در مورد عصمت انبیای الهی توضیح دهید؟ چرا برخی آیات، با عصمت آنان منافات دارند؟
برای پاسخ دادن به سؤال مذکور، در ابتدا معنای "عصمت" را بررسی می‌نماییم. علامه‌ی طباطبائی (‌قدس سره) می‌فرماید: "مقصود ما از عصمت، وجود چیزی است در فرد معصوم که از وقوع وی در اموری که جایز نیست، مانند خطا یا معصیت، جلوگیری می‌نماید."[1] فاضل مقداد از متکلمان بزرگ شیعه، تعریف کامل‌تری ارایه می‌کند: "عصمت، لطفی است که خداوند متعال در شخص مکلف انجام می‌دهد به گونه‌ای که با وجود آن، برای ترک طاعت یا انجام معصیت داعی ندارد، با اینکه بر آن قادر است. و این لطف با پیدایش ملکه‌ای برای آن مکلف که مانع از ارتکاب معاصی است، حاصل می‌شود. افزون بر این، وی، نسبت به ثواب طاعت و عقاب معصیت، عالم است و از مواخذه بر ترک اولی و یا فعلی که فراموش کند، می‌ترسد."[2] نکته‌ای که لازم است بدان توجه شود، این است که: "عصمت" هیچ گاه فرد معصوم را مجبور بر فعل طاعت یا ترک معصیت نمی‌کند و چنین نیست که معصوم، بر انجام گناه، قدرت نداشته و اختیار از او سلب شده باشد، بلکه ایمان کامل و علم و تقوای در حد اعلا، و به تعبیری، استشعار به عظمت خداوند متعال و توجه به جمال و کمال او، مانع از این می‌شود که معصوم گرفتار معصیت گردد و یا از طاعت خدا سرباز زند. اضافه بر آن، در مورد انبیا و ائمه‌ی اطهار (ع) روایاتی وجود دارد دالّ بر این که ایشان مؤید به تأییدات الاهی هستند و خدا آنان را به وسیله‌ی روح القدس و روح الایمان و روح القوة و روح الشهوة و روح المدرج، تأیید و تسدید و تقویت می‌نماید.[3] دلیل عصمت انبیا: قبل از تمسک به ظاهر آیات قرآن، توجه به این نکته ضروری خواهد بود که چون بین عقل و وحی تنافی وجود ندارد، لازم است آیات به گونه‌ای معنا شود که با حکم قاطع عقل، تعارض نداشته باشند. در خصوص عصمت انبیا، تنها یک دلیل عقلی را ذکر می‌کنیم. محقق طوسی (‌ره) با عبارتی موجز می‌فرماید: "عصمت برای نبی لازم است تا اطمینان به وی حاصل شود و در نتیجه، غرض حاصل گردد"[4]. بنابراین، لزوم عصمت انبیا به دلیل وثوق به انبیا است. برخی از محققان دلیل عصمت انبیا را چنین می‌فرمایند: "وقتی وجود خداوند - با همه صفات جمال و جلال او - ثابت شد و وحی ممکن و نبوت عامه اثبات گردید، مطلب دیگری که عقل به آن حکم خواهد کرد، لزوم عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحی می‌باشد، یعنی خدایی که برای هدایت بندگان، پیامبری را بر می‌گزیند، ضرورتاً پیامبری که از هر گونه سهو و نسیان - چه رسد به عصیان - در دریافت و ابلاغ وحی معصوم باشد، خواهد فرستاد؛ زیرا در غیر این صورت با حکمت نبوت و انزال کتب و ارسال رسل - که ریشه در حکمت آفرینش دارد - سازگار نخواهد بود. حکمت برانگیختن رسولان، هدایت ناس است و راهنمایی مردم در صورتی حاصل می‌شود که پیام آور خدا از خطا و سهو و نسیان در دریافت و رساندن وحی معصوم باشد. این اصل کلامی ریشه در صفات الاهی، از جمله علم و قدرت و حکمت آفرینش، حکمت تشریع، و بالاخره تنزه خداوند از هرگونه قبح، ظلم و عبث دارد. اگر رسولی در دریافت یا رساندن وحی خطا کند، جهل یا عجز و یا ناشایستگی در کار ربوبی را نشان خواهد داد، بلکه اگر پیامبری ضرورتاً معصوم نباشد، یا در هدایت وی اشتباه عمدی یا سهوی رخ خواهد داد و یا لااقل، امت اعتماد لازم بر خصوص پیامبری او، یا الاهی بودن همه‌ی تکلیف و پیام هایش نخواهند داشت. در قسم اوّل، اغرا به جهل و گمراهی مردم و در صورت دوم، لغو و عبث لازم می‌آید و ساحت مقدس ربوبی از هر دو امر منزه است.[5]" تا کنون، تعریف عصمت بازگو گردید، و راز عصمت انبیا نیز روشن شد و برخی از ادله‌ی عقلی بر وجود و لزوم ملکه‌ی عصمت در انبیا نیز بررسی گردید. در ادامه، طی دو بخش به بررسی آیات قرآنی می‌پردازیم: بخش اوّل، آیاتی که بیانگر عصمت انبیا می‌باشند. بخش دوم، آیاتی که در ظاهر با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند. و در پایان، نتیجه‌ی پاسخ روشن خواهد شد. بخش اوّل: آیاتی که دلالت بر عصمت انبیا دارند: در قرآن، آیات بسیاری وجود دارد که دلالت بر وجود ملکه‌ای به نام "عصمت" در انبیا دارند هرچند که واژه‌ی "عصمت" در آنها نیامده است. اما معنا و مفهوم و یا لوازم آن ملکه را از آیات قرآن می‌توان استفاده نمود. این آیات در چند دسته قابل بررسی است. دسته‌ی اوّل: آیاتی که انبیا (ع) را از مخلصان می‌شمارند. و مخلصان، کسانی هستند که دست اغوای شیطان از دامان آنان کوتاه است. در نتیجه، باید معصوم باشند. در سوره‌ی مبارکه ی "صاد" می‌فرماید: "و به خاطر بیاور بندگان ما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دست‌ها و چشم‌ها. ما آنها را خالص کردیم به خلوص ویژه‌ای، و آن یادآوری سرای آخرت بود. و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند. و به خاطر بیاور اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه از نیکان بودند"[6] در این آیات، نام عده‌ای از انبیا، که از "مخلصان" و از "اصفیا" هستند، به عنوان نمونه، ذکر شده است. و مخلصان کسانی هستند که در تیررس شیطان قرار نمی‌گیرند. چنان که قرآن، از قول شیطان، می‌فرماید: "به عزتت قسم که آنها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگانت را که مخلصان از ایشانند"[7] و نیز: "و بی گمان آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگانت را که مخلصان از ایشانند".[8] دسته‌ی دوم: آیاتی که بیانگر وجود "هدایت الاهی" در انبیا می‌باشد. مانند:"و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از آن هدایت کردیم و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) این گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. و همچنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را، همه از صالحان بودند. و از پدران و فرزندان و برادران آنها برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خدا است... اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن و بگو: در برابر این رسالت پاداش از شما نمی‌طلبم. این رسالت چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست."[9] این آیات دلالت بر این دارند که انبیا، هدایت الاهی یافته‌اند. و در سوره‌ی زمر می‌فرماید: "و کسی را که خدا هدایتش کرده باشد گمراه کننده‌ای برای وی نخواهد بود"[10] پس کسی که تحت هدایت الاهی قرار گیرد، هرگز گمراه نخواهد شد و چون گناه و معصیت یک نوع گمراهی است، پس می‌توان نتیجه گرفت که انبیای الاهی معصوم هستند. این که در آیات فوق، انبیا جزء برگزیدگان بر شمرده شده‌اند، دلیل دیگری بر عصمت انبیا می‌باشد؛ زیرا آنان برگزیده شده‌اند تا دیگران را هدایت کنند، پس مسلماً خودشان هدایت یافته و معصوم اند. علاوه بر این که در آیه‌ی اخیر، خداوند به پیامبر اکرم (ص) امر می‌کند که به هدایت آنها اقتدا کند و مسلّم است که اقتدا کردن پیامبر خاتم، با آن جلالت قدر و مقام، به پیامبران دیگر، بر عصمت ایشان دلالت دارد و الاّ اقتدا نمودن بدون قید و شرط به کسی که معصوم نیست چه بسا به گمراهی بیانجامد. دسته‌ی سوم: آیاتی که مسلمانان را به اطاعت از پیامبر (ص) و اقتدای به او دعوت می‌نماید. مانند:"بگو اگر خدا را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خدا آمرزنده‌ی مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده‌ی او اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنید خداوند کافران را دوست نمی‌دارد."[11] یا در سوره‌ی نساء، می‌فرماید: "و کسی که پیامبر (ص) را اطاعت نماید همانا خداوند را اطاعت نموده است"[12]. آیات دیگری هم وجود دارد که بر اطاعت بدون قید و شرط از رسول خدا دلالت دارند و اگر اطاعت فردی بدون قید و شرط واجب باشد، نشانگر عصمت اوست و از گمراهی و زلل باید در امان باشد و الاّ، موجب گمراهی دیگران خواهد شد. غیر از این سه دسته، آیات دیگری هم وجود دارد که بر عصمت پیامبران یا شخص پیامبر اسلام (ص) در ابلاغ وحی، دلالت می‌کنند، که به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود: آیه‌ی اوّل: "دانای غیب او است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است[13]." آیه‌ی دوم: "انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً".[14] اراده‌ی خدا در این آیه، اراده‌ی تکوینی است و نه تشریعی[15]؛ و چون اراده‌ی الاهی تخلف‌ناپذیر است، روشن می‌شود که اراده‌ی قطعی خداوند بر این تعلق گرفته است که اهل بیت از هرگونه رجس و پلیدی و گناه پاک باشند که همان مقام عصمت است. در این که اهل بیت چه کسانی هستند، فعلاً محل بحث ما نیست؛[16] اما مسلماً پیامبر خاتم (ص) در میان آنان می‌باشد. هدف ما نیز اثبات عصمت انبیا از طریق آیات قرآن است. پس به طور یقین، آیه بیانگر عصمت پیامبر اسلام (ص) از هرگونه گناه و آلودگی است و با ضمیمه‌ی "عدم القول بالفصل" عصمت کلیه‌ی انبیا ثابت می‌شود. به بیان دیگر در مورد عصمت انبیا بیشتر از دو قول وجود ندارد: یکی وجود عصمت و دیگری، عدم وجود عصمت. قول سومی که بیانگر تفصیل باشد و عصمت را در برخی، مثلاً پیامبر خاتم (ص)، اثبات و در دیگر انبیا نفی نماید، وجود ندارد. پس اگر ما عصمت پیامبر (ص) را ثابت کردیم، لازمه‌اش معصوم بودن سایر انبیا نیز هست. بخش دوم، آیاتی که ظاهراً با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند: در قرآن مجید، آیاتی وجود دارد که ظاهرشان با عصمت انبیا ناسازگار است. ولی باید توجه داشت وقتی که عصمت انبیا به دلیل عقلی ثابت شد، باید در معنای آیه‌ای که با دلیل عقلی منافات دارد، دقت کرده و در فهم مراد حقیقی آیه تلاش نمود. بدیهی است که بررسی تمام آیات نیاز به مجال وسیعی دارد و به کتاب‌های تفسیری مفصل باید مراجعه شود. لکن در حدّ پاسخ به سؤال مطرح شده، بعضی از این آیات بررسی می‌شود: 1. سوره‌ی زمر: "به تو و همه‌ی پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی تمام اعمالت تباه خواهد شد و از زیان کاران خواهی بود، بلکه تنها خدا را عبادت کن و از شکرگزاران باش."[17] ممکن است توهم شود که امکان مشرک شدن برای انبیا هم وجود دارد و راه شرک بر روی آنان نیز باز است والاّ، این آیه آنان را بر حذر نمی‌داشت. پاسخ: انبیا، قدرت و اختیار مشرک شدن را دارند، زیرا چنان که گفتیم عصمت به معنای سلب اختیار و قدرت بر شرک یا گناه نیست، ولی هرگز مشرک نخواهند شد؛ زیرا بالا بودن سطح معرفت آنها و ارتباط مستقیم و مستمرشان با مبدأ وحی، از این که یک لحظه هم فکر شرک را به مخیلّه‌ی خود راه دهند، مانع می‌شود. پس اوّلاً: مفاد آیه‌ی فوق یک جمله‌ی شرطیه است که دلالت بر وقوع "تالی" در صورت واقع شدن "مقدّم" دارد، نه این که دلالت بر واقع شدن فعل داشته باشد. ثانیاً: مقصود آیه، بیان خطر شرک است و می‌فهماند که شرک از هیچ کس حتی پیامبران قابل قبول نیست. در واقع با این تعبیر، تکلیف سایر مؤمنان را روشن می‌نماید. چنان که در زبان عربی ضرب المثلی است که می‌گوید: "وایاک اعنی واسمعی یا جارة"[18]. یا در فارسی که "به در می‌گوید تا دیوار بشنود". نیز از حضرت امام رضا (ع) نقل شده است که فرمود:"منظور از این گونه آیات، امّت است، هرچند که مخاطب رسول خدا (ص) باشد."[19] نظیر آیه‌ی فوق، آیه‌ی دیگری است که می‌فرماید: "هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد تا از آیین آنان پیروی کنی. بگو هدایت الاهی تنها هدایت است و اگر از هوی و هوس‌های آنان پیروی کنی، بعد از آن که آگاه شده‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود."[20] اگر سؤال شود: آیا پیامبر (ص) با آن مقام عصمت، ممکن است از هوی و هوس‌های یهود پیروی نماید؟ جواب این است که: اوّلاً، بیان فوق، یک جمله‌ی شرطیه است و جمله‌ی شرطیه دلالت بر وقوع ندارد. ثانیاً: معصوم بودن پیامبر، گناه را بر او محال نمی‌کند. هر چند که علم و تقوی و ایمان پیامبر در حدی است که سراغ گناه نمی‌رود. ثالثاً: ممکن است این خطاب متوجه همه‌ی مردم باشد. 2. سوره‌ی حج، "هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هرگاه آرزو می‌کرد، شیطان القائاتی در آن می‌کرد، اما خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد، سپس آیات خود را استحکام می‌بخشید و خداوند علیم و حکیم است. هدف این بود که بدانند این حقی است از سوی پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دل‌هایشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به سوی صراط مستقیم هدایت می‌کند."[21] این آیات از مهم ترین دستاویزهای قایلان به عدم عصمت انبیا می‌باشد. مستشرقان نیز برای تشکیک در صدق وحی، این آیات را مطرح کرده‌اند و گویا القای شیطان در آرزوهای پیامبران را به معنای دخالت شیطان در کار وحی گرفته‌اند و در حقیقت می‌خواهند عصمت پیامبران را در تلقی و ابلاغ وحی نفی نمایند.[22] یا منظور آنان این است که شیطان در قلوب پیامبران وسوسه کرده و عزم ایشان را سست می‌نماید تا دست از هدایت قومشان برداشته و آنان را قومی غیر قابل هدایت بدانند،[23] در حالی که مسلماً منظور آیه چنین معنایی نیست. چنان که خداوند صریحاً القائات را از ساحت مقدس انبیا و حتی بندگان شایسته، نفی می‌نماید.[24] بنابراین، تفسیر صحیح آیات فوق به شرح زیر است: در هر برهه‌ای که پیامبران برای هدایت بشر ارسال می‌شدند تا آیات الاهی را برای مردم بیان کنند، همیشه شیطان‌هایی از جن و انس قصد داشتند مزاحم دعوت آنان شوند و مطالبی را برای انحراف مردم القا کنند تا اثرات هدایت بخش تبلیغ پیامبران را خنثی نمایند. آنها می‌خواستند مردم را گمراه کنند و به مخالفت با انبیا برانگیزانند؛[25] چنان که خداوند می‌فرماید: "به ایشان وعده می‌دهد و آرزوها را نشانشان می‌دهد و شیطان جز گمراهی وعده‌ای به ایشان نخواهد داد."[26] در این آیات خداوند می‌فرماید: ما هم در مقابل این فعالیت‌های شیطانی دست بسته نیستیم و به یاری پیامبران و مؤمنان می‌شتابیم و آنان را غلبه می‌دهیم. 3. آیات مربوط به حضرت آدم (ع) که در چندین مورد ذکر شده است. از جمله: آیات 37 و 35 سوره‌ی بقره و آیات 24 و 19 سوره‌ی اعراف و آیات 115 الی 123 سوره‌ی طه؛ که ظاهر آنها بر فریب خوردن آدم از شیطان و عصیان و گمراهی او دلالت می‌کند و در نتیجه بیانگر عدم عصمت او است! پاسخ به این شبهه از چند طریق امکان‌پذیر است: اوّلاً، نهی در آیات، نهی ارشادی است و نه مولوی و تحریمی، و زبان این نهی، زبان ناصح مشفق است که از عاقبت عمل خبر می‌دهد، و عدم انجام امر ارشادی و یا ارتکاب نهی ارشادی، خللی به عصمت وارد نمی‌سازد. ثانیاً، با فرض این که امر و نهی در آیات، مولوی باشد، غیر الزامی و تنزیهی هستند که از آن به ترک اولی تعبیر می‌شود و ارتکاب آن، گناه مطلق مصطلح شمرده نشده، بلکه گناه نسبی محسوب می‌گردد؛ یعنی شایسته نبود چنین عملی از چنان شخصی صادر شود و به قول مشهور "حسنات الابرار سیئات المقربین.[27]" ثالثاً، آنچه که مخالف مقام عصمت است، عصیان یک انسان مکلّف می‌باشد، در حالی که حضرت آدم (ع) در زمان و مکانی بوده که عالم تبلیغ و تشریع و تکلیف نبوده است، بلکه بعد از هبوط و سکونت بر روی زمین و تشریع شرایع و انزال کتب، تکلیف الاهی شروع شده است. پس مخالفت‌های قبل از شریعت نمی‌تواند ناقض مقام عصمت باشد.[28] از سوی دیگر شاید بتوان گفت: مراد از آدم، در آیات، مقام آدمیت و بشریت باشد؛ نه شخص آدم ابوالبشر که از انبیا و اصفیای الاهی گردید. علاوه بر این که اگر مراد، آدم ابوالبشر باشد، ظاهر آیات این است که پیامبری را بعد از "توبه" به او دادند؛ نه قبل از آن. پس اگر کسی بر این عقیده باشد که پیامبران در زمان رسالتشان مصون از گناه و اشتباه هستند، ضرری به عصمت وارد نمی‌شود. مگر این که نظر او این باشد که معصومان از بدو تولد می‌بایست دارای عصمت باشند.[29] 4. آیات مربوط به سایر انبیا: این آیات موهم این معنا هستند که بعضی از پیامبران دچار خطا یا گناهی شده و یا اعتراف به اشتباه خود کرده‌اند که مخلّ به مقام عصمت است. این آیات در مورد حضرت نوح، ابراهیم، یوسف، موسی، داود، سلیمان، ایوب و یونس(علیهم السلام) است. اما بررسی آنها فرصت فراوانی می‌طلبد. از این روی علاقمه ندان می‌توانند به کتاب‌های تفسیر مراجعه نمایند. 5. آیاتی که مربوط به عصمت شخص حضرت خاتم الانبیا، نبّی مکرم اسلام (ص) می‌باشد و دستاویز مخالفان قرار گرفته است. از جمله، آیات سوره‌ی فتح است که می‌فرماید: "انا فتحنالک فتحاً مبیناً. لیغفرلک اللَّه ماتقدم من ذنبک وماتأخر و یتّم نعمته علیک و یهدیک صراطاً مستقیماً".[30] ظاهر آیات بر این دلالت دارد که پیامبر (ص) گناهانی داشته و خواهد داشت و خداوند به وسیله‌ی صلح حدیبیه و فتحی که برای او حاصل شد، آنها را می‌آمرزد. جواب این است که: اوّلاً، "ذنب" و "غفران" در آیه‌ی مذکور در معنای لغوی خود به کار رفته‌اند. "ذنب" در لغت به معنای آثار شوم و تبعات عمل و "غفران" به معنای ستر و پوشاندن است. در نتیجه، معنای آیه این خواهد بود: ما به تو فتحی عنایت کردیم تا به وسیله‌ی آن عواقب کار رسالت تو پوشش داده شود. توضیح آن که: مشرکان مکه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنیات نادرستی درباره‌ی اسلام و شخص پیامبر (ص) داشتند که پیروزی‌های بعد به همه‌ی آنها خط بطلان کشید و تبعات دعوت پیامبر هم که در آغاز، زندگی مشرکان را از هم پاشیده بود، به وسیله‌ی پیروزی وی، کم کم به دست فراموشی سپرده شد.[31] با این وصف "ذنب" و "غفران" در این آیه، در معنای اصطلاحی خود به کار نرفته‌اند. بنابراین هیچ منافاتی با مقام عصمت نخواهند داشت. ثانیاً، به فرض که "ذنب و غفران" در معنای اصطلاحی خود به کار رفته باشند، مقصود، عملی است که از نظر مشرکان گناه بوده و خلاف قانون آنان باشد، نه مخالفت با قانون الاهی؛ تا این که تنافی با مقام عصمت داشته باشد.[32] نظیر آیه‌ی فوق، آیه‌ی 43 سوره ی توبه است که می‌فرماید: "عفااللَّه عنک لمِ أذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین"[33]. که عده‌ای عفو و بخشش خداوند را دلیل بر وجود گناه برای پیامبر (ص) گرفته و پیامبر (ص) را غیر معصوم پنداشته‌اند. پاسخ این است که: جمله‌ی "عفاالله عنک" یک جمله‌ی خبریه است که اراده‌ی انشا از آن شده است و در حقیقت، دعا و تقدیر و تکریم نسبت به ساحت پیامبر (ص) می‌باشد، مانند "ایدک اللَّه" و "رحمک اللَّه" و امثال آن. در نتیجه هیچ منافاتی با مقام عصمت ندارد. و به تعبیر استاد علامه‌ی طباطبائی (قدس سره) معنایی که مخالفان از آیه ارایه داده‌اند در حقیقت، بازی با کلام خداوند است و نشان از این دارد که معانی آیات را درست نمی‌فهمند.[34] یا به تعبیر دیگر، با "الفبای" قرآن آشنا نیستند.[35] در مورد آیات دیگر که در ظاهر منافی با مقام عصمت پیامبر اسلام (ص) است، بحث جداگانه‌ای مطرح ننموده و مطالب ارایه شده کافی به نظر می‌رسد. اما این که چرا در قرآن این گونه آیات هست و چرا خداوند با پیامبرانش این گونه سخن می‌گوید (احیاناً با لحن تند) به این دلیل است که: پیامبران با همه‌ی علّو مقام و شأن و عصمتی که دارند، مانند دیگران انسان‌هایی هستند که دارای شهوت و غضب و غرایز و امیال نفسانی بوده و نیازمند راهنمایی و ارشاد الاهی می‌باشند و اگر لحظه‌ای به خود واگذار شوند، هلاک خواهند شد و برای چنین اشخاص مهمی که رهبری جامعه را به عهده دارند، یک لحظه غفلت یا ضعف و سستی در کار رسالت، گناهی بزرگ محسوب می‌شود. لذا چنین تعبیرات شدیدی در مورد آنان بیان شده، کمااین که هیچ گاه مستغنی از دعا و آمرزش و عفو الاهی نیستند.[36] نتیجه: اوّلاً، با وجود دلایل عقلی و نقلی، باید از ظواهر آیاتی که با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند، دست کشید. ثانیاً، بسیاری از آیات فوق اگر درست معنا شوند، منافاتی با مقام عصمت انبیا ندارند. ثالثاً، آیات زیادی در قرآن هست که دلالت بر وجود و لزوم عصمت در انبیا دارد که نمونه‌هایی از آنها ذکر گردید. منابع: جهت مطالعه‌ی بیشتر: 1. آیت اللَّه جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج 4 و 5. 2. علامه‌ی طباطبائی، تفسیر المیزان، ذیل آیات مورد بحث. 3. استاد مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2. 4. آیت اللَّه مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث. پی نوشتها: [1] علامه‌ی طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 134. [2] فاضل مقداد، ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص 310. [3] جابر جعفی از امام صادق (ع) روایت می‌کند که در تفسیر آیه‌ی "والسابقون السابقون اولئک المقربون" (واقعه، 10 و 11) فرمود: " فالسابقون هم رسل اللَّه و خاصة اللَّه من خلقه، جعل فیهم خمسة ارواح، ایدهم بروح القدس، فبه عرفوا الاشیاء وایدهم بروح الایمان، فبه خافوااللَّه عزوجلّ و ایدهم بروح القوة، فبه قدرواعلی طاعة اللَّه، و ایدهم بروح الشهوة، فبه اشتهوا طاعة اللَّه وکرهوا معصیته، وجعل فیهم روح المدرج الذی به یذهب الناس و یجیئون. کلینی، کافی، ج 1، ص 261، باب فیه ذکر الارواح التی فی الائمة، ح 1 ؛ و نیز، ر.ک: باب الروح التی یسددبها الائمة، ح 1 و 2، کافی، ج 1، ص 273، مکتبة الصدوق، قم، 1381. [4] محقق طوسی، نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، ص 155، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1375. [5] استاد هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 81، مؤسسه‌ی فرهنگی خانه خرد، قم، چاپ اول، 1377. [6] ص، 48 - 45. [7] ص، 83. [8] حجر، 40. [9] انعام، 84 - 90. [10] زمر، 37. [11] آل عمران، 32 - 31. [12] نساء، 80. [13] جن، 28 – 26؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 25، ص 141، دارالکتب الاسلامیه، قم، چاپ دهم، 1371. [14] همانا که خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد. [15] اراده‌ی تشریعی نسبت به پاکی و طهارت، فقط مربوط به اهل بیت نیست، بلکه همه بندگان را شامل می‌شود. پس اراده‌ی تشریعی با کلمه‌ی "انما" که دلالت بر حصر دارد، سازگار نمی‌باشد. [16] ر نمایه: اهل بیت (‌ع) و آیه تطهیر. [17] زمر، 65 و 66. [18] با تو هستم. همسایه تو بشنو! این ضرب المثل در جایی به کار می‌رود که خطاب اصلی متوجه کس دیگری است، ولی در ظاهر شخص دیگری را طرف خطاب قرار داده‌اند. [19] نورالثقلین، ج 4، ص 497، به نقل از تفسیر نمونه، ج 11، ص 528، دارالکتب الاسلامیة، قم. [20] بقره، 120. [21] حج، 54 - 52. [22] در بعضی از کتب اهل سنت روایت عجیبی از ابن عباس نقل شده مبنی بر این که این آیات پس از جریانی که به "افسانه‌ی غرانیق" معروف شد، نازل شده است که طی آن، شیطان در کار ابلاغ وحی دخالت نمود و آیاتی شیطانی را بر زبان پیامبر (ص) جاری ساخت؛ ر.ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 140. [23] همان. [24] همانا برای تو بر بندگان سلطنتی نیست. حجر، 42 ؛ اسراء،65. به عزتت قسم که همه بندگانت را گمراه می‌کنم. مگر بندگانت که مخلصان از ایشانند مخلصین، ص 82 و 83. تفسیر نمونه، ج 14، ص 136 ؛ استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 4، ص 442. [25] تفسیر نمونه، ج 14، ص 136؛ استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 4، ص 442. [26] نساء، 12. [27] یعنی خوبی‌های نیکان، بدی‌های مقربان محسوب می‌شود. و این مطلب در جایی به کار می‌رود که از شخصی انتظاری فوق العاده دارند. [28] ر.ک: استاد سبحانی، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 21، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1405 هق (هر سه وجه) ؛ استاد مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 188 (هر سه وجه) ؛ علامه‌ی طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 136، مؤسسه‌ی اعلمی بیروت (فقط وجه اول). [29] وعصی آدم ربه فغوی. ثم اجتباه ربه فتاب علیه وهدی". طه، 120. ظاهر کلمه‌ی "ثم" که دلالت بر بعدیت دارد می‌رساند که "عصی" قبل از "اجتباه" بوده است. [30] ما برای تو پیروزی آشکار فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند، ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند و تو را به راه راست هدایت کند. فتح، 1 و 2. (ترجمه ی، استاد مکارم شیرازی). [31] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 22، ص 21 ؛ سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 124 ؛ علامه‌ی طباطبائی، ترجمه‌ی تفسیر المیزان، ج 18، ص 204. [32] استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 125، جامعه مدرسین، قم، 1405 هق. [33] خداوند تو را ببخشد، چرا پیش از آن که راست‌گویان و دروغ گویان را بشناسی به آنها اجازه دادی. [34] علامه طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 9، ص 286. [35] استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 27. [36]همان. منبع: http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

در مورد عصمت انبیای الهی توضیح دهید؟ چرا برخی آیات، با عصمت آنان منافات دارند؟


پاسخ:

برای پاسخ دادن به سؤال مذکور، در ابتدا معنای "عصمت" را بررسی می‌نماییم. علامه‌ی طباطبائی (‌قدس سره) می‌فرماید: "مقصود ما از عصمت، وجود چیزی است در فرد معصوم که از وقوع وی در اموری که جایز نیست، مانند خطا یا معصیت، جلوگیری می‌نماید."[1]
فاضل مقداد از متکلمان بزرگ شیعه، تعریف کامل‌تری ارایه می‌کند: "عصمت، لطفی است که خداوند متعال در شخص مکلف انجام می‌دهد به گونه‌ای که با وجود آن، برای ترک طاعت یا انجام معصیت داعی ندارد، با اینکه بر آن قادر است. و این لطف با پیدایش ملکه‌ای برای آن مکلف که مانع از ارتکاب معاصی است، حاصل می‌شود. افزون بر این، وی، نسبت به ثواب طاعت و عقاب معصیت، عالم است و از مواخذه بر ترک اولی و یا فعلی که فراموش کند، می‌ترسد."[2]
نکته‌ای که لازم است بدان توجه شود، این است که: "عصمت" هیچ گاه فرد معصوم را مجبور بر فعل طاعت یا ترک معصیت نمی‌کند و چنین نیست که معصوم، بر انجام گناه، قدرت نداشته و اختیار از او سلب شده باشد، بلکه ایمان کامل و علم و تقوای در حد اعلا، و به تعبیری، استشعار به عظمت خداوند متعال و توجه به جمال و کمال او، مانع از این می‌شود که معصوم گرفتار معصیت گردد و یا از طاعت خدا سرباز زند. اضافه بر آن، در مورد انبیا و ائمه‌ی اطهار (ع) روایاتی وجود دارد دالّ بر این که ایشان مؤید به تأییدات الاهی هستند و خدا آنان را به وسیله‌ی روح القدس و روح الایمان و روح القوة و روح الشهوة و روح المدرج، تأیید و تسدید و تقویت می‌نماید.[3]
دلیل عصمت انبیا: قبل از تمسک به ظاهر آیات قرآن، توجه به این نکته ضروری خواهد بود که چون بین عقل و وحی تنافی وجود ندارد، لازم است آیات به گونه‌ای معنا شود که با حکم قاطع عقل، تعارض نداشته باشند.
در خصوص عصمت انبیا، تنها یک دلیل عقلی را ذکر می‌کنیم. محقق طوسی (‌ره) با عبارتی موجز می‌فرماید: "عصمت برای نبی لازم است تا اطمینان به وی حاصل شود و در نتیجه، غرض حاصل گردد"[4]. بنابراین، لزوم عصمت انبیا به دلیل وثوق به انبیا است.
برخی از محققان دلیل عصمت انبیا را چنین می‌فرمایند: "وقتی وجود خداوند - با همه صفات جمال و جلال او - ثابت شد و وحی ممکن و نبوت عامه اثبات گردید، مطلب دیگری که عقل به آن حکم خواهد کرد، لزوم عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحی می‌باشد، یعنی خدایی که برای هدایت بندگان، پیامبری را بر می‌گزیند، ضرورتاً پیامبری که از هر گونه سهو و نسیان - چه رسد به عصیان - در دریافت و ابلاغ وحی معصوم باشد، خواهد فرستاد؛ زیرا در غیر این صورت با حکمت نبوت و انزال کتب و ارسال رسل - که ریشه در حکمت آفرینش دارد - سازگار نخواهد بود. حکمت برانگیختن رسولان، هدایت ناس است و راهنمایی مردم در صورتی حاصل می‌شود که پیام آور خدا از خطا و سهو و نسیان در دریافت و رساندن وحی معصوم باشد.
این اصل کلامی ریشه در صفات الاهی، از جمله علم و قدرت و حکمت آفرینش، حکمت تشریع، و بالاخره تنزه خداوند از هرگونه قبح، ظلم و عبث دارد. اگر رسولی در دریافت یا رساندن وحی خطا کند، جهل یا عجز و یا ناشایستگی در کار ربوبی را نشان خواهد داد، بلکه اگر پیامبری ضرورتاً معصوم نباشد، یا در هدایت وی اشتباه عمدی یا سهوی رخ خواهد داد و یا لااقل، امت اعتماد لازم بر خصوص پیامبری او، یا الاهی بودن همه‌ی تکلیف و پیام هایش نخواهند داشت. در قسم اوّل، اغرا به جهل و گمراهی مردم و در صورت دوم، لغو و عبث لازم می‌آید و ساحت مقدس ربوبی از هر دو امر منزه است.[5]"
تا کنون، تعریف عصمت بازگو گردید، و راز عصمت انبیا نیز روشن شد و برخی از ادله‌ی عقلی بر وجود و لزوم ملکه‌ی عصمت در انبیا نیز بررسی گردید. در ادامه، طی دو بخش به بررسی آیات قرآنی می‌پردازیم: بخش اوّل، آیاتی که بیانگر عصمت انبیا می‌باشند. بخش دوم، آیاتی که در ظاهر با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند. و در پایان، نتیجه‌ی پاسخ روشن خواهد شد.
بخش اوّل: آیاتی که دلالت بر عصمت انبیا دارند: در قرآن، آیات بسیاری وجود دارد که دلالت بر وجود ملکه‌ای به نام "عصمت" در انبیا دارند هرچند که واژه‌ی "عصمت" در آنها نیامده است. اما معنا و مفهوم و یا لوازم آن ملکه را از آیات قرآن می‌توان استفاده نمود. این آیات در چند دسته قابل بررسی است.
دسته‌ی اوّل: آیاتی که انبیا (ع) را از مخلصان می‌شمارند. و مخلصان، کسانی هستند که دست اغوای شیطان از دامان آنان کوتاه است. در نتیجه، باید معصوم باشند.
در سوره‌ی مبارکه ی "صاد" می‌فرماید: "و به خاطر بیاور بندگان ما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دست‌ها و چشم‌ها. ما آنها را خالص کردیم به خلوص ویژه‌ای، و آن یادآوری سرای آخرت بود. و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند. و به خاطر بیاور اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه از نیکان بودند"[6]
در این آیات، نام عده‌ای از انبیا، که از "مخلصان" و از "اصفیا" هستند، به عنوان نمونه، ذکر شده است. و مخلصان کسانی هستند که در تیررس شیطان قرار نمی‌گیرند. چنان که قرآن، از قول شیطان، می‌فرماید: "به عزتت قسم که آنها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگانت را که مخلصان از ایشانند"[7] و نیز: "و بی گمان آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگانت را که مخلصان از ایشانند".[8]
دسته‌ی دوم: آیاتی که بیانگر وجود "هدایت الاهی" در انبیا می‌باشد. مانند:"و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از آن هدایت کردیم و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) این گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. و همچنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را، همه از صالحان بودند. و از پدران و فرزندان و برادران آنها برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خدا است... اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن و بگو: در برابر این رسالت پاداش از شما نمی‌طلبم. این رسالت چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست."[9]
این آیات دلالت بر این دارند که انبیا، هدایت الاهی یافته‌اند. و در سوره‌ی زمر می‌فرماید: "و کسی را که خدا هدایتش کرده باشد گمراه کننده‌ای برای وی نخواهد بود"[10] پس کسی که تحت هدایت الاهی قرار گیرد، هرگز گمراه نخواهد شد و چون گناه و معصیت یک نوع گمراهی است، پس می‌توان نتیجه گرفت که انبیای الاهی معصوم هستند.
این که در آیات فوق، انبیا جزء برگزیدگان بر شمرده شده‌اند، دلیل دیگری بر عصمت انبیا می‌باشد؛ زیرا آنان برگزیده شده‌اند تا دیگران را هدایت کنند، پس مسلماً خودشان هدایت یافته و معصوم اند. علاوه بر این که در آیه‌ی اخیر، خداوند به پیامبر اکرم (ص) امر می‌کند که به هدایت آنها اقتدا کند و مسلّم است که اقتدا کردن پیامبر خاتم، با آن جلالت قدر و مقام، به پیامبران دیگر، بر عصمت ایشان دلالت دارد و الاّ اقتدا نمودن بدون قید و شرط به کسی که معصوم نیست چه بسا به گمراهی بیانجامد.
دسته‌ی سوم: آیاتی که مسلمانان را به اطاعت از پیامبر (ص) و اقتدای به او دعوت می‌نماید. مانند:"بگو اگر خدا را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خدا آمرزنده‌ی مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده‌ی او اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنید خداوند کافران را دوست نمی‌دارد."[11]
یا در سوره‌ی نساء، می‌فرماید: "و کسی که پیامبر (ص) را اطاعت نماید همانا خداوند را اطاعت نموده است"[12].
آیات دیگری هم وجود دارد که بر اطاعت بدون قید و شرط از رسول خدا دلالت دارند و اگر اطاعت فردی بدون قید و شرط واجب باشد، نشانگر عصمت اوست و از گمراهی و زلل باید در امان باشد و الاّ، موجب گمراهی دیگران خواهد شد.
غیر از این سه دسته، آیات دیگری هم وجود دارد که بر عصمت پیامبران یا شخص پیامبر اسلام (ص) در ابلاغ وحی، دلالت می‌کنند، که به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود:
آیه‌ی اوّل: "دانای غیب او است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده است[13]."
آیه‌ی دوم: "انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً".[14] اراده‌ی خدا در این آیه، اراده‌ی تکوینی است و نه تشریعی[15]؛ و چون اراده‌ی الاهی تخلف‌ناپذیر است، روشن می‌شود که اراده‌ی قطعی خداوند بر این تعلق گرفته است که اهل بیت از هرگونه رجس و پلیدی و گناه پاک باشند که همان مقام عصمت است.
در این که اهل بیت چه کسانی هستند، فعلاً محل بحث ما نیست؛[16] اما مسلماً پیامبر خاتم (ص) در میان آنان می‌باشد. هدف ما نیز اثبات عصمت انبیا از طریق آیات قرآن است. پس به طور یقین، آیه بیانگر عصمت پیامبر اسلام (ص) از هرگونه گناه و آلودگی است و با ضمیمه‌ی "عدم القول بالفصل" عصمت کلیه‌ی انبیا ثابت می‌شود. به بیان دیگر در مورد عصمت انبیا بیشتر از دو قول وجود ندارد: یکی وجود عصمت و دیگری، عدم وجود عصمت. قول سومی که بیانگر تفصیل باشد و عصمت را در برخی، مثلاً پیامبر خاتم (ص)، اثبات و در دیگر انبیا نفی نماید، وجود ندارد. پس اگر ما عصمت پیامبر (ص) را ثابت کردیم، لازمه‌اش معصوم بودن سایر انبیا نیز هست.
بخش دوم، آیاتی که ظاهراً با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند: در قرآن مجید، آیاتی وجود دارد که ظاهرشان با عصمت انبیا ناسازگار است. ولی باید توجه داشت وقتی که عصمت انبیا به دلیل عقلی ثابت شد، باید در معنای آیه‌ای که با دلیل عقلی منافات دارد، دقت کرده و در فهم مراد حقیقی آیه تلاش نمود. بدیهی است که بررسی تمام آیات نیاز به مجال وسیعی دارد و به کتاب‌های تفسیری مفصل باید مراجعه شود. لکن در حدّ پاسخ به سؤال مطرح شده، بعضی از این آیات بررسی می‌شود:
1. سوره‌ی زمر: "به تو و همه‌ی پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی تمام اعمالت تباه خواهد شد و از زیان کاران خواهی بود، بلکه تنها خدا را عبادت کن و از شکرگزاران باش."[17]
ممکن است توهم شود که امکان مشرک شدن برای انبیا هم وجود دارد و راه شرک بر روی آنان نیز باز است والاّ، این آیه آنان را بر حذر نمی‌داشت.
پاسخ: انبیا، قدرت و اختیار مشرک شدن را دارند، زیرا چنان که گفتیم عصمت به معنای سلب اختیار و قدرت بر شرک یا گناه نیست، ولی هرگز مشرک نخواهند شد؛ زیرا بالا بودن سطح معرفت آنها و ارتباط مستقیم و مستمرشان با مبدأ وحی، از این که یک لحظه هم فکر شرک را به مخیلّه‌ی خود راه دهند، مانع می‌شود. پس اوّلاً: مفاد آیه‌ی فوق یک جمله‌ی شرطیه است که دلالت بر وقوع "تالی" در صورت واقع شدن "مقدّم" دارد، نه این که دلالت بر واقع شدن فعل داشته باشد. ثانیاً: مقصود آیه، بیان خطر شرک است و می‌فهماند که شرک از هیچ کس حتی پیامبران قابل قبول نیست. در واقع با این تعبیر، تکلیف سایر مؤمنان را روشن می‌نماید. چنان که در زبان عربی ضرب المثلی است که می‌گوید: "وایاک اعنی واسمعی یا جارة"[18]. یا در فارسی که "به در می‌گوید تا دیوار بشنود".
نیز از حضرت امام رضا (ع) نقل شده است که فرمود:"منظور از این گونه آیات، امّت است، هرچند که مخاطب رسول خدا (ص) باشد."[19]
نظیر آیه‌ی فوق، آیه‌ی دیگری است که می‌فرماید: "هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد تا از آیین آنان پیروی کنی. بگو هدایت الاهی تنها هدایت است و اگر از هوی و هوس‌های آنان پیروی کنی، بعد از آن که آگاه شده‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود."[20]
اگر سؤال شود: آیا پیامبر (ص) با آن مقام عصمت، ممکن است از هوی و هوس‌های یهود پیروی نماید؟ جواب این است که: اوّلاً، بیان فوق، یک جمله‌ی شرطیه است و جمله‌ی شرطیه دلالت بر وقوع ندارد. ثانیاً: معصوم بودن پیامبر، گناه را بر او محال نمی‌کند. هر چند که علم و تقوی و ایمان پیامبر در حدی است که سراغ گناه نمی‌رود.
ثالثاً: ممکن است این خطاب متوجه همه‌ی مردم باشد.
2. سوره‌ی حج، "هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هرگاه آرزو می‌کرد، شیطان القائاتی در آن می‌کرد، اما خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد، سپس آیات خود را استحکام می‌بخشید و خداوند علیم و حکیم است. هدف این بود که بدانند این حقی است از سوی پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دل‌هایشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به سوی صراط مستقیم هدایت می‌کند."[21]
این آیات از مهم ترین دستاویزهای قایلان به عدم عصمت انبیا می‌باشد. مستشرقان نیز برای تشکیک در صدق وحی، این آیات را مطرح کرده‌اند و گویا القای شیطان در آرزوهای پیامبران را به معنای دخالت شیطان در کار وحی گرفته‌اند و در حقیقت می‌خواهند عصمت پیامبران را در تلقی و ابلاغ وحی نفی نمایند.[22] یا منظور آنان این است که شیطان در قلوب پیامبران وسوسه کرده و عزم ایشان را سست می‌نماید تا دست از هدایت قومشان برداشته و آنان را قومی غیر قابل هدایت بدانند،[23] در حالی که مسلماً منظور آیه چنین معنایی نیست. چنان که خداوند صریحاً القائات را از ساحت مقدس انبیا و حتی بندگان شایسته، نفی می‌نماید.[24]
بنابراین، تفسیر صحیح آیات فوق به شرح زیر است: در هر برهه‌ای که پیامبران برای هدایت بشر ارسال می‌شدند تا آیات الاهی را برای مردم بیان کنند، همیشه شیطان‌هایی از جن و انس قصد داشتند مزاحم دعوت آنان شوند و مطالبی را برای انحراف مردم القا کنند تا اثرات هدایت بخش تبلیغ پیامبران را خنثی نمایند. آنها می‌خواستند مردم را گمراه کنند و به مخالفت با انبیا برانگیزانند؛[25] چنان که خداوند می‌فرماید: "به ایشان وعده می‌دهد و آرزوها را نشانشان می‌دهد و شیطان جز گمراهی وعده‌ای به ایشان نخواهد داد."[26]
در این آیات خداوند می‌فرماید: ما هم در مقابل این فعالیت‌های شیطانی دست بسته نیستیم و به یاری پیامبران و مؤمنان می‌شتابیم و آنان را غلبه می‌دهیم.
3. آیات مربوط به حضرت آدم (ع) که در چندین مورد ذکر شده است. از جمله: آیات 37 و 35 سوره‌ی بقره و آیات 24 و 19 سوره‌ی اعراف و آیات 115 الی 123 سوره‌ی طه؛ که ظاهر آنها بر فریب خوردن آدم از شیطان و عصیان و گمراهی او دلالت می‌کند و در نتیجه بیانگر عدم عصمت او است!
پاسخ به این شبهه از چند طریق امکان‌پذیر است: اوّلاً، نهی در آیات، نهی ارشادی است و نه مولوی و تحریمی، و زبان این نهی، زبان ناصح مشفق است که از عاقبت عمل خبر می‌دهد، و عدم انجام امر ارشادی و یا ارتکاب نهی ارشادی، خللی به عصمت وارد نمی‌سازد. ثانیاً، با فرض این که امر و نهی در آیات، مولوی باشد، غیر الزامی و تنزیهی هستند که از آن به ترک اولی تعبیر می‌شود و ارتکاب آن، گناه مطلق مصطلح شمرده نشده، بلکه گناه نسبی محسوب می‌گردد؛ یعنی شایسته نبود چنین عملی از چنان شخصی صادر شود و به قول مشهور "حسنات الابرار سیئات المقربین.[27]" ثالثاً، آنچه که مخالف مقام عصمت است، عصیان یک انسان مکلّف می‌باشد، در حالی که حضرت آدم (ع) در زمان و مکانی بوده که عالم تبلیغ و تشریع و تکلیف نبوده است، بلکه بعد از هبوط و سکونت بر روی زمین و تشریع شرایع و انزال کتب، تکلیف الاهی شروع شده است. پس مخالفت‌های قبل از شریعت نمی‌تواند ناقض مقام عصمت باشد.[28] از سوی دیگر شاید بتوان گفت: مراد از آدم، در آیات، مقام آدمیت و بشریت باشد؛ نه شخص آدم ابوالبشر که از انبیا و اصفیای الاهی گردید.
علاوه بر این که اگر مراد، آدم ابوالبشر باشد، ظاهر آیات این است که پیامبری را بعد از "توبه" به او دادند؛ نه قبل از آن. پس اگر کسی بر این عقیده باشد که پیامبران در زمان رسالتشان مصون از گناه و اشتباه هستند، ضرری به عصمت وارد نمی‌شود. مگر این که نظر او این باشد که معصومان از بدو تولد می‌بایست دارای عصمت باشند.[29]
4. آیات مربوط به سایر انبیا: این آیات موهم این معنا هستند که بعضی از پیامبران دچار خطا یا گناهی شده و یا اعتراف به اشتباه خود کرده‌اند که مخلّ به مقام عصمت است. این آیات در مورد حضرت نوح، ابراهیم، یوسف، موسی، داود، سلیمان، ایوب و یونس(علیهم السلام) است. اما بررسی آنها فرصت فراوانی می‌طلبد. از این روی علاقمه ندان می‌توانند به کتاب‌های تفسیر مراجعه نمایند.
5. آیاتی که مربوط به عصمت شخص حضرت خاتم الانبیا، نبّی مکرم اسلام (ص) می‌باشد و دستاویز مخالفان قرار گرفته است. از جمله، آیات سوره‌ی فتح است که می‌فرماید: "انا فتحنالک فتحاً مبیناً. لیغفرلک اللَّه ماتقدم من ذنبک وماتأخر و یتّم نعمته علیک و یهدیک صراطاً مستقیماً".[30]
ظاهر آیات بر این دلالت دارد که پیامبر (ص) گناهانی داشته و خواهد داشت و خداوند به وسیله‌ی صلح حدیبیه و فتحی که برای او حاصل شد، آنها را می‌آمرزد.
جواب این است که: اوّلاً، "ذنب" و "غفران" در آیه‌ی مذکور در معنای لغوی خود به کار رفته‌اند. "ذنب" در لغت به معنای آثار شوم و تبعات عمل و "غفران" به معنای ستر و پوشاندن است. در نتیجه، معنای آیه این خواهد بود: ما به تو فتحی عنایت کردیم تا به وسیله‌ی آن عواقب کار رسالت تو پوشش داده شود.
توضیح آن که: مشرکان مکه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، ذهنیات نادرستی درباره‌ی اسلام و شخص پیامبر (ص) داشتند که پیروزی‌های بعد به همه‌ی آنها خط بطلان کشید و تبعات دعوت پیامبر هم که در آغاز، زندگی مشرکان را از هم پاشیده بود، به وسیله‌ی پیروزی وی، کم کم به دست فراموشی سپرده شد.[31]
با این وصف "ذنب" و "غفران" در این آیه، در معنای اصطلاحی خود به کار نرفته‌اند. بنابراین هیچ منافاتی با مقام عصمت نخواهند داشت. ثانیاً، به فرض که "ذنب و غفران" در معنای اصطلاحی خود به کار رفته باشند، مقصود، عملی است که از نظر مشرکان گناه بوده و خلاف قانون آنان باشد، نه مخالفت با قانون الاهی؛ تا این که تنافی با مقام عصمت داشته باشد.[32]
نظیر آیه‌ی فوق، آیه‌ی 43 سوره ی توبه است که می‌فرماید: "عفااللَّه عنک لمِ أذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین"[33]. که عده‌ای عفو و بخشش خداوند را دلیل بر وجود گناه برای پیامبر (ص) گرفته و پیامبر (ص) را غیر معصوم پنداشته‌اند.
پاسخ این است که: جمله‌ی "عفاالله عنک" یک جمله‌ی خبریه است که اراده‌ی انشا از آن شده است و در حقیقت، دعا و تقدیر و تکریم نسبت به ساحت پیامبر (ص) می‌باشد، مانند "ایدک اللَّه" و "رحمک اللَّه" و امثال آن. در نتیجه هیچ منافاتی با مقام عصمت ندارد. و به تعبیر استاد علامه‌ی طباطبائی (قدس سره) معنایی که مخالفان از آیه ارایه داده‌اند در حقیقت، بازی با کلام خداوند است و نشان از این دارد که معانی آیات را درست نمی‌فهمند.[34] یا به تعبیر دیگر، با "الفبای" قرآن آشنا نیستند.[35]
در مورد آیات دیگر که در ظاهر منافی با مقام عصمت پیامبر اسلام (ص) است، بحث جداگانه‌ای مطرح ننموده و مطالب ارایه شده کافی به نظر می‌رسد.
اما این که چرا در قرآن این گونه آیات هست و چرا خداوند با پیامبرانش این گونه سخن می‌گوید (احیاناً با لحن تند) به این دلیل است که:
پیامبران با همه‌ی علّو مقام و شأن و عصمتی که دارند، مانند دیگران انسان‌هایی هستند که دارای شهوت و غضب و غرایز و امیال نفسانی بوده و نیازمند راهنمایی و ارشاد الاهی می‌باشند و اگر لحظه‌ای به خود واگذار شوند، هلاک خواهند شد و برای چنین اشخاص مهمی که رهبری جامعه را به عهده دارند، یک لحظه غفلت یا ضعف و سستی در کار رسالت، گناهی بزرگ محسوب می‌شود. لذا چنین تعبیرات شدیدی در مورد آنان بیان شده، کمااین که هیچ گاه مستغنی از دعا و آمرزش و عفو الاهی نیستند.[36]
نتیجه: اوّلاً، با وجود دلایل عقلی و نقلی، باید از ظواهر آیاتی که با مقام عصمت انبیا سازگار نیستند، دست کشید. ثانیاً، بسیاری از آیات فوق اگر درست معنا شوند، منافاتی با مقام عصمت انبیا ندارند. ثالثاً، آیات زیادی در قرآن هست که دلالت بر وجود و لزوم عصمت در انبیا دارد که نمونه‌هایی از آنها ذکر گردید.
منابع: جهت مطالعه‌ی بیشتر:
1. آیت اللَّه جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج 4 و 5.
2. علامه‌ی طباطبائی، تفسیر المیزان، ذیل آیات مورد بحث.
3. استاد مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2.
4. آیت اللَّه مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث.
پی نوشتها:
[1] علامه‌ی طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 134.
[2] فاضل مقداد، ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص 310.
[3] جابر جعفی از امام صادق (ع) روایت می‌کند که در تفسیر آیه‌ی "والسابقون السابقون اولئک المقربون" (واقعه، 10 و 11) فرمود: " فالسابقون هم رسل اللَّه و خاصة اللَّه من خلقه، جعل فیهم خمسة ارواح، ایدهم بروح القدس، فبه عرفوا الاشیاء وایدهم بروح الایمان، فبه خافوااللَّه عزوجلّ و ایدهم بروح القوة، فبه قدرواعلی طاعة اللَّه، و ایدهم بروح الشهوة، فبه اشتهوا طاعة اللَّه وکرهوا معصیته، وجعل فیهم روح المدرج الذی به یذهب الناس و یجیئون. کلینی، کافی، ج 1، ص 261، باب فیه ذکر الارواح التی فی الائمة، ح 1 ؛ و نیز، ر.ک: باب الروح التی یسددبها الائمة، ح 1 و 2، کافی، ج 1، ص 273، مکتبة الصدوق، قم، 1381.
[4] محقق طوسی، نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، ص 155، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1375.
[5] استاد هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 81، مؤسسه‌ی فرهنگی خانه خرد، قم، چاپ اول، 1377.
[6] ص، 48 - 45.
[7] ص، 83.
[8] حجر، 40.
[9] انعام، 84 - 90.
[10] زمر، 37.
[11] آل عمران، 32 - 31.
[12] نساء، 80.
[13] جن، 28 – 26؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 25، ص 141، دارالکتب الاسلامیه، قم، چاپ دهم، 1371.
[14] همانا که خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.
[15] اراده‌ی تشریعی نسبت به پاکی و طهارت، فقط مربوط به اهل بیت نیست، بلکه همه بندگان را شامل می‌شود. پس اراده‌ی تشریعی با کلمه‌ی "انما" که دلالت بر حصر دارد، سازگار نمی‌باشد.
[16] ر نمایه: اهل بیت (‌ع) و آیه تطهیر.
[17] زمر، 65 و 66.
[18] با تو هستم. همسایه تو بشنو! این ضرب المثل در جایی به کار می‌رود که خطاب اصلی متوجه کس دیگری است، ولی در ظاهر شخص دیگری را طرف خطاب قرار داده‌اند.
[19] نورالثقلین، ج 4، ص 497، به نقل از تفسیر نمونه، ج 11، ص 528، دارالکتب الاسلامیة، قم.
[20] بقره، 120.
[21] حج، 54 - 52.
[22] در بعضی از کتب اهل سنت روایت عجیبی از ابن عباس نقل شده مبنی بر این که این آیات پس از جریانی که به "افسانه‌ی غرانیق" معروف شد، نازل شده است که طی آن، شیطان در کار ابلاغ وحی دخالت نمود و آیاتی شیطانی را بر زبان پیامبر (ص) جاری ساخت؛ ر.ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 140.
[23] همان.
[24] همانا برای تو بر بندگان سلطنتی نیست. حجر، 42 ؛ اسراء،65. به عزتت قسم که همه بندگانت را گمراه می‌کنم. مگر بندگانت که مخلصان از ایشانند مخلصین، ص 82 و 83. تفسیر نمونه، ج 14، ص 136 ؛ استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 4، ص 442.
[25] تفسیر نمونه، ج 14، ص 136؛ استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 4، ص 442.
[26] نساء، 12.
[27] یعنی خوبی‌های نیکان، بدی‌های مقربان محسوب می‌شود. و این مطلب در جایی به کار می‌رود که از شخصی انتظاری فوق العاده دارند.
[28] ر.ک: استاد سبحانی، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 21، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1405 هق (هر سه وجه) ؛ استاد مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 188 (هر سه وجه) ؛ علامه‌ی طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 136، مؤسسه‌ی اعلمی بیروت (فقط وجه اول).
[29] وعصی آدم ربه فغوی. ثم اجتباه ربه فتاب علیه وهدی". طه، 120. ظاهر کلمه‌ی "ثم" که دلالت بر بعدیت دارد می‌رساند که "عصی" قبل از "اجتباه" بوده است.
[30] ما برای تو پیروزی آشکار فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند، ببخشد و نعمتش را بر تو تمام کند و تو را به راه راست هدایت کند. فتح، 1 و 2. (ترجمه ی، استاد مکارم شیرازی).
[31] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 22، ص 21 ؛ سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 124 ؛ علامه‌ی طباطبائی، ترجمه‌ی تفسیر المیزان، ج 18، ص 204.
[32] استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 125، جامعه مدرسین، قم، 1405 هق.
[33] خداوند تو را ببخشد، چرا پیش از آن که راست‌گویان و دروغ گویان را بشناسی به آنها اجازه دادی.
[34] علامه طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 9، ص 286.
[35] استاد سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج 5، ص 27.
[36]همان.

منبع: http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین