محمد بن عبدالله نفس زکیّه کیست؟
محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب. گفته می شود درسال صد هجری متولد شد. مادرش هند دختر ابوعبیده ازخاندان بنی اسد قریش است. محمد نفس زکیّه را(صریح قریش) می نامیدند، چون در سلسله نسب او مطلقا کنیزی وجود نداشت و مادران او همه از دختران آزادۀ قریش بودند. خانواده اش وی را مهدی اهل بیت می نامیدند و عقیده داشتند که مهدی موعود همین محمد است. نفس زکیه در زمان خود از نظر علم و حفظ قرآن و فقه و شجاعت و سخاوت و استقامت سرآمد اقران بود. در هرفضیلتی بنام او مثل می زدند تا آنجا که بی تردید گمان بردند مهدی موعود کسی جز او نیست. و نام او بعنوان مهدی شهرت یافت. آل هاشم عموما از بنی ابی طالب و بنی عباس با او بیعت کردند. ولی امام صادق(ع) در پاسخ به تقاضای بیعت با محمد از ایشان فرموده بود: این مرد به خلافت نخواهد رسید، وعروس سلطنت با آل عباس هم آغوش است. عبدالله بن الحسن در مقابل این سخن امام می گفت: تو از روی حسادت این چنین سخن می گویی.[1] عباسیان با طرح براندازی حکومت اموی با کمک علویان و همه مخالفان اموی، جبهۀ متحد ضد اموی را تشکیل دادند و با رهبری خویش به مبارزۀ پنهانی روی آوردند،وبا شعار(الرضا من آل محمد) برای شخصی از اهل بیست از همگان بیعت گرفتند. اما عباسیان که از این شعار، سرپوشی برای دستیابی به مقاصد خویش استفاده کرده بودند، خلافت را به نام خویش رقم زدند و تیغ آخته خویش را از دل امویان برداشته و برگردن علویان درکشیدند. ابوالعباس سفاح و منصور پس از در دست گرفتن قدرت بر گرفتن بیعت ازنفس زکیه و برادرش ابراهیم اصرار داشتند، چون پیش از این خودشان با او بیعت کرده بودند.از این رو،این دو برادر متواری شدند و پیوسته از ناحیه ای به ناحیه ای می گریختند تا اینکه محلشان آشکار شد و هردو به قتل رسیدند. ابوجعفر منصور برای منصرف کردن مردم از نفس زکیه،پسرخود را محمد نامید و لقبش را مهدی گذاشت. سفاح اولین خلیفه عباسی در مقابل خودداری محمد و برادرش ابراهیم از بیعت، واکنشی نشان نداد،چرا که دولت عباسی در آغاز کار خود بود و مشکلات و دغدغه های فراوانی پیش رو داشت. پس از اینکه منصور به خلافت رسید،پیکی را به حجاز فرستاد تا از اهالی مکه و مدینه برایش بیعت بگیرند بگونه ای که حتی یک نفر از ایشان تخلف نکند. منصور همراه این پیک، نامه ای به زیادبن عبدالله-والی مدینه- فرستاد که در آن زیاد را به جدیّت در تفحص از نفس زکیه و ابراهیم و گرفتن بیعت از آنان ترغیب کرده بود. منصور پس از خانمه دادن به مشکلات پیش روی خود،توجه خود را به حجاز معطوف کرد، در آن احوال خبرهای متواتر به منصور می رسید که دعوت نفس زکیه گسترش یافته است.منصور برای دستیابی به نفس زکیه دست به هرکاری زد- تطمیع، تهدید- و سرانجام عبدالله و خانواده اش را دستگیر کرده و زندانی کرد. عبدالله بن حسن مدت سه سال در مدینه و در خانه مروان زندانی شد. محمد نفس زکیه که از این موضوع اندوهناک بود برای پدرش در زندان پیغام فرستاد که: (محمد معتقد است کشته شدن یک مرد از آل محمد بهتر از این است که ده ها نفر کشته شوند). عبدالله در پاسخ گفت: (خدا محمد را حفظ کند،نه این کار را نکند، بلکه به او بگویید بگریزد که به خدا قسم حجت ما نزد خداوند در روز قیامت این خواهد بود که ما خاندان پیامبر را آفرید و طالب امر امامت از ماست. بدین ترتیب محمد در کارخود مصمم ترشد. تا اینکه محمد وارد مدینه شد و ازآنجا به سوی عدن و سپس به سند و پس ازآن به کوفه رفت و در آخر به مدینه بازگشت. والی مدینه وقتی از یافتن نفس زکیه نا امید شد، بر مردم مدینه خشم گرفت و مردم خشمگین بر او شوریدند و او را سنگ باران کردند. منصور هم که از یافتن وی نا امید شده بود، متوجه شد که چاره ای ندارد جز آنکه منتظر شود تا محمد قیام خود را آغازکند، سرانجام محمد در سال145ه ق در مدینه بیرون آمد و ازمردم به خلافت بیعت گرفت و خود را امیرالمؤمنین نامید. پس ازنامه نگاریهای متعددی که بین منصور و محمد نفس زکیه صورت گرفت، و نتیجه ای نداشت، منصور، ولیعهد خود عیس بن موسی را به جنگ او فرستاد. وی توانست در مدینه محمد را شکست داده و او را بکشد و سر وی را نزد منصور به کوفه فرستاد و بدن محمد نفس زکیه در بقیع دفن شد. نفس زکیه توانسته بود نظر فقیهان مذاهب دیگر نظیر مالک بن انس را به خود جلب کند. مالک فتوایی بر نقض بیعت مردم با منصور صادر کرد؛ زیرا به عقیده او چون منصور به زور از مردم بیعت گرفته بود،پیمانش باطل و غیرقابل اعتماد بود.[2]   [1]. مقاتل االطالبیین / ابوالفرج اصفهانی(م356)/ ص196 به بعد. [2]. جهت مطالع بیشتر رجوع کنید به: کتاب جهاد شیعه در دوره اول عباسی؛ تألیف دکترسمیرة مختار لیثی / ترجمۀ محمد حاج تقی؛ کتاب مقاتل الطالبیین، تألیف ابوالفرج اصفهانی.
عنوان سوال:

محمد بن عبدالله نفس زکیّه کیست؟


پاسخ:

محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب. گفته می شود درسال صد هجری متولد شد. مادرش هند دختر ابوعبیده ازخاندان بنی اسد قریش است.

محمد نفس زکیّه را(صریح قریش) می نامیدند، چون در سلسله نسب او مطلقا کنیزی وجود نداشت و مادران او همه از دختران آزادۀ قریش بودند.

خانواده اش وی را مهدی اهل بیت می نامیدند و عقیده داشتند که مهدی موعود همین محمد است. نفس زکیه در زمان خود از نظر علم و حفظ قرآن و فقه و شجاعت و سخاوت و استقامت سرآمد اقران بود. در هرفضیلتی بنام او مثل می زدند تا آنجا که بی تردید گمان بردند مهدی موعود کسی جز او نیست. و نام او بعنوان مهدی شهرت یافت. آل هاشم عموما از بنی ابی طالب و بنی عباس با او بیعت کردند. ولی امام صادق(ع) در پاسخ به تقاضای بیعت با محمد از ایشان فرموده بود: این مرد به خلافت نخواهد رسید، وعروس سلطنت با آل عباس هم آغوش است. عبدالله بن الحسن در مقابل این سخن امام می گفت: تو از روی حسادت این چنین سخن می گویی.[1]

عباسیان با طرح براندازی حکومت اموی با کمک علویان و همه مخالفان اموی، جبهۀ متحد ضد اموی را تشکیل دادند و با رهبری خویش به مبارزۀ پنهانی روی آوردند،وبا شعار(الرضا من آل محمد) برای شخصی از اهل بیست از همگان بیعت گرفتند. اما عباسیان که از این شعار، سرپوشی برای دستیابی به مقاصد خویش استفاده کرده بودند، خلافت را به نام خویش رقم زدند و تیغ آخته خویش را از دل امویان برداشته و برگردن علویان درکشیدند. ابوالعباس سفاح و منصور پس از در دست گرفتن قدرت بر گرفتن بیعت ازنفس زکیه و برادرش ابراهیم اصرار داشتند، چون پیش از این خودشان با او بیعت کرده بودند.از این رو،این دو برادر متواری شدند و پیوسته از ناحیه ای به ناحیه ای می گریختند تا اینکه محلشان آشکار شد و هردو به قتل رسیدند.

ابوجعفر منصور برای منصرف کردن مردم از نفس زکیه،پسرخود را محمد نامید و لقبش را مهدی گذاشت.

سفاح اولین خلیفه عباسی در مقابل خودداری محمد و برادرش ابراهیم از بیعت، واکنشی نشان نداد،چرا که دولت عباسی در آغاز کار خود بود و مشکلات و دغدغه های فراوانی پیش رو داشت. پس از اینکه منصور به خلافت رسید،پیکی را به حجاز فرستاد تا از اهالی مکه و مدینه برایش بیعت بگیرند بگونه ای که حتی یک نفر از ایشان تخلف نکند. منصور همراه این پیک، نامه ای به زیادبن عبدالله-والی مدینه- فرستاد که در آن زیاد را به جدیّت در تفحص از نفس زکیه و ابراهیم و گرفتن بیعت از آنان ترغیب کرده بود. منصور پس از خانمه دادن به مشکلات پیش روی خود،توجه خود را به حجاز معطوف کرد، در آن احوال خبرهای متواتر به منصور می رسید که دعوت نفس زکیه گسترش یافته است.منصور برای دستیابی به نفس زکیه دست به هرکاری زد- تطمیع، تهدید- و سرانجام عبدالله و خانواده اش را دستگیر کرده و زندانی کرد. عبدالله بن حسن مدت سه سال در مدینه و در خانه مروان زندانی شد. محمد نفس زکیه که از این موضوع اندوهناک بود برای پدرش در زندان پیغام فرستاد که: (محمد معتقد است کشته شدن یک مرد از آل محمد بهتر از این است که ده ها نفر کشته شوند). عبدالله در پاسخ گفت: (خدا محمد را حفظ کند،نه این کار را نکند، بلکه به او بگویید بگریزد که به خدا قسم حجت ما نزد خداوند در روز قیامت این خواهد بود که ما خاندان پیامبر را آفرید و طالب امر امامت از ماست. بدین ترتیب محمد در کارخود مصمم ترشد. تا اینکه محمد وارد مدینه شد و ازآنجا به سوی عدن و سپس به سند و پس ازآن به کوفه رفت و در آخر به مدینه بازگشت. والی مدینه وقتی از یافتن نفس زکیه نا امید شد، بر مردم مدینه خشم گرفت و مردم خشمگین بر او شوریدند و او را سنگ باران کردند. منصور هم که از یافتن وی نا امید شده بود، متوجه شد که چاره ای ندارد جز آنکه منتظر شود تا محمد قیام خود را آغازکند، سرانجام محمد در سال145ه ق در مدینه بیرون آمد و ازمردم به خلافت بیعت گرفت و خود را امیرالمؤمنین نامید. پس ازنامه نگاریهای متعددی که بین منصور و محمد نفس زکیه صورت گرفت، و نتیجه ای نداشت، منصور، ولیعهد خود عیس بن موسی را به جنگ او فرستاد. وی توانست در مدینه محمد را شکست داده و او را بکشد و سر وی را نزد منصور به کوفه فرستاد و بدن محمد نفس زکیه در بقیع دفن شد. نفس زکیه توانسته بود نظر فقیهان مذاهب دیگر نظیر مالک بن انس را به خود جلب کند. مالک فتوایی بر نقض بیعت مردم با منصور صادر کرد؛ زیرا به عقیده او چون منصور به زور از مردم بیعت گرفته بود،پیمانش باطل و غیرقابل اعتماد بود.[2]

 
[1]. مقاتل االطالبیین / ابوالفرج اصفهانی(م356)/ ص196 به بعد.
[2]. جهت مطالع بیشتر رجوع کنید به: کتاب جهاد شیعه در دوره اول عباسی؛ تألیف دکترسمیرة مختار لیثی / ترجمۀ محمد حاج تقی؛ کتاب مقاتل الطالبیین، تألیف ابوالفرج اصفهانی.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین