالت، در آنها خدشه می کنند، بر لزوم شرط فقاهت و آگاهی کافی دینی برای رهبری کشور تأکید می کنند و بر این اعتقادند که ضرورت این شرط، از راه دلیل عقلیِ اخذ به قدر متیقّن و اکتفا به موارد یقینی، قابل اثبات است.
مبنای دلیل اخذ به قدر متیقّن بر اصول ذیل استوار است:
1. اداره ی کشور با ولایت همراه و ملازم است، زیرا دولت برای تدبیر و تنظیم جامعه، ناچار به دخل و تصرّف در اموال و حقوق شهروندان است و می خواهد مردم را به پیروی وادار کند و نسبت به آنها الزام سیاسی داشته باشد.
2. این ولایت، برخلاف قاعده و اصل اول در ولایت، مبتنی بر اصل عدم ولایت است.
3. مسئله ی تدبیر و تنظیم جامعه و ولایت تدبیری، امری نیست که تعطیل پذیر باشد، چون نمی توان جامعه ای را بدون دولت و اقتدار سیاسی، به حال خود رها کرد.
4. وقتی در عصر غیبت، ادلّه ی خاصّ مربوط به ولایت فقیه قابل استناد نبود و ثابت نشد که شارع حکیم، فردی را برای زمام داری و رهبری برگزیده است. در این موارد، مسؤولیّت، متوجّه کسانی است که دارای شرط فقاهت اند و غیر این افراد حقّ دخالت ندارند؛ زیرا کسانی که فاقد شرط فقاهت اند، با توجّه به مقدّمه ی دوم، مجوزّی برای تصدّی و دخالت آنها وجود ندارد و چنین ولایتی برای ایشان ثابت نیست. امّا بدون شک، دخالت و تصدیِ فقیه، در صورتی که سایر شرایط لازم برای رهبری را دارا باشد، با توجّه به مقدمه ی سوم و ضرورت مدیریّت اجتماعی، منعی ندارد.
بر اساس این مبنا که به مبنای (قدر متیقن در تصدّی امور حسبیه) شهرت یافته است، عدّه ای از اندیشمندان اسلامی، شرط اجتهاد و فقاهت را برای مسؤولیّت های اصلی دولت اسلامی و مدیریّت آن لازم می دانند و در نتیجه معتقدند که برای کسی به جز فقیه، حقّ رهبری و الزام سیاسی بر جامعه ثابت نشده است و او قدر متیقّن از کسانی است که ولایت بر جامعه دارند.[1]
اکنون در پرتو مقدّمه ی بالا، می گوییم: مرحوم آیت الله خویی از پیروان نظریه ی دوم محسوب می شود.
ایشان با آن که ولایت فقیه را با استفاده از ادلّه ی خاص، قابل اثبات نمی بیند، بر اساس مبنای قدر متیقّن، آن را به اثبات می رساند و در موارد متعدّدی از متون تحقیقی خویش، بر این اندیشه گام بر می دارد و این حقیقت را نشان می دهد. علی رغم پندار مدّعیان کم اطلاع یا مغرض، مبنای ایشان با مبنای پیروان نظریه ی اوّل، در عمل چندان تفاوتی ندارد.[2]
آقای خویی، طبق مبنای قدر متیقّن، درباره ی شرایط قاضی گوید:
تردیدی نیست که نفوذ حکم فرد درباره ی دیگری، خلاف اصل است و قدر متیقّن از نفوذ حکم، نفوذِ حکمِ مجتهد است.[3]
وی همچنین در بحث اجرای حدود، که بحثی بسیار مهم و حسّاس در تنظیم امور اجتماعی و از شؤون امامت و حاکم اسلامی به شمار می رود و از احکام انتظامی اسلام است، معتقد است:
اقامه ی حدود، در جهت حفظ مصالح عمومی جامعه و از بین بردن فساد و طغیان تشریع شده است؛ از این رو اختصاص به زمانی خاص نداشته، قطعاً حضور امام معصوم(علیه السلام)، دخالتی در اجرای آن ندارد. به علاوه، ادّله ی اجرای آن، نسبت به همه ی زمان ها شمول دارد.
آنگاه درباره ی این که چه کسی مجری حدود است؟ با توجه به این که این کار نمی تواند بر عهده ی تک تک مردم گذاشته شود، چون موجب آشفتگی و اختلال نظم است معتقد است:
باید به قدر متیقّن اکتفا کرد؛ یعنی تنها، کسی باید دخالت داشته باشد که یقیناً، اجرای حد توسّط او جایز است و او کسی غیر از حاکم شرع نیست. در عصر غیبت، حکم فقط در اختیار فقهاست و اقامه ی حدود نیز از وظایف ایشان است.[4]
بالاتر آن که آیت الله خویی(رحمه الله)، حتّی جهاد ابتدایی را که بسیاری از فقها در عصر غیبت جایز نمی دانند و حتّی فقیهانی چون امام خمینی(رحمه الله) به آن فتوا نمی دهند، مشروع می داند و استدلالش نیز آن است که: ادلّه ی جهاد موقّتی نیست. ولی با این وجود، تصمیم گیری درباره ی آن را بر عهده ی فقیه می داند، تا پس از مشورت با کارشناسان، این مسؤولیّت را انجام دهد.[5]
بنابراین طبق مبنای یاد شده، باز هم مدیریّت جامعه، تنها با شرط فقاهت، مشروعیّت می یابد. و نباید کسی بپندارد که طبق این مبنا، اصل جواز تصرّفات دولت، مورد تردید قرار می گیرد؛ زیرا طبق مقدّمه ی سوم، نظریه ی حسبه، به تأمین کلّیه ی نیازهای جامعه و امور تعطیل ناپذیر، اعتقاد راسخ دارد و بر این اساس، ولایت، تنها برای فقیه ثابت خواهد بود.
پی نوشتها:
[1] ر.ک: میرزای نایینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 46؛ شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، الفردوس الاعلی، ص 5354 و سید کاظم حائری، ولایة الامرفی عصر الغیبه، ص 96113.
[2] ر.ک: محمدهادی معرفت، جامعه ی مدنی، ص 211215 و محمد سروش، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 286289.
[3] مبانی تکلمة المنهاج، ج1، ص 6.
[4] همان، ص 221.
[5] منهاج الصالحین، ج1، ص 366.
منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] نظریه آیت الله خویی در بحث ولایت فقیه چه بود؟
- [سایر] آیت الله خویی در مورد ولایت فقیه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] آیت الله خوئی ولایت فقیه را قبول دارند ؟
- [سایر] آیا این جمله که آیت الله خویی(ره) نظریه ولایت فقیه متعلق به امام خمینی(ره) را یک بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی می دانستند، صحیح است؟
- [سایر] با عرض سلام و احترام اگر ممکن است عبارت قدر متیقن در امور حسبیه که از نقطه نظرات آیت الله خویی رحمه الله علیه درباره ولایت فقیه است را توضیح دهید.
- [سایر] با عرض سلام و احترام اگر ممکن است عبارت قدر متیقن در امور حسبیه که از نقطه نظرات آیت الله خویی رحمه الله علیه درباره ولایت فقیه است را توضیح دهید.
- [سایر] لطفا بفرمایید که ولایت فقیه یا ولایت مطلقه فقیه یک نظریه است یا یک اصل؟ و همچنین بفرمایید که نظر آیت الله اراکی در این مورد چه بوده؟ و نظر آیت الله سیستانی چیست؟ و بفرمایید که در علمای قبل از امام و ا
- [سایر] نظر فقها در مورد ولایت فقیه بعد از غیبت کبری با ذکر نشانی کتاب فقیهی که در آن نظر خود را بیان کرده؟ آیا درست است که آیت الله خویی و بهجت ولایت فقیه را قبول ندارند؟( لطفا سند ذکر شود.)
- [سایر] نظر آیت الله وحید در مورد ولایت فقیه چیست؟
- [سایر] چرا آیت الله طالقانی با ولایت فقیه مخالف بودند!!؟؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] السلام علیْک ایها النبی و رحْمة الله و برکاته: سلام بر توای پیغمبر و رحمت خدا و برکات او بر تو باد. السلاْم علیْنا و علی عباد الله الصالحین: سلام بر ما و بر تمام بندگان صالح خدا. السلام علیْکمْ و رحْمة الله و برکاته: سلام بر شما ای جمعیت نمازگزاران و رحمت و برکات او بر شما باد.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانی که منکر خدا یا معاد یا پیغمبر شود ، یا حکم ضروری دین ، یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند ، مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند ، در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است و انکار آن ، انکار نبوّت پیغمبر ( صلّی الله علیه وآله ) است ، مرتّد است .
- [امام خمینی] - ترجمه تشهد و سلام (الحمد لله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له )، یعنی ستایش،مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه است و شریک ندارد. (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله )، یعنی شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده اوست. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)، یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد. (و تقبل شفاعته و ارفع درجته ) یعنی قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند کن. (السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته )، یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد. (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین )، یعنی سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. (السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ) یعنی سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مؤمنین باد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مرد مسلمانی که مسلمان زاده است اگر مرتد شود، یعنی منکر خدا یا پیغمبر(صلی الله علیه وآله) گردد، یا یکی از احکام مسلم اسلام مانند واجب بودن نماز و روزه را انکار کند بطوری که انکار کردن آن معنایش انکار خدا یا پیغمبر(صلی الله علیه وآله) باشد، ازدواج او باطل می شود و همسرش باید از او کناره گیری کند و عده وفات یعنی عده زنی که شوهرش مرده است بگیرد و بعد می تواند ازدواج کند و اگر زن یائسه باشد، یا هنوز نزدیکی نکرده باشند عده لازم نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] کافر ، یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء ، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله ) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر میشود و هخمچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد و نیز کسی که ضروری دین ، یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود ، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیزبرگردد به انکار خدا ، یا توحید ، یا نبوت ، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند ، به طوری که انکار آن به انکار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد ، بهتر آن است که از او اجتناب کنند . کفاری که مانند یهود و نصاری اهل کتاب می باشند و تا هنگامی که علم به ملاقات بدن آنها با یکی از نجاسات که ذکر شد و می شود حاصل نشده است ، اجتناب لازم نیست .
- [آیت الله سبحانی] فردی که به حد تکلیف رسیده ولی معترف به وجود خدا و یا وحدانیّت و یا نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) یا معاد(روز قیامت) نباشد بنابر احتیاط واجب نجس است. و همچنین اگر کسی یکی از احکام ضروری اسلام (مانند وجوب نماز و روزه و حج) را انکار کند و در نظر او ملازم با انکار یکی از امور یادشده باشد، نیز نجس می باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بدست آوردن فتوی مجتهد سه راه دارد: اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوّم: شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل می کنند، و اکتفا به خبر دادن یک نفر عادل اشکال داردمگر آنکه از قول او علم یا اطمینان حاصل شود. سوّم: دیدن فتوا در رساله مجتهد در صورتی که انسان بدرستی آن رساله اطمینان داشته باشد یعنی بداند که تمام رساله را خود مجتهد و یا افراد مورد وثوق وی ملاحظه نموده اند.
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله بهجت] کسی که منکر خدا یا برای خدا شریک قائل است یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله وسلم را قبول ندارد و همین طور کسی که ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نداشته باشد، کافر و نجس می باشد . همچنین کسی که یکی از ضروریّات دین اسلام مثل نماز یا روزه را با علم به اینکه ضروری دین است انکار نماید ، نجس می باشد . و اگر از روی تقصیر نداند و انکار نماید ، احتیاطا باید از او اجتناب کرد .
- [آیت الله اردبیلی] (اَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ) یعنی: (شهادت میدهم که هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه است و شریک ندارد.) (وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ) یعنی: (شهادت میدهم که محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم بنده خدا و فرستاده اوست.) (أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ) یعنی: (خدایا بر محمد و آل محمد رحمت فرست.) (وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ) یعنی: (و شفاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبول کن و مقام آن حضرت را نزد خود بلند فرما.) (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ) یعنی: (سلام بر تو ای پیامبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد.) (اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَعَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ) یعنی: (سلام خداوند بر ما نمازگزاران و تمام بندگان نیکوکار او باد.) (اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ) یعنی: (سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.)