قضا و قدر الهی از پیچیده ترین مسائل اعتقادی به شمار می رود. دلیل اصلی پیچیدگی این مسئله، مشکل بودن فهم رابطه آن با اختیار انسان است. چگونه می توان از یک سو به قضا و قدر معتقد بود و از سوی دیگر، اراده و اختیار انسان و نقش آن را در تعیین سرنوشت خود پذیرفت؟ به همین منظور لازم است که معنای قضا و قدر به خوبی روشن شود: در لغت قضا به معنی حکم کردن،محکم و تمام کردن کاری آمده است.و قدر به معنای اندازه و مقدار است. و تقدیر چیزی، یعنی مشخص کردن انداز آن چیز،ومحدودکردن آن[1] یعنی هر فاعلی پیش از انجام هر کاری، حدود آن را تعیین می کند، خیاط پیش از آن که پارچه را ببرد و یا دست به نخ و سوزن بزند، به اندازه گیری می پردازد. اما در اصطلاح منظور از تقدیر الاهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الاهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحلۀ نهایی و حتمی می رساند.[2[ قضا و قدر الهی خود بر دو دسته تقسیم می شوند: قضا و قدر علمی و قضا و قدر عینی قضا و قدر علمی مقصود از قضای علمی آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق علل آنها آگاه است؛ یعنی خدا از ازل می داند که هر یک از اشیا در شرایط خاصی و تحت تأثیر اسباب و علل خاصی موجود می شوند. مقصود از تقدیر علمی آن است که، خداوند پیش از آفرینش هر چیزی به خصوصیات و حدود و اوصاف آن، علم دارد. بنابر این، مقصود از تقدیر علمی آن است که خداوند از ازل می داند که هر یک از مخلوقات او دارای چه ویژگی ها و اوصافی هستند.[3[ خلاصه، علم پیشین خداوند به ضرورت وجود اشیا و خصوصیات آنها، همان قضا و قدر علمی است. قضا و قدر عینی منظور از تقدیر عینی این است که، خداوند هر مخلوقی را با اندازه، شرایط، خصوصیات و توان های مخصوصی به وجود می آورد.[4[ منظور از قضای عینی آن است که، خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا می کند و از طریق نظام اسباب و علل، وجود آنها را تعیّن خارجی می بخشد.[5] و مقتضای قضای عینی خداوند این است که، وجود پدیده ها از آغاز پیدایش تا پایان عمر، بلکه از هنگام فراهم شدن مقدمات، تحت تدبیر حکیمانه خداوند و مستند به اراده ی او است قضا و قدر عینی -بر خلاف قضا و قدر علمی- بر وجود اشیا مقدّم نیست، بلکه با وجود و پیدایش اشیا مقارن و همراه است.[6[ در تقدیر عینی خداوند؛ مخلوقات به گونه ای تدبیر شده اند که دارای اندازه و شرایط خاصی مربوط به خود هستند و از آن تجاوز نمی کنند:[7] چنانکه می فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ ؛[8] البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم. به عنوان نمونه؛ تقدیر نوع انسان، این است که از مبدأ زمانی خاص، تا سرآمد معیّنی در کره ی زمین، زندگی کند و تقدیر هر فردی، این است که در مقطع زمانی محدود و از پدر و مادری معیّن به وجود آید. همچنین تقدیر روزی و سایر شئون زندگی و افعال اختیاری او، فراهم شدن شرایط خاص، برای هر یک از آنها است از سوی دیگر قضا و قدر در افعال انسان با اختیار و آزادی او کمترین منافاتی ندارد. زیرا تقدیر الهی در باره انسان همان فاعلیت ویژه او است، و آن اینکه، او یک فاعل مختار و مرید بوده و فعل و ترک هر عملی در اختیار او است. قضای الهی در مورد فعل انسان قطعیت و حتمیت فعل است پس از اختیار و اراده اوبه تعبیر دیگر: آفرینش انسان با اختیار و آزادی آمیخته و اندازه گیری شده است، و قضای الهی جز این نیست که هرگاه انسان از روی اختیار، اسباب فعلی را پدید آورد، تنفیذ الهی از این طریق انجام گیرد برخی از افراد، گنهکاری خود را مولود تقدیر الهی دانسته و تصور کرده اند جز راهی که رفته اند، راه دیگری در اختیار آنها نبوده است، در حالی که خرد و وحی این پندار را محکوم می کنند. زیرا از نظر خرد، انسان با تصمیم خود سرنوشت خویش را برگزیده است، و از نظر شرع نیز او می تواند انسانی شاکر و نیکوکار یا کفران کننده و بدکار باشد، چنانکه می فرماید: انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا. در عصر رسالت گروهی از بت پرستان، گمراهی خود را معلول مشیت الهی پنداشته و می گفتند اگر خواست خدا نبود ما بت پرست نمی شدیم! قرآن کریم پندار آنان را چنین نقل می کند: یقول الذین اشرکوا لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباءنا و لا حرمنا من شی ء]10[؛ مشرکان خواهند گفت: اگر خدا می خواست ما و پدرانمان مشرک نمی شدیم و چیزی را حرام نمی کردیم. سپس در پاسخ آنان می فرماید: کذلک کذب الذین من قبلهم حتی ذاقوا باسنا: پیشینیان نیز چنین دروغ گفتند، تا اینکه عذاب ما را چشیدند. در پایان یادآور می شویم سنتهای کلی خداوند در جهان آفرینش که گاه به سعادت انسان و گاه به زیان و شقاوت او تمام می شود، از مظاهر قضا و قدر الهی است، و این بشر است که با اختیار خود یکی از آن دو را برمی گزیند. پی نوشتها: [1] المصباح المنیر، ص492 [2]مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 151، چاپ ونشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، تهران، 1379ش. [3] سبحانی، جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 171، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة، قم، چاپ سوم، 1412ق؛ حمود، محمد جمیل، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج 1، ص 307، مؤسسة الأعلمی، بیروت، چاپ دوم، 1421ق. [4] همان؛ سبحانی، جعفر، محاضرات فی الإلهیات، با تلخیص: تلخیص از ربانی گلپایگانی، علی، ص 226 و 227، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ یازدهم، 1428ق [5] الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 171 [6]محاضرات فی الإلهیات، ص 226 [7] الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 174 [8] قمر، 49؛ ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 85 و 86، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 81 85، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش [9] انسان، 3 [10] انعام، 148. منبع:سایت انوار طاها
قضا و قدر الهی از پیچیده ترین مسائل اعتقادی به شمار می رود. دلیل اصلی پیچیدگی این مسئله، مشکل بودن فهم رابطه آن با اختیار انسان است. چگونه می توان از یک سو به قضا و قدر معتقد بود و از سوی دیگر، اراده و اختیار انسان و نقش آن را در تعیین سرنوشت خود پذیرفت؟ به همین منظور لازم است که معنای قضا و قدر به خوبی روشن شود:
در لغت قضا به معنی حکم کردن،محکم و تمام کردن کاری آمده است.و قدر به معنای اندازه و مقدار است. و تقدیر چیزی، یعنی مشخص کردن انداز آن چیز،ومحدودکردن آن[1] یعنی هر فاعلی پیش از انجام هر کاری، حدود آن را تعیین می کند، خیاط پیش از آن که پارچه را ببرد و یا دست به نخ و سوزن بزند، به اندازه گیری می پردازد.
اما در اصطلاح منظور از تقدیر الاهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الاهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحلۀ نهایی و حتمی می رساند.[2[
قضا و قدر الهی خود بر دو دسته تقسیم می شوند: قضا و قدر علمی و قضا و قدر عینی
قضا و قدر علمی
مقصود از قضای علمی آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق علل آنها آگاه است؛ یعنی خدا از ازل می داند که هر یک از اشیا در شرایط خاصی و تحت تأثیر اسباب و علل خاصی موجود می شوند.
مقصود از تقدیر علمی آن است که، خداوند پیش از آفرینش هر چیزی به خصوصیات و حدود و اوصاف آن، علم دارد. بنابر این، مقصود از تقدیر علمی آن است که خداوند از ازل می داند که هر یک از مخلوقات او دارای چه ویژگی ها و اوصافی هستند.[3[ خلاصه، علم پیشین خداوند به ضرورت وجود اشیا و خصوصیات آنها، همان قضا و قدر علمی است.
قضا و قدر عینی منظور از تقدیر عینی این است که، خداوند هر مخلوقی را با اندازه، شرایط، خصوصیات و توان های مخصوصی به وجود می آورد.[4[
منظور از قضای عینی آن است که، خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا می کند و از طریق نظام اسباب و علل، وجود آنها را تعیّن خارجی می بخشد.[5] و مقتضای قضای عینی خداوند این است که، وجود پدیده ها از آغاز پیدایش تا پایان عمر، بلکه از هنگام فراهم شدن مقدمات، تحت تدبیر حکیمانه خداوند و مستند به اراده ی او است
قضا و قدر عینی -بر خلاف قضا و قدر علمی- بر وجود اشیا مقدّم نیست، بلکه با وجود و پیدایش اشیا مقارن و همراه است.[6[
در تقدیر عینی خداوند؛ مخلوقات به گونه ای تدبیر شده اند که دارای اندازه و شرایط خاصی مربوط به خود هستند و از آن تجاوز نمی کنند:[7] چنانکه می فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ ؛[8] البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم.
به عنوان نمونه؛ تقدیر نوع انسان، این است که از مبدأ زمانی خاص، تا سرآمد معیّنی در کره ی زمین، زندگی کند و تقدیر هر فردی، این است که در مقطع زمانی محدود و از پدر و مادری معیّن به وجود آید. همچنین تقدیر روزی و سایر شئون زندگی و افعال اختیاری او، فراهم شدن شرایط خاص، برای هر یک از آنها است
از سوی دیگر قضا و قدر در افعال انسان با اختیار و آزادی او کمترین منافاتی ندارد. زیرا تقدیر الهی در باره انسان همان فاعلیت ویژه او است، و آن اینکه، او یک فاعل مختار و مرید بوده و فعل و ترک هر عملی در اختیار او است. قضای الهی در مورد فعل انسان قطعیت و حتمیت فعل است پس از اختیار و اراده اوبه تعبیر دیگر: آفرینش انسان با اختیار و آزادی آمیخته و اندازه گیری شده است، و قضای الهی جز این نیست که هرگاه انسان از روی اختیار، اسباب فعلی را پدید آورد، تنفیذ الهی از این طریق انجام گیرد
برخی از افراد، گنهکاری خود را مولود تقدیر الهی دانسته و تصور کرده اند جز راهی که رفته اند، راه دیگری در اختیار آنها نبوده است، در حالی که خرد و وحی این پندار را محکوم می کنند. زیرا از نظر خرد، انسان با تصمیم خود سرنوشت خویش را برگزیده است، و از نظر شرع نیز او می تواند انسانی شاکر و نیکوکار یا کفران کننده و بدکار باشد، چنانکه می فرماید: انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا.
در عصر رسالت گروهی از بت پرستان، گمراهی خود را معلول مشیت الهی پنداشته و می گفتند
اگر خواست خدا نبود ما بت پرست نمی شدیم! قرآن کریم پندار آنان را چنین نقل می کند: یقول الذین اشرکوا لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباءنا و لا حرمنا من شی ء]10[؛ مشرکان خواهند گفت: اگر خدا می خواست ما و پدرانمان مشرک نمی شدیم و چیزی را حرام نمی کردیم. سپس در پاسخ آنان می فرماید:
کذلک کذب الذین من قبلهم حتی ذاقوا باسنا: پیشینیان نیز چنین دروغ گفتند، تا اینکه عذاب ما را چشیدند.
در پایان یادآور می شویم سنتهای کلی خداوند در جهان آفرینش که گاه به سعادت انسان و گاه به زیان و شقاوت او تمام می شود، از مظاهر قضا و قدر الهی است، و این بشر است که با اختیار خود یکی از آن دو را برمی گزیند.
پی نوشتها:
[1] المصباح المنیر، ص492
[2]مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 151، چاپ ونشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، تهران، 1379ش.
[3] سبحانی، جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 171، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة، قم، چاپ سوم، 1412ق؛ حمود، محمد جمیل، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج 1، ص 307، مؤسسة الأعلمی، بیروت، چاپ دوم، 1421ق.
[4] همان؛ سبحانی، جعفر، محاضرات فی الإلهیات، با تلخیص: تلخیص از ربانی گلپایگانی، علی، ص 226 و 227، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ یازدهم، 1428ق
[5] الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 171
[6]محاضرات فی الإلهیات، ص 226
[7] الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 174
[8] قمر، 49؛ ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 85 و 86، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 81 85، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش
[9] انسان، 3
[10] انعام، 148.
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] قضا و قدر الهی چه نقشی در زندگی ما مسلمانان دارد ؟
- [سایر] قضا و قدر و جبر و اختیار را توضیح دهید.
- [سایر] با توجه به قضا و قدر الهی، اموری چون دعا و صدقه چگونه میتوانند تقدیر انسان را تغییر دهند؟
- [سایر] با توجه به قضا و قدر الهی، اموری چون دعا و صدقه چگونه میتوانند تقدیر انسان را تغییر دهند؟
- [سایر] اختیار انسان چطور با علم خداوند به اسرار درونی او و بحث قضا و قدر جور در می آید؟
- [سایر] آیا طینت سجینی و علیینی با اختیار منافات ندارد؟ آیا اینکه در برخی، زمینه شقاوت قویتر است و بالعکس، با اختیار منافات ندارد؟
- [سایر] متون دینی برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین را تأکید می کند آیا عزاداری مخالفت ورزیدن با قضا و قدر الهی نیست؟!
- [سایر] در مورد عصمت انبیای الهی توضیح دهید؟ چرا برخی آیات، با عصمت آنان منافات دارند؟
- [سایر] در مورد عصمت انبیای الهی توضیح دهید. چرا برخی آیات، با عصمت آنان منافات دارند؟
- [سایر] آیا اعطای اختیار و قدرت به بنده توسط خداوند با مشیت خداوند منافات ندارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر غیر آب چیز دیگری در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود، یا آب را داخل بینی کند، و بی اختیار فرو رود قضا بر او واجب نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود؛ قضا بر او واجب نیست.
- [امام خمینی] اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود، یا آب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر غیر آب چیزی دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود ، قضا بر او واجب نیست .
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر غیر اب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا اب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود قضا بر او واجب نیست
- [آیت الله سیستانی] اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود ، یا آب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود ، قضا بر او واجب نیست .
- [آیت الله مظاهری] اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بیاختیار فرو رود یا آب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود قضا بر او واجب نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] جائز نیست امام جمعه خطبه ها را آن قدر طولانی کند که وقت نماز بگذرد، و الا باید نماز ظهر را بخواند، زیرا نماز جمعه در خارج وقت آن قضا ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] نذر زن بدون اجازه شوهر، اگر منافات با حقّ شوهر داشته باشد، باطل است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند؛ اگر از اول؛ قصد داشته باشد که در بین ده روز به اطراف آنجا که به قدر حد ترخص یا بیشتر باشد برود؛ اگر مدت رفتن و آمدنش مثلا به اندازه یک یا دو ساعت است که در نظر عرف با اقامت ده روز منافات ندارد؛ نماز را تمام بخواند و اگر مدت از این بیشتر باشد احتیاطا بین شکسته و تمام جمع نماید و اگر تمام یا بیشتر روز باشد نمازش شکسته است.