برای پاسخ، توجه به چند امر ضروری است: 1. اولین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که مجازات در اسلام به انگیزه حمایت و پاسداری از فضائل و دور نگه داشتن جامعه از رذایل است، که در جهت حفظ مصالح و منافع عمومی انجام میگیرد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: ( ایها الناس انتم کالمرضی و رب العالمین کالطبیب فصلاح المرضی فیما یعلمه الطبیب لا فیما الیشتهیه المریض)[1] ای مردم! شما همانند بیماران و پروردگار عالمیان همانند پزشک است. پس مصلحت بیمار در تشخیص پزشک است نه تمایلات و خواستههای بیمار. بهترین قانون، آن است که وضع کننده آن ضمن شناخت مصالح فرد و جامعه، بدون آنکه خود از آن منتفع شود، و رعایت تمام جوانب مصالح اقدام به قانونگذاری کنند. احکام اسلامی به دلیلی که واضع آن شارع مقدس است، بهترین نوع ممکن است. و ملاک مجازاتها مصالح واقعی افراد و جامعه است. 2. اسلام آزادی عقیده را به رسمیت شناخته، چرا که خداوند انسان را مسؤول آفریده و لازمه مسؤولیت شعور و آزادی اراده است. انسان با این دو نیرو که خداوند در وی به ودیعت نهاده، طبیعت را تسخیر میکند، فرهنگ میآفریند، تمدن میسازند، انتخاب یا اجتناب میکند، او مسؤول است و مورد تشویق یا بازخواست قرار میگیرد. لازمه این دو نیروی تکوینی آزادی تشریعی و اجتماعی است. انسان در پرتو آن سلوک اجتماعی خود را برمیگزیند. هیچ کسی حق ندارد این اصل الهی را تحت سیطره و حاکمیّت خود قرار دهد. در فرهنگ دین ما قوام و ارزش انسان به چگونگی اعتقاد و ایمان او بستگی دارد و فرد بیاعتقاد صحیح در شمار چارپایان یا پستتر از آن به شمار میرود. با وجود اینکه در زبان وحی اعتقاد به توحید مطلوب خداوند است.[2] امّا پیامبر فقط مأمور ابلاغ آن است. حق را بگو، و عقیدهای را بر کسی تحمیل مکن.[3] و اگر خداوند، عقیده اجباری را مطلوب میدانست، آن را تحمیل میکرد، (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً أفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)[4] (و اگر خداوند اراده میکرد، تمامی اهل زمین ایمان میآوردند (ولی خداوند چنین ایمانی را نمیخواهد) آیا تو مردم را به اکراه وامیداری که مؤمن شوند؟) در جای دیگر با صراحت اجبار در پذیرش دین را نفی میکند: (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)[5] در قبول دین، اکراهی نیست،راه درست از راه انحرافی روشن شده است. تعبیر (قد تبین الرشد من الغیّ) گویای این حقیقت است که باید در پی حقایق بود، نه تحمیل عقاید و این فرهنگ الهی است که سعی دارد با منطق و استدلال و جدال احسن،[6] بشر را به سوی حق فراخواند، تا آنان پس از تأمل و تفکر، بهترین را برگزینند (ای پیامبر بشارت به بندگانی ده که پس از شنیدن سخنان، بهترین آنها را گزینش میکنند.)[7] تشخیص و برگزیدن قول بهتر و عقیده برتر، زمانی میسر میگردد که زمینه ابراز عقاید گوناگون فراهم باشد، در غیر این صورت انتخاب احسن معنا ندارد. بر همین اساس وظیفه پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله تذکر دادن است، نه اجبار و اکراه در پذیرش دین.[8] اصولاً اسلام و هر دین حق از دو جهت نمیتواند جنبه تحمیلی داشته باشد، یکی اینکه با وجود دلایل روشن، استدلال منطقی و معجزات آشکار نیازی به تحمیل نیست؛ دیگر آنکه افکار و اعتقادات نمیتواند تحمیلی باشد،زور و اعمال فشار میتواند در اعمال و حرکات جسمانی بشر مؤثر باشد امّا در اعتقادات قلبی هرگز. امّا منطق باطلگرایان این است که به دیگران فرصت اندیشه را نمیدهند، تلاش میکنند، ضمن خودسانسوری حق انتخاب را از دیگران سلب کنند.[9] 3. مرتد به کسی گفته میشود که از اسلام خارج شده و کفر را برگزیند.[10] و حقیقت ارتداد کفر پس از ایمان است.[11] فقیهان عامه نیز در معنای اصطلاحی مرتد گفتهاند: مرتد عبارت است از کافر شدن مسلمانی که اسلام او به شهادتین، از روی اختیار، و پس از آگاهی بر دعائم و ارکان اسلام و التزام به احکام آن باشد.[12] یک چنین کسی از نظر اسلام، احترامی ندارد، و مجازات شدیدی حتی مرگ برای او در نظر گرفته شده است.[13] 4. امّا وجه جمع احکام مرتد با آیاتی که بر اصل آزادی عقیده تصریح دارند، این است که همه آنها در مقام پذیرش اصل دیناند. یعنی در اسلام اصل پذیرش دین اجباری نیست. اسلام پیش از دعوت به حق سعی دارد تا جوّ اختناق را از بین ببرد، فرصت تفکر و تعقل را برای انسان فراهم سازد.[14] امّا پس از انتخاب دین، کسی حق ندارد، دین را به بازی بگیرد. به بیان دیگر، شخصی که اقدام به پذیرش دین میکند، باید به اصل ارتداد و عواقب آن آگاهانه ملتزم شود. در حالی که همان شخص قبل از پذیرش اسلام چنین تعهدی ندارد. میخواهیم این را بگوییم که احکام ارتداد با آزادی عقیده تنافی ندارد، زیرا هر کسی در اصل پذیرش اسلام آزاد است، امّا باید بداند که با پذیرش اسلام، حق برگشت از او سلب میشود. دینی که اصل آزادی در انتخاب عقیده را اصل میداند، این را هم میگوید که باید آگاهانه و با التزام به همه احکام دین آن را پذیرا شوی، و اگر پس از انتخاب انکار کنی، احکام ارتداد درباره تو جاری میشود. همانگونه که ارتکاب دیگر انحرافات اجتماعی مجازات دارد، به طور مثال کسی که مسلمان شد نمیتواند شراب بنوشد و اگر مرتکب آن شود،حدّ بر او جاری میگردد و کسی که در کمال آزادی دین را پذیرفته، نمیتواند احکام آن را با اصل آزادی در تضاد ببیند. این یک حکم عقلانی است. در امور اجتماعی نیز چنین است، انسان در رانندگی و عدم آن آزاد است. امّا اگر بخواهد رانندگی کند،باید به قوانین راهنمایی و رانندگی گردن نهد، یا اگر کسی به استخدام ادارهای درآمد باید مقررات آن را بپذیرد. بدون شک هیچ یک از امور ذکر شده با آزادی او منافات ندارد. این امر در مورد دین اهمیت بیشتری پیدا میکند، چرا که دین حق از ضروریات اولیه انسان بوده و با گوهر انسانیت مرتبط است. فقط در اعتقادات قلبی خلاصه نمیشود. طبعاً در بینش اسلام بین داشتن یا نداشتن دین تفاوت وجود دارد، چنانکه دین حقیقی با خرافی نیز یکسان نیست. در نتیجه پذیرش آزادی مطلق در این زمینه مساوی با قبول هرج و مرج و تعارض اجتماعی است که یقیناً چنین چیزی را هیچ عاقلی نمیپذیرد. به همین دلیل ارتداد موجب عقوبت است، و حکم شدید مرتد از فروعات آزادی عقیده و حق تدین است چون ارتداد نه تنها اهانت به مقدسات دینی است، بلکه مایه تزلزل در عقاید دیگران، و در واقع تجاوز به حقوق آنان است. قرآن کریم از گروهی یاد میکند که همواره به اسلام و مسلمانان عناد میورزیدند، از شیوههایی که آنان به منظور بدبین کردن مردم به اسلام در پیش گرفتند تظاهر به اسلام، و پس از آن ارتداد از اسلام بود. اهل کتاب از گردانندگان اصلی این جریان بودند، و خداوند از توطئه پلید آنان چنین پرده برمیدارد. (دستهای از اهل کتاب گفتند: اوّل روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده، ایمان بیاورید، و در آخر روز انکارش کنید شاید آنان از اعتقاد خویش برگردند.)[15] واقع امر همین است، اگر پذیرش و انکار افراد به دین و مکتبی بدون ضابطه بوده و نظارتی در کار نباشد،آن دین تحقیر شده و اقتدار خود را از دست خواهد داد. اسلام چنین چیزی را برنمیتابد. بحث را با گفتاری از رهبر معظم انقلاب به پایان میبریم، ایشان میفرماید: (با توجه به آیات مربوط به ارتداد، این گونه به نظر میرسد که اسلام با این کار درصدد آن است که حصار ایمان اسلامی را حفظ کند، در حقیقت بعد از اینکه مردم ایمان آوردند، نظام اسلامی را مکلف کرده است که از ایمان مردم حفاظت و حراست کنند... علت خشم الهی بر مرتدین و کسانی که از دین خارج شدهاند این است که اینها زندگی و عشرت دنیوی و هوای نفسانی را بر خواست معنوی و قلبی و فطرت انسانی خود و بر آخرت ترجیح دادهاند. [16]بنابراین مسئله فقط عوض شدن یک اعتقاد نبوده است. مسئله این بوده که کسانی به خاطر جاذبههای مادی و تأمین هواهای نفسانی حاضر شدهاند به حیثیت نظام اسلامی لطمه بزنند، و به آن پشت کرده، ایمان اسلامی را رها کنند. این مقوله دیگری است و سختگیری اسلام در رابطه با این مقوله است.) در یک جمعبندی، احکام ارتداد نه تنها با اصل آزادی عقیده تنافی ندارد، بلکه در راستای تأمین آن بوده و ضامن امنیت اعتقادی پیروان دین میباشد. [1] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (تهران: اسلامیه، 1406 ق)، ج 4، ص 107. [2] . سوره زمر، (39)، آیه 7؛ لا یرضی لعباده الکفر. [3] . سوره کهف (18) آیه 28. [4] . سوره یونس (10)، آیه 99. [5] . سوره بقره (2)، آیه 256. [6] . سوره نحل (16)، آیه 135؛ سوره عنکبوت (29)، آیه 46. [7] . سوره زمر (39)،آیه 18؛ فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. [8] . سوره غاشیه (88)، آیات 21، 22؛ انما انت مذکر لیست علیهم بمصیطر، سوره ق (50)، آیه 45: و ما انتشارات علیهم بحیار فذکر بالقرآن من یخاف وعید. [9] . فصلت (41)، آیه 26؛ قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغرفیه. [10] . روح الله خمینی، تحریرالوسیله،(قم: دفتر انتشارات اسلامی، بیتا)، ج 2، ص 329،مسئله 10 موانع الارث. [11] . سید مرتضی علم الهدی، در السلسلهینابیع الفقهیه، (بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، (1413 ق)، ج 23، ص 22؛ میرزا ابوالقاسم قمی، جامع الشتات، (چ سنگی، بیتا) ج 2، ص 742. [12] . عبدالرحمان،الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، (بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا)، ج 15، ص 422؛ موفق الدین، ابن قدامه، المغنی، (بیروت: دارالفکر، 1404 ق)، ج 10، ص 72. [13] . ر. ک: سیف الله صرامی؛ احکام مرتد از دیدگاه اسلام و حقوق بشر، (مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، 1376)، ص 177 به بعد. [14] . سوره اعراف (7)، آیه 157. [15] . سوره آل عمران، (3)، آیه 72. [16] . سید علی خامنهای، آزادی از نظر اسلام و غرب، مجله اندیشه حوزه، سال چهارم، شماره 2، ص 39. www.andisheqom.com
برای پاسخ، توجه به چند امر ضروری است:
1. اولین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که مجازات در اسلام به انگیزه حمایت و پاسداری از فضائل و دور نگه داشتن جامعه از رذایل است، که در جهت حفظ مصالح و منافع عمومی انجام میگیرد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: ( ایها الناس انتم کالمرضی و رب العالمین کالطبیب فصلاح المرضی فیما یعلمه الطبیب لا فیما الیشتهیه المریض)[1] ای مردم! شما همانند بیماران و پروردگار عالمیان همانند پزشک است. پس مصلحت بیمار در تشخیص پزشک است نه تمایلات و خواستههای بیمار. بهترین قانون، آن است که وضع کننده آن ضمن شناخت مصالح فرد و جامعه، بدون آنکه خود از آن منتفع شود، و رعایت تمام جوانب مصالح اقدام به قانونگذاری کنند. احکام اسلامی به دلیلی که واضع آن شارع مقدس است، بهترین نوع ممکن است. و ملاک مجازاتها مصالح واقعی افراد و جامعه است.
2. اسلام آزادی عقیده را به رسمیت شناخته، چرا که خداوند انسان را مسؤول آفریده و لازمه مسؤولیت شعور و آزادی اراده است. انسان با این دو نیرو که خداوند در وی به ودیعت نهاده، طبیعت را تسخیر میکند، فرهنگ میآفریند، تمدن میسازند، انتخاب یا اجتناب میکند، او مسؤول است و مورد تشویق یا بازخواست قرار میگیرد. لازمه این دو نیروی تکوینی آزادی تشریعی و اجتماعی است. انسان در پرتو آن سلوک اجتماعی خود را برمیگزیند. هیچ کسی حق ندارد این اصل الهی را تحت سیطره و حاکمیّت خود قرار دهد.
در فرهنگ دین ما قوام و ارزش انسان به چگونگی اعتقاد و ایمان او بستگی دارد و فرد بیاعتقاد صحیح در شمار چارپایان یا پستتر از آن به شمار میرود. با وجود اینکه در زبان وحی اعتقاد به توحید مطلوب خداوند است.[2] امّا پیامبر فقط مأمور ابلاغ آن است. حق را بگو، و عقیدهای را بر کسی تحمیل مکن.[3] و اگر خداوند، عقیده اجباری را مطلوب میدانست، آن را تحمیل میکرد، (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً أفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)[4] (و اگر خداوند اراده میکرد، تمامی اهل زمین ایمان میآوردند (ولی خداوند چنین ایمانی را نمیخواهد) آیا تو مردم را به اکراه وامیداری که مؤمن شوند؟)
در جای دیگر با صراحت اجبار در پذیرش دین را نفی میکند: (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)[5] در قبول دین، اکراهی نیست،راه درست از راه انحرافی روشن شده است. تعبیر (قد تبین الرشد من الغیّ) گویای این حقیقت است که باید در پی حقایق بود، نه تحمیل عقاید و این فرهنگ الهی است که سعی دارد با منطق و استدلال و جدال احسن،[6] بشر را به سوی حق فراخواند، تا آنان پس از تأمل و تفکر، بهترین را برگزینند (ای پیامبر بشارت به بندگانی ده که پس از شنیدن سخنان، بهترین آنها را گزینش میکنند.)[7] تشخیص و برگزیدن قول بهتر و عقیده برتر، زمانی میسر میگردد که زمینه ابراز عقاید گوناگون فراهم باشد، در غیر این صورت انتخاب احسن معنا ندارد. بر همین اساس وظیفه پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله تذکر دادن است، نه اجبار و اکراه در پذیرش دین.[8] اصولاً اسلام و هر دین حق از دو جهت نمیتواند جنبه تحمیلی داشته باشد، یکی اینکه با وجود دلایل روشن، استدلال منطقی و معجزات آشکار نیازی به تحمیل نیست؛ دیگر آنکه افکار و اعتقادات نمیتواند تحمیلی باشد،زور و اعمال فشار میتواند در اعمال و حرکات جسمانی بشر مؤثر باشد امّا در اعتقادات قلبی هرگز. امّا منطق باطلگرایان این است که به دیگران فرصت اندیشه را نمیدهند، تلاش میکنند، ضمن خودسانسوری حق انتخاب را از دیگران سلب کنند.[9]
3. مرتد به کسی گفته میشود که از اسلام خارج شده و کفر را برگزیند.[10] و حقیقت ارتداد کفر پس از ایمان است.[11] فقیهان عامه نیز در معنای اصطلاحی مرتد گفتهاند: مرتد عبارت است از کافر شدن مسلمانی که اسلام او به شهادتین، از روی اختیار، و پس از آگاهی بر دعائم و ارکان اسلام و التزام به احکام آن باشد.[12] یک چنین کسی از نظر اسلام، احترامی ندارد، و مجازات شدیدی حتی مرگ برای او در نظر گرفته شده است.[13]
4. امّا وجه جمع احکام مرتد با آیاتی که بر اصل آزادی عقیده تصریح دارند، این است که همه آنها در مقام پذیرش اصل دیناند. یعنی در اسلام اصل پذیرش دین اجباری نیست. اسلام پیش از دعوت به حق سعی دارد تا جوّ اختناق را از بین ببرد، فرصت تفکر و تعقل را برای انسان فراهم سازد.[14] امّا پس از انتخاب دین، کسی حق ندارد، دین را به بازی بگیرد. به بیان دیگر، شخصی که اقدام به پذیرش دین میکند، باید به اصل ارتداد و عواقب آن آگاهانه ملتزم شود. در حالی که همان شخص قبل از پذیرش اسلام چنین تعهدی ندارد. میخواهیم این را بگوییم که احکام ارتداد با آزادی عقیده تنافی ندارد، زیرا هر کسی در اصل پذیرش اسلام آزاد است، امّا باید بداند که با پذیرش اسلام، حق برگشت از او سلب میشود. دینی که اصل آزادی در انتخاب عقیده را اصل میداند، این را هم میگوید که باید آگاهانه و با التزام به همه احکام دین آن را پذیرا شوی، و اگر پس از انتخاب انکار کنی، احکام ارتداد درباره تو جاری میشود. همانگونه که ارتکاب دیگر انحرافات اجتماعی مجازات دارد، به طور مثال کسی که مسلمان شد نمیتواند شراب بنوشد و اگر مرتکب آن شود،حدّ بر او جاری میگردد و کسی که در کمال آزادی دین را پذیرفته، نمیتواند احکام آن را با اصل آزادی در تضاد ببیند. این یک حکم عقلانی است.
در امور اجتماعی نیز چنین است، انسان در رانندگی و عدم آن آزاد است. امّا اگر بخواهد رانندگی کند،باید به قوانین راهنمایی و رانندگی گردن نهد، یا اگر کسی به استخدام ادارهای درآمد باید مقررات آن را بپذیرد. بدون شک هیچ یک از امور ذکر شده با آزادی او منافات ندارد.
این امر در مورد دین اهمیت بیشتری پیدا میکند، چرا که دین حق از ضروریات اولیه انسان بوده و با گوهر انسانیت مرتبط است. فقط در اعتقادات قلبی خلاصه نمیشود. طبعاً در بینش اسلام بین داشتن یا نداشتن دین تفاوت وجود دارد، چنانکه دین حقیقی با خرافی نیز یکسان نیست. در نتیجه پذیرش آزادی مطلق در این زمینه مساوی با قبول هرج و مرج و تعارض اجتماعی است که یقیناً چنین چیزی را هیچ عاقلی نمیپذیرد. به همین دلیل ارتداد موجب عقوبت است، و حکم شدید مرتد از فروعات آزادی عقیده و حق تدین است چون ارتداد نه تنها اهانت به مقدسات دینی است، بلکه مایه تزلزل در عقاید دیگران، و در واقع تجاوز به حقوق آنان است. قرآن کریم از گروهی یاد میکند که همواره به اسلام و مسلمانان عناد میورزیدند، از شیوههایی که آنان به منظور بدبین کردن مردم به اسلام در پیش گرفتند تظاهر به اسلام، و پس از آن ارتداد از اسلام بود. اهل کتاب از گردانندگان اصلی این جریان بودند، و خداوند از توطئه پلید آنان چنین پرده برمیدارد. (دستهای از اهل کتاب گفتند: اوّل روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده، ایمان بیاورید، و در آخر روز انکارش کنید شاید آنان از اعتقاد خویش برگردند.)[15]
واقع امر همین است، اگر پذیرش و انکار افراد به دین و مکتبی بدون ضابطه بوده و نظارتی در کار نباشد،آن دین تحقیر شده و اقتدار خود را از دست خواهد داد. اسلام چنین چیزی را برنمیتابد. بحث را با گفتاری از رهبر معظم انقلاب به پایان میبریم، ایشان میفرماید: (با توجه به آیات مربوط به ارتداد، این گونه به نظر میرسد که اسلام با این کار درصدد آن است که حصار ایمان اسلامی را حفظ کند، در حقیقت بعد از اینکه مردم ایمان آوردند، نظام اسلامی را مکلف کرده است که از ایمان مردم حفاظت و حراست کنند... علت خشم الهی بر مرتدین و کسانی که از دین خارج شدهاند این است که اینها زندگی و عشرت دنیوی و هوای نفسانی را بر خواست معنوی و قلبی و فطرت انسانی خود و بر آخرت ترجیح دادهاند. [16]بنابراین مسئله فقط عوض شدن یک اعتقاد نبوده است. مسئله این بوده که کسانی به خاطر جاذبههای مادی و تأمین هواهای نفسانی حاضر شدهاند به حیثیت نظام اسلامی لطمه بزنند، و به آن پشت کرده، ایمان اسلامی را رها کنند. این مقوله دیگری است و سختگیری اسلام در رابطه با این مقوله است.)
در یک جمعبندی، احکام ارتداد نه تنها با اصل آزادی عقیده تنافی ندارد، بلکه در راستای تأمین آن بوده و ضامن امنیت اعتقادی پیروان دین میباشد.
[1] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (تهران: اسلامیه، 1406 ق)، ج 4، ص 107.
[2] . سوره زمر، (39)، آیه 7؛ لا یرضی لعباده الکفر.
[3] . سوره کهف (18) آیه 28.
[4] . سوره یونس (10)، آیه 99.
[5] . سوره بقره (2)، آیه 256.
[6] . سوره نحل (16)، آیه 135؛ سوره عنکبوت (29)، آیه 46.
[7] . سوره زمر (39)،آیه 18؛ فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه.
[8] . سوره غاشیه (88)، آیات 21، 22؛ انما انت مذکر لیست علیهم بمصیطر، سوره ق (50)، آیه 45: و ما انتشارات علیهم بحیار فذکر بالقرآن من یخاف وعید.
[9] . فصلت (41)، آیه 26؛ قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغرفیه.
[10] . روح الله خمینی، تحریرالوسیله،(قم: دفتر انتشارات اسلامی، بیتا)، ج 2، ص 329،مسئله 10 موانع الارث.
[11] . سید مرتضی علم الهدی، در السلسلهینابیع الفقهیه، (بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، (1413 ق)، ج 23، ص 22؛ میرزا ابوالقاسم قمی، جامع الشتات، (چ سنگی، بیتا) ج 2، ص 742.
[12] . عبدالرحمان،الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، (بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا)، ج 15، ص 422؛ موفق الدین، ابن قدامه، المغنی، (بیروت: دارالفکر، 1404 ق)، ج 10، ص 72.
[13] . ر. ک: سیف الله صرامی؛ احکام مرتد از دیدگاه اسلام و حقوق بشر، (مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، 1376)، ص 177 به بعد.
[14] . سوره اعراف (7)، آیه 157.
[15] . سوره آل عمران، (3)، آیه 72.
[16] . سید علی خامنهای، آزادی از نظر اسلام و غرب، مجله اندیشه حوزه، سال چهارم، شماره 2، ص 39.
www.andisheqom.com
- [سایر] آیا آیه شریفه لا اکراه فی الدین، با حکم اعدام برای مرتد منافات ندارد؟
- [سایر] پیرامون آیه شریفه «لا اکراه فی الدین قد تَبَیَّنَ الرُّشْد مِنَ الْغَی»[1] توضیحاتی را بیان فرمائید.
- [سایر] منظور از آیه (لا اکراه فی الدین ) چیست ؟
- [سایر] آیا آیه لااکراه فی الدین با آزادی بیان و اعدام مرتد دینی تناقض دارد؟
- [سایر] مسئله وجوب اقامه نماز چگونه با مفاد آیه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» سازگار است؟
- [سایر] آیه «لا اکراه فی الدین» بر چه نوع آزادی دلالت دارد؟
- [سایر] مسئله وجوب اقامه نماز چگونه با مفاد آیه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» سازگار است؟
- [سایر] مفهوم آیهی شریفه "لا اکراه فی الدّین قد تَبَیّن الرّشدُ مِن الغیِّ..." را با توجه به تفاسیر مختلف بیان نمایید.
- [سایر] چرا بردهداری در اسلام حرام نگردیده است؟ در حالی که خداوند متعال در قرآن مجید (آیه شریفه لا اکراه فی الدین) انسان را در انتخاب دین دارای اختیار و حق انتخاب دانسته است.
- [سایر] با پیش فرض اینکه دین امری حیاتی برای انسانها است، آیا انسانها مجبور به اطاعت از هر آنچه خدا فرموده هستند مگر نه اینکه در قرآن آیه شریفه: لا اکراه فی الدین آمده؟
- [آیت الله نوری همدانی] یکی از نماز های مستحبی نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب از بین برود ودر رکعت اول آن ، بعد از حمد باید بجای سوره این آیه را بخوانند : و ذاالنون اذ ذهب مغاصباً ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤ منین . ودر رکعت دوم بعد از حمد بجای سوره این آیه را بخوانند : و عنده مفاتح الفیب لا یعلمه الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین و در قنوت آن بگوید : اللهم انی اسالک بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محّمدٍ و آل محّمدٍ و ان تفعل بی کذا و کذا ، و بجای کلمه کذا و کذا حاجتهای خود را بگوید و بعد بگوید : اللهم انت ولی نعمتی و القادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاسالک بحق محمّدٍ و آل محمّدٍ علیه و علیهم السلام لما قضیتها لی .
- [آیت الله مظاهری] یکی از نمازهای مستحبّی، نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده میشود و وقت فضیلت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب از بین برود و تا طلوع فجر هر وقت بخوانند اداست. و در رکعت اوّل بعد از حمد باید به جای سوره این آیه را بخوانند: (وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ).(1) و در رکعت دوّم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند: (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ).(2) و در قنوت بگویند: (أَللَّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتی لا یَعْلَمُها إِلّا أَنْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَ کَذا)(3)، و به جای کذا و کذا حاجتهای خود را بگویند، و بعد بگویند: (أَللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتی وَ الْقادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیْتَها لی).(4)
- [امام خمینی] یکی از نمازهای مستحبی نماز غفیله است، که بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود. و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب از بین برود. و در رکعت اول آن بعد از حمد، باید به جای سوره، این آیه را بخوانند: "و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا نت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین". و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره، این آیه را بخوانند: "و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین". و در قنوت آن بگویند: "اللهم انی اسالک بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی کذا و کذا". و به جای کلمه کذا و کذا حاجتهای خود را بگویند. و بعد بگویند: "اللهم انت ولی نعمتی و القادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاسالک بحق محمد و آل محمد علیه و علیهم السلام لما قضیتها لی".
- [آیت الله بهجت] یکی از نمازهای مستحبی نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده میشود. و وقت آن بنابر احوط بعد از نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب از بین برود، گرچه احتمال دارد بین نماز مغرب و عشا هر وقت که بود بشود خواند و بنابر اظهر میتوانند نماز غفیله را با نافله مغرب باهم در یک نماز نیت کرده بهجا آورند؛ و در رکعت اول آن، بعد از حمد باید یا بهتر است به جای سوره این آیه را بخوانند: (وَ ذَالنّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَک اِنِّی کنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذَلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ) و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند: (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَ یعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ماتَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلاّ یعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الاْرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلاّ فی کتابٍ مُبِین). و در قنوت آن بگویند: (اَللّهُمَّ اِنّی أَسْئلُک بِمَفاتِحِ الْغَیبِ الَّتی لا یعْلَمُها اِلاّ أنْتَ أنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بی...) سپس حاجتهای خود را ذکر کنند و بعد بگویند: (اَللّهُمَّ أَنْتَ وَلِیّ نِعْمَتی وَ الْقادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَأَسْأَلُک بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلام لَمّا قَضَیتَها لی).
- [آیت الله مکارم شیرازی] از نمازهایی که به جا آوردن آن به امید ثواب پروردگار خوب است نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده می شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا موقعی که سرخی طرف مغرب از بین برود، در رکعت اول بعد از حمد به جای سوره این آیه را می خواند: (و ذا النون اذْ ذهب مغاضباً فظن انْ لنْ نقْدر علیْه فنادی فی الظلمات انْ لا اله إلا انْت سبْحانک انی کنْت من الظالمین فاسْتجبْنا له و نجیْناه من الْغم و کذلک ننْجی الْمؤمنین) و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند: (و عنْده مفاتح الْغیْب لا یعْلمها إلا هو و یعْلم ما فی الْبر و الْبحْر و ما تسْقط منْ ورقة إلا یعْلمها و لا حبة فی ظلمات الاْرْض و لا رطْب و لا یابس إلا فی کتاب مبین) و در قنوت آن بگویند: (اللهم انی اسْئلک بمفاتح الْغیْب التی لا یعْلمها إلا انْت انْ تصلی علی محمد و آل محمد و انْ تفْعلْ بی کذا و کذا) و به جای کلمه کذا و کذا حاجتهای خود را بگویند و بعد بگویند: (اللهم انْت ولی نعْمتی و الْقادر علی طلبتی تعْلم حاجتی فأسْئلک بحق محمد و آل محمد علیْه و علیْهم السلام لما قضیْتها لی).
- [آیت الله وحید خراسانی] نماز غفیله از نمازهای مستحبی مشهور است که بین نماز مغرب و عشاء خوانده می شود و در رکعت اول ان بعد از حمد باید به جای سوره این ایه را بخوانند و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره این ایه را بخوانند و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین و در قنوت ان بگویند اللهم انی اسالک بمفاتح الغیب التی لا یعلمها الا انت ان تصلی علی محمد و ال محمد و ان تفعل بی کذا و کذا و به جای کلمه کذا و کذا حاجتهای خود را بگویند و بعد بگویند اللهم انت ولی نعمتی و القادر علی طلبتی تعلم حاجتی فاسالک بحق محمد و ال محمد علیه و علیهم السلام لما قضیتها لی
- [آیت الله سبحانی] یکی از نمازهای مستحبی نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشاء خوانده می شود. و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب از بین برود و در رکعت اول آن، بعد از حمد باید به جای سوره این آیه را بخوانند: وَ ذَالنُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجِبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی المُؤمِنینَ. و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند:وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی البَرِّ وَ البَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة اِلاَّ یَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّة فِی ظُلُماتِ الأرَضِ وَ لا رَطَب وَ لاَ یابِس اِلاَّ فِی کِتاب مُبِین و در قنوت آن بگویند: (اللّهُمَّ اِنّی أَسْألُکَ بِمَفاتِحِ الغَیْبِ الَّتِی لاَ یَعلَمُها اِلاّ أَنْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذا و کَذا) و به جای کلمه کذا و کذا حاجت های خود را بگویند و بعد بگویند: (اللّهُمَّ أَنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتِی وَ القادِرُ عَلی طَلِبَتِی تَعْلَمُ حاجَتِی فَأسألُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمّا قَضَیْتَهَالِی). احکام قبله
- [آیت الله بروجردی] یکی از نمازهای مستحبی نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده میشود و وقت آن بنا بر احتیاط پیش از آن است که سرخی طرف مغرب از بین برود و در رکعت اوّلِ آن بعد از حمد باید به جای سوره این آیه را بخوانند:وَ ذَا النّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أََنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادی فِی الظّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ.و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند:وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلا هُوَ وَ یعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا یعْلَمُها وَ لاحَبَّة فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلا فی کِتابٍ مُبینٍ.و در قنوت آن بگویند:(اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِمَفاتِحِ الغَیبِ الَّتی لا یعْلَمُها اِلا اَنْتَ اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بیکَذَا وَ کَذَا).و به جای کلمه کَذَا وَ کَذَا حاجتهای خود را بگویند، بعد بگویند:(اللّهُمَّ اَنْتَ وَلِی نِعْمَتی وَ الْقادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتِی فَأساَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیتَها لی).
- [آیت الله جوادی آملی] .انجام دادن نماز غُفیله بین نماز م غرب و عشاء ثواب دارد و سزاوار است از زوال سرخی طرف مغرب تأخیر نشود و کیفیت آن، این است که در رکعت اول پس از حمد، بهجای سوره این آیات خوانده شود: (وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ -- فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ )انبیاء/87 و 88 (و در رکعت دوم , پس از حمد، به جای سوره این آیه خوانده شود: (وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُهَا إِلا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا یَعْلَمُهَا وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یَابِسٍ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ )(انعام/59
- [آیت الله اردبیلی] جنب وقتی که دعای کمیل میخواند، نباید آیه (أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون) را که آیه هجدهم سوره سجده میباشد، بخواند؛ ولی اگر آن را به قصد قرآن نخواند، اشکال ندارد، اگرچه نخواندن آن بهتر است.