چرا با ولایتعهدی در زمان یزید مخالفت شد ولی در زمان مأمون این مخالفت با ولایتعهدی امام رضا (ع) نشد؟
مخالفت با یزید هم به خاطر فسق و اعمال ناشایست او بود و هم به خاطر خود عنوان (ولایتعهدی). هرچند به مسئله (ولایتعهدی) (طبق فرمایش شهید مطهری که به آن اشاره خواهد شد) فقط عدة خاصی همانند امام حسین علیه السّلام توجه داشتند و با آن مخالفت می کردند. ثانیاً: با ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام هم مخالفت صورت می گرفت هم شیعیان (علویان) به امام علیه السّلام اعتراض می کردند و هم عباسیان به مأمون اعتراض داشتند، علاوه بر اینکه امام رضا علیه السّلام هم خودشان به این عنوان اعتراض داشتند. معاویه در سالهای پایانی عمرش مسئله ولایتعهدی یزید (لعنت الله علیهما) را علنی ساخت؛ در منابع اهل سنت گزارش شده : (معاویه در سال 56 ه بیعت با یزید را رسماً اعلان کرد. جشن های انتخاب او در دمشق برگزار شد. و فقط جای حجاز در این مشارکت خالی بود.)[1] این اقدام دقیقاً بر خلاف صلح نامه ای بود که بین معاویه و امام حسن علیه السّلام به امضا رسیده بود در این صلح نامه آمده است: (معاویه هیچ کس را به ولیعهدی نصب نکند و کار خلافت را به شورا واگذارد...)[2] (مدینه بیش از دیگر شهرهای اسلامی با جریان ولایتهدی یزید مخالف بود. حسین بن علی، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر زمینه چینی برای خلافت یزید را رد کردند، آنها قائل بودند که اگر خلافت موروثی است پس ایشان بیشتر از یزید استحقاق خلافت دارند و اگر دلیلِ گزینش خلیفه انتخاب افراد برتر است پس یزید از این حق دور خواهد شد به علت اینکه هیچ صفت مطلوبی در او وجود ندارد.)[3] امام حسین علیه السّلام در حضور معاویه علناً به فسق یزید اشاره کرد و او را لایق مقام خلافت ندانست. امام حسین علیه السّلام در جواب معاویه که یزید را برتر از آن حضرت معرفی کرد، فرمود: (سخن به انصاف گوی ای معاویه! آن کیست که امت جدّ مرا بهتر از من باشد؟ یزید خمّارِ فاسقِ فاجر را بهتر از من می گویی؟)[4] شهید مطهری (ره) گفته است که آن زمان هنوز فقط عدة کمی که خطرات (ولایتعهدی) را درک می کردند با این عنوان مخالف بودند ایشان می نویسد: (آن وقت[5]هنوز دیگران به خطرات این مطلب (ولایتعهدی) توجه نکرده بودند فقط عدة کمی توجه داشتند و این بدعتی بود که برای اولین بار در دنیای اسلام به وجود آمد و علّت آن عکس العمل شدید امام حسین علیه السّلام نیز همین بود که بی اعتباری و بدعت بودن و حرام بودن این کار را مشخص کند، که کرد.)[6] در زمان مأمون هم با ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام مخالفتهایی صورت گرفت. بعد از اینکه مأمون آن حضرت را وادار به پذیرش این مسئولیت کرد این سؤال برای علویان و شیعیان هم بوجود آمده بود که چرا حضرت ولایتعهدی مأمون را پذیرفته است. آنها می گفتند: (شما با آن همه اظهار زهد در دنیا چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفتید. امام رضا علیه السّلام می فرمود: (خدا می داند که من از این امر چقدر کراهت داشتم من چون بین قبول این امر و کشته شدن مخیر شدم، قبول این امر را بر قتل ترجیح دادم)[7] و یا در موردی دیگر ابن عرفه، از حضرت پرسید: ای فرزند رسول خدا ! به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولیعهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدم علی (ع) را وادار به ورود در شورا نمودند.[8] علاوه بر اینکه مأمون با مخالفت عباسیان نیز روبرو شد. محمد سهیل طقوش می نویسد: (از جنبه نتایج ولایتعهدی شاید آشکارترین آن انتقال خلافت اسلامی از خاندان عباسی به خاندان علوی و واکنش شدید در بغداد و برخی از شهرهای بزرگ باشد که گرایش منفی در مقابل این رخداد داشتند و به گونه ای که اهالی محله حربیه بغداد با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند.[9] (استاندار عباسی بصره اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی، اقدام خلیفه را مردود شمرد. و آن را به منزله خروج از خاندان عباسی تلقی کرد و از پوشیدن لباس سبز خودداری کرد و برکناری مأمون را اعلان کرد.)[10] این مخالفت به گونه ای بود که (وقتی مأمون به بغداد رسید و عمق احساسات پنهانی بنی عباس را در مقابل علویان درک کرد لباس سبز را از تن بیرون کرد، و لباس سیاه (که مشخصه عباسیان بود) پوشید)[11] شهید مطهری (ره) قائل است که شخص امام رضا علیه السّلام هم با استفاده مأمون از عنوان ولایتعهدی مخالف بود. ایشان می نویسد: (در کلمات امام رضا علیه السّلام است که اصلاً خودِ این عنوان (ولایتعهد) عنوان غلطی است چون معنی ولایتعهد این است که حق مال من است و من زید را برای جانشینی خودم انتخاب می کنم و آن بیانی که حضرت فرمود: این (خلافت) مال توست یا مال غیر تو و اگر مال غیر است تو حق نداری بدهی، شاملِ ولایتعهد هم هست)[12] نتیجه گیری: نتیجه : مخالفت با فسق یزید در آن زمان بیشتر از مخالفت عنوان ولایتعهدی بود چرا که مسئله ولایتعهدی و موروثی شدن خلافت ، امر جدید و به گفته شهید مطهری (ره) بدعتی بود که تنها افراد خاصی همانند امام حسین علیه السّلام از ماهیت آن آگاه بودند. علاوه بر اینکه با ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام هم مخالفتهای زیادی صورت گرفته است علاوه بر اینکه ایشان خودشان به این عنوان و منصب اعتراض داشتند، و به اکراه آن را پذیرفتند، علویان و عباسیان هم با این مسئله مخالفت می کردند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. حیات فکری سیاسی امامان شیعه ؛رسول جعفریان . 2. زندگی چهارده معصوم؛ عماد زاده . پی نوشتها: [1] . الکامل، ابن اثیر، ج 3، بیروت، دارالکتاب العربی، 1420، ص 130. [2] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمة محمد مستوفی هروی، چ 1، تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، سال 1372، ص 765. [3] . محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ترجمة حجت الله جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه 1380، ص 34. [4] . ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 802. [5] . زمانی که معاویه یزید را به عنوان ولیعهد خود مطرح ساخت. [6] . شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، چ 27، تهران، صدرا، 1384، ص 207. [7] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 49، ص 130. [8] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، تهران، دارلکتب الاسلامیه، ص 141. [9] . محمد سهیل طقوش، دولت عباسیان، ترجمة حجت الله جودکی، چ اول، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 128 به نقل از طبری، ج 8، ص 554. [10] . یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، بیروت مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، سال 1413، ص 402. [11] . محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 13، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، 1364، ص 5683. [12] . شهید مطهری، پیشین، ص 207. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

چرا با ولایتعهدی در زمان یزید مخالفت شد ولی در زمان مأمون این مخالفت با ولایتعهدی امام رضا (ع) نشد؟


پاسخ:

مخالفت با یزید هم به خاطر فسق و اعمال ناشایست او بود و هم به خاطر خود عنوان (ولایتعهدی). هرچند به مسئله (ولایتعهدی) (طبق فرمایش شهید مطهری که به آن اشاره خواهد شد) فقط عدة خاصی همانند امام حسین علیه السّلام توجه داشتند و با آن مخالفت می کردند. ثانیاً: با ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام هم مخالفت صورت می گرفت هم شیعیان (علویان) به امام علیه السّلام اعتراض می کردند و هم عباسیان به مأمون اعتراض داشتند، علاوه بر اینکه امام رضا علیه السّلام هم خودشان به این عنوان اعتراض داشتند. معاویه در سالهای پایانی عمرش مسئله ولایتعهدی یزید (لعنت الله علیهما) را علنی ساخت؛ در منابع اهل سنت گزارش شده : (معاویه در سال 56 ه بیعت با یزید را رسماً اعلان کرد. جشن های انتخاب او در دمشق برگزار شد. و فقط جای حجاز در این مشارکت خالی بود.)[1] این اقدام دقیقاً بر خلاف صلح نامه ای بود که بین معاویه و امام حسن علیه السّلام به امضا رسیده بود در این صلح نامه آمده است: (معاویه هیچ کس را به ولیعهدی نصب نکند و کار خلافت را به شورا واگذارد...)[2]
(مدینه بیش از دیگر شهرهای اسلامی با جریان ولایتهدی یزید مخالف بود. حسین بن علی، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر زمینه چینی برای خلافت یزید را رد کردند، آنها قائل بودند که اگر خلافت موروثی است پس ایشان بیشتر از یزید استحقاق خلافت دارند و اگر دلیلِ گزینش خلیفه انتخاب افراد برتر است پس یزید از این حق دور خواهد شد به علت اینکه هیچ صفت مطلوبی در او وجود ندارد.)[3] امام حسین علیه السّلام در حضور معاویه علناً به فسق یزید اشاره کرد و او را لایق مقام خلافت ندانست. امام حسین علیه السّلام در جواب معاویه که یزید را برتر از آن حضرت معرفی کرد، فرمود: (سخن به انصاف گوی ای معاویه! آن کیست که امت جدّ مرا بهتر از من باشد؟ یزید خمّارِ فاسقِ فاجر را بهتر از من می گویی؟)[4]
شهید مطهری (ره) گفته است که آن زمان هنوز فقط عدة کمی که خطرات (ولایتعهدی) را درک می کردند با این عنوان مخالف بودند ایشان می نویسد: (آن وقت[5]هنوز دیگران به خطرات این مطلب (ولایتعهدی) توجه نکرده بودند فقط عدة کمی توجه داشتند و این بدعتی بود که برای اولین بار در دنیای اسلام به وجود آمد و علّت آن عکس العمل شدید امام حسین علیه السّلام نیز همین بود که بی اعتباری و بدعت بودن و حرام بودن این کار را مشخص کند، که کرد.)[6] در زمان مأمون هم با ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام مخالفتهایی صورت گرفت. بعد از اینکه مأمون آن حضرت را وادار به پذیرش این مسئولیت کرد این سؤال برای علویان و شیعیان هم بوجود آمده بود که چرا حضرت ولایتعهدی مأمون را پذیرفته است. آنها می گفتند: (شما با آن همه اظهار زهد در دنیا چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفتید. امام رضا علیه السّلام می فرمود: (خدا می داند که من از این امر چقدر کراهت داشتم من چون بین قبول این امر و کشته شدن مخیر شدم، قبول این امر را بر قتل ترجیح دادم)[7] و یا در موردی دیگر ابن عرفه، از حضرت پرسید: ای فرزند رسول خدا ! به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولیعهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدم علی (ع) را وادار به ورود در شورا نمودند.[8] علاوه بر اینکه مأمون با مخالفت عباسیان نیز روبرو شد. محمد سهیل طقوش می نویسد: (از جنبه نتایج ولایتعهدی شاید آشکارترین آن انتقال خلافت اسلامی از خاندان عباسی به خاندان علوی و واکنش شدید در بغداد و برخی از شهرهای بزرگ باشد که گرایش منفی در مقابل این رخداد داشتند و به گونه ای که اهالی محله حربیه بغداد با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند.[9] (استاندار عباسی بصره اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی، اقدام خلیفه را مردود شمرد. و آن را به منزله خروج از خاندان عباسی تلقی کرد و از پوشیدن لباس سبز خودداری کرد و برکناری مأمون را اعلان کرد.)[10] این مخالفت به گونه ای بود که (وقتی مأمون به بغداد رسید و عمق احساسات پنهانی بنی عباس را در مقابل علویان درک کرد لباس سبز را از تن بیرون کرد، و لباس سیاه (که مشخصه عباسیان بود) پوشید)[11]
شهید مطهری (ره) قائل است که شخص امام رضا علیه السّلام هم با استفاده مأمون از عنوان ولایتعهدی مخالف بود. ایشان می نویسد: (در کلمات امام رضا علیه السّلام است که اصلاً خودِ این عنوان (ولایتعهد) عنوان غلطی است چون معنی ولایتعهد این است که حق مال من است و من زید را برای جانشینی خودم انتخاب می کنم و آن بیانی که حضرت فرمود: این (خلافت) مال توست یا مال غیر تو و اگر مال غیر است تو حق نداری بدهی، شاملِ ولایتعهد هم هست)[12]
نتیجه گیری:
نتیجه : مخالفت با فسق یزید در آن زمان بیشتر از مخالفت عنوان ولایتعهدی بود چرا که مسئله ولایتعهدی و موروثی شدن خلافت ، امر جدید و به گفته شهید مطهری (ره) بدعتی بود که تنها افراد خاصی همانند امام حسین علیه السّلام از ماهیت آن آگاه بودند. علاوه بر اینکه با ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام هم مخالفتهای زیادی صورت گرفته است علاوه بر اینکه ایشان خودشان به این عنوان و منصب اعتراض داشتند، و به اکراه آن را پذیرفتند، علویان و عباسیان هم با این مسئله مخالفت می کردند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. حیات فکری سیاسی امامان شیعه ؛رسول جعفریان .
2. زندگی چهارده معصوم؛ عماد زاده .

پی نوشتها:
[1] . الکامل، ابن اثیر، ج 3، بیروت، دارالکتاب العربی، 1420، ص 130.
[2] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمة محمد مستوفی هروی، چ 1، تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، سال 1372، ص 765.
[3] . محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ترجمة حجت الله جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه 1380، ص 34.
[4] . ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 802.
[5] . زمانی که معاویه یزید را به عنوان ولیعهد خود مطرح ساخت.
[6] . شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، چ 27، تهران، صدرا، 1384، ص 207.
[7] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 49، ص 130.
[8] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، تهران، دارلکتب الاسلامیه، ص 141.
[9] . محمد سهیل طقوش، دولت عباسیان، ترجمة حجت الله جودکی، چ اول، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 128 به نقل از طبری، ج 8،
ص 554.
[10] . یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، بیروت مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، سال 1413، ص 402.
[11] . محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 13، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، 1364، ص 5683.
[12] . شهید مطهری، پیشین، ص 207.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین