شرح پرسش: آیا روش ریاضی دکارت در فلسفه یا در جست و جوی حقیقت یک روش متضمن با قطعیت و یقین صد در صدی که خطاناپذیر باشد است؟ پاسخ اجمالی: تلاش دکارت در جهت دست یافتن به بنیانی متقن برای علوم به خصوص الاهیات و متافیزیک، در واکنش به موج شک گرایی (مذهب شک) که اروپای آن روز را فراگرفته بود، تلاشی در خور تحسین و ستایش است، امّا به قطعیت و خطاناپذیری روشی که دکارت در پیش گرفته بود، نقدهایی جدی وارد است و به دلایل مختلف می توان ثابت کرد که روش ریاضی دکارت با عنوان (ریاضیات عام) بر خلاف مدعیات خودش روشی قطعی و یقینی نبوده و بطلان آن حتی در زمان حیاتش برای بسیاری از معاصران روشن و بدیهی بوده است. دلایلی که در ادامه آورده می شود ثابت می کنند، نه تنها روش ریاضی دکارت خطاپذیر است، بلکه روشی ناکارآمد، غیرضرور و از نظر منطقی نادرست محسوب می شود. در واقع دکارت در جست و جوی راه حلی برای معضل شک، نه تنها نتوانست این معضل را حل نماید، بلکه تحقیقات او دو نتیجه منفی عمده به بار آورد: یکی دامن زدن به نوعی ایده آلیسم و ذهن گرایی افراطی و دیگر این که وی هرچند در جست و جوی یقین بود، اما روش او برای حصول یقین بدون این که خود بخواهد عملاً به ترویج بیشتر شکاکیت انجامید. پاسخ تفصیلی: الف. چیستی و تعریف ریاضیات: طبقه بندی های مختلفی برای از علوم ارائه شده، ولی ساده ترین و کلی ترین آنها این است که علوم به سه دسته بزرگ به شرح زیر تقسیم می شوند:[1] 1. علوم ریاضی: که موضوعشان اندازه گیری مقادیر است. 2. علوم شیمی و فیزیک و طبیعی: که از خواص کلی ماده و از کیفیات مربوط به حیات بحث می کنند. 3. علوم اخلاقی: که موضوعشان انسان است. هدف این دسته از علوم این است که هویت فعلی و هویت غایی بشر را مکشوف می دارد؛ یعنی معلوم می کند آدمی چیست و چه باید باشد. مزیت این طبقه بندی بر سایر طبقه بندی ها این است که با هیچ یک از آنها منافات ندارد. اگر موضوع را ملاک تعریف بدانیم، در مورد تعریف ریاضیات باید گفت: ریاضیات دانشی است که در مورد معقولات ثانی ریاضی بحث می کند. مراد از معقولات ثانی ریاضی، مفاهیم درجه دومی است که در حوزه کمیت و مقدار و بر اساس آن شکل می گیرند از قبیل عدد، مجموعه، بعد، پیوستگی، شکل و ... . به بیان دیگر، ریاضیات از معقولات ثانی ریاضی و مشتقات، قیود، ملحقات و منتزعات (بی واسطه یا باواسطه) آنها بحث می کند.[2] ریاضیات یا انگارش[3] را بیشتر دانشِ بررسی کمیتها و ساختارها و فضا و دگرگونی تعریف میکنند. دیدگاه دیگری ریاضی را دانشی میداند که در آن با استدلال منطقی از اصول و تعریفها به نتایج دقیق و جدیدی میرسیم. در مورد جنس منطقی قضایا و گزاره های ریاضی دیدگاههای دیگری نیز در فلسفه ریاضیات بیان شدهاست؛ اهم آنها عبارتند از: 1. افلاطون: معرفت ریاضی دارای خاصیت پیشینی(مقدم بر تجربه) است. 2. کانت: ریاضیات علم ترکیبی پیشینی است. 3. راسل: تحلیلی بودن محض ریاضیات. برتراند راسل زمانی که درباره (اصل موضوعی) سخن میگفت که در آن برخی ویژگیهای یک ساختار (که چیزی از آن نمیدانیم) فرض میشود و پیامدهای این فرض از راه منطق نتیجهگیری میشود، گفت:(ریاضیات را میتوان رشتهای تعریف کرد که در آن نه معلوم است از چه سخن میگوییم و نه میدانیم آنچهکه میگوییم صحت دارد). 4. فلاسفه ریاضی جدید: با نظر کانت در تحلیلی نبودن ریاضی موافق نیستند.[4] 5. جان فون نویمن: (ما در ریاضیات مطالب را نمیفهمیم، بلکه تنها به آنها عادت میکنیم).[5] ب. چیستی و تعریف روش ریاضی: مجموعه راه ها و قواعدی که در هر علم بکار می رود، طریقه یا روش آن علم نام دارد.[6] در هر روشی دو چیز متمایز تشخیص داده می شود: یکی مبادی یا اصول و دیگری استدلال. مبادی و اصول در علوم ریاضی عبارتند از: 1. علوم متعارفه: علم متعارف یا اصل تعارف قضیه ای است خود به خود بدیهی که نسبتی ضروری را بین مقادیر نامعین بیان می کند. از آن جا که فقط قضایای تحلیلی هستند که خود به خود بدیهی اند، علوم متعارفه ریاضی همه تحلیلی خواهند بود.[7] 2. اصول موضوعه: حقایقی هستند که مقبولیت عامه دارند، ولی بداهت و وجوب اصول متعارفه در آنها نیست. 3. تعاریف: تعریف قضیه ای است که ذاتیات یا ماهیت چیزی را برساند. تعاریف ریاضی مولود فکر بشرند و از این رو (وضعی) خوانده می شوند.[8] استدلال ریاضی عبارت است از برهان؛ یعنی قیاسی که مقدماتش از قضایای لزومی یا ضروری ترکیب شده باشد. قضیه لزومی آن است که نسبت موضوع به محمول قابل انفکاک نباشد، مانند: (خدا داناست).[9] ج. روش ریاضی دکارت (ریاضیات عام): 1. زمینه فکری دکارت دکارت نه تنها براین عقیده بود که بدون هیچ تردیدی میان همه علوم به لحاظ داشتن قاطع ترین براهین، باید مقام اول را به ریاضیات بدهیم، بلکه معتقد بود تنها معرفت ریاضی ضروری است و تنها می توان نام (معرفت) را به ریاضیات اطلاق کرد و در راه پژوهش برای یافتن شاه راه حقیقت، نباید خود را به چیزی سرگرم نمود که نتایج آن در قطع و یقین از نتایج و براهین حساب و هندسه کم تر باشد. دکارت این آموزه ها را از استاد خود، کلاویوس، دریافت داشت، ولی آن را به طریقه انتقادی به کار گرفت. در سراسر دانشکده های یسوعیان، مرجع بزرگ در علوم ریاضی کلاویوس بود[10]. آشنایی با اسحاق بیکمان نیز تأثیر مهمی بر افکار دکارت داشت. اما در این بین حادثه بسیار مهمی هم روی داد که علت شتابزدگی بارز او را در امر نتیجه گیری، معلوم می سازد. دکارت که در فکر یکیساختن همه علوم بود، در شب دهم نوامبر 1619 سه رؤیای امیدبخش دید و آنها را چنین تعبیر کرد که (روح حقیقت او را برگزیده و از او خواسته تا همه دانشها را به صورت علم واحدی درآورد). رؤیاها به قدری او را مشعوف ساخت، که نذر کرد تا مقبرهٔ حضرت مریم را در ایتالیا زیارت نماید. وی چهار سال بعد به نذر خود وفا کرد.[11] این تجربه شبه عرفانی، به کشف قواعد چهارگانه ریاضیات عام منجر شد که طبق ادعای او مبنای همه روش های علمی است و رعایت آنها در هر گونه تحقیق علمی ضرورت دارد.[12] 2. دستورهای چهارگانه دکارت از آن جا که ریاضیات برای خود یک سلسله قواعد و پیش فرض ها دارد، دکارت نیز برای منطق جدید خویش قواعدی بنا نمود. او در بخش دوم رساله (گفتار در روش درست راه بردن عقل)، اصول و اساس روش خود را به چهار قاعده[13] محدود نمود که آن چهار قاعده عبارت اند از: قاعده اول (بداهت): (نباید هیچ چیزی را به عنوان حقیقت پذیرفت مگر اینکه روشن و بدیهی باشد؛ یعنی وجدان آن را به شهود دریابد). قاعده دوم (تحلیل): (باید هر یک از مسائل و مشکلات را تا آن جا که ممکن است و برای بهتر حل کردن آن ضرورت دارد به اجزای خودش تجزیه کرد و هر یک را جداگانه مورد بررسی قرار داد). قاعده سوم (ترکیب): (باید افکار خود را به ترتیب به کار انداخت و از ساده ترین و آسان فهم ترین امور آغاز کرد و به تدریج خود را به معرفت پیچیده ترین و مرکب ترین آنها رسانید). قاعده چهارم (شماره امور و استقصا): (شماره امور باید چنان کامل و بازدید مسائل چنان کلی و جامع باشد که اطمینان حاصل شود چیزی از نظر دور نمانده و فراموش نشده است. این قاعده دنباله و نتیجه سه قاعده اول است). 3. تفاوت روش دکارت با روش فرانسیس بیکن نزد دکارت، ریاضیات اعتبار خاصی داشت. او شدیداً به یقینی بودن ریاضیات اعتقاد داشت و پذیرفته بود که هدف علم باید توسعه فنون گوناگون و به کار بردن آن برای رفاه بشر باشد. او نه تنها همچون بیکن به فکر احیای علوم زمانه خود بود، بلکه می خواست طرحی نو دراندازد و علم را به نهایت استواری و دقت برساند. از همین رو، او فقط نمی خواست به اصلاح شیوه کسب علم دست بزند، بلکه کار دیگر او دقیق کردن علم بود. همزمان با او فیلسوف انگلیسی، فرانسیس بیکن درصدد بود تا شیوه قدما و متأخران را کنار بگذارد؛ زیرا به زعم وی در شیوه ایشان، معلومات جدیدی حاصل نمی شود. روشی که بیکن برای کسب معلومات به کار برد روش تجربه، مشاهده و آزمایش بود که در آن به تجربه و استقراء مشاهدات توجه شایسته می شد و در این روش، معلومات را به طور کامل به صبغه تجربه و مشاهدات تجربه عینی می برد و به همین لحاظ، روش او به کار علوم طبیعی می آمد. دکارت بر آن بود که روش کسب معلومات باید به تمام حوزه های معرفتی بسط داده شود. در روش بیکن، حواس آدمی روزنه ورود داده های مشاهده پذیر بود و معرفت آدمی از طریق استقرای مشاهدات، حاصل می شد. معرفت آدمی از جهان خارج به دست می آمد و او با مشاهده و استقرا، به معرفت جدید نایل می گردید. این در حالی بود که دکارت با قایل شدن تقدم برای عقل در برابر تجربه، همه چیز را از خود فکر یا ذهن آغاز می کرد. هدف دکارت عقلانی کردن معرفت و علم آدمی و دادن جهت عقلی به معلومات و کسب معرفت یقینی بود. و از آن جا که دکارت به یقینی بودن ریاضیات اعتقاد تام داشت و ریاضیات را حد اعلای معرفت آدمی می دانست، معتقد بود معرفت به دست آمده از آن ضروری است و فکر می کرد که در کسب معلومات جدید، باید به روش علمای ریاضی عمل کرد.[14] نزد دکارت، چون علم و معرفت آدمی را جایی جز عقل نیست، پس همه علوم به هم مربوط اند و علوم گوناگون در واقع یک علم هستند. راه کسب آنها هم یکی بیش نیست، و آن روش ریاضی است. او این روش را (ریاضیات عام)[15] نامید. البته عنوان (ریاضیات عام) نه بدان معنا است که تنها ریاضیات علم است، بلکه در حل مسائل گوناگون علوم، باید از روش ریاضی استفاده کرد.[16] در واقع آنچه در فلسفه دکارت ریاضیات عمومی نامیده می شد، تعمیم هندسه تحلیلی دکارت بر تمام جوانب معرفت آدمی است. او نشان می دهد که (روش) اصلی ترین دغدغه او در بسط هندسه و تأسیس ریاضیات عمومی است؛ همان روشی که حاصل (شک دستوری)، التفات خاص او به یقینی بودن معرفت ریاضی و ضروری بودن آن در روش کسب معلومات جدید است.[17] 4. شک دکارتی از لحاظی می توان شک را به دو قسم[18] تقسیم کرد: یکی شک های مزاجی؛ یعنی شک هایی که از روحیه شخص ناشی می شود. چنین اشخاصی به علل و عوامل مختلف ژنتیکی و تربیتی افراد شکاکی هستند. شک دیگر (شک دستوری) است که در این شک، شخص شک کننده می خواهد به یقینی برسد و می بیند برای دسترسی به این علم خوب است همه چیز را در معرض شک بداند و بعد ببیند آیا از این ویرانه چیزهای سالمی بیرون می آید یا خیر؟ شک دستوری شکی است که در آن به تعبیر مرحوم مطهری شک یک جایگاه نیست، بلکه یک معبر است. شک دکارتی هم از این جهت که روشی برای رسیدن به یقین است، یک شک دستوری و روش شناختی است. دکارت وقتی در دوازده مرحله به همه چیز شک کرد، گفت: من اگر در همه چیز شک دارم در این شک خودم شک ندارم. پس یک قضیه برای دکارت وجود دارد که دیگر در آن شک ندارد و آن قضیه (شک می کنم) یا (شک دارم) است. وی این یقین را سنگ زیربنای همه یقینیات قرار می دهد و نتیجه می گیرد، پس باید در وجود شک کننده نیز شک نداشته باشم؛ زیرا شک بدون شک کننده امکان ندارد. این استدلال را که اولین استدلال دکارت است معمولا تحت این عنوان می آورند که ergo sum cogito یا (می اندیشم پس هستم). باید گفت از زمان دکارت به این طرف مجموعه حالات نفسانی( قوای نفسانی، انفعالات نفسانی، افعال نفسانی) را به (اندیشه) تعبیر می کنند. اندیشه در کلمات دکارت به یکی از حالات نفسانی؛ یعنی شک دلالت دارد و مراد او یکی از مصادیق اندیشه است.[19] د. سنجش صحت روش ریاضی دکارت: به قطعیت و خطاناپذیری روشی که دکارت در پیش گرفته بود، نقدهایی جدی وارد است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود: 1. قطعیت، صحت، یقین صد در صدی و خطاناپذیری نظام های معنایی، مفاهیمی هستند که در جهانبینی ها یا انتولوژی های مختلف، بار ارزشی و مفهومی متفاوتی دارند. درباره خطاناپذیری تمامی روش ها و منطق ها و نظام های معنایی من جمله روش ریاضی دکارت در فلسفه، به طور کلی سه مبنا[20] وجود دارد: 1-1. وحدت گرایی: فقط یک نظام صحیح و خطاناپذیر از منطق وجود دارد. 1-2. کثرت گرایی: بیش از یک نظام صحیح و خطاناپذیر از منطق وجود دارد. 1-3. ابزارگرایی: هیچ نظام (صحیحی) از منطق وجود ندارد؛ مفهوم صحت و خطاناپذیری مفهومی نامناسب است. پرواضح است که سنجش میزان صحت و خطاناپذیری روش دکارت با هر یک از این مبانی به نتایج مختلفی منجر خواهد شد. همچنین با توجه به تعاریفی که درباره ریاضیات ارائه شد، برخی از منطق دانان، فیلسوفان و ریاضی دانان معاصر اساساً قطعیت ریاضیات را زیر سؤال می برند. 2. با همه اختلاف نظرهایی که در باب ماهیت گزاره های ریاضی وجود دارد، حتی به فرض پذیرش مدعیات دکارت مبنی بر متقن بودن علوم ریاضی و امکان خطاناپذیری یک یا چند نظام معنایی، باز خطا بودن روش دکارت حتی در زمان خودش برای بسیاری از همعصرانش امری واضح و مبرهن بود. اسپینوزا بعدها روشی به کار بست که از روش دکارت هم هندسی تر بود و با این همه به نتایجی رسید که با نتایج دکارت فرقی فاحش داشت، لاک هم پایه های مکتب دکارت را از بن برانداخت و فرانسه قرن هجدهم را با فلسفه رسمی تازه ای تجهیز کرد. بدتر از همه اینکه حتی بخش علمی مکتب دکارت هم به زودی محکوم به تباهی و اضمحلال شد.[21] در هر حال ما این جا به طور مبنایی خطا بودن مدعای دکارت را ثابت می کنیم. مدعای دکارت: در فلسفه همه چیز باید به شیوه ریاضی اثبات شود، مگر تنها همین یک اصل که: (هر چیز می تواند - و باید – به شیوه ریاضی اثبات شود).[22] نقد: همه متفق القولند که ریاضیات بر خلاف علوم فیزیک و شیمی و طبیعی که موضوعشان ماده است و علوم اخلاقی که موضوعشان انسان است، با کمیت ها سروکار دارد. حال این سؤال پیش می آید که دکارت چگونه ادعا می کند، روش ریاضی را – به عنوان متقن ترین روش - به تمامی علوم تعمیم دهد؟ این معضل خصوصا آنجا برجسته می شود که با روش ریاضی سراغ علوم اخلاقی و متافیزیکی و فلسفی برویم که با کیفیات سروکار دارند. 3. مطلب به این جا ختم نمی شود؛ زیرا اگر همه علوم به جهت اتحاد در روش عمومی و کلی، یکی بیش نیستند، لازم بود که دکارت همه را بداند، آن هم با یقین مطلق. همچنین این روش که در درون ریاضیات بوجود آمده بود، می بایست نتایجی به بار آورد که در درستی همپایه نتایج ریاضی باشند.[23] 4. دکارت مجبور بود برای دفاع از خود در برابر این انتقادات، روش ابداعی خود را (ریاضیات عام) بنامد. اما این نام گذاری و ارائه تعریفی شخصی از ریاضیات مشکلی را حل نمی کند. یقین دکارت در روش خطای خود به حدی بود که هیچ چیز نمی توانست او را متوجه کند که بی اعتنایی کلی به حقوق (موضوع) علم، در واقع راه صدفه و اتفاق پیش گرفتن است. ریاضیات در هر جایی چیزی برای گفتن دارد، زیرا کمیت در همه جا هست یعنی نه تنها در طبیعیات و زیست شناسی بلکه دست کم بطور غیر مستقیم در جامعه شناسی و اخلاق نیز. برای نمونه آمار نقش مهمی در علوم اجتماعی و اخلاقی ایفا می کند. اما اگر یک گام فراتر رویم و موضوع مخصوص ریاضیات را از ریاضیات بگیریم، به علم همبستگی نظم و ترتیب میان همه اشیاء ممکن تبدیل می شود. ولی در این صورت آیا بازهم ریاضیات است یا منطق؟ دکارت روشی را که از هندسه، جبر و منطق به دست آورده بود (ریاضیات عام) نامید و با این کار به خود وعده می داد که همه مشکالات را با عنوان (تقریبا همه مشکلات ریاضی) بررسی کند، گویی بساطت کامل موضوع ریاضیات، هیچ گونه تأثیری در بداهت نتایج آن ندارد، با آنکه بداهت ریاضیات به دو چیز بستگی دارد: یکی عمومیت کاملاً انتزاعی ریاضیات و دیگر طبیعت خاص موضوع آنها. روش ریاضی را از آن جهت که ریاضیات کلیت تام دارد می توان به صورتی نامحدود تعمیم داد اما اگر بخواهیم ضرورت و بداهت داشته باشد نمی توان آن را یکسان به همه موضوعات ممکن توسعه داد.[24] 5. در کتاب (تأملات) دکارت شکّش را در دوازده مرحله تدوین کرد. وقتی مرحله دوازدهم به پایان رسید، دیگر همه چیز در نظر او در معرض شک واقع شد. این دوازده مرحله در تأمل اول دکارت آمده است. از ابتدای تأمل دوم یقین ها ظاهر شدند، ولی از آنجا که استدلال وی در تأمل اول بر شک ها قوی است و استدلال وی بر یقین ها در تأمل دوم ضعیف است، گفته اند همین مسأله سبب رواج شکاکیت شد. لذا امروزه در کتاب های معرفت شناسی، عموم شکاکان معرفت شناس وقتی می خواهند شکاکیت خود را موجه کنند به تأمل اول دکارت استناد می کنند، چون واقعاً در تأمل اول به قوت هر چه تمامتر شک را در همه چیز سریان داده است، ولی استدلالات وی را در یقین ضعیف می دانند. به خصوص دیوید هیوم خوب نشان داد که بخش دوم (تأملات) بسیار ضعیف است[25]. ه . نتیجه: تلاش دکارت در جهت دست یافتن به بنیانی متقن برای علوم به خصوص الاهیات و متافیزیک، در واکنش به موج شگ گرایی (مذهب شک) که اروپای آن روز را فراگرفته بود، تلاشی در خور تحسین و ستایش است، اما دلایلی که آورده شد ثابت می کنند، نه تنها روش ریاضی دکارت خطاپذیر است، بلکه روشی ناکارآمد، غیرضرور و به لحاظ منطقی نادرست محسوب می گردد. در واقع دکارت در جست و جوی راه حلی برای معضل شک، نه تنها نتوانست این معضل را حل نماید، بلکه تحقیقات او دو نتیجه منفی عمده به بار آورد: یکی دامن زدن به نوعی ایده آلیسم و ذهن گرایی افراطی، و دیگری ترویج شکاکیت در مقیاسی گسترده و مدلل نمودن آن. پینوشتها: [1]علی اکبر سیاسی، منطق و فلسفه: برای سال ششم طبیعی و ریاضی، تهران: شرکت سهامی طبع و نشر کتابهای درسی ایران، 1350، ص121 [2]مسعود امید، درآمدی بر فلسفه ریاضی، تبریز: یاس نبی، 1381، ص3 [3]برابری پارسی که شیخ الرئیس بوعلی سینا نیز به کار میبرده است. [4] فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه: از ولف تا کانت، ج6، اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر(مترجم)، تهران: علمی و فرهنگی – سروش، 1380، ص257-265 [5]دانشنامه آزاد ویکی پدیا، مدخل ریاضیات: fa.wikipedia.org [6]سیاسی ، علی اکبر ، منطق و فلسفه، ص122، تهران: شرکت سهامی طبع و نشر کتابهای درسی ایران، 1350. [7] همان، ص129 [8] همان، ص131 [9] همان، ص129 [10] اتین ژیلسون، نقد تفکر فلسفی غرب، احمد احمدی(مترجم)، تهران: سمت، 1385، ص106 [11] دانشنامه آزاد ویکی پدیا، مدخل دکارت: fa.wikipedia.org [12] علی اکبر سیاسی، منطق و فلسفه، ص123،تهران: شرکت سهامی طبع و نشر کتابهای درسی ایران، 1350. [13] همان، ص126-129 [14] سید محمد حسینی، تأثیر ریاضیات بر فلسفه دکارت، مجله معرفت، شماره 54 [15] Universal Mathematic [16] محمدعلی فروغی، سیر حکمت در اروپا، به تصحیح و تحشیه امیر جلال الدین اعلم، تهران: البرز، 1375، ص 125 [17] سید محمد حسینی، تأثیر ریاضیات بر فلسفه دکارت، مجله معرفت، شماره 54 [18] مصطفی ملکیان، تاریخ فلسفه غرب، ج2، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1379، ص128 [19] همان، ص130-131 [20] سوزان هاک، فلسفه منطق، سید محمد علی حجتی(مترجم)، قم: کتاب طه، 1382، ص316 [21] اتین ژیلسون، نقد تفکر فلسفی غرب، احمد احمدی(مترجم)، تهران: سمت، 1385، ص121 [22] همان، ص109 [23] همان، ص114 [24] همان، ص116-118 [25] همان، ص129 منبع: islamquest.net
شرح پرسش:
آیا روش ریاضی دکارت در فلسفه یا در جست و جوی حقیقت یک روش متضمن با قطعیت و یقین صد در صدی که خطاناپذیر باشد است؟
پاسخ اجمالی:
تلاش دکارت در جهت دست یافتن به بنیانی متقن برای علوم به خصوص الاهیات و متافیزیک، در واکنش به موج شک گرایی (مذهب شک) که اروپای آن روز را فراگرفته بود، تلاشی در خور تحسین و ستایش است، امّا به قطعیت و خطاناپذیری روشی که دکارت در پیش گرفته بود، نقدهایی جدی وارد است و به دلایل مختلف می توان ثابت کرد که روش ریاضی دکارت با عنوان (ریاضیات عام) بر خلاف مدعیات خودش روشی قطعی و یقینی نبوده و بطلان آن حتی در زمان حیاتش برای بسیاری از معاصران روشن و بدیهی بوده است. دلایلی که در ادامه آورده می شود ثابت می کنند، نه تنها روش ریاضی دکارت خطاپذیر است، بلکه روشی ناکارآمد، غیرضرور و از نظر منطقی نادرست محسوب می شود. در واقع دکارت در جست و جوی راه حلی برای معضل شک، نه تنها نتوانست این معضل را حل نماید، بلکه تحقیقات او دو نتیجه منفی عمده به بار آورد: یکی دامن زدن به نوعی ایده آلیسم و ذهن گرایی افراطی و دیگر این که وی هرچند در جست و جوی یقین بود، اما روش او برای حصول یقین بدون این که خود بخواهد عملاً به ترویج بیشتر شکاکیت انجامید.
پاسخ تفصیلی:
الف. چیستی و تعریف ریاضیات:
طبقه بندی های مختلفی برای از علوم ارائه شده، ولی ساده ترین و کلی ترین آنها این است که علوم به سه دسته بزرگ به شرح زیر تقسیم می شوند:[1]
1. علوم ریاضی: که موضوعشان اندازه گیری مقادیر است.
2. علوم شیمی و فیزیک و طبیعی: که از خواص کلی ماده و از کیفیات مربوط به حیات بحث می کنند.
3. علوم اخلاقی: که موضوعشان انسان است. هدف این دسته از علوم این است که هویت فعلی و هویت غایی بشر را مکشوف می دارد؛ یعنی معلوم می کند آدمی چیست و چه باید باشد.
مزیت این طبقه بندی بر سایر طبقه بندی ها این است که با هیچ یک از آنها منافات ندارد.
اگر موضوع را ملاک تعریف بدانیم، در مورد تعریف ریاضیات باید گفت: ریاضیات دانشی است که در مورد معقولات ثانی ریاضی بحث می کند. مراد از معقولات ثانی ریاضی، مفاهیم درجه دومی است که در حوزه کمیت و مقدار و بر اساس آن شکل می گیرند از قبیل عدد، مجموعه، بعد، پیوستگی، شکل و ... . به بیان دیگر، ریاضیات از معقولات ثانی ریاضی و مشتقات، قیود، ملحقات و منتزعات (بی واسطه یا باواسطه) آنها بحث می کند.[2]
ریاضیات یا انگارش[3] را بیشتر دانشِ بررسی کمیتها و ساختارها و فضا و دگرگونی تعریف میکنند. دیدگاه دیگری ریاضی را دانشی میداند که در آن با استدلال منطقی از اصول و تعریفها به نتایج دقیق و جدیدی میرسیم.
در مورد جنس منطقی قضایا و گزاره های ریاضی دیدگاههای دیگری نیز در فلسفه ریاضیات بیان شدهاست؛ اهم آنها عبارتند از:
1. افلاطون: معرفت ریاضی دارای خاصیت پیشینی(مقدم بر تجربه) است.
2. کانت: ریاضیات علم ترکیبی پیشینی است.
3. راسل: تحلیلی بودن محض ریاضیات.
برتراند راسل زمانی که درباره (اصل موضوعی) سخن میگفت که در آن برخی ویژگیهای یک ساختار (که چیزی از آن نمیدانیم) فرض میشود و پیامدهای این فرض از راه منطق نتیجهگیری میشود، گفت:(ریاضیات را میتوان رشتهای تعریف کرد که در آن نه معلوم است از چه سخن میگوییم و نه میدانیم آنچهکه میگوییم صحت دارد).
4. فلاسفه ریاضی جدید: با نظر کانت در تحلیلی نبودن ریاضی موافق نیستند.[4]
5. جان فون نویمن: (ما در ریاضیات مطالب را نمیفهمیم، بلکه تنها به آنها عادت میکنیم).[5]
ب. چیستی و تعریف روش ریاضی:
مجموعه راه ها و قواعدی که در هر علم بکار می رود، طریقه یا روش آن علم نام دارد.[6] در هر روشی دو چیز متمایز تشخیص داده می شود: یکی مبادی یا اصول و دیگری استدلال.
مبادی و اصول در علوم ریاضی عبارتند از:
1. علوم متعارفه: علم متعارف یا اصل تعارف قضیه ای است خود به خود بدیهی که نسبتی ضروری را بین مقادیر نامعین بیان می کند. از آن جا که فقط قضایای تحلیلی هستند که خود به خود بدیهی اند، علوم متعارفه ریاضی همه تحلیلی خواهند بود.[7]
2. اصول موضوعه: حقایقی هستند که مقبولیت عامه دارند، ولی بداهت و وجوب اصول متعارفه در آنها نیست.
3. تعاریف: تعریف قضیه ای است که ذاتیات یا ماهیت چیزی را برساند. تعاریف ریاضی مولود فکر بشرند و از این رو (وضعی) خوانده می شوند.[8]
استدلال ریاضی عبارت است از برهان؛ یعنی قیاسی که مقدماتش از قضایای لزومی یا ضروری ترکیب شده باشد. قضیه لزومی آن است که نسبت موضوع به محمول قابل انفکاک نباشد، مانند: (خدا داناست).[9]
ج. روش ریاضی دکارت (ریاضیات عام):
1. زمینه فکری دکارت
دکارت نه تنها براین عقیده بود که بدون هیچ تردیدی میان همه علوم به لحاظ داشتن قاطع ترین براهین، باید مقام اول را به ریاضیات بدهیم، بلکه معتقد بود تنها معرفت ریاضی ضروری است و تنها می توان نام (معرفت) را به ریاضیات اطلاق کرد و در راه پژوهش برای یافتن شاه راه حقیقت، نباید خود را به چیزی سرگرم نمود که نتایج آن در قطع و یقین از نتایج و براهین حساب و هندسه کم تر باشد. دکارت این آموزه ها را از استاد خود، کلاویوس، دریافت داشت، ولی آن را به طریقه انتقادی به کار گرفت. در سراسر دانشکده های یسوعیان، مرجع بزرگ در علوم ریاضی کلاویوس بود[10]. آشنایی با اسحاق بیکمان نیز تأثیر مهمی بر افکار دکارت داشت. اما در این بین حادثه بسیار مهمی هم روی داد که علت شتابزدگی بارز او را در امر نتیجه گیری، معلوم می سازد. دکارت که در فکر یکیساختن همه علوم بود، در شب دهم نوامبر 1619 سه رؤیای امیدبخش دید و آنها را چنین تعبیر کرد که (روح حقیقت او را برگزیده و از او خواسته تا همه دانشها را به صورت علم واحدی درآورد). رؤیاها به قدری او را مشعوف ساخت، که نذر کرد تا مقبرهٔ حضرت مریم را در ایتالیا زیارت نماید. وی چهار سال بعد به نذر خود وفا کرد.[11] این تجربه شبه عرفانی، به کشف قواعد چهارگانه ریاضیات عام منجر شد که طبق ادعای او مبنای همه روش های علمی است و رعایت آنها در هر گونه تحقیق علمی ضرورت دارد.[12]
2. دستورهای چهارگانه دکارت
از آن جا که ریاضیات برای خود یک سلسله قواعد و پیش فرض ها دارد، دکارت نیز برای منطق جدید خویش قواعدی بنا نمود. او در بخش دوم رساله (گفتار در روش درست راه بردن عقل)، اصول و اساس روش خود را به چهار قاعده[13] محدود نمود که آن چهار قاعده عبارت اند از:
قاعده اول (بداهت): (نباید هیچ چیزی را به عنوان حقیقت پذیرفت مگر اینکه روشن و بدیهی باشد؛ یعنی وجدان آن را به شهود دریابد).
قاعده دوم (تحلیل): (باید هر یک از مسائل و مشکلات را تا آن جا که ممکن است و برای بهتر حل کردن آن ضرورت دارد به اجزای خودش تجزیه کرد و هر یک را جداگانه مورد بررسی قرار داد).
قاعده سوم (ترکیب): (باید افکار خود را به ترتیب به کار انداخت و از ساده ترین و آسان فهم ترین امور آغاز کرد و به تدریج خود را به معرفت پیچیده ترین و مرکب ترین آنها رسانید).
قاعده چهارم (شماره امور و استقصا): (شماره امور باید چنان کامل و بازدید مسائل چنان کلی و جامع باشد که اطمینان حاصل شود چیزی از نظر دور نمانده و فراموش نشده است. این قاعده دنباله و نتیجه سه قاعده اول است).
3. تفاوت روش دکارت با روش فرانسیس بیکن
نزد دکارت، ریاضیات اعتبار خاصی داشت. او شدیداً به یقینی بودن ریاضیات اعتقاد داشت و پذیرفته بود که هدف علم باید توسعه فنون گوناگون و به کار بردن آن برای رفاه بشر باشد. او نه تنها همچون بیکن به فکر احیای علوم زمانه خود بود، بلکه می خواست طرحی نو دراندازد و علم را به نهایت استواری و دقت برساند. از همین رو، او فقط نمی خواست به اصلاح شیوه کسب علم دست بزند، بلکه کار دیگر او دقیق کردن علم بود. همزمان با او فیلسوف انگلیسی، فرانسیس بیکن درصدد بود تا شیوه قدما و متأخران را کنار بگذارد؛ زیرا به زعم وی در شیوه ایشان، معلومات جدیدی حاصل نمی شود. روشی که بیکن برای کسب معلومات به کار برد روش تجربه، مشاهده و آزمایش بود که در آن به تجربه و استقراء مشاهدات توجه شایسته می شد و در این روش، معلومات را به طور کامل به صبغه تجربه و مشاهدات تجربه عینی می برد و به همین لحاظ، روش او به کار علوم طبیعی می آمد. دکارت بر آن بود که روش کسب معلومات باید به تمام حوزه های معرفتی بسط داده شود. در روش بیکن، حواس آدمی روزنه ورود داده های مشاهده پذیر بود و معرفت آدمی از طریق استقرای مشاهدات، حاصل می شد. معرفت آدمی از جهان خارج به دست می آمد و او با مشاهده و استقرا، به معرفت جدید نایل می گردید. این در حالی بود که دکارت با قایل شدن تقدم برای عقل در برابر تجربه، همه چیز را از خود فکر یا ذهن آغاز می کرد. هدف دکارت عقلانی کردن معرفت و علم آدمی و دادن جهت عقلی به معلومات و کسب معرفت یقینی بود. و از آن جا که دکارت به یقینی بودن ریاضیات اعتقاد تام داشت و ریاضیات را حد اعلای معرفت آدمی می دانست، معتقد بود معرفت به دست آمده از آن ضروری است و فکر می کرد که در کسب معلومات جدید، باید به روش علمای ریاضی عمل کرد.[14]
نزد دکارت، چون علم و معرفت آدمی را جایی جز عقل نیست، پس همه علوم به هم مربوط اند و علوم گوناگون در واقع یک علم هستند. راه کسب آنها هم یکی بیش نیست، و آن روش ریاضی است. او این روش را (ریاضیات عام)[15] نامید. البته عنوان (ریاضیات عام) نه بدان معنا است که تنها ریاضیات علم است، بلکه در حل مسائل گوناگون علوم، باید از روش ریاضی استفاده کرد.[16] در واقع آنچه در فلسفه دکارت ریاضیات عمومی نامیده می شد، تعمیم هندسه تحلیلی دکارت بر تمام جوانب معرفت آدمی است. او نشان می دهد که (روش) اصلی ترین دغدغه او در بسط هندسه و تأسیس ریاضیات عمومی است؛ همان روشی که حاصل (شک دستوری)، التفات خاص او به یقینی بودن معرفت ریاضی و ضروری بودن آن در روش کسب معلومات جدید است.[17]
4. شک دکارتی
از لحاظی می توان شک را به دو قسم[18] تقسیم کرد: یکی شک های مزاجی؛ یعنی شک هایی که از روحیه شخص ناشی می شود. چنین اشخاصی به علل و عوامل مختلف ژنتیکی و تربیتی افراد شکاکی هستند.
شک دیگر (شک دستوری) است که در این شک، شخص شک کننده می خواهد به یقینی برسد و می بیند برای دسترسی به این علم خوب است همه چیز را در معرض شک بداند و بعد ببیند آیا از این ویرانه چیزهای سالمی بیرون می آید یا خیر؟ شک دستوری شکی است که در آن به تعبیر مرحوم مطهری شک یک جایگاه نیست، بلکه یک معبر است. شک دکارتی هم از این جهت که روشی برای رسیدن به یقین است، یک شک دستوری و روش شناختی است. دکارت وقتی در دوازده مرحله به همه چیز شک کرد، گفت: من اگر در همه چیز شک دارم در این شک خودم شک ندارم. پس یک قضیه برای دکارت وجود دارد که دیگر در آن شک ندارد و آن قضیه (شک می کنم) یا (شک دارم) است. وی این یقین را سنگ زیربنای همه یقینیات قرار می دهد و نتیجه می گیرد، پس باید در وجود شک کننده نیز شک نداشته باشم؛ زیرا شک بدون شک کننده امکان ندارد. این استدلال را که اولین استدلال دکارت است معمولا تحت این عنوان می آورند که ergo sum cogito یا (می اندیشم پس هستم). باید گفت از زمان دکارت به این طرف مجموعه حالات نفسانی( قوای نفسانی، انفعالات نفسانی، افعال نفسانی) را به (اندیشه) تعبیر می کنند. اندیشه در کلمات دکارت به یکی از حالات نفسانی؛ یعنی شک دلالت دارد و مراد او یکی از مصادیق اندیشه است.[19]
د. سنجش صحت روش ریاضی دکارت:
به قطعیت و خطاناپذیری روشی که دکارت در پیش گرفته بود، نقدهایی جدی وارد است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
1. قطعیت، صحت، یقین صد در صدی و خطاناپذیری نظام های معنایی، مفاهیمی هستند که در جهانبینی ها یا انتولوژی های مختلف، بار ارزشی و مفهومی متفاوتی دارند. درباره خطاناپذیری تمامی روش ها و منطق ها و نظام های معنایی من جمله روش ریاضی دکارت در فلسفه، به طور کلی سه مبنا[20] وجود دارد:
1-1. وحدت گرایی: فقط یک نظام صحیح و خطاناپذیر از منطق وجود دارد.
1-2. کثرت گرایی: بیش از یک نظام صحیح و خطاناپذیر از منطق وجود دارد.
1-3. ابزارگرایی: هیچ نظام (صحیحی) از منطق وجود ندارد؛ مفهوم صحت و خطاناپذیری مفهومی نامناسب است.
پرواضح است که سنجش میزان صحت و خطاناپذیری روش دکارت با هر یک از این مبانی به نتایج مختلفی منجر خواهد شد. همچنین با توجه به تعاریفی که درباره ریاضیات ارائه شد، برخی از منطق دانان، فیلسوفان و ریاضی دانان معاصر اساساً قطعیت ریاضیات را زیر سؤال می برند.
2. با همه اختلاف نظرهایی که در باب ماهیت گزاره های ریاضی وجود دارد، حتی به فرض پذیرش مدعیات دکارت مبنی بر متقن بودن علوم ریاضی و امکان خطاناپذیری یک یا چند نظام معنایی، باز خطا بودن روش دکارت حتی در زمان خودش برای بسیاری از همعصرانش امری واضح و مبرهن بود. اسپینوزا بعدها روشی به کار بست که از روش دکارت هم هندسی تر بود و با این همه به نتایجی رسید که با نتایج دکارت فرقی فاحش داشت، لاک هم پایه های مکتب دکارت را از بن برانداخت و فرانسه قرن هجدهم را با فلسفه رسمی تازه ای تجهیز کرد. بدتر از همه اینکه حتی بخش علمی مکتب دکارت هم به زودی محکوم به تباهی و اضمحلال شد.[21] در هر حال ما این جا به طور مبنایی خطا بودن مدعای دکارت را ثابت می کنیم.
مدعای دکارت: در فلسفه همه چیز باید به شیوه ریاضی اثبات شود، مگر تنها همین یک اصل که: (هر چیز می تواند - و باید – به شیوه ریاضی اثبات شود).[22]
نقد: همه متفق القولند که ریاضیات بر خلاف علوم فیزیک و شیمی و طبیعی که موضوعشان ماده است و علوم اخلاقی که موضوعشان انسان است، با کمیت ها سروکار دارد. حال این سؤال پیش می آید که دکارت چگونه ادعا می کند، روش ریاضی را – به عنوان متقن ترین روش - به تمامی علوم تعمیم دهد؟ این معضل خصوصا آنجا برجسته می شود که با روش ریاضی سراغ علوم اخلاقی و متافیزیکی و فلسفی برویم که با کیفیات سروکار دارند.
3. مطلب به این جا ختم نمی شود؛ زیرا اگر همه علوم به جهت اتحاد در روش عمومی و کلی، یکی بیش نیستند، لازم بود که دکارت همه را بداند، آن هم با یقین مطلق. همچنین این روش که در درون ریاضیات بوجود آمده بود، می بایست نتایجی به بار آورد که در درستی همپایه نتایج ریاضی باشند.[23]
4. دکارت مجبور بود برای دفاع از خود در برابر این انتقادات، روش ابداعی خود را (ریاضیات عام) بنامد. اما این نام گذاری و ارائه تعریفی شخصی از ریاضیات مشکلی را حل نمی کند. یقین دکارت در روش خطای خود به حدی بود که هیچ چیز نمی توانست او را متوجه کند که بی اعتنایی کلی به حقوق (موضوع) علم، در واقع راه صدفه و اتفاق پیش گرفتن است. ریاضیات در هر جایی چیزی برای گفتن دارد، زیرا کمیت در همه جا هست یعنی نه تنها در طبیعیات و زیست شناسی بلکه دست کم بطور غیر مستقیم در جامعه شناسی و اخلاق نیز. برای نمونه آمار نقش مهمی در علوم اجتماعی و اخلاقی ایفا می کند. اما اگر یک گام فراتر رویم و موضوع مخصوص ریاضیات را از ریاضیات بگیریم، به علم همبستگی نظم و ترتیب میان همه اشیاء ممکن تبدیل می شود. ولی در این صورت آیا بازهم ریاضیات است یا منطق؟ دکارت روشی را که از هندسه، جبر و منطق به دست آورده بود (ریاضیات عام) نامید و با این کار به خود وعده می داد که همه مشکالات را با عنوان (تقریبا همه مشکلات ریاضی) بررسی کند، گویی بساطت کامل موضوع ریاضیات، هیچ گونه تأثیری در بداهت نتایج آن ندارد، با آنکه بداهت ریاضیات به دو چیز بستگی دارد: یکی عمومیت کاملاً انتزاعی ریاضیات و دیگر طبیعت خاص موضوع آنها. روش ریاضی را از آن جهت که ریاضیات کلیت تام دارد می توان به صورتی نامحدود تعمیم داد اما اگر بخواهیم ضرورت و بداهت داشته باشد نمی توان آن را یکسان به همه موضوعات ممکن توسعه داد.[24]
5. در کتاب (تأملات) دکارت شکّش را در دوازده مرحله تدوین کرد. وقتی مرحله دوازدهم به پایان رسید، دیگر همه چیز در نظر او در معرض شک واقع شد. این دوازده مرحله در تأمل اول دکارت آمده است. از ابتدای تأمل دوم یقین ها ظاهر شدند، ولی از آنجا که استدلال وی در تأمل اول بر شک ها قوی است و استدلال وی بر یقین ها در تأمل دوم ضعیف است، گفته اند همین مسأله سبب رواج شکاکیت شد. لذا امروزه در کتاب های معرفت شناسی، عموم شکاکان معرفت شناس وقتی می خواهند شکاکیت خود را موجه کنند به تأمل اول دکارت استناد می کنند، چون واقعاً در تأمل اول به قوت هر چه تمامتر شک را در همه چیز سریان داده است، ولی استدلالات وی را در یقین ضعیف می دانند. به خصوص دیوید هیوم خوب نشان داد که بخش دوم (تأملات) بسیار ضعیف است[25].
ه . نتیجه:
تلاش دکارت در جهت دست یافتن به بنیانی متقن برای علوم به خصوص الاهیات و متافیزیک، در واکنش به موج شگ گرایی (مذهب شک) که اروپای آن روز را فراگرفته بود، تلاشی در خور تحسین و ستایش است، اما دلایلی که آورده شد ثابت می کنند، نه تنها روش ریاضی دکارت خطاپذیر است، بلکه روشی ناکارآمد، غیرضرور و به لحاظ منطقی نادرست محسوب می گردد. در واقع دکارت در جست و جوی راه حلی برای معضل شک، نه تنها نتوانست این معضل را حل نماید، بلکه تحقیقات او دو نتیجه منفی عمده به بار آورد: یکی دامن زدن به نوعی ایده آلیسم و ذهن گرایی افراطی، و دیگری ترویج شکاکیت در مقیاسی گسترده و مدلل نمودن آن.
پینوشتها:
[1]علی اکبر سیاسی، منطق و فلسفه: برای سال ششم طبیعی و ریاضی، تهران: شرکت سهامی طبع و نشر کتابهای درسی ایران، 1350، ص121
[2]مسعود امید، درآمدی بر فلسفه ریاضی، تبریز: یاس نبی، 1381، ص3
[3]برابری پارسی که شیخ الرئیس بوعلی سینا نیز به کار میبرده است.
[4] فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه: از ولف تا کانت، ج6، اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر(مترجم)، تهران: علمی و فرهنگی – سروش، 1380، ص257-265
[5]دانشنامه آزاد ویکی پدیا، مدخل ریاضیات: fa.wikipedia.org
[6]سیاسی ، علی اکبر ، منطق و فلسفه، ص122، تهران: شرکت سهامی طبع و نشر کتابهای درسی ایران، 1350.
[7] همان، ص129
[8] همان، ص131
[9] همان، ص129
[10] اتین ژیلسون، نقد تفکر فلسفی غرب، احمد احمدی(مترجم)، تهران: سمت، 1385، ص106
[11] دانشنامه آزاد ویکی پدیا، مدخل دکارت: fa.wikipedia.org
[12] علی اکبر سیاسی، منطق و فلسفه، ص123،تهران: شرکت سهامی طبع و نشر کتابهای درسی ایران، 1350.
[13] همان، ص126-129
[14] سید محمد حسینی، تأثیر ریاضیات بر فلسفه دکارت، مجله معرفت، شماره 54
[15] Universal Mathematic
[16] محمدعلی فروغی، سیر حکمت در اروپا، به تصحیح و تحشیه امیر جلال الدین اعلم، تهران: البرز، 1375، ص 125
[17] سید محمد حسینی، تأثیر ریاضیات بر فلسفه دکارت، مجله معرفت، شماره 54
[18] مصطفی ملکیان، تاریخ فلسفه غرب، ج2، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1379، ص128
[19] همان، ص130-131
[20] سوزان هاک، فلسفه منطق، سید محمد علی حجتی(مترجم)، قم: کتاب طه، 1382، ص316
[21] اتین ژیلسون، نقد تفکر فلسفی غرب، احمد احمدی(مترجم)، تهران: سمت، 1385، ص121
[22] همان، ص109
[23] همان، ص114
[24] همان، ص116-118
[25] همان، ص129
منبع: islamquest.net
- [سایر] آیا روش ریاضی دکارت در فلسفه یا در جست و جوی حقیقت یک روش متضمن با قطعیت و یقین صد در صدی که خطاناپذیر باشد است؟
- [سایر] آیا واقعیت دارد که دکارت علاوه بر اینکه ریاضی دان بود، عارف هم بوده؟
- [سایر] سلام علیکم من میخواستم فرق فلسفه و منطق را بدانم.هدف از خواندن اینها چیست .میخواستم کتاب هایی راجب منطق و فلسفه برای من معرفی کنید البته سخت نباشد.چون اموزش فلسفه ایت الله مصباح را خواندم ولی چیزی نفهمیدم.در ضمن برای دانستن ان چه چیز هایی از قبل باید بدانی چون بچه ها میگند باید ریاضی بلد باشی تا خوب یاد بگیری.اگر شود روش های مطالعه این درس ها را ذکر نمایید.و حتما باید استاد داشته باشی یا تنهایی میشه خواند با تشکر
- [سایر] فلسفه احکام را چگونه می توان فهمید و روش های آن چیست؟
- [سایر] فلسفه احکام را چگونه می توان فهمید و روش فهم آن چیست؟
- [سایر] آیا فلسفه احکام در متون دینی بررسی شده است و آیا علت¬های بیان شده در کتاب علل الشرایع علمی است یا با استناد به سنت است و بدون دلایل علمی؟ اصولاً، روش¬های مطمین بررسی فلسفه احکام چیست؟
- [سایر] لطفا یک سیر مطالعاتی برای مطالعه مباحث زیر ارائه دهید: کلام اسلامی- فلسفه اسلامی عرفان اسلامی -فقه اسلامی -فلسفه غرب.
- [سایر] فلسفه ایجاد نظام اسلامی چیست ؟
- [سایر] تفاوت فلسفه اسلامی با غیر اسلامی کدامند؟
- [سایر] فلسفه نماز چیست؟ و آیا این فلسفه در نظر شیعه و اهل سنت تفاوت دارد؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] دواهای روان، عطر، روغن، واکس و صابونی که از کشورهای غیر اسلامی میآورند، اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد پاک است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] با لباسهای چرمی که از بازار مسلمانان تهیه می شود می توان نماز خواند هرچند شک داشته باشد که از حیوانی است که ذبح شرعی شده یا نه، اما اگر یقین داشته باشد که چرم را از ممالک غیر اسلامی آورده اند و فروشنده یک انسان لاابالی است که درباره آن تحقیق نکرده نماز با آن جایز نیست و اگر نداند چرم از بلاد اسلامی است یا غیر بلاد اسلامی اشکالی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] نیکویی رفتار، منش و حسن سلوک مسلمانان خصوصا عالمان، فرهیختگان و سرشناسان از بهترین وسایل امر به معروف و نهی از منکر است و بر همه واجب است با روش و منش پسندیده خود عملاً جامعه اسلامی را به انجام معروف و ترک منکر رهنمون بسازند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] تمام مواد غذایی و غیرغذایی که از کشورهای غیر اسلامی می آورند مانند کره و روغن و پنیر و انواع داروها و صابون و واکس و پارچه و عطر و امثال اینها، اگر انسان یقین به نجس بودن آنها نداشته باشد، پاک است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . بعد از مرگ مستحب است، چشم ها و لب ها و چانه میت را ببندند و دست و پای او را دراز کنند و پارچه ای روی او بیندازند و اگر شب مرده است، در جایی که مرده چراغ روشن کنند و برای تشییع جنازه او، مؤمنین را خبر کنند و در تشییع، آداب اسلام را رعایت کنند و از شرکت بانوان در تشییع که مکروه است مخصوصاً حرکت آنان جلوتر از مردان آن هم با مظاهر غیر اسلامی جلوگیری نمایند و منظره عبرت آور تشییع جنازه را به معصیت و تشبه به عادات و رسوم کفار که حاکی از عدم استقلال فکری و نفوذ بیگانگان است آلوده نکنند و اجازه ندهند که آداب و رسوم مخالفین اسلام، به اجتماع مسلمین راه پیدا کند چه خوب است که مسلمین برای حفظ سنن مذهبی و استقلال فکری خود در همه شئون روش اولیاء اسلام: را سر مشق قرار دهند و از عواقب وخیم تشبه به بیگانگان بپرهیزند. و نیز مستحب است در دفن میت عجله نمایند، ولی اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر کنند تا معلوم شود و اگر میت حامله باشد و بچه در شکم او زنده باشد، باید به قدری دفن را عقب بیندازند، که پهلوی چپ او را بشکافند و طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند.
- [آیت الله اردبیلی] امر به معروف و نهی از منکر یعنی احساس وظیفه و نظارت همگانی در جهت اصلاح آحاد جامعه و دولتمردان و دستور به نیکی و بازدارندگی از پلیدی و زشتی از فرائض بزرگ اسلامی است که به وسیله آن، دیگر فرائض بر پا میشود و نشانه ولایت مؤمنان نسبت به یکدیگر و راه نیل به مقام بهترین امّت و ملّت بشری است. امام باقر علیهالسلام میفرماید: (این فریضه راه انبیاء و روش صالحان و تکلیف بزرگی است که به واسطه آن، دیگر فرائض اجرا میگردد، راهها اَمن میشود، کسب و تجارت حلال میگردد و رونق مییابد، حقوق مردم تأمین میشود، زمینها آباد میگردد، دشمنان به عدل و انصاف وادار میشوند و کارها به صلاح میآید.)(1)
- [آیت الله مکارم شیرازی] امر به معروف و نهی از منکر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرایط زیر واجب است: 1 کسی که می خواهد امر و نهی کند باید یقین داشته باشد که طرف مقابل مشغول انجام حرام یا ترک واجبی است. 2 احتمال دهد که امر و نهی او اثردارد، خواه اثر فوری داشته باشد یا غیر فوری، کامل یا ناقص، بنابراین اگر بداند هیچ اثر نمی کند واجب نیست. 3 در امر و نهی او مفسده و ضرری نباشد، پس اگر بداند یا خوف این باشد که امر یا نهی او، ضرر جانی یا عرضی و آبرویی یا مالی قابل توجه نسبت به او یا بعضی از مؤمنین می رساند واجب نیست، ولی اگر معروف و منکر از اموری باشد که شارع مقدس اسلام اهمیت زیادی به آن می دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالک اسلامی، یا حفظ احکام ضروری اسلام)، باید اعتنا به ضرر نکند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بکوشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.