فرهنگ اسلامی و قرآنی، خود را منحصر به یک قوم، زبان یا زمان خاص نمی داند؛ بلکه خود را یک فرهنگ جهانی معرفی می کند که برای هدایت تمام بشریت و در تمام زمان ها و مکان ها، صالح و توانمند است؛ پس به نوعی می توان گفت که اسلام، داعیه دار جهانی شدن است. از سوی دیگر، جهانی شدن در حیطه های مختلف زندگی بشری، از جمله: فرهنگ ، اقتصاد، سیاست و زبان، یکی از بارزترین و مهم ترین تجلیات فرهنگ ، و از جدی ترین مباحث دهه ی اخیر است؛ و در لابدیت یا اختیاری بودن و مفید یا مضر بودن آن برای جوامع مختلف، سخنان زیادی گفته شده است؛ البته نیاز به ذکر است که (میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است). مرحوم علامه محمد تقی جعفری(رحمهم الله) به وضوح، این دو نوع فرهنگ جهانی را بیان کرده اند. ایشان در جایی به فرهنگ جهانی دینی چنین اشاره می کنند: همه ی تمدن های اصیل بشری و انبیای عظام الهی، حکما، نوابغ انسان شناس، اخلاقیون و فرهنگ سازان تاریخ انسانی در طول قرون و اعصار متمادی، که هماهنگی و اتحاد انسان ها را هدف فعالیت های خود قرار داده بودند، می دانستند که اگر افراد بشر بخواهند به مقام هماهنگی و اتحاد و برادری و برابری که اصیل ترین آرمان انسانی است برسند، قطعاً باید در صفات کمالی و اخلاِ عالی و والا، که جملگی از عوامل کمال هستند، به هم برسند؛ نه در مراحل پَست حیوانی و صفات جمادی و ماشینی).[1] و در جای دیگر، در نفی فرهنگ جهانی غیر دینی می فرمایند: آن هنگام که افراد بشر نخواهند با آزادی شرافتمندانه به هماهنگی و وحدت برسند، با جبر ناآگاهانه در میان دندانه های زندگی ماشینی، پهلوی هم قرار گرفته، با کمال بی اعتنایی به حقیقت، این وضعیت جدید خود را، وحدت انسان ها خواهند نامید؛ و اگر روزی فرا رسد که بلای خانمان سوز فرهنگ زدایی از خاندان بشریت، آن اندازه ریشه دار شود که حتی بتواند اصول مشترک ارزش های فرهنگ تکاملی اقوام و ملل را تباه سازد، دلیل قطعی بر ناتوانی شرم آور مدیریت های جوامع خواهد بود؛[2] این یک اصل است که فرهنگ جهانی هرچه معنوی تر باشد انسانی تر است؛ به عبارت دیگر، با طبیعت مادیِ انسان، نمی توان به فرهنگ انسانی دست یافت؛ چرا که طبیعت مادی انسان، میدان تزاحم ها و تضادهاست؛ با این طبیعت نمی توان به برادری، برابری، آزادی معقول، کرامت، شرف و حیثیت انسانی نایل آمد.[3] فرهنگ واحد جهانی که در غرب مطرح است، در واقع، شکل جدید نزاع فرهنگی است؛ در فرهنگ واحد جهانی، فرهنگ غنی تر باقی می ماند و فرهنگ های ضعیف تر از بین می روند و فرهنگ باقی مانده (حاکم) می تواند با کم ترین هزینه، هر خواسته ای را از جوامع ضعیف تر کسب کند. تافلر در کتاب ( جابه جایی قدرت ) معتقد است که ایران به خاطر تنوعات قومی و به دنبال آن، تنوعات فرهنگی، می تواند مدعی ابرقدرتی فرهنگی باشد. اگرچه ایران دارای تمدن سنتی است و از حیث تمدنِ جدید، ضعیف است، اما مثل دیگر کشورهای شرقی، از نظر فرهنگی، بسیار غنی است؛ تمدن بین النهرین که شامل ایران و مصر و عراِ و... می شود، دراین خصوص قابل ذکر است. ایده ی جهانی سازی فرهنگی، بر بیل کلینتون (رییس جمهور سابق آمریکا) نیز اثر گذاشته بود؛ او معتقد بود که طبق قانون (بقای اصلح) داروینی،باید تئوری (برخورد تمدن ها) ترویج و تشویق شود؛ او به جای فرهنگ، بر روی تمدن تأکید می کرد؛ زیرا آمریکا جدیدالاحداث است و فرهنگ چندان نیرومندی ندارد؛ لکن تمدن و تکنولوژی نیرومندی دارد. بر عکس، اروپایی ها روی فرهنگ تأکید می کنند؛ مثلا دانشگاه آکسفورد، چندین قرن است که فعالیت دارد؛ لذا فرهنگ اروپایی ها بسیار غنی است، اگرچه ممکن است در تکنولوژی و تمدن، به آمریکا نرسند. هم زمان با سخن رانیِ کلینتون، جناب آقای خاتمی، رییس جمهوری اسلامی ایران نیز سخن رانی کرد؛ با این تفاوت که به جای برخورد تمدن ها، بر روی (گفتوگوی تمدن ها) تأکید نمود و این باعث شد که ایران بر روند فرهنگ جهانی اثر گذاشته، فی الجمله، کشورهای اروپایی را تحت تأثیر، و آمریکا را در موضع انفعالی قرار دهد. البته روشن است که لازمه ی جهانی سازی به روایت آمریکا، به ویژه در بعضی کشورهای جهان سوم، قوم کُشی فرهنگی و قومیت کشی است؛ یعنی چیزی که دکتر شریعتی آن را (بی هویتی) و اقبال آن را (بی خودی) می دانند؛ پس هدف و معنای جهانی سازی فرهنگی، از دیدگاه دینی و غیر دینی روشن شد. متفکرین مسلمان، برای حفظ فرهنگ خودی در مقابل سیل جهانی سازی فرهنگی، چهار پیش نهاد پیش گیرانه دارند: الف) برنامه ریزی جهت ارائه ی صحیحِ فرهنگ اسلامی به جامعه در سطوح مختلف، به ویژه درونی سازی اخلاِ اسلامی در تمام زوایای زندگی؛ در این ره گذر، برای موفقیت بیش تر، باید از علوم انسانی و تکنولوژی آموزشی استفاده ی کامل نمود؛ ب) آشنایی جامعه، به ویژه قشر جوان، با ادبیات خودی، مثل آثار حافظ، سعدی، فردوسی و دیگران. ادبیات ایرانی اسلامی بسیار غنی تر از آن چیزی است که امروزه به خورد جامعه ی بشری داده می شود؛ و نه تنها شایسته ی کم لطفی و بی مهری نیست، بلکه باید در سطح وسیع، تبلیغ و درونی شود؛ ج) آشنایی با تاریخ خود، جامعه و فرهنگ خود؛ زندگی بزرگان دینی و دانشمندان و افراد بلندهمت در ابعاد مختلف، برای جامعه ی اسلامی، به ویژه نسل جوان، بسیار آموزنده است و باید به شکل های مختلف آن را احیا کرد؛ د) آشنایی با پدیده های جامعه شناختی و روان شناختی جامعه؛ مردم باید از فعل و انفعالات اجتماعی و فرهنگی و تغییر و تبدیل های مهم و نقاط عطفی که در جهان و فرهنگ جهانی حاصل می شود، مطلع باشند. اگر این چهار مطلب به قدر کافی مورد توجه قرار گیرد، آثار تهاجم فرهنگی بسیار کم تر خواهد شد. متأسفانه، داعیه دار فرهنگ واحد جهانی، دنیای غرب است؛ علی رغم این که فرهنگ غرب، نمایانگر همه ی مغزها و دل های مردم آن سرزمین نیست به خصوص با توجه به آنچه از دایره المعارف ها به دست می آید لیکن غالب است؛ و این فرهنگ غالب، بر مبانی و اصولی مبتنی است. از دیدگاه علامه جعفری(رحمهم الله) این اصول و مبانی عبارت اند از: 1. توجه بیش تر به زندگی دنیوی و بی توجهی به منزلگاه اخروی؛ 2. آزادی مطلق؛ تنها با این شرط که مزاحم آزادی های دیگران نباشد؛ 3. اصالت قدرت؛ اگر چه این دیدگاه هنوز در فرهنگ غرب، عمومی نشده است، و بعضی از کتاب های اخلاقی آن را محکوم می نمایند؛ ولی همه ی ابعاد فرهنگِ سیاسی و اجتماعی آنها، لبریز از جلوه های این اصل انسان سوز است؛ 4. اصالت لذت؛ با تفسیر تنگ مادی و جسمانی که از لذت دارند؛ 5. اصالت منفعت؛ این اصل، به نحوی، روشن تر از اصول دیگر، بروز و ظهور دارد؛ 6. روش ماکیاولی در فرهنگ سیاسی؛ که باعث شده است حقیقت انسانیت، در مدیریت انسان ها جایگاهی نداشته باشد؛ 7. رواج پراگماتیسم؛ یعنی ملاک صحت و بطلان، فقط عمل خارجی عینی است؛ 8. محدود کردن شناخت های علمی به آنچه از راه حواس ظاهری و آزمایشگاهی به دست می آید؛ 9. طرح مسائل از هم گسیخته به عنوان فلسفه؛ در صورتی که بشر، بدون درک کلی اصول ارتباطات چهارگانه ( انسان با خویشتن، انسان با خدا، انسان با جهان هستی، و انسان با هم نوعان) توانایی تفسیر و توجیه اختیاریِ زندگی را ندارد؛ 10. هنرهای مبتذل؛ امروزه در غرب، هنر به چیزی اطلاِ می شود که بیش تر جلب توجه نماید و موجب شگفتی افراد شود.[4] آنان که به دنبال جهانی سازی فرهنگی هستند، تلاش می کنند تا این اصول و مبانی، عمومیت پیدا کند. پی نوشتها: [1]. محمدتقی جعفری، فرهنگ پیرو ، فرهنگ پیشرو، ص3. [2]. همان. [3]. همان، ص 75-77. [4]. ر. ک: محمدتقی جعفری تبریزی، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، ص 108111. منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).
موضوع جهانی شدن، در حیطه ی فرهنگ، چه معنی و هدفی دارد؛ و مقصود از فرهنگ واحد جهانی چیست؟ آیا تحقق چنین چیزی ممکن است؟
فرهنگ اسلامی و قرآنی، خود را منحصر به یک قوم، زبان یا زمان خاص نمی داند؛ بلکه خود را یک فرهنگ جهانی معرفی می کند که برای هدایت تمام بشریت و در تمام زمان ها و مکان ها، صالح و توانمند است؛ پس به نوعی می توان گفت که اسلام، داعیه دار جهانی شدن است.
از سوی دیگر، جهانی شدن در حیطه های مختلف زندگی بشری، از جمله: فرهنگ ، اقتصاد، سیاست و زبان، یکی از بارزترین و مهم ترین تجلیات فرهنگ ، و از جدی ترین مباحث دهه ی اخیر است؛ و در لابدیت یا اختیاری بودن و مفید یا مضر بودن آن برای جوامع مختلف، سخنان زیادی گفته شده است؛ البته نیاز به ذکر است که (میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است).
مرحوم علامه محمد تقی جعفری(رحمهم الله) به وضوح، این دو نوع فرهنگ جهانی را بیان کرده اند.
ایشان در جایی به فرهنگ جهانی دینی چنین اشاره می کنند:
همه ی تمدن های اصیل بشری و انبیای عظام الهی، حکما، نوابغ انسان شناس، اخلاقیون و فرهنگ سازان تاریخ انسانی در طول قرون و اعصار متمادی، که هماهنگی و اتحاد انسان ها را هدف فعالیت های خود قرار داده بودند، می دانستند که اگر افراد بشر بخواهند به مقام هماهنگی و اتحاد و برادری و برابری که اصیل ترین آرمان انسانی است برسند، قطعاً باید در صفات کمالی و اخلاِ عالی و والا، که جملگی از عوامل کمال هستند، به هم برسند؛ نه در مراحل پَست حیوانی و صفات جمادی و ماشینی).[1]
و در جای دیگر، در نفی فرهنگ جهانی غیر دینی می فرمایند:
آن هنگام که افراد بشر نخواهند با آزادی شرافتمندانه به هماهنگی و وحدت برسند، با جبر ناآگاهانه در میان دندانه های زندگی ماشینی، پهلوی هم قرار گرفته، با کمال بی اعتنایی به حقیقت، این وضعیت جدید خود را، وحدت انسان ها خواهند نامید؛ و اگر روزی فرا رسد که بلای خانمان سوز فرهنگ زدایی از خاندان بشریت، آن اندازه ریشه دار شود که حتی بتواند اصول مشترک ارزش های فرهنگ تکاملی اقوام و ملل را تباه سازد، دلیل قطعی بر ناتوانی شرم آور مدیریت های جوامع خواهد بود؛[2]
این یک اصل است که فرهنگ جهانی هرچه معنوی تر باشد انسانی تر است؛ به عبارت دیگر، با طبیعت مادیِ انسان، نمی توان به فرهنگ انسانی دست یافت؛ چرا که طبیعت مادی انسان، میدان تزاحم ها و تضادهاست؛ با این طبیعت نمی توان به برادری، برابری، آزادی معقول، کرامت، شرف و حیثیت انسانی نایل آمد.[3]
فرهنگ واحد جهانی که در غرب مطرح است، در واقع، شکل جدید نزاع فرهنگی است؛ در فرهنگ واحد جهانی، فرهنگ غنی تر باقی می ماند و فرهنگ های ضعیف تر از بین می روند و فرهنگ باقی مانده (حاکم) می تواند با کم ترین هزینه، هر خواسته ای را از جوامع ضعیف تر کسب کند.
تافلر در کتاب ( جابه جایی قدرت ) معتقد است که ایران به خاطر تنوعات قومی و به دنبال آن، تنوعات فرهنگی، می تواند مدعی ابرقدرتی فرهنگی باشد. اگرچه ایران دارای تمدن سنتی است و از حیث تمدنِ جدید، ضعیف است، اما مثل دیگر کشورهای شرقی، از نظر فرهنگی، بسیار غنی است؛ تمدن بین النهرین که شامل ایران و مصر و عراِ و... می شود، دراین خصوص قابل ذکر است.
ایده ی جهانی سازی فرهنگی، بر بیل کلینتون (رییس جمهور سابق آمریکا) نیز اثر گذاشته بود؛ او معتقد بود که طبق قانون (بقای اصلح) داروینی،باید تئوری (برخورد تمدن ها) ترویج و تشویق شود؛ او به جای فرهنگ، بر روی تمدن تأکید می کرد؛ زیرا آمریکا جدیدالاحداث است و فرهنگ چندان نیرومندی ندارد؛ لکن تمدن و تکنولوژی نیرومندی دارد. بر عکس، اروپایی ها روی فرهنگ تأکید می کنند؛ مثلا دانشگاه آکسفورد، چندین قرن است که فعالیت دارد؛ لذا فرهنگ اروپایی ها بسیار غنی است، اگرچه ممکن است در تکنولوژی و تمدن، به آمریکا نرسند.
هم زمان با سخن رانیِ کلینتون، جناب آقای خاتمی، رییس جمهوری اسلامی ایران نیز سخن رانی کرد؛ با این تفاوت که به جای برخورد تمدن ها، بر روی (گفتوگوی تمدن ها) تأکید نمود و این باعث شد که ایران بر روند فرهنگ جهانی اثر گذاشته، فی الجمله، کشورهای اروپایی را تحت تأثیر، و آمریکا را در موضع انفعالی قرار دهد.
البته روشن است که لازمه ی جهانی سازی به روایت آمریکا، به ویژه در بعضی کشورهای جهان سوم، قوم کُشی فرهنگی و قومیت کشی است؛ یعنی چیزی که دکتر شریعتی آن را (بی هویتی) و اقبال آن را (بی خودی) می دانند؛ پس هدف و معنای جهانی سازی فرهنگی، از دیدگاه دینی و غیر دینی روشن شد.
متفکرین مسلمان، برای حفظ فرهنگ خودی در مقابل سیل جهانی سازی فرهنگی، چهار پیش نهاد پیش گیرانه دارند:
الف) برنامه ریزی جهت ارائه ی صحیحِ فرهنگ اسلامی به جامعه در سطوح مختلف، به ویژه درونی سازی اخلاِ اسلامی در تمام زوایای زندگی؛ در این ره گذر، برای موفقیت بیش تر، باید از علوم انسانی و تکنولوژی آموزشی استفاده ی کامل نمود؛
ب) آشنایی جامعه، به ویژه قشر جوان، با ادبیات خودی، مثل آثار حافظ، سعدی، فردوسی و دیگران. ادبیات ایرانی اسلامی بسیار غنی تر از آن چیزی است که امروزه به خورد جامعه ی بشری داده می شود؛ و نه تنها شایسته ی کم لطفی و بی مهری نیست، بلکه باید در سطح وسیع، تبلیغ و درونی شود؛
ج) آشنایی با تاریخ خود، جامعه و فرهنگ خود؛ زندگی بزرگان دینی و دانشمندان و افراد بلندهمت در ابعاد مختلف، برای جامعه ی اسلامی، به ویژه نسل جوان، بسیار آموزنده است و باید به شکل های مختلف آن را احیا کرد؛
د) آشنایی با پدیده های جامعه شناختی و روان شناختی جامعه؛ مردم باید از فعل و انفعالات اجتماعی و فرهنگی و تغییر و تبدیل های مهم و نقاط عطفی که در جهان و فرهنگ جهانی حاصل می شود، مطلع باشند.
اگر این چهار مطلب به قدر کافی مورد توجه قرار گیرد، آثار تهاجم فرهنگی بسیار کم تر خواهد شد.
متأسفانه، داعیه دار فرهنگ واحد جهانی، دنیای غرب است؛ علی رغم این که فرهنگ غرب، نمایانگر همه ی مغزها و دل های مردم آن سرزمین نیست به خصوص با توجه به آنچه از دایره المعارف ها به دست می آید لیکن غالب است؛ و این فرهنگ غالب، بر مبانی و اصولی مبتنی است. از دیدگاه علامه جعفری(رحمهم الله) این اصول و مبانی عبارت اند از:
1. توجه بیش تر به زندگی دنیوی و بی توجهی به منزلگاه اخروی؛
2. آزادی مطلق؛ تنها با این شرط که مزاحم آزادی های دیگران نباشد؛
3. اصالت قدرت؛ اگر چه این دیدگاه هنوز در فرهنگ غرب، عمومی نشده است، و بعضی از کتاب های اخلاقی آن را محکوم می نمایند؛ ولی همه ی ابعاد فرهنگِ سیاسی و اجتماعی آنها، لبریز از جلوه های این اصل انسان سوز است؛
4. اصالت لذت؛ با تفسیر تنگ مادی و جسمانی که از لذت دارند؛
5. اصالت منفعت؛ این اصل، به نحوی، روشن تر از اصول دیگر، بروز و ظهور دارد؛
6. روش ماکیاولی در فرهنگ سیاسی؛ که باعث شده است حقیقت انسانیت، در مدیریت انسان ها جایگاهی نداشته باشد؛
7. رواج پراگماتیسم؛ یعنی ملاک صحت و بطلان، فقط عمل خارجی عینی است؛
8. محدود کردن شناخت های علمی به آنچه از راه حواس ظاهری و آزمایشگاهی به دست می آید؛
9. طرح مسائل از هم گسیخته به عنوان فلسفه؛ در صورتی که بشر، بدون درک کلی اصول ارتباطات چهارگانه ( انسان با خویشتن، انسان با خدا، انسان با جهان هستی، و انسان با هم نوعان) توانایی تفسیر و توجیه اختیاریِ زندگی را ندارد؛
10. هنرهای مبتذل؛ امروزه در غرب، هنر به چیزی اطلاِ می شود که بیش تر جلب توجه نماید و موجب شگفتی افراد شود.[4]
آنان که به دنبال جهانی سازی فرهنگی هستند، تلاش می کنند تا این اصول و مبانی، عمومیت پیدا کند.
پی نوشتها:
[1]. محمدتقی جعفری، فرهنگ پیرو ، فرهنگ پیشرو، ص3.
[2]. همان.
[3]. همان، ص 75-77.
[4]. ر. ک: محمدتقی جعفری تبریزی، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، ص 108111.
منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).
- [سایر] لزوم تشکیل حکومت واحد جهانی چیست؟
- [سایر] چه عواملی زمینه ساز حکومت واحد جهانی است؟
- [سایر] آیا قیام حضرت مهدی(علیه السلام) به حکومت واحد جهانی می انجامد ؟
- [سایر] بهره گیری قرآن از فرهنگ زمانه، چگونه با جاودانگی و جهانی بودن آن سازگاری دارد؟
- [سایر] در مورد مهدویت و جهانی سازی فرهنگ و هنر توضیح دهید؟
- [سایر] چه ضرورتی در تحقق حکومت عدل جهانی در این دنیا است ؟
- [سایر] ویژگی های حکومت واحد جهانی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)چیست ؟
- [سایر] چرا در عصر انبیای گذشته حکومت عدل جهانی تحقق نیافته است ؟
- [آیت الله سبحانی] مقصود از عضو واحد در این قاعده چیست و آیا رگ ها و یا موی سر و امثال اینها، عضو واحد محسوب می شود؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا می توان با توجه به تعدد مراجع تقلید دریک موضوع واحد از نظر اکثریت مراجعی که شبیه هم دریک موضوع واحد فتوا داده اند تبعیت کرده، با توجه به اینکه مساله تقلید هم بطور کامل رعایت شود؟