براهین و راه‌هایی که برای شناخت و اثبات وجود خداوند متعال اقامه و ارایه شده است، متعدد بوده و در آنها از روش‌های متفاوتی استفاده گردیده است. در یک دسته بندی کلی، این براهین را از جهت روش می‌توان به سه دسته تقسیم نمود: راه روانی یا فطری، راه علمی و شبه فلسفی، راه فلسفی. برهان نظم را به عنوان یکی از اقسام راه علمی و شبه فلسفی می‌توان تلقی نمود.[1] قبل از بیان و شرح برهان نظم، توجه به این مطلب ضروری است که براهین و راه‌های اثبات خداوند از جهت صحیح و کامل بودن و یا معیوب و فاسد بودن، ارزش و محدوده‌ای هر یک از آنها در اثبات مطلوب و نتیجه، میزان پاسخ گویی به شبهات و اشکالات و انتقاداتی که بر هر یک وارد شده است، و میزان استفاده‌ از مقدمات حسّی و تجربی، و حتی از جهت بیان و تقریری که از هر یک از آنان ارایه گردیده است، در یک سطح و مستوا نمی‌باشند، و در نظر گرفتن این مطلب، مانع بسیاری از مغالطه‌های رهزن خواهد بود.[2] از این رو، براهینی را که برای اثبات خداوند، اقامه می‌شود، از جهت صحت و فساد و کمال و نقص و شرایط افاده‌ی یقین، به سه گروه می‌توان تفکیک کرد: أ. براهینی که معیوب بوده و از درون فاسد و پوسیده می‌باشند و فاقد شرایط افاده‌ی یقین می‌باشند. در حقیقت این گونه از براهین، برهان نیستند. ب. براهینی که معیوب و فاسد نمی‌باشند، ولی ناقص بوده و توانایی اثبات واجب الوجود را به نحو تمام ندارند. نهایت کارآیی این براهین اثبات وصفی از اوصاف و اسمی از اسمای الاهی می‌باشد و برای این که بتوانند وجود واجب (خداوند) را اثبات نمایند نیازمند تکیه‌ بر دیگر براهین می‌باشند. و برهان نظم، از این گونه برهان‌ها می‌باشد. ج. براهینی که صحیح و کامل بوده و مطلوب خویش را که اثبات واجب تعالی می‌باشد، به خوبی محقق می‌سازند.[3] برهان نظم: همان طور که قبلاً اشاره گردید، یکی از اقسام راه علمی (حسّی) و شبه فلسفی شناخت خداوند، برهان نظم می‌باشد. در این برهان از مقدمه‌ای که حسی و تجربی است استفاده می‌شود بدین معنا که از راه مطالعه ی حسی و تجربی واقعیات و مخلوقات خارجی طبیعی و مشاهده آثار و آیات الهی و به کارگیری آن در استدلال برهانی، به نتیجه و مطلوب دست می‌یابیم. از این روی است که برهان نظم، استدلال حسّی و تجربی محض نمی‌باشد و پای عقل و مقدمه‌ی عقلی در میان خواهد بود.[4] بررسی برهان نظم که به تعبیر بعضی از بزرگان، مشهورترین و معروف‌ترین و عمومی‌ترین دلیلی است که الاهیون بر وجود خداوند اقامه نموده‌اند![5] همان دلیل و مسأله‌ی نظام موجودات (نظام متقن) است که، استفاده از آیه‌ی کریمه‌ی "صنع اللَّه الذی اتقن کل شی"[6] می‌توان با نام "اتقان صنع" از آن یاد کرد. برهان نظم، رابطه‌ی نزدیکی با مسأله ی "حکمت الاهی" دارد که پرداختن به آن مجال دیگری را می‌طلبد.[7] گرچه می‌توان گفت حکما و فلاسفه ی اسلامی از برهان نظم برای اثبات "ذات واجب" به دلیل محدودیتی که این برهان در ذات خود دارد، استفاده ننموده‌اند.[8] برهان نظم را به صورت‌های گوناگون می‌توان اقامه نمود، لکن همان گونه که قبلاً اشاره شد، هر نتیجه‌ای که به دست آید، متکی بر دو مقدمه است که یکی تجربی و دیگری عقلی است.[9] و مقدمه‌ی عقلی، که همان کبرای قیاس است (هر نظم نیازمند به ناظم است) بدون اعتماد به یک قیاسی که از حرکت، حدوث و یا امکان استفاده کرده باشد، نتیجه نمی‌دهد، مانند این که گفته شود: نظم واقعیتی حادث و یا ممکن است و هر حادث و یا ممکن نیازمند به مبدئی محدث و یا واجب است، پس نظم نیز دارای مبدئی محدث و یا واجب است. البته، این مبدأ چون نظم از او صادر می‌شود، "ناظم" نیز نامیده خواهد شد، بنابراین می‌توان گفت، برهان نظم در هر محدوده‌ای که بخواهد نتیجه دهد، نیازمند به برهان دیگری بوده و هرگز یک برهان مستقل نمی‌توان محسوب شود.[10] از سوی دیگر، به دلیل این که (برهان) نظم به کمک یکی از براهین دیگر، مبدأ ناظم را اثبات می‌نماید، و چون فعلی که از ناظم صادر می‌شود (نظم) عالمانه است، صفت علم را برای ناظم نیز می‌توان اثبات کرد.[11] صورت کلی برهان نظم را می‌توان چنین بیان داشت: نظم موجود است، یعنی جهان منظوم (دارای نظم) است، و هر منظوم ناظمی دارد، پس جهان ناظم دارد.[12] معرفی برهان نظم نیازمند به چند امر می‌باشد: 1. تعریف نظم (چیستی نظم) 2. اقسام نظم، 3. اثبات وجود نظم، 4. دلیل و چرایی نظم.[13] تعریف نظم: چنان که در بخش بعدی، بیان خواهد شد، نظم نوعی ربط وجودی میان اشیا می‌باشد و آنچه که نظم را محقق می‌سازد، همان وجود و ربط وجودی است، و ربط وجودی در نظم تکوینی حاصل می‌گردد، از این رو می‌توان به وضعیتی که از "گردآمدن و همکاری و هماهنگی اجزای متفاوت یک مجموعه‌ی محدود و یا مجموع هستی و یا از مسانخت فعل با فاعل و یا از ارتباط ضروری فعل با غایت" به دست می‌آید، تعریف نمود.[14] هرچند که در هر یک از انواع ربط وجودی، نظم مخصوص به همان نوع، وجود خواهد داشت. اقسام نظم: از این رو که آنچه در ابتدای برخورد با واژه‌ی نظم در اذهان ظهور می‌کند، یک امر قیاسی و نسبی است (که از سنجش دو یا چند چیز به هم در شرایط خاص به دست می‌آید) و قیاس و سنجش، گاهی اعتباری است و گاهی صناعی و گاهی طبیعی و تکوینی. نظم هم به اعتباری و صناعی و تکوینی (و طبیعی) تقسیم می‌گردد. "نظم اعتباری که از اعتبار و قرارداد اعتبارکنندگان حاصل می‌شود و در حالات گوناگون متفاوت خواهد بود، مانند نظم صف سربازان و یا صف نمازگزاران. "نظم صناعی" که بر اساس قانون صنعت و حرفه‌ی خاصی، تهیه و اعمال می‌شود، مانند نظم رادیو، ساعت و... . "نظم طبیعی و تکوینی" که در مدار تکوین و حقیقت، یافت می‌شود و از مقایسه و سنجش موجودات خارجی و عینی به دست می‌آید، حکم خاص خود را خواهد داشت. محل بحث در برهان نظم، نظم طبیعی و تکوینی است نه اعتباری و یا نوع صناعی آن، هرچند از این نوع (صناعی) برای تأیید ذهن متعلم استمداد[15] و در قیاس تمثیلی کمک گرفته شود. مثلاً وقتی انسان در جزیره‌ای ساعتی را مشاهده می‌کند، نظم صناعی ساعت بیننده را به ناظم و سازنده‌ی آن راهنمایی می‌نماید و در تمثیل، از مشابهت نظم تکوینی با نظم صناعی بر وجود ناظم نسبت به نظم تکوینی استدلال می‌شود.[16] اقسام نظم طبیعی و تکوینی: ربط وجودی (در طبیعت و تکوین) که به همراه خود، نظم طبیعی و تکوینی را محقق می‌سازد، سه قسم است؛ زیرا ربط وجودی فقط در مدار علت و معلول است و اموری که با هم پیوند علّی و معلولی ندارند، هیچ گونه نظمی برای آنها نسبت به هم نخواهد بود و ربط علت و معلول از سه حال بیرون نیست: 1. ربط علت فاعلی، 2. ربط علت غائی، 3. ربط علت قوام (داخلی). قسم نخست که ربط علت فاعلی با معلول است، "نظم" آن عبارت از "لزوم سنخیت خاص هر فعل با فاعل" می‌باشد. "کلّ یعمل علی شاکلته" و گرنه هر اثر از هر مؤثری متوقع خواهد بود و هر مؤثری می‌تواند دارای هر اثری باشد، که این امر، همان تصادف و انکار قانون علیت و معلولیت می‌باشد. قسم دوم که ربط علت غائی با معلول است، "نظم" آن نیز عبادت از "لزوم ربط تکاملی مخصوص هر موجود غیر واجب با هدف معین" می‌باشد، و گرنه چیزی به هر سمت و سویی گرایش خواهد داشت و پایان و معاد هر موجودی، هر چیز دیگری خواهد بود و این ناهماهنگی غایی، نظیر ناهماهنگی فاعلی، سبب هرج و مرج است. قسم سوم که ربط داخلی اجزای یک شی‌ء است، مخصوص چیزی است که دارای ماده و صورت، جنس و فصل و یا عناصر و ذرّات متعدد باشد و چیزی که بسیط خارجی است، نظم داخلی به لحاظ خارج برای او تصور نمی‌شود. گرچه نظم داخلی به لحاظ ذهن در اثر ترکیب از جنس و فصل و مانند آن، برای او معقول می‌باشد. و چیزی که بسیط ذهنی است، همانطور که نظم داخلی به لحاظ خارج برای او متصور نیست، نظم داخلی به لحاظ ذهن هم برای او معقول نخواهد بود.[17] نظم درونی و داخلی، خود به دوگونه می‌تواند باشد: نظمی که از "هماهنگی درونی عناصر یک نظام و مجموعه‌ی محدود" حاصل می‌شود و نظمی که از "هماهنگی عناصر هستی در مجموع هستی" به دست می‌آید.[18] البته، این گونه نظم‌ها منحصر در اقسام یاد شده نبوده و از حصر عقلی برخوردار نیستند و ممکن است اقسام دیگری هم بر آنها اضافه گردد. نیز برخی از اقسام ذکر شده می‌توانند متداخل باشند.[19] به بیان دیگر، چهار نوع نظم وجود دارد: أ. هماهنگی درونی عناصر یک نظام محدود. ب. هماهنگی عناصر هستی در مجموع هستی. ج. هماهنگی و مسانخت فعل با فاعل. د. هماهنگی و ارتباط ضروری هر فعل با غایت مختص به همان فعل در سلسله علل غایی. تفاوت نتیجه در هر یک از نظم‌ها: نظم وقتی از نظر به "هماهنگی درونی عناصر یک نظام محدود" یا "هماهنگی عناصر هستی در مجموع هستی" به دست می‌آید، غیر از نظمی است که در نتیجه‌ی "مسانخت فعل با فاعل" در سلسله‌ی علل فاعلی و یا از "ارتباط ضروری هر فعل با غایت مختص به همان فعل" در سلسله‌ی علل غایی وجود دارد. برهانی که با استفاده از هماهنگی عناصر یک نظام شکل می‌گیرد در صورت تمامیت، به غایت بالذات که همان فاعل نخست است راه نمی‌برد و فقط مبدأ و علتّی را اثبات می‌کند که عهده دار هماهنگی معیّن بوده و نسبت به آن آگاه است و چنین فاعلی می‌تواند یک امر ممکن، حادث و یا متحرک باشد. حتی اگر نظم عمومی مجموع هستی، مدار استدلال قرار گیرد، ناظم آن می‌تواند یک موجود مجرد عالم و قدیر که خارج از مجموع هماهنگ است، باشد و در عین حال واجب نباشد، آنگاه برای تتمیم برهان نظم و اثبات واجب باید از برهان امکان استفاده کرد.[20] آنچه در برهان نظم، محور بحث است، همان (هماهنگی و) نظم داخلی و نظم غایی است[21] و بیشتر، همان "هماهنگی" مراد است که در افعال و رفتار عناصر و اعضای مختلف یک مجموعه در تحصیل غرض واحد مشهود است و این غرض به گونه‌ای است که در محدوده‌ی فعل و رفتار هیچ یک از عناصر و اعضا به تنهایی قرار نمی‌گیرد. مانند نظم صناعی تعیین وقت و زمان به وساطت رفتار هماهنگ اجزای ساعت و یا حتی تأمین لذت و نشاط بینندگان در ترکیب رنگ‌هایی که در یک تابلو به نمایش گذارده شده‌اند. و شاید کسانی که تکرار افعالی مشابه را از فاعل‌های مشابه و همانند، مقدمه (صغرا) برهان نظم قرار داده‌اند یکسانی و هماهنگی فعل با فاعل را در نظام علّی جهان نیز بر همین قیاس تحلیل نموده‌اند.[22] اثبات وجود نظم (هستی نظم): بعد از بیان تعریف و اقسام نظم، می‌بایست وجود نظم ثابت شود، زیرا همانگونه که قبلاً اشاره شد، مقدمه‌ی اول برهان نظم (صغرا) وجود نظم (تکوینی، نه نظم اعتباری و صناعی) می‌باشد.[23] مدار و متعلق نظم تکوینی گاه موجودات مادی و طبیعی‌اند و گاه موجودات عالم مثال (مجردات مثالی) و زمانی هم موجودات عالم عقل (مجردات عقلی).[24] آنچه در نزد ارایه کنندگان برهان نظم، و نیز منتقدان آن مطرح است[25] همان نظم طبیعی موجودات مادی است که علوم تجربی عهده‌دار اثبات آن می‌باشند. البته با توجه به تعریف و تحلیل نظم که نوعی پیوند ضروری و ربط لزومی دو یا چند چیز است، مقدمه‌ی تجربی برهان نظم (صغرا) مقدمه‌ای "تجربی" است نه "حسّی"، زیرا حداکثر بهره‌ای که حس از مشاهده‌ی امور طبیعی دارد، ادراک اشیایی است که در کنار هم و متعاقبت یا متداخل یکدیگر قرار دارند. و نظم (پیوند ضروری و ربط لزومی) از راه احساس به دست نمی‌آید.[26] در برهان نظم اگر نظر به وجود نظم در بخشی از طبیعت باشد، نتیجه‌ای که با ضمیمه نمودن کبرای برهان (هر نظمی، ناظم دارد)، به دست می‌آید اثبات نظم در همان محدوده خواهد بود و اگر نگاه به تمام جهان طبیعت باشد، باز نتیجه در محدوده‌ی همان جهان طبیعت خواهد بود که وجود مدبر و ناظم برای جهان طبیعت می‌باشد و چون از راه مشاهده و حس و تجربه به بخشی از جهان طبیعت می‌توان دست رسی یافت مشکل خاصی در سر راه نخواهد بود.[27] لکن اگر کسی به دنبال اثبات نظم در مجموعه‌ی هستی (جهان طبیعت، جهان مثال و جهان عقل) باشد، جز با برهان عقلی ممکن نیست.[28] با برهان لِم،[29] یعنی از طریق نظر به مبادی عالیه و به وساطت اوصاف و اسمای الهی، نه تنها می‌توان نظم طبیعت و یا نظم کلی عالم، بلکه می‌توان احسن بودن نظام موجود را نیز اثبات کرد. البته کسی که از راه برهان لم برای اثبات نظم و هماهنگی و یا احسن بودن نظام استدلال می‌کند، قبل از پی بردن به اصل نظام به وجود مبدأ آگاهی پیدا کرده است.[30] دلیل و چرایی نظم (علت نظم): اینکه چرا در عالم (در بخشی از طبیعت یا در تمام جهان طبیعت یا در مجموعه هستی) نظم وجود دارد، همان بحث از کبرای قیاس است که با کدام علت فاعلی، نظم وجود دارد. اگر برای نظم موجود، ناظم و مبدأی فاعلی وجود نداشته باشد و در اثر تصادف پدید آمده باشد، مقدمه‌ی دوم استدلال (کبرا) که هر نظمی، ناظمی دارد، صحیح نخواهد بود زیرا در غیر این صورت فرقی میان اینکه تمام نظم‌ها بدون ناظم پدید آمده باشند و یا برخی بر اثر تصادف و برخی دیگر به وسیله‌ی ناظم، نخواهد بود.[31] مراد از ناظم، موجود مشخص خارجی و عینی است که سبب به وجود آمدن نظم و هماهنگی مخصوص در نظام داخلی یا غایی موجودات طبیعی می‌باشد و وجود آن برای تحقق این نظم ضروری است. از این رو باید احتمال تصادف به طور کامل منتفی گردد.[32] استفاده از برهان نظم در قرآن: با چشم پوشی از محدودیت‌هایی که در برهان نظم وجود دارد و به برخی از آنان اشاره گردید، استفاده از این برهان در برابر کسانی که نظم را در بخشی از طبیعت و یا در کل جهان می‌پذیرند و به ذات واجب و به خالقیت و توحید ذاتی باور دارند، مفید است. هر موجود ممکن، آیه و نشانه‌ای از خداوند است. قرآن مجید آفرینش آسمان‌ها و زمین، نفوس و ابدان، ذی روح و غیر ذی روح را نشانه خداوند می‌داند و از همه آنها به عنوان آیه یاد می‌نماید و موجودهای منظم، از جهات گوناگون، آیت و نشانه‌ای از مبدأ هستی بخش می‌باشند.[33] نظم زمان از جهت شب و روز و ایلاج یکی در دیگری در فصول مختلف یا در فصل واحد، در اماکن متفاوت و یا نظم زمین از جهت تأمین آرامش آن توسط کوه‌ها و... از دیگر نمونه‌های نظم موجود در جهان طبیعت می‌باشند که ذکر تمام موارد، سبب طولانی شدن نوشتار می‌گردد.[34] از این رو در قرآن کریم برهان نظم به شیوه‌ای خاص در خطاب با مشرکان به کار رفته است.[35] قرآن کریم در برابر این گروه که به توحید خالق و وقوع اصل تدبیر در مخلوقات قایل می‌باشند، لکن مدبر و ناظم آنها را ارباب انواع و شفیعانی می‌دانند که واسطه‌ی بین خدا و خلق هستند به جدال احسن می‌پردازد.[36] آفرینش همه تنبیه خداوند دل است دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار[37] در پایان، به نمونه‌هایی از آیات و روایات اشاره می‌گردد که متذکر آیت‌ها و نشانه‌های خداوند و ناظم جهان هستی می‌باشد.[38] "ومن آیاته خلق السماوات والارض و..." یا "من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات..." یا "افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و...". در کلمات امیرمؤمنان علی (ع) نیز اشارات فراوانی به نظم و شگفتی مخلوقات الاهی شده است که با مطالعه ی نهج البلاغه می‌توان از این چشمه‌ی زلال، سیراب شد.[39] امام صادق (ع) در سخنان خود به نظم و هماهنگی جهان اشاره نموده، فرمود: "فلمّا راینا الخلق منتظماً والفلک جاریاً و اختلاف اللیل والنهار والشمس والقمر دلّ صحة الامر والتدبیر وس ائتلاف الامر علی انّ المدبر واحد"[40] که منظم بودن جهان آفرینش و پشت سر هم قرار گرفتن شب و روز، حرکت منظم خورشید و ماه ما را به این موضوع رهبری می‌کند که ناظم و مدبر جهان یکی است. و نیز هنگامی که "هشام بن حکم" از حضرت دلیل بر یگانگی خدا می‌خواهد، حضرت می‌فرماید: "اتصال التدبیر و تمام الصنع"[41] به هم پیوستگی و دوام نظام هستی و تمامیت آفرینش، گواه بر یگانگی او است. پی نوشتها: [1] ر.ک: مطهری، مرتضی، توحید، ص 31 و 58؛ روش رئالیسم، ج 5، ص 34؛ مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 367 - 365. [2] جوادی آملی، عبداللَّه، تبیین براهین اثبات خدا، ص 23 - 22. [3] همان، ص 23 - 22. [4] مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 366؛ الهیات؛ سبحانی، جعفر، ص 56 و 57؛ جوادی آملی، عبداللَّه، تبیین براهین اثبات خدا، ص 32 و 231. [5] مجموعه‌ی آثار شهید مطهری، ج 8؛ درس‌های الهیات شفا، ص 454؛ روش رئالیسم، ج 5، ص 40. [6] نمل، 88. [7] ر.ک: مجموعه‌ی آثار، ج 8، ص 454؛ اسفار، ج 7، ص 94 - 56 و 95 و 101 و 106 و 188؛ آموزش فلسفه، ج 2، ص 423 و 424؛ الهیات، جعفر سبحانی، ص 227؛ المیزان، ج 4، ص 269؛ مفاتیح الغیب، ج 1، ص 352 - 350؛ تبیین براهین اثبات خدا، جوادی آملی، عبداللَّه، ص 42 - 41 و 233. [8] جوادی آملی، عبداللَّه تبیین براهین اثبات خدا، ص 42 و 227. [9] همان، ص 22 و 231؛ سبحانی، جعفر، الهیات، ص 57 - 56. [10] جوادی آملی، عبداللَّه، تبیین براهین اثبات خدا، ص 231. [11] همان، ص 232. [12] همان، ص 39 و 40. [13] همان؛ مرتضی مطهری، توحید، ص 61 - 60. [14] ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص 30 - 29 و ص 230 - 228. [15] همان، ص 29. [16] همان، ص 228. [17] همان، ص 33. [18] همان، ص 230. [19] همان، ص 228. [20] همان، ص 230. [21] همان، ص 32؛ سخن در رابطه‌ی نظم علی (مسانخت فعل با فاعل) و نظم غایی (ارتباط ضروری هر فعل با علیت) نیازمند مجال دیگری است و از حوصله‌ی فعلی بحث خارج است. ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا منبع: http://farsi.islamquest.net
براهین و راههایی که برای شناخت و اثبات وجود خداوند متعال اقامه و ارایه شده است، متعدد بوده و در آنها از روشهای متفاوتی استفاده گردیده است. در یک دسته بندی کلی، این براهین را از جهت روش میتوان به سه دسته تقسیم نمود: راه روانی یا فطری، راه علمی و شبه فلسفی، راه فلسفی. برهان نظم را به عنوان یکی از اقسام راه علمی و شبه فلسفی میتوان تلقی نمود.[1]
قبل از بیان و شرح برهان نظم، توجه به این مطلب ضروری است که براهین و راههای اثبات خداوند از جهت صحیح و کامل بودن و یا معیوب و فاسد بودن، ارزش و محدودهای هر یک از آنها در اثبات مطلوب و نتیجه، میزان پاسخ گویی به شبهات و اشکالات و انتقاداتی که بر هر یک وارد شده است، و میزان استفاده از مقدمات حسّی و تجربی، و حتی از جهت بیان و تقریری که از هر یک از آنان ارایه گردیده است، در یک سطح و مستوا نمیباشند، و در نظر گرفتن این مطلب، مانع بسیاری از مغالطههای رهزن خواهد بود.[2]
از این رو، براهینی را که برای اثبات خداوند، اقامه میشود، از جهت صحت و فساد و کمال و نقص و شرایط افادهی یقین، به سه گروه میتوان تفکیک کرد: أ. براهینی که معیوب بوده و از درون فاسد و پوسیده میباشند و فاقد شرایط افادهی یقین میباشند. در حقیقت این گونه از براهین، برهان نیستند.
ب. براهینی که معیوب و فاسد نمیباشند، ولی ناقص بوده و توانایی اثبات واجب الوجود را به نحو تمام ندارند. نهایت کارآیی این براهین اثبات وصفی از اوصاف و اسمی از اسمای الاهی میباشد و برای این که بتوانند وجود واجب (خداوند) را اثبات نمایند نیازمند تکیه بر دیگر براهین میباشند. و برهان نظم، از این گونه برهانها میباشد.
ج. براهینی که صحیح و کامل بوده و مطلوب خویش را که اثبات واجب تعالی میباشد، به خوبی محقق میسازند.[3]
برهان نظم: همان طور که قبلاً اشاره گردید، یکی از اقسام راه علمی (حسّی) و شبه فلسفی شناخت خداوند، برهان نظم میباشد. در این برهان از مقدمهای که حسی و تجربی است استفاده میشود بدین معنا که از راه مطالعه ی حسی و تجربی واقعیات و مخلوقات خارجی طبیعی و مشاهده آثار و آیات الهی و به کارگیری آن در استدلال برهانی، به نتیجه و مطلوب دست مییابیم. از این روی است که برهان نظم، استدلال حسّی و تجربی محض نمیباشد و پای عقل و مقدمهی عقلی در میان خواهد بود.[4]
بررسی برهان نظم که به تعبیر بعضی از بزرگان، مشهورترین و معروفترین و عمومیترین دلیلی است که الاهیون بر وجود خداوند اقامه نمودهاند![5] همان دلیل و مسألهی نظام موجودات (نظام متقن) است که، استفاده از آیهی کریمهی "صنع اللَّه الذی اتقن کل شی"[6] میتوان با نام "اتقان صنع" از آن یاد کرد. برهان نظم، رابطهی نزدیکی با مسأله ی "حکمت الاهی" دارد که پرداختن به آن مجال دیگری را میطلبد.[7] گرچه میتوان گفت حکما و فلاسفه ی اسلامی از برهان نظم برای اثبات "ذات واجب" به دلیل محدودیتی که این برهان در ذات خود دارد، استفاده ننمودهاند.[8]
برهان نظم را به صورتهای گوناگون میتوان اقامه نمود، لکن همان گونه که قبلاً اشاره شد، هر نتیجهای که به دست آید، متکی بر دو مقدمه است که یکی تجربی و دیگری عقلی است.[9] و مقدمهی عقلی، که همان کبرای قیاس است (هر نظم نیازمند به ناظم است) بدون اعتماد به یک قیاسی که از حرکت، حدوث و یا امکان استفاده کرده باشد، نتیجه نمیدهد، مانند این که گفته شود: نظم واقعیتی حادث و یا ممکن است و هر حادث و یا ممکن نیازمند به مبدئی محدث و یا واجب است، پس نظم نیز دارای مبدئی محدث و یا واجب است.
البته، این مبدأ چون نظم از او صادر میشود، "ناظم" نیز نامیده خواهد شد، بنابراین میتوان گفت، برهان نظم در هر محدودهای که بخواهد نتیجه دهد، نیازمند به برهان دیگری بوده و هرگز یک برهان مستقل نمیتوان محسوب شود.[10]
از سوی دیگر، به دلیل این که (برهان) نظم به کمک یکی از براهین دیگر، مبدأ ناظم را اثبات مینماید، و چون فعلی که از ناظم صادر میشود (نظم) عالمانه است، صفت علم را برای ناظم نیز میتوان اثبات کرد.[11]
صورت کلی برهان نظم را میتوان چنین بیان داشت: نظم موجود است، یعنی جهان منظوم (دارای نظم) است، و هر منظوم ناظمی دارد، پس جهان ناظم دارد.[12]
معرفی برهان نظم نیازمند به چند امر میباشد: 1. تعریف نظم (چیستی نظم) 2. اقسام نظم، 3. اثبات وجود نظم، 4. دلیل و چرایی نظم.[13]
تعریف نظم: چنان که در بخش بعدی، بیان خواهد شد، نظم نوعی ربط وجودی میان اشیا میباشد و آنچه که نظم را محقق میسازد، همان وجود و ربط وجودی است، و ربط وجودی در نظم تکوینی حاصل میگردد، از این رو میتوان به وضعیتی که از "گردآمدن و همکاری و هماهنگی اجزای متفاوت یک مجموعهی محدود و یا مجموع هستی و یا از مسانخت فعل با فاعل و یا از ارتباط ضروری فعل با غایت" به دست میآید، تعریف نمود.[14] هرچند که در هر یک از انواع ربط وجودی، نظم مخصوص به همان نوع، وجود خواهد داشت.
اقسام نظم: از این رو که آنچه در ابتدای برخورد با واژهی نظم در اذهان ظهور میکند، یک امر قیاسی و نسبی است (که از سنجش دو یا چند چیز به هم در شرایط خاص به دست میآید) و قیاس و سنجش، گاهی اعتباری است و گاهی صناعی و گاهی طبیعی و تکوینی. نظم هم به اعتباری و صناعی و تکوینی (و طبیعی) تقسیم میگردد. "نظم اعتباری که از اعتبار و قرارداد اعتبارکنندگان حاصل میشود و در حالات گوناگون متفاوت خواهد بود، مانند نظم صف سربازان و یا صف نمازگزاران. "نظم صناعی" که بر اساس قانون صنعت و حرفهی خاصی، تهیه و اعمال میشود، مانند نظم رادیو، ساعت و... . "نظم طبیعی و تکوینی" که در مدار تکوین و حقیقت، یافت میشود و از مقایسه و سنجش موجودات خارجی و عینی به دست میآید، حکم خاص خود را خواهد داشت.
محل بحث در برهان نظم، نظم طبیعی و تکوینی است نه اعتباری و یا نوع صناعی آن، هرچند از این نوع (صناعی) برای تأیید ذهن متعلم استمداد[15] و در قیاس تمثیلی کمک گرفته شود. مثلاً وقتی انسان در جزیرهای ساعتی را مشاهده میکند، نظم صناعی ساعت بیننده را به ناظم و سازندهی آن راهنمایی مینماید و در تمثیل، از مشابهت نظم تکوینی با نظم صناعی بر وجود ناظم نسبت به نظم تکوینی استدلال میشود.[16]
اقسام نظم طبیعی و تکوینی: ربط وجودی (در طبیعت و تکوین) که به همراه خود، نظم طبیعی و تکوینی را محقق میسازد، سه قسم است؛ زیرا ربط وجودی فقط در مدار علت و معلول است و اموری که با هم پیوند علّی و معلولی ندارند، هیچ گونه نظمی برای آنها نسبت به هم نخواهد بود و ربط علت و معلول از سه حال بیرون نیست: 1. ربط علت فاعلی، 2. ربط علت غائی، 3. ربط علت قوام (داخلی).
قسم نخست که ربط علت فاعلی با معلول است، "نظم" آن عبارت از "لزوم سنخیت خاص هر فعل با فاعل" میباشد. "کلّ یعمل علی شاکلته" و گرنه هر اثر از هر مؤثری متوقع خواهد بود و هر مؤثری میتواند دارای هر اثری باشد، که این امر، همان تصادف و انکار قانون علیت و معلولیت میباشد.
قسم دوم که ربط علت غائی با معلول است، "نظم" آن نیز عبادت از "لزوم ربط تکاملی مخصوص هر موجود غیر واجب با هدف معین" میباشد، و گرنه چیزی به هر سمت و سویی گرایش خواهد داشت و پایان و معاد هر موجودی، هر چیز دیگری خواهد بود و این ناهماهنگی غایی، نظیر ناهماهنگی فاعلی، سبب هرج و مرج است.
قسم سوم که ربط داخلی اجزای یک شیء است، مخصوص چیزی است که دارای ماده و صورت، جنس و فصل و یا عناصر و ذرّات متعدد باشد و چیزی که بسیط خارجی است، نظم داخلی به لحاظ خارج برای او تصور نمیشود. گرچه نظم داخلی به لحاظ ذهن در اثر ترکیب از جنس و فصل و مانند آن، برای او معقول میباشد. و چیزی که بسیط ذهنی است، همانطور که نظم داخلی به لحاظ خارج برای او متصور نیست، نظم داخلی به لحاظ ذهن هم برای او معقول نخواهد بود.[17]
نظم درونی و داخلی، خود به دوگونه میتواند باشد: نظمی که از "هماهنگی درونی عناصر یک نظام و مجموعهی محدود" حاصل میشود و نظمی که از "هماهنگی عناصر هستی در مجموع هستی" به دست میآید.[18]
البته، این گونه نظمها منحصر در اقسام یاد شده نبوده و از حصر عقلی برخوردار نیستند و ممکن است اقسام دیگری هم بر آنها اضافه گردد. نیز برخی از اقسام ذکر شده میتوانند متداخل باشند.[19]
به بیان دیگر، چهار نوع نظم وجود دارد: أ. هماهنگی درونی عناصر یک نظام محدود. ب. هماهنگی عناصر هستی در مجموع هستی. ج. هماهنگی و مسانخت فعل با فاعل. د. هماهنگی و ارتباط ضروری هر فعل با غایت مختص به همان فعل در سلسله علل غایی.
تفاوت نتیجه در هر یک از نظمها: نظم وقتی از نظر به "هماهنگی درونی عناصر یک نظام محدود" یا "هماهنگی عناصر هستی در مجموع هستی" به دست میآید، غیر از نظمی است که در نتیجهی "مسانخت فعل با فاعل" در سلسلهی علل فاعلی و یا از "ارتباط ضروری هر فعل با غایت مختص به همان فعل" در سلسلهی علل غایی وجود دارد. برهانی که با استفاده از هماهنگی عناصر یک نظام شکل میگیرد در صورت تمامیت، به غایت بالذات که همان فاعل نخست است راه نمیبرد و فقط مبدأ و علتّی را اثبات میکند که عهده دار هماهنگی معیّن بوده و نسبت به آن آگاه است و چنین فاعلی میتواند یک امر ممکن، حادث و یا متحرک باشد. حتی اگر نظم عمومی مجموع هستی، مدار استدلال قرار گیرد، ناظم آن میتواند یک موجود مجرد عالم و قدیر که خارج از مجموع هماهنگ است، باشد و در عین حال واجب نباشد، آنگاه برای تتمیم برهان نظم و اثبات واجب باید از برهان امکان استفاده کرد.[20]
آنچه در برهان نظم، محور بحث است، همان (هماهنگی و) نظم داخلی و نظم غایی است[21] و بیشتر، همان "هماهنگی" مراد است که در افعال و رفتار عناصر و اعضای مختلف یک مجموعه در تحصیل غرض واحد مشهود است و این غرض به گونهای است که در محدودهی فعل و رفتار هیچ یک از عناصر و اعضا به تنهایی قرار نمیگیرد. مانند نظم صناعی تعیین وقت و زمان به وساطت رفتار هماهنگ اجزای ساعت و یا حتی تأمین لذت و نشاط بینندگان در ترکیب رنگهایی که در یک تابلو به نمایش گذارده شدهاند. و شاید کسانی که تکرار افعالی مشابه را از فاعلهای مشابه و همانند، مقدمه (صغرا) برهان نظم قرار دادهاند یکسانی و هماهنگی فعل با فاعل را در نظام علّی جهان نیز بر همین قیاس تحلیل نمودهاند.[22]
اثبات وجود نظم (هستی نظم): بعد از بیان تعریف و اقسام نظم، میبایست وجود نظم ثابت شود، زیرا همانگونه که قبلاً اشاره شد، مقدمهی اول برهان نظم (صغرا) وجود نظم (تکوینی، نه نظم اعتباری و صناعی) میباشد.[23]
مدار و متعلق نظم تکوینی گاه موجودات مادی و طبیعیاند و گاه موجودات عالم مثال (مجردات مثالی) و زمانی هم موجودات عالم عقل (مجردات عقلی).[24]
آنچه در نزد ارایه کنندگان برهان نظم، و نیز منتقدان آن مطرح است[25] همان نظم طبیعی موجودات مادی است که علوم تجربی عهدهدار اثبات آن میباشند.
البته با توجه به تعریف و تحلیل نظم که نوعی پیوند ضروری و ربط لزومی دو یا چند چیز است، مقدمهی تجربی برهان نظم (صغرا) مقدمهای "تجربی" است نه "حسّی"، زیرا حداکثر بهرهای که حس از مشاهدهی امور طبیعی دارد، ادراک اشیایی است که در کنار هم و متعاقبت یا متداخل یکدیگر قرار دارند. و نظم (پیوند ضروری و ربط لزومی) از راه احساس به دست نمیآید.[26]
در برهان نظم اگر نظر به وجود نظم در بخشی از طبیعت باشد، نتیجهای که با ضمیمه نمودن کبرای برهان (هر نظمی، ناظم دارد)، به دست میآید اثبات نظم در همان محدوده خواهد بود و اگر نگاه به تمام جهان طبیعت باشد، باز نتیجه در محدودهی همان جهان طبیعت خواهد بود که وجود مدبر و ناظم برای جهان طبیعت میباشد و چون از راه مشاهده و حس و تجربه به بخشی از جهان طبیعت میتوان دست رسی یافت مشکل خاصی در سر راه نخواهد بود.[27]
لکن اگر کسی به دنبال اثبات نظم در مجموعهی هستی (جهان طبیعت، جهان مثال و جهان عقل) باشد، جز با برهان عقلی ممکن نیست.[28]
با برهان لِم،[29] یعنی از طریق نظر به مبادی عالیه و به وساطت اوصاف و اسمای الهی، نه تنها میتوان نظم طبیعت و یا نظم کلی عالم، بلکه میتوان احسن بودن نظام موجود را نیز اثبات کرد.
البته کسی که از راه برهان لم برای اثبات نظم و هماهنگی و یا احسن بودن نظام استدلال میکند، قبل از پی بردن به اصل نظام به وجود مبدأ آگاهی پیدا کرده است.[30]
دلیل و چرایی نظم (علت نظم): اینکه چرا در عالم (در بخشی از طبیعت یا در تمام جهان طبیعت یا در مجموعه هستی) نظم وجود دارد، همان بحث از کبرای قیاس است که با کدام علت فاعلی، نظم وجود دارد. اگر برای نظم موجود، ناظم و مبدأی فاعلی وجود نداشته باشد و در اثر تصادف پدید آمده باشد، مقدمهی دوم استدلال (کبرا) که هر نظمی، ناظمی دارد، صحیح نخواهد بود زیرا در غیر این صورت فرقی میان اینکه تمام نظمها بدون ناظم پدید آمده باشند و یا برخی بر اثر تصادف و برخی دیگر به وسیلهی ناظم، نخواهد بود.[31]
مراد از ناظم، موجود مشخص خارجی و عینی است که سبب به وجود آمدن نظم و هماهنگی مخصوص در نظام داخلی یا غایی موجودات طبیعی میباشد و وجود آن برای تحقق این نظم ضروری است. از این رو باید احتمال تصادف به طور کامل منتفی گردد.[32]
استفاده از برهان نظم در قرآن: با چشم پوشی از محدودیتهایی که در برهان نظم وجود دارد و به برخی از آنان اشاره گردید، استفاده از این برهان در برابر کسانی که نظم را در بخشی از طبیعت و یا در کل جهان میپذیرند و به ذات واجب و به خالقیت و توحید ذاتی باور دارند، مفید است.
هر موجود ممکن، آیه و نشانهای از خداوند است. قرآن مجید آفرینش آسمانها و زمین، نفوس و ابدان، ذی روح و غیر ذی روح را نشانه خداوند میداند و از همه آنها به عنوان آیه یاد مینماید و موجودهای منظم، از جهات گوناگون، آیت و نشانهای از مبدأ هستی بخش میباشند.[33]
نظم زمان از جهت شب و روز و ایلاج یکی در دیگری در فصول مختلف یا در فصل واحد، در اماکن متفاوت و یا نظم زمین از جهت تأمین آرامش آن توسط کوهها و... از دیگر نمونههای نظم موجود در جهان طبیعت میباشند که ذکر تمام موارد، سبب طولانی شدن نوشتار میگردد.[34]
از این رو در قرآن کریم برهان نظم به شیوهای خاص در خطاب با مشرکان به کار رفته است.[35]
قرآن کریم در برابر این گروه که به توحید خالق و وقوع اصل تدبیر در مخلوقات قایل میباشند، لکن مدبر و ناظم آنها را ارباب انواع و شفیعانی میدانند که واسطهی بین خدا و خلق هستند به جدال احسن میپردازد.[36]
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار[37]
در پایان، به نمونههایی از آیات و روایات اشاره میگردد که متذکر آیتها و نشانههای خداوند و ناظم جهان هستی میباشد.[38]
"ومن آیاته خلق السماوات والارض و..." یا "من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات..." یا "افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و...".
در کلمات امیرمؤمنان علی (ع) نیز اشارات فراوانی به نظم و شگفتی مخلوقات الاهی شده است که با مطالعه ی نهج البلاغه میتوان از این چشمهی زلال، سیراب شد.[39]
امام صادق (ع) در سخنان خود به نظم و هماهنگی جهان اشاره نموده، فرمود: "فلمّا راینا الخلق منتظماً والفلک جاریاً و اختلاف اللیل والنهار والشمس والقمر دلّ صحة الامر والتدبیر وس ائتلاف الامر علی انّ المدبر واحد"[40] که منظم بودن جهان آفرینش و پشت سر هم قرار گرفتن شب و روز، حرکت منظم خورشید و ماه ما را به این موضوع رهبری میکند که ناظم و مدبر جهان یکی است. و نیز هنگامی که "هشام بن حکم" از حضرت دلیل بر یگانگی خدا میخواهد، حضرت میفرماید: "اتصال التدبیر و تمام الصنع"[41] به هم پیوستگی و دوام نظام هستی و تمامیت آفرینش، گواه بر یگانگی او است.
پی نوشتها:
[1] ر.ک: مطهری، مرتضی، توحید، ص 31 و 58؛ روش رئالیسم، ج 5، ص 34؛ مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 367 - 365.
[2] جوادی آملی، عبداللَّه، تبیین براهین اثبات خدا، ص 23 - 22.
[3] همان، ص 23 - 22.
[4] مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 366؛ الهیات؛ سبحانی، جعفر، ص 56 و 57؛ جوادی آملی، عبداللَّه، تبیین براهین اثبات خدا، ص 32 و 231.
[5] مجموعهی آثار شهید مطهری، ج 8؛ درسهای الهیات شفا، ص 454؛ روش رئالیسم، ج 5، ص 40.
[6] نمل، 88.
[7] ر.ک: مجموعهی آثار، ج 8، ص 454؛ اسفار، ج 7، ص 94 - 56 و 95 و 101 و 106 و 188؛ آموزش فلسفه، ج 2، ص 423 و 424؛ الهیات، جعفر سبحانی، ص 227؛ المیزان، ج 4، ص 269؛ مفاتیح الغیب، ج 1، ص 352 - 350؛ تبیین براهین اثبات خدا، جوادی آملی، عبداللَّه، ص 42 - 41 و 233.
[8] جوادی آملی، عبداللَّه تبیین براهین اثبات خدا، ص 42 و 227.
[9] همان، ص 22 و 231؛ سبحانی، جعفر، الهیات، ص 57 - 56.
[10] جوادی آملی، عبداللَّه، تبیین براهین اثبات خدا، ص 231.
[11] همان، ص 232.
[12] همان، ص 39 و 40.
[13] همان؛ مرتضی مطهری، توحید، ص 61 - 60.
[14] ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا، ص 30 - 29 و ص 230 - 228.
[15] همان، ص 29.
[16] همان، ص 228.
[17] همان، ص 33.
[18] همان، ص 230.
[19] همان، ص 228.
[20] همان، ص 230.
[21] همان، ص 32؛ سخن در رابطهی نظم علی (مسانخت فعل با فاعل) و نظم غایی (ارتباط ضروری هر فعل با علیت) نیازمند مجال دیگری است و از حوصلهی فعلی بحث خارج است. ر.ک: تبیین براهین اثبات خدا
منبع: http://farsi.islamquest.net
- [سایر] اساس برهان نظم چیست؟
- [سایر] برهان نظم چیست؟
- [سایر] آیا علم خداوند فقط از طریق برهان نظم اثبات می شود؟
- [سایر] آیا علم خداوند فقط از طریق برهان نظم اثبات می شود؟
- [سایر] صرف نظر از سازگاری فرضیهی تکامل با برهان نظم، آیا این فرضیه از لحاظ علمی و دینی صحیح است؟
- [سایر] صرف نظر از سازگاری فرضیهی تکامل با برهان نظم، آیا این فرضیه از لحاظ علمی و دینی صحیح است؟
- [سایر] آیا این امکان که اسلام فرضیه سیر تکامل را صحیح تلقی نموده باشد وجود دارد؟ در یکی از جواب های شما درباره اثبات وجود خدا بحث برهان نظم مطرح شد، آیا مگر بین برهان نظم و فرضیه سیر تکامل منافاتی وجود دارد؟
- [سایر] آیا در قرآن دلیلی برای اثبات خدا – دلیل جزمی – ارائه شده است؟ می دانیم که برهان نظم و اخلاق و زیبایی و ... جزمی نیستند.
- [سایر] آیا در قرآن دلیلی برای اثبات خدا – دلیل جزمی – ارائه شده است؟ می دانیم که برهان نظم و اخلاق و زیبایی و ... جزمی نیستند.
- [سایر] سلام و دوست می گفتگویی داریم راجع به وجود خدا اون میگه اگه ما مخلوق خداییم و خدا با برهان علیت و نظم اثبات می شه پس چرا خدا خودش علیت نداره این سوالو از خیلی ها کرده فقطم شنیده ه خدا از قبل بوده اینم قانعش من می خواام در دادن جواب این سوال به من کمک کنیدممنون
- [آیت الله جوادی آملی] .ترتیب هجده جمله اذان و هفده جمله اقامه باید محفوظ باشد و اگر بر خلاف آن گفته شد , باید برابر نظم یاد شده دوباره گفته شود، مثلاً اگر (حیّ علی خیر العمل ) پیش از (حیّ علی الفلاح ) گفته شد , دوباره باید (حیّ علی خیر العمل) گفته شود.
- [آیت الله بهجت] قرآن یا دعا خواندن در نماز اشکال ندارد، مگر چهار آیهای که سجده واجب دارند و در مسئله 898 گذشت یا اینکه دعا خواندن بهطوریکه به نظم واجب در قرائت و یا ذکر واجب صدمه بزند و یا نفرین بر مؤمن باشد که در این صورت نماز باطل خواهد بود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [آیت الله مظاهری] اگر شخص بالغ و عاقل با سلاح به منظور اخلال در نظم اجتماعی و یا ترور اشخاص و غارت یا اتلاف اموال مردم به آنان هجوم آورد محارب و مفسد است، مرد باشد یا زن، در شب باشد یا روز، در شهر باشد یا غیر آن. و حاکم شرع به تناسب جرم، او را میکشد یا دست راست و پای چپ او را قطع میکند یا تبعیدش مینماید.
- [آیت الله اردبیلی] احضار ارواح چنانچه موجب اشاعه دروغ و فریب مردم یا برهم زدن نظم عمومی و مانند آن باشد، جایز نیست و خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) در صورتی که اثر سویی بر آن مترتّب نباشد یا معالجه امراضی بر آن متوقّف باشد، دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد، اما اگر از این ناحیه اثر سوء یا خطر جانی پدید آید، حرام بوده و در این صورت مسبِّب، ضامن است.
- [آیت الله بهجت] انسان در بین نماز جماعتی که خواندن آن به جماعت واجب نیست بنابر اظهر می تواند نیت فُرادی کند اگر چه از اول نماز قصد فرادی داشته باشد، مثلاً نیّت کند که دو نماز خود را با یک نماز امام بخواند یعنی قصد کند که بین نماز فرادی کند و زودتر تمام کند و دوباره نماز دوم را به او اقتدا کند. ولی ممکن است از جهت اخلال به نظم جماعت و اشتباه انداختن مأمومین ممنوع باشد.
- [آیت الله بهجت] کسی که خرج سال خود، و خانوادهاش را دارد، فقیر نیست و دادن زکات فطره بر او واجب است، و کسی که فعلاً خرج سال را ندارد، ولی بهتدریج بهدست میآورد و مصرف میکند، اگر غیر از آنچه خرج میکند، با قرض کردن و مانند آن بتواند زکات فطره را بدهد، بهطوریکه نظم امور او بر هم نخورد و موجب حرج و اجحاف نباشد، بنابر احتیاط واجب باید زکات فطره را بدهد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] دفاع بر همه مسلمانان در برابر هجوم دشمنان به کشورهای اسلامی و مرزهای آن واجب است و منحصر به کشوری نیست که انسان در آن زندگی می کند، بلکه همه مسلمین دنیا باید در برابر هجوم اجانب به کشورهای اسلامی یا مقدّسات مسلمانان مدافع یکدیگر باشند، خواه از طریق بذل مال یا جان یا هر وسیله دیگر، و در این امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست، ولی برای نظم و هماهنگی برنامه های دفاعی باید در صورت امکان فرمانده یا فرماندهان آگاه و مورد اعتمادی را با نظر حاکم شرع تعیین کنند.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانان باید به اصول دین ایمان و یقین داشته باشد و این ایمان باید برای هر مسلمانی به اندازه فکر و درک او بر پایة دلیل و برهان استوار باشد ، و در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بدست آورد ،یا از مجتهد تقلید کند ، یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است ، مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ، آن عمل را انجام ندهد . و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بجا آورد،پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند ، واجب است از مجتهد تقلید نمایند . به این مطلب نیز باید توجه کرد که در بسیاری از موارد در خود عمل به احتیاط نیز باید یا مجتهد بود و یا تقلید کرد .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.