از جمله مباحث مقدماتی که منطقیین معمولًا آنرا ذکر می‌کنند، مبحث (کلّیات خمس) است. بحث کلیات خمس مربوط است به فلسفه نه منطق. فلاسفه در مباحث (ماهیّت) به تفصیل در این مورد بحث می‌کنند. ولی نظر به اینکه بحث درباره (حدود) و (تعریفات) متوقف به آشنایی با کلیات خمس است. منطقیّین این بحث را مقدمه برای باب (حدود) می‌آورند و به آن نام (مدخل) یا (مقدّمه) می‌دهند. می‌گویند هر کلی را که نسبت به افراد خود آن کلی در نظر بگیریم و رابطه‌اش را با افراد خودش بسنجیم از نظر ذاتی و عرضی بودن نسبت به افراد خود بر پنج نوعاند. 1. نوع‌: نوع آن کلی ذاتی است که افراد متحدالحقیقه را شامل شود؛ یعنی افرادی که ذاتیات آنها یکی است؛ مانند انسان که معنای انسانیّت بیان کننده تمام ذات و ماهیت افراد خود است؛ یعنی چیزی در ذات و ماهیت افراد انسان‌ نیست که مفهوم (انسان) شامل آن نباشد. اگرچه عرضهای افراد انسان مختلف است، اما ذاتهای آنان یکی است؛ یعنی ممکن است در رنگ و مو و سن و لاغری و چاقی آنان با هم برابر نباشند اما در (جسم داشتن، نامی و ناطق و حیوان بودن) با هم تفاوتی ندارند. همچنین مفهوم و معنای (خط) که بیان کننده تمام ذات و ماهیت افراد خود است. 2. جنس‌: جنس آن کلی ذاتی است که بر افراد مختلف الحقیقه حمل میشود؛ مانند حیوان که بر انسان، اسب و... حمل میشود. و بیان کننده جزئی از ذات افراد خود است؛ زیرا افراد حیوان از قبیل زید، عمرو، اسب، گوسفند و غیره حیوان‌اند و چیز دیگر، یعنی ماهیت و ذات آنها را (حیوان) تشکیل می‌دهد به علاوه یک چیز دیگر. نظیر (ناطق) در انسانها؛ و (کم) که جزء ذات افراد خود از قبیل خط و سطح و حجم است. همه آنها کمّند به علاوه چیز دیگر؛ یعنی کمّیت جزء ذات آنها است نه تمام ذات آنها و نه چیزی خارج از ذات آنها. 3. فصل‌: فصل کلی ذاتی است که موجب امتیاز یک نوع از انواع مشارک شود؛ مانند ناطق که فصل انسان است و او را از حیوانهای دیگر ممتاز میسازد. 4. عرض عام‌: عرضی است که اختصاص به افراد یک نوع نداشته و عارض انواع گوناگون میشود؛ مانند سفیدی و سیاهی که عارض حیوان، لباس، کاغذ و دیوار و... میشود. یا مانند (راهرونده) (ماشی) که خارج از ماهیت افراد خود است؛ یعنی راه رفتن جزء ذات یا تمام ذات روندگان نیست، ولی در عین حال به صورت یک حالت و یا عارض در آنها وجود دارد، اما این امر عارض اختصاص به افراد یک نوع ندارد، بلکه در انواعی از حیوان وجود دارد و بر هر فردی که صدق می‌کند از ذات و ماهیت آن فرد اعمّ است. 5. عرض خاص‌: عرض خاص عرضی است که اختصاص به افراد یک نوع داشته باشد؛ مانند خنده و تعجب که مختص انسان است که خارج از ماهیت افراد خود (همان افراد انسان) است و به صورت یک حالت و یک عرض در آنها وجود دارد، و این امر عرضی اختصاص دارد به افراد یک ذات و یک نوع و یک ماهیت؛ یعنی نوع انسان. و عارض اسب و استر نمیشود.‌[1] پینوشت: [1]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‌آثار، ج ‌5، ص 58- 59، تهران، صدرا، 1381ش. منبع: islamquest.net
از جمله مباحث مقدماتی که منطقیین معمولًا آنرا ذکر میکنند، مبحث (کلّیات خمس) است. بحث کلیات خمس مربوط است به فلسفه نه منطق. فلاسفه در مباحث (ماهیّت) به تفصیل در این مورد بحث میکنند. ولی نظر به اینکه بحث درباره (حدود) و (تعریفات) متوقف به آشنایی با کلیات خمس است. منطقیّین این بحث را مقدمه برای باب (حدود) میآورند و به آن نام (مدخل) یا (مقدّمه) میدهند.
میگویند هر کلی را که نسبت به افراد خود آن کلی در نظر بگیریم و رابطهاش را با افراد خودش بسنجیم از نظر ذاتی و عرضی بودن نسبت به افراد خود بر پنج نوعاند.
1. نوع:
نوع آن کلی ذاتی است که افراد متحدالحقیقه را شامل شود؛ یعنی افرادی که ذاتیات آنها یکی است؛ مانند انسان که معنای انسانیّت بیان کننده تمام ذات و ماهیت افراد خود است؛ یعنی چیزی در ذات و ماهیت افراد انسان نیست که مفهوم (انسان) شامل آن نباشد. اگرچه عرضهای افراد انسان مختلف است، اما ذاتهای آنان یکی است؛ یعنی ممکن است در رنگ و مو و سن و لاغری و چاقی آنان با هم برابر نباشند اما در (جسم داشتن، نامی و ناطق و حیوان بودن) با هم تفاوتی ندارند. همچنین مفهوم و معنای (خط) که بیان کننده تمام ذات و ماهیت افراد خود است.
2. جنس:
جنس آن کلی ذاتی است که بر افراد مختلف الحقیقه حمل میشود؛ مانند حیوان که بر انسان، اسب و... حمل میشود. و بیان کننده جزئی از ذات افراد خود است؛ زیرا افراد حیوان از قبیل زید، عمرو، اسب، گوسفند و غیره حیواناند و چیز دیگر، یعنی ماهیت و ذات آنها را (حیوان) تشکیل میدهد به علاوه یک چیز دیگر. نظیر (ناطق) در انسانها؛ و (کم) که جزء ذات افراد خود از قبیل خط و سطح و حجم است. همه آنها کمّند به علاوه چیز دیگر؛ یعنی کمّیت جزء ذات آنها است نه تمام ذات آنها و نه چیزی خارج از ذات آنها.
3. فصل:
فصل کلی ذاتی است که موجب امتیاز یک نوع از انواع مشارک شود؛ مانند ناطق که فصل انسان است و او را از حیوانهای دیگر ممتاز میسازد.
4. عرض عام:
عرضی است که اختصاص به افراد یک نوع نداشته و عارض انواع گوناگون میشود؛ مانند سفیدی و سیاهی که عارض حیوان، لباس، کاغذ و دیوار و... میشود. یا مانند (راهرونده) (ماشی) که خارج از ماهیت افراد خود است؛ یعنی راه رفتن جزء ذات یا تمام ذات روندگان نیست، ولی در عین حال به صورت یک حالت و یا عارض در آنها وجود دارد، اما این امر عارض اختصاص به افراد یک نوع ندارد، بلکه در انواعی از حیوان وجود دارد و بر هر فردی که صدق میکند از ذات و ماهیت آن فرد اعمّ است.
5. عرض خاص:
عرض خاص عرضی است که اختصاص به افراد یک نوع داشته باشد؛ مانند خنده و تعجب که مختص انسان است که خارج از ماهیت افراد خود (همان افراد انسان) است و به صورت یک حالت و یک عرض در آنها وجود دارد، و این امر عرضی اختصاص دارد به افراد یک ذات و یک نوع و یک ماهیت؛ یعنی نوع انسان. و عارض اسب و استر نمیشود.[1]
پینوشت:
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 5، ص 58- 59، تهران، صدرا، 1381ش.
منبع: islamquest.net
- [سایر] نام کلیات خمس در منطق ارسطو چیست؟
- [سایر] سلام؛ معنای کلیات خمس در منطق چیست؟ و تفاوت آنها را نیز بیان کنید.
- [سایر] معنای کلیات خمس در منطق چیست؟ و تفاوت آنها را نیز بیان کنید.
- [سایر] آیا روش های فکری توصیه شده در قرآن، با صناعات خمس در منطق قابل تطبیق است؟
- [سایر] آیا روشهای فکری توصیه شده در قرآن، با صناعات خمس در منطق قابل تطبیق است؟
- [سایر] معنای منطق تدوینی و منطق تکوینی چیست؟
- [سایر] معنای منطق تدوینی و منطق تکوینی چیست؟
- [سایر] تفاوت منطق قدرت معنوی با منطق قدرت مادی در چیست ؟
- [سایر] فرق میان منطق جدید و منطق قدیم چیست؟
- [سایر] می خواستم بدانم منطق ارسطوئی و منطق دیالکتیک چه می گویند و تفاوت هاشان در چیست؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحقّ نمیتواند خمس را بگیرد و به مالک ببخشد، ولی کسی که خمس بدهکار است و به هیچ وجه نمیتواند خمس را پرداخت کند و مالی هم ندارد که پس از مرگ وی بابت خمس پرداخت گردد، مستحقّ میتواند خمس را از او بگیرد و به او ببخشد و اگر انسان خیال میکرده که خمس وی ولو بعد از مرگ پرداخت شدنی نیست و لذا مستحقّ خمس را به وی ببخشد، بعد معلوم شود که خمس را میتواند بپردازد، مثلاً تصادفاً مالی به دست آورد، باید خمس را بپردازد و اگر مرده از اموال وی بابت خمس بدهند.
- [آیت الله بهجت] اگر از مالی که خمس آن واجب شده، ولی خمس آن را نپرداخته و به ذمّه هم نگرفته، سودی ببرد، مقداری از سود که در مقابل خمس آن مال است، مال شخص نخواهد بود، و باید خمس اصل مال و تمام سودی که در مقابل خمس بهدست آورده و خمس بقیه سود را بدهد؛ مثلاً صد تومان مال خمس نداده داشته و از آن پنجاه تومان سود برده، بیست تومان بابت خمس اصل مال و ده تومان بابت سود این بیست تومان و هشت تومان بابت خمس چهل تومان باقیمانده، باید خمس بدهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر ورثه بدانند عین یا عوض مال ارث یا ذمّه مورّ ث متعلق خمس بوده, ولی نمیدانند آن را پرداخته یا نه, چنانچه مورّث مسلمان و معتقد به خمس نبوده، بر ورثه واجب نیست که خمس مال ارث را بپردازند; اما اگر مورّث (میت) مسلمان و معتقد به خمس بوده؛ ولی خمس نمی داده، بر ورثه واجب است خمس مال ارث را بپردازند.
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحقّ نمیتواند خمس را بگیرد و به مالک ببخشد، ولی کسی که مقدار زیادی خمس بدهکار است وفقیر شده ومیخواهد مدیون اهل خمس نباشد اگر مستحقّ راضی شود که خمس را از او بگیرد و به او ببخشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] به سیدّی که معصیت کار است ، اگر خمس دادن کمک به معصیّت او باشد ؛ نمی شود خمس داد و به سیدّی هم که آشکارا معصیّت می کند ، اگر چه خمس کمک به معصیّت او نباشد ؛ نباید خمس بدهند .
- [آیت الله جوادی آملی] .آنچه متعلق خمس است، مطلق درآمد است ; نه خصوص درآمد کسب , بنابراین جایزه، هبه، صله، هدیه و مانند آن ها متعلق خمس است, هرچند مقدار کم آنها خمس ندارد. عدم تکرار خمس
- [آیت الله بهجت] به سیّدی که معصیتکار است، اگر خمس دادن کمک به معصیت او باشد، بنابر احوط نمیشود خمس داد، و به سیّدی هم که آشکارا معصیت میکند، اگرچه دادن خمس کمک به معصیت او نباشد، بهتر این است که خمس ندهند.
- [آیت الله مظاهری] به سیّدی که معصیت کار است، اگر خمس دادن کمک به معصیت او باشد، نمیشود خمس داد و به سیّدی هم که آشکارا معصیت میکند، گرچه دادن خمس کمک به معصیت او نباشد. نباید خمس بدهند.
- [آیت الله جوادی آملی] .به سید فقیر بیش از مقد ار هزینه سالانه نمیتوان خمس (سهم سادات) داد؛ ولی میتوان از خمس برای سادات فقیر، مسکن و لوازم زندگی خرید، هرچند قیمتش چند برابر هزینه یک سال او باشد. جابه جایی خمس و هزینه آن
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر مال خمس نداده از شخص غیر معتقد به خمس مانند کافر به مسلمان معتقد به خمس از راههای عادی منتقل شود, پرداخت خمس آن بر مسلمان واجب نیست.