آیا محمّد بن الحسن الصفّار، از نمایندگان مفوّضه بودند؟
مفوضه به فرقه ای از قدریه اطلاق می شود که می گفتند: خداوند کارهای آدمیان را به خودشان واگذار کرده است و یادی از توفیق و هدایت خداوند نمی کنند، دسته دیگر از مفوضه که از (غلاة) شیعه اند می گویند: خداوند امور عالم را به حضرت محمد (ص) و سپس به حضرت علی (ع) و سرانجام به دیگر ائمه (ع) واگذار کرد.[1] البته بنابر نقل مرحوم مامقانی که متخصص و خریط در این فن است، تفویض معانی 9 گانه ای دارد که فقط در دو یا سه مورد آن حکم به تفویض و غلو شخص می توان داد، این معانی نه گانه از این قرار است: 1. قائل اند که خداوند، محمد (ص) را خلق نمود و امر عالم را به او سپرد، پس او دنیا را آفرید. 2. تفویض در امر دینی؛ به این معنا که خداوند به آنها (پیامبر گرامی اسلام و ائمه (ع)) اجازۀ حلال و حرام کردن هر چه که خواستشان باشد داده است. 3. خداوند به پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین (ع) شوؤن مردم را در سیاست و تأدیب و تکمیل، واگذار کرده است. 4. خداوند به معصومین (ع) بیان علوم و احکام را هر طور که مصلحت بدانند (به خاطر اختلاف عقول مردم، تقیه و ...) تفویض کرده است. 5. تفویض در اعطا و منع؛ یعنی خداوند زمین و آنچه در آن است را برای ایشان خلق کرده است. آنان اختیار واگذاری یا منع هر چه را که بخواهند دارند. 6. تفویض در این که، معصومین (ع) در هر واقعه ای، اختیار دارند به ظاهر شریعت یا به علم الاهی و الهام ربانی خود، عمل کنند. 7. تفویض در تقسیم ارزاق، یعنی رزق مردم به دست ایشان تقسیم می شود. 8. همان معنایی که معتزله به آن قائل اند، یعنی: خداوند جهان را خلق فرمود و دیگر دخالتی در اداره و تدبیر آن ندارد. 9. همان کلام زنادقه که قائل اند: تمام موانع و نهی ها، از افعال مردم برداشته شده است و هر آنچه می خواهند می توانند انجام دهند.[2] علامه مامقانی همچنین می افزاید: علماء قدیم در مسائل اصولی با هم اختلاف داشتند به طوری که چیزی در نزد عده ای از آنان موجب فساد و غلو است و نزد عده دیگر چنین نیست.[3] به همین علت چه بسا به جهت این اختلافات مبنایی، یکدیگر را به غلو و تفویض متهم می کردند. از میان علماء، علماء قم و مانند ابن غضائری به جهت اعتقادی که در باب غلو و تفویض دارند، عده زیادی – حتی از اصحاب ائمه (ع) – را متهم به غلو تفویض می کردند.[4] به طور مثال یونس بن عبدالرحمن که نجاشی در حق او می گوید: یکی از بزرگان اصحاب ما و بسیار جایگاه رفیعی دارد؛[5] قمیان وی را ضعیف می شمردند. مرحوم شیخ طوسی در رجالش می گوید: یونس را که قمیان ضعیف می شمارند، شخص ثقه و مورد اعتماد است.[6] یا محمد بن اورمه قمی که نجاشی می گوید: قمیان او را مورد طعنه قرار دادند و متهم به غلو کردند، تا جایی که قصد جانش را کردند، شب هنگام او را دیدند که تا صبح مشغول عبادت است، پس دست از او برداشتند.[7] ابن غضائری که در میان اصحاب رجال معروف به جرح و طعن است، از این طعن و اتهام غلو، محمد بن اورمة را بری، و قمیان را در این اتهام، خطا کار می داند. او می گوید: (قمیان وی را (محمد بن اورمة) متهم به غلو می کنند و لکن روایات او نقی و پاک و بدون فساد است).[8] از این افراد بسیارند که توسط بعضی از اصحاب، متهم به تفویض و غلو شده اند با اینکه واقعاً چنین نیست.[9] و جالب است که محمد بن الحسن صفار خود از اصحاب قمی است و در قم هم درگذشت و کتب و آثارش در معرض دید علماء قم بود و با همه سخت گیری قمی ها در مسائل غلو و تفویض، هیچ اثری از تهمت غلو و تفویض به او نمی بینیم و در کتاب ابن غضائری که عموماً از ضعیفان در روایت، نام برده است، نامی از محمد بن حسن الصفار نمی بینیم؛ پس، از اینکه در کتاب او روایاتی در شأن ائمه (ع) آمده است نباید وی را متهم به غلو یا تفویض کرد. نظر علماء رجال درباره محمد بن الحسن: مرحوم نجاشی در کتاب خود درباره وی می گوید: (وی از اصحاب وجیه و گرانقدر قمی ماست، وی انسان ثقه و مورد اعتماد و عظیم القدر است).[10] علامه حلی در کتاب خود می گوید: (وی از اصحاب بزرگ و با منزلت قمی است).[11] در کتاب معجم الرجال آمده که روایات وی به مرز 572 روایت در کتب اربعه می رسد[12] و اصولاً بعید است که علماء قدیم با دقتی که در اخذ روایات داشتند از یک شخص غالی و یا مفوضه این مقدار روایت نقل کنند. از راویانی که از او اخذ حدیث کرده اند اسامی قمیان زیادی می بینیم. مرحوم مجلسی درباره کتاب معروف او می گوید: (کتاب بصائرالدرجات از اصول مورد اعتمادی است که اشخاصی مانند مرحوم کلینی و دیگران از او نقل کرده اند).[13] مرحوم مجلسی اول هم می فرماید: قمیان عده ای را به اتهام غلو از قم اخراج کردند از جمله محمد بن خالد برقی که بعد به اشتباه خود پی برده و وی را با احترام برگرداندند.[14] اما مطلبی که باید گفت این است که مرحوم صفار در کتاب بصائرالدرجات در نفی علم غیب، از ائمه (ع)روایاتی را آورده است که بر نفی غالی بودن او شهادت می دهند.[15] البته بر آگاهان پوشیده نیست و در جای خود اثبات شده است که اثبات علم غیب برای ائمه (ع) چیز غریبی نیست، و این یکی از شؤون و مقام اهل بیت (ع) است و غلو وتفویض نیز نیست؛ و این را لازم است بدانیم که زیارتی همانند زیارت جامعۀ کبیره که مملو از معارف وشؤون مقامات اهل بیت (ع) است، توسط همین قمی ها نقل شده است.[16] مرحوم آقابزرگ طهرانی در شمارش کتب محمد بن الحسن الصفار از کتابی به نام (الرد علی الغلاة) نام می برد که در شناخت بهتر این شخص مهم است! مرحوم نجاشی هم از این کتاب یاد می کند و کتاب (الرد علی الغلاة) را یکی از کتاب های صفار بر می شمرد.[17] پس از مجموع قرائن ذیل: 1. وجود معانی مختلف برای تفویض و غلو. 2. نسبت دادن این عناوین توسط بعضی از اصحاب به هم به جهت اختلاف در بعضی از مبانی. 3. عدم نسبت تفویض یا غلو در هیچ یک از کتب رجالی یا فهرستی به صفار. 4. در دسترس بودن کتب صفار در میان قمیان که در امر تفویض و غلو بسیار شدید بودند و عدم اشکال بر این کتاب یا نویسنده آن، توسط آنان. 5. عدم وجود اسم صفار در زمره غالیان و ضعیفان در کتاب ابن غضائری که مشهور به ذکر راویان و جرح و طعن آنان است. 6. تجلیل همه علماء رجال از شخصیت و کتب وی. 7. اخذ روایات و کتب او توسط اصحاب قمی. 8. کثرت روایات او در کتب اربعه. 9. وجود کتابی از صفار در رد بر غالیان. 10. وجود روایاتی در همین کتاب بصائر الدرجات بر نفی غلو؛ می توان نتیجه گرفت که، نسبت تفویض یا غلو به صفار، صرف اتهام است و حقیقت ندارد. پی نوشتها: [1] محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 424. [2] مامقانی، تلخیص مقباس الهدایة (غفاری)، ص 151. [3] مقباس الهدایة، مامقانی، (تلخیص: علی اکبر غفارسی)، ص 151 – 153 و 149 – 150. [4] همان، ص 152. [5] نجاشی، رجال، ص 446. [6] محمد بن الحسن، طوسی، رجال، ص 346. [7] رجال نجاشی، ص 329، ترجمه محمد بن اورمة. [8] ابن الغضائری، رجال، ص 93، ترجمه محمد بن اورمة. [9] از جمله این افراد احمد بن الحسین بن سعید است که ابن غضائری وی را مبرا می داند (رجال غضائری، ج 1، ص 41) و یا احمد بن محمد بن خالد البرقی که احمد بن محمد بن عیسی وی را از قم خارج کرد و بعد پوزش طلبید و او را به قم آورد (رجال غضائری، ترجمه احمد بن محمد بن خالد) [10] رجال نجاشی، نجاشی، ص 354. [11] خلاصه علامه حلی، ص 157. [12] معجم الرجال، آیت الله خوئی (ره)، ج 15، ص 257. [13] بحارالانوار، مجلسی، ج 1، ص 27. [14] مقباس الهدایة، ص 153. [15] به نقل از بحارالانوار، ج 26، ص 170. [16] مقباس الهدایة، پاورقی، ص 154. [17] رجال نجاشی، ص 354، ترجمه محمد بن الحسن الصفار. http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

آیا محمّد بن الحسن الصفّار، از نمایندگان مفوّضه بودند؟


پاسخ:

مفوضه به فرقه ای از قدریه اطلاق می شود که می گفتند: خداوند کارهای آدمیان را به خودشان واگذار کرده است و یادی از توفیق و هدایت خداوند نمی کنند، دسته دیگر از مفوضه که از (غلاة) شیعه اند می گویند:
خداوند امور عالم را به حضرت محمد (ص) و سپس به حضرت علی (ع) و سرانجام به دیگر ائمه (ع) واگذار کرد.[1] البته بنابر نقل مرحوم مامقانی که متخصص و خریط در این فن است، تفویض معانی 9 گانه ای دارد که فقط در دو یا سه مورد آن حکم به تفویض و غلو شخص می توان داد، این معانی نه گانه از این قرار است:
1. قائل اند که خداوند، محمد (ص) را خلق نمود و امر عالم را به او سپرد، پس او دنیا را آفرید.
2. تفویض در امر دینی؛ به این معنا که خداوند به آنها (پیامبر گرامی اسلام و ائمه (ع)) اجازۀ حلال و حرام کردن هر چه که خواستشان باشد داده است.
3. خداوند به پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین (ع) شوؤن مردم را در سیاست و تأدیب و تکمیل، واگذار کرده است.
4. خداوند به معصومین (ع) بیان علوم و احکام را هر طور که مصلحت بدانند (به خاطر اختلاف عقول مردم، تقیه و ...) تفویض کرده است.
5. تفویض در اعطا و منع؛ یعنی خداوند زمین و آنچه در آن است را برای ایشان خلق کرده است. آنان اختیار واگذاری یا منع هر چه را که بخواهند دارند.
6. تفویض در این که، معصومین (ع) در هر واقعه ای، اختیار دارند به ظاهر شریعت یا به علم الاهی و الهام ربانی خود، عمل کنند.
7. تفویض در تقسیم ارزاق، یعنی رزق مردم به دست ایشان تقسیم می شود.
8. همان معنایی که معتزله به آن قائل اند، یعنی: خداوند جهان را خلق فرمود و دیگر دخالتی در اداره و تدبیر آن ندارد.
9. همان کلام زنادقه که قائل اند: تمام موانع و نهی ها، از افعال مردم برداشته شده است و هر آنچه می خواهند می توانند انجام دهند.[2]
علامه مامقانی همچنین می افزاید: علماء قدیم در مسائل اصولی با هم اختلاف داشتند به طوری که چیزی در نزد عده ای از آنان موجب فساد و غلو است و نزد عده دیگر چنین نیست.[3]
به همین علت چه بسا به جهت این اختلافات مبنایی، یکدیگر را به غلو و تفویض متهم می کردند.
از میان علماء، علماء قم و مانند ابن غضائری به جهت اعتقادی که در باب غلو و تفویض دارند، عده زیادی – حتی از اصحاب ائمه (ع) – را متهم به غلو تفویض می کردند.[4]
به طور مثال یونس بن عبدالرحمن که نجاشی در حق او می گوید: یکی از بزرگان اصحاب ما و بسیار جایگاه رفیعی دارد؛[5] قمیان وی را ضعیف می شمردند. مرحوم شیخ طوسی در رجالش می گوید: یونس را که قمیان ضعیف می شمارند، شخص ثقه و مورد اعتماد است.[6] یا محمد بن اورمه قمی که نجاشی می گوید: قمیان او را مورد طعنه قرار دادند و متهم به غلو کردند، تا جایی که قصد جانش را کردند، شب هنگام او را دیدند که تا صبح مشغول عبادت است، پس دست از او برداشتند.[7] ابن غضائری که در میان اصحاب رجال معروف به جرح و طعن است، از این طعن و اتهام غلو، محمد بن اورمة را بری، و قمیان را در این اتهام، خطا کار می داند. او می گوید: (قمیان وی را (محمد بن اورمة) متهم به غلو می کنند و لکن روایات او نقی و پاک و بدون فساد است).[8] از این افراد بسیارند که توسط بعضی از اصحاب، متهم به تفویض و غلو شده اند با اینکه واقعاً چنین نیست.[9] و جالب است که محمد بن الحسن صفار خود از اصحاب قمی است و در قم هم درگذشت و کتب و آثارش در معرض دید علماء قم بود و با همه سخت گیری قمی ها در مسائل غلو و تفویض، هیچ اثری از تهمت غلو و تفویض به او نمی بینیم و در کتاب ابن غضائری که عموماً از ضعیفان در روایت، نام برده است، نامی از محمد بن حسن الصفار نمی بینیم؛ پس، از اینکه در کتاب او روایاتی در شأن ائمه (ع) آمده است نباید وی را متهم به غلو یا تفویض کرد.
نظر علماء رجال درباره محمد بن الحسن:
مرحوم نجاشی در کتاب خود درباره وی می گوید: (وی از اصحاب وجیه و گرانقدر قمی ماست، وی انسان ثقه و مورد اعتماد و عظیم القدر است).[10]
علامه حلی در کتاب خود می گوید: (وی از اصحاب بزرگ و با منزلت قمی است).[11]
در کتاب معجم الرجال آمده که روایات وی به مرز 572 روایت در کتب اربعه می رسد[12] و اصولاً بعید است که علماء قدیم با دقتی که در اخذ روایات داشتند از یک شخص غالی و یا مفوضه این مقدار روایت نقل کنند.
از راویانی که از او اخذ حدیث کرده اند اسامی قمیان زیادی می بینیم.
مرحوم مجلسی درباره کتاب معروف او می گوید:
(کتاب بصائرالدرجات از اصول مورد اعتمادی است که اشخاصی مانند مرحوم کلینی و دیگران از او نقل کرده اند).[13]
مرحوم مجلسی اول هم می فرماید: قمیان عده ای را به اتهام غلو از قم اخراج کردند از جمله محمد بن خالد برقی که بعد به اشتباه خود پی برده و وی را با احترام برگرداندند.[14]
اما مطلبی که باید گفت این است که مرحوم صفار در کتاب بصائرالدرجات در نفی علم غیب، از ائمه (ع)روایاتی را آورده است که بر نفی غالی بودن او شهادت می دهند.[15] البته بر آگاهان پوشیده نیست و در جای خود اثبات شده است که اثبات علم غیب برای ائمه (ع) چیز غریبی نیست، و این یکی از شؤون و مقام اهل بیت (ع) است و غلو وتفویض نیز نیست؛ و این را لازم است بدانیم که زیارتی همانند زیارت جامعۀ کبیره که مملو از معارف وشؤون مقامات اهل بیت (ع) است، توسط همین قمی ها نقل شده است.[16]
مرحوم آقابزرگ طهرانی در شمارش کتب محمد بن الحسن الصفار از کتابی به نام (الرد علی الغلاة) نام می برد که در شناخت بهتر این شخص مهم است!
مرحوم نجاشی هم از این کتاب یاد می کند و کتاب (الرد علی الغلاة) را یکی از کتاب های صفار بر می شمرد.[17]
پس از مجموع قرائن ذیل:
1. وجود معانی مختلف برای تفویض و غلو.
2. نسبت دادن این عناوین توسط بعضی از اصحاب به هم به جهت اختلاف در بعضی از مبانی.
3. عدم نسبت تفویض یا غلو در هیچ یک از کتب رجالی یا فهرستی به صفار.
4. در دسترس بودن کتب صفار در میان قمیان که در امر تفویض و غلو بسیار شدید بودند و عدم اشکال بر این کتاب یا نویسنده آن، توسط آنان.
5. عدم وجود اسم صفار در زمره غالیان و ضعیفان در کتاب ابن غضائری که مشهور به ذکر راویان و جرح و طعن آنان است.
6. تجلیل همه علماء رجال از شخصیت و کتب وی.
7. اخذ روایات و کتب او توسط اصحاب قمی.
8. کثرت روایات او در کتب اربعه.
9. وجود کتابی از صفار در رد بر غالیان.
10. وجود روایاتی در همین کتاب بصائر الدرجات بر نفی غلو؛ می توان نتیجه گرفت که، نسبت تفویض یا غلو به صفار، صرف اتهام است و حقیقت ندارد.
پی نوشتها:
[1] محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 424.
[2] مامقانی، تلخیص مقباس الهدایة (غفاری)، ص 151.
[3] مقباس الهدایة، مامقانی، (تلخیص: علی اکبر غفارسی)، ص 151 – 153 و 149 – 150.
[4] همان، ص 152.
[5] نجاشی، رجال، ص 446.
[6] محمد بن الحسن، طوسی، رجال، ص 346.
[7] رجال نجاشی، ص 329، ترجمه محمد بن اورمة.
[8] ابن الغضائری، رجال، ص 93، ترجمه محمد بن اورمة.
[9] از جمله این افراد احمد بن الحسین بن سعید است که ابن غضائری وی را مبرا می داند (رجال غضائری، ج 1، ص 41) و یا احمد بن محمد بن خالد البرقی که احمد بن محمد بن عیسی وی را از قم خارج کرد و بعد پوزش طلبید و او را به قم آورد (رجال غضائری، ترجمه احمد بن محمد بن خالد)
[10] رجال نجاشی، نجاشی، ص 354.
[11] خلاصه علامه حلی، ص 157.
[12] معجم الرجال، آیت الله خوئی (ره)، ج 15، ص 257.
[13] بحارالانوار، مجلسی، ج 1، ص 27.
[14] مقباس الهدایة، ص 153.
[15] به نقل از بحارالانوار، ج 26، ص 170.
[16] مقباس الهدایة، پاورقی، ص 154.
[17] رجال نجاشی، ص 354، ترجمه محمد بن الحسن الصفار.
http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین