اقسام گناه را می توان به این صورت بیان کرد: 1 گناه شرعی: کاری که در شرع حرام باشد را شرعی می گویند. مثلاً دروغ گفتن در شرع حرام است، لذا هر کس دروغ بگوید کار حرام و گناه را مرتکب شده است. 2 گناه اخلاقی: اگر شخصی عملی را مرتکب شود که با مکارم اخلاق منافات دارد. این شخص مرتکب گناه اخلاقی شده گرچه در شرع حرام نباشد، مثلاً داشتن آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی گناه اخلاقی است. 3 گناه در مقام محبت: این گناه تابع قانون خاصی نیست و مذمت اخلاقی نمی شود، ولی از لوازم مقام محبت است، اقتضای محبت این است که مُحب نسبت به محبوب کمال اطاعت را داشته و تمام توجهاش به محبوبش باشد و در هیچ حالی از او غفلت نکند. اولیاء خداوند و انبیاء عظام سلام الله علیهم چون در یک مقام رفیعی هستند، اقتضای این مقام این است که تمام توجهشان به معبودشان باشد و هیچ توجهی به غیر خداوند نداشته باشند. دنبال هیچ چیز جز رضای او نروند. اگر تخلفی از مقتضای این مقام انجام گیرد و یا توجهی به غیر محبوبشان پیدا کنند، این را برای خودشان یک گناه می شمارند و در مقام استغفار از آن گناه برمی آیند. مقربین درگاه الهی دارای وظایف خاصی هستند و تخلف از آن را گناه محسوب می کنند، و لازمة آن گناه دوری از محبوبشان است؛ نه این که لازمهاش عذاب جهنم و محدودیت از بهشت باشد[1]. 4 گناهی که مردم به وسیلة آن انجام دهندة آن را میستایند برای این که از شخصی تعریف و تمجید کنند می گویند گناه فلان شخص این چیز است، مثلاً میگویند؛ گناه نویسنده این است که بسیار آسان می نویسد. یا مثلاً عیب فلان کتاب این است که بسیار ساده و قابل فهم برای عموم است. 5 گناهی که بیانگر زشتی اعمال دیگری است: به یک نفر خطاب می کنند و گناهی را به او نسبت می دهند در صورتی که مقصود کسی دیگری است. و اصطلاح (به در می گویم دیوار تو بشنو) می باشد. اما تبیین آیه ( عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ )[2] خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی پیش از آن که کسانی که راست گفتند، برای تو روشن شوند و دروغگویان را بشناسی. سؤال می شود ظاهر این آیه لحن عتاب دارد، از این عتاب و ملامت معلوم می شود که پیامبر کاری انجام داد که خداوند خشنود نبوده است، خداوند می فرماید: چرا اجازه دادی؟ خدا تو را بخشید، معلوم می شود این اجازه دادن گناهی بوده که خداوند از آن گذشته است و این با عصمت پیامبر منافات دارد. این آیه در مورد عده ای از منافقین است که هنگام جهاد پیش پیامبر صلی الله علیه و آله میآمدند و اجازه میخواستند تا در جنگ شرکت نکنند؛ پیامبر هم چون می دانست که ایشان منافقند و ضعیف الایمان و اطاعت امرش را نمی کنند، برای این که ظاهر حفظ شود به آنان اجازه می داد تا در جنگ شرکت نکنند و این از غایت عطوفت و مهربانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که از طرفی پرده از روی اسرار مردم برداشته نشود و از طرفی باعث جرأت جسارت پیدا کردن نشود، چون وقتی فرماندهی امر می کرد و تعدادی صریحاً مخالفت کردند، خود همین مخالفت باعث جرأت جسارت پیدا کردن دیگران می شود. آیه در چنین اوضاع و احوالی نازل شده است[3]، این آیه گرچه در ظاهر عتاب است ولی در باطن مدح است. همان طوری که ما به دیگری میگوییم این قدر هم میشود آدم خوب باشد، نجابت خوب است اما این قدر؟ آیه هم این چنین می گوید: چرا این قدر نسبت به مردم مهربان هستی که حتی برای این که آبروی منافقین نرود، اجازه شرکت نکردن در جنگ به آن ها دادهای؟ اگر اجازه نداده بودی، آبرویشان پیش مؤمنین میرفت.[4] آیه در مقام این است که ادعا کند نفاق و دروغگویی متخلفین ظاهری است و با مختصر امتحانی خود را لو میدهند و رسوا میشوند. و اگر اجازه نمیدادی زودتر رسوا می شدند و اینان به خاطر سوء سریره و فساد نیت مستحق این معنا بودند چون در چهار آیة بعد (آیة 47) می فرماید: ( لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلا خَبَالا وَلأوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ )، اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد برای شما نمی افزودند و به سرعت خود را در میان می انداختند و در حق شما فتنهگری می کردند. از این آیه استفاده میشود که مصلحت اذن دادن آن حضرت بیشتر بوده است، زیرا اگر اذن نمیداد و منافقین را با خود میبرد، بقیة مسلمانان را هم دچار فساد افکار میکردند[5]. پس این آیه که لحنی عتاب آمیز دارد، در واقع مدح پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میباشد. علاوه بر این، این آیه در واقع زشتی کار منافقین را بیان می دارد هر چند که روی سخن را به پیامبر کرده، ولی نوعی تعبیر کنایی لطیف برای بیان یک واقعیت مهم است زیرا گاه انسان یکی از دوستان را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد که چرا نگذاشتی فلان کس رسوا شود و مردم او را بشناسند؟ در حقیقت این عتاب و خطاب مقدمه ای است برای انتقاد از شخص دیگر[6]. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368) ج 7، ص 427 الی 431، ج 14، ص 138 الی 145، ج 17، ص 316 الی 329، ج 21، ص 452، ج 22، ص 19 الی 24. 2. محمد حسین طباطبایی (ره)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی ( بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363) ج 9، ص 441 الی 448. 3. جعفر سبحانی، منشور جاوید (قم، مؤسسة امام صادق علیه السلام، 1375) ج 6، ص 88 الی 108، ج 7، ص 292 الی 306. 4. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، بیروت، دارالاضواء، دوم، 1409ه ق. پی نوشتها: [1] - ر. ک: راه و راهنماشناسی، ص 657 و 658. [2]. توبه/43. [3] - مصباح یزدی، محمد تقی، جزوة راه و راهنما شناسی، ص 667. [4] - مصباح یزدی، محمد تقی، اصول عقائد (2) راهنما شناسی، قم، مرکز مدیریت حوزة علمیة قم، 1367، ص 182. [5] - طباطبایی، محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن ، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی، بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363، ج 9، ص 241. [6] - مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین، 1377ه ش، ج 7، ص 152 منبع: اندیشه قم
چرا خداوند متعال، پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در آیاتی مانند آیه 43 سوره توبه مورد عتاب و عفو قرار داده است؟
اقسام گناه را می توان به این صورت بیان کرد:
1 گناه شرعی: کاری که در شرع حرام باشد را شرعی می گویند. مثلاً دروغ گفتن در شرع حرام است، لذا هر کس دروغ بگوید کار حرام و گناه را مرتکب شده است.
2 گناه اخلاقی: اگر شخصی عملی را مرتکب شود که با مکارم اخلاق منافات دارد. این شخص مرتکب گناه اخلاقی شده گرچه در شرع حرام نباشد، مثلاً داشتن آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی گناه اخلاقی است.
3 گناه در مقام محبت: این گناه تابع قانون خاصی نیست و مذمت اخلاقی نمی شود، ولی از لوازم مقام محبت است، اقتضای محبت این است که مُحب نسبت به محبوب کمال اطاعت را داشته و تمام توجهاش به محبوبش باشد و در هیچ حالی از او غفلت نکند. اولیاء خداوند و انبیاء عظام سلام الله علیهم چون در یک مقام رفیعی هستند، اقتضای این مقام این است که تمام توجهشان به معبودشان باشد و هیچ توجهی به غیر خداوند نداشته باشند. دنبال هیچ چیز جز رضای او نروند. اگر تخلفی از مقتضای این مقام انجام گیرد و یا توجهی به غیر محبوبشان پیدا کنند، این را برای خودشان یک گناه می شمارند و در مقام استغفار از آن گناه برمی آیند. مقربین درگاه الهی دارای وظایف خاصی هستند و تخلف از آن را گناه محسوب می کنند، و لازمة آن گناه دوری از محبوبشان است؛ نه این که لازمهاش عذاب جهنم و محدودیت از بهشت باشد[1].
4 گناهی که مردم به وسیلة آن انجام دهندة آن را میستایند برای این که از شخصی تعریف و تمجید کنند می گویند گناه فلان شخص این چیز است، مثلاً میگویند؛ گناه نویسنده این است که بسیار آسان می نویسد. یا مثلاً عیب فلان کتاب این است که بسیار ساده و قابل فهم برای عموم است.
5 گناهی که بیانگر زشتی اعمال دیگری است: به یک نفر خطاب می کنند و گناهی را به او نسبت می دهند در صورتی که مقصود کسی دیگری است. و اصطلاح (به در می گویم دیوار تو بشنو) می باشد.
اما تبیین آیه ( عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ )[2] خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی پیش از آن که کسانی که راست گفتند، برای تو روشن شوند و دروغگویان را بشناسی.
سؤال می شود ظاهر این آیه لحن عتاب دارد، از این عتاب و ملامت معلوم می شود که پیامبر کاری انجام داد که خداوند خشنود نبوده است، خداوند می فرماید: چرا اجازه دادی؟ خدا تو را بخشید، معلوم می شود این اجازه دادن گناهی بوده که خداوند از آن گذشته است و این با عصمت پیامبر منافات دارد.
این آیه در مورد عده ای از منافقین است که هنگام جهاد پیش پیامبر صلی الله علیه و آله میآمدند و اجازه میخواستند تا در جنگ شرکت نکنند؛ پیامبر هم چون می دانست که ایشان منافقند و ضعیف الایمان و اطاعت امرش را نمی کنند، برای این که ظاهر حفظ شود به آنان اجازه می داد تا در جنگ شرکت نکنند و این از غایت عطوفت و مهربانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که از طرفی پرده از روی اسرار مردم برداشته نشود و از طرفی باعث جرأت جسارت پیدا کردن نشود، چون وقتی فرماندهی امر می کرد و تعدادی صریحاً مخالفت کردند، خود همین مخالفت باعث جرأت جسارت پیدا کردن دیگران می شود.
آیه در چنین اوضاع و احوالی نازل شده است[3]، این آیه گرچه در ظاهر عتاب است ولی در باطن مدح است. همان طوری که ما به دیگری میگوییم این قدر هم میشود آدم خوب باشد، نجابت خوب است اما این قدر؟ آیه هم این چنین می گوید: چرا این قدر نسبت به مردم مهربان هستی که حتی برای این که آبروی منافقین نرود، اجازه شرکت نکردن در جنگ به آن ها دادهای؟ اگر اجازه نداده بودی، آبرویشان پیش مؤمنین میرفت.[4] آیه در مقام این است که ادعا کند نفاق و دروغگویی متخلفین ظاهری است و با مختصر امتحانی خود را لو میدهند و رسوا میشوند. و اگر اجازه نمیدادی زودتر رسوا می شدند و اینان به خاطر سوء سریره و فساد نیت مستحق این معنا بودند چون در چهار آیة بعد (آیة 47) می فرماید: ( لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلا خَبَالا وَلأوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ )، اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد برای شما نمی افزودند و به سرعت خود را در میان می انداختند و در حق شما فتنهگری می کردند. از این آیه استفاده میشود که مصلحت اذن دادن آن حضرت بیشتر بوده است، زیرا اگر اذن نمیداد و منافقین را با خود میبرد، بقیة مسلمانان را هم دچار فساد افکار میکردند[5]. پس این آیه که لحنی عتاب آمیز دارد، در واقع مدح پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میباشد.
علاوه بر این، این آیه در واقع زشتی کار منافقین را بیان می دارد هر چند که روی سخن را به پیامبر کرده، ولی نوعی تعبیر کنایی لطیف برای بیان یک واقعیت مهم است زیرا گاه انسان یکی از دوستان را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد که چرا نگذاشتی فلان کس رسوا شود و مردم او را بشناسند؟ در حقیقت این عتاب و خطاب مقدمه ای است برای انتقاد از شخص دیگر[6].
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368) ج 7، ص 427 الی 431، ج 14، ص 138 الی 145، ج 17، ص 316 الی 329، ج 21، ص 452، ج 22، ص 19 الی 24.
2. محمد حسین طباطبایی (ره)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی ( بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363) ج 9، ص 441 الی 448.
3. جعفر سبحانی، منشور جاوید (قم، مؤسسة امام صادق علیه السلام، 1375) ج 6، ص 88 الی 108، ج 7، ص 292 الی 306.
4. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، بیروت، دارالاضواء، دوم، 1409ه ق.
پی نوشتها:
[1] - ر. ک: راه و راهنماشناسی، ص 657 و 658.
[2]. توبه/43.
[3] - مصباح یزدی، محمد تقی، جزوة راه و راهنما شناسی، ص 667.
[4] - مصباح یزدی، محمد تقی، اصول عقائد (2) راهنما شناسی، قم، مرکز مدیریت حوزة علمیة قم، 1367، ص 182.
[5] - طباطبایی، محمد حسین ، المیزان فی تفسیر القرآن ، ترجمة محمد باقر موسوی همدانی، بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363، ج 9، ص 241.
[6] - مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین، 1377ه ش، ج 7، ص 152
منبع: اندیشه قم
- [سایر] چرا خداوند پبامبر صلی الله علیه و آله را در آیاتی مانند آیة 43 سورة توبه مورد عتاب و عفو قرار داده است؟
- [سایر] چرا خداوند پبامبر صلی الله علیه و آله را در آیاتی مانند آیة 43 سورة توبه مورد عتاب و عفو قرار داده است؟
- [سایر] چرا خداوند پبامبر صلی الله علیه و آله را در آیاتی مانند آیة 43 سورة توبه مورد عتاب و عفو قرار داده است؟
- [سایر] چرا خداوند متعال به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود که قرآن را بنویسید؟
- [سایر] به چه دلیل حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) بعد از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام و جایگاه ایشان قرار دارد؟
- [سایر] هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله در کدام یک از سوره ها و آیه های قرآن آمده است؟
- [سایر] چگونه می توان اثبات کرد که قرآن کلام خداوند متعال است، نه سخن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)؟ اعجاز قرآن در چیست؟
- [سایر] چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ابلاغ خلافت امام علی علیه السلام توسط خداوند متعال ، از ابلاغ صریح آن می ترسید؟
- [سایر] چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ابلاغ خلافت امام علی علیه السلام توسط خداوند متعال ، از ابلاغ صریح آن می ترسید؟
- [سایر] آیاتی که پیرامون معجزه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمده است چیست؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر لغت نوشته شده باشد، مس نماید. واحتیاط واجب آن است که اسم مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و امامان و حضرت زهرا: را هم مس ننماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که وضو ندارد بنا بر احتیاط حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را - به هر زبانی که نوشته شده است - مس نماید، مگر پولی که بر آن نام خدا نوشته شده باشد که دست زدن به آن اشکال ندارد و بلکه بنا بر احتیاط مستحب نامهای مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را هم مسّ ننماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه روزه دار دروغی به خدا و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او(علیهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، یا نوشتن، یا اشاره و مانند آن، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل می شود، هر چند بلافاصله توبه کند. دروغ بستن به سایر انبیا و فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز همین حکم را دارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم و ایمه معصومین علیهم السلام عمدا خبری را به دروغ نسبت بدهد اگر چه فورا بگوید دروغ گفتم یا توبه کند روزه او باطل است و نسبت دادن به دروغ به سایر پیغمبران و اوصیای انان علی نبینا و اله و علیهم السلام بنابر احتیاط واجب روزه را باطل می کند مگر این که ان نسبت برگردد به خداوند متعال که در این صورت روزه اش باطل است و همچنین است نسبت دادن به دروغ به حضرت زهراء علیها السلام مگر این که ان نسبت برگردد به خداوند متعال و حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم و ایمه علیهم السلام که در این صورت روزه اش باطل است
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را قبول ندارد، نجس است. و نیز کسی که یکی از ضروریات دین مبین اسلام را منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد. و نیز کافر کتابی بنابر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر روزهدار عمداً دروغی را به خدا یا پیغمبر صلی الله علیه و آله یا امام علیهمالسلام نسبت دهد بنا بر احتیاط، کفاره تخییری بر او واجب میشود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر روزهدار به گفتن یا نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا یا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یا یکی از امامان معصوم علیهمالسلام عمداً نسبتی را بدهد که دروغ است؛ اگر چه فوراً بگوید: دروغ گفتم یا توبه کند، روزه او باطل است، بلکه اگر به حضرت زهرا علیهاالسلام و سایر پیامبران و جانشینان ایشان علیهمالسلام هم به دروغ نسبتی بدهد بنا بر احتیاط روزه او باطل میشود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کافر یعنی کسی که خدا، یا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد، یا برای خدا شریکی قرار می دهد بنابر احتیاط نجس است، هرچند به یکی از ادیان آسمانی، مانند آیین یهود و نصاری ایمان داشته باشد.
- [امام خمینی] - ترجمه تشهد و سلام (الحمد لله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له )، یعنی ستایش،مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه است و شریک ندارد. (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله )، یعنی شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده اوست. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)، یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد. (و تقبل شفاعته و ارفع درجته ) یعنی قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را نزد خود بلند کن. (السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته )، یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد. (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین )، یعنی سلام از خداوند عالم بر نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. (السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ) یعنی سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مؤمنین باد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).