چه عواملی باعث شکست انقلاب مشروطه شد؟
در این انقلاب تجربیاتی برای مردم ایران کسب گردید که در انقلاب اسلامی مردم ایران، در سال 1357، مورد استفاده قرار گرفت. سؤالی که در مطالعه ی این پدیده ی با عظمت تاریخی، به ذهن می آید این است که چرا این انقلاب به سرانجام نرسید و به شکست انجامید؟ برخی ازعوامل شکست آن را، می توان به شرح ذیل بیان داشت: الف) مداخلات و تأثیرات عوامل خارجی: در بررسی این مطلب، نمی توان نقش عوامل خارجی را نادیده گرفت، زیرا اتحاد قدرت های روسیه و انگلیس در مقابل خطر روز افزون آلمان و متعاقب آن تقسیم ایران در قرارداد 1907 م ،و نیز اشغال ایران در جنگ اول جهانی به دست قدرت های درگیر، بی تردید می توانند از عوامل شکست مشروطه باشند. با آغاز جنگ جهانی اول، تعداد نیروهای بیگانه به سرعت افزایش یافت و ایران صحنه ی جنگ دولت های متخاصم شد. میراث جنگ جهانی اول، برای ایران، قحطی، گرسنگی، بیماری و سرانجام مرگ و میر بسیاری از مردم و نیز فقر و پریشانی بازماندگان بود. در این شرایط جا داشت که مردم از فکر انقلاب خود غافل شوند و حتّی بسیاری از مردم، همه ی این بلاها را به مشروطه منسوب کنند. آیا به راستی این عامل و نظایر آن، می تواند یک ملت را از عزم راسخ خود دلسرد کند؟ اگر چنین است، چرا هشت سال جنگ دنیای مدرن نظامی در برابر ملت ایران در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نه تنها مردم را دل سرد نکرد بلکه روز به روز دلگرمی آنان را افزایش داد و چندین برابر کرد؟ این جا است که احساس می کنیم جواب اصلی سؤال خود را نیافته ایم. عامل اصلی را باید در جای دیگری جست و جو کرد و سبب را باید چیز دیگری دانست. اکنون آن عامل چیست؟ به نظر می رسد علاوه بر عوامل خارجی که در جای خود مهم است، جامعه ی زمان مشروطیت، با چالش هایی در داخل روبه رو بود که باعث فساد جامعه از درون گردید. همان طور که می دانیم در انقلاب مشروطه، مضامینی پدید آمد که از درون جامعه نجوشیده بود بلکه با القاء و تلقین بیگانگان وارد فضای جامعه گردیده بود، برای مثال، هنگامی که تجمع اعتراض آمیز مردم تهران در مسجد جامع به خاک و خون کشیده شد،[1] گروهی از مردم به سفارت انگلیس پناه بردند. این تحصنِ یک ماهه در سفارت بیگانه، از نقاط مذموم و تاریک انقلاب مشروطه است. متحصنان، نخست از شرع احمدی و سنت محمدی سخن راندند، ولی به تدریج این خواسته ها دگرگون شد و مضامین فرهنگ غربی در درخواست ها وارد شد.[2] تحصن در سفارت انگلیس، فرصت مناسبی برای هدایت نهضت توسط انگلیسی ها فراهم نمود. لفظ مشروطه در همین سفارت، ورد زبان ها شد.[3] تا قبل از این جریان، خواسته ها محدود به عدالت خانه بود. در این زمان، تعداد بسیار اندکی معنای مشروطه و تبعات آن رامی دانستند،[4] از میان 10 هزار نفری که به سفارت انگلیس رفتند، فقط ده نفر بودند که واقعاً مشروطه خواه بودند و می دانستند چه می خواهند.[5] نفس الهام گرفتن از بیگانه، حاکی از روح غفلت زده ای است که به بیگانه اطمینان کند، تا این که شعار انقلابش را بیگانه برای او برمی گزیند. ب) ماهیت کاملا متفاوت نیروهای مشروطه خواه: یکی دیگر از عوامل شکست انقلاب مشروطه را می توان عدم همدلی و ناهمخوانی در میان نیروهای مشروطه خواه دانست. این نیروها، با هدف واحد و انگیزه ی یکسان به میدان نیامده بود. از یک سو همان طور که اشاره شد، عنوان مشروطه از ابتدا اندیشه ای مبهم بود که از فرهنگ بیگانه به زبان ها و ذهن ها آمده بود، به طوری که هر کس از آن، تفسیری جدا از دیگری داشت. بنابراین، طبیعی بود که پس از پیروزی، این تفسیرها و اهداف متفاوت نمی توانست با هم به اجرا درآید. از یک سو روحانیان بودند که به منظور محدود ساختن قدرت سلطنت غاصبانه و با شعارهای مذهبی و دینی، بر مبنای قرآن و سنت که توان به حرکت درآوردن مردم را داشت، به میدان آمده بودند و از سوی دیگر، روشن فکرانی در این انقلاب حضور داشتند که باید گفت تنها، ناقلان خوبی برای اندیشه های غربی محسوب شدند. بسیاری از آنان جز تقلید از ظواهر فرهنگ غربی و اداهای اروپایی کار دیگری نمی دانستند، برای مثال می توان از آخوندزاده نام برد که ضمن این که از ملیت ایرانی و ناسیونالیسم و میهن پرستی دم می زد، در خدمت روسیه، دشمن ایران، قرار داشت و در نوشته های خود از روسیه تمجید می کرد و با صراحت به مذهب و اعتقادات اسلامی مردم می تاخت و باورهای دینی مردم را از عوامل عقب ماندگی مردم می شمرد و بر تقلید از غرب تأکید داشت. دیگر روشن فکران، میرزا ملکم خان ناظم الدوله و سپهسالار بودند که کم و بیش در این جهات مشابه یکدیگر بودند.[6] بنابراین، طبیعی خواهد بود اگر گفته شود یکی از عوامل شکست مشروطه، ناهمخوانی و تعارض جناح های موجود در هدایت نهضت بوده است.در واقع (جناح های مختلف در عصر مشروطه هر کدام هدف و مقصدی خاص را دنبال کردند و نقطه ی اشتراک آنان در نفی وضع موجود بود. این اختلافات وسیع، ائتلاف آنان را شکننده کرد و باعث از هم پاشیدن آن گردید.)[7] ج) کناره گیری روحانیون از مشروطه و جای گزینی رهبری مشروطه به تعدادی از غرب زدگان: به دنبال تصویب قانون اساسی که با بهره گیری از قوانین اساسی بلژیک و فرانسه تدوین شده و به امضای شاه رسیده بود، به تدریج اهداف و ماهیت جناح های مختلف آشکار شد. بعضی از روزنامه های نوظهور، مقدسات مذهبی مردم را مورد حمله قرار می دادند؛ در نتیجه، گروهی از روحانیون تهران به رهبری شیخ فضل الله نوری به منظور رویارویی با این تحرکات، مشروطه خواهان را به باد انتقاد گرفتند و با تجمع در حرم حضرت عبدالعظیم، خواستار مشروطه ی مشروعه شدند. این را می توان نقطه ی شروع جدایی و فاصله گرفتن گروهی از علما از مشروطه قلمداد کرد که مخالفت های شیخ فضل الله نوری برجسته ترین آن ها بود. ایشان با آشکار شدن ماهیت و مبنای غربی تفکر مشروطه خواهی و نیز ملاحظه ی مشروطه خواهان وابسته و حمایت های بیگانه از مشروطه، خواستار تطبیق قوانین مشروطه با اسلام شدند. او در جواب کسانی که وی را مستبد می خواندند گفت: من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه مدخلیت خود را در تأسیس این اساس، بیش از همه کس می دانم. من آن مجلس شورای ملی را می خواهم که اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف شریعت، قانونی نگذارد. از نکاتی که خشم شیخ را برمی انگیخت، حمایت انگلیس از مشروطه و وابستگی آشکار برخی مشروطه خواهان به بیگانگان بود. او می گفت: اگر بنای مشروطه، حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضو از روس پول می گرفت و دیگری از انگلیس. یا می گفت: اسلام دنیا را، به عدل و شورا گرفت، چه شده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه ی شورای ما از انگلیس بیاید.[8] در واقع، مهم ترین خواسته ی شیخ، مطابقت قوانین با شرع و محدودیت آزادی مطبوعات بود. خواسته ی او در محدود کردن آزادی مطبوعات، به دلیل توهین بعضی از مطبوعات به مقدسات مذهبی مردم، در چند ماه پس از مشروطه بود. سر انجام با پا فشاری او، اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد که براساس آن، قوانین باید با نظارت پنج مجتهد طراز اول تصویب شود. بالاخره پس از فتح تهران، شیخ دستگیر و در یک دادگاه فرمایشی به اعدام محکوم شد. اعدام وی با هدف وارد آوردن ضربه ای بر پیکر روحانیت که ظهور قدرت مندانه ی آن، کینه های بسیاری را برانگیخته بود صورت پذیرفت. چندی بعد ترور آیت الله بهبهانی ضربه دیگری به روحانیت وارد کرد و این دو قربانی، در کناره گیری و دلسردی مجتهدان و علمای بزرگ از مشروطه و اصولاً از صحنه ی سیاست ایران، نقش مؤثری داشت. اهمیت این مطلب، زمانی روشن می شود که به نقش و جایگاه بی همتای روحانیت در بسیج مردم ایران توجه داشته باشیم. د) ناتوانی روشن فکران غرب زده ی آن زمان در ادامه دادن مشروطه: در خلأ حضور علما، تعدادی از غرب زدگان در عمل هدایت مشروطه را به دست گرفتند. بدین ترتیب، مشروطه که با مذهب و همت علمای مذهبی متولد شده بود، به حاکمیت سکولاریسم ختم گردید و صبغه ی دینی آن در زیر سایه ی حاکمیت غرب گرایی و غرب زدگی به فراموشی سپرده شد. تقلید کورکورانه و سطحی روشن فکران این عصر از تمدن غربی، اعتماد آنان به استعمار، بی اعتنایی به سنت ها و مذهب در جامعه ی ایران و بالاخره فقدان پایگاه مردمی آنان باعث می شد تا نتوانند متولیان لایقی برای ادامه ی مشروطه باشند. به عوامل فوق می توان، رواج تهمت و افترا علیه خیرخواهان و دلسوزان این نهضت از سوی مطبوعات آن زمان، فقدان رهبری منسجم و اختلافات روحانیت که دشمن به آن دامن زده و آن را تشدید می کرد تشنجات اجتماعی، اختلاف و تفرقه ی میان مردم که ابتدا به صورت مشروطه خواه و مشروعه خواه بروز کرد و سپس به نزاع های لفظی و درگیری های خونین خیابانی کشیده شد، نفوذ عناصر مستبد و وابسته در نهضت، آشفتگی اوضاع و گرسنگی و بیماری، افزایش ستم حاکمان علی رغم ناتوانی دولت مشروطه در ایجاد امنیت را؛ اضافه کرد که در مجموع باعث شد ناخشنودی فراگیر در ملت پدید آمد و زمینه برای ظهور دوباره ی استبداد فراهم گشت. پی نوشتها: [1]. کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، انتشارات آگاه، 1361، ص 487. [2]. جعفریان، رسول، بررسی و تحقیق در نهضت مشروطیت ایران، قم، انتشارات طوس، 1369، ص 487. [3]. سیاح، خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1359، ص 56. [4]. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، چاپ هشتم، 1378، ص 35. [5]. مجدالاسلام، احمد، تاریخ انحطاط مجلس، مقدمه و حاشیه ی محمود خلیل پور، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1356، ص 24. [6]. ر.ک: بهنام، جمشید، اندیشه ی ایرانیان و تجدد، تهران، انتشارات فرزانه، 1375؛ اصیل، حجت الله، زندگی و اندیشه میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، نشر نی؛ نورانی، فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکم ناظم الدوله، تهران، انتشارات حبیبی، 1352؛ فراستخواه، مقصود، سرآغاز نو اندیشی معاصر، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1374؛ شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، انتشارات افکار، چاپ پنجم، 1374. [7]. انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، پیشین، ص 49. [8]. همان، ص 41. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

چه عواملی باعث شکست انقلاب مشروطه شد؟


پاسخ:

در این انقلاب تجربیاتی برای مردم ایران کسب گردید که در انقلاب اسلامی مردم ایران، در سال 1357، مورد استفاده قرار گرفت. سؤالی که در مطالعه ی این پدیده ی با عظمت تاریخی، به ذهن می آید این است که چرا این انقلاب به سرانجام نرسید و به شکست انجامید؟ برخی ازعوامل شکست آن را، می توان به شرح ذیل بیان داشت:

الف) مداخلات و تأثیرات عوامل خارجی:
در بررسی این مطلب، نمی توان نقش عوامل خارجی را نادیده گرفت، زیرا اتحاد قدرت های روسیه و انگلیس در مقابل خطر روز افزون آلمان و متعاقب آن تقسیم ایران در قرارداد 1907 م ،و نیز اشغال ایران در جنگ اول جهانی به دست قدرت های درگیر، بی تردید می توانند از عوامل شکست مشروطه باشند. با آغاز جنگ جهانی اول، تعداد نیروهای بیگانه به سرعت افزایش یافت و ایران صحنه ی جنگ دولت های متخاصم شد. میراث جنگ جهانی اول، برای ایران، قحطی، گرسنگی، بیماری و سرانجام مرگ و میر بسیاری از مردم و نیز فقر و پریشانی بازماندگان بود. در این شرایط جا داشت که مردم از فکر انقلاب خود غافل شوند و حتّی بسیاری از مردم، همه ی این بلاها را به مشروطه منسوب کنند.
آیا به راستی این عامل و نظایر آن، می تواند یک ملت را از عزم راسخ خود دلسرد کند؟ اگر چنین است، چرا هشت سال جنگ دنیای مدرن نظامی در برابر ملت ایران در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نه تنها مردم را دل سرد نکرد بلکه روز به روز دلگرمی آنان را افزایش داد و چندین برابر کرد؟
این جا است که احساس می کنیم جواب اصلی سؤال خود را نیافته ایم. عامل اصلی را باید در جای دیگری جست و جو کرد و سبب را باید چیز دیگری دانست. اکنون آن عامل چیست؟
به نظر می رسد علاوه بر عوامل خارجی که در جای خود مهم است، جامعه ی زمان مشروطیت، با چالش هایی در داخل روبه رو بود که باعث فساد جامعه از درون گردید.
همان طور که می دانیم در انقلاب مشروطه، مضامینی پدید آمد که از درون جامعه نجوشیده بود بلکه با القاء و تلقین بیگانگان وارد فضای جامعه گردیده بود، برای مثال، هنگامی که تجمع اعتراض آمیز مردم تهران در مسجد جامع به خاک و خون کشیده شد،[1] گروهی از مردم به سفارت انگلیس پناه بردند.
این تحصنِ یک ماهه در سفارت بیگانه، از نقاط مذموم و تاریک انقلاب مشروطه است. متحصنان، نخست از شرع احمدی و سنت محمدی سخن راندند، ولی به تدریج این خواسته ها دگرگون شد و مضامین فرهنگ غربی در درخواست ها وارد شد.[2] تحصن در سفارت انگلیس، فرصت مناسبی برای هدایت نهضت توسط انگلیسی ها فراهم نمود. لفظ مشروطه در همین سفارت، ورد زبان ها شد.[3] تا قبل از این جریان، خواسته ها محدود به عدالت خانه بود. در این زمان، تعداد بسیار اندکی معنای مشروطه و تبعات آن رامی دانستند،[4] از میان 10 هزار نفری که به سفارت انگلیس رفتند، فقط ده نفر بودند که واقعاً مشروطه خواه بودند و می دانستند چه می خواهند.[5] نفس الهام گرفتن از بیگانه، حاکی از روح غفلت زده ای است که به بیگانه اطمینان کند، تا این که شعار انقلابش را بیگانه برای او برمی گزیند.

ب) ماهیت کاملا متفاوت نیروهای مشروطه خواه:
یکی دیگر از عوامل شکست انقلاب مشروطه را می توان عدم همدلی و ناهمخوانی در میان نیروهای مشروطه خواه دانست. این نیروها، با هدف واحد و انگیزه ی یکسان به میدان نیامده بود. از یک سو همان طور که اشاره شد، عنوان مشروطه از ابتدا اندیشه ای مبهم بود که از فرهنگ بیگانه به زبان ها و ذهن ها آمده بود، به طوری که هر کس از آن، تفسیری جدا از دیگری داشت. بنابراین، طبیعی بود که پس از پیروزی، این تفسیرها و اهداف متفاوت نمی توانست با هم به اجرا درآید. از یک سو روحانیان بودند که به منظور محدود ساختن قدرت سلطنت غاصبانه و با شعارهای مذهبی و دینی، بر مبنای قرآن و سنت که توان به حرکت درآوردن مردم را داشت، به میدان آمده بودند و از سوی دیگر، روشن فکرانی در این انقلاب حضور داشتند که باید گفت تنها، ناقلان خوبی برای اندیشه های غربی محسوب شدند. بسیاری از آنان جز تقلید از ظواهر فرهنگ غربی و اداهای اروپایی کار دیگری نمی دانستند، برای مثال می توان از آخوندزاده نام برد که ضمن این که از ملیت ایرانی و ناسیونالیسم و میهن پرستی دم می زد، در خدمت روسیه، دشمن ایران، قرار داشت و در نوشته های خود از روسیه تمجید می کرد و با صراحت به مذهب و اعتقادات اسلامی مردم می تاخت و باورهای دینی مردم را از عوامل عقب ماندگی مردم می شمرد و بر تقلید از غرب تأکید داشت. دیگر روشن فکران، میرزا ملکم خان ناظم الدوله و سپهسالار بودند که کم و بیش در این جهات مشابه یکدیگر بودند.[6]
بنابراین، طبیعی خواهد بود اگر گفته شود یکی از عوامل شکست مشروطه، ناهمخوانی و تعارض جناح های موجود در هدایت نهضت بوده است.در واقع (جناح های مختلف در عصر مشروطه هر کدام هدف و مقصدی خاص را دنبال کردند و نقطه ی اشتراک آنان در نفی وضع موجود بود. این اختلافات وسیع، ائتلاف آنان را شکننده کرد و باعث از هم پاشیدن آن گردید.)[7]

ج) کناره گیری روحانیون از مشروطه و جای گزینی رهبری مشروطه به تعدادی از غرب زدگان:
به دنبال تصویب قانون اساسی که با بهره گیری از قوانین اساسی بلژیک و فرانسه تدوین شده و به امضای شاه رسیده بود، به تدریج اهداف و ماهیت جناح های مختلف آشکار شد. بعضی از روزنامه های نوظهور، مقدسات مذهبی مردم را مورد حمله قرار می دادند؛ در نتیجه، گروهی از روحانیون تهران به رهبری شیخ فضل الله نوری به منظور رویارویی با این تحرکات، مشروطه خواهان را به باد انتقاد گرفتند و با تجمع در حرم حضرت عبدالعظیم، خواستار مشروطه ی مشروعه شدند. این را می توان نقطه ی شروع جدایی و فاصله گرفتن گروهی از علما از مشروطه قلمداد کرد که مخالفت های شیخ فضل الله نوری برجسته ترین آن ها بود. ایشان با آشکار شدن ماهیت و مبنای غربی تفکر مشروطه خواهی و نیز ملاحظه ی مشروطه خواهان وابسته و حمایت های بیگانه از مشروطه، خواستار تطبیق قوانین مشروطه با اسلام شدند. او در جواب کسانی که وی را مستبد می خواندند گفت: من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه مدخلیت خود را در تأسیس این اساس، بیش از همه کس می دانم. من آن مجلس شورای ملی را می خواهم که اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف شریعت، قانونی نگذارد.
از نکاتی که خشم شیخ را برمی انگیخت، حمایت انگلیس از مشروطه و وابستگی آشکار برخی مشروطه خواهان به بیگانگان بود. او می گفت: اگر بنای مشروطه، حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضو از روس پول می گرفت و دیگری از انگلیس. یا می گفت: اسلام دنیا را، به عدل و شورا گرفت، چه شده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه ی شورای ما از انگلیس بیاید.[8] در واقع، مهم ترین خواسته ی شیخ، مطابقت قوانین با شرع و محدودیت آزادی مطبوعات بود. خواسته ی او در محدود کردن آزادی مطبوعات، به دلیل توهین بعضی از مطبوعات به مقدسات مذهبی مردم، در چند ماه پس از مشروطه بود. سر انجام با پا فشاری او، اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد که براساس آن، قوانین باید با نظارت پنج مجتهد طراز اول تصویب شود.
بالاخره پس از فتح تهران، شیخ دستگیر و در یک دادگاه فرمایشی به اعدام محکوم شد. اعدام وی با هدف وارد آوردن ضربه ای بر پیکر روحانیت که ظهور قدرت مندانه ی آن، کینه های بسیاری را برانگیخته بود صورت پذیرفت. چندی بعد ترور آیت الله بهبهانی ضربه دیگری به روحانیت وارد کرد و این دو قربانی، در کناره گیری و دلسردی مجتهدان و علمای بزرگ از مشروطه و اصولاً از صحنه ی سیاست ایران، نقش مؤثری داشت. اهمیت این مطلب، زمانی روشن می شود که به نقش و جایگاه بی همتای روحانیت در بسیج مردم ایران توجه داشته باشیم.

د) ناتوانی روشن فکران غرب زده ی آن زمان در ادامه دادن مشروطه:
در خلأ حضور علما، تعدادی از غرب زدگان در عمل هدایت مشروطه را به دست گرفتند. بدین ترتیب، مشروطه که با مذهب و همت علمای مذهبی متولد شده بود، به حاکمیت سکولاریسم ختم گردید و صبغه ی دینی آن در زیر سایه ی حاکمیت غرب گرایی و غرب زدگی به فراموشی سپرده شد.
تقلید کورکورانه و سطحی روشن فکران این عصر از تمدن غربی، اعتماد آنان به استعمار، بی اعتنایی به سنت ها و مذهب در جامعه ی ایران و بالاخره فقدان پایگاه مردمی آنان باعث می شد تا نتوانند متولیان لایقی برای ادامه ی مشروطه باشند.
به عوامل فوق می توان، رواج تهمت و افترا علیه خیرخواهان و دلسوزان این نهضت از سوی مطبوعات آن زمان، فقدان رهبری منسجم و اختلافات روحانیت که دشمن به آن دامن زده و آن را تشدید می کرد تشنجات اجتماعی، اختلاف و تفرقه ی میان مردم که ابتدا به صورت مشروطه خواه و مشروعه خواه بروز کرد و سپس به نزاع های لفظی و درگیری های خونین خیابانی کشیده شد، نفوذ عناصر مستبد و وابسته در نهضت، آشفتگی اوضاع و گرسنگی و بیماری، افزایش ستم حاکمان علی رغم ناتوانی دولت مشروطه در ایجاد امنیت را؛ اضافه کرد که در مجموع باعث شد ناخشنودی فراگیر در ملت پدید آمد و زمینه برای ظهور دوباره ی استبداد فراهم گشت.

پی نوشتها:
[1]. کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، انتشارات آگاه، 1361، ص 487.
[2]. جعفریان، رسول، بررسی و تحقیق در نهضت مشروطیت ایران، قم، انتشارات طوس، 1369، ص 487.
[3]. سیاح، خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1359، ص 56.
[4]. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، چاپ هشتم، 1378، ص 35.
[5]. مجدالاسلام، احمد، تاریخ انحطاط مجلس، مقدمه و حاشیه ی محمود خلیل پور، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1356، ص 24.
[6]. ر.ک: بهنام، جمشید، اندیشه ی ایرانیان و تجدد، تهران، انتشارات فرزانه، 1375؛ اصیل، حجت الله، زندگی و اندیشه میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، نشر نی؛ نورانی، فرشته، تحقیق در افکار میرزا ملکم ناظم الدوله، تهران، انتشارات حبیبی، 1352؛ فراستخواه، مقصود، سرآغاز نو اندیشی معاصر، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1374؛ شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، انتشارات افکار، چاپ پنجم، 1374.
[7]. انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، پیشین، ص 49.
[8]. همان، ص 41.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین