از این که قرآن، کتاب مقدّس الهی و برای راهنمایی بشر آمده، کلامی متقن است؛ اما پرسشی که مطرح می شود، این است که آیا قرآن می تواند نیازهای جوامع بشری متمدن را برآورده کند؟ یا تنها برای زمان نزول وحی کاربرد علمی و عملی دارد؟ به باور کسانی که معتقدند قرآن برای فرهنگ عصر خودش نازل شده است، تعالیم آسمانی قرآن در فرهنگ ها و عصرهای دیگر جایگاهی ندارد. دیدگاه روشنفکران درباره ی قرآن و زمان، دو گونه است:[1] دیدگاه اول: گروهی از روشنفکران، باورشان این است که قرآن با زمان در حال تضاد است. هر چه زمان رو به جلو می رود، تأثیر قرآن رو به افول و نزول می گذارد و هیچ آشتی بین قرآن و زمان نیست. زمان در همه حال رو به رشد و توسعه و نوگرایی و تجدد است؛ هم از نظر جمعیت و نیازهای آن و هم از نظر وسعت و قوانین جدید و اقتصاد در سطح بین المللی، و هم از نظر فرهنگی و ارتباط جمعی و از هیچ یک از این جهت ها با عصر نزول قرآن قابل مقایسه نیست؛ زیرا قرآن با فرهنگ زمان خود نازل شده و برای فرهنگ های دیگر کارایی ندارد. قرآن موجود، متناسب با احتیاج ها و نیازهای مردم بدوی و سنتی اعراب چهارده قرن پیش بود. این بدان معنا نیست که قرآن، نیازهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی...جامعه را برای تمام زمان ها برطرف می کند؛ چون انسان ها، تنوع طلب و تجددگرا و نوگرا می باشند و بینش و تفکّر و روش انسان امروزی، با انسان چهارده قرن قبل، متفاوت است؛ از این رو برخی گفته اند: این مقررات اسلامی -احکام اسلامی- صددرصد موقتی، مقطعی و متکی به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمانه هستند.[2] و نیز گفته شده: ارزشهای دینی، دائماً در حال تغیرند.[3] برخی درباره موقتی بودن قرآن شبهه ی دیگری مطرح می کنند و می گویند: تمام احکام حقوقی و اجتماعی اسلام، متناسب با جامعه زمان پیامبر، بوده و موقتی اند.[4] در (نشریه ایران فردا) آمده است: ما نمی توانیم، امضای اسلام را برای آن مردم، به مردم دیگر تعمیم دهیم. مردم این زمان، مردم زمان 1400 سال پیش نیستند و احکامی درباره ی خانواده و...به معنای ابدی بودن نیست، بلکه یک نظام عصری است نه ابدی.[5] عده ای دیگر درباره این که، احکام مشمول زمان می شود، می نویسند: احکام برای مردمند نه مردم برای احکام؛ اگر مردم عوض شوند، احکام هم باید عوض شود.[6] دیدگاه دوم: گروهی دیگر از متفکران مسلمان، بر این باورند که قرآن یک سلسله قوانین و احکامی را به رشته تحریر در آورده که افزون بر توجه به دنیای انسان ها (مانند عدالت اجتماعی، حقوق و..) نیاز معنوی بشر را نیز تا ابد، برآورده می کند و دلیل های فراوانی را برای ادعای خود آورده اند و کسانی که قرآن را برای زمان خاصی می دانند، آن هم برای زمان جامعه سنتی و بدوی، هیچ دلیلی برای اثبات مدعای خود ندارند؛ فقط یک روی سکه را نظاره گرند، آن هم بُعد مادی و رشد و توسعه علوم تجربی، در حالی که انسان دارای بعد روحی نیز می باشد. این هدایت (چه تکوینی و چه تشریعی) به یک زمان اختصاص ندارد، بلکه قوانین و احکام هدایتی قرآن تا ابد کاربرد عملی دارد. چنان که گفته شد، دیدگاه دوم، دلیل های عقلی و نقلی فراوانی دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم: 1. هماهنگی دین با فطرت: خدای سبحان در تبیین قلمرو رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:(و ما ارسلناک الا کافة للناس)[7]؛ بنابراین، رسالت آن حضرت جهان شمول و ابدی و کتاب او جهانی و جاودانه و قوم او نیز همه افراد بشرند نه گروهی از مردم حجاز. قرآن با زبان جهانی فطرت سخن گفته و هر انسانی به آن آشنا و از آن بهرمند است و هیچ کس نمی تواند بیگانگی با آن را بهانه سازد. انسان ها در فرهنگ انسانی که همان فرهنگ فطرت پایدار و تغییرناپذیر است، با هم مشترکند و قرآن کریم شکوفا کردن فطرت هارا برعهده دارد، با همین فرهنگ با انسان ها سخن گفته است؛ از این رو زبانش برای همگان آشنا و فهمش برای همه آسان است.[8] همه انسان ها با نژادهای گوناگون دارای فطرت و سرشتی هستند و چیزی به نام (حقیقت)، در درونشان جوشش دارد. این فطرت، اگر در مسیر تربیت صحیح قرار بگیرد و محیط مناسب برای پرورش آن فراهم گردد، و حقیقت ها وارونه جلوه داده نشود، بی تردید با مسائل و قوانین قرآن، سازگاری نشان می دهد. قرآن نیز، فطرت انسان را مطابق و همنوا با دین می داند و می فرماید: (فَاَقِم وَجهَک لِلدِّین حَنِیفاً فِطرتَ الله الَتی فَطَر النّاس عَلَیها لاتَبدِیلَ لِخَلقِ الله ذالِکَ الدین القیّم و لکِن اَکثَر النّاس لایَعلَمُون.)[9]؛ ای رسول، به سوی آیین پاک اسلام روی آور و پیوسته از راه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است، پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا، نیست؛ آن دین اسلام استوار و حق است، لیکن اکثر مردم از حقیقت آن آگاه نیستند. این آیه، فطرت بشر را با دین خدا مساوی گرفته است و هر جا دین خدا (دین کامل که اسلام باشد) و کلام او (قرآن) وجود داشته باشد؛ با فطرت و سرشت بشر مطابق است؛ فرقی هم نمی کند این بشر سیاه باشد یا سفید، کافر باشد یا مسلمان. قرآن در باره خداگرایی فطرت، از زبان حضرت ابراهیم(علیه السلام)می فرماید: (انّی وَجّهتُ وَجهی لِلّذی فَطَر السَمَوات و الارض حنیفاً مسلماً و ما انا من المشرکین.)[10]؛ -حضرت ابراهیم(علیه السلام) -فرمود: همانا من با فطرت درونی خودم، رو به سوی خدا آوردم؛ همان خدایی که آفریننده ی زمین و آسمان است. من هرگز با مشرکان موافق نخواهم بود. خداگرایی، چیزی نیست که از بیرون بر انسان ها تحمیل شود، بلکه در درون انسان ها موج می زند و یک حالت تمکینی دارد، نه تحمیلی. فطرت درونی، دارای خصوصیات منحصر به فرد می باشد؛ از جمله: الف. فطرت موجودی است خداجو، به حکم فطرت عالمه، عاشقه، افتقار، انقیاد، خوف، رجا، حب، بغض، اصل، نقص؛ ب. گرایش به سوی علم نامحدود؛ ج. گرایش به سوی قدرت مطلق؛ د. گرایش به سوی زندگی دایمی؛ ه. گرایش به سوی ابتهاج بی پایان؛ ت. گرایش به سوی اظهار کمالات بی پایان؛ م. گرایش به سوی درک کلام نامحدود.[11] فطرت، فرهنگ عمومی و مشترک همه انسان ها در همه زمان ها و مکان های تاریخ است... . زبان دین اسلام، یعنی زبان قرآن، فطری است؛ از این رو مخاطبان آشنایی در پهنه گیتی دارد... . فطرت به عنوان فرهنگ مشترک جوامع بشری، تعدد زبان، نژاد، اقلیم، عادات و آداب و رسوم و روحیات و عوامل گوناگون بیرون را مقهور اتحاد فطرت درونی قرار داد.[12] امام خمینی(قدس سره) می فرماید: مجموعه معارف دین اسلام، فطری است و قرآن و احکام اسلامی، برای همیشه و برای همه بشر، نازل شده است. زبان قرآن، زبان عمومی و فهم و ادراک آن برای همگان است. در جای دیگر می فرماید: قوانین و مکاتب بشری و ادیان غیر الهی، ناقص است و فطرت، تنفّر از نقص دارد؛ چون کمال مطلق، مورد تعلّق فطرت است.[13] با وجود این، انسان ها در ضمیر باطنی خودشان، دارای فطرت پاک می باشند و طبق نص صریح قرآن، همه ی آیات قرآن، بر طبق فطرت بشر نازل شده است و با فطرت انسان ها سازگاری مطلق دارد. فطرت انسان تغییرپذیر نیست که بگوییم: این فطرت در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)شکل غیر مترقّی داشته، ولی امروزه با رشد علم و دانش و صنعت، تغییر پیدا کرده است. تغییر فطرت یک حالت طولی دارد، نه عرضی. همین فطرت، در محیط نامناسب و تربیت نادرست و گرایش به مادیگری، نزول و سقوط می کند و گرد و غبار غفلت، روی آن را می پوشاند و صاحب خود را اندر خم کوچه ها رها می سازد؛ اما فطرتی که بر اساس پرورش و تربیت صحیح، رشد کرده، نه تنها خود را آیینه ی تمام نمای دین می داند، بلکه می تواند دیگران را از گمراهی نجات دهد؛ مانند اهل بیت(علیهم السلام) که با رشد صعودی فطرتشان به حد اعلی انسانیت رسیده بودند.استاد شهید مطهری(قدس سره)در این باره می فرماید: سلسله نیازهای بشر، به صورت یک تقاضا در باطن انسان وجود دارد که باید در سایه تعلیم و تربیت مذهبی، پرورش یابد.[14] بحث فطرت و سرشت انسان، یک بحث قرآنی در بین روشنفکران مسلمان نیست، بلکه دانشمندان غیر مسلمان نیز به وجود ضمیر باطنی و وجدان درونی آگاهی یافته، و نظریاتی ارائه کرده اند. (کانت) فیلسوف آلمانی می گوید: دو چیز است که اعجاب انسان را، سخت برمی انگیزد؛ یکی آسمان پرستاره که بالای سر ماقرار گرفته است دیگر وجدان و ضمیری که در درون ما قرار دارد.[15] فطرت درونی که با دین مطابق است، به چهارده قرن پیش تعلق ندارد، بلکه تا زمانی که انسان هست، فطرت نیز هست و تا زمانی که فطرت هست، دین جزء جدانشدنی او به شمار می رود. خداوند، زمانی که انسان را خلق کرد، به هیچ روی او را تنها نگذاشته، با روش های گوناگون، هدایت فرمود: (رَبُّنا الّذِی اَعطی کُلّ شِیء خَلقه ثُمّ هَدی)[16]؛ (-حضرت موسی(علیه السلام) -فرمود: خدای من آن کسی است که همه ی موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده؛ سپس به راه کمالش هدایت کرده است.) پس هدایت تکوینی خداوند، در درون انسان ها نهفته شده است؛ در نتیجه انسان های دیروز و امروز و فردا از نظر فطرت و تکوین، با هم فرقی ندارند. 2. اخلاق ثابت مبتنی بر احکام قرآن: یکی دیگر از دلیل های اثبات جاودانگی قرآن، اخلاق است. در جوامع انسانی، چیزی که در حال رشد و حرکت است، علم، دانش، اقتصاد، صنعت و تکنولوژی...است و چیزی که در حال افول و نزول و سقوط است، اخلاق و معنویت می باشد. مردم با رشد صنعت و تمدن، خود را صاحب اخلاق یافتند و احکام شرایع را مخصوص دوران جامعه بدوی و سنتی، دانستند و باور داشتند همان گونه که همه چیز در حال پیشرفت است، پس زندگی در بُعد اخلاق نیز باید پیشرفت کند و دیگر ما نباید مقلّد گذشتگان که تابع ادیان الهی بودند باشیم؛ اما از این مطلب غافلند که، اخلاق ثابت است و هیچ گاه تغییرپذیر نیست[17]. قرآن نیز یک سلسله برنامه، قوانین و احکام را پایه ریزی نموده و نیاز مردم را در زمینه اخلاق و معنویت برای همه ی زمان ها، برآورده کرده است؛ برای مثال نمی شود گفت: عبادتی که پیامبران الهی پایه ریزی کردند، برای جامعه همان زمان کاربرد روحی و عملی دارد و در جوامع امروز با این همه رشد، دیگر عبادت معنا ندارد، در حالی که عبودیت و خضوع، چه در گذشته و چه در آینده، هدایت کننده انسان به سوی اخلاق و کمال انسانیت و نیاز ثابت روحی او است. مطالب قرآن بر سه محور اصلی قرار می گیرد: 1. عقاید؛ 2. احکام؛ 3. اخلاق. هر سه محور یاد شده نیاز بشر را در زمینه معنویت و اخلاق، به طور کامل تأمین می کند. این سه اصل، در تمام زمان ها ثابت و برطرف کننده ی نقص معنوی بشر تا قیامت است و انسان را به کمال و سعادت می رساند و از گرداب های انحرافات اخلاقی، نجات می دهد. مقوله اخلاق را نمی توان به خاطر پیشرفت جوامع، تغییر داد. روح انسان است که محتاج معنویت است و ارتزاق روح، به جز از راه احکام قرآن، امکان پذیر نیست. همه ی مطالب قرآنی بر اساس مصلحت فرد، جامعه و مردم، پایه ریزی شده است؛ برای مثال قرآن دخترکشی را در زمان جاهلیت مذمت می کند و بر آن وعده عذاب می دهد. این حکم، تا قیامت باقی و از قتل دختران ممانعت می کند. اگر گفته شود: با پیشرفت تکنولوژی، جنس بچه درون شکم مادر را می توان تشخیص داد و کسانی که به داشتن دختر مایل نیستند، می توانند در وضع حمل، جنین را سقط نمایند، درست مانند همان عمل ضد اخلاقی دوره جاهلیت عربستان. ولی اگر مقایسه ای کوتاه بین این دو جامعه صورت گیرد، فرقی از جهت جهل و نادانی بین این دو جامعه نیست؛ پس اخلاق ثابت است که همگان در گذشته، حال و آینده بدان نیازمندند. امام خمینی(قدس سره) می فرماید: بدان که این کتاب شریف -قرآن- چنان که خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت...و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است... . این کتاب، کتاب دعوت حق و سعادت است و بیان کیفیت وصول، بدین مقام است.[18] 3. اعجاز قرآن: معجزه بودن قرآن، دلیل دیگری بر ماندگار بودن قرآن و بر طرف کننده ی نیاز بشر است. با مطالعه ای کوتاه در ادبیات عرب و نگاهی گذرا به قرآن، به اعجاز قرآن پی برده می شود. بلاغت و فصاحت، بیان و بدیع، نظم و نثر، خبرهای غیبی و قوانین انسانی و حقوقی و علمی در لابه لای آیه ها موج می زند. نشانه ی بارز این اعجاز، تحدی (به مبارزه طلبیدن) قرآن است که می فرماید: اگر این مطالب قرآن را افسانه یا دست نوشته بشر می دانید، شما نیز سوره ای مانند آن بیاورید.[19] قرن ها از نزول قرآن گذشته، ولی تا به حال کسی نتوانسته است در برابر قرآن عرض اندام کند. این خود نشان می دهد که این همه معجزه، که در قرآن تجلّی یافته، برای زمان خاصّی نیست، بلکه برای زمان های آینده و انسان های نیازمند است. دانشمندان غرب نیز درباره ی کارآمدی و معجزه بودن قرآن اعتراف کرده اند؛ از جمله: (سرکو ویلیام) شخصیت مشهور انگلیسی می گوید: به گفته تمام خاورشناسان دنیا، قرآن به منتهای درجه فصاحت و بلاغت نازل گشته و سبک و اصول انشای آن بر پایه اعجاز رسیده است.[20] به هر حال خداوند هیچ گاه بشر را به حال خود واگذار نکرده، همواره حجّت را بر بندگان خود، تمام کرده است، تا انسان های گنهکار بهانه ای نداشته باشند. امام خمینی(قدس سره) می فرماید: قرآن یک سفره گسترده ای است از ازل تا ابد که از او همه قشرهای بشر استفاده می کنند و می توانند استفاده کنند.[21] 4. دیدگاه قرآن: از مجموعه ی آیات قرآن، استفاده می شود که قرآن برای قبیله یا نژاد، یا فرهنگ و یا ملّیت خاصی، نیامده، بلکه برای تمامی جهانیان در همه ی زمان ها نازل شده است، و تمام آنچه را که بشر برای هدایت شدن بدان نیاز دارد، بیان کرده است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در اوایل بعثت از جهانی بودن دین خود سخن می گفت. (اِن هذا اِلاّ ذِکرُ لِلعالَمِین.)[22]؛ (این نیست مگر یک تذکر و بیدار باش برای تمام جهانیان)؛(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ)[23]؛ (ما تو را نفرستادیم مگر این که مایه رحمت برای جهانیان باشید)؛(وَ ما اَرسَلناکَ اِلا کافَةً للِنّاس بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِن اَکثَر النّاس لایَعلِمُون.)[24] (و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا -آن ها را به پادشاهی الهی -بشارت دهی و -از عذاب او -بترسانی، ولی بیشتر مردم نمی دانند)؛ (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً)[25]؛ (بزرگ و مبارک است کسی که بر بنده ی خود فرقان را نازل فرمود تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد.) این بشارت، برای همه ی جهانیان است. تا بشر هست، دین الهی هم، موجود می باشد و قرآن، قانون کاربردی و عملی بشر است. قرآن در همین زمینه می فرماید: (یااَیّها النّاس اِنّی رَسُول الله اِلَیکُم جَمیعاً)[26]؛ (-بگو!- ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.) این آیات از جهت زمانی و مکانی اطلاق دارند و همه انسان ها را در هر زمان و مکانی، تا قیامت، شامل می شود.[27] 5. دیدگاه روایات: بهترین راه فهم متون قرآن و علوم و معارف بلند آن و تفسیر و تأویل، از راه ائمه معصومین(علیه السلام)است. قرآن و اهل بیت دو چیز گرانبها هستند که یکدیگر را تکمیل می کنند و قرآن بدون اهل بیت، نمی تواند پیام وحیانی خودش را به جهانیان برساند. روایات زیادی وارد شده است که قرآن را برطرف کننده نیاز بشر که جنبه هدایتی دارد، معرفی می کند. در این جا نمونه های از آن را به طور اختصار بیان می کنیم: الف. قالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه وآله): مَن اَرادَ العِلم فلیتدبّر القرآن فانّ فیه علم الاوّلین و الاخرین.[28]؛ پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند: علم اولین و آخرین در قرآن وجود دارد. باید با تفکّر در معانی قرآن، به آن علوم دست یافت. ب. قال علی(علیه السلام): والذی بعث محمداً بالحق و اکرم اهل بیته ما من شیء یطلبونه الا و هو فی القرآن...[29] حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: به خدایی که محمد(صلی الله علیه وآله) را به رسالت برانگیخت و اهل بیت او را کرامت بخشید، هر چه مردم بخواهند در قرآن یافت می شود.... ج. قال علی(علیه السلام): فی القرآن نبأ ما قبلکم و خبر ما بَعدکم و حکم ما بینکم.[30]؛ حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: در قرآن، خبر امت های گذشته و خبر حوادث بعد و احکامی که لازم دارید، وجود دارد. د. قال الصادق(علیه السلام): ان الله -عزّ ذکره- ختم بنبیکم النبیین فلا نبیّ بعده ابداً و ختم بکتابکم الکتب، فلاکتاب بعده و انزل فیه تبیان کلّ شیء و خلقکم و خلق السموات و الارض و نبأها ما قبلکم و فصل ما بینکم و خبر ما بعدکم و أمر الجنه و النار.[31]؛ امام صادق(علیه السلام) فرمودند: خداوند با پیامبر شما، نبوّت را به پایان رسانید و هیچ پیامبری پس از او نخواهد آمد. در این کتاب شما -قرآن- نزول کتاب های الهی خاتمه یافت و تا ابد کتابی نخواهد آمد. در این کتاب همه چیز بیان شده است؛ از جمله: ماجرای آفرینش انسان وآسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده و احکامی که به آن نیاز دارید و همین گونه اخبار بهشت و جهنم. ه . قال محمّد الباقر(علیه السلام): ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیأتحتاج الیه الامة الی یوم القیامه الا انزله فی کتابه.[32]؛ امام باقر(علیه السلام) فرمودند: خداوند آنچه را که امت تا روز قیامت، بدان نیاز دارد، در قرآن آورد و برای رسولش بیان فرموده است. و. سماعة بن مهران از امام کاظم(علیه السلام) سؤال می کند: آیا پیامبر(صلی الله علیه وآله) در زمان خود، آنچه را که مردم احتیاج داشتند، بیان فرمود؟ امام فرمودند: بله؛ آنچه را تا روز قیامت مردم نیاز دارند، بیان کرده است.[33] ز. امام جعفرصادق(علیه السلام) فرمودند: خداوند قرآن را برای یک زمان یا برای یک نسل یا جامعه خاصی، قرار نداده است؛ بلکه قرآن، در همه زمان ها تازه است و برای هر گروه تا روز قیامت، تازه و با طراوت است.[34] گوشه ای از سخنان معصومین(علیهم السلام) را، به رشته تحریر درآوردیم. از سخنان عالمانه آنان، دو نوع برداشت می شود: 1. قرآن دارای تمامی علوم؛ اعم از تجربی، معنوی و روحانی است و تا روز قیامت، هر چه کشفیاتی که در دنیا رخ می دهد، در قرآن آمده است، ولی این ها توسط بشر، استنباط نمی شود، بلکه تنها معصومین(علیهم السلام)توانایی چنین کاری را دارند. این نظریه را، برخی از علما قبول کردند؛[35] به دلیل آیه های در قرآن که به طور مطلق بیان شده است؛ از جمله: (نَزّلنا عَلَیکَ الکِتاب تِبیاناً لِکُلِّ شِیء)[36]؛ (قرآنی را که برای تو (رسول الله(صلی الله علیه وآله)) نازل کردیم، بیان کننده همه چیز است)؛(وَ لارطب وَ لایابِس اِلاّ فی کِتابِ مُبین.)[37]؛ (هیچ تر و خشکی نیست، مگر آن که در کتاب مبین الهی وجود دارد)؛ (ما فَرّطنا فی الکِتابِ مِن شیء)[38]؛ (هیچ چیزی را در کتاب فرو گذار نکردیم.) ظاهر این آیات، دلالت می کند که قرآن تمامی علوم تجربی و غیر آن ها را، در خود نهفته است و طرفداران این قول، زیادند؛ از جمله: (جلال الدین سیوطی) در الاتقان[39] و (غزّالی) در احیاء العلوم[40]، پذیرفته اند. و (طبرسی) در مجمع البیان[41] به صورت یک احتمال ذکر می کند. 2. دیدگاه دوم نسبت به قرآن و علوم بشری، این است که هدف قرآن، تربیت معنوی انسان است و در این راه لازم نیست همه ی معارف تجربی و غیر تجربی را برای بشر بیان کند؛ چون انسان دارای عقل و احساس است و خود می تواند مسائل تجربی و علوم را به دست آورد و منظور از (بیان همه چیز در قرآن)، مسائل دینی و هدایتی مردم است.[42] علامه طباطبائی(قدس سره) در باره ی (تبیان) می فرماید: (تبیان به طوریکه گفته شده، به معنای بیان است. چون قرآن کریم، کتاب هدایت، برای عموم مردم است و جز این، کاری و شأنی ندارد؛ لذا ظاهراً، مراد (لکلّ شیء) همه آن چیزهای است که برگشتش به هدایت باشد. قرآن از معارف حقیقیه، مربوط به مبدء و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و مواعظی که مردم در اهتدا و راه یافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبیان همه این ها است. -نه این که تبیان برای همه علوم باشد.-[43] در نتیجه، جامعیت قرآن، در محدوده هدایت است، نه غیرآن، تا بگوییم تمامی علوم و پیشرفت های صنعتی در قرآن یافت می شود.[44] پرسشی که درباره مسائل علمی در قرآن مطرح است، این است: که در قرآن نکات علمی و تجربی دیده می شود؛ آیا این مطلب بر جامعیت قرآن نسبت به علوم روز دلالت ندارد؟ پاسخ: اشاره قرآن به علوم، استطرادی است و در قرآن موضوعیت ندارد تا این که ادّعا کنیم، قرآن دارای تمام علوم و فرمول های شیمی و... است.[45] هدف قرآن، هدایت معنوی انسان ها به کمال سعادت می باشد، نه بیان علوم و فنون روز، و ذکر بعضی از علوم در قرآن و مطابقت داشتن با علوم جدید، نشانه ی اعجاز قرآن است، نه هدف قرآن. ذکر مثال های علمی و تجربی در قرآن، راه خداشناسی را هموار کرده، کنجکاوی بشر در معارف قرآن را موجب می شود، همچنین مسلمانان را، به علم و مطالب علمی تشویق می نماید و در پیشرفت علم سرعت می بخشد.[46] نتیجه ی سخن این که قرآن برای هدایت بشر آمده و افزون بر توجه به دنیای مادی انسان ها، تمام نیازهای معنوی بشر را تا ابد، بیان کرده است. راه های معنویت و اخلاق تغییر و تبدیل پذیر نیست که بگوییم: امروزه همه چیز در حال تغییر است، پس قرآن نیز، به مقتضای زمان، تغییر می کند. به هر حال، اگر قرآن موقتّی است، چرا به عنوان معجزه آمده است، موقتی بودن لازمه اش این است در عصر دیگر، افراد دیگر بتوانند قوانین جدیدتر و پرمحتوی تر را بیاورند؛ در حالی که تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است. اگر شبهه کنندگان، قرآن را بر اساس شرایط زمانه بدانند؛ چرا عقاید خرافی و باطل زمانه در قرآن نفوذ نکرده و، قرآن همه آن ها را طرد نموده است؟ این پاسخ را با کلامی از مفسّر بزرگ علاّمه طباطبائی (قدس سره) به پایان می بریم: قرآن برای جهانیان نازل شده، تا آنان را به ضروریات اعتقادی، اخلاقی و علمی راهنمایی کند، و معارف نظری را که بیان کرده، حقایقی است که به حالت خاص و زمان مشخص، اختصاص ندارد و هر فضیلت و رذیلتی را یاد کرده، یا حکمی عملی را تشریع نموده؛ به فرد خاص و عصر معینی مقید نیست، چون تشریع عام است، و آنچه در شأن نزول وارد شده، موجب تحدید حکم به واقعه نیست، تا حکم با از بین رفتن آن، از میان برود و با مرگ آن بمیرد، چون بیان عام و تعلیل مطلق است. مدحی که درباره افرادی از مؤمنان یا مذمتی که در مورد دیگران نازل شده، به علت صفاتی است که در آنان وجود دارد.[47] پی نوشتها: [1]. استاد مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 50-30. (با اختصار و توضیح) [2]. مجلّه زنان، ش 59، ص 32. [3]. مجله زنان، ش 59، دی ماه، سال 78. [4]. مجله زن، دی ماه، سال 78. [5]. نشریه ایران فردا، تیرماه سال78. [6]. کیان، بهمن ماه، سال 77؛ هفته نامه راه نو، ش12، ص18، مرداد سال 77؛ ماهنامه جامعه سالم، ش39، ص69، تیرماه سال 77. [7]. سبأ، 28. ما ارسال نکردیم تو را مگر برای تمام مردم. [8]. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 32 (با اختصار و توضیح). [9]. روم، 30. [10]. انعام، 79. [11]. سیدمحمود سیاهپوش، آئین فطرت، ص 138. [12]. مجله بیّنات، ش 23-22، ص 43. مقاله از حیدری کاشانی. [13]. همان، ص 46؛ به نقل از صحیفه نور. [14]. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 37. [15]. همان، ص 60. (این جمله بر روی لوح قبرش حک شده است.) [16]. طه، 50. [17]. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 14. [18]. امام خمینی، آداب الصلوة، ص 6-185. [19]. آیه های آن در بحث ریشه قرآن گذشت. [20]. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص 56. [21]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 19 ص 82. [22]. تکویر، 27. [23]. انبیاء، 107. [24]. سباء: 28. [25]. فرقان، 16. [26]. اعراف، 158. [27]. تفسیر المیزان، ج 8، ص 416 و ج 14، ص 467 و ج 16، ص 567. [28]. کنزالعمال، حدیث 2456. [29]. محمد کلینی، کافی، ج 2، ص 624، حدیث 21. [30]. نهج البلاغه، حکمت 303. [31]. کافی، ج 1، ص 269. [32]. کافی، ج1، ص57؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص6، ح13. [33]. همان، ج1، ص 57. [34]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص 280، روایت 44. [35]. زرکشی، البرهان، ج 1، ص 190. [36]. نحل، 89. [37]. انعام، 59. [38]. انعام، 38. [39]. سیوطی، الاتقان، ج 4، ص 38. [40]. ابوحامد غزالی، احیاء العلوم، ج 1، ص 289. [41]. طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 289. [42]. طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 298؛ کشاف، ج2، ص628؛ روح الجنان و روح الجنان، ج12، ص72؛ گازر، ج2، ص285. [43]. المیزان، ج12، ص495. [44]. مجلّه علوم حدیث، ش8، ص125. [45]. درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص177. [46]. همان، ص2-181. [47]. المیزان، ج1، ص42. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
از این که قرآن، کتاب مقدّس الهی و برای راهنمایی بشر آمده، کلامی متقن است؛ اما پرسشی که مطرح می شود، این است که آیا قرآن می تواند نیازهای جوامع بشری متمدن را برآورده کند؟ یا تنها برای زمان نزول وحی کاربرد علمی و عملی دارد؟ به باور کسانی که معتقدند قرآن برای فرهنگ عصر خودش نازل شده است، تعالیم آسمانی قرآن در فرهنگ ها و عصرهای دیگر جایگاهی ندارد.
دیدگاه روشنفکران درباره ی قرآن و زمان، دو گونه است:[1]
دیدگاه اول: گروهی از روشنفکران، باورشان این است که قرآن با زمان در حال تضاد است. هر چه زمان رو به جلو می رود، تأثیر قرآن رو به افول و نزول می گذارد و هیچ آشتی بین قرآن و زمان نیست. زمان در همه حال رو به رشد و توسعه و نوگرایی و تجدد است؛ هم از نظر جمعیت و نیازهای آن و هم از نظر وسعت و قوانین جدید و اقتصاد در سطح بین المللی، و هم از نظر فرهنگی و ارتباط جمعی و از هیچ یک از این جهت ها با عصر نزول قرآن قابل مقایسه نیست؛ زیرا قرآن با فرهنگ زمان خود نازل شده و برای فرهنگ های دیگر کارایی ندارد. قرآن موجود، متناسب با احتیاج ها و نیازهای مردم بدوی و سنتی اعراب چهارده قرن پیش بود. این بدان معنا نیست که قرآن، نیازهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی...جامعه را برای تمام زمان ها برطرف می کند؛ چون انسان ها، تنوع طلب و تجددگرا و نوگرا می باشند و بینش و تفکّر و روش انسان امروزی، با انسان چهارده قرن قبل، متفاوت است؛ از این رو برخی گفته اند:
این مقررات اسلامی -احکام اسلامی- صددرصد موقتی، مقطعی و متکی به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زمانه هستند.[2]
و نیز گفته شده:
ارزشهای دینی، دائماً در حال تغیرند.[3]
برخی درباره موقتی بودن قرآن شبهه ی دیگری مطرح می کنند و می گویند:
تمام احکام حقوقی و اجتماعی اسلام، متناسب با جامعه زمان پیامبر، بوده و موقتی اند.[4]
در (نشریه ایران فردا) آمده است:
ما نمی توانیم، امضای اسلام را برای آن مردم، به مردم دیگر تعمیم دهیم. مردم این زمان، مردم زمان 1400 سال پیش نیستند و احکامی درباره ی خانواده و...به معنای ابدی بودن نیست، بلکه یک نظام عصری است نه ابدی.[5]
عده ای دیگر درباره این که، احکام مشمول زمان می شود، می نویسند:
احکام برای مردمند نه مردم برای احکام؛ اگر مردم عوض شوند، احکام هم باید عوض شود.[6]
دیدگاه دوم: گروهی دیگر از متفکران مسلمان، بر این باورند که قرآن یک سلسله قوانین و احکامی را به رشته تحریر در آورده که افزون بر توجه به دنیای انسان ها (مانند عدالت اجتماعی، حقوق و..) نیاز معنوی بشر را نیز تا ابد، برآورده می کند و دلیل های فراوانی را برای ادعای خود آورده اند و کسانی که قرآن را برای زمان خاصی می دانند، آن هم برای زمان جامعه سنتی و بدوی، هیچ دلیلی برای اثبات مدعای خود ندارند؛ فقط یک روی سکه را نظاره گرند، آن هم بُعد مادی و رشد و توسعه علوم تجربی، در حالی که انسان دارای بعد روحی نیز می باشد.
این هدایت (چه تکوینی و چه تشریعی) به یک زمان اختصاص ندارد، بلکه قوانین و احکام هدایتی قرآن تا ابد کاربرد عملی دارد.
چنان که گفته شد، دیدگاه دوم، دلیل های عقلی و نقلی فراوانی دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. هماهنگی دین با فطرت: خدای سبحان در تبیین قلمرو رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:(و ما ارسلناک الا کافة للناس)[7]؛ بنابراین، رسالت آن حضرت جهان شمول و ابدی و کتاب او جهانی و جاودانه و قوم او نیز همه افراد بشرند نه گروهی از مردم حجاز. قرآن با زبان جهانی فطرت سخن گفته و هر انسانی به آن آشنا و از آن بهرمند است و هیچ کس نمی تواند بیگانگی با آن را بهانه سازد. انسان ها در فرهنگ انسانی که همان فرهنگ فطرت پایدار و تغییرناپذیر است، با هم مشترکند و قرآن کریم شکوفا کردن فطرت هارا برعهده دارد، با همین فرهنگ با انسان ها سخن گفته است؛ از این رو زبانش برای همگان آشنا و فهمش برای همه آسان است.[8]
همه انسان ها با نژادهای گوناگون دارای فطرت و سرشتی هستند و چیزی به نام (حقیقت)، در درونشان جوشش دارد. این فطرت، اگر در مسیر تربیت صحیح قرار بگیرد و محیط مناسب برای پرورش آن فراهم گردد، و حقیقت ها وارونه جلوه داده نشود، بی تردید با مسائل و قوانین قرآن، سازگاری نشان می دهد. قرآن نیز، فطرت انسان را مطابق و همنوا با دین می داند و می فرماید:
(فَاَقِم وَجهَک لِلدِّین حَنِیفاً فِطرتَ الله الَتی فَطَر النّاس عَلَیها لاتَبدِیلَ لِخَلقِ الله ذالِکَ الدین القیّم و لکِن اَکثَر النّاس لایَعلَمُون.)[9]؛ ای رسول، به سوی آیین پاک اسلام روی آور و پیوسته از راه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است، پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا، نیست؛ آن دین اسلام استوار و حق است، لیکن اکثر مردم از حقیقت آن آگاه نیستند.
این آیه، فطرت بشر را با دین خدا مساوی گرفته است و هر جا دین خدا (دین کامل که اسلام باشد) و کلام او (قرآن) وجود داشته باشد؛ با فطرت و سرشت بشر مطابق است؛ فرقی هم نمی کند این بشر سیاه باشد یا سفید، کافر باشد یا مسلمان. قرآن در باره خداگرایی فطرت، از زبان حضرت ابراهیم(علیه السلام)می فرماید:
(انّی وَجّهتُ وَجهی لِلّذی فَطَر السَمَوات و الارض حنیفاً مسلماً و ما انا من المشرکین.)[10]؛ -حضرت ابراهیم(علیه السلام) -فرمود: همانا من با فطرت درونی خودم، رو به سوی خدا آوردم؛ همان خدایی که آفریننده ی زمین و آسمان است. من هرگز با مشرکان موافق نخواهم بود.
خداگرایی، چیزی نیست که از بیرون بر انسان ها تحمیل شود، بلکه در درون انسان ها موج می زند و یک حالت تمکینی دارد، نه تحمیلی. فطرت درونی، دارای خصوصیات منحصر به فرد می باشد؛ از جمله:
الف. فطرت موجودی است خداجو، به حکم فطرت عالمه، عاشقه، افتقار، انقیاد، خوف، رجا، حب، بغض، اصل، نقص؛
ب. گرایش به سوی علم نامحدود؛
ج. گرایش به سوی قدرت مطلق؛
د. گرایش به سوی زندگی دایمی؛
ه. گرایش به سوی ابتهاج بی پایان؛
ت. گرایش به سوی اظهار کمالات بی پایان؛
م. گرایش به سوی درک کلام نامحدود.[11]
فطرت، فرهنگ عمومی و مشترک همه انسان ها در همه زمان ها و مکان های تاریخ است... . زبان دین اسلام، یعنی زبان قرآن، فطری است؛ از این رو مخاطبان آشنایی در پهنه گیتی دارد... . فطرت به عنوان فرهنگ مشترک جوامع بشری، تعدد زبان، نژاد، اقلیم، عادات و آداب و رسوم و روحیات و عوامل گوناگون بیرون را مقهور اتحاد فطرت درونی قرار داد.[12]
امام خمینی(قدس سره) می فرماید:
مجموعه معارف دین اسلام، فطری است و قرآن و احکام اسلامی، برای همیشه و برای همه بشر، نازل شده است. زبان قرآن، زبان عمومی و فهم و ادراک آن برای همگان است.
در جای دیگر می فرماید:
قوانین و مکاتب بشری و ادیان غیر الهی، ناقص است و فطرت، تنفّر از نقص دارد؛ چون کمال مطلق، مورد تعلّق فطرت است.[13]
با وجود این، انسان ها در ضمیر باطنی خودشان، دارای فطرت پاک می باشند و طبق نص صریح قرآن، همه ی آیات قرآن، بر طبق فطرت بشر نازل شده است و با فطرت انسان ها سازگاری مطلق دارد.
فطرت انسان تغییرپذیر نیست که بگوییم: این فطرت در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)شکل غیر مترقّی داشته، ولی امروزه با رشد علم و دانش و صنعت، تغییر پیدا کرده است. تغییر فطرت یک حالت طولی دارد، نه عرضی. همین فطرت، در محیط نامناسب و تربیت نادرست و گرایش به مادیگری، نزول و سقوط می کند و گرد و غبار غفلت، روی آن را می پوشاند و صاحب خود را اندر خم کوچه ها رها می سازد؛ اما فطرتی که بر اساس پرورش و تربیت صحیح، رشد کرده، نه تنها خود را آیینه ی تمام نمای دین می داند، بلکه می تواند دیگران را از گمراهی نجات دهد؛ مانند اهل بیت(علیهم السلام) که با رشد صعودی فطرتشان به حد اعلی انسانیت رسیده بودند.استاد شهید مطهری(قدس سره)در این باره می فرماید:
سلسله نیازهای بشر، به صورت یک تقاضا در باطن انسان وجود دارد که باید در سایه تعلیم و تربیت مذهبی، پرورش یابد.[14]
بحث فطرت و سرشت انسان، یک بحث قرآنی در بین روشنفکران مسلمان نیست، بلکه دانشمندان غیر مسلمان نیز به وجود ضمیر باطنی و وجدان درونی آگاهی یافته، و نظریاتی ارائه کرده اند.
(کانت) فیلسوف آلمانی می گوید:
دو چیز است که اعجاب انسان را، سخت برمی انگیزد؛ یکی آسمان پرستاره که بالای سر ماقرار گرفته است دیگر وجدان و ضمیری که در درون ما قرار دارد.[15]
فطرت درونی که با دین مطابق است، به چهارده قرن پیش تعلق ندارد، بلکه تا زمانی که انسان هست، فطرت نیز هست و تا زمانی که فطرت هست، دین جزء جدانشدنی او به شمار می رود.
خداوند، زمانی که انسان را خلق کرد، به هیچ روی او را تنها نگذاشته، با روش های گوناگون، هدایت فرمود: (رَبُّنا الّذِی اَعطی کُلّ شِیء خَلقه ثُمّ هَدی)[16]؛ (-حضرت موسی(علیه السلام) -فرمود: خدای من آن کسی است که همه ی موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده؛ سپس به راه کمالش هدایت کرده است.) پس هدایت تکوینی خداوند، در درون انسان ها نهفته شده است؛ در نتیجه انسان های دیروز و امروز و فردا از نظر فطرت و تکوین، با هم فرقی ندارند.
2. اخلاق ثابت مبتنی بر احکام قرآن: یکی دیگر از دلیل های اثبات جاودانگی قرآن، اخلاق است. در جوامع انسانی، چیزی که در حال رشد و حرکت است، علم، دانش، اقتصاد، صنعت و تکنولوژی...است و چیزی که در حال افول و نزول و سقوط است، اخلاق و معنویت می باشد.
مردم با رشد صنعت و تمدن، خود را صاحب اخلاق یافتند و احکام شرایع را مخصوص دوران جامعه بدوی و سنتی، دانستند و باور داشتند همان گونه که همه چیز در حال پیشرفت است، پس زندگی در بُعد اخلاق نیز باید پیشرفت کند و دیگر ما نباید مقلّد گذشتگان که تابع ادیان الهی بودند باشیم؛ اما از این مطلب غافلند که، اخلاق ثابت است و هیچ گاه تغییرپذیر نیست[17]. قرآن نیز یک سلسله برنامه، قوانین و احکام را پایه ریزی نموده و نیاز مردم را در زمینه اخلاق و معنویت برای همه ی زمان ها، برآورده کرده است؛ برای مثال نمی شود گفت: عبادتی که پیامبران الهی پایه ریزی کردند، برای جامعه همان زمان کاربرد روحی و عملی دارد و در جوامع امروز با این همه رشد، دیگر عبادت معنا ندارد، در حالی که عبودیت و خضوع، چه در گذشته و چه در آینده، هدایت کننده انسان به سوی اخلاق و کمال انسانیت و نیاز ثابت روحی او است.
مطالب قرآن بر سه محور اصلی قرار می گیرد: 1. عقاید؛ 2. احکام؛ 3. اخلاق.
هر سه محور یاد شده نیاز بشر را در زمینه معنویت و اخلاق، به طور کامل تأمین می کند. این سه اصل، در تمام زمان ها ثابت و برطرف کننده ی نقص معنوی بشر تا قیامت است و انسان را به کمال و سعادت می رساند و از گرداب های انحرافات اخلاقی، نجات می دهد.
مقوله اخلاق را نمی توان به خاطر پیشرفت جوامع، تغییر داد. روح انسان است که محتاج معنویت است و ارتزاق روح، به جز از راه احکام قرآن، امکان پذیر نیست.
همه ی مطالب قرآنی بر اساس مصلحت فرد، جامعه و مردم، پایه ریزی شده است؛ برای مثال قرآن دخترکشی را در زمان جاهلیت مذمت می کند و بر آن وعده عذاب می دهد. این حکم، تا قیامت باقی و از قتل دختران ممانعت می کند. اگر گفته شود: با پیشرفت تکنولوژی، جنس بچه درون شکم مادر را می توان تشخیص داد و کسانی که به داشتن دختر مایل نیستند، می توانند در وضع حمل، جنین را سقط نمایند، درست مانند همان عمل ضد اخلاقی دوره جاهلیت عربستان. ولی اگر مقایسه ای کوتاه بین این دو جامعه صورت گیرد، فرقی از جهت جهل و نادانی بین این دو جامعه نیست؛ پس اخلاق ثابت است که همگان در گذشته، حال و آینده بدان نیازمندند.
امام خمینی(قدس سره) می فرماید:
بدان که این کتاب شریف -قرآن- چنان که خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت...و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است... . این کتاب، کتاب دعوت حق و سعادت است و بیان کیفیت وصول، بدین مقام است.[18]
3. اعجاز قرآن: معجزه بودن قرآن، دلیل دیگری بر ماندگار بودن قرآن و بر طرف کننده ی نیاز بشر است. با مطالعه ای کوتاه در ادبیات عرب و نگاهی گذرا به قرآن، به اعجاز قرآن پی برده می شود. بلاغت و فصاحت، بیان و بدیع، نظم و نثر، خبرهای غیبی و قوانین انسانی و حقوقی و علمی در لابه لای آیه ها موج می زند. نشانه ی بارز این اعجاز، تحدی (به مبارزه طلبیدن) قرآن است که می فرماید:
اگر این مطالب قرآن را افسانه یا دست نوشته بشر می دانید، شما نیز سوره ای مانند آن بیاورید.[19]
قرن ها از نزول قرآن گذشته، ولی تا به حال کسی نتوانسته است در برابر قرآن عرض اندام کند. این خود نشان می دهد که این همه معجزه، که در قرآن تجلّی یافته، برای زمان خاصّی نیست، بلکه برای زمان های آینده و انسان های نیازمند است. دانشمندان غرب نیز درباره ی کارآمدی و معجزه بودن قرآن اعتراف کرده اند؛ از جمله: (سرکو ویلیام) شخصیت مشهور انگلیسی می گوید:
به گفته تمام خاورشناسان دنیا، قرآن به منتهای درجه فصاحت و بلاغت نازل گشته و سبک و اصول انشای آن بر پایه اعجاز رسیده است.[20]
به هر حال خداوند هیچ گاه بشر را به حال خود واگذار نکرده، همواره حجّت را بر بندگان خود، تمام کرده است، تا انسان های گنهکار بهانه ای نداشته باشند.
امام خمینی(قدس سره) می فرماید:
قرآن یک سفره گسترده ای است از ازل تا ابد که از او همه قشرهای بشر استفاده می کنند و می توانند استفاده کنند.[21]
4. دیدگاه قرآن: از مجموعه ی آیات قرآن، استفاده می شود که قرآن برای قبیله یا نژاد، یا فرهنگ و یا ملّیت خاصی، نیامده، بلکه برای تمامی جهانیان در همه ی زمان ها نازل شده است، و تمام آنچه را که بشر برای هدایت شدن بدان نیاز دارد، بیان کرده است.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در اوایل بعثت از جهانی بودن دین خود سخن می گفت.
(اِن هذا اِلاّ ذِکرُ لِلعالَمِین.)[22]؛ (این نیست مگر یک تذکر و بیدار باش برای تمام جهانیان)؛(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ)[23]؛ (ما تو را نفرستادیم مگر این که مایه رحمت برای جهانیان باشید)؛(وَ ما اَرسَلناکَ اِلا کافَةً للِنّاس بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِن اَکثَر النّاس لایَعلِمُون.)[24] (و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا -آن ها را به پادشاهی الهی -بشارت دهی و -از عذاب او -بترسانی، ولی بیشتر مردم نمی دانند)؛ (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً)[25]؛ (بزرگ و مبارک است کسی که بر بنده ی خود فرقان را نازل فرمود تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد.)
این بشارت، برای همه ی جهانیان است. تا بشر هست، دین الهی هم، موجود می باشد و قرآن، قانون کاربردی و عملی بشر است.
قرآن در همین زمینه می فرماید: (یااَیّها النّاس اِنّی رَسُول الله اِلَیکُم جَمیعاً)[26]؛ (-بگو!- ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.) این آیات از جهت زمانی و مکانی اطلاق دارند و همه انسان ها را در هر زمان و مکانی، تا قیامت، شامل می شود.[27]
5. دیدگاه روایات: بهترین راه فهم متون قرآن و علوم و معارف بلند آن و تفسیر و تأویل، از راه ائمه معصومین(علیه السلام)است. قرآن و اهل بیت دو چیز گرانبها هستند که یکدیگر را تکمیل می کنند و قرآن بدون اهل بیت، نمی تواند پیام وحیانی خودش را به جهانیان برساند.
روایات زیادی وارد شده است که قرآن را برطرف کننده نیاز بشر که جنبه هدایتی دارد، معرفی می کند.
در این جا نمونه های از آن را به طور اختصار بیان می کنیم:
الف. قالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه وآله): مَن اَرادَ العِلم فلیتدبّر القرآن فانّ فیه علم الاوّلین و الاخرین.[28]؛
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند: علم اولین و آخرین در قرآن وجود دارد. باید با تفکّر در معانی قرآن، به آن علوم دست یافت.
ب. قال علی(علیه السلام): والذی بعث محمداً بالحق و اکرم اهل بیته ما من شیء یطلبونه الا و هو فی القرآن...[29]
حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: به خدایی که محمد(صلی الله علیه وآله) را به رسالت برانگیخت و اهل بیت او را کرامت بخشید، هر چه مردم بخواهند در قرآن یافت می شود....
ج. قال علی(علیه السلام): فی القرآن نبأ ما قبلکم و خبر ما بَعدکم و حکم ما بینکم.[30]؛
حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: در قرآن، خبر امت های گذشته و خبر حوادث بعد و احکامی که لازم دارید، وجود دارد.
د. قال الصادق(علیه السلام): ان الله -عزّ ذکره- ختم بنبیکم النبیین فلا نبیّ بعده ابداً و ختم بکتابکم الکتب، فلاکتاب بعده و انزل فیه تبیان کلّ شیء و خلقکم و خلق السموات و الارض و نبأها ما قبلکم و فصل ما بینکم و خبر ما بعدکم و أمر الجنه و النار.[31]؛
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: خداوند با پیامبر شما، نبوّت را به پایان رسانید و هیچ پیامبری پس از او نخواهد آمد. در این کتاب شما -قرآن- نزول کتاب های الهی خاتمه یافت و تا ابد کتابی نخواهد آمد. در این کتاب همه چیز بیان شده است؛ از جمله: ماجرای آفرینش انسان وآسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده و احکامی که به آن نیاز دارید و همین گونه اخبار بهشت و جهنم.
ه . قال محمّد الباقر(علیه السلام): ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیأتحتاج الیه الامة الی یوم القیامه الا انزله فی کتابه.[32]؛
امام باقر(علیه السلام) فرمودند: خداوند آنچه را که امت تا روز قیامت، بدان نیاز دارد، در قرآن آورد و برای رسولش بیان فرموده است.
و. سماعة بن مهران از امام کاظم(علیه السلام) سؤال می کند: آیا پیامبر(صلی الله علیه وآله) در زمان خود، آنچه را که مردم احتیاج داشتند، بیان فرمود؟ امام فرمودند: بله؛ آنچه را تا روز قیامت مردم نیاز دارند، بیان کرده است.[33]
ز. امام جعفرصادق(علیه السلام) فرمودند: خداوند قرآن را برای یک زمان یا برای یک نسل یا جامعه خاصی، قرار نداده است؛ بلکه قرآن، در همه زمان ها تازه است و برای هر گروه تا روز قیامت، تازه و با طراوت است.[34]
گوشه ای از سخنان معصومین(علیهم السلام) را، به رشته تحریر درآوردیم. از سخنان عالمانه آنان، دو نوع برداشت می شود:
1. قرآن دارای تمامی علوم؛ اعم از تجربی، معنوی و روحانی است و تا روز قیامت، هر چه کشفیاتی که در دنیا رخ می دهد، در قرآن آمده است، ولی این ها توسط بشر، استنباط نمی شود، بلکه تنها معصومین(علیهم السلام)توانایی چنین کاری را دارند.
این نظریه را، برخی از علما قبول کردند؛[35] به دلیل آیه های در قرآن که به طور مطلق بیان شده است؛ از جمله: (نَزّلنا عَلَیکَ الکِتاب تِبیاناً لِکُلِّ شِیء)[36]؛ (قرآنی را که برای تو (رسول الله(صلی الله علیه وآله)) نازل کردیم، بیان کننده همه چیز است)؛(وَ لارطب وَ لایابِس اِلاّ فی کِتابِ مُبین.)[37]؛ (هیچ تر و خشکی نیست، مگر آن که در کتاب مبین الهی وجود دارد)؛ (ما فَرّطنا فی الکِتابِ مِن شیء)[38]؛ (هیچ چیزی را در کتاب فرو گذار نکردیم.)
ظاهر این آیات، دلالت می کند که قرآن تمامی علوم تجربی و غیر آن ها را، در خود نهفته است و طرفداران این قول، زیادند؛ از جمله: (جلال الدین سیوطی) در الاتقان[39] و (غزّالی) در احیاء العلوم[40]، پذیرفته اند. و (طبرسی) در مجمع البیان[41] به صورت یک احتمال ذکر می کند.
2. دیدگاه دوم نسبت به قرآن و علوم بشری، این است که هدف قرآن، تربیت معنوی انسان است و در این راه لازم نیست همه ی معارف تجربی و غیر تجربی را برای بشر بیان کند؛ چون انسان دارای عقل و احساس است و خود می تواند مسائل تجربی و علوم را به دست آورد و منظور از (بیان همه چیز در قرآن)، مسائل دینی و هدایتی مردم است.[42]
علامه طباطبائی(قدس سره) در باره ی (تبیان) می فرماید:
(تبیان به طوریکه گفته شده، به معنای بیان است. چون قرآن کریم، کتاب هدایت، برای عموم مردم است و جز این، کاری و شأنی ندارد؛ لذا ظاهراً، مراد (لکلّ شیء) همه آن چیزهای است که برگشتش به هدایت باشد. قرآن از معارف حقیقیه، مربوط به مبدء و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و مواعظی که مردم در اهتدا و راه یافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبیان همه این ها است. -نه این که تبیان برای همه علوم باشد.-[43]
در نتیجه، جامعیت قرآن، در محدوده هدایت است، نه غیرآن، تا بگوییم تمامی علوم و پیشرفت های صنعتی در قرآن یافت می شود.[44]
پرسشی که درباره مسائل علمی در قرآن مطرح است، این است: که در قرآن نکات علمی و تجربی دیده می شود؛ آیا این مطلب بر جامعیت قرآن نسبت به علوم روز دلالت ندارد؟
پاسخ: اشاره قرآن به علوم، استطرادی است و در قرآن موضوعیت ندارد تا این که ادّعا کنیم، قرآن دارای تمام علوم و فرمول های شیمی و... است.[45]
هدف قرآن، هدایت معنوی انسان ها به کمال سعادت می باشد، نه بیان علوم و فنون روز، و ذکر بعضی از علوم در قرآن و مطابقت داشتن با علوم جدید، نشانه ی اعجاز قرآن است، نه هدف قرآن. ذکر مثال های علمی و تجربی در قرآن، راه خداشناسی را هموار کرده، کنجکاوی بشر در معارف قرآن را موجب می شود، همچنین مسلمانان را، به علم و مطالب علمی تشویق می نماید و در پیشرفت علم سرعت می بخشد.[46]
نتیجه ی سخن این که قرآن برای هدایت بشر آمده و افزون بر توجه به دنیای مادی انسان ها، تمام نیازهای معنوی بشر را تا ابد، بیان کرده است. راه های معنویت و اخلاق تغییر و تبدیل پذیر نیست که بگوییم: امروزه همه چیز در حال تغییر است، پس قرآن نیز، به مقتضای زمان، تغییر می کند. به هر حال، اگر قرآن موقتّی است، چرا به عنوان معجزه آمده است، موقتی بودن لازمه اش این است در عصر دیگر، افراد دیگر بتوانند قوانین جدیدتر و پرمحتوی تر را بیاورند؛ در حالی که تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است.
اگر شبهه کنندگان، قرآن را بر اساس شرایط زمانه بدانند؛ چرا عقاید خرافی و باطل زمانه در قرآن نفوذ نکرده و، قرآن همه آن ها را طرد نموده است؟
این پاسخ را با کلامی از مفسّر بزرگ علاّمه طباطبائی (قدس سره) به پایان می بریم:
قرآن برای جهانیان نازل شده، تا آنان را به ضروریات اعتقادی، اخلاقی و علمی راهنمایی کند، و معارف نظری را که بیان کرده، حقایقی است که به حالت خاص و زمان مشخص، اختصاص ندارد و هر فضیلت و رذیلتی را یاد کرده، یا حکمی عملی را تشریع نموده؛ به فرد خاص و عصر معینی مقید نیست، چون تشریع عام است، و آنچه در شأن نزول وارد شده، موجب تحدید حکم به واقعه نیست، تا حکم با از بین رفتن آن، از میان برود و با مرگ آن بمیرد، چون بیان عام و تعلیل مطلق است. مدحی که درباره افرادی از مؤمنان یا مذمتی که در مورد دیگران نازل شده، به علت صفاتی است که در آنان وجود دارد.[47]
پی نوشتها:
[1]. استاد مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 50-30. (با اختصار و توضیح)
[2]. مجلّه زنان، ش 59، ص 32.
[3]. مجله زنان، ش 59، دی ماه، سال 78.
[4]. مجله زن، دی ماه، سال 78.
[5]. نشریه ایران فردا، تیرماه سال78.
[6]. کیان، بهمن ماه، سال 77؛ هفته نامه راه نو، ش12، ص18، مرداد سال 77؛ ماهنامه جامعه سالم، ش39، ص69، تیرماه سال 77.
[7]. سبأ، 28. ما ارسال نکردیم تو را مگر برای تمام مردم.
[8]. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 32 (با اختصار و توضیح).
[9]. روم، 30.
[10]. انعام، 79.
[11]. سیدمحمود سیاهپوش، آئین فطرت، ص 138.
[12]. مجله بیّنات، ش 23-22، ص 43. مقاله از حیدری کاشانی.
[13]. همان، ص 46؛ به نقل از صحیفه نور.
[14]. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 37.
[15]. همان، ص 60. (این جمله بر روی لوح قبرش حک شده است.)
[16]. طه، 50.
[17]. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 14.
[18]. امام خمینی، آداب الصلوة، ص 6-185.
[19]. آیه های آن در بحث ریشه قرآن گذشت.
[20]. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص 56.
[21]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 19 ص 82.
[22]. تکویر، 27.
[23]. انبیاء، 107.
[24]. سباء: 28.
[25]. فرقان، 16.
[26]. اعراف، 158.
[27]. تفسیر المیزان، ج 8، ص 416 و ج 14، ص 467 و ج 16، ص 567.
[28]. کنزالعمال، حدیث 2456.
[29]. محمد کلینی، کافی، ج 2، ص 624، حدیث 21.
[30]. نهج البلاغه، حکمت 303.
[31]. کافی، ج 1، ص 269.
[32]. کافی، ج1، ص57؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص6، ح13.
[33]. همان، ج1، ص 57.
[34]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص 280، روایت 44.
[35]. زرکشی، البرهان، ج 1، ص 190.
[36]. نحل، 89.
[37]. انعام، 59.
[38]. انعام، 38.
[39]. سیوطی، الاتقان، ج 4، ص 38.
[40]. ابوحامد غزالی، احیاء العلوم، ج 1، ص 289.
[41]. طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 289.
[42]. طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 298؛ کشاف، ج2، ص628؛ روح الجنان و روح الجنان، ج12، ص72؛ گازر، ج2، ص285.
[43]. المیزان، ج12، ص495.
[44]. مجلّه علوم حدیث، ش8، ص125.
[45]. درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص177.
[46]. همان، ص2-181.
[47]. المیزان، ج1، ص42.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
- [سایر] آیا بهره گیری قرآن از تمثیل، نشانه ی متأثر شدن از فرهنگ زمانه است؟
- [سایر] دلایل جهانی و جاودانگی بودن قرآن را بیان کنید؟
- [سایر] شبهه: قرآن که فرهنگ اعتقادی و اجتماعی و حقوقی و...اعراب را امضا یا اصلاح کرد، نشانه متأثر شدن از فرهنگ زمانه نیست؟
- [سایر] شبهه: قرآن با فرهنگ اعراب، سازگاری دارد و کاربرد علمی و عملی با فرهنگ های دیگر و نسل های آینده ندارد.
- [سایر] آیا بهره گیری قرآن از تشبیهات نشانه تأثیرپذیری از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] موضوع جهانی شدن، در حیطه ی فرهنگ، چه معنی و هدفی دارد؛ و مقصود از فرهنگ واحد جهانی چیست؟ آیا تحقق چنین چیزی ممکن است؟
- [سایر] قرآن فقط بر سرزمین عرب ها نازل شده، ولی کتاب مقدس با سه زبان مختلف، برای همه قاره ها و دوره های زمانه با انواع فرهنگ ها نوشته شده است؟
- [سایر] در مورد مهدویت و جهانی سازی فرهنگ و هنر توضیح دهید؟
- [سایر] معنای خلود نفس و روح و تفسیر آن چیست؟
- [سایر] یکی از نهادهای مورد نیاز در توسعه، بانک است و به خاطر وجود بهره، ا اسلام سازگاری ندارد. آیا عدم پذیرش بانک، ضد توسعه است؟
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام رباخواری است که قرآن شریف آن را جنگ با خداوند متعال و رسولش میداند: (فَانْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَربْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[1] (و اگر (از ربا پرهیز نکنید)، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده او، برخاستهاید.) و آن اقسامی دارد: الف) قرض با بهره، گرچه آن بهره بسیار کم یا شرطی از شروط باشد، و هر چه درباره این قسم از نظر قرآن و روایات مذمّت شده است، درباره قرض بدون بهره که به آن قرضالحسنه میگویند سفارش شده است و قرآن شریف آن را قرض به خدای متعال میداند: (مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریم)[2] (کیست آن کس که به خدا وامی نیکو دهد تا نتیجهاش را برای وی دو چندان گرداند و او را پاداشی خوش باشد؟) ب) قرض مثل به مثل با زیادتر یا خرید و فروش مثل به مثل با زیادتر، نظیر اینکه یک سکّه طلا قرض دهد به یک سکّه طلا و هزارتومان و یا بفروشد سکّهای به سکّهای با هزار تومان و این قسم نیز در روایات ما ربا و حرام است، گرچه واقعاً و به حسب ارزش، سودی و بهرهای نباشد. ج) بهره و سود بردن بهواسطه حیله شرعی نظیر اینکه یک میلیون قرضالحسنه دهد، ولی چیز کم ارزشی را بفروشد به یک صد هزار تومان، این قسم نیز حرام است و این همان تقلّب در قانون است که قرآن شریف آن را استهزا به آیات الهی میداند. د) انجام حیلهای نه برای سود و بهره بردن بلکه برای اینکه ارزش واقعی مثل به مثل را یکسان کند، نظیر معامله سکّهای با سکّه دیگر گرچه از نظر وزن مساوی ولی از نظر قیمت یکی گرانتر از دیگری است و شخص سکّه گرانتر را با چیز کم ارزشی میفروشد به سکّه ارزانتر با پولی که سکّه ارزانتر را مساوی با سکّه گرانتر کند، و یا سکّه گرانتر را میفروشد به همان سکّه ارزانتر یا قرض میدهد به همان ارزانتر، ولی چیز کمارزشی را میفروشد به قیمتی که تفاوت آنها را جبران صفحه 404 نماید، و این قسم همان حیلهای است که گفتهاند: چه خوب است از حرام به حلال فرار کردن.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.