برخی از مشایخ تصوف، با اشاره یا تصریح، چنین اظهار می کنند که گویا حقیقت یافتگان، بی نیاز از شریعت می گردند و پس از دستیابی به گوهر حقیقت ، صدف شریعت را وا می نهند! (1) هر چند برخی از آنان معتقدند: بهتر است تا آنجا که می شود پایبند شریعت بمانند و بندگی خداوند را به جا آورند؛ از این رو گاه که فرصت حضور در نماز جمعه را پیدا نمی کنند و یا نمی توانند عبادتی را در وقت ان به جا آورند، از ترک آنها دلتنگ شده و سعی در ادای قضای آن دارند (2) این دسته از صوفیان، گاهی برخی از آیات قرآن را دستاویز خویش ساخته و با تمسک به آیه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) (3) بزرگان طریقت را یقین یافتگانی می دانند که از عبادت و شریعت ، بی نیاز گشته اند. چو عارف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغزو پوست بشکست(4) بر همین اساس ، فرقه ای به نام واصلیه معتقدند: نماز، روزه، زکات، حج و احکام دیگر از بهر آن نهاده اند تا اول ، شخص بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق حاصل کند و او را معرفت حق حاصل شود، و چون معرفت حاصل شد، واصل بود... و چون واصل شد، تکلیف از وی برخواست). (5) برخی از اهل تصوف شریعت گریز، برای آنکه بی نیازی خود را از شریعت با پایبندی پیامبران به شریعت توجیه نمایند، واصلان را به سه دسته تقسیم می کنند: یک. آنان که به کلی در دریای مستی و بیخودی فرو می غلتند و به ساحل هوشیاری باز نمی گردند. اینان از آن رو که عقل و خرد خویش را از کف داده اند، از بند تکلیف و عبادت رهایی می یابند. دو. برخی گه مست اند و گه هوشیار. اینان در زمان هوشیاری از دو جهت باید احکام شرعی را رعایت کنند: نخست برای آنکه خود از دو رنگی نجات یافته، در دریای وحدت استقرار یابند، دوم اینکه بتوانند ارشاد و راهنمایی دیگران را بر عهده گیرند. سه. دسته ای دیگر از حقیقت یافتگان پس از آنکه در دریای وحدت غوطه ور شدند، مامور به دستگیری از در راه ماندگان می گردند و از این جهت ، بار تکلیف و عبادت از دوش آنان برداشته نمی شود. بر این اساس صوفیانی که به کلی عبادت را وانهاده اند، در دسته اول و آنان که گاهی از شریعت فرمان نمی برند، در دسته دوم جای می گیرند. پیامبران الهی نیز با قرار گرفتن در دسته سوم از دو گروه پیشین تمایز می یابند. (6) باید توجه کرد که: یکم. بسیاری از عارفان حقیقی و راستین ، حقیقت را بی طریقت و این دو را بی شریعت دست نایافتنی می دانند. اینان هیچ گاه دست از اعمال ظاهری بر نمی دارند و احوال و ملکات باطنی را، جز از راه عبادت و ریاضت های شرعی نمی جویند. (7) بسیاری از صوفیان نام آور ، حقیقت بی شریعت را کفر و زندقه می خوانند (8) و آن دو را به منزله روح و جسم می دانند. (9) برخی از آنان تاکید می کنند که که در صورتی می توان میوه حقیقت را از شاخه طریقت چید که ریشه شریعت تباه نشده باشد. بر این اساس، در عباداتی همچون نماز، هر سه مرتبه فراهم آمده است. (10) عین القضاة همدانی می گوید: (هر که نماز دوست ندارد، نشان آن است که خدا محبوب او نیست). (11) گروهی از عارفان حقیقی به صراحت پیروی از شریعت را تا هنگام مرگ لازم می شمارند. (12) حکایت ذیل در این خصوص شنیدنی است: (بایزید را نشان دادند که فلان جای پیری است بزرگ . به دیدن او رفت، چون نزدیک او رسید، آن پیر آب دهن سوی قبله انداخته بود. در حال بازگشت ، او را نادیده گفت: اگر او را در طریقت قدمی بودی، خلاف شریعت بر وی نرفتی) (13) دوم. سیر و سلوک معنوی مانند سفرهای جسمانی نیست؛ در سفر معنوی و روحانی تنها در صورتی قدم به وادی حقیقت می گذاریم که منزلگاه شریعت را از دست ندهیم. هنگامی که عقل و نقل بر نیاز همیشگی انسان به عبادت تاکید می ورزند، باید شریعت را همچون پوستی بدانیم که وجود آن همواره برای محافظت از مغز ضروری است و با کنار گذاشتن آن، نه تنها پوست ، که مغز را نیز از دست می دهیم. باید سالک را با کسی سنجید که از پله های دیوار عمارتی بالا می رود؛ به طوری که اگر پله های زیرین فرو ریزد، قسمت های بالاتر به شکل مهیب تری فرو می ریزد. (14) سوم. ایه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) مستمسک مناسبی برای برخی از صوفیان شریعت گریز نیست؛ زیرا غالب مفسران شیعه و سنی (یقین) را در این آیه به معنای مرگ دانسته اند که با فرا رسیدن آن، پرده های جهل و نادانی کنار می رود و همگان به یقینی کامل دست می یابند (15) علاوه بر آنکه از منظر صاحب نظران ادبیات عرب، کلمه حتی هنگامی که بر سر فعل مضارع در می آید علت کاری را بیان می کند؛ نه آنکه زمان به پایان رسیدن آن را نشان دهد. از این رو می توان آیه شریفه را نشانگر آن دانست که دستیابی به یقین که یکی از بالاترین کلمات انسانی است تنها از راه عبادت ممکن می گردد؛ نه آنکه پس از رسیدن به یقین، نیازی به عبادت باقی نباشد. (16) چهارم. دسته بندی واصلان و توجیه پایبندی پیامبران به شریعت، ناروا است! آیا در خصوص پیامبری که آن همه عبادت را سزاوار مقام خداوندی نمی داند و شعار (ما عبدناک حق عبادتک) (17) سر می دهد، می توان گفت: عبادت پیش ایشان (مقصود بالعرض) است ، به جهت ارشاد و تکمیل غیر؟! محمد غزالی به خوبی به این نکته اشاره دارد که اگر پیامبر برای مصلحت خلق به عبادت می پرداخت ، چرا این شریعت گریزان که دین خود را در قله (18) می دانند چنین نکنند و با پشت کردن به شریعت و ترویج اباحیگری ، خلقی را تباه سازند؟ (19) ابن عربی، اصلا شیخی را که از شریعت، تجاوز کند اگر چه بالاترین مقام را ادعا نماید شایسته بیعت نمی داند. او در فتوحات می گوید: راه همواره حقیقت، همین شریعت است. هر که در این جاده حرکت کند، به حقیقت خواهد رسید. اصولا ما جز شریعت راهی به سوی خداوند نداریم. هر کس ادعا کند که اینجا راهی به سوی خدا هست؛ اما آن راه در خلاف راه شریعت است، سخن او یاوه و شایسته پیروی نیست. اگر چه در حال و هوای شخصی خود صادق و راستگو باشد . آن کس که از شریعت فاصله گرفته باشد، شایسته پیروی تو نیست، هر چند که از پیشگاه خداوند خبر آورده باشد. (20) پی نوشتها: 1- به عنوان نمونه نگا: مثنوی معنوی، دفتر 5، بخش دیباچه، مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144 معارف سلطان ولد ، ص 303. 2- به عنوان نمونه نگا: الفتوحات المکیة، ج 3، صص 413-412؛ مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144-145 و ج 1 ص 304؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ، ج 4، ص 188. 3- حجر (15)، آیه 99. 4- گلشن راز. 5- نگا: تبصرة العوام، ص 131؛ تذکرة الاولیاء، ص 198؛ حیلة الاولیاء ، ج 10، صص 35 و 36. 6- نگا: مناقب العارفین، ج 2، ص 724؛ مقالات شمس تبریزی، ج 1، ص 140 ؛ مفاتیح الاعجاز، صص 301-300. 7- به عنوان نمونه نگا: عرفان و عارف نمایان، صص 86-87. 8- عوارف المعارف، ص 78، کتاب المعرفة، ص 98. 9- ابعاد عرفانی اسلام، ص 182. 10- همان، ص 265. 11- نامه های عین القضاة همدانی، ج 2، ص 20. 12- نگا: الرسالة القشریة ، صص 20، 30، 42؛ نفحات الانس، ص 13؛ حلیة الاولیاء، ج 10، ص 121؛ طبقات الصوفیه، ص 199؛ فتوحات مکیة ، ج 2، ص 742 و ج 4، ص 544. 13- تذکرة الاولیاء ، ص 162، اوراد الاحباب، ج 2، ص 49. 14- نگا: المیزان، ج 2، صص 199 و 200 ؛ مقالات فلسفی، ج 2، صص 148 و 149. 15- نگا: روح المعانی، ج 14، صص 79 و 80؛ التفسیر الکبیر، ج 19، صص 171 و 172؛ الکشاف، ج 2، ص 592؛ مجمع البیان، ج 5-6، ص 534؛ التبیان، ج 6، ص 356؛ المیزان، ج 12، صص 195 و 196. 16- النحو الوافی، ج 2، صص 447-446؛ شیعه در اسلام، ص 43. 17- بحار الانوار، ج 68، ص 235. 18- قله، خم و سبوی بزرگ را می گویند و آب در قله همان است که در فقه امامیه (آب کر) خوانده می شود و صرف ملاقات بانجاست، آن را نجس نمی گرداند. بسیاری از مشایخ تصوف دروغین از این نکته فقهی بهره برده و گناه را برای بزرگان طریقت بی ضرر دانسته اند. 19- کیمای سعادت، ص 90. 20- الفتوحات المکیة، ج 2 صص 133، 364-366، 383.
کسانی که به مراتب بالای عرفان رسیده اند، مساله پرستش و عبادت و شریعت را چگونه تفسیر می کنند؛ به خصوص که برخی از اعمال را ترک می کنند؟
برخی از مشایخ تصوف، با اشاره یا تصریح، چنین اظهار می کنند که گویا حقیقت یافتگان، بی نیاز از شریعت می گردند و پس از دستیابی به گوهر حقیقت ، صدف شریعت را وا می نهند! (1) هر چند برخی از آنان معتقدند: بهتر است تا آنجا که می شود پایبند شریعت بمانند و بندگی خداوند را به جا آورند؛ از این رو گاه که فرصت حضور در نماز جمعه را پیدا نمی کنند و یا نمی توانند عبادتی را در وقت ان به جا آورند، از ترک آنها دلتنگ شده و سعی در ادای قضای آن دارند (2)
این دسته از صوفیان، گاهی برخی از آیات قرآن را دستاویز خویش ساخته و با تمسک به آیه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) (3) بزرگان طریقت را یقین یافتگانی می دانند که از عبادت و شریعت ، بی نیاز گشته اند.
چو عارف با یقین خویش پیوست
رسیده گشت مغزو پوست بشکست(4)
بر همین اساس ، فرقه ای به نام واصلیه معتقدند: نماز، روزه، زکات، حج و احکام دیگر از بهر آن نهاده اند تا اول ، شخص بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق حاصل کند و او را معرفت حق حاصل شود، و چون معرفت حاصل شد، واصل بود... و چون واصل شد، تکلیف از وی برخواست). (5)
برخی از اهل تصوف شریعت گریز، برای آنکه بی نیازی خود را از شریعت با پایبندی پیامبران به شریعت توجیه نمایند، واصلان را به سه دسته تقسیم می کنند:
یک. آنان که به کلی در دریای مستی و بیخودی فرو می غلتند و به ساحل هوشیاری باز نمی گردند. اینان از آن رو که عقل و خرد خویش را از کف داده اند، از بند تکلیف و عبادت رهایی می یابند.
دو. برخی گه مست اند و گه هوشیار. اینان در زمان هوشیاری از دو جهت باید احکام شرعی را رعایت کنند: نخست برای آنکه خود از دو رنگی نجات یافته، در دریای وحدت استقرار یابند، دوم اینکه بتوانند ارشاد و راهنمایی دیگران را بر عهده گیرند.
سه. دسته ای دیگر از حقیقت یافتگان پس از آنکه در دریای وحدت غوطه ور شدند، مامور به دستگیری از در راه ماندگان می گردند و از این جهت ، بار تکلیف و عبادت از دوش آنان برداشته نمی شود.
بر این اساس صوفیانی که به کلی عبادت را وانهاده اند، در دسته اول و آنان که گاهی از شریعت فرمان نمی برند، در دسته دوم جای می گیرند. پیامبران الهی نیز با قرار گرفتن در دسته سوم از دو گروه پیشین تمایز می یابند. (6)
باید توجه کرد که:
یکم. بسیاری از عارفان حقیقی و راستین ، حقیقت را بی طریقت و این دو را بی شریعت دست نایافتنی می دانند. اینان هیچ گاه دست از اعمال ظاهری بر نمی دارند و احوال و ملکات باطنی را، جز از راه عبادت و ریاضت های شرعی نمی جویند. (7)
بسیاری از صوفیان نام آور ، حقیقت بی شریعت را کفر و زندقه می خوانند (8) و آن دو را به منزله روح و جسم می دانند. (9) برخی از آنان تاکید می کنند که که در صورتی می توان میوه حقیقت را از شاخه طریقت چید که ریشه شریعت تباه نشده باشد. بر این اساس، در عباداتی همچون نماز، هر سه مرتبه فراهم آمده است. (10)
عین القضاة همدانی می گوید: (هر که نماز دوست ندارد، نشان آن است که خدا محبوب او نیست). (11) گروهی از عارفان حقیقی به صراحت پیروی از شریعت را تا هنگام مرگ لازم می شمارند. (12) حکایت ذیل در این خصوص شنیدنی است:
(بایزید را نشان دادند که فلان جای پیری است بزرگ . به دیدن او رفت، چون نزدیک او رسید، آن پیر آب دهن سوی قبله انداخته بود. در حال بازگشت ، او را نادیده گفت: اگر او را در طریقت قدمی بودی، خلاف شریعت بر وی نرفتی) (13)
دوم. سیر و سلوک معنوی مانند سفرهای جسمانی نیست؛ در سفر معنوی و روحانی تنها در صورتی قدم به وادی حقیقت می گذاریم که منزلگاه شریعت را از دست ندهیم. هنگامی که عقل و نقل بر نیاز همیشگی انسان به عبادت تاکید می ورزند، باید شریعت را همچون پوستی بدانیم که وجود آن همواره برای محافظت از مغز ضروری است و با کنار گذاشتن آن، نه تنها پوست ، که مغز را نیز از دست می دهیم. باید سالک را با کسی سنجید که از پله های دیوار عمارتی بالا می رود؛ به طوری که اگر پله های زیرین فرو ریزد، قسمت های بالاتر به شکل مهیب تری فرو می ریزد. (14)
سوم. ایه (و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) مستمسک مناسبی برای برخی از صوفیان شریعت گریز نیست؛ زیرا غالب مفسران شیعه و سنی (یقین) را در این آیه به معنای مرگ دانسته اند که با فرا رسیدن آن، پرده های جهل و نادانی کنار می رود و همگان به یقینی کامل دست می یابند (15) علاوه بر آنکه از منظر صاحب نظران ادبیات عرب، کلمه حتی هنگامی که بر سر فعل مضارع در می آید علت کاری را بیان می کند؛ نه آنکه زمان به پایان رسیدن آن را نشان دهد. از این رو می توان آیه شریفه را نشانگر آن دانست که دستیابی به یقین که یکی از بالاترین کلمات انسانی است تنها از راه عبادت ممکن می گردد؛ نه آنکه پس از رسیدن به یقین، نیازی به عبادت باقی نباشد. (16)
چهارم. دسته بندی واصلان و توجیه پایبندی پیامبران به شریعت، ناروا است! آیا در خصوص پیامبری که آن همه عبادت را سزاوار مقام خداوندی نمی داند و شعار (ما عبدناک حق عبادتک) (17) سر می دهد، می توان گفت: عبادت پیش ایشان (مقصود بالعرض) است ، به جهت ارشاد و تکمیل غیر؟! محمد غزالی به خوبی به این نکته اشاره دارد که اگر پیامبر برای مصلحت خلق به عبادت می پرداخت ، چرا این شریعت گریزان که دین خود را در قله (18) می دانند چنین نکنند و با پشت کردن به شریعت و ترویج اباحیگری ، خلقی را تباه سازند؟ (19)
ابن عربی، اصلا شیخی را که از شریعت، تجاوز کند اگر چه بالاترین مقام را ادعا نماید شایسته بیعت نمی داند. او در فتوحات می گوید: راه همواره حقیقت، همین شریعت است. هر که در این جاده حرکت کند، به حقیقت خواهد رسید. اصولا ما جز شریعت راهی به سوی خداوند نداریم. هر کس ادعا کند که اینجا راهی به سوی خدا هست؛ اما آن راه در خلاف راه شریعت است، سخن او یاوه و شایسته پیروی نیست. اگر چه در حال و هوای شخصی خود صادق و راستگو باشد . آن کس که از شریعت فاصله گرفته باشد، شایسته پیروی تو نیست، هر چند که از پیشگاه خداوند خبر آورده باشد. (20)
پی نوشتها:
1- به عنوان نمونه نگا: مثنوی معنوی، دفتر 5، بخش دیباچه، مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144 معارف سلطان ولد ، ص 303.
2- به عنوان نمونه نگا: الفتوحات المکیة، ج 3، صص 413-412؛ مقالات شمس تبریزی ، ج 2، صص 144-145 و ج 1 ص 304؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ، ج 4، ص 188.
3- حجر (15)، آیه 99.
4- گلشن راز.
5- نگا: تبصرة العوام، ص 131؛ تذکرة الاولیاء، ص 198؛ حیلة الاولیاء ، ج 10، صص 35 و 36.
6- نگا: مناقب العارفین، ج 2، ص 724؛ مقالات شمس تبریزی، ج 1، ص 140 ؛ مفاتیح الاعجاز، صص 301-300.
7- به عنوان نمونه نگا: عرفان و عارف نمایان، صص 86-87.
8- عوارف المعارف، ص 78، کتاب المعرفة، ص 98.
9- ابعاد عرفانی اسلام، ص 182.
10- همان، ص 265.
11- نامه های عین القضاة همدانی، ج 2، ص 20.
12- نگا: الرسالة القشریة ، صص 20، 30، 42؛ نفحات الانس، ص 13؛ حلیة الاولیاء، ج 10، ص 121؛ طبقات الصوفیه، ص 199؛ فتوحات مکیة ، ج 2، ص 742 و ج 4، ص 544.
13- تذکرة الاولیاء ، ص 162، اوراد الاحباب، ج 2، ص 49.
14- نگا: المیزان، ج 2، صص 199 و 200 ؛ مقالات فلسفی، ج 2، صص 148 و 149.
15- نگا: روح المعانی، ج 14، صص 79 و 80؛ التفسیر الکبیر، ج 19، صص 171 و 172؛ الکشاف، ج 2، ص 592؛ مجمع البیان، ج 5-6، ص 534؛ التبیان، ج 6، ص 356؛ المیزان، ج 12، صص 195 و 196.
16- النحو الوافی، ج 2، صص 447-446؛ شیعه در اسلام، ص 43.
17- بحار الانوار، ج 68، ص 235.
18- قله، خم و سبوی بزرگ را می گویند و آب در قله همان است که در فقه امامیه (آب کر) خوانده می شود و صرف ملاقات بانجاست، آن را نجس نمی گرداند. بسیاری از مشایخ تصوف دروغین از این نکته فقهی بهره برده و گناه را برای بزرگان طریقت بی ضرر دانسته اند.
19- کیمای سعادت، ص 90.
20- الفتوحات المکیة، ج 2 صص 133، 364-366، 383.
- [سایر] از دیدگاه قرآن اولین و با سابقه ترین محل برای عبادت و پرستش خداوند کجاست؟
- [سایر] نظر امام خمینی (ره) در رابطه با مراتب وحی و تفسیر قرآن کریم چیست؟ توضیح دهید؟
- [سایر] شبهه: قرآن صریحا از عبادت و پرستش غیر خدا نهی کرده پس شفاعت انبیاء و 000 که خود یک نوع عبادت محسوب می شود چه توجیهی دارد ؟
- [سایر] در سطح متوسط و دیپلم کتاب های در زمینه های: قرآن پژوهی و تفسیر، حدیث، اصول عقاید و احکام، اخلاق، عرفان، داستان، اندیشه سیاسی، ولایت فقیه، سیره ائمه، عاشورا، انقلاب اسلامی، تربیت اسلام، ادبیات و شعر، عبادت و اسرار آن، مهدویت، ازدواج و موسیقی، شیعه و سنی، هنر و فلسفه. آیا شما ارسال کتاب به صورت پستی دارید؟
- [سایر] کارشناسان محترم شما برای کسی که دارای تحصیلات فوق لیسانس بوده و کتاب های شهید مطهری را هم خوانده (49 عنوان) ولی کتاب های بیشتری را در خصوص مسائل ذیل می خواهد مطالعه کند -کتب سطح بالا- چه پیشنهادی دارند؟ اخلاق، فقه، تاریخ، کلام، فلسفه و منطق، عرفان، حدیث، تفسیر.
- [آیت الله خامنه ای] آیا کسی که در اعمال عمره یا حج یا خصوص طواف اجیر غیر باشد، می تواند به نیابت از شخص دیگری تبرّعاً یا استیجاراً قرآن تلاوت کند؟
- [سایر] آیا عرفان اسلامی صحت دارد؟ آیا عمده آموزههای آن تحت تأثیر دیدگاههای صوفیگرانه نیست؟ آیا مطالب مطرح شده از سوی عرفا تفسیر به رأی ایشان از قرآن کریم نیست؟ وقتی به صراحت آیه کریمه اعلام میکند: (لیس کمثله شیء) چگونه است که عرفا مدعیاند که ما در هر چیزی خدا را میبینیم؟
- [سایر] آیه 34 سوره نساء را چگونه می توان برای غیر مسلمانان تفسیر کرد که به حقانیت و عدالت اسلام لطمه وارد نشود و آنها باور کنند که دین خداوند بر حق است و مرد سالاری در اسلام اعمال نمی شود؟
- [سایر] با عرض سلام و احترام، پرسشی در باره نحوه مطالعه تفسیر قرآن داشتم. این روش تا حدودی من را از این فکر رها می کرد، اما به دلیل برخورد با آیاتی که کاربرد چندانی برایم نداشت مدت زیادی است که دیگر آن انگیزه ای که برای مطالعه تفسیر داشتم را نداشته و به همین دلیل آن را ترک کرده ام و نمی دانم مشکل کار از کجا است. لطفا مرا راهنمایی کنید که برای ایجاد انگیزه مجدد چکار کنم؟ با تشکر
- [آیت الله اردبیلی] آیا کسی که برای اعمال عمره یا حج یا خصوص طواف، از طرف شخصی اجیر شده است، میتواند به نیابت از نفر دوم، به صورت تبرّعی یا استیجاری قرآن تلاوت کند؟
- [آیت الله اردبیلی] زنی که عادت عددیّه دارد، اگر خونی ببیند که نشانههای حیض را داشته باشد، باید عبادت را ترک کند و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده، باید عبادتهایی را که بجا نیاورده قضا نماید و اگر نشانههای حیض را نداشته باشد، باید بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع کند، پس اگر خون به اندازه عادت او استمرار بیابد و سپس قطع شود، معلوم میشود که حیض بوده و اگر روزهایی که در آنها خون میبیند کمتر از شماره عادت او و یا بیشتر از آن شود، معلوم میشود که استحاضه بوده است.
- [آیت الله خوئی] اگر زن پیش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست، باید قدری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند و بیرون آورد. پس اگر پاک بود، غسل کند و عبادتهای خود را بهجا آورد و اگر پاک نبود، چنانچه در حیض عادت ندارد یا عادت او ده روز است، باید صبر کند که اگر پیش از ده روز پاک شد، غسل کند، و اگر سر ده روز پاک شد، یا خون او از ده روز گذشت، سر ده روز غسل نماید، و اگر عادتش کمتر از ده روز است، در صورتی که بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاک میشود، نباید غسل کند. و اگر احتمال دهد که خون او از ده روز میگذرد باید یک روز عبادت را ترک کند، و بعد جائز است احکام مستحاضه را جاری کند، و احوط این است که تا روز دهم بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع کند، و این حکم مختص زنی است که قبل از عادت مستمرة الدم نبوده، والا بعد از گذشتن عادت جائز نیست عبادت را ترک کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر زن پیش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست؛ بنا بر احتیاط لازم باید قدری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند و بیرون آورد؛ پس اگر پاک بود غسل کند و عبادتهای خود را به جا آورد و اگر پاک نبود چنانچه در حیض عادت ندارد یا عادت او ده روز است باید صبر کند که اگر پیش از ده روز پاک شد غسل کند و اگر سر ده روز پاک شد یا خون او از ده روز گذشت؛ سر ده روز غسل نماید و اگر عادتش کمتر از ده روز است؛ در صورتی که بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاک می شود؛ نباید غسل کند. و اگر احتمال دهد خون او از ده روز می گذرد باید یک روز عبادت را ترک کند و بعد جایز است احکام مستحاضه را جاری کند و احوط این است که تا روز دهم بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع کند و این حکم مختص زنی است که قبل از عادت مستمره الدم نبوده و الا بعد از گذشتن عادت جایز نیست عبادت را ترک کند.
- [آیت الله مظاهری] برای امر به معروف و نهی از منکر مراتبی است: مرتبه اوّل: اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از منکرات است به طوری که دیگران از رفتار او متنبه شوند و واجبات را به جا آورند و گناهان را ترک کنند، و این مرتبه از بهترین مراتب است و تأثیر آن هم زیاد است مخصوصاً پدر و مادر در خانه، و معلم در مدرسه، و بزرگان در اجتماع. مرتبه دوّم: امر و نهی به زبان است که واجب است اهل معصیت را نهی کنند و تارک واجب را به آوردن واجب امر کنند. مرتبه سوّم: با شخص معصیت کار طوری عمل شود که بفهمد برای ارتکاب او به معصیت، با او این نحو عمل شده است، مثل اینکه از او رو برگرداند یا با چهره عبوس با او ملاقات کند یا با او ترک مراوده کند. مرتبه چهارم: توسّل به زور و جبر است، پس اگر اطمینان داشته باشد که ترک منکر نمیکند یا واجب را به جا نمیآورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است لکن باید تجاوز از قدر لازم نکند. مرتبه پنجم: اگر توقف داشته باشد جلوگیری از معصیت بر جرح و کتک زدن و سخت گرفتن بر شخص معصیت کار و در مضیقه قرار دادن او، جایز است، لکن لازم است مراعات شود که زیادهروی نشود و لازم است در این امر و نظیر آن اجازه از مجتهد جامع الشرایط گرفته شود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازم نیست در تمام سه روز، خون بیرون بیاید بلکه اگر خون در فرج باشد بنحوی که در این سه روز هر موقع پنبه یا انگشت را داخل کند آلوده شود ، کافی است بشرط آن که از اول مقداری خون بخودی خود بیرون آمده باشد هر چند کم باشد و اگر بوسیله پنبه و غیر آن بیرون آمده باشد یا فقط در فضای فرج ریخته، احتیاط آن است که در هر دو صورت، هم عبادت های خود را به جا آورد و هم کارهایی را که بر حائض حرام است ترک کند و هر گاه در بین سه روز مختصری پاک شود که در باطن خون نباشد حکم به حیض بودن، مشکل است ولی اگر مدت پاکی کم باشد احتیاط لازم آن است که، بین تروک حائض و اعمال مستحاضه، جمع نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر زن پیش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست باید احتیاط کند یا قدری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند و بیرون اورد و احتیاط مستحب این است که در حالی که ایستاده و شکم خود را به دیوار چسبانیده و پا را روی دیوار بلند کرده است این کار را انجام دهد پس اگر پاک بود غسل کند و عبادتهای خود را به جا اورد و اگر پاک نبود اگر چه به اب زرد رنگی هم الوده باشد چنانچه در حیض عادت ندارد یا عادت او ده روز است باید صبر کند که اگر پیش از ده روز پاک شد غسل کند و اگر سر ده روز پاک شد یا خون او از ده روز گذشت سر ده روز غسل نماید و اگر عادتش کمتر از ده روز است در صورتی که بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاک می شود نباید غسل کند و اگر احتمال دهد که خون او از ده روز می گذرد واجب است یک روز عبادت را ترک کند و بعد می تواند اعمال مستحاضه را به جا اورد و احتیاط مستحب این است که تا روز دهم بین تروک حایض و اعمال مستحاضه جمع کند و این حکم مختص زنی است که قبل از عادت مستمره الدم نبوده و گرنه باید ایام عادتش را حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد
- [آیت الله اردبیلی] اگر زن پیش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون باشد، مقداری پنبه داخل فرج مینماید و کمی صبر میکند و بیرون میآورد، پس اگر پاک بود غسل میکند و عبادتهای خود را بجا میآورد و اگر آلوده به خون دارای صفات حیض بود، چنانچه در حیض عادت نداشته باشد یا عادت او ده روز باشد، باید صبر کند که اگر پیش از ده روز پاک شد، غسل کند و اگر در پایان ده روز پاک شد یا خون او از ده روز گذشت، آخر روز دهم غسل نماید و اگر عادتش کمتر از ده روز باشد، در صورتی که بداند پیش از تمام شدن ده روز یا در پایان ده روز پاک میشود، نباید غسل کند و اگر احتمال دهد که خون او از ده روز بگذرد، احتیاط واجب آن است که تا دو روز عبادت را ترک کند و بعد از آن تا تکمیل ده روز اعمالی را که بر حائض حرام است ترک کند و اعمال مستحاضه را انجام دهد؛ پس اگر پیش از تمام شدن ده روز یا در پایان ده روز از خون پاک شد، تمام آن مدّت حیض است و اگر از ده روز گذشت، باید عادت خود را حیض و بقیّه را استحاضه قرار دهد و عبادتهایی را که بعد از روزهای عادت بجا نیاورده قضا نماید و اگر پنبهای که داخل میکند آلوده به آب زرد رنگی شود، چنانچه در روزهای عادتش باشد، مانند آلودگی به خون حیض است و احکامی که گذشت بر آن جاری است وگرنه استحاضه میباشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسأله 2044 – حج، زیارت کردن خانه خدا و انجام اعمالی است که دستور داده اند در آنجا به جا آورده شود. و در تمام عمر بر کسی که این شرایط را دارا باشد؛ یک مرتبه واجب می شود: اول آنکه بالغ باشد. دوم آنکه عاقل و آزاد باشد. سوم به واسطه رفتن به حج مجبور نشود که کار حرامی را که ترک آن از حج مهمتر است انجام دهد؛ یا عمل واجبی را که از حج مهمتر است ترک نماید. چهارم آنکه مستطیع باشد. و مستطیع بودن به چند چیز است: اول - آنکه توشه راه و مرکب سواری یا مالی که بتواند با آن مال آنها را تهیه کند داشته باشد. دوم - سلامت مزاج و توانائی آن را داشته باشد که بتواند مکه رود و حج را به جا آورد. سوم - در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد یا انسان بترسد که در راه جان یا عرض او از بین برود یا مال او را ببرند؛ حج بر او واجب نیست؛ ولی اگر از راه دیگری بتواند برود اگرچه دورتر باشد؛ باید از آن راه برود. چهارم - به قدر به جا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. پنجم - مخارج کسانی را که خرجی آنان بر او واجب است مثل زن و بچه و مخارج کسانی را که مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند داشته باشد. ششم - بعد از برگشتن؛ کسب یا زراعت یا عایدی ملک یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگی کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کسی مرد مسلمانی را بکشد دیهای که باید قاتل یا عاقله وی بدهند یکی از شش چیز است: اوّل: در قتل عمدی صد شتر که بنا بر احتیاط واجب داخل سال ششم شده باشند و بهتر آن است نری باشند که اخته و رگ مالیده نیست و در قتل شبه عمد و خطای محض شرائط دیگری از جهت سن و نری و مادگی در شتر معتبر است که در کتابهای فقهی مفصل آمده است. دوم: دویست گاو. سوم: هزار گوسفند. چهارم: دویست حلّه، حلّه نوعی پارچه بوده و چون در تفسیر آن اختلافاتی در میان لغویان وجود دارد، احتیاط آن است که برای پرداخت دیه، سایر اقسام آن را اختیار کنند. پنجم: هزار دینار طلای شرعی که بنا بر مشهور مقدار هر دینار طلا 18 نخود طلای سکّهدار میباشد. ششم: ده هزار درهم که بنا بر مشهور هر درهم 12 / 6 نخود نقره سکّه است. درباره مقدار دقیقتر دینار و درهم در مسأله 1872، 1904 و 1905 توضیح بیشتری داده شد. و اگر مقتول زن مسلمان باشد، دیه او در هر یک از شش چیز نصف دیه مرد است و اگر مقتول کافر ذمّی باشد در صورتی که مرد باشد دیه او هشتصد درهم و در صورتی که زن باشد دیه او چهارصد درهم میباشد و اگر کافر غیر ذمّی باشد دیه ندارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] شکافتن قبر در چند مورد حرام نیست: اول: آن که میت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالک زمین راضی نشود که در آنجا بماند. دوم: آن که کفن یا چیزی دیگری که با میت دفن شده غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود که در قبر بماند و همچنین است اگر چیزی از مال خود میت که به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند که آن چیز در قبر بماند؛ ولی اگر وصیت کرده باشد که دعا یا قرآن یا انگشتری یا غیر آن را با او دفن کنند، در مواردی که وصیت نافذ است برای بیرون آوردن اینها نمیتوانند قبر را بشکافند. سوم: آن که میت بیغسل یا بیکفن یا بیحنوط دفن شده باشد، یا بفهمند غسل یا تیممش باطل بوده، یا به غیر دستور شرع کفن شده، یا در قبر او را رو به قبله نگذاشتهاند. در همه این موارد نیز شکافتن قبر در صورتی جایز است که موجب هتک حرمت میت نباشد. چهارم: آن که ثابت شدن حقی متوقّف بر دیدن بدن میت باشد. پنجم: آن که میت را در جایی که بیاحترامی به اوست؛ مثل قبرستان کفار یا جایی که کثافت و خاکروبه میریزند، دفن کرده باشند. ششم: آن که برای یک غرض شرعی که اهمیت آن از شکافتن قبر کمتر نیست قبر را بشکافند، مثلاً بخواهند بچه زنده را از شکم زن حاملهای که دفنش کردهاند بیرون آورند. هفتم: آن که بترسند درندهای بدن میت را پاره کند، یا سیل آن را ببرد، یا دشمن بیرون آورد. هشتم: آن که قسمتی از بدن میت را که با او دفن نشده بخواهند دفن کنند، ولی احتیاط مستحب آن است که آن قسمت از بدن را طوری در قبر بگذارند که بدن میت دیده نشود. نهم: آن که میت را بخواهند به مشاهد مشرّفه نقل نمایند، به خصوص اگر وصیت کرده باشد.