تحقیق و مطالعه پنجاه درصد راه است. پنجاه درصد ما بقی بستگی به عمل ‌انسان دارد. یعنی انسان باید هم محقق باشد هم متحقق. محقق کسی است که از ‌نظر علمی عمیقاً تحقیق نموده و مطالب را برای خود حل نموده است ولی متحقق ‌کسی است که آنچه را فهمیده باور کرده و برابر آن عمل میکند. اگر کسی عالم محض ‌بود یعنی حرفهای خیلی متقن و محکم داشت ولی ایمان نداشت، به علوم خود باور ‌نداشت، اهل عمل به حقایقی که برایش مکشوف شده نبود، کم کم دُچار شک و شبهه ‌میشود.‌ خداوند درباره فرعون تعبیر لطیفی دارد، میفرماید: ”وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها ‌اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً“(1) موسای کلیم هم طبق آیات قرآن به فرعون فرمود: ”لَقَدْ عَلِمْتَ ما ‌اَنْزَلَ هؤلاءِ إلاّ ربُّ السَّمواتِ والأرض“(2) تو میدانی که اینها را کسی نفرستاده به جز ‌خدای آسمانها و زمین، ولی باور نداشت. ما یک فهم داریم یک باور، فهم در اختیار ما نیست ولی باور در اختیار ماست. یعنی ‌اگر فکر کردیم، درس خواندیم و مطالعاتی انجام دادیم علمی برای ما حاصل میشود و ‌از این به بعد نمیتوانیم بگوییم من نمیخواهم بفهمم.‌ اراده در فهم دخیل نیست امّا در باور دخیل است. یعنی انسان بعد از آنکه چیزی ‌را فهمید میتواند باور کند و میتواند باور نکند، میتواند گردن بنهد یا ننهد. گاهی دو نفر ‌با هم بحث میکنند و با اینکه یکی برای دیگر حق را روشن میکند ولی این شخص زیر ‌بار نمیرود یعنی نفس به قدری شرور است که میتواند در برابر 4=2×2 بایستد و ‌بگوید من باور نمیکنم با اینکه فهمیده است. برای اینکه به ویروس درونی (شک و شبهه) مبتلا نشویم باید آن چه را ‌فهمیدهایم باور و عمل کنیم. تا عمل در کار نباشد یقین حاصل نمیشود.‌ برای نجات از گزند شبهه، بهترین راه این است که هرچه را فهمیدیم عمل کنیم و ‌باور کنیم و پا روی نفس بگذاریم. ‌( آیةالله جوادی آملی )‌ ‌(1) سوره نمل، آیه 14. ‌(2) سوره اسراء، آیه 102.
برای مقابله با شبهات و رسیدن به یقینی که هیچ شکی نتواند در آن خللی ایجاد کند غیر از راه مطالعه و تحقیق چه راهی را پیشنهاد میکنید؟
تحقیق و مطالعه پنجاه درصد راه است. پنجاه درصد ما بقی بستگی به عمل انسان دارد. یعنی انسان باید هم محقق باشد هم متحقق. محقق کسی است که از نظر علمی عمیقاً تحقیق نموده و مطالب را برای خود حل نموده است ولی متحقق کسی است که آنچه را فهمیده باور کرده و برابر آن عمل میکند. اگر کسی عالم محض بود یعنی حرفهای خیلی متقن و محکم داشت ولی ایمان نداشت، به علوم خود باور نداشت، اهل عمل به حقایقی که برایش مکشوف شده نبود، کم کم دُچار شک و شبهه میشود.
خداوند درباره فرعون تعبیر لطیفی دارد، میفرماید: ”وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً“(1) موسای کلیم هم طبق آیات قرآن به فرعون فرمود: ”لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤلاءِ إلاّ ربُّ السَّمواتِ والأرض“(2) تو میدانی که اینها را کسی نفرستاده به جز خدای آسمانها و زمین، ولی باور نداشت.
ما یک فهم داریم یک باور، فهم در اختیار ما نیست ولی باور در اختیار ماست. یعنی اگر فکر کردیم، درس خواندیم و مطالعاتی انجام دادیم علمی برای ما حاصل میشود و از این به بعد نمیتوانیم بگوییم من نمیخواهم بفهمم.
اراده در فهم دخیل نیست امّا در باور دخیل است. یعنی انسان بعد از آنکه چیزی را فهمید میتواند باور کند و میتواند باور نکند، میتواند گردن بنهد یا ننهد. گاهی دو نفر با هم بحث میکنند و با اینکه یکی برای دیگر حق را روشن میکند ولی این شخص زیر بار نمیرود یعنی نفس به قدری شرور است که میتواند در برابر 4=2×2 بایستد و بگوید من باور نمیکنم با اینکه فهمیده است.
برای اینکه به ویروس درونی (شک و شبهه) مبتلا نشویم باید آن چه را فهمیدهایم باور و عمل کنیم. تا عمل در کار نباشد یقین حاصل نمیشود.
برای نجات از گزند شبهه، بهترین راه این است که هرچه را فهمیدیم عمل کنیم و باور کنیم و پا روی نفس بگذاریم.
( آیةالله جوادی آملی )
(1) سوره نمل، آیه 14.
(2) سوره اسراء، آیه 102.
- [سایر] به خانمی علاقه مند شده ام که 2 سال از من بزرگ تر است. او را زیر نظر گرفته ام و در موردش از افراد موثق تحقیق کرده ام. همه ایشان را خوب می دانند و هیچ مشکلی ندارد. اما خانواده ام به شدت مخالف هستند. شما چه راهی پیشنهاد می کنید؟
- [سایر] بنده جوان 14 ساله ای تشنه حقیقت هستم.ذهنم پر از شبهات و سؤالات درباره حمله اعراب مسلمان به ایران است.در تحقیق و مطالعه ای که تاکنون داشته ام به این نتیجه رسیده ام که پذیرش اسلام توسط ایرانیان اجباری نبوده است و همچنین فواید فراوان اسلام برای ایرانیان را با مراجعه به کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری یافتم.اکنون سؤال دارم که ممنون میشوم به آن پاسخ کامل با منبع معتبر و درست بدهید:آیا امام علی و حسنین در نبرد با ایرانیان حضور داشتند؟آیا درست است که در تاریخ داریم حسنین در کشتار ایرانیان تقش داشته اند؟
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید ، مدتی هست که صحبت های شما را می شنوم، با تشکر از زحماتتان، به نظرم رسید بهتر است با شما مشورت کنم. سال هاست با مشکلی مواجه هستم که تمام زندگی خود و خانواده ام را تحت تاثیر قرار داده، تلاش می کنم ماجرای 10 ساله را مختصر توضیح دهم. ... خصوصی ... برای ایجاد بهترین نوع رابطه با پدر و مادرم و از طرفی کم آسیب ترین رابطه با برادرم وخانواده اش چه راهی را پیشنهاد می کنید؟ از اطاله کلام جداً عذر می خواهم ولی باور کنید شما اولین کسی هستید که تابحال امید حل این معضل را در دل من ایجاد کردید. با تشکر فراوان.
- [سایر] سلام و خدا قوت استاد.کلاس امروز خیلی خوب بود.ازتون خیلی متشکرم. امروز تا آخرین لحظه که پاسخگوی دوستان بودید منتظر بودم فرصتی به بنده بدید تا بتونم با کمال شرمندگی مبنی بر درخواستم باهاتون صحبت کنم.با دکتر مرادی هم تماس گرفتم جواب دادن اما سرتون شلوغ بود نتونستم گوشی رو بدم خدمتتون.فرمودن سلامشونو به شما برسونم و بگم اگه امکان داره راهی بهم پیشنهاد کنید.شاید احساس من صحیح نباشه ولی حس کردم درخواستم ایجاد مزاحمت برای شما و دکتر است. متأسفانه بیماری خصلت بد حساس بودنم رو دوچندان کرده. برام دعا بفرمایین که شیطان لعنت شده نتونه بذر نا امیدی رو درونم بکاره. دعای شما بزرگترین لطفیست که در حقم میکنین. باز هم بسیار عذر میخوام که مزاحمتون شدم. یا علی
- [سایر] سؤال من این است؛ بعد از اینکه ما از طریق برهان امکان و وجوب، به اثبات خداوند می پردازیم می رسیم به موجود واجب الوجود مجردی که در قادر بودن او شکی نیست؛ چرا که او موجودات ممکن را از نیستی و عدم ایجاد کرد، حال می خواهیم بدانیم، آیا او این کار را با علم و دانایی انجام داده یا نه؟ چگونه می توانیم عالم بودن خداوند را اثبات کنیم؟ من پاسخ هایی را که شما در این باره در سایت آوردید مطالعه کردم، اما باز شبهه دارم. مثلا اینکه شما می گویید او موجودات را از عدم ایجاد کرد! پس حتما تمامی جنبه های وجودی آن موجودات در نزد او حاضر بوده و این خود یعنی عالم بودن او، اما با توجه به اینکه در برهان امکان و وجوب اساس استدلال ما بر پایه وجود و عدم (هستی و نیستی) است، آیا وقتی بگوییم جنبه های وجودی موجود ممکن نزد موجود واجب حاضر است، این خارج از بحث ما که فقط بر پایه هستی و نیستی می باشد نیست؟ چون شاید کسی بگوید اینکه فلان موجود دارای این جنبه های وجودی است و فلان خصوصیات را دارد خارج از اساس برهان امکان و وجود است، و مثلا بگوید این خصوصیات و جنبه های وجودی موجودات ممکن، تصور ذهنی ما است. خواهش می کنم بنده را راهنمایی کنید و اگر هم برای اثبات صفات خداوند کتاب هایی مورد نظرتان است که بیشتر و دقیق تر به اثبات عقلی و فلسفی این موضوع می پردازد، لطفا معرفی کنید.
- [سایر] استاد عزیزم،سلام.خسته نباشید ... دوباره مزاحم شدم.ویژگی آدمهای خوب اینکه آدم نمیتونه ازشون دل بکنه.عذر زحمات استاد چون من خداروشکر روحیه ی شادی دارم واز زندگیم لذت میبرم که آشناییم با سایتتون این لذت را 2برابر کرد، دوست دارم یک کاری بکنم که سایت شما شادتر بشه تا این شادی تو روحیه دوستان مراجعه کننده هم تاثیر مثبت بزاره. اگه اجازه بدین پیشنهادهایی دارم.مثل:در صفحه ی اول سایتتون از آیات وروایات و جملات حکیمانه ی علمای دینی و غیر دینی خصوصا در مورد شادی،زندگی وامید استفاده کنید.مثل:آنکس که از رنج زندگی بترسد،از ترس،در رنج خواهد بود.پائولوکوئیلو امید قوه ی محرک زندگیست.ساموئل اسمایلز زیبایی از رنج زاده میشودووو یا ابیات و آیات و روایاتی در مورد آقا امام زمان(ع)ونوشته هایی برای یادآوری اینکه ما پدری داریم که ایشون همیشه به یاد ما هستن و هوای مارو دارند و ما همیشه منتظرشون هستیم.و توجه به این نکته که:شاید این جمعه بیاید،شاید یک خواهشی دارم ،ازتون میخوام مطالب بیشتری در مورد آقا تو سایتتون بزارین.من مطمئنم با یاد آقا و امید به اینکه شاید بتونیم زمان ظهور را درک کنیم و از یاران آ قا باشیم،روحیه شادی برامون ایجاد میکنه.مثلا همین امروز وقتی سایتتونو باز کردم و تک بیتی اولشو که در مورد آقام بوددیدم، کلی شاد شدم وتا مدتی ذهنم را معطوف آقا کرد. و چون به توانایی های شما ایمان دارم ازتون میخوام در این باره بیشتر برامون تو سایت بنویسین. همینطور میشه بخش هایی از تجربه ها وصحبتهای انسانهای موفقی که با مقابله و گذر از مشکلات به موفقیت رسیدن،تو سایت بزارین تا همه ی دوستان بتون بهره ببرن. انشاالله اگه پیشنهادهای بیشتری به ذهنم رسید،دوباره مزاحم میشم. راستی بازم ازصبر و بزرگواری شما متشکرم.
- [سایر] سلام آقای دکتر <br />می خواستم من را درباره شناسایی مزاجم راهنمایی کنید. من مطالب مربوط به شناسایی مزاج را مطالعه کردم ولی آخرش نفهمیدم چه نوع مزاجی دارم من از بچگی چاق بودم به شدت به غذاها ومیوه های گرم حساس بودم مثلا هروقت خورشت بادمجان می خوردم دهنم زخم می شد یا خربزه می خوردم بدنم دچار خارش می شد یا گردو یا غذاهای گرم می خوردم صورت وبدنم جوش می زد ولی مثلا ماست و غذاهاهای سرد هم می خوردم اذیتم نمی کرد و بیشتر بدنم با غذاهای سرد میانه خوبی داره در ضمن گوشهام در فصل تابستان داغ می کنه یه مدت لاغر هم کردم ولی همین مشکلات رو داشتم پوستم زرد مایل به سفید و به شدت حساس است،بیشتر وقت ها بدنم خسته و کسل است موهام نازکه و کم پشت هست پوست بدنم هم نرم و لطیفه بدنم هم کم مو است دهانم صبح ها بی مزه است در وعده ها غذا کم می خورم، ترشیجات را بیشتر از شیرینی جات دوست دارم باعرض پوزش مدفوع هم کم وتقریبا بی بو است یعنی کلا تو روز یک بار اون هم به مقدار کم از من دفع می شه .<br />بعضی وقت ها اگر چیزی نخورم اصلا احساس گرسنه گی نمی کنم ولی بعضی وقت ها هم گرسنگی کاذب پیدا می کنم و هرچی می خورم سیر نمی شم. هفته ای 5 رو زهم به مدت نیم ساعت پیاده روی باسرعت نسبتا تند انجام می دهم ولی الان با کم غذا خوردن و پیاده روی هم دوباره چاق شدم ،خوابم هم زیاد نیست ولی مثلا اگر 10 ساعت یا 6 ساعت بخوابم برام یکی است یعنی هیچ احساسی ندارم که زیاد تر یا کم تر خوابیده ام. فردی خجالتی نیستم حرف دلم رو رک می زنم فردی احساسی هستم و خیلی زود رنج هستم آدم کینه ای نیستم ولی اگر از کسی کینه به دل بگیرم دست بردار نیستم. تو جمع بیشتر وقت ها پرحرف و شوخ طبع هستم ولی تو خلوت گوشه گیر و کمی افسرده ام تقریبا اهل ریسک هستم مثلا تا پولی دستم میاد دوست دارم خرج کنم و لذت ببرم تا اینکه پس انداز کنم ،در کار کردن هم خیلی وسواس به خرج می دهم و سعی می کنم دقیق کار را انجام دهم. (لطفا هم مزاجم را مشخص کنید وهم برای کنترل وزنم راهی پیشنهاد دهید ).
- [سایر] سلام. ممنون از فرصتی که ایجاد کردید. بنده راجع به برخی بیانات قرآن کریم یک سری شبهات جدی دارم که از شما تقاضا دارم با دقت کامل پاسخ قابل قبولی را عنایت بفرمایید: اصل سؤال بنده راجع به فرمایش قرآن مجید مبنی بر آزادی عمل مسلمانان و اهل کتاب در به قتل رساندن کافران و آنهایی که اهل کتاب نیستند هست. به عنوان مثال در سوره توبه، آیه 29 داریم که "با هر که از اهل کتاب که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آن چه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی دانند و به دین حق نمی گروند قتال و کارزار کنید تا آن گاه که به دست خود با ذلت و خواری جزیه دهند" یا در آیه 4-5 همین سوره داریم که " آن گروه از مشرکان که با آنها عهد بسته اید و عهد شما را نشکستند و هیچ یک از دشمنان شما را یاری نکرده باشند پس با آن ها تا مدتی که مقرر داشته اید عهد نگه دارید که خدا متقیان را دوست دارد پس چون چهار ماه حرام گذشت آن گاه آن ها را هر جا یافتید به قتل برسانید آن ها را دستگیر و محاصره کنید چنان که توبه کردند و نماز به پا داشتند زکات دادند پس از آن ها دست بدارید" و یا در آیه 89-91 از سوره نساء می خوانیم که "آرزوی آن ها (منافقان) این است که شما هم مانند آن ها کافر شوید تا با هم در یک سطح (از ایمان و کفر) قرار گیرید پس آن ها را دوست نگیرید مگر این که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر مخالفت کردند هر کجا آن ها را یافتید بگیرید و بکشید و از میان آن ها یار و یاوری اختیار نکنید مگر آن هایی که به هم پیمانان شما بپیوندند یا نزد شما آیند و از پیکار با شما یا پیکار با قومشان دلتنگ باشند اگر رای خدا بر این قرار می گرفت که آن ها را بر شما مسلط کند با شما می جنگیدند اگر از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و پیشنهاد صلح دادند خدا برای شما راهی علیه آن ها قرار نداده است (قمشه ای: خدا مال و جان آنها را برای شما مباح نکرده) و به زودی گروه دیگری را خواهید یافت که می خواهند از شما (به اظهار اسلام) و از قوم خود (به اظهار کفر) ایمنی یابند و هر گاه که راه فتنه گری و شرک بر آن ها باز شود به کفر خود باز می گردند پس اگر از شما کناره نگرفتند و تسلیم نشدند و از آزار شما دست نکشیدند در این صورت آن ها را هر جا یافته گرفته و به قتل برسانید " ...این مواردی است که هر چه فکر کردم نتوانستم پاسخ منطقی مبنی بر احترام کلام الله به آزادی جان و مال و عقیده انسان ها پیدا کنم. تعداد زیادی از دوستان من هم با این مشکل مواجه هستند و من از شما می خواهم که جداً به این امر همت کنید و این شبهه را که مطمئناً به دلیل کم آگاهی بنده و سایر افراد خواهد بو د و نه نعوذ بالله به دلیل قصور کلام الله، رفع بفرمایید.
- [سایر] بسم الله النور سلام حاج آقا مرادی امیدوارم که وقت داشته باشید تا پیام منو بخونید و بهم جواب بدهید ، واقعا به کمکتان احتیاج دارم. دختری هستم 21 ساله و دانشجوی ترم 7 ، چندی قبل یکی از پسرهای ترم بالایی ازم خواستگاری کرد 24 ساله است و معافیت پزشکی دارد (به علت دیسک کمر) و فعلا شغلی ندارد ولی فردی با ایمان است . بار اول که آمد و پیشنهاد ازدواج داد خیلی شوکه شدم اصلا تا به حال متوجه نشده بودم که به من علاقه دارد ولی چون نزدیکی های کنکور ارشد هست گفتم قصد ازدواج ندارم و از طرفی او هم بیکار است . یک ماه بعد دوباره آمد و گفت که کار پیدا کرده است، تدریس در یک آموزشگاه خصوصی و اجازه خواست که بعد از کنکور ارشد خانواده اش را بفرست برای خواستگاری رسمی ، ولی من هیچ جوابی نداشتم که بهش بدهم چون از پدرم می ترسم پدرم فردی بسیار خودرای است یک چیزی تو مایه های هیتلر! ( سال پیش پسر دوستش ازم خواستگاری کرد و بعد از یکسال علاف کردن آن بیچاره بهش جواب رد داد آخرش هم به هیچکس نگفت که چرا بعد از یکسال جواب سربالا دادن ردش کرد؟) می ترسم اگه بابام بفهمه، فکر کنه که من تو این سه سالی که دانشگاه می رفتم با این پسره دوست بودم درحالی که اصلا اینطوری نیست من با این پسره حتی یک کلمه هم حرف نزده بودم. پدرم فکر می کند که هیچ کس در حد و اندازه های خانواده ما نیست و تا به حال خواستگاران زیادی را به این علت و بدون مشورت با من و مادرم رد کرده است ولی این همکلاسی ام با بقیه فرق می کند و من یه جورایی ازش خوشم می اید بسیار چشم پاک است و خیلی هم به خدا ایمان دارد درست برعکس پدر من که از اسلام فقط نماز خواندنش را بلد است و بس. این پسره که ازم خواستگاری کرده به نظر نمی رسد که احساسی تصمیم گرفته باشد چونکه بسیار در مورد من تحقیق کرده است. با توجه به مطالعه ای که برای کنکور داشته ام و با توکل به خدا امیدوارم که از کارشناسی ارشد قبول شوم برای همین تصمیم گرفتم به این خواستکارم بگم که بعد از اینکه من ارشد قبول شدم بیاید خواستگاری یعنی چیزی حدود یکسال بعد و میدانم که قبول می کند چون گفته که تا هر وقتی که من بگم منتظر می ماند البته به شرطی که بداند که جواب من مثبت است. خواهش می کنم کمکم کنید و بهم بگید چیکار کنم؟ ایا با توجه به اینکه می دانم به احتمال زیاد پدرم قبول نمی کند بر خلاف میل خودم به همکلاسیم جواب رد بدهم یا اینکه صبر کنم تا بلکه گذر زمان همه چیز را حل کند؟ ببخشید یه خواهشی هم داشتم این پیام رو تو تلویزیون نگین چونکه بابام برنامه شما رو تو مردم ایران سلام می بینه و خیلی هم تیزه ممکنه متوجه بشه و برام دردسر ایجاد کنه. خداحافظ
- [سایر] با سلام این مشاوره های قبلی شماست.گفتم کامل 2مشاوره رو براتون ارسال کنم تا بهتر منو راهنمایی کنید. با تشکر از شما کد مشاوره قبلی: 940955 سلام 23 سالمه. دانشجو هستم،درسم داره تموم میشه،در حال گرفتن معافیت سربازی هستم،یه کار با حقوق متوسط ماهیانه 200 هزار تومان و بیمه دارم.با پدرو مادرم زندگی میکنم.خواهرم ازدواج کرده یه دختر توی دانشگاه مد نظرمه. خونواده داره.هم سن منه. قبلا توی خونه (17،18 سالگی تا تقریبا 1سال پیش) مادرم میگفته که رو 27،28 سالگی به بعد برا ازدواج حساب کن(احتمالا برا اینکه نیام زود عاشق بشم و زود تصمیم بگیرم) اما تازگی میگه تا زمانی که فلان کارارو نکنی(مثلا آب میخوری لیوان رو سر جاش بذاری) برات خاستگاری نمیرم و فکر ازدواج به سرت نیوفته. منم دارم کم کم خودمو تو اینجور مسایل اصلاح میکنم. اما نگرانم که هم چگونه مطرح کنم هم اینکه اگه مطرح کنم پدر و مادرم مخالفت کنن برای الان!؟ چگونه میتونم به خانوادم بگم که قصد ازدواج دارم؟ ممنون میشم منو راهنمایی کنید. پیشاپیش تشکر h2mbe@yahoo.com یا حق پاسخ : باسلام کاربر گرامی نیاز به ازدواج یک نیاز طبیعی است که مسلما در مقطعی از زمان برای هر جوانی ایجاد می شود اما مهم این است که آیا این نیاز به موقع ایجاد شده و فرد آمادگی لازم را برای ازدواج دارد؟ مثلا شما از لحاظ مالی، سطح شناختی و رفتاری، حتی از لحاظ عاطفی و ... به بلوغ لازم رسیده اید یا اینکه صرفا می خواهید بدون بررسی لازم ازدواج کنید؟ ضمنا شما در مورد ازدواج و انتخاب همسر به اندازه کافی مطالعه و بررسی کرده اید؟ معیارهایتان را مشخص کرده اید؟ می دانید چه نوع فردی را برای همسری می خواهید برگزینید؟ و ... اگر بدانید در چه راهی می خواهید قدم برداشته و هدف و برنامه ریزی روشنی داشته باشید حتی با مخالفت خانواده تان می توانید با ارایه دلیل و منطق آنها را راضی کنید که آمادگی لازم را برای ازدواج دارید. در غیر این صورت با دلایل مخالفت خانواده تان بیشتر فکر کنید و ببینید که آیا منطقی است یا تنها سنگ اندازی است؟ بسیاری از مواقع والدین دلایل منطقی ارایه می دهند که فرزندان باید مورد توجه قرار داده و با رفع این موانع برای ازدواج اقدام کنید. با تشکر از تماس شما کد مشاوره قبلی: 930417 من وقتی با خوانواده ام می خواهم مسئله ازدواج را صحبت کنم سریع میگن: که الان اصلا حرفش رو نزن یا میگن:باشه واسه 6،7 سال دیگه یا یا 28،29 سالگی به بعد. من با این طرز فکرشون چیکار باید بکنم؟ الان احساس میکنم دارم بیهوده زمان رو سپری میکنم.احساس میکنم نیاز به کس دیگه ای دارم که بتونم هدفمندتر باشم. پاسخ : باسلام کاربر گرامی شرایط فعلی شما چیست؟ ایا آمادگی ازدواج را در زمینه های مختلف دارید؟ تصور می کنید چرا خانواده تان تا این حد با ازدواج شما مخالفند؟ شرایط تان برای ازدواج مهیا نیست یا اینکه شرایط تان مطلوب است اما خانواده تصور می کنند که شما بلوغ فکری لازم را ندارید؟ لطفا توضیحات بیشتری دهید تا بتوانم راهنمایی تان کنم. منتظر تماس بعدی شما هستم. با تشکر از تماس شما