منبعیت قرآن، سنت، عقل و شهود، برای اخلاق را چگونه معنا می‌کنید؟ لطفا اطلاعات کاملتری در این زمینه ارائه بفرمائید.
درباره ی منشأ پیدایش حکم اخلاقی و این که احکام اخلاقی از کجا سرچشمه می گیرد؛ آیا حاکم در مسائل اخلاقی طبیعت است؟ یا عقل، یا جامعه ؟ یا خدا و یا عامل دیگر؟، دیدگاه های مختلفی ارائه شده است. طبیعی است که ما هر مبنایی در نظام اخلاقی خود اخذ کنیم برای به دست آوردن دستورات و الزامات اخلاقی منابع خاصی برابر با نظام اخلاقی خود خواهیم داشت؛ به عبارتی بین نظام اخلاقی و منابع اخلاقی رابطه ی منطقی و تناسبی عقلانی برقرار است؛ نمی توان در یک سیستم اخلاقی خاص هر الزامی اخلاقی را از جایی بیرون کشید و یا بر آن تحمیل کرد.[1] برای این که نقش هر یک از منابع یاد شده به درستی تبیین شود ابتدا در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت) به صورت کلی سپس در مورد هر کدام از منابع یاد شده یعنی عقل، قرآن، سنت و شهود جداگانه به بحث خواهیم پرداخت: جایگاه عقل و نقل در اخلاق در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت)، در پیشینه اندیشه اسلامی شاهد سه رویکرد می باشیم نقل محوری، عقل مداری و بالاخره راهی میانه آن دو. 1. برابر با دیدگاه نخست هرگونه داوری درباره خوبی و بدی به دست خداوند می باشد، از این رو خوب چیزی است که شارع بدان امر و بد نیز چیزی است که او از آن نهی می کند، زیرا چنین کاری از توان عقل بیرون می باشد[2] در این نگرش که در میان اهل سنت گروه های اهل حدیث، حشویه و حنابله و در میان شیعه جریان اخباری گری را در بر می گیرد، عقل تنها خادم دین و ابزاری است جهت فهم مفاهیم و مقاصد آن[3] 2. به باور دیدگاه دوم عقل به تنهایی و بی نیاز از شرع به تشخیص خوب و بد توانمند می باشد. این نگرش که به جریان (خردگرایی افراطی) شهرت یافته، همواره با جریان خرد ستیز نخست در چالش بوده و متأسفانه به دلیل ناکامی در رویارویی با آن ( به دلیل دخالت مستقیم حاکمان وقت)، پیامدهای بدی را در عرصه اندیشه اسلامی بر جای گذاشت.[4] 4. در کنار دو رویکرد نارسای یاد شده، درباره شناخت خوب و بد و مرزبندی آن در حوزه اخلاق، نگرش میانه سومی وجود دارد که جریان پایه دار عقلی شیعی یعنی نمونه درست و میانه روی از عقل گرایی اسلامی را تشکیل می دهد. در بررسی این دیدگاه، هر چند کوتاه یادآوری نکاتی بایسته می باشد: الف) راه های شناخت انسان ( در افراد معمولی و بدون در نظر گرفتن وحی و شهود)، منحصر در حس و عقل است. ب) ادراک حسی به وسیله حواس ظاهری و در اثر پیوند با جهان مادی خارجی به دست می آید. برد این ادراک بسیار محدود می باشد، از این رو نمی توان انتظار داشت که به وسیله آن بتوانیم مسیر صحیح زندگی را در همه ی ابعادش بشناسیم[5] علاوه این که حس هم در خیلی جاها خطا می کند و قادر به تشخیص نیست. ج) ادراک عقلی نیز تنها وسیله ای برای درک سلسله مفاهیم کلی و بدیهیات اولیه است. اینها نیز برای شناخت و تعیین مسیر زندگی کارآیی ندارد. بیشترین توان چنین شناخت هایی آن است که بتواند یک سلسله مسایل فلسفی محض مانند وجود خدای متعال را اثبات کند.[6] د) با وجود نارسایی های یاد شده در فرآیند راه های شناخت پیشین و ناتوانی آنها در تعیین برنامه دقیق زندگی به گونه ای که موجب سعادت و کمال اخروی و ابدی بشود از یک سو، و حکیم بودن خداوند که معنا ندارد انسان را برای دست یابی به سعادت ابدی از راه اعمال اختیاری آفریده ولی شناخت های لازم را در اختیار او قرار ندهد از دیگر سو، این نتیجه به دست می آید که حکمت الهی اقتضا می کند که شناخت لازم را در اختیار همه انسان ها قرار داده و راهی را معین کند که به پایه آن، انسان بتواند هدف و چگونگی رسیدن به آن را بشناسد و این راه، چیزی جز راه وحی و نبوت نیست.[7] قرآن کریم نیز بدین حقیقت اشاره کرده آن جا که می فرماید: (رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل). ( ما پیامبرانی مژده و بیم دهنده فرستادیم تا از آن پس مردم را بر خداوند حجتی نباشد).[8] ه) از نگاهی دیگر، رویکرد نارسایی عقل در ترسیم خطوط زندگی را بدین سان می توان یادآور شد که خاستگاه خوب و بد و تشخیص آنها نه صرفا عواطف و احساسات آدمی است، و نه قرارداد محض، و نه امر الهی است؛ بلکه مفاهیمی حقیقی و خارجی اند. البته نه به صورت مفاهیم ماهوی که دارای ما به ازای عینی و مستقل باشند، بلکه از قبیل مفاهیم فلسفی می باشند که منشأ انتزاع خارجی دارند یعنی درست همانند این دیدگاه درباره زیبایی حسی که حقیقت زیبایی را همان تناسب میان دو چیز می داند، آن هم تناسب میان دو حقیقت عینی و خارجی و نه وابسته به ذوق و سلیقه افراد، در حوزه اخلاق و تشخیص خوب و بد نیز چنین است یعنی در سنجش میان دو حقیقت عینی و خارجی که یک طرف، فعل اختیاری انسان است و طرف دیگر کمال واقعی و عینی اوست، می گوییم هر کاری که به کمال مطلوب انسان منتهی شده و در خدمت رسیدن به آن قرار گیرد، خوب و هر کاری که انسان را از آن دور سازد، بد است. از این رو خوبی یا بدی فعل اختیاری انسان پس از تأمل عقلانی با سنجش و مقایسه میان آن رفتار و کمال مطلوب به دست آمده و تابع میل و سلیقه و قرارداد ما نیست. تا این جا، هر چند معیار تشخیص خوب و بد، عقل شناخته شد اما از آنجا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است، چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله می داند و... خلاصه تضمینی وجود ندارد که عقل انسان کمال مطلوب را درست شناخته یا پیوند میان افعال اختیاری آدمی با آن را درست درک کند یعنی به درستی بداند که فلان کار خاص چه تأثیری در رسیدن به کمال مطلوبش دارد؟ آیا او را به آن نزدیک می کند یا از آن دورتر می سازد. این است که برای دور ماندن از خطاهای احتمالی دوگانه مزبور، یعنی تشخیص هدف مطلوب و نیز راه منتهی به آن، باید به دامان شرع و پیام الهی پناه آورد[9] خلاصه آنچه عقل از رابطه بین افعال و کمال نهائی به دست می آورد یک مفاهیم کلی است که برای تعیین مصداق ها و دستور های اخلاقی چندان کارائی ندارد مثلاً با کمک عقل می فهمیم عدل خوب است یا پرستش حسن است اما عدل در هر موردی چه اقتضاء دارد و چگونه رفتاری در هر موردی عادلانه است عقل راه روشنی پیش پای ما نمی گذارد. یا عقل می گوید خداوند و صاحب نعمت را باید پرستش و ستایش کرد اما چطور و چگونه؟ اینها را دیگر عقل به تنهائی قادر به قضاوت نیست. پس از این بیان کلی اینک به بیان هر یک از منابع یاد شده می پردازیم : عقل براساس آن چه بیان شد هر چند عقل برای دست یابی به نتایج درست در مورد تکالیف اخلاقی، به یاری وحی نیازمند است، ولی این به معنای بی فایده بودن عقل نیست چون عقل دارای کار کرد های مفید و متعددی است که به برخی از آنها اشاره می کنیم: عقل و معنا داری گزاره های اخلاقی در اینکه مفهوم گزاره ها همیشه در طول تاریخ ثابت و لایتغیرند یعنی حقایق اگر حقایقند برای همیشه حقیقتند و اگر نیستند برای همیشه دروغ هستند؛ و یا این که معنای آن ها عوض می شود؛ یعنی یک قضیه در طول زمان خودش تغییر می کند؛ نظر اندیشمندان مسلمان این است که گزاره های اخلاقی همواره یک مفهوم ثابت داشته و دارند؛ این یک بحث عقلی است و به طور طبیعی مرجع در شناخت این مهم که آیا مفاهیم اخلاقی مطلقند یا نسبی و یا به عبارتی ثابتند یا متغیر، عقل می باشد. عقل پیشوانه استنتاج تمام گزاره ها است ما از جهت معنا داری گزاره های اخلاقی و همچنین بعد از به دست آوردن یک حکم اخلاقی از کتاب و سنت، در ضرورت و وجوب عمل به آن باز به عقل نیازمندیم مثلا می گوییم؛ شرع گفته احترام به پدر و مادر واجب است وکسی که به آن ها احترام نگذارند گرفتار عذاب دنیوی و اخروی خواهد شد این یک قیاس عقلی است هر چند مقدمه آن از شرع به دست آمده است. همچنین عقل اصل التزام به اخلاق را برای ما مبرهن می سازد که اگر اخلاق نباشد جامعه و روابط اجتماعی به سردی می گراید و نمی توان زیست مسالمت آمیز و ایده آلی داشت. بنابراین منبعیت عقل در اخلاق به این است که عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف می کند. علاوه این که ایمان شخص مؤمن باید بر پایه شناخت عقلی واقعی و استدلال استوار باشد.[10] قرآن قرآن به عنوان منبع اصلی شناخت دین مطرح است در قرآن کریم این مطلب چند بار تذکر داده شده که باری تعالی خطاب به مردم می فرماید: (رسول من، به شما چیزی را آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمی توانستید به آن ها پی ببرید و به آن ها علم پیدا کنید؛ یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون)[11] خداوند تبارک و تعالی در این آیه نفرموده: (علمکم ما لم تعلموا؛ چیزی را به شما آموخت که شما نمی دانستید؛ بلکه فرموده چیزی را به شما آموخت که شما راهی برای شناخت آن نداشتید یعنی مطالبی آورد که این مطلب از دسترس اداراکات متعارف شما خارج است؛ حس بشر؛ و هم بشر، خیال بشر و عقل بشری راهی به آن ها نداشت گاهی این تعبیر در قرآن بعد از این که خداوند حکمی را بیان کرده آورده شده است یعنی ابتدا حکمی را آورده و بعد این عبارت و یا آیه ی به این مضمون که شما نمی توانستید این احکام و دستورات را با عقل خودتان درک کنید.[12] و این نشان آن است که عقل بشری قادر نیست و نبوده که تمام نیازهای انسان را جواب گو باشد و اگر کتاب های آسمانی نبود بشر با عقل خود به هیچ وجه نمی توانست به بسیاری از واقعیات دست پیدا کند. این کتاب همچون طبیعت تکوینی بسیاری از رموز را در خود نهفته دارد ولی با این تفاوت که این جهان تشریعی است و بر خلاف جهان تکوینی زبانی هم برای بازگوئی اسرار خود دارد و سال ها است که با زبان گویای خود بشر را به بهترین راهها دعوت کرده و می کند. بنابراین عقل ما را به قسمتی از حقایق هدایت و راهبری می کند از جمله چیزهایی که عقل ما به آن حکم می کند این است که من نسبت به درک بسیاری از چیزها ناتوانم چون مقدمات درک آن در اختیار من نیست به همین خاطر همین عقل، دست ما را در دست کتاب خالق خود می گذارد و می گوید از این جا به بعد را، گر طالبید به رهبری این کتاب پیش بروید. خلاصه هرچند عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف می کند، اما برای تعیین مصداق های اخلاقی و نکات ریز و ظریف اخلاق، نیازمند قرآن و سنت هستیم. سنت: با وجود این که سنت نیز یکی از منابع شناخت دین و از جمله اخلاق است ولی باید توجه داشت که سنت در حقیقت تفسیر و شرح قرآن است؛ چه این سنت اقوال و سخنان معصومان باشد و چه افعال و رفتار آن بزرگواران؛ سنت در هر حال بیانگر مفاد آیات قرآن و توضیح و شرح آیات است چون قرآن بر جامعیت خود شهادت داده است که آنچه بشر تا روز قیامت به آن نیاز داشته من بیان کرده ام[13] ؛ البته باید برای بهره بردای از این منبع عظیم تشریعی و برای استخراج قوانین آن روش شناخت آن را داشته باشیم. قوانین چگونگی استفاده و بهره برداری از قرآن را باید در سنت جستجو کرد. بدون تردید قرآن بدون سنت برای سعادت بشر کافی نخواهد بود؛ چون اولا قرآن سرشار از قوانین کلی است و چگونگی استفاده و بهره برداری از قرآن را باید در سنت جستجو کرد. و ثانیا: تنها قانون خوب نمی تواند تأمین کننده سعادت باشد بلکه اجراء دقیق و ماهرانه را هم می طلبد، به نظر می رسد معرفی پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع)، در قرآن به عنوان اسوه اشاره ای دقیق به این مطلب باشد که قانون عالی نیازمند مجری فهیم و دقیق است؛ قانون تا متلبس به عمل نشده کسی از شیرینی و ارزش آن اطلاع ندارد ولی وقتی مجریان آن با درک درست از قانون و موقعیت قانون، آن را به نحو احسن در جامعه پیاده کردند و همه به چشم خود شاهد ثمرات مبارک آن بودند آن وقت همه به بزرگی و ظرافت آن پی خواهند برد شهود راه اشراق و شهود راه سومی است که در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد؛ تو گویی ظاهر بینان به کمک حس، متفکران به مدد استدلال و روشن بینان به یاری الهام و اشراق از جهان بالا به کشف حقایق می پردازند. [14] شهود یک واقعیت شناسی نوری است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست، به عبارتی جنبه های تجربی به وسیله حواس و جنبه های عقلانی به واسطه اندیشه منطقی و ریاضی و جنبه های ماورای حس و استدلال با الهام و اشراق شناخته می شود. در میان دانشمندان غربی (الکسیس کارل) از جمله افرادی است که برای شهود ارزش خاصی قائل شده است او می نویسد: به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست، و نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون اشراق برخور دارند. با اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است می یابند و روابط مجهول بین قضایا که ظاهراً با هم ارتباط ندارند را می بینند و گره از مجهولات را به فراست در می یابند، به این ترتیب گاهی شناسایی دنیای خارج و از جمله اصول اخلاقی از راه های دیگری به جز عقل، وحی و ... برای ما میسر است. امروزه علم (متافیزیک) عهده دار مطالعه چنین زوایای از وجود و روح آدمی است و به خصوص جنبه ای از وجود انسانی که هنوز خوب شناخته نشده است مطالعه می کند یعنی علت روشن بینی فوق العاده برخی ها را برای ما مدلل می سازد [15] . این حقیقت که گاهی یک رشته حقایق و امور پنهان از حس به ضمیر انسانی القاء و الهام می شود و چنان فضای ذهن انسان روشن می گردد که انسان یقین پیدا می کند که آنچه را دریافته است صحیح و قطعی است یعنی واقعیت شیء کشف شده را می بیند، واقع چنان بر او مشهود است که برای انسان هیچ جای تردید باقی نمی ماند. البته از آنجا که آنچه برای انسان کشف می شود تنها گوشه ی از واقعیت و چه بسا به خاطر تنگناهای روحی و پندارها و باورهای اشتباه شاید ماهیت شیء کشف شده را خوب نتوانیم درک کنیم به عبارتی ماهیت شیء الهام شده در روح و ذهن ما اثر معکوس داشته باشد، به همین جهت باید توجه نمود که در علم شهودی و یافته های درونی نیز، امکان خطا و کذب وجود دارد؛ از این رو، پی بردن به صدق و کذب مکاشفات و دریافت هائی که صدقشان ضروری نباشد، نیازمند معیار و بررسی خاص خود می باشد.[16] شهود آنچنان که در مکاتب غربی مانند مکتب (توماس رید)[17] یا کسانی مثل (آکویناس و آگوستین)[18] مطرح است در مکتب اخلاقی ما طرح نشده است. ما شهود را در علم عرفان مورد بحث و بررسی قرار می دهیم و آن را یکی از مسائل آن علم می دانیم. به هر حال می توانیم از طریق تهذیب نفس و شهود به معنایی که در عرفان اسلامی آمده است، مفاهیم اخلاقی را کشف و شهود کنیم مثلاً انسانی با چشم دل، خود را و همه موجودات عالم را نیازمند و فقر محض می یابد. خدای متعال در مورد انسان های که با اخلاص و با تکیه بر دین او در پی شناخت بیشتر اویند می فرماید: آنان که در خصوص ما مجاهدت نمایند، البته آن ها را به راه های خود هدایت می کنیم و البته خداوند با نیکوکاران است. [19] و پیغمبر اکرم (ص) می فرماید: (هر کس به آنچه که می داند عمل کند خداوند علم آنچه را که نمی داند به او روزی می دهد)[20] برای اینکه این مسأله خوب تبیین شود به اجمال اشاره ای کلی به عرفان اسلامی می افکنیم، عرفان اسلامی به دو بخش عملی و نظری تقسیم می شود؛ عرفان نظری در مورد تفسر هستی یعنی خدا، جهان و انسان می پردازد و زمینه ها و مسائل نظری و علمی این موارد را مورد بحث قرار می دهد. عرفان از این جهت مانند فلسفه است. بخش دیگر آن، عرفان عملی است و مانند اخلاق است ومی خواهد انسان را تغییر دهد و به جلو ببرد؛ بخش عملی عرفان توضیح می دهد برای اینکه انسان به قله رفیع انسانیت یعنی توحید برسد، باید بداند از کجا آغاز و چه منازلی را به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می دهد و چه وادراتی به او وارد می شود و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً این راه را طی کرده واز رسم و راه منزل ها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه را او نباشد خطر گمراهی در کمین اوست. ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی[21] نتیجه این که؛ اخلاق در سه حوزه ی: 1- معنا بخشی، 2- استخراج و استنباط احکام گزاره های اخلاقی، 3- درک واقعیت اعمال و کمک در ضمانت اجرایی، به منابع یاد شده نیازمند است. گرچه ممکن است این نیازمندی به هر یک از منابع متفاوت باشد یعنی؛ در هر سه حوزه به یک منبعی احتیاج داشته باشد اما نیازمندی آن به منبع دیگر فقط در یک یا دو حوزه ی خاص، باشد. پی نوشتها: [1] استاد هادوی تهرانی، باورها و پرسش ها، قم، خانه خرد، ص 95. [2] زابینه اشمیتکه، اندیشه های کلامی علامه حلی، ترجمه احمد نمایی، ص 116، بنیاد پژوهش های اسلامی رضوی، 1378). [3] عباس مرتضوی، علم و عقل از دیدگاه مکتب تفکیک، ص 189، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1381). [4] همان. [5] محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 4 و 5) راه و راهنماشناسی (، ص 10، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382). [6] همان، ص 11. [7] همان، ص 15. [8] نساء، آیه 165. [9] محمد تقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 80- 82، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381). [10] مارتین مکدرموت، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 71، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شعبه دانشگاه تهران، 1363). [11] بقره، 151. [12] هادوی تهرانی، باورها و پرسشها، قم، خانه خرد، چاپ سوم 1382ص 48. [13] " و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی "؛ نحل، 89. [14] انسان موجود ناشناخته ص 135 تا ص 137 به نقل جعفر سبحانی آگاهی سوم ص 50. [15] همان. [16] آیت الله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، قم، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم، 1372، ص 137. [17] شهریاری ، حمید ، فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مک اینتاید، تهران، سمت چاپ اول 1385 ص 215. [18] همان ص 155 و ص 156. [19] عنکبوت، 69. [20] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 164؛ علامه مجلسی، بحارالانوار ج 2، ص 30، و ج 65، ص 312. [21] برای آگاهی بیشتر، نک: مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، تهران، چاپ سیزدهم، 73 ج 2 ص 85 تا ص 87. منبع: http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

منبعیت قرآن، سنت، عقل و شهود، برای اخلاق را چگونه معنا می‌کنید؟ لطفا اطلاعات کاملتری در این زمینه ارائه بفرمائید.


پاسخ:

درباره ی منشأ پیدایش حکم اخلاقی و این که احکام اخلاقی از کجا سرچشمه می گیرد؛ آیا حاکم در مسائل اخلاقی طبیعت است؟ یا عقل، یا جامعه ؟ یا خدا و یا عامل دیگر؟، دیدگاه های مختلفی ارائه شده است.
طبیعی است که ما هر مبنایی در نظام اخلاقی خود اخذ کنیم برای به دست آوردن دستورات و الزامات اخلاقی منابع خاصی برابر با نظام اخلاقی خود خواهیم داشت؛ به عبارتی بین نظام اخلاقی و منابع اخلاقی رابطه ی منطقی و تناسبی عقلانی برقرار است؛ نمی توان در یک سیستم اخلاقی خاص هر الزامی اخلاقی را از جایی بیرون کشید و یا بر آن تحمیل کرد.[1]
برای این که نقش هر یک از منابع یاد شده به درستی تبیین شود ابتدا در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت) به صورت کلی سپس در مورد هر کدام از منابع یاد شده یعنی عقل، قرآن، سنت و شهود جداگانه به بحث خواهیم پرداخت:
جایگاه عقل و نقل در اخلاق
در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت)، در پیشینه اندیشه اسلامی شاهد سه رویکرد می باشیم نقل محوری، عقل مداری و بالاخره راهی میانه آن دو.
1. برابر با دیدگاه نخست هرگونه داوری درباره خوبی و بدی به دست خداوند می باشد، از این رو خوب چیزی است که شارع بدان امر و بد نیز چیزی است که او از آن نهی می کند، زیرا چنین کاری از توان عقل بیرون می باشد[2]
در این نگرش که در میان اهل سنت گروه های اهل حدیث، حشویه و حنابله و در میان شیعه جریان اخباری گری را در بر می گیرد، عقل تنها خادم دین و ابزاری است جهت فهم مفاهیم و مقاصد آن[3]
2. به باور دیدگاه دوم عقل به تنهایی و بی نیاز از شرع به تشخیص خوب و بد توانمند می باشد. این نگرش که به جریان (خردگرایی افراطی) شهرت یافته، همواره با جریان خرد ستیز نخست در چالش بوده و متأسفانه به دلیل ناکامی در رویارویی با آن ( به دلیل دخالت مستقیم حاکمان وقت)، پیامدهای بدی را در عرصه اندیشه اسلامی بر جای گذاشت.[4]
4. در کنار دو رویکرد نارسای یاد شده، درباره شناخت خوب و بد و مرزبندی آن در حوزه اخلاق، نگرش میانه سومی وجود دارد که جریان پایه دار عقلی شیعی یعنی نمونه درست و میانه روی از عقل گرایی اسلامی را تشکیل می دهد.
در بررسی این دیدگاه، هر چند کوتاه یادآوری نکاتی بایسته می باشد:
الف) راه های شناخت انسان ( در افراد معمولی و بدون در نظر گرفتن وحی و شهود)، منحصر در حس و عقل است.
ب) ادراک حسی به وسیله حواس ظاهری و در اثر پیوند با جهان مادی خارجی به دست می آید. برد این ادراک بسیار محدود می باشد، از این رو نمی توان انتظار داشت که به وسیله آن بتوانیم مسیر صحیح زندگی را در همه ی ابعادش بشناسیم[5] علاوه این که حس هم در خیلی جاها خطا می کند و قادر به تشخیص نیست.
ج) ادراک عقلی نیز تنها وسیله ای برای درک سلسله مفاهیم کلی و بدیهیات اولیه است. اینها نیز برای شناخت و تعیین مسیر زندگی کارآیی ندارد. بیشترین توان چنین شناخت هایی آن است که بتواند یک سلسله مسایل فلسفی محض مانند وجود خدای متعال را اثبات کند.[6]
د) با وجود نارسایی های یاد شده در فرآیند راه های شناخت پیشین و ناتوانی آنها در تعیین برنامه دقیق زندگی به گونه ای که موجب سعادت و کمال اخروی و ابدی بشود از یک سو، و حکیم بودن خداوند که معنا ندارد انسان را برای دست یابی به سعادت ابدی از راه اعمال اختیاری آفریده ولی شناخت های لازم را در اختیار او قرار ندهد از دیگر سو، این نتیجه به دست می آید که حکمت الهی اقتضا می کند که شناخت لازم را در اختیار همه انسان ها قرار داده و راهی را معین کند که به پایه آن، انسان بتواند هدف و چگونگی رسیدن به آن را بشناسد و این راه، چیزی جز راه وحی و نبوت نیست.[7]
قرآن کریم نیز بدین حقیقت اشاره کرده آن جا که می فرماید: (رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل). ( ما پیامبرانی مژده و بیم دهنده فرستادیم تا از آن پس مردم را بر خداوند حجتی نباشد).[8]
ه) از نگاهی دیگر، رویکرد نارسایی عقل در ترسیم خطوط زندگی را بدین سان می توان یادآور شد که خاستگاه خوب و بد و تشخیص آنها نه صرفا عواطف و احساسات آدمی است، و نه قرارداد محض، و نه امر الهی است؛ بلکه مفاهیمی حقیقی و خارجی اند. البته نه به صورت مفاهیم ماهوی که دارای ما به ازای عینی و مستقل باشند، بلکه از قبیل مفاهیم فلسفی می باشند که منشأ انتزاع خارجی دارند یعنی درست همانند این دیدگاه درباره زیبایی حسی که حقیقت زیبایی را همان تناسب میان دو چیز می داند، آن هم تناسب میان دو حقیقت عینی و خارجی و نه وابسته به ذوق و سلیقه افراد، در حوزه اخلاق و تشخیص خوب و بد نیز چنین است یعنی در سنجش میان دو حقیقت عینی و خارجی که یک طرف، فعل اختیاری انسان است و طرف دیگر کمال واقعی و عینی اوست، می گوییم هر کاری که به کمال مطلوب انسان منتهی شده و در خدمت رسیدن به آن قرار گیرد، خوب و هر کاری که انسان را از آن دور سازد، بد است. از این رو خوبی یا بدی فعل اختیاری انسان پس از تأمل عقلانی با سنجش و مقایسه میان آن رفتار و کمال مطلوب به دست آمده و تابع میل و سلیقه و قرارداد ما نیست.
تا این جا، هر چند معیار تشخیص خوب و بد، عقل شناخته شد اما از آنجا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است، چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله می داند و...
خلاصه تضمینی وجود ندارد که عقل انسان کمال مطلوب را درست شناخته یا پیوند میان افعال اختیاری آدمی با آن را درست درک کند یعنی به درستی بداند که فلان کار خاص چه تأثیری در رسیدن به کمال مطلوبش دارد؟ آیا او را به آن نزدیک می کند یا از آن دورتر می سازد. این است که برای دور ماندن از خطاهای احتمالی دوگانه مزبور، یعنی تشخیص هدف مطلوب و نیز راه منتهی به آن، باید به دامان شرع و پیام الهی پناه آورد[9] خلاصه آنچه عقل از رابطه بین افعال و کمال نهائی به دست می آورد یک مفاهیم کلی است که برای تعیین مصداق ها و دستور های اخلاقی چندان کارائی ندارد مثلاً با کمک عقل می فهمیم عدل خوب است یا پرستش حسن است اما عدل در هر موردی چه اقتضاء دارد و چگونه رفتاری در هر موردی عادلانه است عقل راه روشنی پیش پای ما نمی گذارد. یا عقل می گوید خداوند و صاحب نعمت را باید پرستش و ستایش کرد اما چطور و چگونه؟ اینها را دیگر عقل به تنهائی قادر به قضاوت نیست.
پس از این بیان کلی اینک به بیان هر یک از منابع یاد شده می پردازیم :
عقل
براساس آن چه بیان شد هر چند عقل برای دست یابی به نتایج درست در مورد تکالیف اخلاقی، به یاری وحی نیازمند است، ولی این به معنای بی فایده بودن عقل نیست چون عقل دارای کار کرد های مفید و متعددی است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
عقل و معنا داری گزاره های اخلاقی
در اینکه مفهوم گزاره ها همیشه در طول تاریخ ثابت و لایتغیرند یعنی حقایق اگر حقایقند برای همیشه حقیقتند و اگر نیستند برای همیشه دروغ هستند؛ و یا این که معنای آن ها عوض می شود؛ یعنی یک قضیه در طول زمان خودش تغییر می کند؛ نظر اندیشمندان مسلمان این است که گزاره های اخلاقی همواره یک مفهوم ثابت داشته و دارند؛ این یک بحث عقلی است و به طور طبیعی مرجع در شناخت این مهم که آیا مفاهیم اخلاقی مطلقند یا نسبی و یا به عبارتی ثابتند یا متغیر، عقل می باشد.
عقل پیشوانه استنتاج تمام گزاره ها است
ما از جهت معنا داری گزاره های اخلاقی و همچنین بعد از به دست آوردن یک حکم اخلاقی از کتاب و سنت، در ضرورت و وجوب عمل به آن باز به عقل نیازمندیم مثلا می گوییم؛ شرع گفته احترام به پدر و مادر واجب است وکسی که به آن ها احترام نگذارند گرفتار عذاب دنیوی و اخروی خواهد شد این یک قیاس عقلی است هر چند مقدمه آن از شرع به دست آمده است. همچنین عقل اصل التزام به اخلاق را برای ما مبرهن می سازد که اگر اخلاق نباشد جامعه و روابط اجتماعی به سردی می گراید و نمی توان زیست مسالمت آمیز و ایده آلی داشت.
بنابراین منبعیت عقل در اخلاق به این است که عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف می کند.
علاوه این که ایمان شخص مؤمن باید بر پایه شناخت عقلی واقعی و استدلال استوار باشد.[10]
قرآن
قرآن به عنوان منبع اصلی شناخت دین مطرح است در قرآن کریم این مطلب چند بار تذکر داده شده که باری تعالی خطاب به مردم می فرماید: (رسول من، به شما چیزی را آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمی توانستید به آن ها پی ببرید و به آن ها علم پیدا کنید؛ یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون)[11] خداوند تبارک و تعالی در این آیه نفرموده: (علمکم ما لم تعلموا؛ چیزی را به شما آموخت که شما نمی دانستید؛ بلکه فرموده چیزی را به شما آموخت که شما راهی برای شناخت آن نداشتید یعنی مطالبی آورد که این مطلب از دسترس اداراکات متعارف شما خارج است؛ حس بشر؛ و هم بشر، خیال بشر و عقل بشری راهی به آن ها نداشت گاهی این تعبیر در قرآن بعد از این که خداوند حکمی را بیان کرده آورده شده است یعنی ابتدا حکمی را آورده و بعد این عبارت و یا آیه ی به این مضمون که شما نمی توانستید این احکام و دستورات را با عقل خودتان درک کنید.[12] و این نشان آن است که عقل بشری قادر نیست و نبوده که تمام نیازهای انسان را جواب گو باشد و اگر کتاب های آسمانی نبود بشر با عقل خود به هیچ وجه نمی توانست به بسیاری از واقعیات دست پیدا کند.
این کتاب همچون طبیعت تکوینی بسیاری از رموز را در خود نهفته دارد ولی با این تفاوت که این جهان تشریعی است و بر خلاف جهان تکوینی زبانی هم برای بازگوئی اسرار خود دارد و سال ها است که با زبان گویای خود بشر را به بهترین راهها دعوت کرده و می کند.
بنابراین عقل ما را به قسمتی از حقایق هدایت و راهبری می کند از جمله چیزهایی که عقل ما به آن حکم می کند این است که من نسبت به درک بسیاری از چیزها ناتوانم چون مقدمات درک آن در اختیار من نیست به همین خاطر همین عقل، دست ما را در دست کتاب خالق خود می گذارد و می گوید از این جا به بعد را، گر طالبید به رهبری این کتاب پیش بروید.
خلاصه هرچند عقل در مستقلات عقلیه بایدها و نبایدها و اصول کلی اخلاق را تعریف می کند، اما برای تعیین مصداق های اخلاقی و نکات ریز و ظریف اخلاق، نیازمند قرآن و سنت هستیم.
سنت:
با وجود این که سنت نیز یکی از منابع شناخت دین و از جمله اخلاق است ولی باید توجه داشت که سنت در حقیقت تفسیر و شرح قرآن است؛ چه این سنت اقوال و سخنان معصومان باشد و چه افعال و رفتار آن بزرگواران؛ سنت در هر حال بیانگر مفاد آیات قرآن و توضیح و شرح آیات است چون قرآن بر جامعیت خود شهادت داده است که آنچه بشر تا روز قیامت به آن نیاز داشته من بیان کرده ام[13] ؛
البته باید برای بهره بردای از این منبع عظیم تشریعی و برای استخراج قوانین آن روش شناخت آن را داشته باشیم.
قوانین چگونگی استفاده و بهره برداری از قرآن را باید در سنت جستجو کرد.
بدون تردید قرآن بدون سنت برای سعادت بشر کافی نخواهد بود؛ چون اولا قرآن سرشار از قوانین کلی است و چگونگی استفاده و بهره برداری از قرآن را باید در سنت جستجو کرد. و ثانیا: تنها قانون خوب نمی تواند تأمین کننده سعادت باشد بلکه اجراء دقیق و ماهرانه را هم می طلبد، به نظر می رسد معرفی پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع)، در قرآن به عنوان اسوه اشاره ای دقیق به این مطلب باشد که قانون عالی نیازمند مجری فهیم و دقیق است؛ قانون تا متلبس به عمل نشده کسی از شیرینی و ارزش آن اطلاع ندارد ولی وقتی مجریان آن با درک درست از قانون و موقعیت قانون، آن را به نحو احسن در جامعه پیاده کردند و همه به چشم خود شاهد ثمرات مبارک آن بودند آن وقت همه به بزرگی و ظرافت آن پی خواهند برد
شهود
راه اشراق و شهود راه سومی است که در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد؛ تو گویی ظاهر بینان به کمک حس، متفکران به مدد استدلال و روشن بینان به یاری الهام و اشراق از جهان بالا به کشف حقایق می پردازند. [14]
شهود یک واقعیت شناسی نوری است که امکان آن از نظر علم و دانش قابل انکار نیست، به عبارتی جنبه های تجربی به وسیله حواس و جنبه های عقلانی به واسطه اندیشه منطقی و ریاضی و جنبه های ماورای حس و استدلال با الهام و اشراق شناخته می شود.
در میان دانشمندان غربی (الکسیس کارل) از جمله افرادی است که برای شهود ارزش خاصی قائل شده است او می نویسد: به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست، و نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون اشراق برخور دارند. با اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است می یابند و روابط مجهول بین قضایا که ظاهراً با هم ارتباط ندارند را می بینند و گره از مجهولات را به فراست در می یابند، به این ترتیب گاهی شناسایی دنیای خارج و از جمله اصول اخلاقی از راه های دیگری به جز عقل، وحی و ... برای ما میسر است.
امروزه علم (متافیزیک) عهده دار مطالعه چنین زوایای از وجود و روح آدمی است و به خصوص جنبه ای از وجود انسانی که هنوز خوب شناخته نشده است مطالعه می کند یعنی علت روشن بینی فوق العاده برخی ها را برای ما مدلل می سازد [15] .
این حقیقت که گاهی یک رشته حقایق و امور پنهان از حس به ضمیر انسانی القاء و الهام می شود و چنان فضای ذهن انسان روشن می گردد که انسان یقین پیدا می کند که آنچه را دریافته است صحیح و قطعی است یعنی واقعیت شیء کشف شده را می بیند، واقع چنان بر او مشهود است که برای انسان هیچ جای تردید باقی نمی ماند.
البته از آنجا که آنچه برای انسان کشف می شود تنها گوشه ی از واقعیت و چه بسا به خاطر تنگناهای روحی و پندارها و باورهای اشتباه شاید ماهیت شیء کشف شده را خوب نتوانیم درک کنیم به عبارتی ماهیت شیء الهام شده در روح و ذهن ما اثر معکوس داشته باشد، به همین جهت باید توجه نمود که در علم شهودی و یافته های درونی نیز، امکان خطا و کذب وجود دارد؛ از این رو، پی بردن به صدق و کذب مکاشفات و دریافت هائی که صدقشان ضروری نباشد، نیازمند معیار و بررسی خاص خود می باشد.[16]
شهود آنچنان که در مکاتب غربی مانند مکتب (توماس رید)[17] یا کسانی مثل (آکویناس و آگوستین)[18] مطرح است در مکتب اخلاقی ما طرح نشده است. ما شهود را در علم عرفان مورد بحث و بررسی قرار می دهیم و آن را یکی از مسائل آن علم می دانیم.
به هر حال می توانیم از طریق تهذیب نفس و شهود به معنایی که در عرفان اسلامی آمده است، مفاهیم اخلاقی را کشف و شهود کنیم مثلاً انسانی با چشم دل، خود را و همه موجودات عالم را نیازمند و فقر محض می یابد.
خدای متعال در مورد انسان های که با اخلاص و با تکیه بر دین او در پی شناخت بیشتر اویند می فرماید: آنان که در خصوص ما مجاهدت نمایند، البته آن ها را به راه های خود هدایت می کنیم و البته خداوند با نیکوکاران است. [19]
و پیغمبر اکرم (ص) می فرماید: (هر کس به آنچه که می داند عمل کند خداوند علم آنچه را که نمی داند به او روزی می دهد)[20]
برای اینکه این مسأله خوب تبیین شود به اجمال اشاره ای کلی به عرفان اسلامی می افکنیم، عرفان اسلامی به دو بخش عملی و نظری تقسیم می شود؛ عرفان نظری در مورد تفسر هستی یعنی خدا، جهان و انسان می پردازد و زمینه ها و مسائل نظری و علمی این موارد را مورد بحث قرار می دهد. عرفان از این جهت مانند فلسفه است. بخش دیگر آن، عرفان عملی است و مانند اخلاق است ومی خواهد انسان را تغییر دهد و به جلو ببرد؛ بخش عملی عرفان توضیح می دهد برای اینکه انسان به قله رفیع انسانیت یعنی توحید برسد، باید بداند از کجا آغاز و چه منازلی را به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می دهد و چه وادراتی به او وارد می شود و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً این راه را طی کرده واز رسم و راه منزل ها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه را او نباشد خطر گمراهی در کمین اوست.
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی[21]
نتیجه این که؛ اخلاق در سه حوزه ی: 1- معنا بخشی، 2- استخراج و استنباط احکام گزاره های اخلاقی، 3- درک واقعیت اعمال و کمک در ضمانت اجرایی، به منابع یاد شده نیازمند است. گرچه ممکن است این نیازمندی به هر یک از منابع متفاوت باشد یعنی؛ در هر سه حوزه به یک منبعی احتیاج داشته باشد اما نیازمندی آن به منبع دیگر فقط در یک یا دو حوزه ی خاص، باشد.
پی نوشتها:
[1] استاد هادوی تهرانی، باورها و پرسش ها، قم، خانه خرد، ص 95.
[2] زابینه اشمیتکه، اندیشه های کلامی علامه حلی، ترجمه احمد نمایی، ص 116، بنیاد پژوهش های اسلامی رضوی، 1378).
[3] عباس مرتضوی، علم و عقل از دیدگاه مکتب تفکیک، ص 189، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1381).
[4] همان.
[5] محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 4 و 5) راه و راهنماشناسی (، ص 10، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382).
[6] همان، ص 11.
[7] همان، ص 15.
[8] نساء، آیه 165.
[9] محمد تقی مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 80- 82، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381).
[10] مارتین مکدرموت، اندیشه های کلامی شیخ مفید، ص 71، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شعبه دانشگاه تهران، 1363).
[11] بقره، 151.
[12] هادوی تهرانی، باورها و پرسشها، قم، خانه خرد، چاپ سوم 1382ص 48.
[13] " و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی "؛ نحل، 89.
[14] انسان موجود ناشناخته ص 135 تا ص 137 به نقل جعفر سبحانی آگاهی سوم ص 50.
[15] همان.
[16] آیت الله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، قم، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم، 1372، ص 137.
[17] شهریاری ، حمید ، فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مک اینتاید، تهران، سمت چاپ اول 1385 ص 215.
[18] همان ص 155 و ص 156.
[19] عنکبوت، 69.
[20] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 164؛ علامه مجلسی، بحارالانوار ج 2، ص 30، و ج 65، ص 312.
[21] برای آگاهی بیشتر، نک: مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، تهران، چاپ سیزدهم، 73 ج 2 ص 85 تا ص 87.

منبع: http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین