در بحث ولایت فقیه و نظر علمای شیعه، باید چند مساله را از یکدیگر تفکیک کرد و هر جوینده حقی باید مراقب باشد که جواب این سوال ها را با یکدیگر خلط نکند. 1- اصل ولایت فقیه: که هیچ کدام از مراجع شیعه در آن تردیدی ندارند و همه آن را لازم می دانند، از جمله آیت الله خویی. و مبانی تشیع اجازه انکار چنین چیزی را نمی دهد. و مخالفت با اصل نظریه ولایت فقیه ، قطعا به نفی مبانی تشیع منجر می شود. 2- محدوده اختیارات ولایت فقیه: که در این باره بین علمای شیعه اختلافی وجود دارد و مطلقه بودن ولایت فقیه از جانب همه علمای شیعه بیان نشده است. 3- اصل لزوم اطاعت از دستورات ولی فقیه بعد از تشکیل جامعه اسلامی که در اینجا نیز حتی علمایی که مطلقه بودن اختیارات ولی فقیه را ملتزم نشده اند، آن را لازم می دانند. درباره آیت الله خویی نیز در کارنامه عملی ایشان مشاهده می کنیم که در قضایای مهم انقلاب موضع گیری داشتند. ایشان در بعضی قضایا مانند کشتار فیضیه در سال 1342، تبعید مرحوم امام خمینی به ترکیه و سپس به عراق به نفع نهضت اسلامی موضع گرفت. البته قطعا باید در موضع گیری های ایشان ، شرایط زمانه را نیز در نظر داشت. و متوجه بود که ایشان با توجه به بحث تضییقات صدام و اهمیت حفظ حوزه نجف در بعضی موارد موضع گیری نمی کردند. و در بحث تئوری ایشان می توانیم تائید اصل بحث ولایت فقیه را به وضوح در اندیشه ایشان ببینیم ، هر چند ایشان در بحث اختیارات، با نظر مطلقه مخالف بودند: (أن الولایة لم تثبت للفقیه فی عصر الغیبة بدلیل وإنما هی مختصة بالنبی والأئمة (علیهم السّلام)، بل الثابت حسبما تستفاد من الروایات أمران: نفوذ قضائه وحجیة فتواه، ولیس له التصرف فی مال القصّر أو غیره مما هو من شؤون الولایة إلاّ فی الأمر الحِسبی)[1] در متن بالا ایشان ولایتی که مخصوص ائمه و نبی (علیهم السلام) بوده است را منکر هستند. و و لایت در امور حسبیه، قضاوت و ... را اثبات می کنند. که طبق بیان سابق همان نزاع در محدوده اختیارات فقیه است. ایشان در باب احکام انتظامی اسلام ولایت را برای فقیه جامع الشرایط به دو دلیل ثابت می دانسته و فرموده اند: این مساله بر پایه دو دلیل استوار است: اولا، اجرای حدود - که در برنامه انتظامی اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبه کاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشه کن گردد. واین مصلحت نمی تواند مخصوص زمانی باشد که معصوم حضور دارد زیرا وجود معصوم در لزوم رعایت چنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است، مدخلیتی ندارد. و مقتضای حکمت الهی که مصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده، آن است که این گونه تشریعات، همگانی و برای همیشه باشد. ثانیا، ادله وارده در کتاب و سنت که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب می کند، اصطلاحا اطلاق دارد و برحسب حجیت ظواهر الفاظ به زمان خاصی اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زیر بنای احکام مساله را بررسی کنیم یا از جهت اطلاق دلیل، هر دو جهت ناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است، و هرگز نمی تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد. در نتیجه این گونه احکام، تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستور شارع است، بلی در این که اجرای آن برعهده چه کسانی است بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاه عقل ضروری می نماید که مسئول اجرایی این گونه احکام، آحاد مردم نیستند، تا آن که هر کس در هر رتبه و مقام و در هر سطحی از معلومات باشد، بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود، اختلال در نظام است و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی می گردد. علاوه آن که در توقیع شریف آمده است (و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم )[2] و در روایت حفص آمده ( اقامه الحدود الی من الیه الحکم )[3] این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق نظر دادن و حکم نمودن را در دوران غیبت از آن فقها می داند، به خوبی روشن می سازد که اقامه حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت، حق فقها و وظیفه آنان می باشد.[4] آیت الله خویی در کتاب منهاج الصالحین که به عنوان آخرین اثر تألیفی در حدود یکسال و اندی پیش از رحلت ایشان به چاپ رسید با صراحت از عنوان ولایت مطلقه فقیه استفاده نمودند و این در حالی است که ایشان از جمله فقیهانی است که دلالت ادله لفظی و روایی بر اثبات ولایت فقیه را ناتمام میدانست. ایشان در این اثر با طرح بحث جهاد ابتدایی در عصر غیبت و ردّ ادله مشهور که قایل به عدم مشروعیت آن میباشند مطابق دیدگاه صاحب جواهر اذن فقیه جامعالشرایط را در مشروعیت ان شرط میدانند.[5] سپس در بحث تقسیم غنایم پس از آن که غنایم را به سه دسته تقسیم میکنند مینویسند: (آری ولی امر حق تصرف در آن غنایم را بر اساس آنچه مصلحت تشخیص دهد دارد زیرا این مقتضای ولایت مطلقه او بر آن اموال است...)[6] بر همین اساس حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی از شاگردان برجسته ایشان با تسری دادن امور حسبیه به امور کلی، تشکیل حکومت را از بارزترین مصادیق امور حسبیه دانسته اند وفرموده اند: (شارع راضی به تصدی امور مسلمانان توسط ظالم فاسق نیست. بر مسلمانان قطع ایادی ظلمه در صورت تمکن واجب است و ایجاد امنیت برای مومنان از اهم مصالح می باشد و حفظ آن واجب است. اگر فقیه صالح یا ماذون از جانب فقیه، تصدی امور مسلمانان را برعهده گرفت، دیگران حق تضعیف وی را ندارند و وجوب اطاعت متصدی در امور راجع به انتظام جامعه بعید نیست. محدوده اختیارات وی از حفظ حوزه اسلام و مسلمین تجاوز نمی کند.)[7] [1]. التنقیح فی شرح عروه الوثقی، ج 1، بحث ولایت فقیه. [2]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت : دار احیاء التراث العربی، ج 18، ص 101. [3]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 338. [4]. سید ابوالقاسم خویی، التنقیح فی شرح العروه الوثقی، تقریر میرزا علی غروی تبریزی، قم: موسسه انصاریان، ج 1، ص 419 – 425؛ اندیشه سیاسی آیت الله خویی، محمد اکرم عارفی قم: انتشارات بوستان کتاب. [5]. خویی، منهاج الصالحین، ج 1، چاپ 28، انتشارات مدینه العلم، 1410، ص 365 366. [6]. همان، ص 379. [7]. میرزا جواد تبریزی، ایصال الطالب الی التعلیق علی المکاسب، قم: دفتر نشر برگزیده، 1411ق، ص 36- 40.
در بحث ولایت فقیه و نظر علمای شیعه، باید چند مساله را از یکدیگر تفکیک کرد و هر جوینده حقی باید مراقب باشد که جواب این سوال ها را با یکدیگر خلط نکند.
1- اصل ولایت فقیه: که هیچ کدام از مراجع شیعه در آن تردیدی ندارند و همه آن را لازم می دانند، از جمله آیت الله خویی. و مبانی تشیع اجازه انکار چنین چیزی را نمی دهد. و مخالفت با اصل نظریه ولایت فقیه ، قطعا به نفی مبانی تشیع منجر می شود.
2- محدوده اختیارات ولایت فقیه: که در این باره بین علمای شیعه اختلافی وجود دارد و مطلقه بودن ولایت فقیه از جانب همه علمای شیعه بیان نشده است.
3- اصل لزوم اطاعت از دستورات ولی فقیه بعد از تشکیل جامعه اسلامی که در اینجا نیز حتی علمایی که مطلقه بودن اختیارات ولی فقیه را ملتزم نشده اند، آن را لازم می دانند.
درباره آیت الله خویی نیز در کارنامه عملی ایشان مشاهده می کنیم که در قضایای مهم انقلاب موضع گیری داشتند. ایشان در بعضی قضایا مانند کشتار فیضیه در سال 1342، تبعید مرحوم امام خمینی به ترکیه و سپس به عراق به نفع نهضت اسلامی موضع گرفت. البته قطعا باید در موضع گیری های ایشان ، شرایط زمانه را نیز در نظر داشت. و متوجه بود که ایشان با توجه به بحث تضییقات صدام و اهمیت حفظ حوزه نجف در بعضی موارد موضع گیری نمی کردند.
و در بحث تئوری ایشان می توانیم تائید اصل بحث ولایت فقیه را به وضوح در اندیشه ایشان ببینیم ، هر چند ایشان در بحث اختیارات، با نظر مطلقه مخالف بودند:
(أن الولایة لم تثبت للفقیه فی عصر الغیبة بدلیل وإنما هی مختصة بالنبی والأئمة (علیهم السّلام)، بل الثابت حسبما تستفاد من الروایات أمران: نفوذ قضائه وحجیة فتواه، ولیس له التصرف فی مال القصّر أو غیره مما هو من شؤون الولایة إلاّ فی الأمر الحِسبی)[1]
در متن بالا ایشان ولایتی که مخصوص ائمه و نبی (علیهم السلام) بوده است را منکر هستند. و و لایت در امور حسبیه، قضاوت و ... را اثبات می کنند. که طبق بیان سابق همان نزاع در محدوده اختیارات فقیه است.
ایشان در باب احکام انتظامی اسلام ولایت را برای فقیه جامع الشرایط به دو دلیل ثابت می دانسته و فرموده اند: این مساله بر پایه دو دلیل استوار است:
اولا، اجرای حدود - که در برنامه انتظامی اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبه کاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشه کن گردد. واین مصلحت نمی تواند مخصوص زمانی باشد که معصوم حضور دارد زیرا وجود معصوم در لزوم رعایت چنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است، مدخلیتی ندارد. و مقتضای حکمت الهی که مصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده، آن است که این گونه تشریعات، همگانی و برای همیشه باشد.
ثانیا، ادله وارده در کتاب و سنت که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب می کند، اصطلاحا اطلاق دارد و برحسب حجیت ظواهر الفاظ به زمان خاصی اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زیر بنای احکام مساله را بررسی کنیم یا از جهت اطلاق دلیل، هر دو جهت ناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است، و هرگز نمی تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد.
در نتیجه این گونه احکام، تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستور شارع است، بلی در این که اجرای آن برعهده چه کسانی است بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاه عقل ضروری می نماید که مسئول اجرایی این گونه احکام، آحاد مردم نیستند، تا آن که هر کس در هر رتبه و مقام و در هر سطحی از معلومات باشد، بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود، اختلال در نظام است و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی می گردد. علاوه آن که در توقیع شریف آمده است (و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم )[2] و در روایت حفص آمده ( اقامه الحدود الی من الیه الحکم )[3]
این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق نظر دادن و حکم نمودن را در دوران غیبت از آن فقها می داند، به خوبی روشن می سازد که اقامه حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت، حق فقها و وظیفه آنان می باشد.[4]
آیت الله خویی در کتاب منهاج الصالحین که به عنوان آخرین اثر تألیفی در حدود یکسال و اندی پیش از رحلت ایشان به چاپ رسید با صراحت از عنوان ولایت مطلقه فقیه استفاده نمودند و این در حالی است که ایشان از جمله فقیهانی است که دلالت ادله لفظی و روایی بر اثبات ولایت فقیه را ناتمام میدانست. ایشان در این اثر با طرح بحث جهاد ابتدایی در عصر غیبت و ردّ ادله مشهور که قایل به عدم مشروعیت آن میباشند مطابق دیدگاه صاحب جواهر اذن فقیه جامعالشرایط را در مشروعیت ان شرط میدانند.[5] سپس در بحث تقسیم غنایم پس از آن که غنایم را به سه دسته تقسیم میکنند مینویسند:
(آری ولی امر حق تصرف در آن غنایم را بر اساس آنچه مصلحت تشخیص دهد دارد زیرا این مقتضای ولایت مطلقه او بر آن اموال است...)[6]
بر همین اساس حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی از شاگردان برجسته ایشان با تسری دادن امور حسبیه به امور کلی، تشکیل حکومت را از بارزترین مصادیق امور حسبیه دانسته اند وفرموده اند: (شارع راضی به تصدی امور مسلمانان توسط ظالم فاسق نیست. بر مسلمانان قطع ایادی ظلمه در صورت تمکن واجب است و ایجاد امنیت برای مومنان از اهم مصالح می باشد و حفظ آن واجب است. اگر فقیه صالح یا ماذون از جانب فقیه، تصدی امور مسلمانان را برعهده گرفت، دیگران حق تضعیف وی را ندارند و وجوب اطاعت متصدی در امور راجع به انتظام جامعه بعید نیست. محدوده اختیارات وی از حفظ حوزه اسلام و مسلمین تجاوز نمی کند.)[7]
[1]. التنقیح فی شرح عروه الوثقی، ج 1، بحث ولایت فقیه.
[2]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت : دار احیاء التراث العربی، ج 18، ص 101.
[3]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 338.
[4]. سید ابوالقاسم خویی، التنقیح فی شرح العروه الوثقی، تقریر میرزا علی غروی تبریزی، قم: موسسه انصاریان، ج 1، ص 419 – 425؛ اندیشه سیاسی آیت الله خویی، محمد اکرم عارفی قم: انتشارات بوستان کتاب.
[5]. خویی، منهاج الصالحین، ج 1، چاپ 28، انتشارات مدینه العلم، 1410، ص 365 366.
[6]. همان، ص 379.
[7]. میرزا جواد تبریزی، ایصال الطالب الی التعلیق علی المکاسب، قم: دفتر نشر برگزیده، 1411ق، ص 36- 40.
- [سایر] نظریه ی آیت الله خویی(رحمت الله علیه) در مورد ولایت فقیه چیست؟ آیا ایشان آن را انکار نموده اند؟
- [سایر] آیت الله خویی در مورد ولایت فقیه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] آیت الله خوئی ولایت فقیه را قبول دارند ؟
- [سایر] آیا این جمله که آیت الله خویی(ره) نظریه ولایت فقیه متعلق به امام خمینی(ره) را یک بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی می دانستند، صحیح است؟
- [سایر] با عرض سلام و احترام اگر ممکن است عبارت قدر متیقن در امور حسبیه که از نقطه نظرات آیت الله خویی رحمه الله علیه درباره ولایت فقیه است را توضیح دهید.
- [سایر] با عرض سلام و احترام اگر ممکن است عبارت قدر متیقن در امور حسبیه که از نقطه نظرات آیت الله خویی رحمه الله علیه درباره ولایت فقیه است را توضیح دهید.
- [سایر] لطفا بفرمایید که ولایت فقیه یا ولایت مطلقه فقیه یک نظریه است یا یک اصل؟ و همچنین بفرمایید که نظر آیت الله اراکی در این مورد چه بوده؟ و نظر آیت الله سیستانی چیست؟ و بفرمایید که در علمای قبل از امام و ا
- [سایر] نظر فقها در مورد ولایت فقیه بعد از غیبت کبری با ذکر نشانی کتاب فقیهی که در آن نظر خود را بیان کرده؟ آیا درست است که آیت الله خویی و بهجت ولایت فقیه را قبول ندارند؟( لطفا سند ذکر شود.)
- [سایر] نظر آیت الله وحید در مورد ولایت فقیه چیست؟
- [سایر] چرا آیت الله طالقانی با ولایت فقیه مخالف بودند!!؟؟
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد ، مقلد آن مجتهد ، یعنی کسی که از او تقلید میکند ، نمی تواند در آن مساله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند ، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود ، مثلا بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه ، یعنی سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر بگویند ، مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید ، یا به فتوای مجتهد دیگری عمل کند و بنابر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهد های دیگر بیشتر است عمل نماید . پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند ، می تواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشکال است .
- [آیت الله وحید خراسانی] اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان و اقامه نیست ولی چون ولایت ان حضرت مکمل دین است شهادت به ان در هر حال و از جمله بعد از اشهد ان محمدا رسول الله از افضل قربات است
- [آیت الله بروجردی] اگر مجتهد اعلم در مسألهای فتوی دهد، مقلّد آن مجتهد یعنی کسی که از او تقلید میکند نمیتواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوای ندهد و بفرماید:احتیاط آن است که فلان طور عمل شود مثلاً بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سُبحانَ اللهِ و اَلحَمدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَکبَرُ) بگوید مقلّد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش میگویند عمل کند و سه مرتبه بگوید و یا به فتوای مجتهدی که علم او را از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، میتواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید:مسأله محل تأمل یا محل اشکال است.
- [امام خمینی] اگر مجتهد اعلم در مسألهای فتوی دهد، مقلد آن مجتهد، یعنی کسی که از او تقلید میکند نمیتواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلًا بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ إِلّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ) بگویند، مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش میگویند عمل کند و سه مرتبه بگوید، یا بنا بر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند میتواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مسأله محل تأمل یا محل اشکال است.
- [آیت الله بهجت] اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوا دهد، مقلِّدِ آن مجتهد ( یعنی کسی که از او تقلید می کند ) نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوا ندهد و بفرماید : احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلاً بفرماید : ( احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه ( یعنی ( سُبْحانَ اللّه وَالْحَمْدُ للّه وَ لااِلهَ اِلاَّ اللّه وَ اللّه اَکْبَرْ ) بگویند ) مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید و یا بنا بر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر و یا مساوی است با احراز سایر شرایط تقلید عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، می تواند یک مرتبه بگوید . و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید : ( مسأله محل تأمّل یا محل اشکال است ) .
- [آیت الله شبیری زنجانی] أَشْهَدُ أَنَّ عَلیّاً وَلِیُّ اللَّه) جزء اذان و اقامه نیست؛ البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام از ارکان ایمان است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی از معنی تهیست و خوب است که پس از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، به قصد تیمن و تبرّک، شهادت به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیر المؤمنین و سایر معصومین علیهمالسلام به گونهای که عرفاً از اجزاء اذان و اقامه به حساب نیاید؛ ذکر گردد.
- [امام خمینی] اگر در مسألهای به فتوای مجتهدی عمل کند، و بعد از مردن او در همان مسأله به فتوای مجتهد زنده رفتار نماید، دوباره نمیتواند آن را مطابق فتوای مجتهدی که از دنیا رفته است انجام دهد. ولی اگر مجتهد زنده در مسألهای فتوی ندهد و احتیاط نماید و مقلد مدتی به آن احتیاط عمل کند، دوباره میتواند به فتوای مجتهدی که از دنیا رفته عمل نماید. مثلًا اگر مجتهدی گفتن یک مرتبه (سُبحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ) را در رکعت سوم و چهارم نماز کافی بداند و مقلد مدتی به این دستور عمل نماید و یک مرتبه بگوید، چنانچه آن مجتهد از دنیا برود و مجتهد زنده احتیاط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلد مدتی به این احتیاط عمل کند و سه مرتبه بگوید دوباره میتواند به فتوای مجتهدی که از دنیا رفته برگردد و یک مرتبه بگوید.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوا دهد کسی که وظیفه اش تقلید از اوست نمی تواند در ان مساله به فتوای مجتهد دیگری عمل کند ولی اگر فتوا ندهد و بفرماید احتیاط ان است که فلان طور عمل شود مثلا بفرماید احتیاط ان است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه بگوید سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش گویند عمل کند یا به فتوای مجتهد دیگری که بعد از او از دیگران اعلم باشد و می گوید یک مرتبه کفایت می کند عمل نماید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشکال است و در فعل مستحبات و ترک مکروهات ذکر شده در این رساله قصد رجاء شود
- [آیت الله بروجردی] اگر در مسألهای به فتوای مجتهدی عمل کند و بعد از مردن او در همان مسأله به فتوای مجتهد زنده رفتار نماید، دوباره نمیتواند آن را مطابق فتوای مجتهدی که از دنیا رفته است انجام دهد، ولی اگر مجتهد زنده در مسألهای فتوی ندهد و احتیاط نماید و مقلّد مدّتی به آن احتیاط عمل کند، دوباره میتواند به فتوای مجتهدی که از دنیا رفته عمل نماید، مثلاً اگر مجتهدی گفتن یک مرتبه (سُبحانَ اللهِ وَ الَحمدُ لِله وَ لا اِلهَ اِلا اللهُ وَ اللهُ اَکبرُ) را در رکعت سوم و چهارم نماز کافی بداند و مقلّد مدتی به این دستور عمل نماید و یک مرتبه بگوید، چنانچه آن مجتهد از دنیا برود و مجتهد زنده احتیاط واجب را در سه مرتبه گفتن بداند و مقلّد مدتی به این احتیاط عمل کند و سه مرتبه بگوید، دوباره میتواند به فتوای مجتهدی که از دنیا رفته برگردد و یک مرتبه بگوید.
- [آیت الله سبحانی] اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوی دهد مقلِّد آن مجتهد نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند ولی اگر فتوی ندهد، مثلاً بگوید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز، تسبیحات اربعه یعنی سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُللهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَر، را سه مرتبه بگویند، در این صورت مقلّد باید یکی از دو راه را برگزیند:1. به این احتیاط که به آن (احتیاط واجب) می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید.2. به فتوای مجتهدی که پس از وی (اعلم) به شمار می رود عمل نماید. پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، می تواند یک مرتبه بگوید.