چرا خداوند متعال، پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در آیاتی مانند آیه 43 سوره توبه مورد عتاب و عفو قرار داده است؟
اقسام گناه را می توان به این صورت بیان کرد: 1 گناه شرعی: کاری که در شرع حرام باشد را شرعی می گویند. مثلاً دروغ گفتن در شرع حرام است، لذا هر کس دروغ بگوید کار حرام و گناه را مرتکب شده است. 2 گناه اخلاقی: اگر شخصی عملی را مرتکب شود که با مکارم اخلاق منافات دارد. این شخص مرتکب گناه اخلاقی شده گرچه در شرع حرام نباشد، مثلاً داشتن آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی گناه اخلاقی است. 3 گناه در مقام محبت: این گناه تابع قانون خاصی نیست و مذمت اخلاقی نمی شود، ولی از لوازم مقام محبت است، اقتضای محبت این است که مُحب نسبت به محبوب کمال اطاعت را داشته و تمام توجه‌اش به محبوبش باشد و در هیچ حالی از او غفلت نکند. اولیاء خداوند و انبیاء عظام سلام الله علیهم چون در یک مقام رفیعی هستند، اقتضای این مقام این است که تمام توجه‌شان به معبودشان باشد و هیچ توجهی به غیر خداوند نداشته باشند. دنبال هیچ چیز جز رضای او نروند. اگر تخلفی از مقتضای این مقام انجام گیرد و یا توجهی به غیر محبوبشان پیدا کنند، این را برای خودشان یک گناه می شمارند و در مقام استغفار از آن گناه برمی آیند. مقربین درگاه الهی دارای وظایف خاصی هستند و تخلف از آن را گناه محسوب می کنند، و لازمة آن گناه دوری از محبوبشان است؛ نه این که لازمه‌اش عذاب جهنم و محدودیت از بهشت باشد[1]. 4 گناهی که مردم به وسیلة آن انجام دهندة آن را می‌ستایند برای این که از شخصی تعریف و تمجید کنند می گویند گناه فلان شخص این چیز است، مثلاً می‌گویند؛ گناه نویسنده این است که بسیار آسان می نویسد. یا مثلاً عیب فلان کتاب این است که بسیار ساده و قابل فهم برای عموم است. 5 گناهی که بیانگر زشتی اعمال دیگری است: به یک نفر خطاب می کنند و گناهی را به او نسبت می دهند در صورتی که مقصود کسی دیگری است. و اصطلاح (به در می گویم دیوار تو بشنو) می باشد. اما تبیین آیه ( عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ )[2] خداوند تو را بخشید، چرا به آن‌ها اجازه دادی پیش از آن که کسانی که راست گفتند، برای تو روشن شوند و دروغگویان را بشناسی. سؤال می شود ظاهر این آیه لحن عتاب دارد، از این عتاب و ملامت معلوم می شود که پیامبر کاری انجام داد که خداوند خشنود نبوده است، خداوند می فرماید: چرا اجازه دادی؟ خدا تو را بخشید، معلوم می شود این اجازه دادن گناهی بوده که خداوند از آن گذشته است و این با عصمت پیامبر منافات دارد. این آیه در مورد عده ای از منافقین است که هنگام جهاد پیش پیامبر صلی الله علیه و آله می‌آمدند و اجازه می‌خواستند تا در جنگ شرکت نکنند؛ پیامبر هم چون می دانست که ایشان منافقند و ضعیف الایمان و اطاعت امرش را نمی کنند، برای این که ظاهر حفظ شود به آنان اجازه می داد تا در جنگ شرکت نکنند و این از غایت عطوفت و مهربانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که از طرفی پرده از روی اسرار مردم برداشته نشود و از طرفی باعث جرأت جسارت پیدا کردن نشود، چون وقتی فرماندهی امر می کرد و تعدادی صریحاً مخالفت کردند، خود همین مخالفت باعث جرأت جسارت پیدا کردن دیگران می شود. آیه در چنین اوضاع و احوالی نازل شده است[3]، این آیه گرچه در ظاهر عتاب است ولی در باطن مدح است. همان طوری که ما به دیگری می‌گوییم این قدر هم می‌شود آدم خوب باشد، نجابت خوب است اما این قدر؟ آیه هم این چنین می گوید: چرا این قدر نسبت به مردم مهربان هستی که حتی برای این که آبروی منافقین نرود، اجازه شرکت نکردن در جنگ به آن ها داده‌ای؟ اگر اجازه نداده بودی، آبرویشان پیش مؤمنین می‌رفت.[4] آیه در مقام این است که ادعا کند نفاق و دروغگویی متخلفین ظاهری است و با مختصر امتحانی خود را لو می‌دهند و رسوا می‌شوند. و اگر اجازه نمی‌دادی زودتر رسوا می شدند و اینان به خاطر سوء سریره و فساد نیت مستحق این معنا بودند چون در چهار آیة بعد (آیة 47) می فرماید: ( لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلا خَبَالا وَلأوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ )، اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد برای شما نمی افزودند و به سرعت خود را در میان می انداختند و در حق شما فتنه‌گری می کردند. از این آیه استفاده می‌شود که مصلحت اذن دادن آن حضرت بیش‌تر بوده است، زیرا اگر اذن نمی‌داد و منافقین را با خود می‌برد، بقیة مسلمانان را هم دچار فساد افکار می‌کردند[5]. پس این آیه که لحنی عتاب آمیز دارد، در واقع مدح پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می‌باشد. علاوه بر این، این آیه در واقع زشتی کار منافقین را بیان می دارد هر چند که روی سخن را به پیامبر کرده، ولی نوعی تعبیر کنایی لطیف برای بیان یک واقعیت مهم است زیرا گاه انسان یکی از دوستان را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد که چرا نگذاشتی فلان کس رسوا شود و مردم او را بشناسند؟ در حقیقت این عتاب و خطاب مقدمه ای است برای انتقاد از شخص دیگر[6]. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368) ج 7، ص 427 الی 431، ج 14، ص 138 الی 145، ج 17، ص 316 الی 329، ج 21، ص 452، ج 22، ص 19 الی 24. 2. محمد حسین طباطبایی (ره)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی ( بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363) ج 9، ص 441 الی 448. 3. جعفر سبحانی، منشور جاوید (قم، مؤسسة امام صادق علیه السلام، 1375) ج 6، ص 88 الی 108، ج 7، ص 292 الی 306. 4. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، بیروت، دارالاضواء، دوم، 1409ه‌ ق. پی نوشتها: [1] - ر. ک: راه و راهنماشناسی، ص 657 و 658. [2]. توبه/43. [3] - مصباح یزدی، محمد تقی، جزوة راه و راهنما شناسی، ص 667. [4] - مصباح یزدی، محمد تقی، اصول عقائد (2) راهنما شناسی، قم، مرکز مدیریت حوزة علمیة قم، 1367، ص 182. [5] - طباطبایی، محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن ، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی، بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363، ج 9، ص 241. [6] - مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین، 1377ه‌ ش، ج 7، ص 152 منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

چرا خداوند متعال، پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در آیاتی مانند آیه 43 سوره توبه مورد عتاب و عفو قرار داده است؟


پاسخ:

اقسام گناه را می توان به این صورت بیان کرد:
1 گناه شرعی: کاری که در شرع حرام باشد را شرعی می گویند. مثلاً دروغ گفتن در شرع حرام است، لذا هر کس دروغ بگوید کار حرام و گناه را مرتکب شده است.
2 گناه اخلاقی: اگر شخصی عملی را مرتکب شود که با مکارم اخلاق منافات دارد. این شخص مرتکب گناه اخلاقی شده گرچه در شرع حرام نباشد، مثلاً داشتن آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی گناه اخلاقی است.
3 گناه در مقام محبت: این گناه تابع قانون خاصی نیست و مذمت اخلاقی نمی شود، ولی از لوازم مقام محبت است، اقتضای محبت این است که مُحب نسبت به محبوب کمال اطاعت را داشته و تمام توجه‌اش به محبوبش باشد و در هیچ حالی از او غفلت نکند. اولیاء خداوند و انبیاء عظام سلام الله علیهم چون در یک مقام رفیعی هستند، اقتضای این مقام این است که تمام توجه‌شان به معبودشان باشد و هیچ توجهی به غیر خداوند نداشته باشند. دنبال هیچ چیز جز رضای او نروند. اگر تخلفی از مقتضای این مقام انجام گیرد و یا توجهی به غیر محبوبشان پیدا کنند، این را برای خودشان یک گناه می شمارند و در مقام استغفار از آن گناه برمی آیند. مقربین درگاه الهی دارای وظایف خاصی هستند و تخلف از آن را گناه محسوب می کنند، و لازمة آن گناه دوری از محبوبشان است؛ نه این که لازمه‌اش عذاب جهنم و محدودیت از بهشت باشد[1].
4 گناهی که مردم به وسیلة آن انجام دهندة آن را می‌ستایند برای این که از شخصی تعریف و تمجید کنند می گویند گناه فلان شخص این چیز است، مثلاً می‌گویند؛ گناه نویسنده این است که بسیار آسان می نویسد. یا مثلاً عیب فلان کتاب این است که بسیار ساده و قابل فهم برای عموم است.
5 گناهی که بیانگر زشتی اعمال دیگری است: به یک نفر خطاب می کنند و گناهی را به او نسبت می دهند در صورتی که مقصود کسی دیگری است. و اصطلاح (به در می گویم دیوار تو بشنو) می باشد.
اما تبیین آیه ( عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ )[2] خداوند تو را بخشید، چرا به آن‌ها اجازه دادی پیش از آن که کسانی که راست گفتند، برای تو روشن شوند و دروغگویان را بشناسی.
سؤال می شود ظاهر این آیه لحن عتاب دارد، از این عتاب و ملامت معلوم می شود که پیامبر کاری انجام داد که خداوند خشنود نبوده است، خداوند می فرماید: چرا اجازه دادی؟ خدا تو را بخشید، معلوم می شود این اجازه دادن گناهی بوده که خداوند از آن گذشته است و این با عصمت پیامبر منافات دارد.
این آیه در مورد عده ای از منافقین است که هنگام جهاد پیش پیامبر صلی الله علیه و آله می‌آمدند و اجازه می‌خواستند تا در جنگ شرکت نکنند؛ پیامبر هم چون می دانست که ایشان منافقند و ضعیف الایمان و اطاعت امرش را نمی کنند، برای این که ظاهر حفظ شود به آنان اجازه می داد تا در جنگ شرکت نکنند و این از غایت عطوفت و مهربانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که از طرفی پرده از روی اسرار مردم برداشته نشود و از طرفی باعث جرأت جسارت پیدا کردن نشود، چون وقتی فرماندهی امر می کرد و تعدادی صریحاً مخالفت کردند، خود همین مخالفت باعث جرأت جسارت پیدا کردن دیگران می شود.
آیه در چنین اوضاع و احوالی نازل شده است[3]، این آیه گرچه در ظاهر عتاب است ولی در باطن مدح است. همان طوری که ما به دیگری می‌گوییم این قدر هم می‌شود آدم خوب باشد، نجابت خوب است اما این قدر؟ آیه هم این چنین می گوید: چرا این قدر نسبت به مردم مهربان هستی که حتی برای این که آبروی منافقین نرود، اجازه شرکت نکردن در جنگ به آن ها داده‌ای؟ اگر اجازه نداده بودی، آبرویشان پیش مؤمنین می‌رفت.[4] آیه در مقام این است که ادعا کند نفاق و دروغگویی متخلفین ظاهری است و با مختصر امتحانی خود را لو می‌دهند و رسوا می‌شوند. و اگر اجازه نمی‌دادی زودتر رسوا می شدند و اینان به خاطر سوء سریره و فساد نیت مستحق این معنا بودند چون در چهار آیة بعد (آیة 47) می فرماید: ( لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلا خَبَالا وَلأوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ )، اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد برای شما نمی افزودند و به سرعت خود را در میان می انداختند و در حق شما فتنه‌گری می کردند. از این آیه استفاده می‌شود که مصلحت اذن دادن آن حضرت بیش‌تر بوده است، زیرا اگر اذن نمی‌داد و منافقین را با خود می‌برد، بقیة مسلمانان را هم دچار فساد افکار می‌کردند[5]. پس این آیه که لحنی عتاب آمیز دارد، در واقع مدح پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می‌باشد.
علاوه بر این، این آیه در واقع زشتی کار منافقین را بیان می دارد هر چند که روی سخن را به پیامبر کرده، ولی نوعی تعبیر کنایی لطیف برای بیان یک واقعیت مهم است زیرا گاه انسان یکی از دوستان را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد که چرا نگذاشتی فلان کس رسوا شود و مردم او را بشناسند؟ در حقیقت این عتاب و خطاب مقدمه ای است برای انتقاد از شخص دیگر[6].

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368) ج 7، ص 427 الی 431، ج 14، ص 138 الی 145، ج 17، ص 316 الی 329، ج 21، ص 452، ج 22، ص 19 الی 24.
2. محمد حسین طباطبایی (ره)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی ( بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363) ج 9، ص 441 الی 448.
3. جعفر سبحانی، منشور جاوید (قم، مؤسسة امام صادق علیه السلام، 1375) ج 6، ص 88 الی 108، ج 7، ص 292 الی 306.
4. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، بیروت، دارالاضواء، دوم، 1409ه‌ ق.

پی نوشتها:
[1] - ر. ک: راه و راهنماشناسی، ص 657 و 658.
[2]. توبه/43.
[3] - مصباح یزدی، محمد تقی، جزوة راه و راهنما شناسی، ص 667.
[4] - مصباح یزدی، محمد تقی، اصول عقائد (2) راهنما شناسی، قم، مرکز مدیریت حوزة علمیة قم، 1367، ص 182.
[5] - طباطبایی، محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن ، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی، بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363، ج 9، ص 241.
[6] - مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین، 1377ه‌ ش، ج 7، ص 152
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین