آیا دخالت های کشورهای غربی در دیگر کشورها به بهانه ی نقض دموکراسی، با اندیشه ی دموکراتیک تعارض ندارد؟
پاسخ آن است که این عمل گرفتار تعارض است؛ زیرا محور منشور حقوق بشر را چیزی به نام (عدالت) شکل می دهد (البته با نادیده گرفتن نقص ها و کاستی ها)، امّا جوامع دموکراتیک و جهان اول، به این موضوع مهم و حساس در روابط بین الملل چندان توجهی ندارند و تنها چیزی که آن ها را راضی نگه می دارد، سود شخصی و افزایش منافع ملی آن هاست. دخالت های گوناگون آمریکا و دیگر مدعیان دموکراسی در کشورهای مستقل جهان، فراوان است. جالب این که در هیچ کدام از این مداخله ها نیز نه تنها مدعی نجات کشوری از محرومیت و عمل به حقوق بشر نیستند، بلکه با صراحت می گویند و می نویسند که به دنبال منافع خود هستند! دخالت آمریکا در پاناما، صربستان، کشورهای خاورمیانه، فلسطین، افغانستان و عراق و صدها نقطه ی جهان، چنان است که گویی مالک الرقاب همه ی کشورهاست و دیگران بندگان علیل و ذلیل او هستند! نگاهی به تاریخ روابط بین الملل اروپا و جهان، حداقل از کنگره ی وین سال 1815 میلادی تا امروز، گویای این واقعیت است که طلایه داران دموکراسی، قانون و حقوق را نیز در راستای حفاظت از منافع خود می خواهند.[1] علامه طباطبائی (ره) ضمن ردّ این نکته که کشورهای دموکراتیک جهان، حقوق بشر را واقعاً رعایت نمایند، می گوید: هنوز مناظر عبرت انگیز از عهد استعمار در هر گوشه و کنار کشورهای خاوری پیش چشم است که یادگار روشن دموکراسی اند؛ هنوز شاهدهای زنده ای مانند الجزایر، کنگو، کره و ... به جاست؛ هنوز منطق دولت فرانسه (مشعل آزادی در بزم عدالت بین المللی!) این است که فرانسه الجزایر را جزء خاک خود فکر می کند!... و این مسئله را داخلی و بیرون از صلاحیت مداخله ی دیگران می داند....[2] بنابراین آنچه در جهان واقعیت عینی دارد، روابط بین الملل است که به دست برادران بزرگ تر[3] بوده و در حقیقت از حقوق بین الملل تاکنون خبری نبوده است. اگر گفته شود که این ابراز نگرانی ها و دخالت ها توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد صورت می پذیرد و لذا جای دلواپسی وجود ندارد، خواهیم گفت: اولاً، وجود (حق وتو) و مواردی از این قبیل در سازمان ملل متحد نیز، به خوبی گویای این نکته است که مداخله گران خودشان را فراتر از حقوق بشر دانسته، فرا قانونی عمل می کنند؛ ثانیاً به طور نمونه، تا به حال کدام تجربه ی شیرین کام بشریت را شیرین نموده است تا انسان نسبت به مداخله های بعدی آن ها نیز دلخوش باشد؟! به ویژه مسلمانان و مخصوصاً شیعیان که در هر کجا دخالتی از بیگانه و مدعیان دموکراسی مشاهده کردند، دانستند که تباهی و نابودی به بار خواهد آمد. چنان که کسانی بر این باورند که غرب در ارزیابی خود از دیگر نظام ها، تابع این اصل است که از هر کدام به چه اندازه می توان بهره ی اقتصادی برد. در واقع یک کشور خارجی، یک (واحد اقتصادی) است و میزان اعتبارش وابسته به مقدار استعدادش در امضای قراردادهاست.[4] اصل (عدم مداخله در کار کشورهای دیگر) همیشه بهانه ی خوبی بوده است برای نادیده گرفتن فجایعی که در بیرون می گذرد و اصل (همدردی انسانی) وسیله ای برای (گروکشی)؛ و هر یک از این دو را به جای خود می شود به جنبش آورد.[5] روشن است که این همه اشکالات زمانی برطرف می شود که بشریت، به خوبی بشر را شناخته باشد، و انسان شناسی صحیحی ارائه نماید، و گرنه اظهار نگرانی های سطحی و ظاهری، احتمالاً نابه جا و دارای نتیجه ی معکوس خواهد بود. چنان که گاهی به کشوری مثل ایران که با قوانین اسلامی فطری خود زندگی می کند، خورده می گیرند و در بوق و کرنای تبلیغاتی خود می دمند که فلان قانون اسلامی که در ایران پیاده می شود، مخالف حقوق بشر است؛ در حالی که هیچ یک از قوانین اسلامی با حقوق بشر واقعی مخالفتی ندارد. در رویکردی دیگر، اعلامیه ی حقوق بشر، دربندهای 1 و 2 و 3 ماده ی 16، خانواده را اساس اجتماع، و ازدواج را اساس خانواده می داند. آن هم ازدواجی بهنجار و صحیح را که از مرد و زن پدید آمده باشد؛ حال آن که بر خلاف این قانون در بعضی از نظام های دموکراتیکِ طرف دار حقوق بشر، از دو مرد یا دو زن خانواده تشکیل می دهند. جالب این جاست که کسی از این ها نمی پرسد که چگونه ممکن است از دوجنس موافق خانواده ای که اساس اجتماع و موافق حقوق بشر است تشکیل شود؟ آیا تنها با خواستن مردم، چیزهای غیرممکن، ممکن می شود؟ جالب تر این که جدیدترین تعریف از خانواده توسط مراکز بین الملل عبارت است از: دو نفر که زیر یک سقف با یکدیگر زندگی می کنند. این دو نفر ممکن است هر دو، مرد، یا زن، یا یکی مرد و دیگری زن، یا یکی انسان و دومی حیوان باشد! این همان فاجعه ی فرهنگی و خانواده در غرب است که اِلوین تافلر و دیگران، پیش تر از این هشدارش را داده بودند.[6] اکنون با توجّه به این که حقوق واقعی بشر را خدا می داند و از طرفی، منشور حقوق بشر ونظام های دموکراسی ساخته و پرداخته ی دست انسان ها هستند، لازم است در مباحث آتی نیم نگاهی به مباحث دین و دموکراسی داشته باشیم. پی نوشتها: [1]. برای اطلاع بیش تر در این زمینه ر. ک: پی یر رونون، تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم، ترجمه ی قاسم صنعوی. [2]. سید محمّد حسین طباطبائی، بررسیهای اسلامی، به کوشش سید هادی خرمشاهی، ص 186. [3]. big brathers. [4]. سید محمد حسین طباطبایی، همان، ص 260. [5]. همان. [6]. برای اطلاع بیش تر ر. ک: الوین تافلر، موج سوم، ترجمه ی شاهیندخت خوارزمی. منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)
عنوان سوال:

آیا دخالت های کشورهای غربی در دیگر کشورها به بهانه ی نقض دموکراسی، با اندیشه ی دموکراتیک تعارض ندارد؟


پاسخ:

پاسخ آن است که این عمل گرفتار تعارض است؛ زیرا محور منشور حقوق بشر را چیزی به نام (عدالت) شکل می دهد (البته با نادیده گرفتن نقص ها و کاستی ها)، امّا جوامع دموکراتیک و جهان اول، به این موضوع مهم و حساس در روابط بین الملل چندان توجهی ندارند و تنها چیزی که آن ها را راضی نگه می دارد، سود شخصی و افزایش منافع ملی آن هاست.
دخالت های گوناگون آمریکا و دیگر مدعیان دموکراسی در کشورهای مستقل جهان، فراوان است. جالب این که در هیچ کدام از این مداخله ها نیز نه تنها مدعی نجات کشوری از محرومیت و عمل به حقوق بشر نیستند، بلکه با صراحت می گویند و می نویسند که به دنبال منافع خود هستند! دخالت آمریکا در پاناما، صربستان، کشورهای خاورمیانه، فلسطین، افغانستان و عراق و صدها نقطه ی جهان، چنان است که گویی مالک الرقاب همه ی کشورهاست و دیگران بندگان علیل و ذلیل او هستند! نگاهی به تاریخ روابط بین الملل اروپا و جهان، حداقل از کنگره ی وین سال 1815 میلادی تا امروز، گویای این واقعیت است که طلایه داران دموکراسی، قانون و حقوق را نیز در راستای حفاظت از منافع خود می خواهند.[1] علامه طباطبائی (ره) ضمن ردّ این نکته که کشورهای دموکراتیک جهان، حقوق بشر را واقعاً رعایت نمایند، می گوید:
هنوز مناظر عبرت انگیز از عهد استعمار در هر گوشه و کنار کشورهای خاوری پیش چشم است که یادگار روشن دموکراسی اند؛ هنوز شاهدهای زنده ای مانند الجزایر، کنگو، کره و ... به جاست؛ هنوز منطق دولت فرانسه (مشعل آزادی در بزم عدالت بین المللی!) این است که فرانسه الجزایر را جزء خاک خود فکر می کند!... و این مسئله را داخلی و بیرون از صلاحیت مداخله ی دیگران می داند....[2]
بنابراین آنچه در جهان واقعیت عینی دارد، روابط بین الملل است که به دست برادران بزرگ تر[3] بوده و در حقیقت از حقوق بین الملل تاکنون خبری نبوده است.
اگر گفته شود که این ابراز نگرانی ها و دخالت ها توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد صورت می پذیرد و لذا جای دلواپسی وجود ندارد، خواهیم گفت: اولاً، وجود (حق وتو) و مواردی از این قبیل در سازمان ملل متحد نیز، به خوبی گویای این نکته است که مداخله گران خودشان را فراتر از حقوق بشر دانسته، فرا قانونی عمل می کنند؛ ثانیاً به طور نمونه، تا به حال کدام تجربه ی شیرین کام بشریت را شیرین نموده است تا انسان نسبت به مداخله های بعدی آن ها نیز دلخوش باشد؟! به ویژه مسلمانان و مخصوصاً شیعیان که در هر کجا دخالتی از بیگانه و مدعیان دموکراسی مشاهده کردند، دانستند که تباهی و نابودی به بار خواهد آمد. چنان که کسانی بر این باورند که غرب در ارزیابی خود از دیگر نظام ها، تابع این اصل است که از هر کدام به چه اندازه می توان بهره ی اقتصادی برد. در واقع یک کشور خارجی، یک (واحد اقتصادی) است و میزان اعتبارش وابسته به مقدار استعدادش در امضای قراردادهاست.[4] اصل (عدم مداخله در کار کشورهای دیگر) همیشه بهانه ی خوبی بوده است برای نادیده گرفتن فجایعی که در بیرون می گذرد و اصل (همدردی انسانی) وسیله ای برای (گروکشی)؛ و هر یک از این دو را به جای خود می شود به جنبش آورد.[5]
روشن است که این همه اشکالات زمانی برطرف می شود که بشریت، به خوبی بشر را شناخته باشد، و انسان شناسی صحیحی ارائه نماید، و گرنه اظهار نگرانی های سطحی و ظاهری، احتمالاً نابه جا و دارای نتیجه ی معکوس خواهد بود. چنان که گاهی به کشوری مثل ایران که با قوانین اسلامی فطری خود زندگی می کند، خورده می گیرند و در بوق و کرنای تبلیغاتی خود می دمند که فلان قانون اسلامی که در ایران پیاده می شود، مخالف حقوق بشر است؛ در حالی که هیچ یک از قوانین اسلامی با حقوق بشر واقعی مخالفتی ندارد.
در رویکردی دیگر، اعلامیه ی حقوق بشر، دربندهای 1 و 2 و 3 ماده ی 16، خانواده را اساس اجتماع، و ازدواج را اساس خانواده می داند. آن هم ازدواجی بهنجار و صحیح را که از مرد و زن پدید آمده باشد؛ حال آن که بر خلاف این قانون در بعضی از نظام های دموکراتیکِ طرف دار حقوق بشر، از دو مرد یا دو زن خانواده تشکیل می دهند. جالب این جاست که کسی از این ها نمی پرسد که چگونه ممکن است از دوجنس موافق خانواده ای که اساس اجتماع و موافق حقوق بشر است تشکیل شود؟ آیا تنها با خواستن مردم، چیزهای غیرممکن، ممکن می شود؟ جالب تر این که جدیدترین تعریف از خانواده توسط مراکز بین الملل عبارت است از:
دو نفر که زیر یک سقف با یکدیگر زندگی می کنند. این دو نفر ممکن است هر دو، مرد، یا زن، یا یکی مرد و دیگری زن، یا یکی انسان و دومی حیوان باشد!
این همان فاجعه ی فرهنگی و خانواده در غرب است که اِلوین تافلر و دیگران، پیش تر از این هشدارش را داده بودند.[6] اکنون با توجّه به این که حقوق واقعی بشر را خدا می داند و از طرفی، منشور حقوق بشر ونظام های دموکراسی ساخته و پرداخته ی دست انسان ها هستند، لازم است در مباحث آتی نیم نگاهی به مباحث دین و دموکراسی داشته باشیم.
پی نوشتها:
[1]. برای اطلاع بیش تر در این زمینه ر. ک: پی یر رونون، تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم، ترجمه ی قاسم صنعوی.
[2]. سید محمّد حسین طباطبائی، بررسیهای اسلامی، به کوشش سید هادی خرمشاهی، ص 186.
[3]. big brathers.
[4]. سید محمد حسین طباطبایی، همان، ص 260.
[5]. همان.
[6]. برای اطلاع بیش تر ر. ک: الوین تافلر، موج سوم، ترجمه ی شاهیندخت خوارزمی.
منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین