ولایت فقیه از دیدگاه آیت الله خوئی آیت الله خوئی از باب قدر متیقن جواز تصرف , تصرف فقیه جامع الشرایط را در امور حسبیه می پذیرند ( بر مبنای ایشان جواز تصرف فقیه ناشی از حقی است که شرع برعهده او گذارده لذا از آن به حق تصدی یاد می شود یعنی فقیه جامع الشرایط چنین حقی دارد که در این گونه امور تصرف نماید و این حق تصدی عینا همان حق تولی است که در عبارت دیگران با نام ولایت یاد می شود و اختلاف در تعبیر موجب اختلاف در اصل ماهیت آن نمی گردد . لذا حتی بر مبنای ایشان , جواز تصرف , حق جواز تصرف را می رساند و این حق شرعا برای فقیه ثابت است و ثبوت حق , حکم وضعی است و همان مفهوم ولایت به معنای منصب را ایفا می کند گر چه جواز تصرف , حکم تکلیفی است که بر حکم وضعی مترتب گشته است .)( محمد هادی معرفت , ولایت فقیه ,قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید , 1377, ص 54) ایشان در باب احکام انتظامی اسلام ولایت را برای فقیه جامع الشرایط به دو دلیل ثابت می دانسته و فرموده اند : این مساله بر پایه دو دلیل استوار است : اولا , اجرای حدود - که در برنامه انتظامی اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبه کاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشه کن گردد . واین مصلحت نمی تواند مخصوص زمانی باشد که معصوم حضور دارد زیرا وجود معصوم در لزوم رعایت چنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است , مدخلیتی ندارد . و مقتضای حکمت الهی که مصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده , آن است که این گونه تشریعات , همگانی و برای همیشه باشد . ثانیا ادله وارده در کتاب و سنت که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب می کند , اصطلاحا اطلاق دارد و برحسب حجیت ظواهر الفاظ به زمان خاصی اختصاص ندارد . لذا چه از جهت مصلحت و زیر بنای احکام مساله را بررسی کنیم یا از جهت اطلاق دلیل , هر دو جهت ناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است , و هرگز نمی تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد . در نتیجه این گونه احکام , تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستور شارع است , بلی در این که اجرای آن برعهده چه کسانی است بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاه عقل ضروری می نماید که مسئول اجرایی این گونه احکام , آحاد مردم نیستند , تا آن که هر کس در هر رتبه و مقام و در هر سطحی از معلومات باشد , بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود , اختلال در نظام است و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی می گردد . علاوه آن که در توقیع شریف آمده است ( و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم )( شیخ حر عاملی , وسائل الشیعه , بیروت : دار احیاء التراث العربی , ج 18, ص 101 ) و در روایت حفص آمده ( اقامه الحدود الی من الیه الحکم )( وسائل الشیعه , ج 18, ص 338) این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق نظر دادن و حکم نمودن را در دوران غیبت از آن فقها می داند , به خوبی روشن می سازد که اقامه حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت , حق فقها و وظیفه آنان می باشد.)( سید ابوالقاسم خویی , التنقیح فی شرح العروه الوثقی , تقریر میرزا علی غروی تبریزی , قم: موسسه انصاریان , ج 1 , ص 419 – 425 ؛ اندیشه سیاسی آیت الله خویی، محمد اکرم عارفی قم : انتشارات بوستان کتاب) (ملاحظه می شود , استدلالی که در کلام این فقیه بزرگوار آمده عینا همان است که در کلام صاحب جواهر و دیگر فقیهان بزرگ آمده است و همگی به این نتیجه رسیده اند که در عصر غیبت , حق تصدی در امور حسبیه از جمله رسیدگی و سرپرستی و ضمانت اجرایی احکام انتظامی و آنچه در رابطه با مصالح عامه امت است به فقیهان جامع الشرایط واگذار شده است . )( محمد هادی معرفت , ولایت فقیه, پیشین , 1377, ص 52) آیت الله خویی در کتاب منهاج الصالحین که به عنوان آخرین اثر تألیفی در حدود یکسال و اندی پیش از رحلت ایشان به چاپ رسید با صراحت از عنوان ولایت مطلقه فقیه استفاده نمودند و این در حالی است که ایشان از جمله فقیهانی است که دلالت ادله لفظی و روایی بر اثبات ولایت فقیه را ناتمام میدانست. ایشان در این اثر با طرح بحث جهاد ابتدایی در عصر غیبت و ردّ ادله مشهور که قایل به عدم مشروعیت آن میباشند مطابق دیدگاه صاحب جواهر اذن فقیه جامعالشرایط را در مشروعیت ان شرط میدانند .[ خویی، منهاج الصالحین، ج 1، چاپ 28، انتشارات مدینه العلم، 1410، ص 365 366.] سپس در بحث تقسیم غنایم پس از آن که غنایم را به سه دسته تقسیم میکنند مینویسند: (آری ولی امر حق تصرف در آن غنایم را بر اساس آنچه مصلحت تشخیص دهد دارد زیرا این مقتضای ولایت مطلقه او بر آن اموال است...)[ همان، ص 379. .] با این توضیحات روشن می شود که معرفی آیت الله خویی ره به عنوان مخالف نظریه ولایت فقیه سخن صحیحی نیست و ایشان در باب احکام انتظامی اسلام ولایت فقیه را ثابت دانسته حتی جهاد ابتدایی در عصر غیبت را برای فقیه جامع الشرایط جایز دانسته اند با این که مرحوم امام که ولایت مطلقه فقیه را قائل هستند جهاد ابتدایی را از امور مختص به امام معصوم دانسته و آنرا برفقیه جایز نمی دانند . و در امور حسبیه نیز فقیه جامع الشرایط را قدر متیقن از جواز تصرف در این امور دانسته اند . استدلال ایشان در باب احکام انتظامی اسلام و اثبات ولایت فقیه در آن با استناد به مصالح عامه و لزوم جلو گیری از فساد و ضرورت حفظ سلامت جامعه اسلامی و محدود و مخصوص نبودن آن به زمان حضور به گونه ای است که تنها با این استدلال و ادله عقلی می توان ولایت عامه فقیه را اثبات نمود زیرا اگر حفظ مصالح عمومی و سلامت جامعه و جلوگیری از فساد و تجاوز واجبی است که اختصاص به زمان خاصی ندارد همین ضرورت و مصلحت در تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت نهفته است و فقیه به منظور اجرای احکام اسلام و تامین مصالح عموم مردم موظف به تشکیل حکومت است .برهمین اساس حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی از شاگردان برجسته ایشان با تسری دادن امور حسبیه به امور کلی, تشکیل حکومت را از بارزترین مصادیق امور حسبیه دانسته اند وفرموده اند : (شارع راضی به تصدی امور مسلمانان توسط ظالم فاسق نیست . بر مسلمانان قطع ایادی ظلمه در صورت تمکن واجب است و ایجاد امنیت برای مومنان از اهم مصالح می باشد و حفظ آن واجب است . اگر فقیه صالح یا ماذون از جانب فقیه , تصدی امور مسلمانان را برعهده گرفت , دیگران حق تضعیف وی را ندارند و وجوب اطاعت متصدی در امور راجع به انتظام جامعه بعید نیست . محدوده اختیارات وی از حفظ حوزه اسلام و مسلمین تجاوز نمی کند .)( میرزا جواد تبریزی , ایصال الطالب الی التعلیق علی المکاسب , قم : دفتر نشر برگزیده , 1411ق, ص 36- 40)براستی می توان پذیرفت که خداوند نسبت به اموال ایتام اهتمام داشته باشد ولی نسبت به حفظ کیان مسلمین اهتمام نداشته باشد؟ آیا باور کردنی است که اسلام هر گونه تسلط کافران بر مسلمانان را ممنوع کرده باشد ولی نسبت به تشکیل جامعه ای مستقل و ایمن از خطر دشمنان داخلی و خارجی بی تفاوت باشد؟
ولایت فقیه از دیدگاه آیت الله خوئی
آیت الله خوئی از باب قدر متیقن جواز تصرف , تصرف فقیه جامع الشرایط را در امور حسبیه می پذیرند ( بر مبنای ایشان جواز تصرف فقیه ناشی از حقی است که شرع برعهده او گذارده لذا از آن به حق تصدی یاد می شود یعنی فقیه جامع الشرایط چنین حقی دارد که در این گونه امور تصرف نماید و این حق تصدی عینا همان حق تولی است که در عبارت دیگران با نام ولایت یاد می شود و اختلاف در تعبیر موجب اختلاف در اصل ماهیت آن نمی گردد . لذا حتی بر مبنای ایشان , جواز تصرف , حق جواز تصرف را می رساند و این حق شرعا برای فقیه ثابت است و ثبوت حق , حکم وضعی است و همان مفهوم ولایت به معنای منصب را ایفا می کند گر چه جواز تصرف , حکم تکلیفی است که بر حکم وضعی مترتب گشته است .)( محمد هادی معرفت , ولایت فقیه ,قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید , 1377, ص 54)
ایشان در باب احکام انتظامی اسلام ولایت را برای فقیه جامع الشرایط به دو دلیل ثابت می دانسته و فرموده اند : این مساله بر پایه دو دلیل استوار است : اولا , اجرای حدود - که در برنامه انتظامی اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعه تشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبه کاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشه کن گردد . واین مصلحت نمی تواند مخصوص زمانی باشد که معصوم حضور دارد زیرا وجود معصوم در لزوم رعایت چنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است , مدخلیتی ندارد . و مقتضای حکمت الهی که مصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده , آن است که این گونه تشریعات , همگانی و برای همیشه باشد . ثانیا ادله وارده در کتاب و سنت که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب می کند , اصطلاحا اطلاق دارد و برحسب حجیت ظواهر الفاظ به زمان خاصی اختصاص ندارد . لذا چه از جهت مصلحت و زیر بنای احکام مساله را بررسی کنیم یا از جهت اطلاق دلیل , هر دو جهت ناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است , و هرگز نمی تواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد . در نتیجه این گونه احکام , تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستور شارع است , بلی در این که اجرای آن برعهده چه کسانی است بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاه عقل ضروری می نماید که مسئول اجرایی این گونه احکام , آحاد مردم نیستند , تا آن که هر کس در هر رتبه و مقام و در هر سطحی از معلومات باشد , بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود , اختلال در نظام است و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی می گردد . علاوه آن که در توقیع شریف آمده است ( و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم )( شیخ حر عاملی , وسائل الشیعه , بیروت : دار احیاء التراث العربی , ج 18, ص 101 ) و در روایت حفص آمده ( اقامه الحدود الی من الیه الحکم )( وسائل الشیعه , ج 18, ص 338) این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق نظر دادن و حکم نمودن را در دوران غیبت از آن فقها می داند , به خوبی روشن می سازد که اقامه حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت , حق فقها و وظیفه آنان می باشد.)( سید ابوالقاسم خویی , التنقیح فی شرح العروه الوثقی , تقریر میرزا علی غروی تبریزی , قم: موسسه انصاریان , ج 1 , ص 419 – 425 ؛ اندیشه سیاسی آیت الله خویی، محمد اکرم عارفی قم : انتشارات بوستان کتاب) (ملاحظه می شود , استدلالی که در کلام این فقیه بزرگوار آمده عینا همان است که در کلام صاحب جواهر و دیگر فقیهان بزرگ آمده است و همگی به این نتیجه رسیده اند که در عصر غیبت , حق تصدی در امور حسبیه از جمله رسیدگی و سرپرستی و ضمانت اجرایی احکام انتظامی و آنچه در رابطه با مصالح عامه امت است به فقیهان جامع الشرایط واگذار شده است . )( محمد هادی معرفت , ولایت فقیه, پیشین , 1377, ص 52)
آیت الله خویی در کتاب منهاج الصالحین که به عنوان آخرین اثر تألیفی در حدود یکسال و اندی پیش از رحلت ایشان به چاپ رسید با صراحت از عنوان ولایت مطلقه فقیه استفاده نمودند و این در حالی است که ایشان از جمله فقیهانی است که دلالت ادله لفظی و روایی بر اثبات ولایت فقیه را ناتمام میدانست. ایشان در این اثر با طرح بحث جهاد ابتدایی در عصر غیبت و ردّ ادله مشهور که قایل به عدم مشروعیت آن میباشند مطابق دیدگاه صاحب جواهر اذن فقیه جامعالشرایط را در مشروعیت ان شرط میدانند .[ خویی، منهاج الصالحین، ج 1، چاپ 28، انتشارات مدینه العلم، 1410، ص 365 366.] سپس در بحث تقسیم غنایم پس از آن که غنایم را به سه دسته تقسیم میکنند مینویسند:
(آری ولی امر حق تصرف در آن غنایم را بر اساس آنچه مصلحت تشخیص دهد دارد زیرا این مقتضای ولایت مطلقه او بر آن اموال است...)[ همان، ص 379. .]
با این توضیحات روشن می شود که معرفی آیت الله خویی ره به عنوان مخالف نظریه ولایت فقیه سخن صحیحی نیست و ایشان در باب احکام انتظامی اسلام ولایت فقیه را ثابت دانسته حتی جهاد ابتدایی در عصر غیبت را برای فقیه جامع الشرایط جایز دانسته اند با این که مرحوم امام که ولایت مطلقه فقیه را قائل هستند جهاد ابتدایی را از امور مختص به امام معصوم دانسته و آنرا برفقیه جایز نمی دانند . و در امور حسبیه نیز فقیه جامع الشرایط را قدر متیقن از جواز تصرف در این امور دانسته اند . استدلال ایشان در باب احکام انتظامی اسلام و اثبات ولایت فقیه در آن با استناد به مصالح عامه و لزوم جلو گیری از فساد و ضرورت حفظ سلامت جامعه اسلامی و محدود و مخصوص نبودن آن به زمان حضور به گونه ای است که تنها با این استدلال و ادله عقلی می توان ولایت عامه فقیه را اثبات نمود زیرا اگر حفظ مصالح عمومی و سلامت جامعه و جلوگیری از فساد و تجاوز واجبی است که اختصاص به زمان خاصی ندارد همین ضرورت و مصلحت در تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت نهفته است و فقیه به منظور اجرای احکام اسلام و تامین مصالح عموم مردم موظف به تشکیل حکومت است .برهمین اساس حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی از شاگردان برجسته ایشان با تسری دادن امور حسبیه به امور کلی, تشکیل حکومت را از بارزترین مصادیق امور حسبیه دانسته اند وفرموده اند : (شارع راضی به تصدی امور مسلمانان توسط ظالم فاسق نیست . بر مسلمانان قطع ایادی ظلمه در صورت تمکن واجب است و ایجاد امنیت برای مومنان از اهم مصالح می باشد و حفظ آن واجب است . اگر فقیه صالح یا ماذون از جانب فقیه , تصدی امور مسلمانان را برعهده گرفت , دیگران حق تضعیف وی را ندارند و وجوب اطاعت متصدی در امور راجع به انتظام جامعه بعید نیست . محدوده اختیارات وی از حفظ حوزه اسلام و مسلمین تجاوز نمی کند .)( میرزا جواد تبریزی , ایصال الطالب الی التعلیق علی المکاسب , قم : دفتر نشر برگزیده , 1411ق, ص 36- 40)براستی می توان پذیرفت که خداوند نسبت به اموال ایتام اهتمام داشته باشد ولی نسبت به حفظ کیان مسلمین اهتمام نداشته باشد؟ آیا باور کردنی است که اسلام هر گونه تسلط کافران بر مسلمانان را ممنوع کرده باشد ولی نسبت به تشکیل جامعه ای مستقل و ایمن از خطر دشمنان داخلی و خارجی بی تفاوت باشد؟
- [سایر] نظریه آیت الله خویی در بحث ولایت فقیه چه بود؟
- [سایر] آیت الله خویی در مورد ولایت فقیه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] نظریه ی آیت الله خویی(رحمت الله علیه) در مورد ولایت فقیه چیست؟ آیا ایشان آن را انکار نموده اند؟
- [سایر] نظر فقها در مورد ولایت فقیه بعد از غیبت کبری با ذکر نشانی کتاب فقیهی که در آن نظر خود را بیان کرده؟ آیا درست است که آیت الله خویی و بهجت ولایت فقیه را قبول ندارند؟( لطفا سند ذکر شود.)
- [سایر] دلیل مخالفت آیت الله وحید با مقام معظم رهبری چیست؟ آیا ایشان ولایت فقیه را قبول ندارند. لطفا نظرات ایشان را در مورد اصل ولایت فقیه ذکر کنید.
- [سایر] آیا این درسته که آیت الله سیستانی ولایت مطلقه را برای فقیه قبول ندارند و فقط ولایت در امور حسبیه را می پذیرند؟
- [سایر] با عرض سلام و احترام اگر ممکن است عبارت قدر متیقن در امور حسبیه که از نقطه نظرات آیت الله خویی رحمه الله علیه درباره ولایت فقیه است را توضیح دهید.
- [سایر] با عرض سلام و احترام اگر ممکن است عبارت قدر متیقن در امور حسبیه که از نقطه نظرات آیت الله خویی رحمه الله علیه درباره ولایت فقیه است را توضیح دهید.
- [سایر] آیا این جمله که آیت الله خویی(ره) نظریه ولایت فقیه متعلق به امام خمینی(ره) را یک بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی می دانستند، صحیح است؟
- [سایر] آیت الله سیستانی ولایت آیت الله خامنه ای را قبول دارند یا نه؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شریکی که با سرمایه شرکت معامله می کند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش مجتهد جامع الشرائط قسم بخورد، باید حرف او را قبول کرد.
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمی توان به ساداتی که در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتیاط واجب)، و سهم امام(علیه السلام) را نیز اگر بدون اجازه مجتهد که از او تقلید کند بپردازد قبول نیست، مگر این که مجتهد بعداً بپذیرد و اجازه دهد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد ، مقلد آن مجتهد ، یعنی کسی که از او تقلید میکند ، نمی تواند در آن مساله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند ، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود ، مثلا بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه ، یعنی سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر بگویند ، مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید ، یا به فتوای مجتهد دیگری عمل کند و بنابر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهد های دیگر بیشتر است عمل نماید . پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند ، می تواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشکال است .
- [آیت الله نوری همدانی] اگر میت برای غسل و کفن و دفن و نماز جود غیر ازو ولی ، کس دیگری را معین کند ، ولایت این امور با اوست و مستحب است ازو ولی ، هم اجازه بگیرد و لازم نیست کسی أه میت ، او را برای انجام این کار ها معین کرده ، این وصیت را قبول کند ، ولی اگر قبول کرد ، بأید به آن عمل نحاید .
- [آیت الله وحید خراسانی] اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان و اقامه نیست ولی چون ولایت ان حضرت مکمل دین است شهادت به ان در هر حال و از جمله بعد از اشهد ان محمدا رسول الله از افضل قربات است
- [آیت الله سیستانی] اگر میّت برای غسل و کفن و دفن و نماز خود غیر از ولیّ ، کسی دیگری را معیّن کند ، ولایت این امور با اوست ، و لازم نیست کسی که میّت وصیّت کرده که او شخصاً انجام این کارها را متکفل شود این وصیّت را قبول کند ، ولی اگر قبول کرد باید به آن عمل نماید . کیفیّت غسل میّت
- [آیت الله بروجردی] اگر مجتهد اعلم در مسألهای فتوی دهد، مقلّد آن مجتهد یعنی کسی که از او تقلید میکند نمیتواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوای ندهد و بفرماید:احتیاط آن است که فلان طور عمل شود مثلاً بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سُبحانَ اللهِ و اَلحَمدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَکبَرُ) بگوید مقلّد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش میگویند عمل کند و سه مرتبه بگوید و یا به فتوای مجتهدی که علم او را از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، میتواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید:مسأله محل تأمل یا محل اشکال است.
- [امام خمینی] اگر مجتهد اعلم در مسألهای فتوی دهد، مقلد آن مجتهد، یعنی کسی که از او تقلید میکند نمیتواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلًا بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ إِلّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ) بگویند، مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش میگویند عمل کند و سه مرتبه بگوید، یا بنا بر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند میتواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مسأله محل تأمل یا محل اشکال است.
- [آیت الله بهجت] اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوا دهد، مقلِّدِ آن مجتهد ( یعنی کسی که از او تقلید می کند ) نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوا ندهد و بفرماید : احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلاً بفرماید : ( احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه ( یعنی ( سُبْحانَ اللّه وَالْحَمْدُ للّه وَ لااِلهَ اِلاَّ اللّه وَ اللّه اَکْبَرْ ) بگویند ) مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید و یا بنا بر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر و یا مساوی است با احراز سایر شرایط تقلید عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، می تواند یک مرتبه بگوید . و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید : ( مسأله محل تأمّل یا محل اشکال است ) .