مشکل اصلی فرضیه‌ی تکامل در معرفت‌های دینی، ظاهر ناسازگاری آن با برهان نظم است؛ در حالی که با اندک تأملی این ظاهر ناسازگار قابل حل است، چرا که همین پذیرش تکامل و تحول تکاملی موجودات از یک نظم فوق‌العاده برخوردار است و به همین دلیل دلالت بر وجود یک ناظم می‌کند. اما سؤال مطرح در این جا، بررسی صحت و سقم خود این نظریه است. از نظر علمی، باید گفت که اظهار نظر در این زمینه وظیفه‌ی زیست شناسان است، نه کتاب حاضر و نه معلم دینی. فقط از باب اطلاع می‌توان خاطر نشان کرد که این فرضیه از نظر زیست شناسان نیز کاستی‌های فراوان دارد )برای گزارش از این نقاط ضعف، ر. ک: علی اصغر دارایی )ترانسفوریسم( در فصل نامه‌ی رشد آموزش معارف اسلامی، ش 54، پاییز 1383. با این حال، در علوم تجربی روال این است که تا وقتی تبیین بهتری پیدا نشده که بتواند هم مسائل قبلی را حل کند و هم مشکلات فرضیه‌ی قبلی را نداشته باشد، تبیین قبلی علی رغم نقص‌هایش بر جای خود باقی می‌ماند و مورد استفاده‌ی دانشمندان قرار می‌گیرد. اما از نظر دینی، اختلاف نظر در این باره بسیار گسترده است. برخی همچون دکتر نصر )سید حسین نصر، معرفت و معنویت، صص 472 - 456. معتقدند که این نظریه جدا با معارف دینی ناسازگار است، برخی همچون دکتر سحابی )یدالله سحابی، خلقت انسان. تهران: شرکت سهامی‌انتشار، 1351. بر این باورند که این نظریه با باورهای دینی ناسازگار نیست، بلکه در متون دینی دلالت‌هایی هم بر آن یافت می‌شود. )برای گزارشی از آرای مختلف در این باب، درک: احد فرامرز قراملکی. موضوع علم و دین در خلقت انسان. . اما به نظر می‌رسد قابل دفاع‌ترین دیدگاه، دیدگاه شهید مطهری )برای تفضیل دیدگاه شهید مطهری در این باب، ر.ک، مرتضی مطهری، توحید؛ و نیز مقالات فلسفی، ج 1، مقاله توحید و تکامل، صص 83 - 61. است. ایشان معتقد است که نظریه‌ی تکامل نفیا و اثباتا، در دین جایگاهی ندارد. یعنی دین درباره‌ی این که آیا موجودات به تدریج و از همدیگر به وجود آمده‌اند یا این که هر نوعی جداگانه ایجاد شده است، سخنی نگفته است. در باب انسان نیز، گرچه گفته است: )انسان را از خاک آفریدیم(، اما اولا این سخن لزوما دلالت ندارد بر این که انسان فاصله‌ی از خاک تا آدم شدن را یک دفعه طی کرده باشد، بلکه ممکن است همان سیر تکاملی مطرح باشد، چرا که با پذیرش سیر تکاملی برای انسان، باز منشأ نهایی انسان خاک خواهد بود. ثانیا آنچه انسان را انسان می‌کند، نه ابعاد جسمانی او، بلکه نفخه‌ی الهی است که در او دمیده شده است. از طرف دیگر، از جانب خدا هم بعید نیست که انسان به صورت معجزه، یک دفعه از خاک آفریده شده باشد، همان طور که عصای حضرت موسی )ع( یک دفعه از چوب خشک به اژدهای جان دار تبدیل شد. بررسی معجزات نیز کار علوم تجربی نیست، زیرا علوم تجربی با روش‌های متعارف در محدوده‌ی محسوسات سر و کار دارند، لذا پذیرش نظریه تکامل، نه لزوما تأییدی بر معارف دین است و نه ردی بر آن‌ها. خوب است در همین جا متذکر این خطر مهم شویم که بسیاری از افراد مایلند، برای هر فرضیه‌ای که در غرب مطرح می‌شود، خیلی زود از دل دین، تأییدهایی بیابند، در حالی که در بیش‌تر موارد، ضرر این اقدام بیش از فایده‌ی آن است. زیرا چه بسا آن فرضیه مدتی بعد رد شود و اگر ما به اشتباه آن را به دین گره زده باشیم، به دین داری مؤمنان لطمه خواهد زد.
صرف نظر از سازگاری فرضیهی تکامل با برهان نظم، آیا این فرضیه از لحاظ علمی و دینی صحیح است؟
مشکل اصلی فرضیهی تکامل در معرفتهای دینی، ظاهر ناسازگاری آن با برهان نظم است؛ در حالی که با اندک تأملی این ظاهر ناسازگار قابل حل است، چرا که همین پذیرش تکامل و تحول تکاملی موجودات از یک نظم فوقالعاده برخوردار است و به همین دلیل دلالت بر وجود یک ناظم میکند.
اما سؤال مطرح در این جا، بررسی صحت و سقم خود این نظریه است. از نظر علمی، باید گفت که اظهار نظر در این زمینه وظیفهی زیست شناسان است، نه کتاب حاضر و نه معلم دینی. فقط از باب اطلاع میتوان خاطر نشان کرد که این فرضیه از نظر زیست شناسان نیز کاستیهای فراوان دارد )برای گزارش از این نقاط ضعف، ر. ک: علی اصغر دارایی )ترانسفوریسم( در فصل نامهی رشد آموزش معارف اسلامی، ش 54، پاییز 1383. با این حال، در علوم تجربی روال این است که تا وقتی تبیین بهتری پیدا نشده که بتواند هم مسائل قبلی را حل کند و هم مشکلات فرضیهی قبلی را نداشته باشد، تبیین قبلی علی رغم نقصهایش بر جای خود باقی میماند و مورد استفادهی دانشمندان قرار میگیرد. اما از نظر دینی، اختلاف نظر در این باره بسیار گسترده است. برخی همچون دکتر نصر )سید حسین نصر، معرفت و معنویت، صص 472 - 456. معتقدند که این نظریه جدا با معارف دینی ناسازگار است، برخی همچون دکتر سحابی )یدالله سحابی، خلقت انسان. تهران: شرکت سهامیانتشار، 1351. بر این باورند که این نظریه با باورهای دینی ناسازگار نیست، بلکه در متون دینی دلالتهایی هم بر آن یافت میشود. )برای گزارشی از آرای مختلف در این باب، درک: احد فرامرز قراملکی. موضوع علم و دین در خلقت انسان. .
اما به نظر میرسد قابل دفاعترین دیدگاه، دیدگاه شهید مطهری )برای تفضیل دیدگاه شهید مطهری در این باب، ر.ک، مرتضی مطهری، توحید؛ و نیز مقالات فلسفی، ج 1، مقاله توحید و تکامل، صص 83 - 61. است. ایشان معتقد است که نظریهی تکامل نفیا و اثباتا، در دین جایگاهی ندارد. یعنی دین دربارهی این که آیا موجودات به تدریج و از همدیگر به وجود آمدهاند یا این که هر نوعی جداگانه ایجاد شده است، سخنی نگفته است. در باب انسان نیز، گرچه گفته است: )انسان را از خاک آفریدیم(، اما اولا این سخن لزوما دلالت ندارد بر این که انسان فاصلهی از خاک تا آدم شدن را یک دفعه طی کرده باشد، بلکه ممکن است همان سیر تکاملی مطرح باشد، چرا که با پذیرش سیر تکاملی برای انسان، باز منشأ نهایی انسان خاک خواهد بود. ثانیا آنچه انسان را انسان میکند، نه ابعاد جسمانی او، بلکه نفخهی الهی است که در او دمیده شده است. از طرف دیگر، از جانب خدا هم بعید نیست که انسان به صورت معجزه، یک دفعه از خاک آفریده شده باشد، همان طور که عصای حضرت موسی )ع( یک دفعه از چوب خشک به اژدهای جان دار تبدیل شد. بررسی معجزات نیز کار علوم تجربی نیست، زیرا علوم تجربی با روشهای متعارف در محدودهی محسوسات سر و کار دارند، لذا پذیرش نظریه تکامل، نه لزوما تأییدی بر معارف دین است و نه ردی بر آنها. خوب است در همین جا متذکر این خطر مهم شویم که بسیاری از افراد مایلند، برای هر فرضیهای که در غرب مطرح میشود، خیلی زود از دل دین، تأییدهایی بیابند، در حالی که در بیشتر موارد، ضرر این اقدام بیش از فایدهی آن است. زیرا چه بسا آن فرضیه مدتی بعد رد شود و اگر ما به اشتباه آن را به دین گره زده باشیم، به دین داری مؤمنان لطمه خواهد زد.
- [سایر] صرف نظر از سازگاری فرضیهی تکامل با برهان نظم، آیا این فرضیه از لحاظ علمی و دینی صحیح است؟
- [سایر] آیا این امکان که اسلام فرضیه سیر تکامل را صحیح تلقی نموده باشد وجود دارد؟ در یکی از جواب های شما درباره اثبات وجود خدا بحث برهان نظم مطرح شد، آیا مگر بین برهان نظم و فرضیه سیر تکامل منافاتی وجود دارد؟
- [سایر] در عالم برزخ تکامل علمی می تواند تحقق یابد، ولی تکامل عملی ممکن نیست. آیا این مطلب را می توان از لحاظ فلسفی نیز اثبات کرد؟
- [سایر] در بحث های کلامی گفته می شود: در عالم برزخ تکامل علمی می تواند تحقق یابد، ولی تکامل عملی ممکن نیست. آیا این مطلب را می توان از لحاظ فلسفی نیز اثبات کرد؟ با در نظر داشتن این نکته که تکامل و حرکت مشروط به ماده است. و نفس پس از مرگ از بدن و ماده جدا می شود.
- [آیت الله نوری همدانی] آیا تشریح جسد جنین با انسان کامل از نظر (کار تخصصی و علمی) از لحاظ حکم تشریح متفاوت است؟
- [سایر] در فلسفه اسلامی، همه چیز دارای روح شمرده می شود، آیا این مطلب از نظر دینی صحیح است؟
- [سایر] یکی از دوستان سفری به هندوستان داشته و مقاله هایی را درباره بهائیت گرفته.من هم آنها را مطالعه کردم،سوال من اینست که با اینکه میدانم دینی ضاله است(خود را فرد موعود و مظهر الهی معرفی کرده) اما دلیل علمی و دینی محکمی برای آن ندارم.به نظر من اساس این فرقه برداشتهایی از دین اسلام باشد نظیر: برابری، دعا، دوری از تعصبات جنسی و نژادی.دلیل طرد شدن آن از نظر اسلام چیست؟
- [سایر] سلام، آیا کیفیت آمیزش، بر فرزند آینده از نظر دینی و یا علمی تاثیر دارد؟ مثلا آیا در دین یا علم تجربی آموزه ای وجود دارد که اگر در فلان شرایط عمل جنسی و سکس را انجام دهید بچه تان فلان تاثیر را می گیرد؟
- [آیت الله خامنه ای] اگر زمین و خانه از طریق بیع یا مصالحه بین افراد خانواده با سند عادی خطی بدون ثبت رسمی و بدون انشای صیغه به وسیله یکی ازعلمای دینی، معامله شود، آیا این معامله از نظر شرعی و قانونی صحیح است؟
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )