کسانی که به مراتب بالای عرفان رسیده اند، مساله پرستش و عبادت و شریعت را چگونه تفسیر می کنند؛ به خصوص که برخی از اعمال را ترک می کنند؟
برخی از مشایخ تصوف، با اشاره یا تصریح، چنین اظهار می کنند که گویا حقیقت یافتگان، بی نیاز از شریعت می گردند و پس از دستیابی به گوهر حقیقت ، صدف شریعت را وا می نهند! (1) هر چند برخی از آنان معتقدند: بهتر است تا آنجا که می شود پایبند شریعت بمانند و بندگی خداوند را به جا آورند؛ از این رو گاه که فرصت حضور در نماز جمعه را پیدا نمی کنند و یا نمی توانند عبادتی را در وقت ان به جا آورند، از ترک آنها دلتنگ شده و سعی در ادای قضای آن دارند (2) این دسته از صوفیان، گاهی برخی از آیات قرآن را دستاویز خویش ساخته و با تمسک به آیه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) (3) بزرگان طریقت را یقین یافتگانی می دانند که از عبادت و شریعت ، بی نیاز گشته اند. چو عارف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغزو پوست بشکست(4) بر همین اساس ، فرقه ای به نام واصلیه معتقدند: نماز، روزه، زکات، حج و احکام دیگر از بهر آن نهاده اند تا اول ، شخص بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق حاصل کند و او را معرفت حق حاصل شود، و چون معرفت حاصل شد، واصل بود... و چون واصل شد، تکلیف از وی برخواست). (5) برخی از اهل تصوف شریعت گریز، برای آنکه بی نیازی خود را از شریعت با پایبندی پیامبران به شریعت توجیه نمایند، واصلان را به سه دسته تقسیم می کنند: یک. آنان که به کلی در دریای مستی و بیخودی فرو می غلتند و به ساحل هوشیاری باز نمی گردند. اینان از آن رو که عقل و خرد خویش را از کف داده اند، از بند تکلیف و عبادت رهایی می یابند. دو. برخی گه مست اند و گه هوشیار. اینان در زمان هوشیاری از دو جهت باید احکام شرعی را رعایت کنند: نخست برای آنکه خود از دو رنگی نجات یافته، در دریای وحدت استقرار یابند، دوم اینکه بتوانند ارشاد و راهنمایی دیگران را بر عهده گیرند. سه. دسته ای دیگر از حقیقت یافتگان پس از آنکه در دریای وحدت غوطه ور شدند، مامور به دستگیری از در راه ماندگان می گردند و از این جهت ، بار تکلیف و عبادت از دوش آنان برداشته نمی شود. بر این اساس صوفیانی که به کلی عبادت را وانهاده اند، در دسته اول و آنان که گاهی از شریعت فرمان نمی برند، در دسته دوم جای می گیرند. پیامبران الهی نیز با قرار گرفتن در دسته سوم از دو گروه پیشین تمایز می یابند. (6) باید توجه کرد که: یکم. بسیاری از عارفان حقیقی و راستین ، حقیقت را بی طریقت و این دو را بی شریعت دست نایافتنی می دانند. اینان هیچ گاه دست از اعمال ظاهری بر نمی دارند و احوال و ملکات باطنی را، جز از راه عبادت و ریاضت های شرعی نمی جویند. (7) بسیاری از صوفیان نام آور ، حقیقت بی شریعت را کفر و زندقه می خوانند (8) و آن دو را به منزله روح و جسم می دانند. (9) برخی از آنان تاکید می کنند که که در صورتی می توان میوه حقیقت را از شاخه طریقت چید که ریشه شریعت تباه نشده باشد. بر این اساس، در عباداتی همچون نماز، هر سه مرتبه فراهم آمده است. (10) عین القضاة همدانی می گوید: (هر که نماز دوست ندارد، نشان آن است که خدا محبوب او نیست). (11) گروهی از عارفان حقیقی به صراحت پیروی از شریعت را تا هنگام مرگ لازم می شمارند. (12) حکایت ذیل در این خصوص شنیدنی است: (بایزید را نشان دادند که فلان جای پیری است بزرگ . به دیدن او رفت، چون نزدیک او رسید، آن پیر آب دهن سوی قبله انداخته بود. در حال بازگشت ، او را نادیده گفت: اگر او را در طریقت قدمی بودی، خلاف شریعت بر وی نرفتی) (13) دوم. سیر و سلوک معنوی مانند سفرهای جسمانی نیست؛ در سفر معنوی و روحانی تنها در صورتی قدم به وادی حقیقت می گذاریم که منزلگاه شریعت را از دست ندهیم. هنگامی که عقل و نقل بر نیاز همیشگی انسان به عبادت تاکید می ورزند، باید شریعت را همچون پوستی بدانیم که وجود آن همواره برای محافظت از مغز ضروری است و با کنار گذاشتن آن، نه تنها پوست ، که مغز را نیز از دست می دهیم. باید سالک را با کسی سنجید که از پله های دیوار عمارتی بالا می رود؛ به طوری که اگر پله های زیرین فرو ریزد، قسمت های بالاتر به شکل مهیب تری فرو می ریزد. (14) سوم. ایه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) مستمسک مناسبی برای برخی از صوفیان شریعت گریز نیست؛ زیرا غالب مفسران شیعه و سنی (یقین) را در این آیه به معنای مرگ دانسته اند که با فرا رسیدن آن، پرده های جهل و نادانی کنار می رود و همگان به یقینی کامل دست می یابند (15) علاوه بر آنکه از منظر صاحب نظران ادبیات عرب، کلمه حتی هنگامی که بر سر فعل مضارع در می آید علت کاری را بیان می کند؛ نه آنکه زمان به پایان رسیدن آن را نشان دهد. از این رو می توان آیه شریفه را نشانگر آن دانست که دستیابی به یقین که یکی از بالاترین کلمات انسانی است تنها از راه عبادت ممکن می گردد؛ نه آنکه پس از رسیدن به یقین، نیازی به عبادت باقی نباشد. (16) چهارم. دسته بندی واصلان و توجیه پایبندی پیامبران به شریعت، ناروا است! آیا در خصوص پیامبری که آن همه عبادت را سزاوار مقام خداوندی نمی داند و شعار (ما عبدناک حق عبادتک) (17) سر می دهد، می توان گفت: عبادت پیش ایشان (مقصود بالعرض) است ، به جهت ارشاد و تکمیل غیر؟! محمد غزالی به خوبی به این نکته اشاره دارد که اگر پیامبر برای مصلحت خلق به عبادت می پرداخت ، چرا این شریعت گریزان که دین خود را در قله (18) می دانند چنین نکنند و با پشت کردن به شریعت و ترویج اباحیگری ، خلقی را تباه سازند؟ (19) ابن عربی، اصلا شیخی را که از شریعت، تجاوز کند اگر چه بالاترین مقام را ادعا نماید شایسته بیعت نمی داند. او در فتوحات می گوید: راه همواره حقیقت، همین شریعت است. هر که در این جاده حرکت کند، به حقیقت خواهد رسید. اصولا ما جز شریعت راهی به سوی خداوند نداریم. هر کس ادعا کند که اینجا راهی به سوی خدا هست؛ اما آن راه در خلاف راه شریعت است، سخن او یاوه و شایسته پیروی نیست. اگر چه در حال و هوای شخصی خود صادق و راستگو باشد . آن کس که از شریعت فاصله گرفته باشد، شایسته پیروی تو نیست، هر چند که از پیشگاه خداوند خبر آورده باشد. (20) پی نوشتها: 1- به عنوان نمونه نگا: مثنوی معنوی، دفتر 5، بخش دیباچه، مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144 معارف سلطان ولد ، ص 303. 2- به عنوان نمونه نگا: الفتوحات المکیة، ج 3، صص 413-412؛ مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144-145 و ج 1 ص 304؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ، ج 4، ص 188. 3- حجر (15)، آیه 99. 4- گلشن راز. 5- نگا: تبصرة العوام، ص 131؛ تذکرة الاولیاء، ص 198؛ حیلة الاولیاء ، ج 10، صص 35 و 36. 6- نگا: مناقب العارفین، ج 2، ص 724؛ مقالات شمس تبریزی، ج 1، ص 140 ؛ مفاتیح الاعجاز، صص 301-300. 7- به عنوان نمونه نگا: عرفان و عارف نمایان، صص 86-87. 8- عوارف المعارف، ص 78، کتاب المعرفة، ص 98. 9- ابعاد عرفانی اسلام، ص 182. 10- همان، ص 265. 11- نامه های عین القضاة همدانی، ج 2، ص 20. 12- نگا: الرسالة القشریة ، صص 20، 30، 42؛ نفحات الانس، ص 13؛ حلیة الاولیاء، ج 10، ص 121؛ طبقات الصوفیه، ص 199؛ فتوحات مکیة ، ج 2، ص 742 و ج 4، ص 544. 13- تذکرة الاولیاء ، ص 162، اوراد الاحباب، ج 2، ص 49. 14- نگا: المیزان، ج 2، صص 199 و 200 ؛ مقالات فلسفی، ج 2، صص 148 و 149. 15- نگا: روح المعانی، ج 14، صص 79 و 80؛ التفسیر الکبیر، ج 19، صص 171 و 172؛ الکشاف، ج 2، ص 592؛ مجمع البیان، ج 5-6، ص 534؛ التبیان، ج 6، ص 356؛ المیزان، ج 12، صص 195 و 196. 16- النحو الوافی، ج 2، صص 447-446؛ شیعه در اسلام، ص 43. 17- بحار الانوار، ج 68، ص 235. 18- قله، خم و سبوی بزرگ را می گویند و آب در قله همان است که در فقه امامیه (آب کر) خوانده می شود و صرف ملاقات بانجاست، آن را نجس نمی گرداند. بسیاری از مشایخ تصوف دروغین از این نکته فقهی بهره برده و گناه را برای بزرگان طریقت بی ضرر دانسته اند. 19- کیمای سعادت، ص 90. 20- الفتوحات المکیة، ج 2 صص 133، 364-366، 383.
عنوان سوال:

کسانی که به مراتب بالای عرفان رسیده اند، مساله پرستش و عبادت و شریعت را چگونه تفسیر می کنند؛ به خصوص که برخی از اعمال را ترک می کنند؟


پاسخ:

برخی از مشایخ تصوف، با اشاره یا تصریح، چنین اظهار می کنند که گویا حقیقت یافتگان، بی نیاز از شریعت می گردند و پس از دستیابی به گوهر حقیقت ، صدف شریعت را وا می نهند! (1) هر چند برخی از آنان معتقدند: بهتر است تا آنجا که می شود پایبند شریعت بمانند و بندگی خداوند را به جا آورند؛ از این رو گاه که فرصت حضور در نماز جمعه را پیدا نمی کنند و یا نمی توانند عبادتی را در وقت ان به جا آورند، از ترک آنها دلتنگ شده و سعی در ادای قضای آن دارند (2)
این دسته از صوفیان، گاهی برخی از آیات قرآن را دستاویز خویش ساخته و با تمسک به آیه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) (3) بزرگان طریقت را یقین یافتگانی می دانند که از عبادت و شریعت ، بی نیاز گشته اند.
چو عارف با یقین خویش پیوست
رسیده گشت مغزو پوست بشکست(4)
بر همین اساس ، فرقه ای به نام واصلیه معتقدند: نماز، روزه، زکات، حج و احکام دیگر از بهر آن نهاده اند تا اول ، شخص بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق حاصل کند و او را معرفت حق حاصل شود، و چون معرفت حاصل شد، واصل بود... و چون واصل شد، تکلیف از وی برخواست). (5)
برخی از اهل تصوف شریعت گریز، برای آنکه بی نیازی خود را از شریعت با پایبندی پیامبران به شریعت توجیه نمایند، واصلان را به سه دسته تقسیم می کنند:
یک. آنان که به کلی در دریای مستی و بیخودی فرو می غلتند و به ساحل هوشیاری باز نمی گردند. اینان از آن رو که عقل و خرد خویش را از کف داده اند، از بند تکلیف و عبادت رهایی می یابند.
دو. برخی گه مست اند و گه هوشیار. اینان در زمان هوشیاری از دو جهت باید احکام شرعی را رعایت کنند: نخست برای آنکه خود از دو رنگی نجات یافته، در دریای وحدت استقرار یابند، دوم اینکه بتوانند ارشاد و راهنمایی دیگران را بر عهده گیرند.
سه. دسته ای دیگر از حقیقت یافتگان پس از آنکه در دریای وحدت غوطه ور شدند، مامور به دستگیری از در راه ماندگان می گردند و از این جهت ، بار تکلیف و عبادت از دوش آنان برداشته نمی شود.
بر این اساس صوفیانی که به کلی عبادت را وانهاده اند، در دسته اول و آنان که گاهی از شریعت فرمان نمی برند، در دسته دوم جای می گیرند. پیامبران الهی نیز با قرار گرفتن در دسته سوم از دو گروه پیشین تمایز می یابند. (6)
باید توجه کرد که:
یکم. بسیاری از عارفان حقیقی و راستین ، حقیقت را بی طریقت و این دو را بی شریعت دست نایافتنی می دانند. اینان هیچ گاه دست از اعمال ظاهری بر نمی دارند و احوال و ملکات باطنی را، جز از راه عبادت و ریاضت های شرعی نمی جویند. (7)
بسیاری از صوفیان نام آور ، حقیقت بی شریعت را کفر و زندقه می خوانند (8) و آن دو را به منزله روح و جسم می دانند. (9) برخی از آنان تاکید می کنند که که در صورتی می توان میوه حقیقت را از شاخه طریقت چید که ریشه شریعت تباه نشده باشد. بر این اساس، در عباداتی همچون نماز، هر سه مرتبه فراهم آمده است. (10)
عین القضاة همدانی می گوید: (هر که نماز دوست ندارد، نشان آن است که خدا محبوب او نیست). (11) گروهی از عارفان حقیقی به صراحت پیروی از شریعت را تا هنگام مرگ لازم می شمارند. (12) حکایت ذیل در این خصوص شنیدنی است:
(بایزید را نشان دادند که فلان جای پیری است بزرگ . به دیدن او رفت، چون نزدیک او رسید، آن پیر آب دهن سوی قبله انداخته بود. در حال بازگشت ، او را نادیده گفت: اگر او را در طریقت قدمی بودی، خلاف شریعت بر وی نرفتی) (13)
دوم. سیر و سلوک معنوی مانند سفرهای جسمانی نیست؛ در سفر معنوی و روحانی تنها در صورتی قدم به وادی حقیقت می گذاریم که منزلگاه شریعت را از دست ندهیم. هنگامی که عقل و نقل بر نیاز همیشگی انسان به عبادت تاکید می ورزند، باید شریعت را همچون پوستی بدانیم که وجود آن همواره برای محافظت از مغز ضروری است و با کنار گذاشتن آن، نه تنها پوست ، که مغز را نیز از دست می دهیم. باید سالک را با کسی سنجید که از پله های دیوار عمارتی بالا می رود؛ به طوری که اگر پله های زیرین فرو ریزد، قسمت های بالاتر به شکل مهیب تری فرو می ریزد. (14)
سوم. ایه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) مستمسک مناسبی برای برخی از صوفیان شریعت گریز نیست؛ زیرا غالب مفسران شیعه و سنی (یقین) را در این آیه به معنای مرگ دانسته اند که با فرا رسیدن آن، پرده های جهل و نادانی کنار می رود و همگان به یقینی کامل دست می یابند (15) علاوه بر آنکه از منظر صاحب نظران ادبیات عرب، کلمه حتی هنگامی که بر سر فعل مضارع در می آید علت کاری را بیان می کند؛ نه آنکه زمان به پایان رسیدن آن را نشان دهد. از این رو می توان آیه شریفه را نشانگر آن دانست که دستیابی به یقین که یکی از بالاترین کلمات انسانی است تنها از راه عبادت ممکن می گردد؛ نه آنکه پس از رسیدن به یقین، نیازی به عبادت باقی نباشد. (16)
چهارم. دسته بندی واصلان و توجیه پایبندی پیامبران به شریعت، ناروا است! آیا در خصوص پیامبری که آن همه عبادت را سزاوار مقام خداوندی نمی داند و شعار (ما عبدناک حق عبادتک) (17) سر می دهد، می توان گفت: عبادت پیش ایشان (مقصود بالعرض) است ، به جهت ارشاد و تکمیل غیر؟! محمد غزالی به خوبی به این نکته اشاره دارد که اگر پیامبر برای مصلحت خلق به عبادت می پرداخت ، چرا این شریعت گریزان که دین خود را در قله (18) می دانند چنین نکنند و با پشت کردن به شریعت و ترویج اباحیگری ، خلقی را تباه سازند؟ (19)
ابن عربی، اصلا شیخی را که از شریعت، تجاوز کند اگر چه بالاترین مقام را ادعا نماید شایسته بیعت نمی داند. او در فتوحات می گوید: راه همواره حقیقت، همین شریعت است. هر که در این جاده حرکت کند، به حقیقت خواهد رسید. اصولا ما جز شریعت راهی به سوی خداوند نداریم. هر کس ادعا کند که اینجا راهی به سوی خدا هست؛ اما آن راه در خلاف راه شریعت است، سخن او یاوه و شایسته پیروی نیست. اگر چه در حال و هوای شخصی خود صادق و راستگو باشد . آن کس که از شریعت فاصله گرفته باشد، شایسته پیروی تو نیست، هر چند که از پیشگاه خداوند خبر آورده باشد. (20)
پی نوشتها:
1- به عنوان نمونه نگا: مثنوی معنوی، دفتر 5، بخش دیباچه، مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144 معارف سلطان ولد ، ص 303.
2- به عنوان نمونه نگا: الفتوحات المکیة، ج 3، صص 413-412؛ مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144-145 و ج 1 ص 304؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ، ج 4، ص 188.
3- حجر (15)، آیه 99.
4- گلشن راز.
5- نگا: تبصرة العوام، ص 131؛ تذکرة الاولیاء، ص 198؛ حیلة الاولیاء ، ج 10، صص 35 و 36.
6- نگا: مناقب العارفین، ج 2، ص 724؛ مقالات شمس تبریزی، ج 1، ص 140 ؛ مفاتیح الاعجاز، صص 301-300.
7- به عنوان نمونه نگا: عرفان و عارف نمایان، صص 86-87.
8- عوارف المعارف، ص 78، کتاب المعرفة، ص 98.
9- ابعاد عرفانی اسلام، ص 182.
10- همان، ص 265.
11- نامه های عین القضاة همدانی، ج 2، ص 20.
12- نگا: الرسالة القشریة ، صص 20، 30، 42؛ نفحات الانس، ص 13؛ حلیة الاولیاء، ج 10، ص 121؛ طبقات الصوفیه، ص 199؛ فتوحات مکیة ، ج 2، ص 742 و ج 4، ص 544.
13- تذکرة الاولیاء ، ص 162، اوراد الاحباب، ج 2، ص 49.
14- نگا: المیزان، ج 2، صص 199 و 200 ؛ مقالات فلسفی، ج 2، صص 148 و 149.
15- نگا: روح المعانی، ج 14، صص 79 و 80؛ التفسیر الکبیر، ج 19، صص 171 و 172؛ الکشاف، ج 2، ص 592؛ مجمع البیان، ج 5-6، ص 534؛ التبیان، ج 6، ص 356؛ المیزان، ج 12، صص 195 و 196.
16- النحو الوافی، ج 2، صص 447-446؛ شیعه در اسلام، ص 43.
17- بحار الانوار، ج 68، ص 235.
18- قله، خم و سبوی بزرگ را می گویند و آب در قله همان است که در فقه امامیه (آب کر) خوانده می شود و صرف ملاقات بانجاست، آن را نجس نمی گرداند. بسیاری از مشایخ تصوف دروغین از این نکته فقهی بهره برده و گناه را برای بزرگان طریقت بی ضرر دانسته اند.
19- کیمای سعادت، ص 90.
20- الفتوحات المکیة، ج 2 صص 133، 364-366، 383.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین