در جامعه ای مثل ایران که ملیت ها و اقوام متعدد، با آداب و رسوم مختلف زندگی می کنند، آیا تصور فرهنگ واحد ملی ممکن است؟
هر قدر ادیان، ملیت ها و اقوام، دارای مشترکات اصیل بیش تری باشند، امکان هم زیستی بهتری دارند؛ به عنوان مثال: 1. ادیان آسمانی ( اسلام، یهود، مسیحیت، زرتشت، و صابئین و...) از این نوع اند. ملاک واقعی هماهنگی فرهنگ های اهل کتاب، اشتراک در یک سری واقعیت های اصیل است؛ مثل اعتقاد به مبدأ هستی (خدا)، حکمت و مشیت الهی (برای رستگاری و تکامل انسان ها به وسیله ی عقل و وجدان و پیامبران عظام)، ابدیت، معاد، کامل ترین و با عظمت ترین صفات برای خداوند، و... علی رغم این که کشور ایران از اقوام مختلفی، مثل کرد، لر، ترک، گیلک، عرب، ترکمن، بلوچ، و... تشکیل می شود؛ اما مشترکات اصیل دینی در بین آنان بسیار است. اکثر جمعیت ایران مسلمان هستند؛ در بسیاری از اصول و اعتقادات دینی اخلاقی مثل توحید، کتاب آسمانی، پیامبر، و معاد، بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، و... مشترک اند؛ در اکثر اعمال و مناسک دینی، وحدت رویه دارند؛ در اعیاد و وفیات متعددی مشترک اند، به گونه ای که وجوه تمایز آنها نسبت به وجوه اشتراک بسیار ناچیز است. تمام مسلمانان، در تعصبات دینی، اشتراک کامل دارند؛ اتفاقاتی مثل جریان سلمان رشدی، به خوبی این را نشان می دهد. ملت های مسلمان، در هرجا که باشند، احساس همدلی با مسلمانان دیگر می کنند؛ اگرچه ممکن است نظام های حکومتی، آن تعصب را نداشته باشند؛ اما با این که امور وحدت ساز فراوانی در بین مسلمانان وجود دارد، وضعیت جهان و موضوع جهانی شدن در همه ی ابعاد، از جمله فرهنگ، و ارتباطاتِ بسیار سریع و هدف دین زدایی از جهان، اقتضا می کند که مسلمانان نیز سریع به خود آیند و تلاش کنند تا فرهنگ صحیح و جامعِ اسلامی را ارائه دهند و از تأکید بر وجوه تمایز بپرهیزند. ممکن است گفته شود که این اشتراکات دینی، مرز جغرافیایی نمی شناسد، اختصاص به ایران ندارد و فرهنگ واحد ایرانی نمی شود. پاسخ این است که بله، فرهنگ دینی در مرزها محدود نمی شود؛ لکن وضعیت نظام های سیاسی و حکومتی جهان، امری انکارناپذیر است و سابقه ی دیرینه دارد و در عمق وجود افراد و جوامع، جای گرفته است؛ از سوی دیگر، فرهنگ اسلامی و ایرانی، از دیر زمان، با هم عجین شده و یک فرهنگ ساخته اند. 2. هم چنین ممکن است بعضی فرهنگ ها در جهاتی از سبک زندگی خود، با یکدیگر اشتراک داشته باشند، اگر چه آن امور رنگ دینی نداشته باشند؛ مانند اشتراک در جشن های پیروزی بر دشمن، در ایجاد هنرها و پیش رفت ها؛ مردم هر کشوری، هویت واحد کشور خود را به پرچم، زبان، نظام حکومتی، حرمت گذاری به مرزها، قوانین و مقررات یکسان کشوری، وحدت ملی و امثال این ها می دانند که اموری وحدت بخش و بسیار ارزشمندند؛ به عبارت دیگر، مشترکات ملی مثبت، در کشوری مانند ایران، (با تنوع قومی زیادی که دارد) بسیار زیاد و با ارزش اند و تا جایی که قابل دفاع منطقی اند، باید آنها را حفظ نمود؛ به عنوان مثال، مردم ایران در هر قومی که هستند، در سوغات خریدن و هدیه دادن، شهرت دارند؛ به حفظ حریم خانواده بسیار اهمیت می دهند؛ معماری و هنر ایرانی، موجب افتخار همه ی ایرانیان، و در همه ی جهان شناخته شده است؛ به مراسمی مانند عید نوروز و بعضی جشن های دیگر بسیار اهمیت می دهند؛ هر قومی زبان خاص خودش را دارد، لکن زمانی که با یکدیگر مواجه شوند با زبان مشترک فارسی سخن می گویند؛ غذای ایرانی بسیار معروف است؛ پوشش ایرانی اگرچه جلوه های متفاوتی دارد، اما همیشه بسیار کامل بوده و تمام بدن را می پوشانده است. این مشترکات ملی زیادند؛ زمانی خود را به وضوح نشان می دهند که در فضای یک جامعه ی اروپایی، سخن از فرهنگ ملی ایرانی به میان آید. به طور کلی، انسان نیاز به زندگی اجتماعی دارد و منطقی است که از امور وحدت بخش اجتماعی استفاده کند و جامعه ی مورد نظر خود را بسازد؛ لکن این امور وحدت بخش، در سطوح مختلف با هم متفاوت اند. انسان در ابتدا، احساس هویت فردی می کند، سپس با بعضی از امور وحدت بخش، در جمع خانواده قرار گرفته، احساس هویت خانوادگی خواهد داشت و نیز خانواده ها با امور وحدت بخش دیگری با احساس هویت های قبیله ای، شهری، کشوری، دینی و جهانی، روبه رو می شوند. این مسیر از فرد به اجتماع مادامی مطلوب و قابل دفاع است که از یک سو، معقول و منطبق بر فطرت پاک و نیازهای فطری انسان باشد و از سوی دیگر، با هویت سطح قبلی افراد سازگار باشد. اسلام، بیش از هر چیز، به امور وحدت بخش دینی تأکید می کند؛ هم چنین هویت های فردی، خانوادگی، قبیله ای و ملی را مادامی که خلاف احکام الهی نباشند، حرمت می نهد و از آنها در پیش بردِ اهداف مشترک استفاده می کند؛ مسلمانان در موارد متعددی این را تجربه کرده اند. خلاصه این که اولا، فرهنگ واحد ملی، متصور و صحیح است؛ ثانیاً، فرهنگ واحد دینی، فوِ فرهنگ ملی است و فرهنگ ملی را در خود جای می دهد و از آن به خوبی در جهت پیش بردِ اهداف مشترک استفاده می کند. منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

در جامعه ای مثل ایران که ملیت ها و اقوام متعدد، با آداب و رسوم مختلف زندگی می کنند، آیا تصور فرهنگ واحد ملی ممکن است؟


پاسخ:

هر قدر ادیان، ملیت ها و اقوام، دارای مشترکات اصیل بیش تری باشند، امکان هم زیستی بهتری دارند؛ به عنوان مثال:
1. ادیان آسمانی ( اسلام، یهود، مسیحیت، زرتشت، و صابئین و...) از این نوع اند. ملاک واقعی هماهنگی فرهنگ های اهل کتاب، اشتراک در یک سری واقعیت های اصیل است؛ مثل اعتقاد به مبدأ هستی (خدا)، حکمت و مشیت الهی (برای رستگاری و تکامل انسان ها به وسیله ی عقل و وجدان و پیامبران عظام)، ابدیت، معاد، کامل ترین و با عظمت ترین صفات برای خداوند، و...
علی رغم این که کشور ایران از اقوام مختلفی، مثل کرد، لر، ترک، گیلک، عرب، ترکمن، بلوچ، و... تشکیل می شود؛ اما مشترکات اصیل دینی در بین آنان بسیار است. اکثر جمعیت ایران مسلمان هستند؛ در بسیاری از اصول و اعتقادات دینی اخلاقی مثل توحید، کتاب آسمانی، پیامبر، و معاد، بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، و... مشترک اند؛ در اکثر اعمال و مناسک دینی، وحدت رویه دارند؛ در اعیاد و وفیات متعددی مشترک اند، به گونه ای که وجوه تمایز آنها نسبت به وجوه اشتراک بسیار ناچیز است.
تمام مسلمانان، در تعصبات دینی، اشتراک کامل دارند؛ اتفاقاتی مثل جریان سلمان رشدی، به خوبی این را نشان می دهد. ملت های مسلمان، در هرجا که باشند، احساس همدلی با مسلمانان دیگر می کنند؛ اگرچه ممکن است نظام های حکومتی، آن تعصب را نداشته باشند؛ اما با این که امور وحدت ساز فراوانی در بین مسلمانان وجود دارد، وضعیت جهان و موضوع جهانی شدن در همه ی ابعاد، از جمله فرهنگ، و ارتباطاتِ بسیار سریع و هدف دین زدایی از جهان، اقتضا می کند که مسلمانان نیز سریع به خود آیند و تلاش کنند تا فرهنگ صحیح و جامعِ اسلامی را ارائه دهند و از تأکید بر وجوه تمایز بپرهیزند.
ممکن است گفته شود که این اشتراکات دینی، مرز جغرافیایی نمی شناسد، اختصاص به ایران ندارد و فرهنگ واحد ایرانی نمی شود. پاسخ این است که بله، فرهنگ دینی در مرزها محدود نمی شود؛ لکن وضعیت نظام های سیاسی و حکومتی جهان، امری انکارناپذیر است و سابقه ی دیرینه دارد و در عمق وجود افراد و جوامع، جای گرفته است؛ از سوی دیگر، فرهنگ اسلامی و ایرانی، از دیر زمان، با هم عجین شده و یک فرهنگ ساخته اند.
2. هم چنین ممکن است بعضی فرهنگ ها در جهاتی از سبک زندگی خود، با یکدیگر اشتراک داشته باشند، اگر چه آن امور رنگ دینی نداشته باشند؛ مانند اشتراک در جشن های پیروزی بر دشمن، در ایجاد هنرها و پیش رفت ها؛
مردم هر کشوری، هویت واحد کشور خود را به پرچم، زبان، نظام حکومتی، حرمت گذاری به مرزها، قوانین و مقررات یکسان کشوری، وحدت ملی و امثال این ها می دانند که اموری وحدت بخش و بسیار ارزشمندند؛ به عبارت دیگر، مشترکات ملی مثبت، در کشوری مانند ایران، (با تنوع قومی زیادی که دارد) بسیار زیاد و با ارزش اند و تا جایی که قابل دفاع منطقی اند، باید آنها را حفظ نمود؛ به عنوان مثال، مردم ایران در هر قومی که هستند، در سوغات خریدن و هدیه دادن، شهرت دارند؛ به حفظ حریم خانواده بسیار اهمیت می دهند؛ معماری و هنر ایرانی، موجب افتخار همه ی ایرانیان، و در همه ی جهان شناخته شده است؛ به مراسمی مانند عید نوروز و بعضی جشن های دیگر بسیار اهمیت می دهند؛ هر قومی زبان خاص خودش را دارد، لکن زمانی که با یکدیگر مواجه شوند با زبان مشترک فارسی سخن می گویند؛ غذای ایرانی بسیار معروف است؛ پوشش ایرانی اگرچه جلوه های متفاوتی دارد، اما همیشه بسیار کامل بوده و تمام بدن را می پوشانده است. این مشترکات ملی زیادند؛ زمانی خود را به وضوح نشان می دهند که در فضای یک جامعه ی اروپایی، سخن از فرهنگ ملی ایرانی به میان آید.
به طور کلی، انسان نیاز به زندگی اجتماعی دارد و منطقی است که از امور وحدت بخش اجتماعی استفاده کند و جامعه ی مورد نظر خود را بسازد؛ لکن این امور وحدت بخش، در سطوح مختلف با هم متفاوت اند. انسان در ابتدا، احساس هویت فردی می کند، سپس با بعضی از امور وحدت بخش، در جمع خانواده قرار گرفته، احساس هویت خانوادگی خواهد داشت و نیز خانواده ها با امور وحدت بخش دیگری با احساس هویت های قبیله ای، شهری، کشوری، دینی و جهانی، روبه رو می شوند. این مسیر از فرد به اجتماع مادامی مطلوب و قابل دفاع است که از یک سو، معقول و منطبق بر فطرت پاک و نیازهای فطری انسان باشد و از سوی دیگر، با هویت سطح قبلی افراد سازگار باشد.
اسلام، بیش از هر چیز، به امور وحدت بخش دینی تأکید می کند؛ هم چنین هویت های فردی، خانوادگی، قبیله ای و ملی را مادامی که خلاف احکام الهی نباشند، حرمت می نهد و از آنها در پیش بردِ اهداف مشترک استفاده می کند؛ مسلمانان در موارد متعددی این را تجربه کرده اند.
خلاصه این که اولا، فرهنگ واحد ملی، متصور و صحیح است؛ ثانیاً، فرهنگ واحد دینی، فوِ فرهنگ ملی است و فرهنگ ملی را در خود جای می دهد و از آن به خوبی در جهت پیش بردِ اهداف مشترک استفاده می کند.
منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین